مصاحبه با پروشات مهرورزی- اردیبهشت ۱۴۰۲
مصاحبهکننده: سپاس که دعوت ما را پذیرفتید.
پروشات مهرورزی: ممنون از دعوت شما برای همکاری در این پروژه که فرصتی برای مرور خاطرات است. وقتی داشتم میآمدم فکر میکردم احتمالاً جزئیات را خیلی به یاد نداشته باشم و باید تلنگری به حافظهام بخورد تا به یاد بیاورم چون زمان زیادی گذشته است، خصوصاً بعد از کرونا، انگار حافظۀ آدم دچار اختلال شده است.
مصاحبهکننده: در آغاز لطفاً خودتان را معرفی کنید و بگویید چطور همکار کمیتۀ شفافیت شدید و حوزههای کاریتان در کمیته چه بود؟
پروشات مهرورزی: من از دوران مدرسه دورادور با خانم آروین، که آن زمان در مدرسهٔ ما تدریس میکردند، آشنایی داشتم و در انتخابات شورای شهر هم به ایشان رأی داده بودم، ولی ارتباط نزدیکی با ایشان نداشتم. همکاری من با کمیتهٔ شفافیت اینطور شروع شد که یکی از دوستانی که با خانم آروین آشنا بودند گفتند که در حال حاضر کمیتۀ شفافیت برای حوزههای مختلف نیروی کارشناسی میگیرد. آن موقع من خیلی جدی دنبال کار نمیگشتم، ولی کار کمیتهٔ شفافیت برایم جذاب بود. خیلی کلاسیک رزومه فرستادم، مصاحبه و بعد دعوت به همکاری شدم.
همین جا اجازه بدهید یک خاطره از جلسهٔ مصاحبه برایتان بگویم که یکی از بهترین مصاحبهها و خاطرههای زندگی من است. مصاحبه را سمیه[۱] و نجمه[۲] و آقای احمدی[۳] و آقای رنگینکمان[۴] انجام دادند. این چهار نفر نشسته بودند و اصلاً یک حالی بود. مثلاً سمیه یکسری سؤالات جدی میپرسید. نجمه یک چیزهایی میپرسید. آقای رنگینکمان و احمدی هم واقعاً درِ شوخی و خنده بودند. ولی گویا از همان بین هم سؤالاتشان را مطرح میکردند و به جواب رسیده بودند. فکر میکنم جلسهٔ مصاحبه حدود یک ساعت و چهل دقیقه طول کشید. آمدم بیرون، به یکی از دوستانم زنگ زدم و گفتم اصلاً مهم نیست این کار بشود یا نه، اینقدر اینجا به من خوش گذشت و تجربهٔ خوبی بود که حد ندارد.
درنهایت قرار شد من با کمیته همکاری کنم. اولین کاری که به من محول شد این بود که شفافیت اطلاعات حوزهٔ منابع انسانی شهرداری را، با تمرکز بر انتشار دریافتی کارمندان و مدیران، پیگیری کنم که خب خیلی موفقیتآمیز نبود و من همیشه از آن بهعنوان یک شکست بزرگ یاد میکنم. البته آقای احمدی میگویند که این شکست نبوده و شما اینطور فکر میکنید، ولی به نظر من شکست بود.
موضوع دیگری که در همان حوزهٔ منابع انسانی پیگیر آن بودم انتشار برخط اطلاعات سفرهای خارجی، بهخصوص هزینههای سفر، بود که آن هم تا جایی که میدانم نه برخط شده و نه هزینهها کاملاً مشخص است. یعنی پروسۀ داخلی شهرداری برای اینکه این اتفاق بیفتد هنوز هم دچار مشکل است.
حوزۀ کاری دیگر من هم پیگیری شفافسازی وضعیت ایمنسازی ساختمانهای آسیبپذیر یا آسیبپذیرتر تهران بود. آن موقع مشکلاتی وجود داشت که موجب شد نتوانیم اطلاعات این ساختمانها را بهطور کامل منتشر کنیم اما بعد از ماجرای متروپل[۵]، تلاشهایی که ما در زمان خانم آروین کرده بودیم تازه به نتیجه رسید و اطلاعات ساختمانهای پرخطر بالاخره منتشر شد. تنها چیزی که میتوانم به آن افتخار کنم و بگویم که من در پروسۀ آن نقش داشتهام شفافسازی اطلاعات ایمنی ساختمانهای تهران است.
مصاحبهکننده: تحصیلات شما در چه زمینهای بود و آیا ارتباطی با فعالیتهایتان در کمیته داشت؟
پروشات مهرورزی: رشتۀ لیسانس من آمار، و رشتهٔ ارشدم پژوهش علوم اجتماعی بود. کارهایی که در زمان تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد انجام داده بودم یک مقدار به فضای منابع انسانی مرتبط بود. ازآنجاکه آمار هم خوانده بودم، در جلسات اولی که با خانم آروین صحبت میکردیم قرار شد پیگیر دیتاسازی شهرداری، خصوصاً در حوزهٔ سفرهای خارجی و منابع انسانی، شوم. چون یک مقدار آدم کینهای و ولنکنپرسِنی هم هستم، خانم آروین تشخیص دادند که برای گرفتن دیتا از شهرداری آدم مناسبیام که دائم گیر بدهم که دیتا را بدهید. دیتا را بدهید.
مصاحبهکننده: منظورتان از دیتاسازی این است که تشخیص دهیم که کجا شهرداری دارد آمار و اطلاعات اشتباه به ما میدهد؟
پروشات مهرورزی: نه، منظور این است که بتوانیم آمار و اطلاعات را شبیهسازی کنیم، یعنی با داشتن بخشی از اطلاعات، بخش دیگری از اطلاعات که در اختیار ما نیست را بهصورت حدودی مشخص کنیم. مثلاً اگر داشته باشیم که این صد نفر اینقدر حقوق و دستمزد میگیرند، بتوانیم بگوییم حقوق و دستمزد آن ده نفر دیگری که اطلاعاتشان را نداریم حدوداً چقدر است. البته کار اصلاً به آنجا نرسید که بتوانیم روی اطلاعات کل دریافتی مدیران و کارکنان کار تحلیلی انجام دهیم، چون تنها دادهٔ مکتوب و قابلاتکایی که در اختیار ما قرار گرفت حقوق حکم مدیران بود که با مجموع دریافتی متفاوت است.
سر شفافسازی وضعیت ایمنی ساختمانها قضیه متفاوت بود چون داشتند از بِیس برای ارزیابی وضعیت ایمنی ساختمانها مدلسازی میکردند. ما چنین چیزی در ایران نداشتیم و داشتند از روی مدلهای کشورهای مختلف مثل مالزی، لندن و اینها الگوسازی میکردند که آیتمها و شاخصهای ایمنی ساختمانها به چه صورت باشد. با توجه به اینکه یک شاخص را از فلان کشور و آن یکی را از کشور دیگری کپی کرده بودند، مدل نهایی به وضعیت ساختمانهای تهران خیلی بیربط بود، طوری که حتی ما که در زمینۀ ایمنی و آتشنشانی تخصص نداشتیم میفهمیدیم اعداد عجیبوغریب است و ربطی به آن ساختمان ندارد. در این زمینه هم بکگراند من کمی تأثیر داشت.
مصاحبهکننده: شما از چه سالی همکاریتان را با کمیته شروع کردید؟
پروشات مهرورزی: اگر اشتباه نکنم انتهای سال ۹۶. چون ۹۷ و ۹۸ را کامل در کمیته بودم.
مصاحبهکننده: در بحث اطلاعات مدیران و کارکنان، و همچنین بحث حقوق و مزایا و سفرهای خارجی و ساختمانهای ناایمن که به آنها اشاره کردید، کمیتۀ شفافیت به دنبال چه چیزی بود؟ چه اقداماتی انجام شد؟ چه دستاوردهایی داشت و آسیبشناسی شما از کاری که صورت گرفت چه بود؟ اگر الان برمیگشتید به اول کار چه تغییری، چه در تعریف کار و چه در شیوۀ پیشبرد کار، میدادید؟ اگر موافق باشید با اطلاعات مدیران و کارکنان شروع کنیم.
پروشات مهرورزی: فکر میکنم چیزی که باعث شد انتشار اطلاعات کارکنان و مدیران در دستورکار قرار گیرد استخدامهای خیلی زیاد و عجیبوغریب شهرداری در دوران آقای قالیباف بود. برای پروژۀ شفافسازی اطلاعات پرسنل باید بررسی میکردیم که اصلاً این افراد در چه تاریخی استخدام شدهاند، چه نیازی به آنها بوده و چنین چیزهایی. دربارۀ اطلاعات مدیران و کارکنان، مشکلی که از ب بسمالله وجود داشت (و البته ما بعدها این را متوجه شدیم) اشتباهات فراوان در دیتای سامانهٔ منابع انسانی شهرداری بود. مثلاً یادم است به ما گفته بودند که کل شهرداری و تمام سازمانها و شرکتهای وابسته به آن ۶۱ هزار نفر پرسنل دارد، اما وقتی به سامانهای مراجعه میکردیم که اطلاعات از آن بهصورت برخط روی سایت شفافیت منتشر شده بود، میدیدیم تعداد پرسنل ۶۵ هزار نفر است. علتش این بود که بعضی دیتاها دو-سه بار وارد شده بود و شهرداری هم به این مسئله توجهی نکرده بود. مثلاً سرچ میکردیم و میدیدیم آقای x هم شهردار منطقۀ فلان است و هم معاون بهمان جا. درحالیکه در واقعیت، یکی از این دو سِمَتِ قبلی آقای x بود و باید از سامانه حذف میشد. به نظرم یکی از بزرگترین مشکلات در حوزهٔ شفافیت اطلاعات مدیران و کارکنان شهرداری همین بود.
طی دو-سه سالی که ما در شورای شهر شفافیت این حوزه را پیگیری میکردیم خود قسمت آیتی معاونت منابع انسانی خیلی همکاری کرد و اصلاً دغدغۀ آنها هم بود که حتماً دیتای سامانهشان اصلاح شود. کار تمیزکردن دیتای شهرداری درنهایت با کمک آقای بهادری، معاون منابع انسانی، و آقای ننجی، مسئول آیتی معاونت منابع انسانی، خیلی خوب پیش رفت، غیر از بخش حکم استخدام که همهچیز درمورد آن خیلی دستی بود.
ماجرا این بود که خیلی از افرادی که کارمند شهرداری محسوب میشدند استخدام دائم نبودند و مثلاً قراردادهای یکساله داشتند -فکر میکنم خیلی از سازمانهای وابسته به شهرداری اینطوری بودند که قراردادهای یکساله میبستند- و تو برای اینکه ببینی فلان شخص، کارمند قدیمی شهرداری است یا بهتازگی استخدام شده، اگر به تاریخ شروع قراردادش نگاه میکردی ممکن بود به اشتباه بیفتی. درمورد یکسری از قراردادهای پارهوقت یا همان یکساله که به قرارداد دائم تبدیل میشدند هم همین مشکل وجود داشت و تو صرفاً با بررسی تاریخ شروع قرارداد نمیتوانستی متوجه شوی که این فرد واقعاً نفر جدیدی است که وارد شهرداری شده یا نه. به دلیل سنتیبودن ثبت اطلاعات در شهرداری و اینکه اطلاعات مربوط به احکام استخدام کارمندان قدیمی فیزیکی بود و دادههایش در سیستم وارد نشده بود، موفق نشدیم برای این مسئله راهحل درستی پیدا کنیم.
این تمیزکردن دیتاها و داشتن یک سامانۀ منظم کمک میکرد بتوانیم دیتای حقوق و دستمزد واحدهای مختلف را هم بهراحتی داشته باشیم، چون بعد از آن میشد سامانههای مرتبط را به هم متصل و با هم یکپارچه کرد. درواقع سامانهٔ منابع انسانی میتوانست به زیرسامانهٔ حقوق و دستمزد در سامانهٔ مالی شهرداری متصل شود و از همان سیستم مالی استفاده کند.
طبق آخرین آماری که به یاد دارم، تا پایان دورهٔ پنجم، از آن ۶۱ هزار نفر کل پرسنل، دیتای ۴۸ هزار نفر شامل اینکه کجا کار میکنند و دقیقاً مسئولیتشان چیست و مواردی از این دست را کاملاً تمیز کردند. آن حدود ۱۳-۱۴ هزار نفری که دیتایشان تمیز نشد اگر اشتباه نکنم ۵ سازمان و شرکت بودند که اصلاً همکاری نمیکردند. بزرگترینش همشهری بود. آتشنشانی تا یک زمانی با ما همکاری نمیکرد ولی بعد همکاری کرد. سازمان بازنشستگی هم همکاری نمیکرد. اصلیترینها همینها بودند. پرسنل آن چند تای دیگر شاید رویهمرفته ۳ هزار نفر میشد. دیتای اصلیای که اصلاً به ما داده نمیشد متعلق به شرکت همشهری و شرکت مترو بود. این دو تا اصلاً همکاری نمیکردند و روی بیرونرفتن دیتای مالیشان حساسیت عجیبوغریبی داشتند. با وجود هزاران بخشنامهای که در این زمینه صادر شده بود و همه موظف بودند دیتای صحیح کارمندان خود را وارد سامانه کنند، و همچنین با وجود هشدارهایی که دربارۀ عدم همکاری داده شده بود که اگر چنین نکنند اجازۀ پرداخت حقوق و دستمزد ندارند، اما این هیچوقت عملی نشد. فکر میکنم شهرداری و مدیرانش در آن سه سال سه بخشنامه دادند. اصلاً یک سال، با کمک خانم فروغی، بندی به مصوبهٔ بودجه اضافه شد که بهموجب آن توانستیم بعضی سازمانها را قانع کنیم که از سامانهٔ منابع انسانی استفاده کنند و دیتایشان را آنجا بگذارند.[۶] اما شرکت مترو اصلاً همکاری نمیکرد و نمیخواست دیتای مالیاش بیرون بیاید و این تهدید که اگر اطلاعات کارمندانش را ثبت نکند حقوق و دستمزد کارمندانش پرداخت نخواهد شد هم کارساز نبود، چون در شرایط بحرانی کشور در سال ۹۸ چنین تهدیدی عملی نبود.
در رابطه با ضرورت شفافیت اطلاعات مدیران یک مسئلهٔ دیگر هم وجود داشت و آن بحث شایستهسالاری مدیران بود. حدود هشتصدوخردهای مدیر در سطوح مختلف مدیریت در شهرداری داشتیم و شورا در مصوبهٔ مدیریت تعارض منافع[۷] شهرداری را مکلف کرده بود تا رزومهٔ این هشتصدوخردهای مدیر را منتشر کند. قرار بود رزومۀ خوداظهاری این عزیزان منتشر شود. موقعی که دربارۀ این موضوع با معاونت منابع انسانی شهرداری صحبت میکردیم، مسئلۀ آنها این بود که معلوم نبود آن مدرکی که مدیر به شهرداری ارائه کرده مثل مدرک دکترای آقای کردان خدا بیامرز تقلبی است یا نه و استعلامگرفتن از یکسری دانشگاهها هم خیلی سخت و زمانبر بود. درواقع معاونت میگفت اگر من رزومهها را منتشر کنم نمیتوانم صحت اطلاعات را تضمین کنم. راهحلشان این بود که مدیرانْ اطلاعات رزومهشان را خوداظهاری کنند و مسئولیت صحت اطلاعات بر دوش خود فرد اظهارکننده قرار بگیرد. قرار شد یک صفحۀ خوداظهاری ایجاد کنیم و مدیران رزومهشانشان را آنجا ثبت کنند و آن اطلاعات مستقیماً بیاید روی سامانۀ شفافیت. یادم است که اردیبهشت بخشنامه آمد که هر مدیر عزیزی که تا آخر خرداد این کار را انجام ندهد، نمیتواند حقوق بگیرد. دوباره از خرداد تمدید کردند تا شهریور. بااینهمه، دستآخر، از آن هشتصدوخردهای عزیز، تنها ۱۲۹ نفر رزومهشان را آپلود کردند. تا سال بعدش فکر کنم تعداد به دویستوخردهای یا سیصد نفر رسید. ولی بقیهٔ عزیزان خیلی وقعی ننهادند.
درمورد پاکسازی دیتا، که بعد از دوسالواندی پیگیریِ ما درنهایت با پیشنهاد خود شهرداری شروع شد، فکر میکنم اگر به عقب برمیگشتم، شاید اولین کاری که میکردم این بود که سعی میکردم گلوگاههایی که موجب ایجاد دادۀ غلط میشوند را زودتر پیدا کنم. یکی از این گلوگاهها دستیبودن دیتای مناطق و واحدهای تابعهٔ مختلف بود.
مصاحبهکننده: منظورتان از دستیبودن چیست؟
پروشات مهرورزی: منظورم این است که پروندهها فیزیکی بودند. چون پرسنل بیستوخردهای سال پیش هنوز بازنشسته نشده بودند، پروندههای برخی کارمندانِ یکسری از سازمانها و قسمتهای شهرداری کاملاً فیزیکی بود و باید یک آدمی را میگذاشتیم که این پروندهها را از حالت فیزیکی به حالت سامانهای تبدیل کند. معاونت منابع انسانی با قدرتی که داشت توانست مناطق را تحت فشار بگذارد و این کار در مناطق انجام شد. درواقع برای سروساماندادن به دادههای منابع انسانی شهرداری سه قدم تعریف کردند. قدم اول اصلاح دادههای مربوط به ستاد شهرداری و شهرداریهای مناطق بود؛ قدم دوم، اصلاح دادههای سازمانهایی که کوچکتر بودند و راحتتر میشد ازشان همکاری گرفت؛ و در انتها هم اصلاح دادههای واحدهایی مثل شرکت مترو که راحت به ما دیتا نمیدادند. روند کار به این شکل بود که برای مناطق نیرو تعریف کرده بودند که اطلاعات پروندههای قدیمی را وارد سامانه کند. اما بعضی اطلاعات اصلاً وجود نداشت، مثلاً تاریخ برخی استخدامها اصلاً مشخص نبود و معلوم نبود طرف در بیست سال گذشته کجاها بوده و چه کارهایی کرده. یک نکتهٔ دیگر هم هست که نمیدانم گفتنش درست است یا نه؛ ما مبنا را بر این گذاشته بودیم که شهرداری و واحدهای زیرمجموعهٔ آن هم میخواهند این کار انجام شود، ولی خب بعداً فهمیدیم که دارند شهرداریچیبازی درمیآورند و نمیخواهند و بهاصطلاح دارند میپیچانند و ما باید یاد میگرفتیم که در برابر آنها چه کار کنیم و چه عکسالعملی نشان دهیم. من دیرتر از چیزی که باید متوجه شدم که راه مقابله با این قضیه چیست. یکی از مدیران منابع انسانی را به یاد میآورم که استاد و پروردگار پیچاندن دیتا بودند. ایشان بهاصطلاح مشت بسته داشتند و از دستشان دیتا نمیچکید. این فرد بعد از مدتی به سازمان دیگری رفت و ازقضا فردی که جایگزین او شد خیلی همراه بود. یکی دیگر از کسانی که پروردگار پیچاندن بودند یکی از مدیران بخش انتصابات بودند که دیتای احکام حقوق و دریافتیها دستشان بود.
یکی از مشکلات دیگر ما این بود که عزیزان ما را سورپرایز کردند و بدون هماهنگیِ شورا «تاریخ استخدامها» را به جدول اطلاعات کارکنان روی سامانهٔ شفافیت اضافه کردند. انتشار تاریخ استخدام، به دلیل سنتی و دستیبودن ثبت اطلاعات، کار پیچیدهای بود. فکر میکنم چند گزارش هم در فارس و غیره و ذلک رفتند که سامانۀ شفافیتی که اینهمه پزش را میدهید همهاش دروغ است. فلانی مثلاً فلان سال اینجا استخدام شده، ولی تاریخ استخدامش در سایت یک موقع دیگری است. دلیل این ناهمخوانی این بود که احکام متغیر بود و دیتای آن درست نبود که شکر خدا، بعد از یکی-دو ماه، این بخش را از روی سایت برداشتند، ولی خب ضربهای که به اعتماد به سامانهٔ شفافیت خورده بود سخت جبران میشد.
یک مشکل دیگر این بود که از یک نفر ممکن بود چندین دیتا در سامانه ثبت شده باشد. اگر اسمش درست یادم باشد، یک آقایی به نام علی عالی بود که ایشان از سازمان ورزش شهرداری منتقل شده بود به یکی از شهرداریهای مناطق و قبلش هم جای دیگری مشغول بود. بهازای هر کدام از این سِمَتها یک ردیف اطلاعاتی برای او در سامانه وجود داشت و نام ایشان را که در بخش پرسنل شهرداری سایت شفاف سرچ میکردی، سه پوزیشن مختلف برایش میآمد. یکی از رسانهها روی همین داده گزارشی منتشر کرد که این آقا از سه جا دارد حقوق میگیرد و شهرداری چقدر دارد لفتولیس میکند. حالا چرا این اشکال پیش آمده بود؟ موقع انتقال از این واحد به واحد دیگر و متعاقب آن واردکردن نامش در سامانه، به دلیل اشتباه در کد ملی و فارسی/عربی کاراکترهای اسمش (مثلاً ی عربی بهجای ی فارسی)، سامانه تشخیص نداده بود که با فرد تکراری طرف است و باید اطلاعات جدید را روی اطلاعات قبلی ثبت کند، نه اینکه ردیف اطلاعاتی جدید ایجاد کند. بعد از اینکه دیتا تمیز شد، پرسنل شهرداری از ۶۵ هزار تا شد ۶۱ هزار نفر. یعنی ۴ هزار ردیف اطلاعات اضافی داشتیم. این ۴ هزار نفر یا بازنشسته شده بودند ولی حکم بازنشستگیشان نخورده بود (و اسمشان بهعنوان کارمند شهرداری در سامانه مانده بود)، یا مشابه مورد علی عالی اسمشان تکراری در سامانه ثبت شده بود.
مصاحبهکننده: این اشتباهاتی که در ثبت داده در سامانهٔ منابع انسانی وجود داشت برای شهرداری ایجاد مشکل نمیکرد؟
پروشات مهرورزی: نه چون تا قبل از آن شهرداری کاری به دادههای این سامانه نداشت، اما حالا میخواستند این سامانه را فعال کنند، طوری که تا وقتی دیتای افراد در سامانه نیامده قرارداد استخدامشان امضا نشود. بعد یک کار دیگری هم که انجام شد، البته نمیتوانم با اطمینان صد درصد بگویم ولی فکر میکنم انجام شد، این بود که داشتند سعی میکردند به سازمان ثبتاحوال متصل شوند تا مثل همهجای دیگر، با واردکردن کد ملی، تاریخ تولد و اسم مشخص شود که اصلاً این آدم وجود خارجی دارد یا نه. چون بعضی خطاها صرفاً خطای دستی بودند و هیچوقت چک نمیشدند. مثلاً ممکن بود مسئول واردکردن دیتا در ورود داده اشتباه کند و چون نمیدانست چطور این دیتای اشتباه را پاک کند، یک بار دیگر دیتا را وارد کند.
آن زمان، هر کدام از سازمانهای شهرداری سامانۀ داخلی خودشان را داشتند و سیستم هنوز یکپارچه نشده بود و تا زمانی هم که به بحث پول و حقوق ربط پیدا نمیکرد که اگر اطلاعات در سامانه نباشد خبری از حقوق و دستمزد نیست این یکپارچگی اتفاق نمیافتاد. ولی از سال ۹۸ که آقای بهادری[۸] آمدند، خیلی اصرار بر این بود که حتماً دادهها تمیز شود، چون خودشان هم سردرگم بودند. قرار شد اطلاعات هر فرد جدیدی که استخدام میشود یا منتقل میشود در سامانه وارد شود، وگرنه انگار اصلاً پرسنل شهرداری نیست. در شرکتی که در حال حاضر کار میکنم هم میبینم که اِستِپ اول همین است، یعنی تا زمانی که اطلاعات فرد وارد دیتاسنتر نشده، اصلاً نمیتواند وارد سامانۀ حقوق و دستمزد شود.
مصاحبهکننده: دربارۀ رزومۀ مدیران که گفتید قرار بود مدیران خوداظهاری کنند، دو سؤال دارم. یکی اینکه این سیستم خوداظهاری باگ نداشت؟ یعنی اینکه خب طرف میتوانست هرچه میخواهد بگوید.
پروشات مهرورزی: استدلال این بود که طرف میآید میگوید من اینم و اینم، ولی قطعاً یکی هست که برود نگاه کند و ببیند این آقایی که دارد این اظهارات را بیان میکند راست میگوید یا نه و آیا مثلاً واقعاً در فلان دانشگاه درس خوانده یا نه. البته فکر میکنم موقع ارتقادادن مدیران، صحت مدرکشان از دانشگاهها استعلام میشد، ولی چون پروسۀ زمانبری بود در کنارش سامانۀ خوداظهاری را هم راه انداختند. درواقع اگر بگوییم شفافیت زنجیری است که چندین حلقه دارد، یک حلقۀ آن همین دیتایی است که ما قرار است به آدمها بدهیم. یک حلقه خبرنگاران و شهروندان و افراد عادی هستند که از آن دیتا استفاده میکنند. ایده این بود که بخشی از صحتسنجی رزومهٔ مدیران توسط این حلقهٔ بیرونی انجام شود. تجربیاتی مثل آنچه سر قضیهٔ علی عالی پیش آمد و آبرویی که بر باد رفت نشان داده بود که اطلاعات منابع انسانی، حتی درمورد افرادی که شاخص هم نبودند، توسط شهروندان و خبرنگارها رصد میشود. به همین دلیل، اعتقاد عزیزان -که من هم تا حدود زیادی موافق آن بودم- این بود که باگ سیستم به این شکل درمیآید، یعنی متوجه دادههای اشتباه رزومهها خواهیم شد. البته چون اصلاً تعداد کسانی که خوداظهاری کردند آنقدر زیاد نشد، عملاً نفهمیدیم که این حرف درست است یا نه.
مصاحبهکننده: چرا مدیران رزومههای خود را ثبت نکردند؟ استنباط شما چیست؟
پروشات مهرورزی: باید یک فشار بالادستی به مدیران وارد میشد. درواقع مدیران با خودشان فکر میکردند منی که اینقدر سرم شلوغ است این دیگر چه کار چرتوپرتی است که باید انجام دهم. یعنی به نظرم اینطور نبود که با خودشان فکر کنند شایستۀ جایگاهی که دارند نیستند و نگران باشند انتشار رزومه برایشان دردسر شود. اتفاقاً فکر میکنم خودشان را شایسته میدانستند و بیشتر سؤالشان این بود که این دیتا به چه دردِ چه کسی میخورد. راستش ما هم نرفتیم به سمت اینکه دربارهٔ ضرورت انجام این کار توجیهشان کنیم.
مصاحبهکننده: یعنی بحث نفع شخصی نبود؟
پروشات مهرورزی: واقعاً نمیدانم. شاید هم بود ولی احساسم این است که همۀ آنها اینقدر خودشان را برحق میدانستند که با خودشان فکر میکردند حالا من اینها را اینجا بگذارم یا نگذارم هم فرقی نمیکند، من اینقدر آدم خفنی هستم که جایم همینجایی است که هستم. الان که به این طرف میز برگشتهام میگویم احتمالاً چون پای فامیلبازی و اینها وسط است، طرف، بهخاطر نفع شخصی خودش، در برابر انتشار اطلاعات مقاومت داشت ولی آن موقع که وسط کار بودم، این حس را نداشتم که مسئله نفع شخصی است. البته شاید هم آن زمان من درک و اطلاع کمتری از تعارض منافع و فامیلبازی و اخبار مربوط به آن داشتم.
مصاحبهکننده: بهطور کلی تجربۀ تعاملتان با شهرداری چطور بود؟ خودتان در صحبتها به شهرداریچیها اشاره کردید. لطفاً کمی مصداقیتر راجع به این تجربه با شهرداری برایمان بگویید.
پروشات مهرورزی: سر بحث شفافیت حقوق و دستمزدها، ما جلسۀ خیلی جالبی با معاون منابع انسانی آن زمان و مدیر آیتی معاونت داشتیم. آنها میگفتند خب ما نمیخواهیم دقیق بگوییم دریافتی فلانی چقدر است. ما گفتیم برای ما، همین هم که رِنج دریافتیها دربیاید هم اوکی است و شما سقف و کف و میانگین دریافتی هر کدام از ردههای شغلی را بگویید، یعنی مثلاً بگویید کارشناسها چنین ردهبندیای دارند و سقف و کف و میانگین دریافتی هر رده چیست. اما آن عزیزان میگفتند نه، چنین چیزی نمیشود، چون ما احکام مختلفی داریم، مثلاً بیستویک نوع حکم داریم و فلانی ممکن است چهار برابر میانگین ردهٔ خودش حقوق بگیرد چون مثلاً حق جانبازی دارد و این خیلی توی چشم میزند. ما میگفتیم خب آن یک نفر را سقف در نظر میگیریم و وقتی میانگین خیلی کمتر باشد مشخص میشود آن داده دادۀ پرت است، ولی دوستان شهرداری دائم روی آن یک نفری که حق جانبازی میگیرد و حقوقش خیلی بیشتر میشود تأکید داشتند. بعد یکی از دوستان کمیته پرسید که مثلاً من میخواهم بدانم سقف و کف حقوق کل مدیران شهرداری چقدر است. یکی از مدیران حاضر در جلسه برگشت گفت حقوق چه کسی را میخواهی بدانی؟ اسمش را بگو تا من الان عددش را به تو بگویم. درحالیکه مسئلۀ ما اصلاً این نبود! خیلی صحنۀ عجیبی بود!
خلاصه درنهایت توافق شد که دوستان شهرداری احکام را ردهبندی کنند و سقف و کف و میانگین هر رده را به ما بدهند. اما یک ماه بعد گفتند نه، ما این جدول را نمیدهیم. من دوباره تا جایی که میتوانستم جلسههای مختلف رفتم و پیگیری کردم، جایی هم که زور من نمیرسید خانم آروین زنگ میزدند و پیگیری میکردند. آخرش هم یک جدول عجیبی به ما دادند که حتی با تعریفی که در سایت خودشان بود هم من متوجه نشدم -و هنوز هم نمیشوم- منظور از ردههایی که آنجا آمده بود، مثل کارشناس یک، کارشناس دو، مدیر یک، مدیر دو، چیست. یعنی کاملاً دیتاسازی کرده بودند و فقط یک چیزی دادند که ما داشته باشیم. فکر کنم یک دفعه بعد از همین جلسه بود که خانم آروین به من گفتند دیگر چطور به تو بگویند که نمیخواهم این دیتا را بدهم. یعنی هی ما را پیچاندند و اداواطوار درآوردند و آخرش هم دیتا را به ما ندادند. بعد برای اینکه ما را آرام کنند که دیگر پیگیری نکنیم، آمدند تاریخ استخدامها را به سامانه اضافه کردند که بگویند اگرچه فلان کار را انجام ندادیم ولی داریم کار دیگری انجام میدهیم -البته این برداشت من است و شاید واقعاً نیتشان چیز دیگری بوده باشد.
بعد از آن جلسۀ جالب و عجیب با معاون منابع انسانی و مدیران او، در جلسۀ دیگری که من بهتنهایی با یکی از همان مدیران داشتم، ایشان به من گفت که من بیستوهفت سال است که شهرداریچی هستم. شهرداریچیبودن یعنی پیچاندن. تو از ما نمیتوانی دیتا بگیری. یعنی مستقیم به من گفت که ما هیچوقت بله و نه را مستقیم نمیگوییم. جوری میگوییم که تو بروی دور خودت بچرخی و برگردی و تازه بفهمی از کجا خوردهای. اینها که میگویم عین جملات آن مدیر ارشد است. کمی جلوتر، یک جایی به من گفت که پس قرار شد شما فلان کار را انجام بدهید. گفتم نه، من که نگفتم انجام میدهیم یا انجام نمیدهیم. گفت پس یاد گرفتی شهرداریچیبودن چطوری است. گفتم آره، دو-سه ماه دیگر را با شما بگذرانم، من شما را میپیچانم، نگران نباشید.
مصاحبهکننده: چه بامزه، خودشان به خودشان میگفتند شهرداریچی.
پروشات مهرورزی: آره خودشان لفظ «شهرداریچی جماعت» را به کار میبردند. میگفتند شهرداریچی جماعت را تو نشناختهای.
به نظرم یکی از شهرداریچیترین سازمانهای روی زمین سازمان بهشتزهراست. دیتای عجیبوغریبی دست این سازمان است. حالا من با سازمان بهشتزهرا در زمان خودمان زیاد کار نکردم و خانم فروغی بیشتر با آن کار کرده. من یک بار فقط با خانم فروغی رفتم که در دعوا با سازمان دو نفر باشیم.
مصاحبهکننده: دیتای اموات؟ خیلی مهم است؟
پروشات مهرورزی: بله. دیتای اموات خیلی عجیب است. یکی از معاونان سازمان میگفتند چون دیتای امواتِ سیاسی و اعدامیها دست ماست، اصلاً نمیخواهیم این اطلاعات به بیرون درز کند. احتمالاً با خانم فروغی هم صحبت کردهاید و چیزهایی دراینباره گفته باشند. خلاصه سیستمشان اینطوری بود که خارج از محیط آنجا کسی به سامانهشان دسترسی نداشت. من و خانم فروغی را به اتاقی مجهز به دوربین بردند و گفتند هر دیتایی را میخواهید روی همین کامپیوتری که اینجا هست همینجا میتوانید ببینید. بعد ما را تنها گذاشتند، اما ما احساس تحتنظربودن داشتیم.
مصاحبهکننده: شما چه دیتایی را میخواستید؟
پروشات مهرورزی: آن زمان روی قیمت قبور و اینکه به یک نفر یکدفعه نُه قبر فروخته شده خیلی بحث بود، دقیقاً مثل بحث مسکن. الان هم البته قیمتها نجومی است -بعضی قبرها الان قیمت میلیاردی دارند- ولی آن زمان قیمت قبر بهیکباره بیش از حد معقول بالا رفته بود. گویا قانونی هم وجود داشت -البته من نمیدانم این قانون کی و چگونه تصویب شده- که به هر شخص در زمانی که زنده است میتوان دو قبر فروخت، ولی دیتایی داشتیم که یک نفر ده قبر در قطعههای قدیمیتر بهشتزهرا داشته و آن را با قیمت بالا به چند نفر فروخته.
مصاحبهکننده: پس خیلی ربطی به شفافیت و شهر هوشمند نداشت و جزء کارهای حاشیهای کمیته بود.
پروشات مهرورزی: چرا، دیتای آن هم میتوانست برخط باشد که مشخص باشد هر نفر دارد چند قبر میخرد. بهعلاوه، مسئلۀ دیگر مربوط به قبرهای اهدایی به سازمانهای مختلف بود که این اطلاعات هم میتوانست منتشر شود. به شهر هوشمند و شفافیت ربط داشت.
مصاحبهکننده: به موضوع انتشار حقوق و دستمزد مدیران بگردیم. دلیل شهرداری برای اینهمه مقاومت چه بود؟
پروشات مهرورزی: دریافتیها با احکام خیلی متفاوت بود. بعد یادم است که میگفتند خب این آیتمهای اضافه بر حکم را قرارداد همۀ شرکتهای عادی هم دارد، مثلاً حق جذب میگذارند برای اینکه مالیات نخورد، حق ایابوذهاب و چنین مواردی.
مصاحبهکننده: عائلهمندی و …
پروشات مهرورزی: عائلهمندی و بن خواربار و مسکن و اینها را دولت تعیین و تصویب میکند، ولی ایابوذهاب و جذب و اینها بهصورت داخلی تصویب میشود.
بخش قابلتوجهی از دریافتها پاداشهایی بود که هیچجا هم ثبت نمیشد. مثلاً یادم است آن زمان پایهحقوق یکی از مدیران در حکم استخدامیاش پنجمیلیون و پانصد بود، اما ما میدانستیم او که رئیسدفتر فلان قسمت شهرداری است دارد هشت میلیون میگیرد. آن موقع اگر اشتباه نکنم سقف حقوق شهردار تهران ده میلیون تومان بود و خب معلوم بود که با ده میلیون تومن کسی نمیآید شهردار شود. در همان جلسۀ کذایی، یادم است یکی از آقایان، که از پرسنل منابع انسانی بود، گفت من دوست ندارم زنم بداند من دقیقاً چقدر میگیرم. اینکه هیچی، در دهات ما اگر بفهمند من اینقدر پول میگیرم که من بیچارهام.
یعنی کلاً دغدغهاش این بود که کسی نفهمد چقدر میگیرد. یک نفر دیگر هم گفت اگر الان کارمند من بداند که من پنج برابر او میگیرم که شب میآید سراغم. یعنی عدد و رقم دریافتیشان خیلی بیشتر از حکمشان بود و خب مقاومت وجود داشت. بعد مدام میگفتند انتشار این اطلاعات ورود به حریم شخصی افراد است، که ما در جواب میگفتیم این مصوب مجلس است که مدیران باید حقوقشان شفاف باشد.[۹] آنها میگفتند خب اول دولت منتشر کند که بینیم مدل انتشار چیست، بعد ما منتشر کنیم. یعنی دغدغهشان تا حدی این بود که سیبل نشوند. آن موقع یک سازمانی هم که نامش یادم نیست حقوق بازنشستههایشان را منتشر کرد.
مصاحبهکننده: فکر میکنم میعاد صالحی[۱۰] در صندوق بازنشستگی کشوری این کار را کرد.
پروشات مهرورزی: آره، همین بود. فکرش را بکنید، زمانی که میگفتند شهردار تهران حدود ده میلیون تومان میگیرد، عدد و رقمهای آنجا حدود شصت میلیون بود. البته به نظر من در جامعه خیلی هم سروصدا نکرد، ولی دیگر هی آن را مثال میزدند و میگفتند ببینید چقدر سروصدا شد. متأسفانه خیلی از سروصداشدن میترسیدند.
مصاحبهکننده: سرنوشت این اقدامات در زمان کمیته در آخر به کجا رسید؟
پروشات مهرورزی: زمان کمیته، بحث شفافیت حقوق و دستمزد مدیران در همین نقطه که احکام منتشر شود متوقف شد.
مصاحبهکننده: شما تا آخر دوره پیگیر بودید؟
پروشات مهرورزی: آره. تا آخر پیگیر بودیم، مخصوصاً بعد از اینکه دو دیوار دفاعی، که من اصلاً نمیتوانستم با آنها ارتباط بگیرم و واقعاً پروردگار پیچاندن بودند، رفتند و بعد از آن اوضاع کمی بهتر شد. معاون بعدی، آقای بهادری، خیلی بیشتر با ما همراهی کردند. البته مسئلۀ حقوق و دستمزد دغدغۀ اصلی آقای بهادری هم نبود ولی مشکلی هم با این نداشت که انجام شود. استارت اینکه دیتای کارمندان در سامانهٔ منابع انسانی تمیز شود هم زمان آقای بهادری و با پیگیری خودشان خورد. آقای بهادری چون، در زمان معاون قبلی، معاون ایشان بود کامل در جریان کارها و خواستههای ما بود و لازم نبود همهچیز را از صفر شروع کنیم. چون یکی از مشکلات در پیشبردن کارها همین جابهجایی و عوضشدن افراد بود. ما پروژهای را با شهرداری شروع میکردیم، زمان و نیروی زیادی میگذاشتیم، به زبان مشترکی میرسیدیم و توافق میکردیم، بعد طرف عوض میشد و دوباره باید از صفر شروع میکردیم. درواقع توافقات خیلی متکی به فرد و خواست او بود.
مصاحبهکننده: ولی در قضیۀ انتشار اطلاعات مدیران و کارکنان به نظر میآید این تغییر برای شما بد هم نشد.
پروشات مهرورزی: بله، اینجا تغییر خوبی بود. همانطور که گفتم، هم آقای بهادری و هم برخی معاونان ایشان، در زمان معاون قبلی، نفر دوم این پروژهها بودند و در جریان کارهای اجراییاش بودند. یعنی اینطور نبود که ما از صفر شروع کنیم. از طرفی، چون آدمهای همراهتری هم بودند، کارها راحتتر انجام میشد. ولی مثلاً درمورد شفافیت سفرهای خارجی فکر کنم آن وسط یک بار معاون روابط بینالملل عوض شد و دوباره تمام کارهای ما از صفر شروع شد. حالا هر وقت ماجرای حقوق و دستمزد را تمام کردم، سراغ ماجرای سفرهای خارجی هم میروم.
مصاحبهکننده: بله، داشتید سرنوشت شفافیت اطلاعات مدیران و کارکنان را میگفتید.
پروشات مهرورزی: یکی دیگر از مشکلات ما، که البته نسبتاً حل شد، این بود که امضای حکم مدیران و ثبت آن در سامانۀ منابع انسانی و متعاقباً انتشار آن روی سامانهٔ شفافیت خیلی طول میکشید. مثلاً ما سه ماه بود میدانستیم فلان معاون شهردار به جای دیگری رفته، ولی در سامانهٔ منابع انسانی و سامانهٔ شفافیت هنوز در پوزیشن قبلی بود. حتی یادم است بعد از چهار ماه از انتخاب آقای حناچی، هنوز نام شهردار در سامانۀ شفافیت نیامده بود و همچنان نام شهردار قبلی بود. یعنی اطلاعات نفر اول مدیریت شهر اشتباه بود و همین باعث میشد دیتای کل سایت زیر سؤال برود. یادم است یک روز شخصاً به دفتر یکی از مدیران منابع انسانی رفتم که امضای حکم شهردار را بگیرم تا اطلاعات شهردار در سامانهٔ منابع انسانی و سایت شفافیت اصلاح شود.
برای حل مشکل تأخیر در بهروزرسانی اطلاعات مدیران، آقای بهادری و آقای ننجی، معاون آقای بهادری، پیشنهادی دادند (البته از بخش انتصابات هم همکاریهایی کردند ولی خیلی راغب نبودند)؛ پیشنهادشان این بود که دیتای مدیران و معاونان بهصورت برخط از سامانهٔ منابع انسانی روی سایت شفافیت منتشر نشود و بهجایش مثلاً هر ماه اطلاعات از طریق یک فایل اکسل در سایت بارگذاری شود. برای مدتی کار به این صورت پیش رفت اما این شیوه از نظر ما مطلوب نبود و مخالفت کردیم. قرار شد اطلاعات بهصورت برخط از سامانه خوانده شود اما برای سِمَتهایی که در حال تغییر بودند در سایت گزینۀ «در حال امضای حکم» اضافه شود. با اضافهشدن این گزینه مشخص بود که دیتا در حال تغییر است و اعتبار بقیۀ دادهها زیر سؤال نمیرفت.
مصاحبهکننده: یعنی بالاخره اطلاعات مدیران بهصورت برخط منتشر شد؟
پروشات مهرورزی: بله، برخط شد و گزینۀ «در حال امضای حکم» برای سِمتهایی که هنوز حکم منصوب جدید آن امضا نشده بود به آن اضافه شد. شهرداری نُه معاونت داشت و قرار شد، برای آن نُه نفر معاون، اطلاعات بهصورت دستی بهروز شود، ولی برای بقیۀ مدیران «در حال امضای حکم» را اضافه کردند. اینها تغییراتی بود که در زمان فعالیت من در کمیته انجام شد. یکسری دیتا هم امور مجامع[۱۱] از مدیران و رؤسای سازمانها و شرکتها داشت که چون این دیتا در سامانهای بهجز سامانهٔ منابع انسانی ثبت میشد، آن را هم بهصورت دستی در سامانهٔ شفافیت وارد میکردند. یعنی درواقع فایل اکسل اطلاعات را به سازمان فاوا میدادند تا در سامانه وارد کند. آن را هم ما نتوانستیم برخط کنیم و تا جایی که میدانم هنوز هم بهطور دستی، ماهی یک بار، اطلاعات بهروز میشود، که البته در سایت شفافیت تاریخ بهروزشدن اطلاعات ثبت میشود و همین باعث میشود وقفه در بهروزرسانی دادهها اعتبار دادهها را از بین نبرد.
اگر بخواهم جمعبندی کنم، تا جایی که میدانم هنوز دیتای کارکنان مترو و همشهری درست نشده، ولی بقیۀ کارهایی که در منابع انسانی انجام شده بود همچنان ادامه دارد، چون برخط بوده و دارد انجام میشود. ولی نمیدانم دقیقاً مدیران جدید چه کارهایی انجام دادهاند. پارسال یکی از مدیران منابع انسانی به من مسیج زد که خانم مهرورزی، از وقتی شما رفتید، پدر ما با مدیران جدید و شورا درآمده. همۀ قدیمیها را جابهجا کردهاند. یکسری جدید آمدهاند که ما اصلاً نمیدانیم کی هستند و چی هستند و از کجا آمدهاند و کارها را خیلی سخت میتوانیم انجام دهیم و از زمانی که شما رفتهاید، پروژه هیچ پیشرفتی نداشته.
یعنی خلاصه افرادی در شهرداری وجود دارند که خواستار درستشدن همۀ این سیستمها و فرایندها هستند، و مدیرانی هم وجود دارند که نه همکاری میکنند و نه میگذارند بقیه کار کنند.
مصاحبهکننده: روال تعامل شما با شهرداری و پیگیری پیشرفت کار به چه شکلی بود؟ چه بخشی را شخصاً پیگیری میکردید؟ چه بخشی را خانم آروین یا کمیته یا دفتر پیگیری میکرد؟ اساساً پروژهها به چه صورت انجام میشدند؟
پروشات مهرورزی: روال کار در طول فعالیتم در کمیته تغییراتی داشت. اوایل، معمولاً پیگیری پیشرفت پروژهها یا هماهنگی جلسات و اینها از طریق دفتر خانم آروین انجام میشد. اما حس میکنم از یک جایی به بعد اختیاراتم بیشتر شد. حالا نه لزوماً اختیار، اما شاید مسئولیتم بیشتر شد که بتوانم کارها را خودم انجام بدهم. مخصوصاً درمورد پروژۀ منابع انسانی، ارتباط و تعامل من با نفرات جدید ارتباط و تعامل خیلی خوبی بود. یعنی با آنها بهطور مستقیم در ارتباط بودم و هر موقع میخواستم میتوانستم راحت با آنها تماس بگیرم و حتی دعوا کنم.
یادم است یک بار از من خواستند جلسهای داشته باشیم دربارۀ اِستپهای تمیزکردن دیتا. من فکر میکردم قرار است مثل همیشه، من و معاون و مدیرکلهای او بنشینیم و صحبت کنیم. رفتم دیدم نه، جلسه در اتاق کنفرانس است و خیلی دارند من را تحویل میگیرند. تعجب کرده بودم. بعد دیدم سه نفر از مدیران سازمان فاوا، سه نفر از مدیران آیتی معاونت و دو-سه نفر از مدیران مناطق شهرداری را هم دعوت کردهاند که مثلاً ببینید شورای شهر این دادهها را از ما میخواهد. از همینجا مشخص میشد که دوستان منابع انسانی دوست دارند کار انجام شود. به همین دلیل هم ما تعامل خیلی خوبی با هم داشتیم. در آن جلسه، که رسمیتر از حالت عادی بود، با خودم میگفتم کاش اطلاع داده بودند و ما هم از کمیته سه-چهاره نفر میآمدیم یا خانم آروین هم میآمد.
زمان معاون قبلی همهچیز خیلی رسمی و بوروکراتیک از سمت دفتر خانم آروین پیگیری میشد. البته بعد از آن هم در همۀ مراحل و همیشه هر وقت جایی گیر میکردم، خانم آروین تماس میگرفتند و جانانه صحبت میکردند و مشکل حل میشد. درواقع میتوانم بگویم برای همۀ پروژهها، ابتدا یک جلسۀ آشنایی با متولیان شهرداری با حضور خانم آروین و اعضای دفترشان داشتیم، بعد میتوانستیم خودمان راحت ارتباط بگیریم و بیشتر پیگیریهای بعدی با خودمان بود. در طول مسیر هم، هر جا به مشکل برمیخوردیم، خانم آروین پیگیری میکرد.
مصاحبهکننده: در بحث شفافیت اطلاعات مدیران و کارکنان، کمیتهها یا کمیسیونهای دیگر شورا هم درگیر بودند؟ تعاملی با هم داشتید؟
پروشات مهرورزی: اتفاقاً یک بار سر این بحث شد که اگر مثلاً دو-سه نفر دیگر از اعضای شورا هم خواستار این موضوع باشند، کار راحتتر پیش میرود، ولی فکر میکنم فقط آقای فراهانی[۱۲] کمی به این مسئله علاقه نشان دادند. البته تا جایی که میدانم، خیلی وارد این حوزه نشدند. حداقل کارشناسهایش که هیچ کمکی به ما نمیکردند. فقط دو-سه دفعه، چون ما به سامانههای شهرداری دسترسی داشتیم، از ما خواستند دیتایی را برایشان درآوریم.
حالا خودِ این سامانه هم خیلی عجیبوغریب بود. قشنگ معلوم بود که بِیس سامانهٔ منابع انسانی و همچنین سامانهٔ سفرهای خارجی را از جای دیگری آوردهاند و صرفاً ترجمه کردهاند. شش ماه اول، کار من این بود که سامانهها را بررسی کنم و مشکلاتش را درآورم. مثلاً سامانهٔ سفرهای خارجی را که نگاه میکردم، دیدم گزینۀ سفر به اسرائیل هم دارد. زنگ زدم و اطلاع دادم و بعدش کلی از من تشکر کردند که اگر صدایش درمیآمد که چنین گزینهای در سامانه هست به باد میرفتیم و ممنون خانم مهرورزی. درنهایت تصمیم گرفتیم سامانه را از اول بررسی کنیم.
مصاحبهکننده: گفتید که اگر به عقب برمیگشتید، احتمالاً از همان اول گلوگاههای ایجاد دادۀ غلط را شناسایی میکردید، طوری که تمیزکردن دادهها از همان ابتدا جزئی از پروژهٔ شفافیت اطلاعات منابع انسانی باشد.
پروشات مهرورزی: بله.
مصاحبهکننده: راجع به بحث حقوق و دستمزد چه؟ اگر به عقب برمیگشتید چه تغییراتی در کار میدادید؟
پروشات مهرورزی: به نظرم بحث انتشار حقوق و دستمزد هیچوقت در هیچ حوزهای در ایران شدنی نیست، چون همیشه در برهۀ حساس کنونی هستیم و همیشه ترسی از پیامدهای انتشار چنین دادهای وجود دارد. به نظرم خودِ آدمهایی هم که در مناصب مختلف مدیریتی هستند میدانند که لازم نیست اینقدر پول بگیرند. یعنی انگار خودشان هم قبول دارند و به همین دلیل نگراناند. با توجه به این مسائل، احتمالاً ما خیلی ایدهآلگرایانه فکر میکردیم که میخواستیم کل دریافتی افراد منتشر شود.
اگر به عقب برمیگشتم، شاید از اول تمرکز را میگذاشتم روی اینکه به سقف، کف و میانگین دست پیدا کنیم، چون حرف آنها این بود که ما احکام و مدلهای خیلی مختلفی برای محاسبهٔ حقوق داریم. احتمالاً اگر زمان بیشتری را صرف این بحث میکردیم به مدل خوبی میرسیدیم. بنابراین اگر به عقب برمیگشتم، شاید آن ایدهآلگرایی را کنار میگذاشتم و تلاش میکردم روی همان میانگین و کف و سقف به یک توافقی با شهرداری برسیم و احتمالاً از خود شهرداری هم میتوانستیم کمکهایی بگیریم، چون وقتی خودشان پیشنهادی میدهند، معمولاً ایدهای هم برای نحوۀ انجامدادنش دارند.
مصاحبهکننده: خب برویم سراغ سفر خارجی. ماجرای شفافیت سفرهای خارجی چه بود؟
پروشات مهرورزی: دربارۀ سفرهای خارجی، دو مسئله وجود داشت. مسئلهٔ اول این بود که اصلاً این سفر یا آن آدمی که دارد به این سفر میرود توجیهی دارد یا نه. مثلاً سفر شهردار برای بهرهمندی از تجربیات شهرداری سئول احتمالاً توجیه داشته باشد، ولی توجیهی ندارد که مثلاً معاونت امور بازنشستگی به چنین سفری برود.
مسئلهٔ دوم هم هزینۀ این مأموریتها بود. خب جایی که قرار است ارز خرج شود خیلی جای حساسیتبرانگیزی است، حتی برای آدمهای عادی. خصوصاً که آن زمان قیمت ارز سه-چهار برابر شده بود و هی به مردم میگفتند الان سفر نروید و گردشگری را از منزل خودتان شروع کنید.[۱۳] فکر میکنم در مصوبات شورا هم بود که اطلاعات این سفرها باید شفاف باشد.[۱۴]
این پروژه به نظر من خیلی پروژۀ موفقی نبود، چون دیتای آن، حداقل تا زمانی که ما بودیم، دستی بارگذاری میشد. دیتای مالیاش هم درنهایت خیلی شفاف نشد و مشخص نبود خرج خیلی از سفرها چقدر شده. بعد هم که کرونا پیش آمد و بسیاری از سفرها کنسل شد. فکر کنم کل سفرهای پرسنل شهرداری -درواقع مدیران شهرداری- در سال ۱۳۹۹ دو یا سه سفر بود.
اطلاعات این سفرها هم خیلی سنتی و کلاسیک آپدیت میشد. اینجا هم معاونت امور بینالملل یک فایل اکسل برای سازمان فاوا میفرستاد و سازمان فاوا آن را در سایت شفافیت بارگذاری میکرد. من هر ماه وضعیت بهروزرسانی دیتای سفرها را چک میکردم و پیش میآمد که ببینم در سامانۀ داخلی سفرهای خارجی شهرداری یکسری سفر ثبت شده ولی روی سامانۀ شفافیت نرفته. باید پیگیری میکردم که اکسل مربوط به این اطلاعات به سازمان فاوا ارسال شود تا خانم آژیر، کارشناس ادارهٔ پرتالهای شهرداری، آن را روی سامانه بارگذاری کند.
دیتای خود سامانهٔ داخلی شهرداری هم خیلی مشکلات عجیبوغریب بِیسیکی داشت. مثلاً اطلاعات سفر آذر امسال در سامانۀ شفافیت ثبت شده بود، ولی آذر پارسال نه، چون کسی که باید حکم مأموریت را امضا میکرد نکرده بود، ولی بههرحال این سفر انجام شده بود. بعد ما بحث ویزا را هم در ایران داریم. مثلاً ممکن است برای اینکه تخصیص ارز به سفر انجام شود، تاریخ سفر زودتر از موعد واقعی ثبت شود و امضاهای تأیید مأموریتش گرفته شود، ولی آن سفر به دلیل صادرنشدن ویزا اصلاً کنسل شود. یک آقایی -که اسمش الان یادم نیست- در بخش فناوری معاونت بینالملل بود که خیلی همراه بود. هر دفعه از او میپرسیدیم به نظر شما راهحل درستشدن این مشکلات چیست، میگفت راهحلش این است کمیتۀ شفافیت دو تا نیرو به من بدهد، من درستش میکنم. میگفت خانمهای مسئول این کارها در بخش امور بینالملل یکی بیستوهشت سال سابقهٔ کار دارد و دیگری بیستوپنج سال و دو سال دیگر بازنشسته میشوند و به فکر ارتقادادن سامانه و بهبود فرایندها نیستند، فکر این هستند که فقط یک کاری بکنند و بروند خانههایشان. درواقع مسئلهاش این بود که در قسمت امور بینالملل، آدمی که بلدِ کار باشد نداریم که بتوانیم راهحلی پیدا کنیم. اواخر دورۀ قبل این آقا با من تماس گرفت که خانم مهرورزی، مطمئنید که نمیخواهید بیایید اینجا در بخش امور بینالملل به ما کمک کنید؟ گفتم نه، مرسی، من غلط بکنم دیگر با شهرداری کار کنم.
سرِ شفافیت سفرهای خارجی ما دورهای باطل زیادی زدیم. یک دلیلش این بود که خود شهرداری هم خیلی تعریف واضح و to the point (دقیق و مرتبط) و اِستریتی از اینکه فرایند تعریف و تأیید مأموریتها به چه شکل باشد نداشت. طبق روالی که تعریف کرده بودند، تا پانزده روز بعد از انجام مأموریت و سفر، گزارش هزینهها و دستاوردهای سفر باید در سامانه بارگذاری میشد. در غیر این صورت، حکم سفر امضا نمیشد و ارزی که قرار بود به سفر تخصیص داده شود به آن تعلق نمیگرفت. ولی خب عملاً این روال انجام نمیشد. وقتی با آن دو خانمی که در امور بینالملل بودند سر کِیسهای مختلف صحبت میکردم که مثلاً فلانی رفته سفر ولی گزارشی اینجا نیست، میگفتند ما چطور به معاون شهردار بگوییم که گزارش بده، وگرنه پولت را نمیدهیم. رئیس و بالادست ماست و نمیتوانیم بهش بگوییم بیا دیتا را بده. حقوق ما دست اوست. یکسری سلسلهمراتب وجود داشت و چون روال قانونی انجام سفر خیلی اجرا نشده بود، این سلسلهمراتب بیشتر به چشم میآمد که خب نیروی پاییندست چطور برود از معاون دیتا بگیرد.
یک زمانی خانم آروین گفتند که پس برویم ببینیم گلوگاههای مالی این سفرهای خارجی کجاست. در انتها به این رسیدیم که قطعاً هزینههای سفر باید ردپایی در سامانهٔ مالی شهرداری داشته باشد و از طریق این دیتا شاید بتوانیم اطلاعات سامانهٔ سفرهای خارجی را کامل کنیم. اما یادم است که باز هم یک مشکلی در سامانهٔ مالی وجود داشت که نشد این کار را بکنیم. یعنی طوری نبود که بنا بر اطلاعات ثبتشده در سامانهٔ مالی بتوان با قطعیت گفت فلان سفر انجام شده است. این هم یادم است که باز یک دفعه در جلسه با معاونت منابع انسانی یک آقایی گفت شاید ما بخواهیم به خانوادهمان بگوییم مأموریتیم ولی جای دیگری برویم سفر. یعنی دغدغۀ پرسنل شهرداری چنین مسائل بِیسیکی است. برای همین هم یکسریها در شهرداری خیلی انگیزهای برای پیگیری درستشدن فرایند انجام سفر و سامانهٔ سفرها نداشتند.
مصاحبهکننده: من یک موضوع را متوجه نشدم. شما گفتید بعضی وقتها سفر انجام میشد درحالیکه هنوز حکم سفر امضا نشده بود. پس چطوری هزینۀ این سفر داده میشد؟
پروشات مهرورزی: دقیقاً من مورد سفر معاونان شهردار را سر همین گفتم. معاون شهردار که سفر رفته بود خودش باید حکم سفرش را امضا میکرد. خب رفته بود و برگشته بود و هزینۀ سفر را هم گرفته بود.
مصاحبهکننده: یعنی فرایندها در دو سامانهٔ جداست؟ پرداخت مالی در یک سامانه بوده، ثبت اطلاعات حکم سفر در یک سامانهٔ دیگر؟
پروشات مهرورزی: بله، دقیقاً. تمام تلاش من این بود که کل این فرایند سامانهای شود، امضاها الکترونیک شود و همهچیز در سامانه ثبت شود. ولی هم مسئلهٔ سفرهای ناگهانی که «حالا حکمش را بزن بره» وجود داشت و هم مسائل مربوط به ویزاگرفتن که سامانهایکردن فرایند و اینکه مراحل بهترتیب انجام شود را سخت میکرد. آخرهای دوره، کارها کمی مرتب شده بود و بعضیها واقعاً گزارش سفر را ثبت میکردند و این گزارشها واقعاً قابلاستناد بودند، ولی درنهایت انتشار اطلاعات روی سایت شفافیت بهصورت دستی باقی ماند. یعنی مثلاً اگر کسی از کمیتهٔ شفافیت سامانۀ داخلی شهرداری را چک نمیکرد و پیگیری نمیکرد که دیتای جدیدی که روی این سامانه ثبت شده روی سامانۀ شفافیت هم برود، سامانهٔ شفافیت بهروز نمیشد. آن اواخر، باز معاون روابط بینالملل عوض شد و دوباره باید از صفر شروع میکردیم که اتفاقاً خیلی بد هم نبود، ولی هم فرصت ما کم بود و هم اینکه آن دو خانمی که کارمند آن بخش بودند خیلی خسته بودند و احتمالاً در دلشان به ما فحش میدادند. یعنی همت بزرگی میخواست که همهچیز برخط و سیستماتیک شود و امضاها الکترونیک شود.
حالا البته بعد از وقوع کرونا، در دورهٔ ما، جز یکی-دو مورد، سفری انجام نشد (و اطلاعات آن یکی-دو مورد هم روی سایت شفافیت آمد) و برای مدتی بهروزرسانی دیتای سفرها دیگر موضوعیت نداشت. در یک سال اخیر هم من شخصاً این قسمت سایت شفافیت را چک نکردهام که ببینم دیتای جدیدی بارگذاری شده یا نه. اما انگار در دورهٔ جدید هم ماجرای انتشار اطلاعات سفرها دارد پیگیری میشود.
مصاحبهکننده: در این حوزه اگر به نقطۀ شروع برمیگشتید چه میکردید؟
پروشات مهرورزی: احتمالاً روی قضیهٔ گلوگاه مالی و اینکه مثلاً تا وقتی اطلاعات سفر در سامانهٔ سفرها ثبت نشده، ارز تعلق نگیرد بیشتر کار میکردم. فکر میکنم از آن طریق بههرحال میشد یک کاری کرد. به نظرم اگر برای این کار مصوباتی داشتیم یا مثلاً به کمک معاونت منابع انسانی بخشنامههایی ابلاغ میکردیم میشد سامانهٔ مالی را به سامانهٔ سفرهای خارجی متصل کرد، اما خب دیر شروع کردیم. شاید هم ما دیر متوجه شدیم که گلوگاه کجاست و اقداماتی که کردیم خیلی موفقیتآمیز نبود. خلاصه تا زمانی که ما در کمیته بودیم، دیتای سفرهای خارجی بهصورت دستی وارد میشد و ماهانه آپدیت میشد. آن اواخر، دغدغۀ ما این بود که فرایند انتشار دیتای سفرها پایدار نیست، یعنی اگر کمیتهٔ شفافیتی وجود نداشته باشد که پیگیری کند، دادهها هم بهروز نخواهد شد. بهعلاوه، هزینهٔ سفر هم دیتای مهمی بود که تقریباً منتشر نمیشد. این داده حتی در خود سامانهٔ سفرها هم بهطور کامل ثبت نمیشد. ممکن بود از ده تا سفر، دیتای مثلاً سه تا وارد شده باشد. آن سفرهایی هم که دیتای مالیشان منتشر میشد معمولاً سفرهایی بودند که هزینهشان بر عهدۀ دعوتکنندۀ خارجی بود و قرار نبود از جیب شهرداری خرجی شود. مثلاً یادم است برای سفر به سئول، خود سئول پانصد یورو داده بود. درواقع میخواهم بگویم ثبت و انتشار دیتای سفرها مبتنی بر فرد بود و این باعث عدم پایداری میشد.
مصاحبهکننده: حوزۀ اطلاعات کارکنان و مدیران و سفرهای خارجی حوزههای نسبتاً حساسیتبرانگیزی برای مردم هستند. آیا بعد از انتشار اطلاعات، گزارشهای مردمی هم دریافت کردید و از سمت شهروندان هم بازخوردی گرفتید؟ میخواهم بدانم آیا نظارت همگانی و مطالبۀ عمومی در این حوزهها نسبت به حوزهای مثل معاملات که تخصصیتر است فعالتر بود؟
پروشات مهرورزی: در رابطه با اطلاعات کارکنان و مدیران که خب چند مورد را گفتم که مثلاً اسم کسی را که میدانستند در شهرداری کار میکند سرچ میکردند که ببینند کجاست و چه میکند. اما در سفرهای خارجی، ما گزارشی دریافت نکردیم. اتفاقاً خانم آروین پیشنهاد داده بودند که این توضیح در سایت شفاف گذاشته شود که اگر کسی اطلاعاتی دارد که مغایر با اطلاعات سامانۀ شفافیت است یا میداند که سفری انجام شده اما اطلاعاتش در سایت نیست تماس بگیرد و بگوید که پیگیری کنیم. فکر میکنم در طول آن سه سال، فقط یک مورد گزارش شد که از آن مواردی بود که سفر انجام شده بود اما دیتا وارد نشده بود و با یک سال تأخیر ثبت شد.
یک خاطره دارم از خانم فخاری عزیز که یک فایل اکسل برای ما فرستادند و گفتند که من کِی رفتم کربلا که اسم من در سفرهای خارجی آمده. یادم است اطلاعات دَه سفر در آن فایل بود و دو تا از ردیفها، از جمله همان ردیفی که مربوط به خانم فخاری بود، یکسان بود. یعنی مثلاً دو تا ردیف شمارهٔ ۹ در فایل بود. خانم فخاری شاکی بودند که این فایل دیشب روی سایت بارگذاری شده و اینجوری با آبروی مردم بازی میکنید. من با خودم فکر میکردم در شرایطی که من هر سه ماه یک بار خودم را تکهپاره میکنم که دیتا به ما بدهند، خیلی خوب است اگر شهرداری خودش دستبهکار شده باشد و اطلاعات را بارگذاری کرده باشد! اما درواقع قضیه این بود که این فایل اکسل را یکی از روی سایت شفافیت دانلود کرده بود، یک ردیف با اسم خانم فخاری اضافه کرده بود، و برای ایشان ارسال کرده بود یا توی یک سایت یا کانال تلگرامی گذاشته بود. حتی حوصله نکرده بود شمارۀ ردیف را درست کند و ردیف خانم فخاری را همشماره با یک ردیف دیگر زده بود. خلاصه یکجور شیطنت رسانهای بود که بگویند اعضای شورای شهر ریختوپاشهای اینچنینی دارند.
مصاحبهکننده: حالا بهجز شورا و شهرداری، مخاطب عام چطور؟
پروشات مهرورزی: فقط همان یک تماس را داشتیم که آن هم از آن مواردی بود که یک سال بعد اطلاعاتش منتشر شد. یادم است حتی در آن مسابقهای که برای تحلیل دادههای سامانۀ شفافیت گذاشتیم هم روی دیتای سفرهای خارجی کار خاصی انجام نشد. به نظر من، این دیتا زمانی برای مخاطب عام جالب میشود که عدد و رقم بیاید وسط. وقتی عدد و رقمی نباشد، نه میشود کار پژوهشی کرد، نه بودجهبندی، نه بازی با دادهها. فقط مشخص میشود که در این چند سال این تعداد سفر انجام شده. البته این نظر من است و ممکن است ذهن خلاق دیگران جور دیگری بتواند با این دادهها کار کند.
مصاحبهکننده: این موضوع باعث نشد که اهمیت پیگیری شفافیت اطلاعات سفرهای خارجی برای شما کم شود و با خودتان فکر کنید کاش این زمان را صرف کار دیگری کرده بودید؟
پروشات مهرورزی: نه، چون در مصوبۀ شورا هم آمده بود که آن عدد و رقم باید شفاف شود. یعنی درنهایت دنبال شفافیت این عدد و رقمها بودیم و مهم بود که مشخص باشد در این اوضاع و احوال چقدر دارد برای این سفرها هزینه میشود. ولی خب از اواخر ۹۸ و با شیوع کرونا، چون عملاً سفری انجام نمیشد، خود من هم شخصاً کمتر پیگیری میکردم. شاید برای همین هم هست که پیشرفت خیلی زیادی نداشتیم. آن زمان، بعد از حادثهٔ بیمارستان سینا اطهر[۱۵]، موضوع ایمنی ساختمانها برای ما و مردم خیلی حساستر شده بود. بهخاطر همین، انرژی ما بیشتر روی دو موضوع اصلاح اطلاعات سامانهٔ منابع انسانی و همچنین شفافیت اطلاعات ایمنی ساختمانها پخش شد. به نظرم اگر آن اوایل که همچنان سفرها انجام میشد میفهمیدیم چطور میشود سامانۀ مالی و سامانۀ سفرهای خارجی را یکپارچه کرد، هم انتشار اطلاعات سفرها برخط میشد، هم احتمالاً دیتای مهمی از دست درنمیرفت، هم مخاطب عام ارتباط بیشتری با دیتای منتشرشده برقرار میکرد و هم پایدارسازی انتشار اطلاعات راحتتر میشد.
مصاحبهکننده: برای کارهای مختلفی که شما در حوزهٔ شفافیت منابع انسانی و ایمنی ساختمانها کردید مصوبهٔ پشتیبان وجود داشت؟
پروشات مهرورزی: در مصوبهٔ «مدیریت تعارض منافع در شهرداری تهران» به الزام شهرداری به انتشار اطلاعات مدیران اشاره شده بود و ما با استناد به آن داشتیم پیش میرفتیم. درمورد حقوق و دستمزد که اصلاً مصوبۀ مجلس بود که باید احکام و دریافتیهای مدیران دولتی مشخص و شفاف باشد. دربارۀ سفرهای خارجی هم طبق مصوبۀ شورا پیش میرفتیم.
مصاحبهکننده: برویم سراغ شفافیت وضعیت ایمنی ساختمانها.
پروشات مهرورزی: شفافیت وضعیت ایمنی ساختمانها پروژۀ خیلی جالبی بود. فکر میکنم قبل از اینکه من همکاریام را با کمیتهٔ شفافیت شروع کنم کارهایی در شورا و شهرداری در این زمینه انجام شده بود، اما بعد از ماجرای سینا اطهر، این موضوع یکی از اولویتهای کمیتۀ شفافیت قرار گرفت چون موضوع خیلی مهمی بود و برای همه قابللمس بود. مسائل این حوزه کمی عجیبوغریب بود و من نمیدانم تا کجا میتوانم قضایا را بدون سانسور تعریف کنم.
قدم اول در این پروژه تعریف شاخص و الگویی بود که بتوان با آن وضعیت ایمنی ساختمانهای تهران را اندازهگیری کرد. در جریان پروژه، تعریف این شاخصها چندین بار تغییر کرد. باید بگویم که طبق شاخصهای جهانی، ما در تهران ساختمان ایمن نداریم. درنتیجه، شاخص جهانی را ایرانیزه کردیم که بتوانیم مقایسهای بین وضعیت ساختمانها داشته باشیم و، بر این مبنا، ساختمانهای نسبتاً ایمن را شناسایی کنیم. شاخص ایمنی آیتمهای مختلفی داشت، اعم از کابلکشی برق، پلۀ فرار، ایمنی پی و بن، و از اینجور موارد. شاخصها ریز و متنوع بودند و هر کدام هم کلی زیرمجموعه داشتند، مثلاً زیرمجموعۀ کابلکشی شاید ده مورد بود که آیا از داکت رد شده یا روکار است و از اینجور چیزها.
کار تعریف شاخصها رفتوبرگشت زیادی میان ما و سازمان آتشنشانی داشت. اگر اشتباه نکنم، آقای قدیری که آن موقع معاون آموزش آتشنشانی بودند با این قضیه اوکی بودند و ما مستقیماً با هم در ارتباط بودیم. بعد از اینکه آن شاخص تعریف شد، بقیۀ کار خیلی یدی بود. از هر ساختمانی باید دو پرسنل آتشنشانی بازدید میکردند، همهچیز را از نزدیک میدیدند و شاخصها را امتیازدهی میکردند.
مصاحبهکننده: همۀ ساختمانهای شهر؟
پروشات مهرورزی: نه. قرار بود اول از همه ساختمانهای عمومی مثل مدارس، بیمارستانها، مساجد، پاساژها و جاهایی که معمولاً آدمهای زیادی به آن رفتوآمد دارند بررسی و وضعیت ایمنی آنها شفاف شود تا شهروندان بدانند از چه امکاناتی دارند استفاده میکنند. طرح دیگری را هم خود شهرداری قبل از شروع این پروژه تعریف کرده بود به نام طرح «پلاک طلایی». در این طرح، شما بهعنوان شهروند میتوانستید به شهرداری زنگ بزنید و درخواست دهید که شهرداری از ساختمان شما دیدن کند و مشکلات و راههای اصلاحش را بگوید. بعد اگر شما ایرادات را برطرف میکردید، پلاک طلایی میشدید. در ساختمان خود ما، یک همسایۀ آتشنشان این کار را کرده بود؛ زنگ زده بود، آمده بودند و بررسی کرده بودند و ما از آن سال داریم سعی میکنیم ریزریز ایراداتی که گرفته بودند را رفع کنیم. مثلاً ستونهای ساختمان در پارکینگ را ضدحریق کردیم.
بعد از تعریف شاخصها، مشکل این بود که بودجه نداشتند برای پرسنل آتشنشانی تبلت بخرند که با تبلت به بازدید ساختمانها بروند و از طریق تبلت امتیاز شاخصها را در فایل اکسل وارد کنند. درنهایت بودجهای تصویب شد و دَه تا تبلت خریدند. یک دور که کار سنجش شاخصها روی تعدادی از ساختمانها انجام شد، متوجه شدند که این شاخصها باز هم جوابگو نیست و باید شاخصها را تغییر داد که به معنی دوبارهکاری و صرف هزینه و زمان بود.
مصاحبهکننده: شما هم با پرسنل آتشنشانی برای بازدید میرفتید؟
پروشات مهرورزی: نه. طبق صحبتی که داشتیم، قرار شده بود که در گام اول، دیتای ۲۵۰۰ ساختمان تا ۷مهر، روز آتشنشان، روی نقشهٔ شهر تهران در سامانهٔ «تهران من» منتشر شود و افراد با کلیک روی هر کدام از این ۲۵۰۰ پلاک بتوانند ببینند ساختمان در چه مواردی ایمن است و در چه مواردی نیست. بعد از آن هم قرار بود هر ماه، دیتای بین ۱۵۰۰ تا ۳۰۰۰ ساختمان دیگر اضافه شود. درواقع ما گفته بودیم ۳۰۰۰ تا، ولی میدانستیم به بررسی این تعداد ساختمان نمیرسند و همان ۱۵۰۰ تا هم برای ما اوکی بود.
مصاحبهکننده: مگر تهران اینقدر اماکن عمومی دارد؟
پروشات مهرورزی: بله. در این لیست، دیتای انبارهای ذخیرۀ مواد نفتی هم، که بسیار ناایمناند، موجود بود. مثلاً انبار شهران جزء ساختمانهای پرخطر است.
یادم است که معاون سازمان آتشنشانی، که فکر کنم اسمشان آقای داوری بود، در برنامۀ تهران ۲۰ در شبکۀ ۵ اعلام کردند ما امروز دیتای ایمنی ۲۵۰۰ ساختمان را به مناسبت روز آتشنشان منتشر کردیم و در سامانۀ «تهران من» وجود دارد. فکر میکنم یکشنبه بود که این دیتا منتشر شد و ما هم خیلی خوشحال بودیم که پروژه به سرانجام رسیده. چهارشنبۀ همان هفته، به معاون نرمافزار سازمان فاوا زنگ زدم که بگویم بهتر است برای نمایش این دیتا فلان کار را هم انجام دهیم تا کاربردیتر شود. گفتند مگر نمیدانید این دیتا را از روی سامانه برداشتهایم. جا خوردم. مسئول پروژه ما بودیم، شورای شهر ناظر پروژه بود ولی اصلاً به ما اطلاع نداده بودند. مستقیماً از یک نهاد امنیتی با آقای محسن هاشمی تماس گرفته بودند و گفته بودند این دیتا را بردارید. از یک نهاد امنیتی دیگر هم تلفنی با آقای قدیری تماس گرفته بودند و گفته بودند این دیتا امنیتی است و آن را بردارید. برخی میگفتند یکی از علتها این بود که در برهۀ حساس کنونی اعتراضات سال ۹۸ اگر مثلاً گفته شود فلان پاساژ ناایمن است، قیمت سهامش افت میکند و سهامدارها شورش میکنند. ذهنیت من این بود که اگر در این شرایط حساس بگوییم فلان ساختمان ناایمن است ممکن است یک آتشسوزی عمدی آنجا اتفاق بیفتد. اصلاً فکرش را نمیکردم که دغدغهشان این باشد که قیمت سهامش افت میکند.
مصاحبهکننده: پس ماجرا فراتر از شهرداری بود.
پروشات مهرورزی: آره، خیلی فراتر از شهرداری بود. بعد از این ماجرا بود که ما تصمیم گرفتیم نحوۀ امتیازدهی را عوض کنیم و یک دستهبندی جایگزین برای آن ۲۵۰۰ ساختمان ارائه دهیم. گفتیم بر مبنای مقادیر شاخصها، یک نمودار نرمال میکشیم، دو سر طیف را خیلی ایمن و بسیار پرخطر در نظر میگیریم و وسطیها را هم میگوییم نسبتاً پرخطر یا نسبتاً ایمن که ترس و وحشتی هم ایجاد نشود. اصلاً رنگبندی میکنیم، صرفاً پنج رنگ در نظر میگیریم و وضعیت ایمنی ساختمانها را با رنگ نشان میدهیم، دیتیل مقادیر شاخصها را نمیدهیم. خلاصه بعد از رفتوبرگشتهای بسیار، تأیید انتشار مدل نهایی را از رئیس شورا، شهردار و نهادهای امنیتی گرفتیم. یعنی نزدیک به چهار ماه، انواع مدلها را با خانم آروین تنظیم کردیم که ببینیم درنهایت کدام مورد تأیید قرار میگیرد.
مصاحبهکننده: منظورتان این است که کدامیک میتواند دغدغۀ نهادهای بالادستی را رفع کند؟
پروشات مهرورزی: دقیقاً. درواقع باید الگویی ارائه میکردیم که حساسیتبرانگیر نباشد. درنهایت هم الگویی تأیید شد که دیتیل زیادی نداشته باشد، مثلاً قرار شد بگوییم این ساختمان پرخطر است، این یکی نسبتاً پرخطر است، این یکی نسبتاً کمخطر است. اما همان هم درنهایت منتشر نشد. فکر میکنم تا اواخر حضور ما در شورا از یازده هزار ساختمان بازدید شد و این ساختمانها امتیازدهی شدند، ولی دیتای آن منتشر نشد. تازه بعد از حادثهٔ متروپل بود که این دیتا منتشر شد. من چک کردم و دیدم همان دیتایی است که در دورهٔ قبل به ما داده بودند. یعنی در این مدت بازدید مجدد و بهروزرسانی دیتا انجام نشده بود.
مصاحبهکننده: به نظر میرسد این حوزه جزء معدود حوزههایی بود که تعامل خوبی با شهرداری داشتید.
پروشات مهرورزی: بله. خود سازمان آتشنشانی خیلی به این موضوع علاقهمند بود. ضمن آنکه آقای جواهریان، چون قبلاً در سازمان آتشنشانی کار کرده بود، دیتای خوبی داشت که ما با چه کسانی در این سازمان ارتباط بگیریم بهتر است.
خلاصه ما میخواستیم راهی پیدا کنیم تا اتفاق پلاسکو برای ساختمانهای عمومی ناایمن نیفتد. در جلسهای با حضور خانم آروین، آقای جواهریان، آقای قدیری، آقای داوری، آقای عبدلی -یکی دیگر از معاونان آتشنشانی که من میبینم همچنان در مصاحبههای مختلف دغدغۀ شفافیت را دارند و ایمنکردن ساختمانها خیلی برایشان مهم است- پیشنهاد شد که سه اخطار پلمپ به اینجور ساختمانها داده شود و مردم در جریان این اخطارها باشند، یعنی جایی ثبت شود که این ساختمان پرخطر است و یک بار، دو بار یا سه بار اخطار گرفته. ولی باز هم طبق یکسری دلایل فرادستی که من درکی ازشان ندارم، چون مثل آنها فکر نمیکنم، گفتند این هم نباید منتشر شود و خود دادگستری مستقیماً وارد عمل شود و ما خودمان را درگیر نکنیم. ولی به نظر من مهم است که مردم بدانند سینمایی که میخواهند دو ساعت در آن فیلم ببینند جای ایمنی هست یا نه، و اخطار گرفته یا نگرفته. اما دغدغههای دیگری وجود داشت که برای من قابل تعریف و قابل درک نیست و نمیفهمم چرا این دیتا نباید منتشر شود.
مصاحبهکننده: با توجه به حادثۀ کلینیک سینا اطهر، این گذاشتن و برداشتن اطلاعات حساسیتبرانگیز نشد؟ یعنی بازخوردی از جانب افکار عمومی نداشت؟
پروشات مهرورزی: از تهران ۲۰ بارها و بارها با خانم آروین تماس گرفتند. فکر میکنم دو بار یا سه بار با خانم آروین تلفنی صحبت کردند که پس این قولی که به ما دادید چه شد. یعنی دغدغۀ مردمی در سطح تلویزیون ملی وجود داشت و از سمت خبرگزاریها هم زیاد پیگیری میشد. آن زمان من در توییتر هم که سرچ میکردم، میدیدم آدمهای عادی هم خیلی درموردش صحبت میکنند. یعنی اتفاقاً چون موضوع ملموسی بود خیلی پیگیری وجود داشت. و خب ماجرا این بود که کار انجام شده بود ولی باید تأیید یکسری نهادهای امنیتی را میگرفتیم. اینها را بعدها آقای قدیری به من یاد داد که تأیید نهادهای امنیتی هم مهم است چراکه تأمین امنیت شهر با برخی قرارگاههاست. یعنی مثلاً برای دربی تهران هم این نهادها باید تأیید کنند که الان در این شرایط بازی با حضور تماشاچی برگزار شود یا نه.
بعد دوباره سر متروپل این قضیه خیلی بولد شد، تا حدی که خود من با آدمهای درستکار و بزرگتر اطرافم مدام مشورت میکردم که حالا که من این دیتا را دارم، بهعنوان یک ناشناس، وظیفۀ شرعی و اخلاقی من هست که این را منتشر کنم یا نه. یعنی خیلی فشار روی ما بود. مثلاً یکی از دوستانم میگفت اصلاً بده من منتشر کنم، بگو لو رفته، چون این وظیفۀ اخلاقی ماست که به آدمها بگوییم کجا دارند زندگی میکنند. شکر خدا خود شهرداری دادههای ۱۲۹ ساختمان بسیار پرخطر را منتشر کرد و این بار از روی دوش من برداشته شد.
مصاحبهکننده: یعنی تا قبل از حادثهٔ متروپل، بازخوردهای افکار عمومی منجر به این نشد که تغییر رویهای اتفاق بیفتد و اطلاعات منتشر شود؟
پروشات مهرورزی: نه، این اتفاق نیفتاد. بهرغم آنکه ما تأیید انتشار اطلاعات همان ۲۵۰۰ ساختمان در الگوی جدید -که دیگر نکتهٔ حساسیتبرانگیزی هم نداشت- را گرفتیم اما چیزی منتشر نشد. ببینید، موضوع ایمنی ساختمانها از زمان پلاسکو مطرح شده بود، دغدغۀ آتشنشانی هم بود و حتی طرح پلاک طلایی هم برای همان زمان بود. این هم که اخطار بدهیم و دادگستری وارد عمل شود بهخاطر قضیۀ پلاسکو بود، چون میگفتند این ساختمان اخطار گرفته بوده ولی مالک با مغازهدارها طوری توافق نکرده که بتوانند آن را ایمن کنند. الان هم به نظر من، بعد از متروپل، هیچ پیگیریای وجود ندارد. ما بیستوهفت هزار پلاک داریم که وضعیت ایمنی آنها باید بررسی شود. از این بیستوهفت هزار تا، اطلاعات ایمنی تنها هفت هزار تا احصا شده است، یعنی حدود یکسوم. بیست هزار تای دیگر مانده است.
مصاحبهکننده: بعد از پایان دورهٔ همکاری شما با کمیته که بالاخره رصد میکردید چه اطلاعاتی منتشر شده، اضافه شده یا کم شده، هیچوقت به فکر مطالبهگری نیفتادید؟
پروشات مهرورزی: چرا اتفاقاً من همین مطالبهگری را داشتم. با همان دوست وکیلم که صحبت میکردم، گفت برو با یاشار سلطانی ببند، چون او بلد است که مطالبه را جوری raise کند (مطرح کند) که به گوش همه برسد. یعنی دنبال راههایش بودم ولی احساس میکردم صدای خودم صدای بلندی نیست. مثلاً دربارۀ همان دیتایی که گفتم بهش دسترسی داشتم در جمعهای مختلف صحبت میکردم، در توییتر مینوشتم که این دیتا وجود دارد، اینقدر ساختمان داریم، ولی آتشنشانی منتشر نمیکند. با همۀ اینها، راه درست مطالبهگری را نمیدانستم. اگر یادتان باشد، در بحث شفافیت هم مطالبهگری برای من خیلی بولد بود. یعنی به نظرم اگر مطالبهگری وجود داشته باشد، میتواند فشاری ایجاد کند که باعث شود کارها پیش برود، همانطور که بعد از متروپل، چون فشار لحظهای زیاد بود، دیتا منتشر شد.
مصاحبهکننده: راجع به مطالبهگری با بچههای کمیته یا خانم آروین صحبت نمیکردید؟
پروشات مهرورزی: راستش نه. نه اینکه نخواهم این کار را بکنم. من با خانم طهرانی[۱۶] و خانم فلاطونی[۱۷] که ارتباط روزمره با هم داشتیم راجع به این مسئله صحبت میکردم و این دغدغۀ هر سۀ ما بود که از چه کانالی میشود این کار را انجام داد. پیشنهاد خانم طهرانی این بود که میتوانیم از آقای جواهریان کمک بگیریم. دقیقاً در بحبوحۀ اینکه چه کنیم و چه نکنیم بود که در همان هفته دیتا منتشر شد. ولی موضوع این است که حادثهٔ متروپل هم آنقدر امنیتی بود که من حس میکردم ممکن است باز هم از نهادهای امنیتی بیایند و بگویند چرا این اطلاعات دارد منتشر میشود.
دغدغۀ دیگر من برای انتشار این اطلاعات این بود که بهواسطۀ حضور من در کمیتۀ شفافیت و اعتماد خانم آروین بود که سازمان آتشنشانی به من اعتماد کرده بود و این دیتای محرمانه را در اختیار من گذاشته بود. حالا با انتشار لیست ساختمانهای ناایمن ممکن بود پای آدمهای دیگری را وسط بکشم که شاید اصلاً نمیخواستند درگیر این ماجرا شوند. این مسائل اخلاقی و فلسفی خیلی در ذهنم وجود داشت.
مصاحبهکننده: الزام شهرداری به انتشار ساختمانهای ناایمن مصوبه داشت؟
پروشات مهرورزی: دقیق یادم نیست، ولی فکر میکنم مصوبه داشت، چون رویهٔ کلی ما این بود که بر پایه و با اتکا به مصوبات پیش برویم. اما در این مورد، دقیق یادم نیست که مصوبه داشتیم یا نه، چون خود سازمان آتشنشانی آنقدر مشتاق به این کار بود که اصلاً لازم نمیشد کسی را قانع کنیم و خودشان کارها را انجام میدادند. ولی خب همان دَه تا تبلت یک چیز بیسیکی بود که سازمان آتشنشانی نداشت و مانعی در پیشبرد کار بود.
جالب است که خود دفتر مرکزی سازمان آتشنشانی ناایمن است. یک ساختمان خیلی قدیمی و خیلی ناایمن است که من هر بار میگفتم الان اینجا زلزله بیاید همۀ ما میمیریم. کابلکشیها از رو انجام شده و خیلی نکات ایمنی دیگر رعایت نشده.
مصاحبهکننده: به درد تمرین مانور میخورد!
پروشات مهرورزی: بله.
مصاحبهکننده: بهطور کلی مصوبهداشتن به پیشبرد کارها کمک میکرد؟ یا اینکه همهچیز به این وابسته بود که واحدی که با شما طرف است بخواهد همکاری کند؟
پروشات مهرورزی: پیشرفتن کار بیشتر بند این بود که آن طرف بخواهد همکاری کند یا نه، ولی یک جاهایی هم مصوبهداشتن کمک میکرد، مثل همان موردی که گفتم بندی به تصویب بودجه اضافه شد و به موجب آن توانستند سازمانها را قانع کنند دیتای منابع انسانیشان را سروسامان بدهند. میتوان گفت مصوبهداشتن کمک میکرد، اما پیشبرد کار در مواردی فقط به طرف مقابل ربط داشت. مثلاً فرض کنید در جایی تابلوی ورود ممنوع نصب شده، ولی شخصی عجله دارد و رد میشود و فرقی برایش ندارد که قانون است یا نیست. مصوبهداشتن هم همینطور است، وقتی طرف مقابل نخواهد میتواند به هزار شکل تو را بپیچاند. اگر طرف مقابل آدمی خاکستری باشد و فقط لازم باشد که قانعش کنی، مصوبهداشتن قطعاً بهتر از نداشتن است. اما اگر تکلیفش معلوم باشد که با تو همراه نیست خب نمیتوانی او را قانع کنی.
مصاحبهکننده: لطفاً کمی دربارۀ تعاملاتتان با اعضای کمیته برایمان بگویید.
پروشات مهرورزی: من بعد از کمیته وارد شرکتهای استارتاپی شدم. در اولین شرکتی که در آن مشغول به کار شدم، کارشناس منابع انسانی بودم. آنجا با خانم فلاطونی همکار بودم. شرکت تازهتأسیس بود و هر وقت میخواستیم کاری انجام دهیم و تیمی برایش درست کنیم، به این فکر میکردیم که در کمیته به چه شکل این کار را انجام میدادیم و ارتباط بچهها با هم چه شکلی بود، که بعد آن را در شرکت هم پیاده کنیم. به نظرمان سطح ایدهآل یک تیم بچههای کمیته بودند و آن را باید مبنا قرار میدادیم. بهنوعی میتوانم بگویم تجربۀ کمیته تجربۀ بدی برای من بود، چون هر جای دیگری که کار میکردم را مدام با کمیته مقایسه میکردم و ناراحت میشدم از اینکه دورۀ کمیته تمام شده.
همکاری بین آدمها در کمیته خیلی زیاد بود. هر کسی کار تخصصی خودش را انجام میدادف اما اگر کسی جایی گیر میکرد و کمک میخواست بقیه حتماً کمک میکردند. همکاری با خانم آروین هم، از جایی که قرار شد به قول خودشان مثل استاد راهنما عمل کنند، یعنی ما خودمان کارها را جلو ببریم و بعد هر جا گیر کردیم سراغشان برویم، برایم خوشایندتر بود. درواقع خانم آروین به ما اعتماد کردند که ما، قبل از مراجعه به ایشان، تمام کارهایی که از دستمان برمیآمده را انجام دادهایم و الان دیگر وقت آن است که خانم آروین، بهاصطلاح با شمشیر ساموراییشان، وارد شوند و به ما کمک کنند. این اعتماد خیلی برای من ارزشمند بود.
البته این را هم بگویم که این تغییر روال همزمان شد با عوضشدن آدمها در شهرداری و روی کار آمدن آدمهای درستتر، یعنی من با آدمهای همراهتری در شهرداری در ارتباط مستقیم بودم و این باعث میشد کارها سریعتر پیش برود. وگرنه با مشغلهای که خانم آروین داشتند، اگر لازم بود بهواسطهٔ بدقلقی طرف شهرداری مدام با حضور خانم آروین جلسه برگزار کنیم، کار خیلی سخت میشد.
مصاحبهکننده: با رئیس کمیته یا با بچهها اختلافنظر هم داشتید؟
پروشات مهرورزی: من با خانم آروین کمترین اختلافنظر را داشتم. فکر میکنم بچههای دیگر اختلافنظر بیشتری با خانم آروین داشتند. البته خودم مستقیماً شاهد موردی نبودم، ولی من و خانم آروین انگار همزبانتر بودیم. شاید هم پروژههایی که دست من بود هدفشان خیلی to the point و مشخص بود و حالا در این بین ممکن بود در مسیرهایی که برای جلوبردن کار انتخاب میکنیم تفاوت نظر داشته باشیم که در این مواقع، من معمولاً به خانم آروین اعتماد میکردم چون شناخت بهتری از شهرداریچیها داشتند.
مصاحبهکننده: گردش کار در کمیته به چه شکل بود؟ شما با چه کسانی در ارتباط بودید؟ کارها در چه فرایندی تعریف و به شما منتقل میشد؟
پروشات مهرورزی: آنبوردینگ ما با آقای رنگینکمان بود. درواقع ایشان بودند که تصمیم میگرفتند کدام کارشناس به درد کدام پروژه میخورد. فکر کنم ما دو-سه ماه با ایشان کار کردیم. آقای رنگینکمان واسطۀ ما با خانم آروین بودند و هماهنگیها را انجام میدادند. به نظر من آن موقع کارها کندتر پیش میرفت؛ موضوعات را با یک پلهای باید به یک کسی میگفتیم و او بررسی میکرد و بعد به خانم آروین منتقل میکرد. انگار یک مقدار بوروکراسیمان بیشتر بود. اما بعد از آن، خانم آروین و دوستان راهبری به این نتیجه رسیدند که آن مدلِ گزارش به آقای رنگینکمان و بعد گزارش به خانم آروین خیلی جواب نمیدهد و مدل کار عوض شد و ایشان دیگر ارتباط مستقیمی با ما نداشتند. بهجایش، به واسطهها، کسانی مثل آقای جواهریان[۱۸] و خانم طاهری، اختیارات بیشتری داده شد تا در کارها ورود و اظهارنظر کنند و فقط گزارشهای نهایی کارها به خانم آروین داده میشد. اینطوری کارها سریعتر پیش میرفت و به نظرم شیوۀ خوبی بود. خود بچهها هم بعد از مدتی تجربهشان در کارکردن با آدمهای شهرداری و شورا زیاد شده بود و دیگر اصلاً لازم نبود یکسری چیزهای بیسیک و اولیه به لایهٔ بالاتر منتقل شود. هدف مشخص بود و درمورد مسیر هم یا بنا بر تجربهٔ خودمان کار بهراحتی جلو میرفت یا از واسطهها مشورت میگرفتیم. مثلاً اگر موضوعی به حوزهٔ مالی مربوط میشد، یک خانم فروغی داشتیم که بهتدریج بلدِ کار شده بود. نظر او را میپرسیدیم و اگر او اوکی میداد، میرفتیم به واسطهها و خانم آروین میگفتیم. در این سیستم کارها خوب پیش میرفت و این روش روش خوبی بود. اما مثلاً یادم است الهه فلاطونی کمی با این مدل مشکل داشت و بعضی وقتها میگفت اگر رابطهمان با خانم آروین مستقیم بود کار راحتتر پیش میرفت.
مصاحبهکننده: نقاط ضعف و قوت کمیتهٔ شفافیت را در چه میدانید؟
پروشات مهرورزی: به نظرم نقطهقوت کمیته این بود که با وجود اینکه اعضا از نظر اعتقادات سیاسی و حتی مدل کارکردن خیلی با هم متفاوت بودند، طوری که در هر مسئلهای ما نظراتی از دو سر طیف داشتیم، اما زبان مشترک خیلی خوبی داشتند و میتوانستند راحت به راهحل درست برسند. حالا ممکن بود راهحل جواب ندهد، ولی با وجود همۀ اختلافنظرها، میتوانستند با هم همزبان شوند. این همزبانشدن خیلی خوب بود.
نکتهٔ دیگری که به نظرم میرسد این است که نظم و انضباط خانم طاهری، که یکجورهایی کوردینیتور کمیته بود، خیلی قابل تقدیر بود. با توجه به اینکه مدل کاری ما مدل ساعت شناور آزاد بود که خودت هر کار دوست داری بکنی، جمعوجورکردن این تیم خودش یک توانایی مدیریتی میخواهد. یا مثلاً خانم طهرانی که حتی نگران تغذیۀ بچهها هم بود و روحیه و شادابیاش کلاً آدم را امیدوار میکرد و آدم دوست داشت همیشه در محیط شورا باشد. بعد هم اینکه همه با هم دوست و تعدادی از ما هممدرسهای بودیم. انگار داشتیم توی مدرسه کار میکردیم. خیلی خوش میگذشت.
بهعلاوه، کمیته جایی بود که فهمیدم بالاخره میتوانم چیزهایی که خواندهام را با کاری که دوست دارم تلفیق کنم و فکر کنم اثرگذارم. کمیته به من حس اثرگذاری میداد. حالا درست است که پروژههای ناموفق داشتم، ولی واقعاً احساس میکردم کاری که دارم میکنم یک کار عمیق و بامعنی است. برای همین، بعد از کمیته، همیشه به این فکر میکردم کجا کار کنم که اینقدر خوشحال باشم.
نقطهضعف کمیته به نظر من ایدهآلگرایی تکتک اعضای کمیتۀ شفافیت بود، طوری که یک جاهایی باعث میشد قسمت بیسیک پروژه هم جلو نرود. مثلاً سر همین سفرهای خارجی، شاید بهخاطر ایدهآلگرایی ما بود که هیچ بخشی از انتشار اطلاعات برخط نشد. همۀ اعضا هم ماشاالله ایدهآلگرا بودند، یکی از یکی ایدهآلگراتر.
مصاحبهکننده: فضای ابراز نظر هم وجود داشت؟
پروشات مهرورزی: خیلی زیاد. مثال بارزش خانم فروغی است که معمولاً نظرهای بُرندهای داشت و با توجه به سابقه و تجربهاش میتوانست کاملاً درست اظهارنظر کند و مخالفتهایش را هم خیلی جدی با خانم آروین مطرح میکرد. هیچوقت اینجوری نبود که نظراتش را نگوید یا با گفتنش اتفاقی بیفتد که دفعۀ بعدی اظهارنظر نکند. فضا به نظرم خیلی باز بود.
مصاحبهکننده: با توجه به تجربۀ کار در کمیتۀ شفافیت و پیشبردن چند پروژه و دیدن نتایج این پروژهها، فکر میکنید که واقعاً شفافیت راهکار کارآمدی برای کاهش فساد و ناکارآمدی در شهرداری باشد؟ یعنی همچنان مسئلۀ اولویتداری است؟ موقعی که وارد کمیته شدید چنین عقیدهای داشتید؟ بعد از دورۀ کمیته آیا دیدتان نسبت به ماهیت مسائل شهری و راهحل آنها تغییر کرد؟
پروشات مهرورزی: من همزمان با سال آخر دورهٔ پنجم شورا و یکی-دو سال بعد از آن، با جمع دیگری همکاری داشتم که در زمینۀ فساد، تبعیض و مسئولیت اجتماعی تولید محتوا میکردند. اصلاً بهخاطر فعالیت و تجربیاتم در شورا بود که به این موضوعات علاقهمند شدم و پادکستی هم در زمینۀ فساد داشتیم. بعد از کمیته هم ارتباطم با موضوع شفافیت قطع نشد؛ در زمینۀ تجربهٔ شفافیت در اقصی نقاط دنیا مطالعه میکردم، کتاب میخواندم و کلاً برایم جالب بود.
دربارۀ اینکه شفافیت اولویت دارد یا نه، همچنان نظر من این است که شفافیت مسئلهٔ لوکسی نیست و اگر بخواهیم جلوی فساد را بگیریم باید شفافیت وجود داشته باشد و یکی از راهکارهای اصلی است. ولی مسئله این است که بعد از اینکه در شورا کار کردم حسم این بود که زور ما خیلی کمتر از آن است که بتوانیم شفافیت را بهطور کامل محقق کنیم. انگار یک اصلاح یا تغییر کلی ساختاری لازم است که بعد تازه بتوانیم شفاف کنیم.
درست است که در شرایط حساس کنونیِ کشور، شفافیت دوباره شبیه به یک مسئلۀ لوکس شده، ولی به نظرم خیلی جاها مسئلهٔ اصلی واقعاً عدم شفافیت و عدم گردش اطلاعات است. خیلی زنجیرۀ عجیبی است. وقتی مردم به دولت و ساختار حکومت بیاعتماد شوند، مشکلات زیادی به وجود میآید. ما فساد کردهایم و مردم بیاعتماد شدهاند. اعتماد چگونه ایجاد میشود؟ وقتی شفافیت باشد. اگر شفاف کنیم چه میشود؟ مردم احتمالاً فکر میکنند این دروغ است چون به ما اعتماد ندارند. مثالش همان مورد علی عالی بود که پیراهن عثمان شد و هزاران بار به ما گفته شد. یک دور باطل است. خلاصه به نظرم شفافیت کاملاً اولویت دارد، ولی حس من بعد از همکاری با کمیته این بود که من چقدر زورم کم است.
نکتۀ دیگری که دوست دارم اینجا به آن اشاره کنم این است که در دورۀ کمیته میدیدم یک چیزهایی بازی سیاسی است و تو باید بلد باشی آن را انجام دهی. مثلاً بعضی تصمیماتی که گرفته میشد بهخاطر نفهمی نبود، بلکه بهخاطر این بود که انتخاب دیگری وجود نداشت و بین گزینههای موجود، آن تصمیم بهترین تصمیم بوده. مثلاً ایدهآل من این بود که دیتای دقیق دریافتی مدیران را داشته باشم ولی در شرایطی که ما را بازی میدادند، تصمیم من این شد که به میانگین دریافتی رضایت دهم. میخواهم بگویم وقتی بهطور عملی وارد کار میشوی، میفهمی بازیها و موانع سیستماتیکی وجود دارد -مثل همین که دادهها فیزیکی است و باید دستی وارد شود و این باعث میشود مثلاً تاریخ استخدام را نداشته باشیم- که نمیگذارد شفافیت اتفاق بیفتد. البته آن موقع که در کمیته بودم خیلی بیشتر این را درک میکردم. الان که دوباره این طرف میز هستم، حس میکنم باید ایدهآلگرایانه مطالبه کنم و از شهرداری یا نهادهای مشابه دیگر بخواهم که بروند سیستمشان را درست کنند چون حق ماست که بدانیم.
مصاحبهکننده: شما گفتید مسئلۀ شفافیت به نظرتان همیشه اولویت داشته و همچنان هم اولویت دارد. یادم است سر حادثهٔ ساقط شدن هواپیمای اوکراینی مسئلۀ شفافیت برای بعضی بچهها کمی زیر سؤال رفت. برای شما اینطور نشد؟
پروشات مهرورزی: آن زمان همچنان به نظرم میآمد شفافیت چیز مهمی است، ولی خب قضیه مسئله روح و روانمان بود. اعتمادمان به همهچیز از دسته رفته بود. بهخاطر همین، اتفاقاً قضیۀ هواپیما را میتوانیم به شفافیت ربط دهیم، باید همان روز اول میگفتند بهخاطر خطای انسانی یا هر توجیه دیگری اشتباه زدهایم. مسئلۀ بزرگی که بچهها آن زمان داشتند این بود که تا سه روز حرف حکومت را باور کرده بودند که عامل سقوط هواپیما از سمت نیروهای خودی نبوده. خب اگر از روز اول شفاف کرده بودند شاید خیلی از این بیاعتمادیها به وجود نمیآمد.
مصاحبهکننده: پس آن حادثه برای شما اتفاقاً تأییدی بود بر اهمیت و اولویت شفافیت.
پروشات مهرورزی: بله.
مصاحبهکننده: شما گفتید حس میکردید زورتان در شورا کم بود. یعنی عضو شورا یا نهاد شورا این زور را ندارد که بتواند آن تغییر ساختاری را به وجود بیاورد یا آن شفافیت از بیخوبن را محقق کند؟ ایدۀ شما برای حل این مسئله چیست؟
پروشات مهرورزی: به نظر من اصلاح باید از بالا به پایین انجام شود، یعنی همان حرفی که مدیرکل انتصابات هم میزدند و میگفتند اگر مجلس فلان دیتا را منتشر کند، من هم پشت سرش انجام میدهم. به نظر من اگر نهادهای بالادستیتر شفاف شوند، مثلاً شفافیت رأی نمایندگان مجلس که هزاران سال است راجع به آن بحث میشود انجام شود، احتمالاً قدمی است در راستای شفافیت نهادهای دیگر و عضو شورای شهر هم میتواند با استناد به آن بگوید که مثلاً مجلس دارد این کار را میکند و تو هم باید انجام دهی. نه اینکه جایی که خودش قانون اصلی کشور را تصویب میکند به آن پایبند نباشد که نهادهای زیردستیتر هم بتوانند از آن سرپیچی کنند.
مصاحبهکننده: در این مثال خاص، اتفاقاً آرای اعضای شورا که شفاف بود.
پروشات مهرورزی: برای مثال عرض کردم. چون مجلس هزاران سال است این وعده را داده ولی عملی نکرده. مثلاً سر دیتای حقوق و دستمزد خیلی این اتفاق میافتاد. میگفتند خب مجلس حقوق نمایندههای خودش را شفاف کند تا ما هم بکنیم یا دولت مثلاً حقوق وزرا را شفاف کند تا ما هم بکنیم.
مصاحبهکننده: با تجربهای که در شورا و شهرداری داشتید به نظرتان کلاً چطور کاراکتری برای کار با شهرداری و شورا مناسب است؟ یعنی چه ویژگیهایی باید داشته باشد؟
پروشات مهرورزی: پیگیر باشد، صبور باشد و اعتمادبهنفس بالا داشته باشد، چون احتمالاً توسط کارمندهای شهرداری خیلی تحقیر خواهد شد. با اینکه شورا نهاد بالادستی شهرداری است، کارمندهای شهرداری نگاه بالابهپایین به شورا دارند که به نظرم بهنوعی ترفندشان است. درواقع یکجور نگاه بالابهپایین اطلاعاتی دارند، یعنی فکر میکنند اعضای شورا اطلاعاتی از فرایندهای داخلی شهرداری ندارند و نمیدانند کی چهکاره است. بهخاطر همین فکر میکنند میتوانند تو را گول بزنند. بعد تو باید هم اشراف داشته باشی روی چندوچون بودجه، هم باید اشراف داشته باشی روی سامانهها، هم اشراف داشته باشی به شخصیت مدیران هر قسمت، و این کار سختی است. معمولاً کارمندان و مدیران شهرداری برای اینکه اهداف و نظر خودشان را جلو ببرند از این موضوع سوءاستفاده میکنند. فکر میکنم صبوربودن مهمترین ویژگی است. چون باید صبور باشی و هی بگویی دیتا بده، دیتا بده.
درمورد خانم آروین، چیزی که برای من همیشه عجیب بود و همچنان هم هست این است که به فرایندهای داخلی شهرداری اشراف کامل داشتند و در یک لحظه نگاهی به مسئله میانداختند و میتوانستند هزاران نقد مطرح کنند. خیلی باهوشاند.
مصاحبهکننده: لطفاً دربارۀ مسابقۀ «تهران به روایت شفاف» هم برایمان بگویید.
پروشات مهرورزی: این مسابقه هم از آن پروژههای جالبی است که من همیشه در رزومهام میآورم که ما آن را برگزار کردیم. ما فراخوان دادیم و از پژوهشگران و علاقهمندان خواستیم تا، با مبنا قراردادن دیتای منتشرشده روی سایت شفاف و ترکیب آن با منابع دادهای دیگری که دسترسی عمومی به آن وجود دارد، تحلیلی از موضوعی در حوزهٔ مدیریت شهری ارائه دهند.
خود ایدۀ مسابقه ایدۀ جالبی بود که متأسفانه افتتاحیهاش با کرونا مصادف شد و آن چیزی که فکر میکردیم نشد و زحمتهایی که کشیده شده بود دیده نشد. اینها به کنار، اگر بخواهم درمورد خود مسابقه صحبت کنم، به نظرم کیفیت آثار خیلی پایینتر از حد انتظار بود. شاید اگر استمرار پیدا میکرد و سالهای بعد هم برگزار میشد کیفیت آثار بهتر میشد. خوبی این مسابقه این بود که میتوانستی کموکاستیهای دیتاهای منتشرشده را از دید فرد بیرونی که نمیداند این دیتاها چطور دارد تولید و منتشر میشود ببینی و بفهمی برای اینکه بشود از این دیتاها استفادهٔ پژوهشی کرد و مثلاً یک تحلیل آماری درست روی آن داد چه چیزی کم است.
مصاحبهکننده: هدف این مسابقه چه بود و فرایندش به چه صورت بود؟
پروشات مهرورزی: هدف اصلی مسابقه این بود که سایت شفاف بیشتر معرفی شود و کمی مورد استفاده قرار گیرد. هدف جانبیاش به نظرم این بود که هم باگ دیتاهای ما دربیاید و هم اینکه، با کمک پژوهشگران، حلقۀ مطالبهگری فعال شود، چون همانطور که گفتم یکی از حلقههای زنجیرۀ شفافیت استفادۀ پژوهشگران و خبرنگاران و امثالهم از دیتایی است که منتشر شده، اینکه آن دیتای خام را تبدیل کنند به تحلیل قابل لمسی که دغدغهٔ عمومی است، یعنی دیتای خام تبدیل شود به دیتای غیرخام و یک چیزی ازش دربیاید، چون دیتای خام که کاربردی ندارد. مثلاً از دیتای کارمندها دربیاید که پارتیبازی در شهرداری کم است یا زیاد. اصلاً فکر میکنم یکی از کارهایی که به مسابقه ارسال شد همین بررسی نسبتهای فامیلی در شهرداری بود. درواقع این حلقۀ گمشدۀ شفافیت و مطالبهگری را قرار بود این پژوهشگرها و خبرنگارها پر کنند.
مصاحبهکننده: برگزاری مسابقه به اهداف خودش رسید؟
پروشات مهرورزی: به نظر من، نه خیلی. قضیۀ کرونا خیلی تأثیرگذار بود و باعث شد فرایند مسابقه خیلی کشدار و طولانی شود. درکل، خود برگزاری این مسابقه کار درستی بود، ولی تعداد آثار قابلقبول خیلی کم بود و اصلاً در سطح کمیته نبود. اگر بخواهم کمی از خودمان تعریف کنم، سطح اعضای کمیته، اگر میخواستند دادهها را تحلیل کنند، خیلی بالاتر بود.
مصاحبهکننده: اگر دوباره میخواستید این مسابقه را برگزار کنید چه تغییری در نحوۀ برگزاری میدادید؟
پروشات مهرورزی: الان با توجه به تجربۀ این مسابقه و مشاهدهٔ مسابقات دیگری که در دانشگاهها تبلیغ میشود، شاید تبلیغات را گستردهتر و مدل تبلیغ را دمدستیتر میکردم. یعنی مثلاً ما در دانشگاهها پوستر زدیم، ولی شاید هوچیگریکردن در سوشال مدیا بهتر باشد چون مخاطب بیشتری جذب میکند. با توجه به اینکه یکی از اهداف این مسابقه این بود که مطالبهگری صورت گیرد، هوچیگری و تبلیغات مسابقه در سوشال مدیا باعث میشد آدمهای مطالبهگر و عادیتر هم سراغ دیتا بروند و آن را ببینند.
مصاحبهکننده: خانم پروشات مهرورزی قبل و بعد از همکاری با کمیتۀ شفافیت چه تفاوتهایی کرد؟
پروشات مهرورزی: خب، گفتم که در کار با شورا و شهرداری باید صبور بود و اعتمادبهنفس بالا داشت. تغییر در این زمینهها برایم کاملاً قابل لمس بود. وقتی از سَمت شورا با آدمی در شهرداری صحبت میکنی، چون درواقع تو در جایگاه ناظر هستی، حست این است که موضع بالا را داری. این موضع بالا داشتن را بعد از تجربهٔ همکاری با کمیته هم سعی کردهام حفظ کنم. قبل از کمیته، جاهای دیگری که کار میکردم، خیلی در اظهارنظر محتاط بودم و اگر مخالفتی داشتم بیان نمیکردم و همین هم باعث نارضایتی من از آن شغلها میشد. همهاش اینطوری بودم که من با یک چیزهایی مخالفم و در لحظه بابت بعضی کارهایی که دارم انجام میدهم حالم خوب نیست، اما درمورد آن مسائل صحبت نمیکردم و همین موضوع منجر به این میشد که بعد از چند وقت که از خودسانسوری خسته میشدم، از آن کار بیرون بیایم. در کمیته یاد گرفتم که تو میتوانی اظهارنظر کنی، با دلیل و منطق و فکت و محترمانه، مخالفت خودت را اعلام کنی، بدون اینکه فکر کنی که وای! نیروی بالادستی من الان فلان میشود. این خیلی برای من در زندگی شخصیام دستاورد مهمی بود چون در مسیر شغلیام خیلی تأثیرگذار بود.
تغییر دیگری که کردم این بود که فهمیدم زورم آنقدرها نیست، و ایدهآلگراییام درمورد اصلاح ساختار حکومتی تعدیل شد. یک ذره هم شاید ناامیدم شدم، یعنی یک جاهایی اینجوری میشدم که واقعاً بعضی چیزها از پایبست ویران است و بعضی کارهای اشتباه سالیان سال است دارد انجام میشود و فساد در آن صورت میگیرد و تو هیچ کاری نمیتوانی برای آن بکنی، مثلاً رشوه. البته شاید مثال بیربطی باشد، ولی مثلاً تا یک زمانی حتی گفتن این لفظ زشت بود. اصلاً اینکه کلمهٔ رشوه به زبان بیاید بار منفی بزرگی داشت، ولی الان کلمۀ شیرینی تبدیل به کلمهای جاافتاده شده است و تا پنج میلیون هم بعضاً شیرینی محسوب میشود و رشوه نیست. به نظرم اتفاقات اینچنینی زیادی هست که از زیرساختها شروع شدهاند و یک کار اشتباه و خلاف آنچنان مصطلح شده که دیگر حتی به چشم هم نمیآید. دیدن اینها بعضاً ناامیدم میکرد.
مصاحبهکننده: نکته یا خاطرۀ دیگری هست که در پایان بخواهید برای ما بگویید؟
پروشات مهرورزی: یک خاطره دارم که خیلی جاها هم تعریف کردهام. این خاطره تعلق خاطر ما را به کمیته نشان میدهد. ما در کمیته امکان دورکاری داشتیم و کارها را معمولاً از خانه انجام میدادیم و شاید در هفته فقط یکی-دو روز در دفتر کمیته حاضر میشدیم. ولی من یادم است که صبح شنبهای که گفتند هواپیما را خودمان زدیم، دقیقاً در اخبار ساعت ۹ شبکۀ خبر دیدم و همان موقع لباس پوشیدم بیایم کمیته که جایی باشم که آدمها من را میفهمند. وقتی وارد کمیته شدم، دیدم همۀ آدمهایی که معمولاً دورکارند آنجا هستند و انگار همه برای همین آمدهاند. کمیته احساس یکجور جای امن را به من میداد و این خیلی برای من ارزشمند بود. یادم است آقای صدوقی آن گوشه برای خودش گریه میکرد. بین بچههای کمیته، برای اینکه حست را بگویی لازم نبود هیچ حرفی بزنی.
مصاحبهکننده: ممنون از اینکه وقت گذاشتید و از تجربیاتتان در کمیتۀ شفافیت برایمان گفتید.
پروشات مهرورزی: من هم ممنونم از شما.
[۱] سمیه فروغی، کارشناس کمیتهٔ شفافیت و شهر هوشمند
[۲] نجمه طاهری، مشاور بهاره آروین و عضو گروه راهبری کمیتهٔ شفافیت و شهر هوشمند
[۳] مرتضی احمدی، مشاور کمیتهٔ شفافیت و شهر هوشمند
[۴] امیر رنگینکمان، مشاور کمیتهٔ شفافیت و شهر هوشمند
[۵] حادثهٔ فروریختن ساختمان متروپل در شهر آبادان در خرداد ۱۴۰۱
[۶] تبصرۀ ۲۱ بودجۀ ۹۹ شهرداری تهران:
به منظور ایجاد هماهنگی و پرداخت بهموقع حقوق و مزایای مستمر کارمندان و کارگران رسمی و قراردادی، مأمورین انتظامی و پرسنل تأمین نیروی انسانی:
الف) …
ب) کلیۀ واحدهای اجرایی اعم از ستاد، مناطق، سازمانها، شرکتها و مؤسسات موظف به ثبت یا بهروزرسانی اطلاعات کارکنان رسمی، قرارداد کار معین و مشخص و قرارداد کارگری در پایگاه اطلاعات کارکنان شهرداری تهران و استقرار سامانۀ جامع منابع انسانی تا پایان اردیبهشت ۱۳۹۹ میباشند.
پ) از ابتدای تیر ماه ۹۹، تخصیص اعتبار و پرداخت حقوق کارکنان رسمی و قراردادی، کارگری و غیره صرفاً بر اساس اطلاعات «پایگاه اطلاعات کارکنان شهرداری تهران» و «سامانۀ جامع منابع انسانی» صورت میگیرد.
[۷] مصوبهٔ «مدیریت تعارض منافع در شهرداری تهران» مصوب ۱۰/۰۷/۹۷ با اصلاحات بعدی
[۸] اسحاق بهادری، مدیرکل «سرمایهٔ انسانی» ذیل معاونت «برنامهریزی، توسعة سرمایهٔ انسانی و اموری شورا»ی شهرداری تهران
[۹] مادۀ ۲۹ قانون برنامهٔ ششم توسعة: دولت مکلف است طی سال اول اجرای قانون برنامه نسبت به راهاندازی سامانهٔ ثبت حقوق و مزایا اقدام کند و امکان تجمیع کلیهٔ پرداختها به مقامات، رؤسا، مدیران کلیهٔ دستگاههای اجرایی را فراهم نماید، به نحوی که میزان ناخالص پرداختی به هر یک از افراد فوق مشخص شود و امکان دسترسی برای نهادهای نظارتی و عموم مردم فراهم شود.
[۱۰] سید میعاد صالحی، مدیرعامل صندوق بازنشستگی کشوری از ابتدای سال ۹۸ تا اواخر مردادماه همان سال
[۱۱] ادارهکل «امور مجامع و حسابرسی» ذیل معاونت «مالی و اقتصاد شهری» شهرداری تهران
[۱۲] مجید فراهانی، عضو پنجمین دورهٔ شورای شهر تهران و رئیس کمیتهٔ «بودجه و نظارت مالی» شورا ذیل کمیسیون «برنامه و بودجه»
[۱۳] اشاره به اظهارنظر یک کارشناس تلویزیونی دارد که در برنامهای با موضوع گردشگردی گفته بود «گردشگری نه به معنی اینکه بریم خارج از کشور و ارز و دلار خرج کنیم. گردشگری از خود ما و خانة ما شروع میشود.» و به تکیهکلامی بین عموم مردم تبدیل شد.
[۱۴] مادۀ ۱۴ مصوبة «مدیریت تعارض منافع در شهرداری تهران»: شهرداری تهران مکلف است مشخصات زیر را ناظر به کلیهٔ سفرهای خارجی مرتبط با مسئولیت کاری مدیران و کارکنان شهرداری تهران و واحدهای تابعه که از تاریخ ابلاغ مصوبه انجام پذیرفته حداکثر تا سه هفته پس از اتمام سفر منتشر و در دسترس عموم قرار دهد:
الف) مقصد یا مقاصد سفر
ب) طول مدت سفر
پ) همراهان سفر
ت) علت و ضرورت سفر
ث) میزان و محل تأمین هزینة سفر
ج) گزارش و دستاوردهای سفر
[۱۵] حادثهٔ آتشسوزی در کلینیک سینا اطهر تهران در تیر ۹۹
[۱۶] ندا طهرانی، دبیر کمیتهٔ شفافیت و شهر هوشمند
[۱۷] الهه فلاطونی، کارشناس کمیتهٔ شفافیت و شهر هوشمند
[۱۸] سید محمود جواهریان، مسئولدفتر بهاره آروین و عضو گروه راهبری کمیتهٔ شفافیت و شهر هوشمند
دیدگاه خود را ثبت کنید
دوست دارید به بحث ملحق شوید؟Feel free to contribute!