مصاحبه با اسحاق بهادری – مهر ۱۴۰۲

مصاحبه‌کننده: لطفاً خودتان را معرفی کنید و بفرمایید آشنایی و همکاری شما با کمیتهٔ شفافیت چگونه شکل گرفت.

اسحاق بهادری: بنده، اسحاق بهادری، کارمند بازنشستهٔ شهرداری تهران هستم. در آذرماه ۱۴۰۰ با سِمَت مدیرکلی سرمایهٔ انسانی شهرداری تهران[۱] بازنشسته شدم. بعد از مدتی، به‌عنوان عضو کمیتهٔ تشکیلات و منابع انسانی[۲]، همکاری با شورا را شروع کردم و الان هم به‌عنوان دبیر این کمیته در خدمت شما هستم.

آشنایی من با کمیتهٔ شفافیت به زمانی برمی‌گردد که معاون اداره‌کل کارگزینی مدیران شهرداری تهران[۳] بودم (من با این اداره‌کل در حدفاصل سال‌های‌ ۱۳۹۳ تا ۱۳۹۸ همکاری داشتم). در سال ۱۳۹۷، با ابلاغ مصوبهٔ تعارض منافع[۴] و درخواست کمیتهٔ شفافیت در رابطه با انتشار اطلاعات حوزهٔ منابع انسانی، و با توجه به سمت و مسئولیتی که در شهرداری داشتم، همکاری ما با کمیتهٔ شفافیت آغاز شد. طی این همکاری، ما ضمن شنیدن درخواست‌ها و توضیحات کمیته در جلسات و بحث دربارهٔ آن‌ها، سعی می‌کردیم، در راستای تحقق اهداف کمیتهٔ شفافیت، اطلاعات موردنظر کمیته را در اختیار آن‌ها قرار دهیم و در این زمینه اقداماتی انجام دادیم. درواقع این شروع همکاری من با کمیته بود.

بعد از آن، برای مدت شش ماه، مشاور آقای دکتر جوادی یگانه، معاون وقت امور اجتماعی و فرهنگی شهرداری، شدم و به این معاونت رفتم. بعد از آن، به‌عنوان مدیرکل سرمایهٔ انسانی شهرداری تهران، دوباره به حوزهٔ منابع انسانی برگشتم. اقداماتی که در زمان مدیریت من بر این اداره‌کل در راستای خواسته‌های کمیتهٔ شفافیت انجام شد یکی-دو مورد بیشتر نبودکه مهم‌ترین آن هم تکمیل‌ اطلاعات سامانهٔ جامع منابع انسانی بود.

اساساً در شفافیت حوزهٔ سرمایهٔ انسانی چند موضوع اهمیت دارد. اولین موضوع کامل‌بودن، تمیزبودن و سلامت داده‌ها و اطلاعات نیروی انسانی است. از قدیم در شهرداری تهران، بر اساس نیاز روز و تعداد نیروی انسانی شهرداری، سامانه‌های مختلفی مورد استفاده قرار گرفته‌اند که به‌مرور تغییر پیدا کرده‌اند و جدیدتر و به‌روزتر شده‌اند. آخرین سامانه‌ای که ما با آن کار می‌کردیم، سامانهٔ مدیریت جامع منابع انسانی شهرداری تهران بود. دی‌ماه ۱۳۹۸ که من اداره‌کل سرمایهٔ انسانی را تحویل گرفتم، اطلاعات پرسنلی موجود در سامانهٔ جامع حدود بیست و نه هزارتا بود؛ این در حالی بود که ما آن موقع در شهرداری تهران عملاً نزدیک به پنجاه و هشت هزار نفر پرسنل داشتیم. خب یکی از موضوعاتی که برای تحقق شفافیت اهمیت داشت همین تکمیل اطلاعات پرسنل در سامانه بود. ما این فرایند را شروع کردیم و ظرف مدتی که من در اداره‌کل سرمایهٔ انسانی بودم، موفق شدیم هم اطلاعات پرسنلی و هم اطلاعات حقوق و دستمزد کارکنان را تکمیل کنیم.

برای این منظور، ارتباط مستقیمی بین ثبت اطلاعات پرسنل (در سامانهٔ جامع منابع انسانی) و پرداخت حقوق به او (از طریق سامانهٔ حقوق و دستمزد) ایجاد شد. البته در همین مورد هم باگ‌هایی وجود داشت و در برخی شرایط، ناهم‌خوانی‌هایی بین اطلاعات سامانهٔ منابع انسانی و اطلاعات سامانهٔ حقوق و دستمزد به وجود می‌آمد، مثل زمانی که نیرویی جذب می‌شد اما هنوز فرایند تکمیل پرونده‌اش کامل نشده بود تا مراحل مربوط به پرداخت حقوق و مزایا برای او طی شود یا زمانی که نیرویی از مجموعه می‌رفت و بین زمان پایان همکاری تا پایان مراحل تسویه‌حساب فاصله وجود داشت (وقتی کسی بازنشسته می‌شود ممکن است دو ماه، چهارماه یا حتی یک سال طول بکشد تا کارهای تسویه‌حسابش انجام شود)، یعنی انگار فرد، بسته به اینکه اطلاعات کدام سامانه مورد استناد قرار می گرفت، برای مدتی هم کارمند ما بود و هم کارمند ما نبود. با وجود اینکه تعداد این موارد زیاد نیست اما به‌هرحال درصد کوچکی از اطلاعات کارکنان را مخدوش می‌کند.

از طرف دیگر خود محتوای اطلاعات هم نیاز به ویرایش، بازنگری و اصلاح داشت و این هم خودش یک پروسه شد. اگر اشتباه نکنم، ما دو بار امکان اصلاح اطلاعات را روی سامانه برای پرسنل باز کردیم که بیایند و اطلاعات خودشان (اطلاعات شناسنامه‌ای، آدرس محل سکونت، اطلاعات مدارک و رشتهٔ تحصیلی و …) را در سامانه اصلاح و مستندات آن را هم بارگذاری کنند؛ یعنی اگر کسی می‌گوید من لیسانس دارم، تصویر مدرک تحصیلی لیسانس و تأییدیهٔ لیسانسش را هم بارگذاری کند که بعد بشود راستی‌آزمایی انجام داد. این‌ها اقداماتی بود که به‌عنوان پیش‌نیاز شفافیت حوزهٔ منابع انسانی باید انجام می‌گرفت.

در ارتباط با بحث شفافیت و انتشار اطلاعات، در سال ۱۳۹۷ که من معاون کارگزینی مدیران بودم، عضو محترم شورا، سرکار خانم آروین، جلساتی گذاشتند و از معاونت منابع انسانی هم دعوت کردند و به این ترتیب ما هم در آن جلسات شرکت کردیم. اولین بحثی که ایشان در آن مقطع زمانی داشتند، ایرادگرفتن به سامانهٔ جامع منابع انسانی بود مبنی بر اینکه اطلاعات این سامانه کامل نیست. من به ایشان عرض کردم که من به‌عنوان معاون کارگزینی مدیران فقط می‌توانم اطلاعات مدیران تحت شمول اداره‌کل را برای ایشان بازخوانی، ویرایش، مستندسازی و تکمیل کنم و اطلاعات و ریزاطلاعاتی که می‌خواهند را در اختیارشان قرار دهم.

آن زمان، برای آنکه گزارش کاملی از اطلاعات مدیران در اختیار شورا قرار دهیم، باید ابتدا از اطلاعات ثبت‌شده در سامانهٔ جامع منابع انسانی گزارش می‌گرفتیم و بعد آن گزارش را با مستندات دیگری که داشتیم تکمیل و تدقیق می‌کردیم. علت آن بود که اگرچه کلیهٔ مدیران شهرداری، از لحاظ فرایندهای مربوط به انتصابات، زیر نظر اداره‌کل کارگزینیِ مدیران بودند اما بحث حقوق و مزایای مدیران عامل سازمان‌ها و شرکت‌ها، زیر نظر اداره‌کل مجامع بود.

خلاصه، خروجی نهایی را در قالب یک فایل اکسل در اختیار سازمان فاوا می گذاشتیم تا روی سایت شفاف بارگذاری شود و مردم با مراجعه به این سایت بتوانند درجریان تغییراتی که در حوزهٔ مدیران شهری رخ می‌دهد قرار گیرند. خب این اطلاعات به‌مرور کامل‌تر شد.

مصاحبه‌کننده: این اطلاعات شامل چه مواردی بود؟

اسحاق بهادری: ببینید، اطلاعات افراد شامل اطلاعات شناسنامه‌ای، اطلاعات پرسنلی، اطلاعات سوابق خدمتی و اطلاعات مدرک تحصیلی می‌شود. همهٔ این موارد باید جمع شود و در حکم کارگزینی بیاید. علاوه‌براین، در حکم کارگزینیِ فرد، ما یک‌سری آیتم‌های مربوط به حقوق و دستمزد و پرداخت‌های غیرمستمر هم داریم. برای مثال، در آن مقطع زمانی در شهرداری تهران، اضافه‌کار به همهٔ مدیران به‌صورت فیکس پرداخت می‌شد (الان هم به همین ترتیب است). البته مصوبهٔ هیئت وزیران، که هرساله ابلاغ می‌شود و سقف حقوق و مزایای قابل پرداخت به مدیران را تعیین می‌کند، ملاک عمل بود و در پرداخت‌ها (مجموع حقوق حکم، مزایای مستمر، مزایای غیرمستمر و پاداش‌ها) لحاظ می‌شد. یادم است سال ۱۳۹۵ مصوبه‌ای از سوی شورای حقوق و دستمزد[۵] ابلاغ شد که در آن سقف پرداختی و دریافتی کارکنان و مدیران را اعلام کرده بود. آن سقف کماکان ملاک عمل است. فقط در مصوبهٔ هیئت وزیران (مصوب سال ۹۹ یا ۱۴۰۰) بود که آن سقف را کمی کاهش دادند.

مصاحبه‌کننده: گفتید اطلاعات مدیران به‌صورت فایل اکسل روی سایت شفاف بارگذاری می‌شد. آیا امکان آن وجود نداشت که این اطلاعات به‌صورت برخط و اتوماتیک از سامانهٔ منابع انسانی فراخوانی شود و روی سایت شفاف قرار گیرد؟

اسحاق بهادری: اتفاقاً داشت و یکی از موضوعاتی که ما پیگیری می‌کردیم همین بود که ما اطلاعات مدیران را از طریق اکسل به سازمان فاوا ندهیم و طوری باشد که اطلاعات به‌صورت اتوماتیک منتشر شود. این اتفاق هم افتاد اما بعد از یک دورهٔ زمانی خیلی طولانی.

مصاحبه‌کننده: یعنی در دورهٔ قبل به نتیجه رسید؟

اسحاق بهادری: بله، به نتیجه رسید. تا جایی که من حضورذهن دارم، می‌دانم که انتشار اطلاعات مدیران کاملاً برخط شد و با فراخوانی اطلاعات از سامانه انجام می‌شد. مگر اینکه در این مدت اتفاق دیگری افتاده باشد. چون از ۱۴۰۰ به این ‌طرف که بازنشسته شدم دیگر نمی‌دانم در شهرداری تهران چه اتفاقاتی افتاده است؛ نمی‌دانم اصلاً این اطلاعات هنوز منتشر می‌شود یا نه، اطلاعات را در قالب فایل اکسل بارگذاری می‌کنند یا برخط، یا آیا اصلاحات دیگری انجام شده است یا نه. از این موارد اطلاعی ندارم.

مصاحبه‌کننده: چه الزامی وجود داشت که اطلاعات یک مدیر حتماً در سامانهٔ منابع انسانی ثبت شود؟‌ اگر اطلاعات یک مدیر در سامانه ثبت نشده بود، آن مدیر با مشکلی مواجه می‌شد (مثلاً در دریافت حقوق یا امضای اسناد)؟

اسحاق بهادری: در این رابطه، الزام مدیریتی وجود داشت که اطلاعات همهٔ مدیران در سامانه ثبت شود و پرداخت حقوق و مزایای مدیران بر مبنای اطلاعات ثبت‌شده در این سامانه (اطلاعات پرسنلی، تردد و کارکرد، سوابق کاری و …) محاسبه و به آن‌ها پرداخت شود. البته ناممکن نبود که سازمان‌ها و شرکت‌ها، بدون آنکه اطلاعات مدیرانشان در سامانه ثبت شده باشد هم، پرداختیِ آن‌ها را محاسبه و واریز کنند (مثلاً از طریق چک). این موضوع، درعمل، شیوع زیادی نداشت اما احتمالاً علت مقاومت برخی واحدهای تابعه در برابر پیوستن به سامانهٔ منابع انسانی همین بوده است که اختیار پرداختی‌هایشان به مدیران دست خودشان باشد.

مصاحبه‌کننده: به‌طور کلی نظر شما راجع به انتشار اطلاعات مدیران چه بود؟

اسحاق بهادری: یکی از مطالبات دورهٔ پنجمی‌ها، با توجه به وعده‌هایی که به مردم داده بودند، بحث شفاف‌سازی کلیهٔ عملیات شهرداری تهران بود. از جمله می‌خواستند به اطلاع مردم برسانند که مدیران شهرداری تهران چه کسانی هستند که اگر شهروندی از مدیری انتظاری دارد یا گله‌مند است و شکایت دارد بتواند وارد مجموعه شود، با او صحبت کند و موضوعات را حل‌وفصل کنند. نگاه خود من به این اتفاق، مثبت است اما فکر می‌کنم زمانی که موارد منتشرشده را خیلی ریز می‌کنی و وارد جزئیات می‌شوی، درواقع هم به سازمان و هم به مدیریت ضربه می‌زنی. ببینید، شفافیت اطلاعات خیلی خوب است ولی زمانی که اطلاعات افراد (محل تولد و …) در سایتی قرار می‌گیرد، ممکن است پیامدهای بسیار دیگری هم داشته باشد. نبایداز آن طرف بام بیفتیم. این یک واقعیت است. خیلی از افراد نمی‌دانند فلانی کجا کار می‌کند. وقتی متوجه می‌شوند می‌گویند «اِ! فلانی آن‌جاست. برویم سراغش». ممکن است یک‌سری ارتباطات دیگر هم مشخص شود. یعنی احتمالاً تا پیش از این، افراد معدودی که با سیستم یا مجموعهٔ شهرداری سروکار داشتند می‌دانستند چه کسی در شهرداری هست، اما وقتی اطلاعات روی سامانه منتشر می‌شود خیلی از مردم هم مطلع می‌شوند. به نظر من انتشار اطلاعات مدیران مزایا و معایبی دارد. بستگی دارد که بخواهیم چطور به آن نگاه و از آن استفاده کنیم. ولی به‌هرحال شورا در آن دوره این‌گونه تشخیص داد که این کار انجام شود.

البته این را بگویم که آن موقع، اطلاعات همکاران واحدهای حراست و بازرسی، به دلیل ملاحظات نظارتی، روی سایت شفاف قرار نگرفت.

مصاحبه‌کننده: بقیهٔ مدیران چطور؟

اسحاق بهادری: اطلاعات بقیهٔ مدیران منتشر شد.

مصاحبه‌کننده: بعد از انتشار اطلاعات مدیران، ماجرا و دردسری هم پیش آمد؟

اسحاق بهادری: برای من شخصاً اتفاقی نیفتاد. درواقع آن مواردی که گفتم اتفاق نیفتاد، بلکه چیزهایی بود که پیش‌بینی می‌شد اتفاق بیفتد.

مصاحبه‌کننده: یعنی شهرداری از پیامدهای احتمالی انتشار اطلاعات مدیران ترس داشت؟

اسحاق بهادری: دقیقاً. به همین‌خاطر اطلاعات بچه‌های حراست و کلاً اطلاعات دستگاه نظارتی ما روی سامانهٔ شفافیت نیامد.

مصاحبه‌کننده: اطلاعات مدیران دستگاه نظارتی در سامانهٔ منابع انسانی هم نبود؟

اسحاق بهادری: در سامانهٔ منابع انسانی بود و هست، اما به سامانهٔ شفافیت لینک نشد.

مصاحبه‌کننده: و این موضوعی بود که سر آن با کمیتهٔ شفافیت توافق شد؟

اسحاق بهادری: بله، توافق شد که اطلاعات مدیران بخش حراست و دستگاه نظارتی منتشر نشود.

مصاحبه‌کننده: یکی از موضوعات چالش‌برانگیز که در رابطه با شفافیت اطلاعات مدیران، تکمیل و انتشار رزومهٔ آن‌ها بود. اطلاعات این بخش چطور آماده شد؟

اسحاق بهادری: ببینید، در رزومهٔ افراد، تکلیف اطلاعات تحصیلی، فردی و شناسنامه‌ای که مشخص است و مستندات دارد. اما در رزومه این سوابق خدمت است که اهمیت دارد. سوابق خدمت در بخش دولتی هم حکم و ابلاغ دارد و کاملاً مشخص است اما در بخش خصوصی اصلاً قابل استناد نیست و نمی‌شود طرفِ آن رفت مگر اینکه راستی‌آزمایی و مستندسازی صورت گیرد تا اطلاعات به دست بیاید. درمورد همین سابقهٔ خدمتی مدیران، ما سعی کردیم تا جایی که می‌شد دقیقاً مستندات موجود و سابقه‌ای که مشخصاً مورد تأیید است را در جمع سوابق آن‌ها لحاظ کنیم. آنجا توضیح می‌دادیم که فرد چند سال سابقه در بخش دولتی و در فلان دستگاه دولتی دارد. مثلاً بهادری ده سال در وزارت نیرو بوده، سمت‌های او هم این بوده، این هم ابلاغ‌ها و این هم احکام کارگزینی او است. بنابراین، تا جایی که به سوابق خدمتی افراد در بخش دولتی مربوط می‌شد، همه چیز کاملاً مشخص بود. ولی برای سوابق خدمتی در بخش خصوصی ما حتماً باید استعلام می‌کردیم. بعضی سازمان‌های بخش‌های خصوصی اصلاً منحل شده بودند، پس دلیلی وجود نداشت که ما بخواهیم سوابق مربوط به آن را در سامانه بارگذاری کنیم. البته این خودش محل دعوا بود؛ یکی می‌گفت من فلان سوابق را دارم، ما هم می‌گفتیم داشتی، درست، اما ما نمی‌توانیم به چنین چیزی استناد کنیم، این باید تأیید شود. زمانی که من می‌نویسم سابقهٔ شما بیست سال است، به‌عنوان کسی که این سابقه را ثبت کرده، باید پاسخگو باشم و چون نمی‌توانم از صحت آن دفاع کنم بنابراین آن را ثبت نمی‌کنم. چنین چالش‌هایی وجود داشت که البته به ندرت اتفاق می‌افتاد. بعضی از اشخاص می‌گفتند آقا من پانزده-بیست سال فلان جا سابقه دارم، می‌گفتم من این‌ها را قبول نمی‌کنم. آن موقع بعضاً با دوستان شورا و شهرداری هم این چالش را داشتیم. می‌گفتند حتماً باید فلان سابقه را ثبت کنید و من می‌گفتم ما ثبت نمی‌کنیم. یعنی با آن‌ها سر سوابق خدمتی‌ای که نمی‌توانستیم صحت آن را اثبات کنیم بحث داشتیم.

مصاحبه‌کننده: درنهایت، در دورهٔ قبل، رزومهٔ مدیران منتشر نشد، درست است؟

اسحاق بهادری: آن موقع اطلاعات سوابق خدمتی به‌صورت یک جدول خلاصه در سامانهٔ شفافیت ‌آمد؛ مثلاً گفته شد دَه سال سابقهٔ خدمت در وزارت نیرو یا پنج سال سابقهٔ خدمت در شهرداری تهران. تا جایی که حضور ذهن دارم این اطلاعات وجود داشت و در سامانه درج می‌شد. حداقل در فایل اکسلی که ما به سازمان فاوا می‌دادیم چنین اطلاعاتی درج شده بود.

مصاحبه‌کننده: آیتم مناقشه‌برانگیز دیگر هم بحث حقوق و دریافتی بود. آن چیزی که در دورهٔ قبل منتشر شد حقوق حکم مدیران بود که گفته می‌شود با کل دریافتی آن‌ها فاصلهٔ زیادی دارد.

اسحاق بهادری: دقیقاً، کاملاً درست است.

مصاحبه‌کننده: چرا انتشار کل دریافتی پیش نرفت؟

اسحاق بهادری: ببینید، یک دلیل وجود دارد. مزایای مستمرِ حکمی ناشی از حکم ماست. مزایای غیرمستمری که پرداخت می‌شود هم شامل اضافه‌کار، ایام تعطیل و شب‌کاری است و نحوهٔ پرداختش در حوزهٔ اختیارات مدیریتی است. علاوه‌براین، بر اساس دستور شهردار وقت و بر مبنای آیین‌نامهٔ استخدامی شهرداری تهران از سال ۱۳۸۵،آیتمی به‌عنوان پاداش سه‌ماهه به مدیران پرداخت می‌شد که تا الان هم دارد پرداخت می‌شود. البته در این پرداخت‌ها، سقفی که عرض کردم (مربوط به مادهٔ ۷۴ قانون مدیریت خدمات کشوری) رعایت می‌شود. به هر ترتیب، ما همهٔ اطلاعات (پرداختی، حقوق حکم، مزایای غیرمستمر و …) را از سامانهٔ حقوق و دستمزد استخراج می‌کردیم و همه را تحویل کمیتهٔ شفافیت می‌دادیم. اما کمیته در انتشار آن‌ها ملاحظاتی داشت مبنی بر اینکه ممکن است این کار، اتفاق مناسبی نباشد و اذهان عمومی را خدشه‌دار کند.

مصاحبه‌کننده: یعنی این خود کمیتهٔ شفافیت بود که در انتشار این اطلاعات ملاحظه داشت؟

اسحاق بهادری: بله. ببینید، حقوق بازنشستگی بچه‌های شهرداری ناشی از حکمشان است. کارمندهای شهرداری تهران بعضاً ممکن است صندوقشان صندوق تأمین اجتماعی باشد. آن‌ها که صندوق تأمین اجتماعی هستند کل دریافتی‌شان مشمول کسور بازنشستگی می‌شود. اما من که کارمند مستخدم شهرداری هستم (چون صندوق ما صندوق شهرداری تهران است)، فقط حقوق حکمم مشمول کسور بازنشستگی می‌شود. حالا این را داخل پرانتز بگویم، مثلاً تهِ حکمِ شاغلی خود من سال آخری که شاغل بودم، یعنی سال ۱۴۰۰، دوازده میلیون و پانصد هزار تومان بود. ما در سازمان بازنشستگان شهرداری از دو صندوق استفاده می‌کنیم: صندوق تکمیلی و صندوق بازنشستگی. زمانی که بازنشسته شدم، حقوق بازنشستگی من در صندوق اصلی یازده میلیون و چهارصد شد. در صندوق تکمیلی نزدیک به سه میلیون و خرده‌ای. یعنی جمع آن چهارده و ششصد شد. درست است که زمانی که شاغل بودم حکم من دوازده و پانصد بود، اما خب به‌اندازهٔ یک ونیم برابرِ این مبلغ مزایای غیرمستمر (اضافه کار، ایام تعطیل، شب‌کاری) داشتم. به‌اضافهٔ اینکه پاداش سه‌ماهه (آن موقع برای مدیرکل حدود بیست وهشت-سی تومان بود) هم داشتم که آن را هر سه ماه پرداخت می‌کردند.

مصاحبه‌کننده: این مبلغ برای مجموع آن سه ماه بود؟

اسحاق بهادری: بله، مجموع سه ماه که تقریباً ماهی ده تومان می‌شد. یعنی کل دریافتی من در سال ۱۴۰۰، در طول یک ماه، سی تومان بود. اما زمانی که در همان سال بازنشست شدم، دریافتی من پانزده تومان شد. با این توضیح که مدیرهای شهرداری تهران در زمان اشتغال به کار، زمان ورود و خروج ندارند و در بحث اجرا، شب و روز کار می‌کنند. گاهی پیش می‌آمد که من شش صبح به اداره می‌آمدم و دوازده شب به خانه می‌رفتم. ضمن اینکه متأسفانه سیستم شهرداری تهران طوری است که بیشترین کار به عهدهٔ مدیر، و بعد معاون مدیر، و بعد رئیس اداره است و بقیهٔ در کنار این افراد کار می‌کنند. درواقع با هم به طرز مسالمت‌آمیزی زندگی می‌کنند. [می‌خندد]

نظام پرداختی کارمندان ثابت شهرداری تهران واقعاً نظام غلطی است. ما تابع قانون نظام هماهنگ پرداخت کارکنان دولت هستیم. این قانون مربوط به سال ۱۳۷۰ است و تا الان به‌روزرسانی نشده. از طرف دیگر نزدیک به شصت-هفتاد دستگاه دیگر در کشور تابع نظام هماهنگ هستند. بعد از اینکه در سال ۱۳۸۶ قانون مدیریت خدمات کشوری تصویب و در سال ۱۳۸۸ ابلاغ شد، برخی از دستگاه‌ها به استناد مادهٔ ۱۱۷ آن از شمول این قانون مستثنی شدند و شهرداری تهران هم به‌عنوان یک مؤسسهٔ عمومی غیردولتی مشمول این قضیه شد. یک بار که من گزارش گرفتم، شهرداری تهران در بحث‌ دستگاه‌های تابعهٔ نظام هماهنگ، عملاً رتبهٔ سی‌ام یا سی‌ویکم را داشت. یعنی از نظر میانگین مبلغ حکم، در میان دستگاه‌های تابعهٔ نظام هماهنگ، آن وسط‌ها قرار داشت.

 درواقع حکم‌های شهرداری تهران حکم‌های پایینی به حساب می‌آید. البته این به شهرداری تهران محدود نیست و من خیلی از دستگاه‌های دیگر را هم دیده‌ام که متأسفانه این مشکل را دارند. درواقع مشکل اصلی از سازمان اداری و استخدامی کشور است که نه الان، و نه در سنوات گذشته، به‌هیچ‌وجه نتوانسته پرداخت‌ها را بر مبنای مشاغل و ماهیت کاری که در آن‌ها انجام می‌شود بسنجد و همواره هم در حال آزمون‌وخطاست.

حتی حقوق خودِ دستگاه‌های اجرایی‌ای که تابع قانون مدیریت کشوری هستند با همدیگر متفاوت است. چرا؟ چون در قانون خدمات کشوری نوشته شده که اگر دستگاهی حق و حقوقی را پرداخت می‌کرده که در صورت اجرای قانون کاهش پیدا می‌کند، باید همان وضعیت قبلی حفظ شود و کاهش اتفاق نیفتد. همین موضوع در پرداخت‌های دستگاه‌های مشمول قانون مدیریت ایجاد اختلاف کرد که طبعاًبه مرور زمان بیشتر هم شد. متأسفانه من، بر اساس چیزی که در این سال‌ها دیده‌ام، عملکرد سازمان اداری و استخدامی کشور را واقعاً ضعیف ارزیابی می‌کنم؛ سازمانی ضعیف که در حوزهٔ مدیریت منابع انسانی و علی‌الخصوص بحث حقوق و مزایای کارکنان نمی‌تواند تصمیمات درستی بگیرد. این سازمان با قانون خدمات کشوری جلو رفته است و اساساً قانون نظام هماهنگ را نمی‌شناسد و این ناآشنایی با قانون نظام هماهنگ پرداخت و دستگاه‌هایی که تابع این قانون هستند باعث شده تا اختلاف وسیعی بین حقوق کارمندان ایجاد شود طوری که حقوق برخی از دستگاه‌های اجرایی خیلی بالا و حقوق بعضی‌ها خیلی پایین است. حتی اختلاف حقوق بین ادارات و سازمان‌ها و شرکت‌های زیرمجموعهٔ یک وزارتخانه هم ممکن است قابل توجه باشد. خب این نشان می‌دهد که سازمان متأسفانه نتوانسته نقش خودش را در این حوزه آن‌طور که بایدوشاید ایفا کند. این یک واقعیت است و کاری‌ هم نمی‌شود کرد.

مصاحبه‌کننده: این نکاتی که فرمودید چطور به بحث انتشار کل دریافتی مدیران شهرداری مرتبط می‌شود؟

اسحاق بهادری: حرفم این است که چنین فرایندی وجود داشت و بنابراین کل دریافتی‌ها در هر ماه متفاوت بود. چون اضافه‌کار یا تعطیل‌کاری متغیر است (مثلاً در یک ماه پنج روز، در یک ماه شش روز و در یک ماه هشت روز) و به همان نسبت هم وجوهش فرق می‌کند و درنتیجه اعداد دریافتی متغیر است. مثلاً یک کارمند یا یک مدیر یک بار بیست ونه تومان، یک ‌بار بیست و هفت تومان و بار دیگر سی و دو تومان می‌گرفت. به این ترتیب، بنا بر مصلحت شورا، تصمیم کمیتهٔ شفافیت این شد که کل دریافتی، به واسطهٔ تغییراتی که داشت، در سایت شفاف درج نشود. نظر خود من این بود که اطلاعات حقوق منتشر نشود اما اگر قرار است منتشر شود، کُلش (حکم و دریافتی) گذاشته شود.

مصاحبه‌کننده: از چه جهت می‌گفتید اطلاعات منتشر نشود بهتر است؟

اسحاق بهادری: اصلاً چه دلیلی دارد که همهٔ کشور بدانند شما چه حقوقی می‌گیرید؟ ببینید، سازمانی داریم به اسم سازمان امور اداری و استخدامی کشور، آن سازمان می‌تواند حقوق همه را داشته باشد. اتفاقاً یک سامانه هم به نام «پاکنا»[۶] برای همین موضوع دارند. یادم است زمانی که مدیرکل سرمایهٔ انسانی شهرداری شدم، سازمان اداری و استخدامی من را خواست و من آنجا توضیح دادم که زمانی می‌توانم به سیستم شما وصل شوم که اطلاعات خودم کامل و سالم باشد. اما من سامانهٔ خودمان را با اطلاعاتِ بیست و هشت- بیست و نه هزار نفر تحویل‌گرفته‌ام درحالی‌که نزدیک به پنجاه و هشت هزار پرسنل دارم. گفتم من اول باید اطلاعات خودم را تکمیل کنم تا بعد از آن بتوانم به سیستم شما وصل شوم.

در این ارتباط حتی دیوان محاسبات هم بعد از بازنشستگی برای من یک نامه فرستاد و برایشان توضیح دادم که من اینجا در یک دورهٔ زمانی مشخص، چه اقداماتی به‌منظور سالم‌سازی و تکمیل اطلاعات انجام داده‌ام و اطلاعات را به‌تدریج از بیست و نه هزار تا به پنجاه هزار تا، به پنجاه و دو هزار تا، و درنهایت به پنجاه و هشت هزار تا رسانده و تحویل دادم.

زمانی که من از شهرداری تهران بیرون آمدم عدد نیروی انسانی پنجاه و هفت هزار و هفتصد و خرده‌ای بود. به همان نسبت هم ما در سامانهٔ حقوق و دستمزد پرداختی داشتیم. این کاری بود که ما انجام دادیم. البته متأسفانه پنج سازمان و شرکت ما از جمله سازمان فرهنگی و هنری، شرکت همشهری و شرکت بهره‌برداری مترو، به دلیل پرداخت‌های غیرمتعارفی که داشتند، وارد سامانهٔ منابع انسانی نشدند. البته الان دارند وارد می‌شوند. یعنی بالاخره سرخط شده‌اند و آمده‌اند.

مصاحبه‌کننده: بالاخره ورود اطلاعات کردند؟

اسحاق بهادری: بله، بعد از اینکه ما جابه‌جا شدیم، وقفه‌ای در کار افتاد اما مثل اینکه دوباره شروع کرده‌اند. البته هنوز هم چالش‌هایی وجود دارد.

به نظر من اطلاعات حقوق مدیران اساساً ربطی به مردم ندارد. ببینید، شما سازمانی به اسم سازمان اداری و استخدامی کشور دارید که تمام اطلاعات پرسنل، حقوق، مزایا، رفاهیات و هر چیزی که شما به مجموعهٔ کارمندانت در تمام دستگاه‌های اجرایی، اعم از تابعان قانون خدمات کشوری، تابعان آیین‌نامه‌های داخلی خودشان نظیر آنچه در وزارت نفت و وزارت نیرو برقرار است، و … می‌دهی باید در سامانهٔ سازمان به‌صورت متمرکز ثبت شده باشد. ازآنجاکه مهارت مورد نیاز، شرح، اهمیت و سختی یک شغل، همگی، مشخص است، سازمان اداری و استخدامی بنا بر مجموع این موارد به یک عدد می‌رسد و حقوق افراد (سِمَت‌ها) را مشخص می‌کند.

ببینید، کاری که وزارت نفت انجام می‌دهد با کاری که شهرداری انجام می‌دهد متفاوت است. حتی درون یک بخش هم هر کسی کار متفاوتی دارد. مثلاً کار من دفتری است. کسی هم که زباله جمع می‌کند کارش معتبر است چون اگر این کار را نکند شهر را گند برمی‌دارد. من هم اگر کارم را درست انجام ندهم فسادی در جای دیگر اتفاق می‌افتد. واقعیت این است که جایگاه‌های شغلی با هم متفاوت‌اند اما تفاوت‌های جایگاه‌های شغلی و معیارهایی که سازمان اداری و استخدامی بر مبنای آن حقوق کارمندان را تعیین می‌کند برای عموم مردم قابل فهم نیست. شما به‌عنوان مخاطبِ این اطلاعات، اگر کارمند شهرداری تهران نباشی، اینکه سامانهٔ شفافیت بزنند و این اطلاعات را آنجا ارائه کنند، برای شما چه فایده‌ای دارد؟ حتی اگر استاد تجزیه و تحلیل اطلاعات باشی، باز هم نمی‌توانی از این اطلاعات استفاده کنی. این‌ها چیزهایی نیست که مردمان عادی بندگان خدا لازم داشته باشند بدانند. به همین دلیل من فکر می‌کنم عوضِ اینکه چنین اطلاعاتی را در اختیار مردم قرار دهیم، این موارد باید در سازمان اداری و استخدامی بماند و آنجا بررسی شود تا سازمان درنهایت بگوید که آقای دستگاهِ شهرداری تهران، سقف حقوقی شما آ تومان است، اگر شما در پرداخت‌های خودت از آ تومان فراتر رفته‌ای، باید آن را اصلاح کنی.

مصاحبه‌کننده: شما دیدگاه خودتان در این باره را با کمیته و خانم آروین مطرح کردید؟

اسحاق بهادری: با همکاران کمیتهٔ شفافیت مطرح کرده بودم.

مصاحبه‌کننده: پاسخ آن‌ها چه بود؟

اسحاق بهادری: گفتند «باید» انجام شود. ما یک چیزی به اسم باید داریم دیگر! آن باید، باید است و نمی‌شود هم کاری‌ش کرد.

مصاحبه‌کننده: ابزار شما برای ملزم‌کردن شرکت‌ها و سازمان‌ها به واردکردن اطلاعات کارمندانشان در سامانهٔ منابع انسانی چه بود؟

اسحاق بهادری: دستگاه نظارتی، یعنی سازمان بازرسی و حراست، به موضوع ورود کرد. زمانی که من مدیرکل توسعهٔ انسانی شدم، در اداره‌کل، کمیتهٔ «اصلاح اطلاعات و تکمیل سامانهٔ جامع منابع انسانی» را تأسیس کردیم. دوستان حراست و بازرسی هم در آن عضو شدند. این دوستان در سرِخط‌آوردن سازمان‌ها و شرکت‌های شهرداری نقش مهمی داشتند و آن‌ها را مجبور کردند تا اطلاعاتشان را وارد سامانه کنند. من دقیقاً در بهمن ۱۳۹۸ مدیرکل شدم و از ۴ اسفند ۱۳۹۸ شیوع کرونا در ایران، و به‌خصوص تهران، در حال اوج‌گرفتن بود. من از همان تاریخ، (اگر اشتباه نکنم ۹/۱۲) از سیستم فضای مجازی استفاده کردم و برای اینکه در آن شرایط افراد در یک اتاق جمع نشوند، اولین جلسهٔ آنلاین را در اداره‌کل تشکیل دادم. الحمدلله سازمان فناوری شهرداری تهران بسترش را داشت و ما توانستیم از آن استفاده و اکثر جلساتمان را آنلاین برگزار کنیم. ما جلسات فیزیکی بسیار کمی داشتیم.

مصاحبه‌کننده: برای تکمیل و اصلاح اطلاعات پرسنل، شما با سازمان‌های بیرون از شهرداری مثل سازمان ثبت احوال هم ارتباط داشتید؟

اسحاق بهادری: بله. اساساً سامانهٔ منابع انسانی برای گرفتن اطلاعات شناسنامه‌ای به سامانهٔ سازمان ثبت احوال وصل است.

مصاحبه‌کننده: در زمان شما وصل شد یا پیش از آن هم وصل بود؟

اسحاق بهادری: از ابتدا وصل بود. شهرداری تهران همیشه مجبور بوده است که با این سازمان ارتباط داشته باشد. چون خدمات شهرداری تهران از زمان تولد تا زمان مرگ، یعنی از زمانی که فرد در بیمارستان متولد می‌شود تا زمانی که فوت می‌کند و دفن می‌شود، ادامه پیدا می‌کند. این یک واقعیت است. به همین خاطر ارتباط شهرداری با سیستم ثبت‌ احوال از گذشته بوده و بعد تکمیل‌ شده است.

مصاحبه‌کننده: چطور در عین اتصال سامانهٔ منابع انسانی به سامانهٔ ثبت احوال، در اطلاعات ثبت‌شده از کارکنان شهرداری مغایرت هم وجود داشت؟

اسحاق بهادری: سازمان ثبت احوال فقط مشخصات شناسنامه‌ای و کد ملی را می‌دهد که در این موارد مغایرتی وجود نداشت. مغایرت در امور پرسنلی از جمله مدرک تحصیلی، آدرس محل سکونت و تلفن وجود داشت.

مصاحبه‌کننده: در مصاحبه‌های دیگر این‌طور برای ما گفته شد که یکی از مواردی که پس از انتشار اطلاعات کارکنان کمی سروصدا کرد، این بود که شخصی به اسم «علی عالی» سه بار در جدول اطلاعات کارکنان آمده بود و این شائبه را ایجاد کرده بود که این فرد، همزمان دارد از سه جا حقوق می‌گیرد. درحالی‌که بررسی بیشتر نشان داد که مشکل از نحوه ثبت اطلاعات کارکنان در سامانه در سال‌های قبل بوده است. آیا این مورد را به خاطر دارید؟ لطفا داستان آن رابرای ما می‌گویید؟

اسحاق بهادری: این مورد خاص را به خاطر ندارم، اما به‌طور کلی، سرویس ثبت‌احوال مشکلی نداشت و همان‌طور که گفتم، مغایرتی ایجاد نمی‌شد. احتمالی که به ذهنم می‌رسد این است که در فرایند خروجی‌گرفتن از سامانه و تهیهٔ فایل اکسل برای بارگذاری روی سایت شفاف اشتباهی رخ داده باشد.

مصاحبه‌کننده: برداشت شما از اهداف و فعالیت‌های کمیته در آغاز و همچنین حین همکاری چه بود؟

اسحاق بهادری: ببینید، شفافیت کار بسیار خوبی است اما به‌تنهایی نمی‌تواند پاسخگوی نیاز سازمان شهرداری باشد. یکی از اهداف شفافیت جلب اعتماد شهروندان است؛ اینکه به مدیریت شهری اعتماد کنند و بدانند مالیات و عوارضی که می‌دهند حیف‌ومیل نمی‌شود و همان خدماتی که باید را، دریافت می‌کنند. خب، پروژهٔ شفافیت خوب است و افرادی که در مسیر تحقق شفافیت تلاش می‌کردند و می‌کنند هم افراد صالح و سالمی بودند و هستند اما شفافیت به‌تنهایی پاسخگو نیست، به این معنا که بحث اطلاع‌رسانی درست و به‌موقع هم اهمیت زیادی دارد و سازمان باید آن را سرلوحهٔ کار خود قرار دهد، چون به نظر من تا اطلاع‌رسانی صورت نگیرد، اعتماد ایجاد نمی‌شود.

مصاحبه‌کننده: لطفاً توضیح دهید که منظورتان از اطلاع‌رسانی چیست؟

اسحاق بهادری: ببینید، مثلاً ما می‌خواهیم در داخل خود شهرداری یک افزایش حقوق داشته باشیم. باید ابتدا به کارمندان خودمان اطلاع دهیم و بگوییم ما می‌خواهیم بابت مثلاً حق جذب، شرایط محیط کار، فوق‌العاده شغل و … حقوق شما را افزایش دهیم. باید مسئله را برایشان دقیق و واضح بیان کنیم جوری که هم به آن‌ها درست اطلاع‌رسانی شده باشد و هم شفافیتِ کار را در سامانهٔ شفافیت تشخیص دهند. هردوی این‌ها کنار هم می‌تواند کار کند، وگرنه شفافیت، به‌تنهایی، دردی را دوا نمی‌کند. شفافیت ممکن است باعث شود شما موضوعی را ببینی اما لزوماً اعتماد شما را افزایش نمی‌دهد. ممکن است بگویید این شفافیت نمایشی است و خودشان یک چیزهایی را درست کرده‌اند و روی سایت گذاشته‌اند؛ مثل اتفاقی که درمورد انتشار حقوق مدیران رخ داد. آن موقع فقط حقوق مندرج در حکم مدیران منتشر شد و مزایای غیرمستمر در آن نبود. این شفافیت است؟ این یک بخش از شفافیت است. لازم بود اطلاع‌رسانی شود و موضوع به‌طور کامل بیان شود، یعنی گفته شود که عددی که منتشر شده حقوق حکم مدیران شهرداری تهران است، و علاوه‌براین، مدیران مزایای غیرمستمر هم می‌گیرند (کارمندان شهرداری هم مشمول مزایای غیرمستمر می‌شوند، اما آن موقع، موضوع انتشار حقوق کارمندان مطرح نبود). اما با توجه به اینکه مزایای غیرمستمر آن‌ها متغیر است و بر اساس حکم حقوقی محاسبه می‌شود و بنابراین برای هر فرد با فرد دیگر متفاوت است، به همین دلیل ما آن را به‌صورت عمومی در سایت درج نمی‌کنیم و فقط حقوق حکم را به شما نشان می‌دهیم. این می‌شد یک اطلاع‌رسانی خوب. اما ما فقط عدد حکم را منتشر کردیم و مردم هم حق داشتند که سؤال کنند که این عدد چیست. مردم شنیده‌ا‌ند که حقوق بچه‌های شهرداری بالاست اما وقتی فقط عدد حقوق حکم را می‌بینند حس می‌کنند یک جای کار می‌لنگد و آن کجای کار است؟ منتشرنکردن مزایای غیرمستمر. مردم عادی که نمی‌دانند داستان چیست. خیال می‌کنند در شهرداری بخور‌بخور است و بودجهٔ شهرداری حیف‌ومیل می‌شود. درحالی‌که اگر اطلاع‌رسانی انجام می‌شد، شفافیت می‌توانست تکمیل‌کنندهٔ آن باشد.

مصاحبه‌کننده: شما در حوزهٔ منابع انسانی فعالیت کرده‌اید و مهمترین مسائل این حوزه را می‌دانید. به نظر شما کمیتهٔ شفافیت دست روی نقاط درست و اولویت‌داری در این حوزه گذاشت؟ آیا موضوعاتی که پیگیری می‌کرد مهمترین مسائلی بود که کمیته باید، با توجه به اهداف خودش، در حوزهٔ منابع انسانی به آن می‌پرداخت؟

اسحاق بهادری: ببینید، همهٔ موضوعات حوزهٔ منابع انسانی مهم است و نمی‌توان گفت فقط انتشار حقوق و مزایا یا برخط‌نمودن اطلاعات مدیران اهمیت دارد. در حوزهٔ منابع انسانی موضوعاتی از قبیل تعداد نیروی انسانی شهرداری تهران، میزان حقوق و مزایای پرداختی به کل پرسنل، اینکه هر اداره‌کل یا شهرداری منطقه یا سازمان یا شرکت با چه تعداد نیروی انسانی و با چه فرایندی اداره می‌شود، عدم وابستگی افراد در انتصاب‌ها و استخدام و … همگی مهم هستند. بعضی از مدیران یا کارمندان شهرداری در شرکت‌های بیرون از شهرداری هم عضو هیئت‌مدیره یا مدیرعامل بودند و یا مدارکشان را برای استفاده در بخش خصوصی ارائه کرده بودند. یکی از کارهای مهمی که کمیتهٔ شفافیت انجام داد بحث مدیریت تعارض منافع بود، یعنی جلو آمد تا عملاً جلوی موقعیت‌هایی که کارکنان شهرداری تهران را دچار تعارض منافع می‌کند بگیرد. یکی از بندهای مصوبهٔ سال ۱۳۹۷[۷] این بود که نباید بستگان مدیران و کارمندان شهرداری استخدام شهرداری شوند (در پست‌های انتصابی). یا بند دیگری داشت که بر اساس آن بستگان افراد نمی‌توانند در جایگاه‌های مدیریتی منسوب شوند. درحالی‌که این‌ها درعمل اتفاق می‌افتد. بماند که در این مسیر شما باید هر یک از این موارد را هم تعریف کنید. مثلاً مدیر چه کسی است؟ ما در شهرداری تهران سطوح مختلف مدیریتی داریم که عبارت‌اند از مدیر ارشد، مدیر میانی، مدیر عملیاتی و نهایتاً مدیر پایه. آیا منظور مصوبه از مدیر همه این افراد است؟

من فکر می‌کنم اگر کمیته فرایند تکمیلی خودش را از زمانی که شروع به کار کرد (از سال ۱۳۹۷) تا الان ادامه می‌داد، می‌توانست خیلی بهتر از این‌ها نتیجه بگیرد.

مصاحبه‌کننده: به نظر شما اگر کمیته چطور پیش می‌رفت بهتر بود؟

اسحاق بهادری: عملکرد کمیته برای آن مقطع خوب بود. البته من درمورد حوزهٔ مرتبط با خودم اظهارنظر می‌کنم. کمیته پیگیر بود که اطلاعات پرسنلی کامل شود و اداره‌کل سرمایهٔ انسانی، اداره‌کل تشکیلات و اداره‌کل امور مالی (بحث حقوق و دستمزد)، اداره کل برنامه‌ریزی (ارزیابی عملکرد کارکنان) و سازمان بازرسی (به جهت بازخوردهایی که کارمندان ما روی پیام‌های ۱۳۷ و ۱۸۸۸ می‌گرفتند)، همه، بهره‌برداران این اطلاعات بودند و تکمیل اطلاعات پرسنلی به کارشان می‌آمد. به‌علاوه اتوماسیون اداری ما، از نظر توقف نامه، سرعت در ارجاع نامه، در ارسال نامه، و حتی در محتوا (فهم درست محتوای نامه‌ها و انشای پاسخ صحیح) هم بهتر شده بود و عملکرد کمیته از این نظر خوب بود.

مصاحبه‌کننده: آیا می‌توانم این‌طور جمع‌بندی کنم که از نظر شما، اولویت باید تکمیل اطلاعات خود شهرداری و شورا می‌بود تا انتشار عمومی آن‌ها؟

اسحاق بهادری: دقیقاً. اگر این اتفاق می‌افتاد، هم اطلاع‌رسانی می‌توانست خیلی بهتر انجام شود و هم شفافیت محقق می‌شد. اگر هم قرار بود موضوعی را به اطلاع مردم نرسانند، مثل همان اتفاقی که درمورد اطلاعات مدیران افتاد، می‌توانستند بگویند که ما فقط فلان بخش را منتشر می‌کنیم و به چه دلیل این کار را انجام می‌دهیم.

مصاحبه‌کننده: من این را درست متوجه نشدم که درنهایت تکمیل و اصلاح اطلاعات در دورهٔ قبل کامل شد یا نه؟

اسحاق بهادری: بله دیگر، در دورهٔ پنجم کامل شد. البته، همان‌طور که گفتم، چهار-پنج تا از سازمان‌ها و شرکت‌ها به سامانهٔ حقوق و دستمزد وصل نشدند. ببینید، اداره‌کل مالیْ حقوق را بر اساس اطلاعات پرسنلی پرداخت می‌کرد. درمورد واحدهایی که به سامانهٔ حقوق و دستمزد وصل بودند، تطبیق لیست کارکنان با لیست پرداخت حقوق به‌صورت سامانه‌ای انجام می‌شد. اما درمورد آن چند سازمان و شرکتی که به سامانه وصل نبودند، آن‌ها باید لیست کارکنانشان را دراختیار ذی‌حساب می‌گذاشتند تا آن را تأیید کند. ذی‌حساب هم لیست را با اطلاعات پرسنلی چک می‌کرد و درصورت تأیید، درنهایت پرداخت صورت می‌گرفت.

مصاحبه‌کننده: سامانهٔ حقوق و دستمزد زیرسیستمِ سامانهٔ مالی است؟

اسحاق بهادری: بله. متولی داده‌های حقوق و دستمزد ادارهٔ کل امور مالی است. متولی اطلاعات حکم پرسنلی، اطلاعات فردی و تردد هم اداره‌کل سرمایهٔ انسانی است.

مصاحبه‌کننده: پس عملاً تا پایان دورهٔ پنجم دیگر کمبود اطلاعاتی در سامانهٔ منابع انسانی وجود نداشت.

اسحاق بهادری: کمبود اطلاعات وجود داشت؛ چون در فرایند پرداخت حقوق و دستمزد، بعضاً این امکان وجود داشت که برخی پرداخت‌ها با فرایند دیگری صورت بگیرد. گرفتید چی شد؟

مصاحبه‌کننده: این کار چطور امکان‌پذیر است؟ مگر بالاخره هر پرداختی از طریق زیرسیستم‌های سامانهٔ مالی صورت نمی‌گیرد؟

اسحاق بهادری: راه‌های مختلفی وجود دارد که اطلاعات برخی پرداخت‌ها مستقیماً در امور مالی ننشیند، مثل دادن بن یا پاداش نقدی.

مصاحبه‌کننده: و مواردی مثل تعریف پروژه‌های صوری و بستن قراردادهای صوری؟

اسحاق بهادری: نه، این چیزها در حوزه‌های اداری و منابع انسانی کم اتفاق می‌افتد. یعنی به‌ندرت کسی وارد این مقوله می‌شود. بیشترِ تخلافاتِ اداری در ارتباط با غیبت و تأخیر است و مثلاً جعل مدرک تحصیلی که همان هم خیلی کم اتفاق می‌افتد. شاید ۷۰ درصد تخلفات اداری ما این موارد باشد و درصد کمی از آن وارد حوزه‌های دیگر می‌شود که اینجا نقش سامانهٔ شفافیت در جلوگیری از این دست تخلفات پررنگ می‌شود. مهمترین تخلفاتی که در مجموعهٔ شهرداری وجود دارد درمورد قراردادهای حوزهٔ فنی و عمرانی، حوزهٔ خدمات شهری، و حوزهٔ شهرسازی (موضوعات مربوط به ساخت‌وساز مثل تراکم، سقف پارکینگ، درز انقطاع، اضافه اشکوب و …) است. این‌ها موضوعاتی است که کارمندها هم بعضاً به آن آلوده می‌شدند اما هر کسی هم نمی‌توانست وارد چنین مقولاتی شود و عمومیت نداشت. درواقع تکمیل اطلاعات منابع انسانی بیشتر با هدف ساماندهی کلیت تخلفات اداری (آن ۷۰درصد) پیگیری می‌شد.

مصاحبه‌کننده: نظر شما دربارهٔ رابطهٔ شورای شهر و شهرداری چیست؟‌ شیوهٔ تعامل شما با شورا و کمیتهٔ شفافیت برای پیشبرد کارهای مشترک (تکمیل، اصلاح و شفافیت اطلاعات مدیران و کارکنان) چه بود؟

اسحاق بهادری: به نظرم شهرداری باید از تکالیفی که شورا برای او معین می‌کند تبعیت کند. تعامل‌کردن بحث دیگری است اما اصل موضوع، تبعیت شهرداری از شوراست. زمانی که شورا، از باب نظارتی، موضوعاتی را تکلیف می‌کند، یا جواب می‌خواهد، یا اقدام بر اساس چارچوب خاصی را مطالبه می‌کند، شهرداری باید تکلیف خود را درست انجام دهد. من در این قضیه اصلاً انتخاب میان قبول‌داشتن یا نداشتن دستور را نمی‌پذیرم. یعنی این مسائل بر اساس سلیقه و نظر ما نیست و جنبهٔ دستوری دارد. انتخابات انجام شده، افرادی بر اساس قانون عضو شورا شده‌اند و طبق مادهٔ ۸۰ قانون شوراها[۸] تکالیفی برای آن‌ها معین شده که باید بر اساس آن از شهرداری موضوعاتی را مطالبه کنند. شهرداری هم موظف است مطالبات را طبق ضابطه پاسخ دهد. من اصلاً یادم نمی‌آید که ما در دورهٔ قبل بخواهیم در حوزهٔ منابع انسانی بگوییم فلان تصمیم یا اقدام شورا اشتباه یا غلط است، نه. اطلاعاتی که از ما می‌خواستند را در اختیار آن‌ها قرار می‌دادیم و اگر هم جایی نیاز بود توضیح می‌دادیم. مثلاً من درمورد انتشار اطلاعات حقوق مدیران، تشخیص و نظر خودم را ‌گفتم که این اطلاعات در سایت شفاف درج نشود چون تبعاتی دارد، اما تصمیم نهایی با خودشان بود.

مصاحبه‌کننده: پیش می‌آمد که شورا یا کمیتهٔ شفافیت خواسته‌هایی داشته باشند که به‌لحاظ اجرایی ممکن نباشد؟

اسحاق بهادری: در مواردی که شورا خواسته‌های غیراجرایی داشت، یعنی خواسته‌هایی که با قانون منافات داشته باشد، به آن‌ها اعلام می‌کردیم. درمورد کمیته، پیش نیامد که چنین خواسته‌هایی داشته باشند.

موارد غیراجرایی که بخواهد از ارادهٔ ما خارج باشد هم از ما نخواستند. کمیتهٔ شفافیت هرچه از ما خواست در حوزهٔ اختیارات و ارادهٔ سیستم شهرداری بود و در حوزهٔ منابع انسانی، چیزی خارج از آن نخواست.

مصاحبه‌کننده: ورود کمیتهٔ شفافیت به جزئیات اجرایی کارها کمک‌کننده بود یا ایجاد مانع می‌کرد؟

اسحاق بهادری: بستگی داشت. مثلاً ورود کمیته به بحث تکمیل اطلاعات سامانهٔ منابع انسانی خوب بود، اما در بحث انتشار حقوق و مزایا، اینکه کمیته تبعات این کار، مثل سؤالاتی که ممکن بود برای کارکنان درخصوص تفاوت سطح پرداختی در واحدهای مختلف ایجاد شود (این تفاوت ریشه در تفاوت آیین‌نامه‌ها و اساس‌نامه‌های واحدهای تابعه دارد) و باید پاسخگو می‌بودیم، را در نظر نمی‌گرفت، ایجاد مانع می‌کرد.

مصاحبه‌کننده: کمیتهٔ شفافیتْ کارشناسی را مختص پیگیری شفافیت حوزه منابع انسانی تعیین کرده بود. این موضوع در پیشبرد کارها کمک‌کننده بود یا ایجاد مانع می‌کرد یا تأثیر خاصی نداشت؟

اسحاق بهادری: به‌طور کلی، تعیین کارشناسِ کاربلد به اجرا کمک می‌کند. اما اگر کارشناس کاربلد نباشد، نه‌تنها کمک‌کننده نیست، که بیشتر ایجاد زحمت می‌کند چون باید زمانی را هم صرف آموزش و سرخط‌آوردن کارشناس کنی.

درمورد کارشناس کمیتهٔ شفافیت، حضور ایشان انصافاً خوب بود و به پیشبرد کارها کمک می‌کرد.

مصاحبه‌کننده: به‌طور کلی شما، به‌عنوان کسی که در سَمت اجرا ایستاده بود، نقاط ضعف و قوت کمیتهٔ شفافیت را چه می‌دانید؟

اسحاق بهادری: خب این اولین بار بود که چنین طرحی (شفافیت) در شهرداری تهران اجرا می‌شد و شهرداری تهران با توجه به اسناد بالادستی، از جمله مصوبهٔ مدیریت تعارض منافع، در این مسیر حرکت کرد. ببینید، شهرداری تهران یک سازمان عریض‌وطویل است که در آن یک بخش از کار را ما انجام می‌دهیم، بخش دیگر را پیمانکارها انجام می‌دهند و مثلاً اطلاعات حوزهٔ پیمانکاری و عملیات، اطلاعات کامل و شفافی نبود. ضعف اطلاعاتی در همهٔ حوزه‌های شهرداری تهران وجود داشت،از حوزهٔ اداری و منابع انسانی بگیرید تا حوزهٔ قراردادها، حوزهٔ خدمات شهری، حوزهٔ شهرسازی، حوزهٔ مالی، حوزهٔ اجتماعی و…. چون اطلاعات به‌صورت برخط از طریق سامانه‌ها استخراج نمی‌شد بالطبع در خروجی آن بعضاً اشکالاتی وجود داشت و هر تلاشی برای سروسامان‌دادن و تکمیل اطلاعات شهرداری کمک بزرگی محسوب می‌شد.

به این ترتیب، تشکیل کمیتهٔ شفافیت به این سرعت خوب بود. اما ای کاش قبل از اقدام به انتشار اطلاعات، یکی-دو سال زمان می‌گذاشتند و راه‌حلی برای تکمیل اطلاعات در همهٔ زمینه‌ها پیدا می‌کردند. اگر شما همین الان از شهرداری تهران بپرسید چند نفر نیرو دارد، به شما می‌گوید صد و ده هزار نفر. معاون شهردار که صحبت می‌کند می‌گوید ما پنجاه و پنج هزار نفر نیرو داریم. معاون مالی می‌گوید من به صد و پنج هزار نفر حقوق می‌دهم. مشاهدهٔ چنین تناقضی در صحبت‌های افراد شما را دچار یأس و ناامیدی می‌کند و فکر می‌کنید پس کمیتهٔ شفافیت کارش چه بوده و در مدت فعالیت خود چه کرده است؟ این آمار‌ و ارقام متفاوت یک واقعیت است و دلیل آن هم این است که شهرداری موقع پرداخت، نیروی انسانی تحت پوشش پیمانکارش را هم به حساب می‌آورد. درحالی‌که آن نیروی انسانی در زمرهٔ کارمندان شهرداری تهران نیست. درواقع برداشت‌ها و نحوهٔ برخورد با تعاریف حوزهٔ منابع انسانی متفاوت است. من فکر می‌کنم که کمیتهٔ شفافیت اول باید این ادبیات را درست می‌کرد. اما این ادبیات درست نشد.

به‌علاوه، کمیتهٔ شفافیت اطلاع‌رسانی را هم نتوانست به‌طور کامل انجام دهد. مثلاً اطلاعات قراردادها را سایت شفاف بارگذاری کردند و از آن رونمایی شد، اما خروجی آن چه بود؟ پرسش اصلی اینجاست که از این سامانه چه استفاده‌ای می‌شود؟ تا الان از آن استفادهٔ مطلوبی شده است یا نه؟ این پرسش‌ها مهم است. باید از شهروندان بپرسید که از پروژهٔ شفافیت چه استفاده‌ای کرده‌اند، اصلاً به دردشان خورده است یا نه، و نگاهشان به آن چیست. چیزی که اهمیت دارد همین نگاه شهروندی است. شاید اصلاً به شما بگویند که پروژهٔ شفافیت حالت نمایشی داشته و مشخص است که هرچه خودشان خواسته‌اند را منتشر کرده‌اند.

مصاحبه‌کننده: شما درواقع به اهمیت مسئلهٔ اعتمادزایی نسبت به اطلاعات منتشرشده اشاره می‌کنید.

اسحاق بهادری: بله، این خیلی مهم است اما قبلش باید زیرساخت‌های اطلاع‌رسانی ایجاد می‌شد که به نظر من نشد. بعد دوره‌ عوض شد. دورهٔ جدید آمد و دستاوردهای دورهٔ قبل را کنار گذاشت؛ اقدامات آن‌‌ها را نقض کرد یا به آن ایراد گرفت. بعد شروع به تعریف یک سناریوی جدید کرد. اما خب از کجا معلوم که این سناریوی جدید درست باشد؟ درواقع دورهٔ جدید هرچه در گذشته بوده را کنار می‌گذارد، خراب می‌کند، شخم می‌زند و همان کارها را دوباره از اول انجام می‌دهد و راهی که یک بار طی شده را دوباره می‌رود.

مصاحبه‌کننده: فکر می‌کنید کمیتهٔ شفافیت می‌توانست از این اتفاق جلوگیری کند؟

اسحاق بهادری: همان‌طور که گفتم، مطمئن هستم اگر کمیتهٔ شفافیت ابتدا ادبیات مشترکی را در کلِ شهرداری جا می‌انداخت و نگرش افراد به موضوع را یکسان می‌کرد، بعد اعلام می‌کرد که نیاز دارد تا اطلاعات در سامانه‌ها بارگزاری شود، و بعد از طریق سازمان فناوری با همهٔ سرحوزه‌ها هماهنگ می‌کرد و، پیش از هر چیز، اطلاعات را (حتی شده تا ۹۰ درصد و مابقی را در حین انجام کار و بر اساس نیازی که در مجموعه احساس می‌شد) کامل می‌کردند، این روندِ ایجاد شده در دورهٔ جدید هم نمی‌توانست قطع شود. اگر مراحل کار این‌گونه طی می‌شد، شما الان یک سامانهٔ شفافیت و یک کمیتهٔ شفافیت خوب در شهرداری تهران داشتید. پنج سال زمان کمی برای رساندن سازمان به یک بلوغ خوب نیست و این اتفاق می‌توانست در آن دوره بیفتد.

مصاحبه‌کننده: اطلاع دارید که اقداماتی که شما برای تکمیل اطلاعات سامانهٔ منابع انسانی انجام دادید همچنان ادامه دارد یا نه؟ آیا سامانهٔ منابع انسانی همچنان به‌روز است و همهٔ واحدهای زیرمجموعه در آن اطلاعات وارد می‌کنند؟ و آیا اطلاعات کارکنان و مدیران هنوز به‌صورت برخط روی سایت شفاف منتشر می‌شود؟

اسحاق بهادری: اطلاع دقیق ندارم. با توجه به اینکه بازنشسته شده‌ام، پیگیری‌ای به عمل نیاورده‌ام.

مصاحبه‌کننده: خیلی ممنونم از وقتی که در اختیار ما گذاشتید.

اسحاق بهادری: من هم از شما ممنونم.

 

[۱] اداره‌کل «سرمایهٔ انسانی» ذیل معاونت «برنامه‌ریزی، توسعهٔ سرمایهٔ انسانی و امور شورا»ی شهرداری تهران. این اداره‌کل، پیش از اسفند ۹۹، تحت عنوان معاونت «توسعهٔ منابع انسانی» در ساختار شهرداری تهران تعریف شده بود. اما از اسفند ۹۹ و با ادغام دو معاونت «برنامه‌ریزی، توسعهٔ شهری و امور شورا» و «توسعهٔ منابع انسانی» و تشکیل معاونت «برنامه‌ریزی، توسعهٔ سرمایهٔ انسانی و امور شورا»، در قالب یک اداره‌کل ذیل معاونت اخیر درآمد.

[۲] کمیتهٔ «تشکیلات و منابع انسانی» ذیل کمیسیون «برنامه و بودجه» شورای شهر تهران

[۳] اداره‌کل «کارگزینی و انتصاب مدیران»، تا پیش از ادغام دو معاونت «برنامه‌ریزی، توسعة شهری و امور شورا» و «توسعهٔ منابع انسانی» در اسفند ۹۹، یکی از ادارات کل ذیل معاونت «توسعهٔ منابع انسانی» بود. در حال حاضر، این اداره‌کل به معاونتی ذیل اداره‌کل «سرمایهٔ انسانی» تبدیل شده است.

[۴] مصوبهٔ «مدیریت تعارض منافع در شهرداری تهران»، مصوب ۱۰/۰۷/۹۷

[۵] شورایی که طبق مادهٔ ۷۴ قانون «مدیریت خدمات کشوری»، مصوب ۰۸/۰۷/۸۶ با اصلاحات و الحاقات بعدی، با هدف ایجاد هماهنگی در تعیین حقوق و مزایای کارمندان دستگاه‌های اجرایی تشکیل شده است:

مادهٔ ۷۴- به‌منظور هماهنگی در تعیین حقوق و مزایای کارمندان دستگاه‌های اجرایی، شورای حقوق و دستمزد با عضویت رئیس سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور و وزیر امور اقتصادی و دارایی و دو نفر از وزرا به انتخاب هیئت وزیران و رئیس دستگاه ذی‌ربط و مجموعاً دو نفر نماینده از کمیسیون‌های اجتماعی و برنامه و بودجه و محاسبات مجلس شورای اسلامی (به‌عنوان ناظر) تشکیل می‌شود، کلیهٔ دستگاه‌های اجرایی اعم از اینکه مشمول مقررات این قانون باشند یا نباشند مکلف‌اند قبل از اتخاذ تصمیم در مراجع قانونی ذی‌ربط برای تعیین و یا تغییر مبانی و مقررات حقوق و مزایای کارمندان خود و یا هر نوع پرداخت جدید موافقت شورای مذکور را کسب کنند. مصوبات و تصمیمات شورا پس از تأیید رئیس‌جمهور قابل اجرا است.

وظایف دبیرخانه شورای حقوق ‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎ و دستمزد به عهدهٔ سازمان خواهد بود.

تبصره- هیئت وزیران و سایر مراجعی که اختیار تنظیم مقررات پرداخت دارند، موظف‌اند قبل از هرگونه تصمیم‌گیری نظر موافق این شورا را اخذ نمایند.

[۶] پایگاه اطلاعات کارکنان نظام اداری

[۷] مصوبهٔ «مدیریت تعارض منافع در شهرداری تهران»، مصوب ۱۰/۰۷/۹۷ با اصلاحات بعدی

[۸] قانون «تشكیلات، وظایف و انتخابات شوراهای اسلامی كشور و انتخاب شهرداران»، مصوب ۰۱/۰۳/۷۵ با اصلاحات بعدی

مصاحبه با اکبری (نام مستعار) – مرداد ۱۴۰۲

مصاحبه‌کننده: لطفاً برای شروع خودتان را معرفی کنید و بگویید که چطور با کمیتهٔ شفافیت آشنا شدید.

اکبری: من در دوران فعالیت کمیتهٔ شفافیت شورای پنجم در سازمان فناوری اطلاعات در حوزهٔ مالی و معاملات کار می‌کردم؛ الان هم در سازمان فناوری هستم اما حدود یک‌سال‌ونیم-دو سال است که دیگر در حوزهٔ قبلی کار نمی‌کنم. پروژهٔ شفافیت شورا و شهرداری از طرف کمیته‌ای استارت خورد و پیگیری شد که در حوزهٔ هوشمندسازی، فناوری اطلاعات و مباحثی از این دست کار می‌کرد. اصلی‌ترین حوزه‌ای که تیم شفافیت بر آن تمرکز داشت، یعنی شفافیت قراردادهای شهرداری، ارتباط مستقیمی با سامانه‌های مالی و معاملات شهرداری پیدا می‌کرد که من هم جزء تیم پشتیبانی و راه اندازی آن سامانه‌ها بودم. البته کمیتهٔ شفافیت حوزه‌های دیگری مثل شفافیت بودجه و شهرسازی را هم دنبال می‌کرد، اما بخش بزرگ و برجسته‌ای از کار آن‌ها پیگیری شفافیت قراردادها بود که شاید همه، حتی خبرنگارهای خارج از شهرداری هم، روی آن زوم بودند و آن را رصد می‌کردند.

در ابتدای کار، توسعه و پشتیبانی سامانهٔ معاملات، که آن زمان به آن سامانهٔ قراردادها می‌گفتند، و سامانهٔ مالی دست دو تیم مختلف در سازمان فاوا بود. هر قراردادی یک بخش حقوقی دارد و یک بخش مالی. فرایندهای مربوط به بخش مالی در سامانهٔ مالی که ادارهٔ آن با تیم ما بود انجام می‌شد و فرایندهای مربوط به بخش حقوقی در سامانهٔ قراردادها که دست تیم دیگر بود. اما بعد از مدتی به دلیل مسائلی که سر سینک‌کردن و یکپارچه‌سازی اطلاعات و برخی ضعف‌هایی که وجود داشت پیش آمد، تصمیم گرفته شد تا این دو سامانه یکی شوند. با توجه به اینکه سامانهٔ مالی سامانهٔ بزرگ‌تری بود و نقش برجسته‌تری در فرایندهای جاری شهرداری داشت قرار شد سامانهٔ جدیدی تحت عنوان معاملات توسط تیم سامانهٔ مالی اضافه شده و سامانهٔ قراردادها با این سامانه جایگزین شود. از اینجا به بعد کار هندل‌کردن و پیش‌‌‌بردن سامانۀ معاملات -همهٔ مراحل از طراحی و توسعه تا راه‌اندازی و پشتیبانی- هم به تیم ما سپرده شد. به‌این‌ترتیب، ازآنجاکه بخش اعظم تمرکز کمیتهٔ شفافیت هم به‌طور خاص روی موضوع قراردادها بود ارتباط ما با کمیتهٔ شفافیت شکل گرفت.

علاوه‌براین، یکی دیگر از آیتم‌هایی که در سامانهٔ شفافیت نمایش داده می‌شد بودجه و گزارش‌های عملکرد مالی شهرداری بود. اطلاعات مربوط به بودجه و عملکرد مالی هم در ابتدای امر باید وارد سامانهٔ مالی می‌شد. مسلماً سیستم مالی بدون بودجه نمی‌تواند هیچ کاری انجام دهد، پس اجرای بودجه‌ریزی هم عملاً از طریق سیستم ما انجام می‌شد. البته در این موضوع تیم شفافیت اطلاعات را از اداره‌کل مالی می‌گرفت و ما به‌طور مستقیم با تیم شفافیت در ارتباط نبودیم. اما باز هم یک‌سری گزارش‌گیری‌ها و تطابق داده‌ها و اطلاعات بودجه‌ای از طریق سیستم ما انجام می‌شد.

دو سال گذشته فیلد کاری من هم کاملاً عوض شده، ولی تا جایی که حضور ذهن دارم این دو حوزه مواردی بودند که تیم ما به واسطهٔ آن درگیر‌ پروژهٔ شفافیت بود و بر همین اساس هم ما با تیم کمیتهٔ شفافیت آشنا شدیم.

مصاحبه‌کننده: رشتهٔ تحصیلی شما با کاری که در سازمان فاوا انجام می‌دادید مرتبط بود؟

اکبری: من ارشد مهندسی نرم‌افزار دارم و مشغول به تحصیل در مقطع دکترا در رشتهٔ مدیریت فناوری اطلاعات هستم. کلاً من از دوران کارآموزی در سازمان فناوری هستم. آن موقع پشتیبان سیستم بودم، هم پشتیبان نرم‌افزار و هم پشتیبان دیتابیس. سامانه‌های پایهٔ شهرداری یواش‌یواش شکل گرفتند. حتی خود سیستم مالی شهرداری هم در ابتدای امر، یعنی حدود سال ۸۷-۸۶ که من در سازمان فناوری شهرداری با آن آشنا و درگیر شدم، خیلی کوچک و خلاصه‌شده بود و فقط بخش حسابداری، آن هم برای شهرداری مرکز و شهرداری‌های مناطق و نه سازمان‌ها و شرکت‌ها، را در برمی‌گرفت. اما بعد یواش‌یواش بزرگ شد. اول از همه یک دستورالعمل آمد که سیستم مالی باید در کل شهرداری و سازمان‌‌های تابعه راه اندازی شود. ازآنجاکه شهرداری فقط بخشی از بودجهٔ سازمان‌های تابعه را می‌دهد و بخش اعظم آن را خودشان از درآمدهایشان کسب می‌کنند، این سازمان‌ها مستقل‌‌اند و چندان به رعایت قوانین و دستورالعمل‌های شهرداری ملزم نیستند، اما خب با هدف یکپارچه‌سازی و ردگیری اجرای بودجه نیاز به رصد سازمان‌ها بود تا مشخص شود که عملکرد مالی هر کدام به چه شکل است. بنابراین ما به سازمان‌های مختلف می‌رفتیم و سامانهٔ مالی را نصب و راه‌اندازی می‌کردیم، تا جایی که این سیستم یواش‌یواش بزرگ و برای انواع نیازمندی‌های مالی واحدهای مختلف customize (مناسب‌سازی) شد.

عرض کردم که در کنار سامانهٔ مالی، سامانهٔ دیگری به نام سامانهٔ قراردادها هم به وجود آمد. سیستم مالی و استفاده از آن در شهرداری قدمت چنددهه‌ای دارد اما سامانهٔ قراردادها -اگر درست خاطرم باشد‌-‌ تازه‌‌ در سال ۹۰ استارت خورد که آن هم به ‌عهدهٔ تیم ما نبود. آن موقع با کمک اداره‌کل حقوقی و اداره‌کل‌های دیگری که درگیر بودند، سامانهٔ قراردادها یواش‌یواش نوشته شد. بعد از سال ۹۸-۹۷ کار تحت عنوان سامانهٔ معاملات گسترده‌تر شد. سامانهٔ معاملات هم قراردادها و هم، بعد از بسته‌شدن قرارداد، صورت‌وضعیت پیمانکارها را شامل می‌شد. درواقع همهٔ جوانب یک معامله که نیاز به ثبت در سیستم داشت ذیل سامانهٔ معاملات و زیرنظر تیم ما قرار گرفت. بیس کار را تیم توسعهٔ خودمان می‌نوشتند و از آن طرف هم تیم پشتیبانیِ خودمان پشتیبانی سامانه را از نظر دیتا و بقیهٔ مسائل به عهده داشت.

مصاحبه‌کننده: منظور از تیم شما یعنی چه کسانی؟

اکبری: ساختار سازمان فناوری اطلاعات به این شکل است که، در کنار سایر معاونت‌ها، یک معاونت نرم‌افزار دارد که کارش تهیهٔ نرم‌افزارها یا سامانه‌ها یا سرویس‌های موردنیاز کلیهٔ واحدها در شهرداری تهران است. شهرداری تهیهٔ بعضی از این سامانه‌ها و سرویس‌ها را بنا به ملاحظاتی به پیمانکار می‌دهد. در واقع زمانی که یک ریکوئست یا تقاضا برای ایجاد یک سامانه می‌آید، تیمی تشکیل می‌شود و تجزیه و تحلیل می‌کند که اگر این کار را به پیمانکار بسپرد برای شهرداری به‌صرفه‌تر است، یا به تیم داخلی. بر اساس تصمیمی که آنجا گرفته می‌شود پیمانکار یا تیم داخلی سامانه را می‌نویسد.

با توجه به قدمت چنددهه‌ای و به دلیل حساسیت دیتای مالی شهرداری و مسائل امنیتی و همچنین قوانین و مقررات خاص شهرداری تهران، سامانهٔ مالی هیچ‌وقت به پیمانکار داده نشد و از محصولات شرکت‌هایی که شاید خیلی بزرگ و قدر بودند خریداری نکردند؛ سامانهٔ مالی از همان اول توسط تیم داخلی نوشته شد. زمانی که بحث شفافیت اطلاعات قراردادها مطرح شد، یک‌جورهایی بحث کنترل کیفیت تیم‌های داخلی خودمان و اینکه کار کدام تیم -تیم مالی، تیم شهرسازی، تیم منابع انسانی و تیم‌های مختلفی که کارها را انجام می‌دهند- رضایت متقاضیان و مشتریان را بیشتر جلب می‌کند پیش آمد. تا پیش از این موضوع، سامانهٔ قراردادها را یک ادارۀ دیگر در معاونت نرم‌افزار هندل می‌کرد. البته توسعهٔ سامانه دست پیمانکار بود و ناظر از تیم سامانهٔ قراردادهای سازمان فاوا بود. به پیمانکار سپردن این سامانه هزینه‌های بالایی به سازمان‌ تحمیل می‌کرد و رضایت مشتری -اداره‌کل حقوقی و بقیهٔ اداره‌کل‌ها یا مثلاً همین تیم شفافیت- هم تأمین نشده بود. به همین دلیل تصمیم گرفته شد که با توجه به قرابت خیلی زیاد کار سامانهٔ قراردادها به کار سامانهٔ مالی و اینکه سامانهٔ قراردادها بخش اعظم دیتایش را از سامانهٔ ما می‌گرفت، کل سامانهٔ قراردادها در قالب یک سامانهٔ جدید اما یکپارچه با سامانهٔ مالی بازنویسی شود. به‌عبارتی از اینجا به بعد یک تیم داخلی عهده‌دار نوشتن سامانهٔ قراردادها شد، تیمی که برنامه‌نویسانش دیگر پیمانکار نبودند بلکه کارمند خود سازمان فناوری بودند و کار پشتیبانی هم با خودشان بود. اداره یا تیم ما از یک بخش «توسعه و برنامه‌نویسی» و یک بخش «راه اندازی و پشتیبانی» تشکیل می‌شد؛ ما در ساختار سازمانی تحلیل را جدا نکرده بودیم چون تحلیل و طراحی در دل پشتیبانی است. به‌این‌ترتیب انجام این کار بین بخش توسعه و بخش پشتیبانی تقسیم شد.

مصاحبه‌کننده: شما خودتان با کلیت ایدهٔ گرفتن کار از پیمانکار و سپردن آن به یک تیم داخلی موافق بودید؟

اکبری: اگر بحث رضایت مشتری را مبنا قرار دهیم، شاید پیمانکاران بهتری بودند که سازمان می‌توانست با آن‌ها قرارداد ببندد. تا جایی که من اطلاع دارم در حوزه‌های مالی و معاملات، سامانه‌های خیلی بهتری وجود دارند، مثل سامانهٔ مشابهی که دولت برای قراردادها داشت. اما از آن طرف قراردادی که سازمان با همین پیمانکار سامانه، که خروجی کارش هم درنهایت رضایت مشتری را تأمین نمی‌کرد، داشت خیلی سنگین بود که درنهایت موجب شد سازمان تصمیم بگیرد کار سامانهٔ قراردادها را به تیم داخلی بدهد.

با توجه به ظرفیت واحد ما، مسلماً بار خیلی سنگینی بر دوش تیم ما قرار گرفت. ظرفیت تیم ما محدود بود. وقتی کار سامانهٔ قراردادهای جدید هم بر عهدهٔ تیم ما قرار گرفت، توان ما هم در بحث توسعه و هم در بحث پشتیبانی تقریباً نصف شد. برای مثال اگر تیم ما ده نفر پرسنل داشت که تا قبل از این کار سامانهٔ مالی را انجام می‌دادند -پنج نفر نیروی توسعه و پنج نفر نیروی پشتیبان- بعد از اضافه‌شدن کار سامانهٔ قراردادها دو تا سه نفر برای توسعه یا پشتیبانی سامانهٔ مالی داشتیم. البته به‌تدریج نیروهای جدید برای بخش‌های توسعه و پشتیبانی استخدام شدند، ولی ازآنجاکه از نظر دانش و تجربه در ابتدای راه و نیازمند ماه‌ها آموزش بودند، امکان بهره‌برداری سریع و خروجی‌گرفتن از آن‌ها وجود نداشت و، در این میان، بخشی از زمان نیروهای موجود صرف آموزش نیز می شد. شاید یکی از دلایلی که سازمان نمی‌توانست بخشی از توقعات و انتظاراتی که تیم شفافیت از او داشت را برآورده کند همین کمبود نیروی باتجربه و مؤثر بود.

البته شما خودتان می‌دانید که در جذب نیرو از بیرون و واردکردن آن به پروژه دو مشکل وجود دارد: یکی اینکه آوردن یک فرد متخصص هزینهٔ خیلی بالایی به سازمان تحمیل می‌کند که سازمان از پس آن برنمی‌آمد و دیگر اینکه شناخت بیزنس شهرداری خیلی مهم است. حوزهٔ مالی و معاملات هم مفاهیم سنگینی دارد. چندین ماه طول می‌کشد تا نیروی جدید تازه با مفاهیم اولیهٔ واحد اجرایی، بودجه‌ریزی و امثالهم آشنا شود. به همین خاطر این‌طوری نیست که خیلی راحت بگوییم نیرو تأمین می‌کنیم؛ کار سختی است که باید به‌تدریج انجام شود.

شاید از نظر من واگذاری مسئولیت ایجاد سامانهٔ قراردادهای جدید به تیم ما باعث شد فشار زیادی به تیم بیاید، یا رضایت مشتریان از سامانهٔ مالی افت کند و به همین دلیل از تصمیم گرفته‌شده راضی نباشم، اما از دید مدیر ارشدی که وقتی به کل مجموعه‌اش نگاه می‌کند می‌بیند که هزینه‌ها پایین‌تر آمده، این تصمیم احتمالاً تصمیم درستی بوده است. به‌خصوص که در طولانی‌مدت می‌بیند که کار به‌مرور و بعد از چند ماه روی روال افتاده و بالاخره جذب، آموزش و در کل صرف وقت برای مهیا‌کردن نیرویی که قرار بوده کار را دست بگیرد جواب داده است. به همین دلیل اگر بخواهیم از این دید نگاه کنیم شاید بگوییم تصمیم منطقی‌ای بوده، اما در زمان اجرا واقعاً سخت بود و فشار مضاعفی روی تیم ما آورد. ضمن اینکه وقتی آدم می‌بیند با وجود اینکه تلاش می‌کند، باز هم نمی‌تواند رضایت متقاضیان، مشتریان و کاربران سامانه یا انتظارات آن‌ها از خروجی را تأمین کند -اتفاقی که با توجه به نصف‌شدن توان تیم ما هم در مورد سامانهٔ مالی و هم در مورد سامانهٔ قراردادهای جدید افتاد- به‌هرحال ناراحت می‌شود و خستگی به تنش می‌ماند.

مصاحبه‌کننده: این نارضایتی که می‌گویید از سمت چه کسانی و سرِ چه چیزی بود؟

اکبری: ببینید، سیستم جدید قراردادها تازه در حال نوشته‌شدن بود. اگرچه به دلیل بحث‌های امنیتی معمولاً دیتابیس همهٔ سامانه‌هایی که سازمان ارائه می‌دهد روی دیتا سنتر خودمان در مجموعهٔ سازمان هستند و پیمانکار فقط اپلیکیشن یا برنامه یا سرویسش را می‌نویسد -سازمان به پیمانکاران فقط یک دسترسی می‌دهد که بتوانند کار کنند- اما پیمانکار دیتاهای مربوط به تجزیه و تحلیل نیازمندی‌های سامانه و فرایندها را به ما نمی‌داد و باید خودمان از ابتدا کار را انجام می‌دادیم. به‌علاوه، سامانه‌ای که تازه دارد نوشته می‌شود، به‌خصوص اگر فورس و اجبار بالای سر کارشناسان باشد و زمان محدودی داشته باشند، قطعاً باگ دارد. از طرفی استرس بالایی که در این شرایط به کارشناسان وارد می‌شود و خستگی بچه‌های برنامه‌نویس باگ مضاعف و مشکلات دیگری تولید می‌کند. اینکه پیمانکار اطلاعات مربوط به تجزیه و تحلیل نیازمندی‌های حوزهٔ قراردادها و فرایندهای آن را به ما نمی‌داد و باید خودمان از ابتدا، کار تجزیه‌ و تحلیل را انجام می‌دادیم هم به دشواری کار اضافه می‌کرد. پس دیتایی که از قراردادها در سامانهٔ قبلی وجود داشت دست خودمان بود اما برای convert (تبدیل) و انتقال صحیح اطلاعات از سامانهٔ قبلی به سامانهٔ جدید بایستی ساختار دیتابیس و ذخیره سازی اطلاعات در سامانهٔ قدیم را می‌دانستیم. این اطلاعات در دست نبود و تیم پشتیبانی به‌تدریج آن را شناسایی و استخراج کرد. به‌علاوه، اطلاعات لازم برای تجزیه‌ و تحلیل نیازمندی‌ها و فرایندها را هم نداشتیم؛ به عبارتی شناخت، دانش و تجربه‌ای که از فرایند انعقاد یک قرارداد، از ابتدای درخواست آن تا انتهای انعقاد آن، طی چندین سال کسب شده بود را کامل در اختیار نداشتیم. همهٔ این مسائل بر کیفیت نرم‌افزار خروجی تأثیر می‌گذاشت. خب آدم به آن بنده‌خدایی که پشت سیستم نشسته و باید مدام با نرم‌افزاری کار کند که مشکل دارد و کارکردن با آن و واردکردن دیتا در آن کار پرزحمتی است چه بگوید؟ می‌خواهم بگویم بخش اعظم مقاومتی که در بدنهٔ کارمندان نسبت به استفاده از سامانهٔ قراردادهای جدید وجود داشت ناشی از این بود که تا قبل از آن کارشناسانْ قراردادها را فقط با دست می‌نوشتند و نسخهٔ فیزیکی آن را تحویل می‌دادند و هیچ سیستمی در کار نبود. اما الان مجبور شده بودند که علاوه بر تهیهٔ نسخهٔ کاغذی، آن‌ها را وارد سیستم هم بکنند. چون در بحث قراردادها لزوم وجود نسخهٔ فیزیکی کامل از بین نمی‌رود و باید نسخهٔ کاغذی آن‌ها هم باشد. می‌گفتند ما باید قرارداد را هم با دست بنویسیم و هم اطلاعات آن را در سیستم وارد کنیم، کار ما دوبل شده است. ضمن اینکه باید کار با سامانه را هم یاد می‌گرفتند که به سختیِ دوبل‌شدن کارشان اضافه می‌شد. علاوه بر همهٔ این‌ها، فکر کنید با وجود فشاری که به آن‌ها می‌آوری، سیستم هم درست و آن‌طوری که می‌خواهند کار نکند، حالا چه از این نظر که نحوهٔ پیاده‌سازی فرایندها آن‌طور که موردنظرشان است نباشد و چه از این نظر که سامانه باگ داشته باشد و مثلاً دکمه‌ای را بزنند و سیستم خطا بدهد. به همین دلیل آن‌ها ناراضی می‌شدند و تا حدودی هم آدم به‌شان حق می‌داد. خداوکیلی نمی‌‌شود گفت همهٔ نارضایتی آن‌ها ناشی از یک مقاومت ناموجه بود.

مصاحبه‌کننده: این مهاجرتی که از سامانهٔ قراردادهای قبلی به سامانهٔ جدید اتفاق افتاد کاملاً ناگهانی بود؟ یعنی از یک جا دکمهٔ خاموش آن یکی سامانه را زدند و این یکی را روشن کردند؟

اکبری: نه، مسلماً این اتفاق ناگهانی نیفتاد. خردخرد پیش رفت. کلاً مسیری که سازمان در بعضی از حوزه‌ها مخصوصاً حوزه‌های مهمی مثل مالی و قراردادها برای توسعهٔ سامانه طی می‌کند به این نحو است که ابتدا فرم‌های اولیهٔ کار را می‌نویسد. مثلاً برای قراردادها یک‌سری فرم‌های اولیه و پایه نیاز است که درخواست عقد یک قرارداد و اطلاعات قرارداد منعقدشده وارد آن شود. پس از نوشته‌شدن فرم‌ها، آن‌ها در اختیار کاربران قرارداده می‌شود، و بعد یواش‌یواش گردش کاری برای ورود اطلاعات در این فرم‌ها تعریف می‌شود.

برای مثال در رابطه با یک قرارداد، گردش کار به این شکل است که ابتدا یکی از واحدهای شهرداری درخواست انعقاد قرارداد می‌دهد، برای مثال ادارۀ فضای سبز یک منطقه برای نگهداری یکی از بوستان‌های منطقه درخواست انعقاد قرارداد با پیمانکار را می دهد. بعد از آن باید مراحل تأیید لزوم انعقاد قرارداد با شرایط اعلام‌شده و برگزاری کمیسیون قرارداد طی شود، بعد از تعیین برنده هم قرارداد امضا ‌شود تا درنهایت بتوانیم بگوییم قرارداد منعقد شده است. این قرارداد به بخش مالی می‌آید و بخش مالی از آن برای تک‌تک هزینه‌هایی که می‌کند استفاده می‌کند و می‌‌گوید من دارم این هزینه را بر اساس صورت‌وضعیتی که پیمانکار روی فلان قرارداد ارائه کرده انجام می‌دهم. پس شکل‌گیری این فرم‌ها و گردش کار پشت آن خردخرد انجام شد، چون هم‌زمان با کدنویسی، تجزیه ‌و تحلیل هم انجام می‌شد. مثلاً ممکن بود نظر اداره‌کل حقوقی این باشد که بسته‌شدن قرارداد به تأیید سه مسئول نیاز دارد، اما اداره‌کل مالی نظرش این باشد که ادارهٔ آن‌ها از قلم افتاده و چهار تأیید لازم است. بعد سازمان بازرسی هم می‌آمد و می‌گفت ما هم هستیم، چرا شما ما را در تأییدات ندیدید؟ به‌این‌ترتیب همواره این امکان وجود داشت که چیزهایی از قبیل تعداد تأییدها، تعداد امضاها یا به‌طور کلی گردش کار تغییر کند.

علاوه‌براین، ما در شهرداری انواع مختلفی از قرارداد داریم که هر کدام گردش کار خودش را دارد و واحدهای اجرایی و افراد متخصصی که باید در مراحل مختلف گردش کار آن نظر و تأیید بدهند فرق می‌کند؛ قراردادهای خدمات شهری یک جورند، قراردادهای تأمین تجهیزات جور دیگری و قراردادهای فنی و عمرانی هم به همین ترتیب. ما باید افراد متخصص هر حوزه که فرایندهای مربوط به اخذ قرارداد در آن حوزه را بشناسند را شناسایی می‌کردیم. البته متخصص‌بودن به‌تنهایی کافی نبود. علاوه بر تخصص، اینکه فرد مسئولیت اظهارنظری که درخصوص چگونگی فرایند می‌کند را هم بپذیرد لازم بود. بعضی اوقات ما می‌توانستیم افراد متخصص را پیدا کنیم اما آن‌ها مسئولیت نمی‌پذیرفتند. حق هم داشتند چون درنهایت قبول مسئولیت اثرات و تبعاتی برایشان داشت. بعضی اوقات هم فردی مسئولیت را می‌پذیرفت اما بقیه ناراضی بودند و می‌گفتند نه آقا، شما اصلاً در جریان گردش کار نیستید و صرفاً یک چیزهایی از دور می‌دانید و صلاحیت اظهارنظر درخصوص چگونگی گردش کار، افراد و واحدهای اجرایی‌ای که در گردش کار دخیل هستند، فیلدهای اطلاعاتی‌ای که باید در فرم قرارداد باشد، اطلاعاتی که افراد مختلفی که در فرایند دخیل هستند مجاز به دیدن آن هستند، دسترسی‌های افراد مختلف در ورود یا تغییر اطلاعات و … را ندارید.

مصاحبه‌کننده: گفتید ممکن بود موقع احصای گردش کار مربوط به انواع مختلف قرارداد، واحدهای مختلف مدعی شوند که نقشی هم باید برای آن‌ها در گردش کار دیده شود. در این مواقع، واحدها معمولاً چطور به جمع‌بندی می‌رسیدند؟

اکبری: با اداره‌کل حقوقی، اداره‌کلی مالی و همهٔ کسانی که ممکن است در گردش کار یک قرارداد درگیر باشند مثل سازمان بازرسی، حراست و…‌‌ هماهنگ می‌شد و جلسه‌ای با حضور نمایندگان این واحدها برگزار می‌شد. در بعضی از این جلسات خود تیم شفافیت هم بودند. اگر بحث درخصوص جزئیات فنی قراردادهای یک حوزه بود، از نمایندهٔ آن حوزه هم برای حضور در جلسه دعوت می‌شد. مثلاً درمورد قراردادهای سازمان مهندسی و عمران، چون این سازمان معاونت‌های مختلفی دارد که درگیر هستند، پس در آن جلسه از معاونت‌ها و ادارات این سازمان حضور داشتند و با تیم ما هم‌فکری می‌کردند تا به یک جمع‌بندی درمورد پیاده‌سازی گردش کار قراردادهای این سازمان در سامانه برسیم. قطعاً زمانی که جلسه‌ای دربارهٔ دیتیل و جزئیات مربوط به حوزهٔ فنی برگزار می‌شد، نیاز به حضور بازرسی و حراست و سایر واحدهای نظارتی و غیرفنی نبود. بعضی اوقات هم جلسات کلی‌تر بود و ممکن بود بازرسی و حراست و سایر واحدهای نظارتی هم باشند. درکل نیاز به برگزاری جلسات متعددی بود و بسته به اینکه روند کار به کجا رسیده است و در کدام مرحله هستیم از یک یا چند بخش‌ که درگیر بودند دعوت می‌شد تا در جلسه حاضر شوند و اظهارنظر کنند.

مصاحبه‌کننده: در این جلسات -که در آن افرادی از بخش‌ها و واحدهای مختلف حضور داشتند- درنهایت چطور تصمیم‌گیری می‌شد؟

اکبری: اکثر اوقات با جنگ و دعوا. یکی می‌گفت این‌طوری هست، یکی می‌گفت این‌طوری نیست، دیگری می‌گفت باید یا نباید فلان‌‌جور شود. ممکن بود در یک جلسه به جمع‌بندی برسیم، ممکن هم بود نرسیم و کار به جلسهٔ بعدی بکشد. بعد از رسیدن به جمع‌بندی، درنهایت باید افرادی که از نظر پست و جایگاه سازمانی دارای اختیارات بودند جمع‌بندی جلسه را تأیید می‌کردند. مثلاً مدیرکل فنی و عمرانی یا معاون مربوطه یا شخصی که امضای نهایی را می‌‌زند یا از نظر سازمان تأثیرگذاری لازم را دارد بگوید من این مواردی که صورت‌جلسه شده است را می‌پذیرم، مثلاً از نظر ما اگر این مواردی که در صورت‌جلسه قید شده در فرم ثبت قرارداد قرار بگیرد کفایت می‌کند و دیگر نیازی نیست مواردی به‌صورت دستی اضافه شود یا اگر این افرادی که در صورت‌جلسه قید شده مراحل عقد قرارداد را بازبینی کنند برای ما کفایت می‌کند و ما مرحلهٔ دستی دیگری نداریم.

ببینید، کاری که ما می‌خواستیم بکنیم سامانه‌ای‌کردن همان چیزی بود که داشت به‌صورت دستی انجام می‌شد. اما متأسفانه ذی‌نفعان مختلف در سازمان نمی‌توانستند درمورد اینکه این سیستمی‌شدن چطور باید اتفاق بیفتد به جمع‌بندی برسند. بعضی موقع‌ها خودشان هم شک داشتند که آیا واقعاً فلان فیلد اطلاعاتی در نوع خاصی از قرارداد لازم است یا نه. احتمالاً شما هم تجربه‌اش را داشته‌اید که برای کاری به یک ادارهٔ دولتی مراجعه کنید و مشخص نباشد دقیقاً کجا باید بروید، چه کسانی باید مدارک شما را ببینند و نظر بدهند و درکل گردش کار امور چگونه است. حالا شما فکر کنید ما می‌خواهیم این گردش کار را با همهٔ ابهاماتی که دارد سامانه‌ای کنیم؛ خب کار به مشکل می‌خورد. البته غالباً به یک جمع‌بندی می‌رسیدند و بالاترین شخصی که می‌‌توانست اظهارنظر کند می‌گفت من این جمع‌بندی را تأیید می‌کنم و مسئولیتش را می‌پذیرم. همین مواردی که در صورت‌جلسه آمده برای ما کفایت می‌کند و چیز دیگری لازم نیست اضافه شود.

مصاحبه‌کننده: نظر کمیتهٔ شفافیت راجع به کنارگذاشتن سامانهٔ قراردادهای قبلی و ایجاد سامانهٔ جدید چه بود؟

اکبری: اتفاقاً یکی از پشتیبانان این ایده کمیتهٔ شفافیت بود و به همین دلیل هم انجام شد. چون به‌هرحال این سامانه از قبل یک پیمانکار داشت و چندسالی هم برای آن هزینه‌ شده بود. این هزینه هم شامل پیمانکار می‌شد و هم آن تیم داخلی که در سازمان مستقر بودند و روی کار پیمانکار نظارت داشتند، چون نمی‌شود پیمانکار را به امان خدا رها کرد تا سامانه‌ای را بالا بیاورد، باید تیم ناظری از همکاران سازمان وجود داشته باشد تا مطمئن شود منافع مشتری و کاری که می‌‌خواهد محقق شده است. می‌گویم مشتری، چون در مورد سامانهٔ قراردادها، سازمان فاوا خودش شخص سوم بود و متقاضی عملاً واحد دیگری، مثلاً اداره‌کل حقوقی یا اداره‌کل مالی یا تیم شفافیت بود. بنابراین تعویض سامانه نیاز به مجاب‌کردن مدیریت سازمان فاوا داشت که بخش بزرگی از این کار را همین تیم شفافیت انجام داد. آن‌ها به دلیل نارضایتی‌ای که از سامانهٔ اولیه داشتند توانستند مدیریت را مجاب کرده و موافقت او را بگیرند تا این کار را انجام دهد.

قبلاً خدمتتان عرض کردم که تیم شفافیت در مدتی که با پیمانکار همراهی می‌کردند و جلساتی برگزار می‌کردند تا اطلاعات قراردادهای بخش‌های مختلف گردآوری، جمع‌بندی و درنهایت در سامانه اعمال و پیاده‌سازی شود، به آن چیزی که می‌‌خواستند نرسیدند. بابت سینک‌کردن سامانهٔ قراردادها و سامانهٔ مالی، هزینهٔ زیادی از نظر زمان، نیروی انسانی و از هر نظری که تصور کنید تلف می‌شد. می‌دانید که در شهرداری وقتی بودجه‌ای به کاری اختصاص داده می‌شود، واحدهای اجرایی معمولاً کمتر از آن خرج نمی‌کنند. تمام تلاششان را می‌کنند تا کل آن بودجه خرج شود، دلیلشان هم این است که وقتی معاونت برنامه‌ریزی و توسعۀ سرمایه انسانی یا کمیسیون برنامه و بودجۀ شورا ببینند هزینه‌ها از میزان مصوب کمتر شده یا کل بودجه‌ای که به کاری اختصاص داده شده مصرف نشده می‌گویند پیش‌بینی اشتباه بوده و سال بعد بودجهٔ انجام آن کار را کم می‌کنند. درنتیجه متأسفانه واحدهای اجرایی‌‌ سعی می‌کنند حتماً بودجهٔ اختصاص‌داده‌شده را تا نهایتش‌‌ مصرف کنند. البته تقصیر آن‌ها هم نیست چون اگر یک سال این اتفاق نیفتد، سال بعد بودجهٔ آن‌ها را کم می‌کنند بنابراین آن‌ها هم مجبورند به این شیوه عمل کنند. درواقع یک دور تسلسل در این مورد وجود دارد. درمورد سامانهٔ قراردادها هم همین موضوع صادق بود؛ پول زیادی صرف محصولی می‌شد که کارکرد مطلوب را نداشت.

چند سال بود که شهرداری انرژی نیروی انسانی و هزینهٔ مالی زیادی صرف می‌کرد، اما باز هم به نتیجه‌ای که باید نمی‌رسید، یعنی اطلاعات سامانهٔ قراردادها با سامانهٔ مالی سینک نبود. سینک‌کردن اطلاعات هم کار دقیقی بود چون همان اطلاعاتی که در سامانهٔ قراردادها ثبت شده بود باید در سامانهٔ مالی می‌آمد و نباید یک ریال هم بالا یا پایین می‌شد یا مشخصات اصلی و شناسنامه قرارداد مغایرتی می‌داشت. از بین این دو سامانه، تیم شفافیت به این نتیجه رسید که اطلاعات سامانهٔ مالی معتبر است و اطلاعات سامانهٔ قراردادهاست که مشکل دارد، چراکه دیتای سامانهٔ مالی دیتای واقعی در دنیای واقعی است؛ سامانهٔ مالی دیتای پولی که دارد خرج می‌شود را نگه می‌دارد و این دیتا نمی‌تواند غیرواقعی باشد. پس حتماً آن‌طرف مشکلی وجود دارد. درنهایت هم آن سامانه مواردی که مدنظرشان بود تأمین نکرد و این‌طوری شد که مدیریت هم تصمیم گرفت به‌جای هزینه‌های مضاعفی که علاوه بر پیمانکار، خرج نیروی انسانی و مالی برای سینک‌کردن این دو سامانه می‌کرد، که آخر هم نتیجهٔ موردنظر به دست نمی‌آمد، آن‌ها را با هم یکپارچه کند. البته قطعاً تیمی که ناظر سامانهٔ قراردادها بود مخالف تعویض سامانه بود، چون آن‌ها زمان گذاشته بودند و با راه‌اندازی سامانهٔ جدید توسط تیم سامانهٔ مالی، آن تیم عملاً منحل می‌شد، پروژه‌شان ناقص می‌ماند و باید مثلاً پروژهٔ دیگری را شروع می‌کردند. واقعیتِ هرکاری را نگاه کنید همین است؛ یک عده راضی هستند و یک عده ناراضی. در چنین موردی که می‌خواهی پروژه را از یک تیم بگیری و به تیم دیگر بدهی، قطعاً آن تیمی که پروژه را از او می‌گیری ناراضی خواهد بود. اما خدمتتان عرض کردم که درمجموع، با توجه به اینکه هزینه‌های نیروی انسانی و مالی کمتر می‌شد، تا جایی که من اطلاع داشتم و شنیده بودم، مدیریت سازمان فاوا خودش راضی بود که این کار را انجام دهد و به‌این‌ترتیب سازمان فناوری اطلاعات با رضایت،کار تعویض سامانهٔ قراردادها را انجام داد. تیم شفافیت هم در تصمیم سازمان فاوا برای تغییر سامانهٔ قررادادها خیلی نقش داشت و یک‌جورهایی حق هم داشت.

کلاً روند توسعهٔ نرم‌افزار هم دارد به سمت یکپارچه‌سازی می‌‌رود. حتی زمانی می‌خواستند سامانهٔ منابع انسانی را هم ذیل سامانهٔ مالی یا سامانه‌ای که از نظر ساختاری با آن یکپارچه باشد بیاورند، چون سینک‌کردن و یکپارچه‌سازی اطلاعات سامانه‌های مختلف هزینه‌های گزافی دارد. اصلاً فکر می‌کنید چرا دستورالعمل کردند که همهٔ سازمان‌های شهرداری باید از سامانهٔ مالی استفاده کنند؟ چون شهرداری هرساله بابت همین حسابرسی ساده‌ای که در سازمان‌ها انجام می‌شود هزینه‌های گزافی پرداخت می‌کند، اما وقتی همه از یک سیستم استفاده کنند بخش بزرگی از کار حسابرسی عملاً دیگر معنایی ندارد و حذف می‌شود. فقط بخش کوچکی از جمله بررسی مدارک فیزیکی و از این دست باقی می‌ماند، چون در سامانهٔ مالی می‌توانی دیتا را ببینی؛ یک دکمه می‌زنی صورت مالی یا تراز مالی را می‌گیری. از آن به بعد، به‌جای حسابرسی و تطبیق اطلاعات موجود با اطلاعات ادعاشدهٔ هر واحد که به اداره‌کل حسابرسی یا امور مجامع ارائه کرده است، بیشتر وقت و انرژی صرف بازرسی و کنترل کیفیت دیتا می‌شود. به همین دلیل کلاً روند همهٔ سازمان‌ها و سیستم‌های اینترپرایز سازمانی به سمت یکپارچه‌سازی است، هرچند اینکه این کار چه زمانی، با چه اولویت‌بندی‌ای و چگونه پیاده‌سازی شود که به سیستم فشار نیاید بحث دیگری است و نحوهٔ درست اجرایی‌نمودنِ آن داستان جدایی دارد.

مصاحبه‌کننده: به‌عنوان کسی که در طرف شهرداری با پروژهٔ شفافیت درگیر بودید، نظرتان نسبت به رویکرد واحدهای شهرداری نسبت به اقدامات یا خواسته‌های کمیتهٔ شفافیت چه بود؟

اکبری: هوشمندسازی و کلاً سیستمی‌کردن کارها اثرات و پیامدهای خودش را دارد و مقاومت بدنه را برمی‌انگیزد. بخشی از این مقاومت از تغییر و دوبل‌شدن بار کاری کارمندان ناشی می‌شود، چون آن‌ها با یک سامانهٔ شسته‌رفته و خیلی تروتمیز که سروکار ندارند. حتی در حوزهٔ مالی که سامانه‌ای‌کردن کارهای آن چنددهه قدمت دارد چنین سامانه‌ای وجود ندارد. با وجود اینکه سامانهٔ مالی تا حد زیادی متناسب با نیازمندهای واحدهای اجرایی مختلف سفارشی‌سازی شده است، اما هنوز که هنوز است آن چیزی که واحدها می‌خواهند نیست. بنابراین در حوزهٔ مالی شهرداری نه سامانهٔ داخلی شهرداری و نه نمونه‌های مشابه بیرونی این قابلیت را ندارند که ما فقط آن‌ها را جلوی کاربر بگذاریم و بگوییم از آن استفاده کن. پس یک جنبهٔ مقاومت، مقاومت طبیعی‌ای است که بدنه در مقابل سامانه‌ای‌کردن مراحل دارد و دلیل آن زیادشدن کارشان و سختی‌های سروکله‌زدن با سامانه‌هاست. جنبهٔ دیگر مقاومتی است که در مقابل خود شفافیت دارند. پس دو نوع مقاومت وجود داشت.

مصاحبه‌کننده: علت مقاومت گروه دوم در برابر شفافیت چه بود؟

اکبری: خب ببینید شفافیت و بالتبع سامانه‌ای‌شدن باعث می‌شد که خیلی راحت و تنها با یک دکمه بتوان مثلاً صورت‌ّهای مالی را دید، حسابرسی کرد، تراز گرفت و از این دست کارها. بعضی‌ها می‌گفتند ما نمی‌خواهیم به این دیتایی که با آن کار می‌کنیم دسترسی دهیم، این‌طوری اهمیتی که این دیتا برای ما دارد و قدرتی که به‌واسطهٔ کنترل بر آن داریم از بین می‌رود. همچنین هم سازمان فناوری که دارد آن را برای ما می‌نویسد، هم اداره‌کل، امور مجامع و خیلی‌های دیگر می‌توانند راحت آن را ببیند. نظر بخش‌های مختلف در مجموعهٔ شهرداری هم این بود که دیتا را همه نباید ببینند. حرفشان این بود که کسی که در سازمان فناوری نشسته و کد سامانه را می‌زند یا آن را پشتیبانی می کند چرا باید بتواند دیتا را ببیند. حتی فلان مدیرکل هم لزومی ندارد بتواند فلان دیتا را ببیند. تازه این‌ها که واحدهای داخلی شهرداری هستند، می‌خواهید یک روکش از دیتا بگیرید و بگذارید در سایتی که کل شهروندها هم بتوانند آن را ببینند؟ این یکی هم که برای خودش داستانی است و اصلاً نمی‌شود.

مصاحبه‌کننده: در مصاحبه‌ها و صحبت‌هایی که با دوستان در فضای غیررسمی داشتیم، از شما به‌عنوان یکی از همراه‌ترین افراد شهرداری که به پروژهٔ شفافیت کمک زیادی کرد‌ یاد شد. با وجود چنان فضایی که در شهرداری وجود داشت شما چرا با پروژهٔ شفافیت همراه بودید؟

اکبری: ابتدا یک نکته را بگویم؛ درست است که من نیروی بخش اجرایی و آی‌تی قضیه هستم، اما خب بالاخره من هم در همین شهر زندگی می‌کنم و این حرف‌ها را به‌عنوان یک شهروند می‌زنم. اگر قرار است تخلفی صورت بگیرد یا موردی پیش بیاید، شاید ضررش مستقیماً به من نرسد اما به‌عنوان یک شهروند، من هم به‌طور غیرمستقیم متضرر می‌شوم. به همین دلیل فکر می‌کردم که هرچقدر ناامیدانه یا کوچک باید هر کاری که از دستم برمی‌آید را انجام دهم. در غیر این صورت، اگر بعداً موردی پیش بیاید من حق ندارم به‌عنوان یک شهروند بنالم. چون آن کاری را که از دستم برمی‌آمده برای شهرم نکرده‌ام، پس من هم مقصرم. بنابراین فکر می‌کردم تا جایی که می‌توانم باید تلاشم را بکنم.

نکتهٔ بعدی اینکه من به‌عنوان کسی که به تیم شفافیت کمک می‌کردم از اول هم می‌دانستم موفق نخواهیم شد‌ و این پروژه درنهایت متوقف می‌شود. کمااینکه اواخر دورهٔ قبل که تیم قبلیِ مدیریت شهری هنوز سر کار بودند اما مشخص بود که رفتن آن‌ها قطعی است، از سمت مدیریت ارشد تیم جدید دستور آمد که سامانهٔ شفافیت بخوابد.

مصاحبه‌کننده: خوابید؟

اکبری: بله. فکر می‌کنم حداقل برای چندماه خوابید و دیتایش به‌روز نشد. نمی‌دانم هنوز هم این‌طور است یا نه.

مصاحبه‌کننده: درمورد سامانهٔ مالی و سامانهٔ قراردادها هم این اتفاق افتاد؟

اکبری: نه، آن‌ها هنوز کار می‌کنند، هرچند آن فورس قبلی که حتماً همهٔ سازمان‌ها و شرکت‌ها هم از این سامانه‌ها استفاده کنند برداشته شده است. قبلاً یک اجباری روی استفاده از این سامانه‌ها وجود داشت و مثلاً ما با سازمان‌ها و شرکت‌ها جلسات دوره‌ای می‌گذاشتیم که سامانه‌ها حتماً تا فلان تاریخ در همهٔ واحدها راه‌اندازی شود و مورد استفاده قرار گیرد. تازه در این شرایط که یک اجبار و چوبی بالای سر واحدهای تابعه بود هم همهٔ این واحدها در قدم اول حتی در برابر استفاده از سامانهٔ مالی هم کلی مقاومت داشتند -برای مثال، سازمان املاک و مستغلات- چه برسد به سامانه‌ای که مربوط به قراردادها شود. الان که دیگر آن الزام سفت‌وسخت قبلی هم برداشته شد. من بعد از برداشته‌شدن این فورس اصلاً نرفتم ببینم که اطلاعات قراردادهای واحدهای مختلف به‌روز است یا نه. اما بعید می‌دانم به‌روز باشد. یا مثلاً ممکن است بخش اعظمی از قراردادهایی که دارند را روی سامانه نگذاشته باشند. چون دیگر فکر نمی‌کنم کسی بالای سرشان باشد که کامل‌بودن ورود اطلاعات را بر اساس مثلاً منطقی‌بودن یا نبودن تعداد قراردادهای ثبت‌شده توسط هر واحد در سامانه رصد کند. یادم است آن موقع خانم فروغی[۱] قشنگ می‌رفت رصد و چک می‌کرد که تعداد قراردادهای سامانهٔ قراردادها با دیتایی که این‌طرف در سامانهٔ مالی داریم یکی باشد. چنین کارهایی انجام می‌شد تا واحدها نتوانند آن وسط قراردادی را جا بیندازند و اطلاعات آن را وارد نکنند، ولی الان واقعاً بعید می‌دانم که این اتفاق بیفتد.

خلاصه من، با اطمینان از اینکه تلاش‌هایمان نتیجه‌ای ندارد، می‌گفتم ایرادی ندارد، ما تلاشمان را می‌کنیم، بقیه‌اش با خدا. من وظیفهٔ خودم و آن چیزی که به عهدۀ من است و روی دوش من گذاشته شده را انجام می‌دهم تا حداقل کم‌کاری‌ای از جانب من رخ نداده باشد. حالا دیگر اینکه بقیه می‌خواهند چه کار کنند یا ما زورمان چقدر برسد و چقدر به نتیجه برسیم را نمی‌دانم. مسئولیت عملکرد هر کس با خودش است.

مصاحبه‌کننده: ما اینجا تعدادی کارت داریم که پشت هرکدام یک حس نوشته شده است. از شما می‌‌خواهیم که با برداشتن هر کارت، از اتفاقات و وقایعی بگویید که در جریان همکاری شما با پروژهٔ شفافیت این حس در آن پررنگ بوده است.

اکبری: افسوس. بله، زحمت خیلی زیادی کشیده شد. من دلم برای خود خانم فروغی می‌سوخت. آن میزان تلاش، زحمت و انرژی‌ای که بابت پیگیری کارها می‌گذاشت خوشایند خیلی‌ها نبود. حتی گاهی می‌گفتند ما مدیرکل فلان‌جا هستیم و فلان سمت را داریم. چرا از ما می‌خواهی که فلان کار را انجام دهیم؟ کلی چغولی این بیچاره را به خانم آروین می‌کردند که به چه حقی دستیار یا نیروی شما به ما می‌گوید چرا فلان دیتا در سامانه نیست. حالا ما مجری بودیم و درنهایت داشتیم کارمان را انجام می‌دادیم. من خودم شخصاً یک بخش خیلی کوچک و ناچیز از کار را در حد توان واحد و سازمان خودمان انجام می‌دادم، اما خانم فروغی با تمام سازمان‌ها و کلی جای دیگر با همهٔ مقاومتی که داشتند‌ درگیر بود. درواقع با توجه به اینکه دستور از سمت کمیته بود، ایشان به‌عنوان نمایندهٔ خانم آروین می‌رفتند با واحدهای مختلف شهرداری صحبت می‌کردند، از آن‌ها مطالبه می‌کردند و آن‌ها را بازخواست می‌کردند. و آن‌ها همه‌چیز را، از لزوم راه‌اندازی سامانه‌ها تا انجام اقدامات لازم برای الکترونیک‌شدن فرایندها تا لزوم ورود اطلاعاتی که صلاح نمی‌دانستند در سامانه‌های یکپارچه وارد نمایند، از چشم او می‌دیدند. خیلی سنگین بود که این زحمت و تلاش درنهایت به نتیجه نرسد و بعد از مدتی به فراموشی سپرده شود. واقعاً افسوس دارد. خیلی خیلی افسوس دارد.

مصاحبه‌کننده: آن‌طور که ما می‌دانیم در دورهٔ قبل در بحث قراردادها دو موضوع اصلی پیگیری می‌شد، یکی ثبت و انتشار اطلاعات قراردادها و دیگری انجام الکترونیکی آن‌ها. حالا شما می‌فرمایید با وجود تلاش فراوان و انرژی زیادی که گذاشته شد آخر هم آن نتیجه‌ای که باید به دست نیامد. اگر ممکن است کمی جزئی‌تر بگویید که در دورهٔ قبل چه کارهایی انجام شد و چقدر پیش رفت، و کدام اقدامات به نتیجه نرسید. چون به نظر می‌رسد این‌طور نیست که اقدامات دورهٔ قبل هیچ دستاورد پایداری نداشته باشد.

اکبری: به نکتهٔ بجایی اشاره کردید. ببینید همین که استارت این قضایای سامانه‌ای‌شدن و شفافیت خورد، خیلی خوب بود و قدم خیلی مهمی محسوب می‌شد. تا آن موقع در کل ایران بی‌سابقه بود که مثلاً صورت‌وضعیت‌های پیمانکار‌ان سامانه‌ای شود. از یک طرف بعضی از پیمانکاران می‌گفتند که شهرداری صورت‌وضعیت آن‌ها را گم کرده‌ است، و تا زیرمیزی و شیرینی ندهند اصلاً صورت‌وضعیت آن‌ها را پیدا نمی‌کنند. به همین دلیل از اینکه صورت‌وضعیت الکترونیکی شده خیلی خوشحال‌ند. راستش را بخواهید من حسی که نسبت به سامانهٔ صورت‌وضعیت داشتم به سامانهٔ قراردادها‌ نداشتم. در حد توان، وظیفه‌ام را در حوزهٔ قراردادها انجام می‌دادم اما معتقد بودم که مثلاً سیستمی برگزار شدن یا نشدن مناقصات دخالتی در عادلانه برگزارشدن آن ندارد. به همین دلیل خیلی پیگیر این قضیه نبودم و مثلاً حساسیت زیادی روی اینکه امضای قرارداد الکترونیکی باشد یا نباشد نداشتم. اما درمقابل می‌دیدم که واردشدن صحیح دیتای صورت‌وضعیت پیمانکار در سامانه چقدر اهمیت دارد.

درواقع ما این‌همه سال سامانهٔ مالی داشتیم، پیمانکاران و صورت‌وضعیت‌هایشان هم از همان موقع بوده و کار داشته در شهرداری انجام می‌شده، اما برای انجام امور مربوط به صورت‌وضعیت‌ها سامانه‌ای وجود نداشته. سامانه‌ای‌شدن صورت‌وضعیت برای پیمانکار خیلی اهمیت داشت. خود من با اینکه سال‌ها کارمند شهرداری بودم اما برایم شوک عظیمی بود که فهمیدم پیمانکاری که برنده شده و قرارداد بسته -حالا کاری به عادلانه‌بودن یا نبودن فرایند آن ندارم- باز هم سر صورت‌وضعیت این‌همه اذیت می‌شود. صورت‌‌وضعیتش گم می‌شود و این‌ها. بر همین اساس شاید من لزومی نمی‌دیدم که مثلاً پیگیر نشستنِ دیتیل فنی قراردادهای عمرانی در سامانه باشم، اما برایم مهم بود که صورت‌وضعیت حتماً سامانه‌ای شود تا بتوان گردش کار آن را هم مثل قراردادها ردیابی کرد که الان کجاست، دست چه کسی مانده، چه کسی صورت‌وضعیت را بیشتر از همه دست خودش نگه داشته و فرایند را طولانی کرده. به‌این‌ترتیب دیگر کسی نمی‌توانست بگوید صورت‌وضعیت گم شده یا نمی‌دانیم کجا مانده است. اگر به اندازهٔ یک اپسیلون هم که شده جلوی چنین مواردی گرفته می‌شد اتفاق خیلی خوبی بود و من از اینکه در انجام آن نقش داشتم خیلی خوشحال بودم. در این سیستمی که طراحی شد، گردش کار صورت‌وضعیت برای همه از جمله خود پیمانکار کاملاً قابل رصد بود و وقتی ناظر بالادستی به موضوعی ورود می‌کرد، کارمند یا مدیر واحد اجرایی نمی‌توانست حاشا کند.

علاوه ‌براین، سامانه‌ای‌شدن صورت‌وضعیت از جنبهٔ توجه به بیت‌المال هم اهمیت داشت. تا پیش از این امکان نظارت چندانی روی اینکه پیمانکار طلب خود را از شهرداری به‌درستی دریافت کرده یا نه وجود نداشت. در مواردی هم که این نظارت وجود داشت، در سامانه‌ای ثبت نمی‌شد. اما راه‌افتادن سامانهٔ صورت‌وضعیت موجب می‌شد تا بتوان نظارت نسبتاً دقیق‌تری روی اینکه پیمانکار واقعاً همان اندازه که درست و عرف است و تأیید شده پول بگیرد. به نظر من این هم موضوع خیلی مهمی بود.

درمورد قراردادها باید بگویم که درنهایت سامانه‌ای شد و خیلی هم گام مهمی بود. حتی اگر سامانهٔ قراردادها دست ما نبود و برای خودش یک سامانهٔ مجزا داشت هم موضوع این بود که بالاخره بعد از سال‌ها ثبت و انجام قراردادها سامانه‌ای شده بود. سامانه‌ای‌کردن به رعایت‌شدن قوانین هم کمک می‌کند. در حالت دستی و غیرمکانیزه خیلی راحت‌تر می‌توان انواع و اقسام استثناها را در فرایند، به‌خصوص در برگزاری و تصمیم‌گیری‌های کمیسیون‌ها، وارد کرد. مثلاً در کمیسیونی که برگزار می‌شد، می‌گفتند این یک استثنا دارد، آن‌یکی فلان‌جور است و مسائلی از این دست وجود داشت، اما سامانه‌ای و مکانیزه‌ کردن باعث می‌شود تا جای ممکن تطبیق‌دادن موارد با قوانین مکتوب راحت‌تر شود. همچنین مکانیزه‌شدن باعث می‌شود تا اگر عده‌ای بخواهند به خاطر منافع مشترکشان کاری را که باید انجام ندهند یا برخلاف توافقاتی که قبلاً صورت‌گرفته عمل کنند، کار سخت‌تری در پیش داشته باشند. برای مثال وقتی توافقات آن جلساتی که برای تجزیه‌ و تحلیل فرایندها برگزار می‌شد در سامانه پیاده‌سازی شود، خیلی سخت‌تر می‌توان زیرش زد و به قول ما برنامه‌نویس‌ها یک «if و else» و یک شرط جدید آن وسط گذاشت و از زیر کار دررفت. حداقلش این است که کاربر هر کاری با سامانه انجام دهد ثبت می‌شود و می‌توان با فشردن یک دکمه گزارش آن را درآورد. خداوکیلی کاری که هم در حوزهٔ قراردادها و هم در حوزهٔ صورت‌‌وضعیت‌ها صورت گرفت گام خیلی بزرگی بود.

شاید آن افسوسی که گفتم بیشتر به این ماجرا اشاره دارد که ما با تلاش زیاد، امکان انجام سامانه‌ای و الکترونیکی قرارداد را فراهم کردیم، اما درعمل سیستم به این سمت رفت که از انجام مکانیزۀ برخی مراحل بپرد و آن‌ها را دستی نگه دارد. مثلاً محاسبات مربوط به قیمت‌گذاری که کمیسیون مناقصات باید بر مبنای آن تصمیم‌گیری می‌کرد در سامانه پیاده‌سازی شد و امضای صورت‌جلسۀ کمیسیون هم الکترونیکی شد، اما به‌تدریج روال انجام کار به این شکل شد که آن مرحله را که جزء مراحل اصلی هم بود یک‌جوری رد کنند و بعداً صورت‌جلسه را به‌صورت دستی امضا و پی‌دی‌اف آن را در سامانه بارگذاری کنند. یعنی کاری که برایش این‌همه زحمت کشیده شده بود که به ۸۰ و ۱۰۰ برسد -و رسید- به محض اینکه تغییر مدیریتی انجام شد و دورهٔ جدید مدیریت شهری سر کار آمد، به ۶۰ برگشت؛ امیدوارم که همچنان روی همان ۶۰ مانده باشد و کمتر نشده باشد. افسوس من بابت این نیست که کاری انجام نشد یا نتیجه‌ای نداشت. بابت این افسوس می‌خورم که این‌همه زحمت کشیده شد تا کارها در آن تایم کم به یک استاندارد قابل قبول برسد و البته با شرایط خیلی سخت به آن هم رسید، اما درنهایت به محض اینکه فشار مدیریتی دورهٔ قبل برداشته شد، بخش‌های مختلف شهرداری دوباره ان‌قلت‌های زیادی روی کار آوردند که از همهٔ امکانات سامانه استفاده نکنند و تا جایی که ممکن است برایش راه دررو بگذارند؛ چه درمورد گردش کار و مراحل مختلف فرایند عقد قرارداد و توافقاتی که در‌این‌باره صورت گرفته بود، و چه درمورد نمایش اطلاعات قراردادهای منعقدشده در سامانهٔ شفافیت، تلاش کردند تا سامانه را داخلی‌تر‌ و جزیره‌ای‌تر کنند. تا همان اواخر هم برخی نمی‌خواستند اطلاعات خیلی از قراردادها را در سامانهٔ قراردادها وارد کنند، می‌گفتند یک راه‌دررویی بگذارید که ما بدون نیاز به واردکردن اطلاعات قرارداد در سامانهٔ قراردادها، کارهای مالی قرارداد را در سامانهٔ مالی انجام دهیم.

خلاصه هرجور که بود، آن مسیری که در دورهٔ قبل در بحث انجام الکترونیکی قراردادها آغاز شد و به نتایج خوبی هم رسید ادامه پیدا نکرد. نمی‌گویم آن موقع کیفیت مدنظرمان صد درصد اتفاق افتاد اما خیلی تلاش شد و به جای مقبولی رسیدیم. باوجوداین، بلافاصله کیفیت کار افت کرد و این‌همه انرژی هدر رفت و اینجاست که افسوس دارد. شاید این احساس افسوس از کمال‌گرایی من باشد، اما اگر آن‌همه انرژی گذاشته نشده بود، الان این حس افسوس را نداشتم، چون خداوکیلی آن زمان همه بیشترین تلاش خودشان را کردند و از نظر مالی هم برای توسعهٔ سامانه‌های مالی و قراردادها و ایجاد بستر الکترونیکی انجام قرارداد هزینه شد. بنده‌خدا خانم فروغی هم خیلی‌خیلی تلاش ‌کرد که حداکثر بازخورد و کارایی را از همه بگیرد، اما افسوس که درنهایت آن کیفیت افت کرد.

مصاحبه‌کننده: منظور شما از اینکه «همه» تلاششان را کردند چه کسانی است؟

اکبری: بچه‌های کمیته که با تمام توان خودشان تلاش کردند. همچنین آدم ناحقی نکند، بعضی از مدیران شهرداری واقعاً موافقت و همراهی می‌کردند و مسئولیت می‌پذیرفتند. در شهرداری مسئولیت قبول‌کردن کار راحتی نیست؛ دل شیر می‌خواهد که کسی بیاید و بگوید همین کار را کنیم و جلو برویم و من مسئولیتش را قبول می‌کنم. وگرنه ممکن است ده جلسه هم برگزار شود، همه توی سروکلهٔ هم بزنند و آخر هم به نتیجه نرسند و کار بخوابد.

یکی از مسائل و مشکلاتی که ما سر سامانهٔ قراردادها داشتیم و کار پیش نمی‌رفت همین بود که فردِ متخصصِ آشنا به فرایندها را پیدا و برای همکاری مجاب کنیم. حالا نه اینکه لازم باشد آن فرد تخصص خیلی خاصی داشته باشد، اما ضمن داشتن شناخت مناسب، باید مسئولیت این را که مرحله‌به‌مرحله روی طراحی و پیاده‌سازی فرایند در سامانه تأیید دهد می‌پذیرفت. چون به‌هرحال یک فرایند دستی داشت سامانه‌ای می‌شد و باید مراحلی که در سامانه پیاده‌سازی می‌شد با مراحل فرایند دستی مطابقت داده می‌شد. طی این مطابقت‌دادن‌ها ممکن بود معلوم شود ما مرحله‌ای را در پیاده‌سازی جا انداخته‌ایم. این‌جور اتفاقات طبیعی بود و اشکالات را به‌تدریج رفع می‌کردیم، اما مهم بود که کار استارت بخورد و مراحلش طی شود.

در این مسیر همه به نحوی کمک کردند، اما خب چون دستور انجام کار از طرف تیم شفافیت می‌آمد بیشترین مخالفت‌ها هم به سمت آن‌ها بود. در همهٔ واحدها، از معاونت فنی و سازمان فناوری گرفته تا سازمان بازرسی، حراست و اداره‌کل حقوقی، مثل همه‌جای دیگر افرادی همراه بودند و افرادی مخالف. اما در هر یک از این واحدها کسی که موافق و همراه بود در برابر بخشی از مخالفت‌ها سینه سپر می‌کرد و جلویش می‌ایستاد. اما سینهٔ تیم شفافیت باید جلوی همهٔ این مخالفت‌ها سپر می‌بود، چون درنهایت تیم شفافیت مخاطب همهٔ مخالفت‌ها بود، درحالی‌که بقیه ممکن بود فقط در واحد خودشان یا در یک موضوع خاص با مخالفتی روبه‌رو باشند.

مصاحبه‌کننده: در همین ارتباط مقاوم‌ترین و همراه‌ترین واحدها کدام بودند؟

اکبری: در ابتدا صاحب یا owner سامانهٔ قراردادها اداره‌کل حقوقی بود؛ بعداً صاحب سامانه اداره‌کل مالی شد. این اداره‌کل جزء همراه‌ترین واحدها بود آن هم به‌خاطر حضور یک فرد خاص در این واحد، که از حق نگذریم خیلی خیلی همراهی می‌کرد.

سازمان فناوری هم که اصلاً کار نوشتن سامانه‌ها را به عهده داشت، هر چند که شاید با بعضی از سیاست‌های تیم شفافیت مخالف بود. البته دلیل آن هم محدودیت منابع و نیاز به اولویت‌بندی کارها بود. به‌هرحال وقتی یک سامانهٔ جدید می‌نویسیم باید حواسمان باشد که مثلاً سامانه‌های دیگرمان نخوابد یا سینک‌کردن دو سامانه به‌درستی انجام شود چون رضایت کاربران سامانه برای ما خیلی مهم است. حالا درست است که دستور ارتقای سامانهٔ قراردادها یا سینک‌‌کردن سامانهٔ قراردادها و سامانهٔ مالی از طرف تیم شفافیت آمده بود، اما این ما بودیم که باید این دستور را پیاده‌سازی می‌کردیم و به‌عنوان ارائه‌دهندهٔ سیستم جدید شناخته می‌شدیم، پس به‌هرحال باید به فکر رضایت کاربران هم می‌بودیم. تا جایی که من به‌عنوان یک کارشناس می‌دیدم، سازمان فناوری واقعاً با کمیتهٔ شفافیت مخالفت چندانی نداشت. اگر هم مخالفتی داشت، نه در اصل شفافیت، بلکه در ملاحظات اجرایی کار یا اولویت‌بندی‌ها بود. سازمان فناوری اطلاعات به تیم شفافیت می‌گفت که تو از من فلان کار را می‌خواهی، اما در این برههٔ زمانی برای من مثلاً بستن حساب‌ها اولویت دارد و تیم من درگیر انجام‌دادن آن کار است. نه اینکه من نخواهم کار تو را انجام دهم، اما الان کار دیگری در اولویت من است.

یک دلیل دیگر مخالفت هم مدل و طراحی کمیتهٔ شفافیت از ارائهٔ اطلاعات بود. سازمان فاوا می‌گفت با توجه به تجربه‌ای که من دارم، آن واحدی که باید این سامانه در آن پیاده شود پذیرای این میزان شفافیت که موردنظر شماست نیست. به من اجازه بده تا در گام اول سطح پایین‌تری از شفافیت را در سامانه پیاده‌سازی کنم یا این کار به نحو دیگری انجام شود که انجام آن برای کاربران سهل تر بوده یا رغبت بیشتری به انجام آن داشته باشند و بعد از جاافتادن کلیت موضوع، جزئیات آن به‌تدریج از کاربر خواسته شود تا رضایت اولیهٔ واحد owner جلب شود و آن‌ها راضی شوند که از سامانه استفاده کنند. در گام بعدی، اگر زورت رسید، سامانه را یواش‌یواش به آن سطح از شفافیت که می‌خواهی برسان. شاید برخی از مخالفت‌های سازمان فاوا با تیم شفافیت هم از این جنس بود.

یک بحث دیگر هم موضوع اولویت‌بندی بود. مثلاً به نظر من مکانیزه‌شدن ‌صورت‌وضعیت‌ها خیلی مهم‌تر از قراردادها بود. هرچند ما نیاز داشتیم اول قراردادها را الکترونیکی کنیم و بعد سراغ صورت‌وضعیت‌ها برویم، چون بدون آنکه قراردادی در سامانه باشد، نمی‌توان صورت‌وضعیت آن را الکترونیکی کرد. بگذارید مثال بهتری بزنم؛ امضای الکترونیک. حرف و حدیث زیادی پشت اعتبار امضای الکترونیک بود. اداره‌کل حقوقی یک بار می‌گفت امضای الکترونیک را می‌پذیریم و یک بار می‌گفت نمی‌پذیریم و من هنوز هم نمی‌دانم که بالاخره پذیرفت یا نه. امضای الکترونیک موضوعی بود که برای ما اولویت نداشت، اما خب کمیتهٔ شفافیت تأکید زیادی داشت که این کار حتماً انجام شود و از نظر نیروی انسانی و مالی هزینهٔ سنگینی بابت آن شد. شاید من به‌عنوان یک IT man (فرد متخصص در حوزهٔ آی‌تی) دوست داشته باشم که امضای الکترونیک را بیاوریم در شهرداری تا در شهرمان از آن استفاده کنیم یا من به این واسطه بتوانم با یک تکنولوژی جدید آشنا شوم و در حوزهٔ تخصصی خودم یادگیری داشته باشم، اما واقعیت این است امضای الکترونیک در شهرداری کارایی نداشت. وقتی که ذی‌حساب هم آن را نمی‌پذیرد، شما هر چقدر هم نیروی انسانی بگذاری، توکن بخری و پخش کنی، آموزش بدهی، از نظر امنیتی حفاظت فرایند را تأمین کنی، آخر هم می‌گویند قبول نمی‌کنیم و مجبور می‌شوی سیستم دستی را هم نگه داری. دلیلشان چیست؟ می‌گویند امضای الکترونیک را قوهٔ قضاییه یا ذی‌حسابی شهرداری قبول نمی‌کند. یا مدیران شهرداری مدام تغییر می‌کنند و تا امضای الکترونیک برای مدیر جدید تعریف شود، مراحل گردش قرارداد متوقف می شود. بنابراین چنین مسائلی هم وجود داشت که علی‌رغم فوکوس تیم شفافیت بر انجام این کار، که حتماً دلایل و ملاحظات خودشان را داشتند، می‌دیدیم که صرف این‌همه هزینه و نیرو نتیجه‌ای که باید را در بر ندارد. این در حالی است که شهرداری تعداد بسیار زیادی مسئلهٔ نیازمند شفاف‌شدن و صرف انرژی و نیرو دارد که امضای الکترونیک در آن بین گم است.

مصاحبه‌کننده: به نظر شما اولویت باید چه می‌بود؟

اکبری: فکر می‌کنم اولویت‌بندی‌های کمیتهٔ شفافیت تا حد زیادی مناسب بود، چون خودشان با افراد مختلفی از سازمان‌ها و شرکت‌ها و کسانی که دست‌اندرکار بودند صحبت می‌کردند و مسائل را تجزیه ‌و ‌تحلیل می‌کردند. اما خب موارد معدودی مثل همین امضای الکترونیک بود که برای آن‌ها اولویت بود، اما از نظر شخص من نباید در اولویت گذاشته می‌شد.

مصاحبه‌کننده: فکر می‌کنید کمیته باید انرژی خود را بیشتر صرف چه چیزی می‌کرد؟

اکبری: صرف محکم‌کردن کاری که شروع کرده بود، سر همین سیستمی‌کردن قراردادها. مثلاً برگزاری الکترونیکی جلسات کمیسیون‌ها بنا به نوع قرارداد، حضور الکترونیکی شرکت‌کنندگان کمیسیون‌ها، انجام سامانه‌ای محاسباتی که انجام می‌شود تا شخص برنده مشخص شود، مکانیزه‌شدن مراحل قرارداد، صورت‌وضعیت و گردش آن و … همگی باید خیلی پا می‌خورد. به نظر من این خیلی مهم‌ بود که تا جای ممکن پی‌ریزی و گودبرداری کارِ سامانه‌ای و مکانیزه‌شدن قراردادها زیاد می‌شد و آن‌قدر وارد لایه‌های عمیق شهرداری می‌شد که در آینده نتوان آن را به‌راحتی کنار گذاشت. اما وقتی قدمت یک سامانه یا برخی عملکردهای آن فقط یک ماه باشد، فردا می‌توانند خیلی راحت آن را کنار بگذارند. حالا شما فکر کنید که این وسط یک باگی هم پیش بیاید. خب برای سامانه‌ای که تازه نوشته شده و در حال سفارشی‌سازی است، پیش‌آمدن باگ و اشکال طبیعی است. اما در شرایطی که سامانه بین کاربرانش جا نیفتاده باشد، با کوچک‌ترین نارضایتی یا مواجهه با یک باگ خیلی کوچک آن را جمع می‌کنند. به نظر من اگر تیم شفافیت از برخی خواسته‌ها و ایده‌های کمال‌گرایانۀ خود می‌گذشتند و توسعه و مناسب‌سازی سامانهٔ قراردادها و راه‌اندازی آن در واحدهای اجرایی تدریجی‌تر، در زمان طولانی‌تر و با عمق بیشتر انجام می‌شد به نتیجهٔ بهتری می‌رسیدیم. تیم شفافیت خیلی کمال‌گرا بود، به این صورت که می‌خواست سامانه‌ای و الکترونیکی‌ شدن فرایند عقد قرارداد کامل و بی‌نقص باشد و همهٔ مراحل آن پیاده‌سازی شود. تأکید آن‌ها بر پیاده‌سازی امضای الکترونیک مصداق همین موضوع است. کسی که دیدی مشابه دید تیم شفافیت داشته باشد این رویکرد را می‌پسندد و از بابت اینکه کار دارد پرفکت و خوب انجام می‌شود خوشحال است، اما باید توجه کرد که ما برای انجام برخی پروژه‌ها یک بازهٔ مشخص زمانی -چندماه-چندسال- داریم و بعد از آن معلوم نیست چه اتفاقی بیفتد و چه تیمی با چه دغدغه‌هایی سر کار بیاید. به همین دلیل فکر می‌کنم درست‌تر بود که تیم شفافیت از برخی خواسته‌های خود چشم‌پوشی می‌کردند و به‌جای آن روی ماندگارکردن نتایجی که تا آن موقع به دست آورده بودند تمرکز می‌کردند.

البته از این نکته هم غافل نشویم که مسیری که تیم شفافیت رفت موجب شد حداقل برای یک بار هم که شده امضای الکترونیک در شهرداری انجام شود و اگر سال‌های بعد این موضوع دغدغهٔ تیم دیگری باشد و بخواهد این کار را انجام دهد، حداقل پیشینه‌ای از انجام این کار در شهرداری موجود است و روالی برای انجام آن طراحی شده که می‌تواند کار آن‌ها را تسهیل کند. بنابراین کاری که انجام شد تاریخچه و توشهٔ راه آیندگان می‌شود. اما خب از این سمت هم می‌شود گفت که دیدید این کاری که انجام دادید با رفتن شما چقدر کمرنگ شد؟

حالا البته اظهارنظر دربارهٔ اینکه اولویت‌های کمیته چه باید می‌بود الان که دورهٔ قبل تمام شده و زمان گذشته راحت است وگرنه، در حین انجام کار، تصمیم‌گیری و انتخاب اینکه چه چیزی اولویت باشد و کدام کار انجام شود واقعاً سخت است.

مصاحبه‌کننده: گفتید بعضاً واحدها از شما می‌خواستند یک راه دررویی در سامانه‌ها برایشان بگذارید. مثال مشخصی از این موارد در خاطرتان هست؟

اکبری: چیزی که به‌طور برجسته به یاد می‌آورم درخصوص برگزاری کمیسیون مناقصات است که مرحلهٔ خیلی مهمی هم بود.

مصاحبه‌کننده: از شما می‌خواستند چه ‌کار کنید؟

اکبری: ما علی‌القاعده باید شرایط و ویژگی‌هایی که شرکت‌ها باید می‌داشتند تا به‌عنوان برندهٔ مناقصه اعلام شوند یا شرایطی که مبلغ پیشنهادی توسط آن‌ها باید می‌داشت را در سامانه پیاده‌سازی می‌کردیم. درواقع افراد متخصص درمورد قراردادهای هر حوزه -خدمات شهری، فنی و عمرانی و …- قواعدی وضع کرده بودند که مثلاً آن شرکتی که قرار است برنده شود باید فلان مشخصات و آیتم‌ها را داشته باشد، یا تعداد قراردادهایی که تا الان با او بسته شده از فلان مبلغ یا فلان تعداد بالاتر نرفته باشد یا مبلغ پیشنهادی از طرف او در فلان بازه بگنجد. اما خب مقاومت‌هایی در برابر اعمال سفت‌وسخت این شروط در سامانه وجود داشت. این مقاومت همیشه هم به‌منظور دررفتن از شفاف‌شدن و دورزدن قواعد برای کسب منفعت شخصی نبود. کاربران سامانه بعضاً می‌گفتند تا حالا سه‌ بار برای این فلان قرارداد اعلام مناقصهٔ عمومی شده، اما درنهایت پیمانکاری که تمام شرایط موردنظر را داشته باشد در مناقصه شرکت نکرده و کار هم روی زمین مانده. بالاخره کسی باید این کار را انجام دهد و ما مجبوریم که کار را واگذار کنیم. حالا که شرکتی با این مشخصات -که منطبق بر دستورالعمل‌ها نیست- آمده مجبوریم همین را قبول کنیم. اینجا ما با هماهنگی متولیان سامانه، اداره‌کل حقوقی و اداره‌کل مالی، مجبور می‌شدیم از پیاده‌سازی برخی قواعد در سامانه بگذریم و آن‌ها را در کد برنامه لحاظ نکنیم که کارها به‌لحاظ اجرایی قفل نشود. درست است که ما از جزئیات فنی امور مربوط به قراردادهای حوزه‌های مختلف سر درنمی‌آوردیم، اما استدلال این دوستان به نظرمان منطقی می‌آمد و با خواسته‌شان همراهی می‌کردیم. ضمن اینکه ما نمی‌خواستیم در سامانه شرط یا شروطی غیرقانونی پیاده‌سازی کنیم بلکه صرفاً از سامانه‌ای‌شدن برخی مراحل چشم‌پوشی می‌کردیم؛ به‌علاوه، طبق مقررات، هر کمیسیون چندین ناظر دارد که پای صورت‌جلسهٔ آن را امضا می کنند و عملاً صحت‌سنجی بر عهده آن‌هاست. البته در بعضی موارد هم می‌گفتیم که اگر فکر می‌کنی فلان قانون و قاعده سختگیرانه است پس چرا اصلاً آن را گذاشتید؟ یا می‌شود با وجود یک قانون کار کرد یا نمی‌شود. اگر نمی‌شود، اصلاً چرا آن را گذاشتید؟ نمی‌شود که ما همهٔ قوانین و قاعده‌ها را از سامانه برداریم!

مصاحبه‌کننده: این چالش‌ها و ملاحظات را به کمیتهٔ شفافیت هم انتقال می‌دادید؟

اکبری: تا حدود خیلی زیاد انتقال می‌دادیم. اینکه می‌گویم تا حدود خیلی زیادی، چون در برخی موارد اول تغییرات را انجام می‌دادیم و بعد کمیته را در جریان می‌گذاشتیم. همان‌طور که گفتم به‌هرحال باید رضایت کاربران و متولی سامانه که اداره‌کل مالی و اداره‌کل حقوقی بود هم محقق می‌شد. علاوه‌براین، جنس کار شهرداری کار اجرایی است و نمی‌شود کار را خواباند. مثلاً اگر روزی که مناقصه برگزار می‌شود سامانه به هر دلیلی کار نکند، اعضای کمیسیون معطل نمی‌مانند، می‌گویند ما پنج نفر اینجا حاضر هستیم و نمایندگان سازمان بازرسی و حراست هم که هستند. یا سامانه‌ات را درست کن یا اگر سامانهٔ شما خوابیده و کار نمی‌کند ما روی کاغذ امضا می‌زنیم و کار را دستی جلو می‌بریم. خب در چنین شرایطی ترجیح ما این بود که حداقل یک روکش از آن قرارداد در سیستم ما باشد و بتوانیم یک خروجی از آن بگیریم تا اینکه هیچ ردی از آن قرارداد در سامانه نباشد. یعنی مثلاً ترجیح می‌دادیم امکان بارگذاری پی‌دی‌اف صورت‌جلسهٔ کمیسیون مناقصه را باز بگذاریم تا اگر سیستم امضای الکترونیک به مشکل خورد، دست‌کم پی‌دی‌اف صورت‌جلسه با امضای دستی را در سامانه داشته باشیم و این‌طور نشود که هیچ ردی از صورت‌جلسهٔ کمیسیون در سامانه نباشد. درواقع مجبور بودیم بین بد و بدتر انتخاب کنیم تا در ۹۰ درصد موارد از سامانهٔ ما استفاده شود. حالا اگر این وسط مثلاً اعضای کمیسیون با استفاده از راه‌درروهای سامانه تخلفی هم می‌کردند از نظر حقوقی مسئولیتی بر دوش ما نبود؛ ما فقط مجری کار بودیم و مسئولیت با امضاکنندگان صورت‌جلسه بود. البته همان‌طور که گفتم نمایندگان سازمان بازرسی و حراست هم بر جلسهٔ کمیسیون نظارت داشتند و اگر آن‌ها واقعاً فکر می‌کردند عملکرد کمیسیون مشکلی دارد و کار غیرقانونی‌ای صورت گرفته است می‌توانستند از کانال‌های خودشان پیگیری و حسابرسی کنند.

مصاحبه‌کننده: گفتید به نظر شما الکترونیکی‌شدن فرایند عقد قرارداد‌ کمک چندانی به عادلانه‌شدن این فرایند نمی‌کرد. درمورد این کمی توضیح می‌دهید؟ چون در نگاه اول به نظر می‌آید وقتی همه‌چیز الکترونیکی شود، شرایط برای همۀ متقاضیان برابرتر می‌شود.

اکبری: اولین مسئله اطلاع‌رسانی به پیمانکار‌انی است که ممکن است متقاضی شرکت در مناقصه باشند؛ اینکه چطور باخبر شوند، درخواست دهند و بتوانند در جلسهٔ مناقصه شرکت کنند. خب، الکترونیکی‌کردن فرایند عقد قرارداد تأثیری بر این مسئله نداشت. مسئلهٔ بعدی شرایطی بود که پیمانکار برای کسب مجوز انجام کار باید احراز می‌کرد. این خودش بحث مفصلی داشت و فرایند مربوط به آن هم در سامانهٔ تأمین‌‌کنندگان کالا و خدمات که بعداً در دل سامانهٔ قراردادها رفت انجام می‌شد. ورود به مناقصه شرایط سنگینی داشت، مثلاً اینکه آیا تعداد و کیفیت فنی ماشین‌های پیمانکار مناسب انجام کار هست یا نه. پس مهم‌ترین مسئله این بود که شرایط افراد حاضر در جلسهٔ مناقصه به‌درستی احراز شده است یا نه که حالا این‌ها توانسته‌اند در مناقصه شرکت کنند. الکترونیکی‌شدن فرایند بستن قرارداد روی این مسئله تأثیری نداشت. درست است که مجاز بودن یا نبودن پیمانکار به شرکت در مناقصه را سامانه کنترل می‌کرد، اما واقعاً بخش اعظمی از کار وابسته به نظر و تأیید عوامل انسانی بود چون درواقع کاری که سامانه انجام می‌داد بر مبنای اطلاعاتی بود که ناظران انسانی از تجهیزات، ماشین‌آلات، سابقهٔ کار و … پیمانکار وارد سامانه می‌کردند. یا درمورد قیمت قرارداد، ما یک قیمت برآورد داشتیم که شرکت‌کننده‌ای که نزدیک‌ترین قیمت به این قیمت برآورد را پیشنهاد می‌داد برندهٔ مناقصه می‌شد. خب وقتی آن قیمت برآورد را خودِ اعضای کمیسیونِ واحد درخواست‌کنندهٔ قرارداد می‌دهند، و پیمانکاران شرکت‌کننده را هم یک‌جورهایی خودشان تأیید کرده‌اند، ناممکن نیست که قیمت برآورد هم به‌راحتی در اختیار این پیمانکاران قرار گیرد. بر همین اساس است که می‌گویم الکترونیکی‌شدن فرایند عقد قرارداد کمک چندانی به عادلانه‌شدن آن نمی‌کرد. ممکن است اگر همهٔ مراحل از همان ابتدای کار، یعنی از زمان بررسی شرایط پیمانکاران و احراز مجوز آن‌ها برای حضور در مناقصه، سامانه‌ای می‌شد، شرایط فرق می‌کرد. شبیه کاری که قرار بود سامانهٔ صورت‌وضعیت خدمات شهری برای مراحل تأئید اجرای کار پیمانکار بعد از انعقاد قرارداد انجام دهد و از تردد ماشین‌ها تا ساعات کار و … همه را سامانه‌ای کند، کاری که همان‌موقع هم خیلی به نتیجه نرسید.

هرچند اگر در یک دنیای خیالی همهٔ این مراحل هم از ابتدا تا انتها الکترونیکی شود، باز هم باید ناظری باشد که تعداد ماشین‌ها و کارگرها را بشمارد، بررسی کند که کارگرها ایرانی هستند یا افغانستانی -به آن بنده‌خداها نمی‌توانستند پول بدهند- و اطلاعات را در سیستم ثبت کند. بنابراین باز هم نظارت انسانی نقش مهمی بازی می‌کند. بااین‌همه الکترونیکی‌کردن این‌ فرایندها خالی از لطف نیست و جلوی خیلی از مسائل را می‌گیرد. اما باز هم تأکید می‌کنم که یک فرایند از همان نقطهٔ اول باید الکترونیکی باشد. به شرط اینکه تشخیص صلاحیت یک پیمانکار برای به‌عهده‌گرفتن کار از طریق سامانه انجام می‌گرفت، می‌شد پذیرفت که الکترونیکی‌شدن بقیهٔ مراحل در برگزاری عادلانه و بی‌تخلف معامله تأثیر قابل‌توجهی داشته باشد.

مصاحبه‌کننده: یعنی به نظر شما تیم شفافیت گلوگاه‌های تخلف و فساد را خوب تشخیص نداده بود؟

اکبری: نه اینکه خوب تشخیص نداده بودند. فرصت نبود. بنده‌خدا متولیان امور مربوط به تأمین‌کنندگان (پیمانکاران) هم با سامانه‌ای‌شدن تعیین و احراز شرایط پیمانکاران موافق بودند و ما داشتیم این کار را می‌کردیم. جلسات برگزار کردیم و در آن پنج-شش مشخصه و مقادیر حداقل و حداکثر آن را که شرکت‌کنندگان باید می‌داشتند، مثل تعداد ماشین یا تعداد نیروی انسانی پیمانکاران، مشخص کردیم. در این ارتباط قوانین مکتوبی هم وجود داشت که لزوماً رعایت نمی‌شد. ما با سامانه‌ای‌کردن فرایند، رعایت این قوانین را هم تا حدی الزامی می‌کردیم یا حداقل کاری می‌کردیم که اگر کسی بخواهد این قوانین را دور بزند، ردی از این کار در سیستم بماند؛ بعداً اگر کسی می‌خواست، می‌توانست گزارش‌گیری کند که فلان تعداد قرارداد عیناً طبق قوانین و بر اساس محاسباتِ سامانه جلو رفته و برای فلان تعداد قرارداد، محاسبات سامانه اعمال نشده است. البته ما محاسبات را تغییر نمی‌دادیم، بلکه گاهی مجبور می‌شدیم قرارداد را مثلاً از دور محاسبات خارج کنیم و بگوییم نتیجهٔ محاسبات روی آن اعمال نشود. اتفاقاً یکی از مسائل همین بود که از ما می‌خواستند محاسبات را تغییر دهیم و من واقعاً خدا را شکر می‌کنم که آن موقع رئیس‌های من هم با این قضیه کاملاً مخالف بودند. این حرف برای ما که در حوزهٔ آی‌تی هستیم و کار کامپیوتری می‌کنیم مثل این است که بگویید دو دوتا را بکن پنج‌تا. نمی‌شود. می‌گفتند همهٔ مراحل به روال معمولش طی شود باشد اما سامانه، انتهای این برگهٔ چهارصفحه‌ایِ صورت‌جلسهٔ کمیسیون، یک عدد دیگر را به‌جای عدد محاسبه‌شده بنویسد. این کار ممکن نبود. ما نمی‌توانستیم دودوتا را پنج‌تا کنیم. کاری که می‌توانستیم بکنیم این بود که نتیجۀ محاسبه در تصمیم‌گیری نهایی و انتخاب برندهٔ مناقصه اعمال نشود. یعنی مثلاً یک گزینه می‌گذاشتیم که کاربر اگر تیک آن را برمی‌داشت، می‌توانست فایل پی‌دی‌اف خودش را با محاسبات خودش بارگذاری کند تا کارش پیش برود. اما در سیستم ثبت می‌شد که کاربر فرایند را از حالت مکانیزه خارج کرده و نتایج را به‌صورت دستی بارگذاری کرده. واقعاً خدا را شکر می‌کنم که این مورد در این حد قابل شناسایی و قابل تفکیک بود. بنابراین می‌توانم بگویم که شاید گلوگاه‌ها هم به‌درستی شناسایی شده بود، اما در آن مدت کم، با آن‌همه مخالفت‌ -که گفتم بعضی‌ها طبیعی بود و بعضی‌ها هم غیرطبیعی- واقعاً قابلیت رفع‌شدن نداشت. اگر دو یا سه‌ دوره زمان داشتیم این اتفاق خیلی تروتمیز می‌افتاد، اما در یک دورهٔ نصفه‌ونیمه انجام این‌همه کار واقعاً امکان‌پذیر نبود.

مصاحبه‌کننده: شما به دو گلوگاه اشاره کردید، یکی نحوهٔ احراز مجوز پیمانکاران برای شرکت در مناقصه یا مزایده، و دیگری نحوهٔ اطلاع‌رسانی و خبررسانی به پیمانکاران درخصوص برگزاری مناقصه یا مزایده. راه‌اندازی تالار آگهی می‌توانست به رفع‌شدن گلوگاه دوم کمک کند؟ آیا راه افتاد؟

اکبری: بله، تالار آگهی راه افتاد ولی نمی‌دانم تا چه حد در مطلع‌شدن پیمانکارها از برگزاری مناقصات و افزایش شرکت‌کنندگان تأثیر داشت. حالا اتفاقاً بحث‌هایی هم سر همین بود که مثلاً می‌خواستند شرکت بکنند، ولی دانش و تجهیزات لازم برای شرکت از طریق تالار آگهی و به‌صورت الکترونیکی را نداشتند برای همین ما باز هم سیستم را نبستیم که فقط از طریق تالار آگهی امکان شرکت در مناقصه را داشته باشند. برگزاری تمام‌الکترونیک و شرکت الکترونیک پیمانکاران راه افتاد و سازمان فناوری هم جزء اولین سازمان‌هایی بود که پیمانکارانش از همان طریق می‌آمدند در مناقصه یا مزایده شرکت کرده و پاکتشان باز می‌شد، ولی باز هم ما به‌خاطر برخی مشکلات در رابطه با امضای الکترونیک، توکن‌ها و موضوعات فنی دیگر، امکان ثبت‌نام دستی پیمانکاران را نیز باز گذاشته بودیم. قطعاً وقتی چنین کار سنگینی انجام می‌شود اثرات و تبعاتی دارد که نمی‌توانید انتظار داشته باشید همهٔ مشکلات ظرف یکی-دو ماه کامل حل شود. به‌خصوص با تغییرات مدیریتی پی‌درپی‌ای که در شهرداری وجود داشت. مثلاً می‌آمدند برای اعضای کمیسیون مناقصات توکن می‌گرفتند تا بتوانند در سامانه به‌صورت الکترونیکی امضا کنند. فردایش یکی از این اعضا عوض می‌شد و شخص دیگری جای او می‌آمد که هرچند به‌لحاظ حقوقی حق امضا داشت، اما هنوز توکن نداشت. اینجا ما مجبور می‌شدیم امکان امضای دستی صورت‌جلسهٔ کمیسیون و بعد بارگذاری آن در سامانه را برای این شخص باز کنیم. پس چنین مشکلاتی هم وجود داشت.

برخی از دولت مثال می‌زدند و می‌پرسیدند پس چرا این کار در دولت دارد انجام می‌شود؟ نکته این است که تغییرات مدیریتی در دولت به ‌شدت شهرداری نیست. میزان تغییرات در شهرداری خیلی وحشتناک است. این اواخر هم که می‌بینید چقدر حکم جدید زده شده. حتی در مواردی، حکم جدید به ساعت نکشیده حکم بعدی آمده. در دورهٔ قبل هم اگرچه تغییرات به اندازهٔ دورهٔ فعلی نبود، اما در حد خودش زیاد بود. بیشترِ تغییرات دورهٔ فعلی در ردهٔ مدیران خیلی ارشد است، اما در دورهٔ قبل تغییرات زیادی در ردهٔ معاونان واحدهای اجرایی داشتیم که اصل حق امضاها برای ایشان بود. خلاصه شرایط طوری بود که کار را سخت می‌کرد و واقعاً نمی‌توانستیم کل فرایند را الکترونیک پیش ببریم.پس در جواب سؤال شما باید بگویم که بله، تالار آگهی راه افتاده بود ولی ما الزامی ایجاد نکرده بودیم که متقاضیان حتماً از طریق تالار آگهی در مناقصه شرکت کنند. اگر پاکت‌هایشان را به‌صورت دستی تحویل می‌دادند هم از آن‌ها پذیرفته و کارشان انجام می‌شد.

اگر می‌خواستیم شرکت در مناقصه از طریق تالار آگهی را الزامی کنیم در سمت پیمانکاران هم با مشکلاتی مواجه می‌شدیم. چون همهٔ پیمانکاران لزوماً مهارت کار با سامانه و گرفتن توکن و انجام امضای الکترونیک و … را نداشتند. و تا آن‌موقع روال به این شکل بود که آن‌ها مدارکشان را به‌صورت فیزیکی به حراست آن واحدی که برگزارکنندهٔ مناقصه بود تحویل می‌دادند. طرف مثلاً پیمانکار عمرانی بود و می‌گفت آقا یا خانم، من پیمانکار عمرانی هستم و بلد نیستم توکن بگذارم. یعنی درست است که جاافتادن انجام الکترونیکی مناقصه تا حدودی به نفع خود پیمانکاران هم بود چون دیگر می‌توانستند بدون اینکه کسی بتواند در اینکه کدام پیمانکار در مناقصه شرکت کند و کدام پیمانکار شرکت نکند اعمال‌نظر کند، اسنادشان را در سامانه بارگذاری کنند و در مناقصه شرکت داده شوند، ولی متأسفانه به دلیل آنکه بلد نبودند با سامانهٔ جدید و سیستم امضای الکترونیک کار کنند پیش می‌آمد که نمی‌توانستند خود را در بازهٔ زمانی مقرر به شرکت در مناقصه برسانند. اگر زمان بیشتری، مثلاً دو دوره، برای راه‌اندازی و جاانداختن برگزاری الکترونیکی مناقصه داشتیم پیمانکار هم یواش‌یواش به صرافت می‌افتاد نیروی متخصص خودش را برای این کار بیاورد. یعنی برایش صرفه پیدا می‌کرد که این کار را بکند. ولی متأسفانه آن‌قدری فرصت نبود که آن‌ها خودشان را از این بابت تجهیز کنند و بتوانند به میدانِ برگزاری الکترونیکی مناقصه بیایند.

مصاحبه‌کننده: خب، برویم کارت بعدی؟

اکبری: عصبانیت. احساس عصبانیت برای من بیشتر در موقعیت‌هایی به وجود می‌آمد که با کسانی که نمی‌خواستند کار انجام دهند و مقاومت‌های بعضاً بی‌دلیل آن‌ها مواجه می‌شدم. می‌گفتم شما هم مثل ما دارید در این شهر زندگی می‌کنید! چرا دغدغه ندارید؟ درمورد آن‌هایی که مشکلشان با اصل بحث شفافیت بود که واقعاً کاری از دست ما برنمی‌آمد. از آن‌ها عصبانی می‌شدم اما حداقلش این بود که راه و مسیر و فکر و ایدهٔ آن‌ها کاملاً مشخص بود. ولی من بیشتر از دست آن کسانی عصبانی می‌شدم که از روی تنبلی و از سر اینکه حجم کارشان بیشتر می‌شود و نمی‌خواهند با سامانه سروکله بزنند مقاومت می‌کردند، عصبانیتِ خالی هم نه، عصبانیت توأم با افسوس.

بعضی اوقات هم به‌خاطر برخی تصمیم‌گیری‌ها که از نظرم اشتباه بود عصبانی می‌شدم. البته عصبانیتی که در این موارد اتفاق می‌افتاد بعضاً گذرا بود. یعنی یک لحظه عصبانی می‌شدم، ولی وقتی سعی می‌کردم از منظرهای دیگر هم به مسئله نگاه کنم به نظرم می‌آمد می‌توانم با توجه به شرایط موجود، به کسی که تصمیم را گرفته است حق بدهم. مثال بخواهم بزنم، وقتی قرار شد سامانهٔ قراردادها کنار گذاشته شود و سامانهٔ جدیدی یکپارچه با سامانهٔ مالی ایجاد شود، اولش واقعاً احساس می‌کردم که تیم ما الان شرایط پذیرفتن این مسئولیت جدید را ندارد. کمااینکه برای ما فورس زمانی هم گذاشتند که مثلاً سامانهٔ قراردادها و سامانهٔ صورت‌وضعیت‌ها باید تا اوایل سال ۹۸ بالا بیاید؛ آن موقع اواخر سال ۹۷ بود. نظر شخصی من این بود که این کار امکان‌پذیر نیست؛ رسیدن به سامانه‌ای که عملکرد قابل‌قبولی داشته باشد نیاز به پیش‌زمینه‌هایی دارد که در آن فرصت کم امکان ایجاد آن نبود. به‌علاوه، حرف دیگر من این بود که سامانهٔ مالی سامانهٔ بسیار مهمی است و هر کاری در سامانهٔ قراردادها یا سامانهٔ صورت‌وضعیت یا هر سامانهٔ مشابه دیگری انجام شود درنهایت به سامانهٔ مالی ربط پیدا می‌کند. از طرفی همچنان برخی واحدهای شهرداری در برابر استفاده از این سامانه مقاومت دارند. ما همین‌ها را هم به‌سختی راضی کردیم که از سامانهٔ مالی استفاده کنند. چندین سال طول کشید تا آن‌ها راضی شوند که از سامانهٔ مالی استفاده کنند. از سال ۹۰ تا همین اواخر هنوز هم یک‌سری از شرکت‌ها مثل شرکت مترو و … از سیستم ما استفاده نمی‌کردند. این‌ها را با کلی شرایط خاص توانستیم راضی کنیم. حالا این‌ها منتظر یک اشاره هستند که یک نارضایتی پیش بیاید و این را بولد کنند و دوباره استفاده از سامانهٔ مالی را کنار بگذارند.

حرف من این بود که اگر ما نیرویمان را بین سامانه‌های مختلف تقسیم کنیم عملاً کاربران خود را ناراضی خواهیم کرد و وجهه و مقبولیتی که کسب کرده‌ایم -و به واسطهٔ همین وجهه هم کاری که از تیم قراردادها گرفته شد به تیم ما پیشنهاد شد- آسیب می‌بیند. آن دوران کلاً من را از بحث سامانهٔ صورت‌وضعیت‌ها کنار گذاشتند، مدتی گذشت و به مشکل خوردند و نتوانستند کار را به سرانجام برسانند و دوباره من را به آن تیم اضافه کردند و دقیقاً همان تایم و مراحلی که برای ایجاد بستر نرم‌افزاری‌ مدنظر پیش‌بینی شده بود طی شد تا درنهایت سامانه به سرانجام رسید.

مصاحبه‌کننده: این فورس زمانی را چه کسی تعیین کرده بود؟

اکبری: شاید یک بخشی از آن از طرف تیم شفافیت آمد. تیم شفافیت دغدغه‌های خودش را داشت و بر مبنای آن مسیر و پروسه‌ای را چیده بود و خواسته‌هایی داشت. البته نیازمندی‌های تیم شفافیت مشخص و تعریف‌شده بود،تا حد زیادی به توانایی سازمان و منابعی که در اختیار داشت توجه می‌کرد و اگر با دلیل و منطق محدودیت‌های کار را برایش توضیح می‌دادی، می‌پذیرفت. واقعیت این است که بخش زیادی از آن فورس زمانی از طرف مدیریت تیم خودمان به ما وارد شد.

همان‌طور که قبلاً هم به آن اشاره کردم، سازمان ما متولی توسعهٔ سامانه‌های موردنیاز واحدهای مختلف و ارائهٔ سرویس به آن‌هاست. مدیریت تیم ما هم به‌طور خاص این خواسته را داشت که بیشترین سرویس را ارائه بدهد. به‌هرحال اگر شما از نظر مدیریتی نگاه کنید، شاید واقعاً ایدهٔ بدی هم به‌ نظر نرسد که دوست داشته باشی بزرگ‌ترین تیم سازمان را داشته باشی، بزرگ‌ترین ارائه‌دهندهٔ سرویس در سازمان خودت باشی و بیشترین وجههٔ کاری را کسب کنی. به‌خاطر همین ترجیح می‌دهی کارهای بیشتر و بیشتری قبول کنی. اما شاید این رویکرد و این ایده‌آل‌گرایی باعث شود هم ظرفیت‌هایی که داری، مثلاً نیروی انسانی‌ای که در اختیار توست، تحت فشار زیاد تحلیل برود و هم رضایت کاربران و وجهه‌ای که به‌واسطهٔ آن کسب کرده‌ای آسیب ببیند. در این شرایط باید یک مقدار از آن حس پیشرفت‌خواهی عقب نشست. ببینید، همه پیشرفت را دوست دارند. نمی‌توانی بگویی یکی پیشرفت را دوست دارد و یکی ندارد. ولی وقتی این حس پیشرفت‌خواهی شکلی خارج از عرف به خودش بگیرد و به جایی برسد که فقط بخواهی یک کاری بدون اینکه بستر آن فراهم باشد انجام شود، عملاً یک رؤیای سراب می‌شود؛ هم تو به پیشرفت و مقام و مرتبهٔ موردنظرت نمی‌رسی و هم کاربران را ناراضی می‌کنی. درعمل جایگاهت افول می‌کند.

البته این را هم باید در نظر بگیریم که شهرداری این خاصیت را دارد که اگر بخواهی یک سامانهٔ شسته‌رفته برایش بالا بیاوری باید حداقل ده سال زمان داشته باشی. در این شرایط، استراتژی برخی مدیران این است که ابتدا یک‌جوری مسئولیت یک سامانه را دست بگیرند و کار را استارت بزنند و دستورِ لزوم راه‌اندازی آن توسط واحدها را از مقام بالادستی اخذ کنند و به‌اجبار آن را راه اندازی کنند و بعد خردخرد کار را جلو ببرند و سامانه را کامل کنند. مدیر تیم ما هم چنین استراتژی‌ای داشت که البته تا آن زمان کارساز بود و برای تیم ما هم جواب داده بود.

مصاحبه‌کننده: منظورتان همان شیوهٔ «راه بنداز، جا بنداز» است؟

اکبری: همین را می‌خواستم بگویم اما نگفتم. این دقیقاً اصطلاحی است که همهٔ شهرداری با آن آشنا هستند. اگر تیم ما هم این‌قدر پیشرفت کرد و توسعه یافت، واقعاً به دلیل این بود که مدیریت تیم چنین استراتژی‌ای را اجرا می‌کرد؛ باید کار را دست بگیری، یواش‌یواش در برابر مخالفت‌ها مقاومت کنی، یواش‌یواش محصول را سوهان بزنی و صیقل دهی و درست کنی. وگرنه بخواهی صبر کنی و نظر این و آن را هم بگیری و یک چیز پرفکتی وسط بگذاری هیچ‌وقت به نتیجه نمی‌رسی. اصلاً شدنی نیست و این یک واقعیت است. به‌خاطر همین، مدیریت تیم می‌گفت عیب ندارد، حالا ما مسئولیت این سامانه را هم قبول می‌کنیم ولی از این بخش و این بخش و این بخش می‌زنیم و یک چیز اولیه بالا می‌آوریم تا بعد یواش‌یواش کار را تکمیل کنیم. همین رویکرد باعث می‌شد تا ما از پیاده‌سازی بعضی خواسته‌های تیم شفافیت -که موجه و بجا هم بود- به دلیل مقاومت‌های اولیهٔ کاربران یا عدم توافق همۀ متولیان و کاربران سامانه روی آن موضوع، موقتاً صرف‌نظر کنیم و پیاده‌سازی آن را به بعد از جاافتادن سامانه موکول کنیم. نتیجهٔ این رویکرد این شد که ما الان سامانهٔ تأمین‌کنندگان هم داریم، سامانهٔ معاملات هم داریم، یک تالار معاملات هم داریم ولی همهٔ این‌ها نصفه‌نصفه است. از یک منظر می‌توان گفت اینکه پایهٔ سامانه‌های مختلفی گذاشته شد اتفاق مثبتی بود و توشه‌ای شد برای آیندگان. اما از یک منظر دیگر که من با آن موافق‌ترم -البته شاید هم من هم اشتباه می‌کنم- بهتر بود روی یکی از این سامانه‌ها تمرکز می‌کردیم، پی‌ریزی آن را محکم و کاربردش را مسجل می‌کردیم. اصلاً از طریق مراجع بالادستی و مدیریت ارشد شهرداری برایش آیین‌نامه و قانون می‌دادیم. البته هرجور که نگاه می‌کنم، هر تغییری هر چقدر هم که محکم شده باشد باز هم قابل‌برگشت است و نمی‌توانی صد درصد مطمئن باشی که نفر بعدی شرایط را به وضعیت قبل برنمی‌گرداند. اما حتی در این شرایط هم تمرکز بر تعداد کمتری از حوزه‌ها و سامانه‌ها احتمال پایداری سیستم جدید را بیشتر می‌کرد.

مصاحبه‌کننده: این ایده‌آل‌گرایی که می‌گویید خصلت فردی مدیر تیم شما بود؟

اکبری: دقیقاً. من در یازده سالی که در سازمان فاوا بودم، عضو تیم مالی بودم و در این مدت هم غیر از آن اوایل که پشت‌سرهم یکی-دو تا مدیر عوض شد، مدیریت تیم ثابت بود. یعنی برای نه سال، یک فرد ثابت مدیر تیم بود و این ایده‌آل‌گرایی که از آن صحبت کردیم خصلت فردی ایشان بود. البته شاید ایده‌آل‌گرایی کلمهٔ درستش نباشد. چون وقتی می‌گویی ایده‌آل‌گرایی یعنی می‌خواهی کار را کامل ارائه بدهی، اما رویکرد مدیر ما گسترده‌کردن و همه‌گیرکردن دایرهٔ فعالیت‌های تیم بود.

مصاحبه‌کننده: یک نوکی به هرچیزی زدن؟

اکبری: شاید همه‌گیری لفظ بهتری باشد، اینکه در حوزه‌های گسترده‌ای ورود کرده باشی و سامانه‌های تیم تو ضریب نفوذ بالایی در مجموعهٔ شهرداری داشته باشد. اگر ضریب نفوذ را از نظر تعداد واحدهایی که کاربران سامانه‌های تیم‌های مختلف بودند در نظر بگیریم و نه لزوماً کیفیت سامانه، سامانهٔ تیم ما واقعاً ضریب نفوذ بالایی داشت. برای مدیر تیم ما مهم بود که تیم پرتعدادتری داشته باشد؛ تیمش متولی توسعه و پشتیبانی تعداد سامانه‌های بیشتری باشد و واحدهای اجرایی بیشتری کاربر سامانه‌هایش باشند.

مایی که در دل کار بودیم می‌فهمیدیم که این رویکرد چه کم‌وکسری‌هایی دارد و چه مسائلی پیش می‌آورد، اما او طبعاً این موارد را به مدیریت سطح‌بالاتر سازمان انتقال نمی‌داد و سعی می‌کرد مدیریت بالاتر یا در مواردی تیم شفافیت را در راستای خواسته‌های خودش توجیه کند که مثلاً من توانایی این را دارم که این یکی سامانه را هم بپذیرم و توانایی این را دارم که آن یکی کار را هم قبول کنم. پای عمل که می‌رسید می‌گفت حالا اشکال ندارد، در ابتدا یک ذره از کار این بخش کم می‌کنیم، یک ذره از کار آن بخش کم می‌کنیم و بعد خردخرد کار را کامل می‌کنیم.

البته این‌طور نبود که بازخورد واحدهای مختلفی که کاربر سامانه‌های ما بودند درمورد کیفیت کار ما به مدیریت ارشد سازمان نرسد و این اتفاقی بود که افتاد.

مصاحبه‌کننده: وقتی درمورد کارت افسوس صحبت می‌کردیم، شما گفتید شهرداری از خانم فروغی بابت پیگیری زیادش چغلی می‌کرد. برای من جالب است کمی بیشتر بدانم که در شهرداری پشت ‌سر کمیتهٔ شفافیت چه حرف‌هایی می‌زدند. کلاً نگاه کارکنان شهرداری به کمیتهٔ شفافیت و فعالیت‌هایش چه بود؟

اکبری: در شهرداری دو نگاه کلی نسبت به کمیتهٔ شفافیت وجود داشت، عده‌ای موافق بودند و عده‌ای مخالف. آن‌ها که موافق بودند که موافق بودند. ولی مخالف‌ها دو دسته می‌شدند؛ یک‌سری با اصل شفافیت مخالف بودند و این را خیلی راحت در جلسه هم می‌گفتند و از کسی ابایی نداشتند. مثلاً طرف برمی‌گشت می‌گفت دیتای املاک من نباید وارد سیستم شود یا دیتای این قرارداد من نباید وارد شود یا من دیتای این چهار کارگزار را در سیستم نمی‌زنم اما بقیه را می‌زنم. تو اگر از فلان کس -که جایگاه بالاتری دارد- دستور بگیری، آن وقت من دیتا را کامل وارد می‌کنم.

دستهٔ دیگر مخالفان کسانی بودند که به‌خاطر دردسرهای سامانه‌ای‌کردن و تأثیری که بر حجم و روال کارشان می‌گذاشت مخالفت می‌کردند. مثلاً می‌رفتی نحوهٔ کار با سیستم را به یک کارشناس یاد بدهی، می‌گفت وای، کارم را سخت کردی! اصلاً چرا باید ما این کار را سامانه‌ای کنیم؟ چه دلیلی دارد؟ حالا ما باید کلی به او توضیح می‌دادیم که سامانه‌ای‌شدن این آثار مثبت را دارد و این‌جوری روال را بهبود می‌دهد و درنهایت برای کار خودت بهتر می‌شود. آن‌هایی که با اصل شفافیت مخالف بودند به‌هیچ‌وجه توجیه‌پذیر نبودند؛ آن‌ها دلایل خودشان را برای عدم همراهی داشتند و درمورد آن‌ها نمی‌توانستی کاری کنی. ولی این گروه دوم مخالفان را می‌توانستیم تا حدی آرام و با خودمان همراه کنیم.

تیم شفافیت خیلی زحمت کشیدند. حالا چه خانم آروین که سینهٔ خود را سپر کرده بود و خیلی از مسئولیت‌ها را قبول می‌کرد، چه نماینده‌هایشان. از تیم شفافیت ما با خانم فروغی مستقیماً در ارتباط بودیم. خداوکیلی خیلی زحمت کشید. از نظر من او فرد باهوش و بااستعدادی بود که سعی می‌کرد با تمام نیرو و تلاش از قضایا سر دربیاورد و bottleneckها و گلوگاه‌ها را شناسایی کند و هرکاری که لازم است بکند تا مشکلات و بی‌عدالتی‌هایی که در سیستم وجود دارد شناسایی شود، کاهش پیدا کند و جلوی راه‌های دررو هم گرفته شود. خیلی خیلی تلاش کرد و انرژی‌ای که گذاشت قابل تقدیر بود. در این مسیر با برخوردهای آزادهندهٔ زیادی هم روبه‌رو بود. مثلاً بعضی‌ها ابایی نداشتند که در صورت او بگویند تو چرا فلان موضوع را پیگیری می‌کنی؟ چه حقی داری از کارشناس من بخواهی این کار را انجام بدهد یا او را بازخواست کنی که چرا این کار را انجام داد یا نداد؟ اصلاً من گفتم انجام ندهد. اصلاً برو از بالادستی دستور بگیر.

خانم فروغی و به‌طور کلی تیم شفافیت زیاد با موقعیت‌های این‌چنینی مواجه بودند، این در حالی بود که بحث شفافیت به‌جز فحش و فضاحت آوردهٔ دیگری برای آن‌ها نداشت، جز منافعی که می‌توانست برایشان به‌عنوان یک شهروند و به‌طور غیرمستقیم داشته باشد. من گاهی واقعاً دلم برای خانم فروغی می‌سوخت و و یک‌سری کارها را صرفاً به دلیل علاقهٔ خودم به او و تلاشی که می‌کرد انجام می‌دادم. یعنی چون خانم فروغی اصرار به انجام برخی اقدامات داشت، من هم به او می‌گفتم تا وقتی که من اینجا هستم نمی‌گذارم کار دیگری شود، درحالی‌که می‌دانستم فلان اقدام نتیجه‌ای ندارد و بر فرض هم که انجام شود، دو روز دیگر که سرت را برگردانی همه‌چیز سر جای قبلی برمی‌گردد. به‌هرحال ما هم چون سامانه‌ها دستمان بود، تا حدی قدرت داشتیم که در برابر فشارها و مخالفت‌ها خم بشویم یا خم نشویم، بایستیم یا نایستیم. در بعضی موارد هم کاری از دست ما برنمی‌آمد، مثل آن مثالی که درمورد جلسات طراحی فرایند زدم. وقتی در جلسه بر سر مراحل، تأییدات موردنیاز و حق‌امضاها به توافق می‌رسیدند، ما موظف بودیم همان را پیاده‌سازی کنیم و کار دیگری از دستمان برنمی‌آمد، ولی تا جایی که می‌شد جلوی یک‌سری موارد که به‌عنوان راه‌‌دررو از آن استفاده می‌کردند می‌ایستادیم و سعی می‌کردیم به‌صورت سامانه‌ای جلوی آن را بگیریم یا حداقل به تیم شفافیت اطلاع دهیم که چنین راه‌دررویی وجود دارد. به‌شان می‌گفتیم از ما نشنیده بگیرید، اما چنین موردی در سامانه وجود دارد. خودتان هر جور صلاح می‌دانید برخورد کنید.

مصاحبه‌کننده: پس یعنی ویژگی‌های شخصیتی اعضای تیم شفافیت و آن خلوصشان که به شما ثابت شده بود باعث می‌‌شد با این تیم همکاری کنید؟

اکبری: بله، دقیقاً به همین دلیل که ثابت شده بود. آدم اوایل کار اعتماد ندارد، ولی کم‌کم آن‌قدر این ویژگی‌ها را در آن‌ها می‌دیدی -واقعاً خالصانه تا پاسی از شب کار می‌کردند- که آدم می‌گفت حتی اگر اعتقادی هم به کاری که از من می‌خواهند نداشته باشم، حداقل به‌خاطر خود این‌ها باید موافقت کنم. بعضی اوقات هم آدم در کمال ناامیدی یک کاری را انجام می‌دهد تا ببیند نتیجه چه می‌شود. بااین‌حال واقعاً شخصیت اعضای این تیم خیلی تأثیرگذار بود در اینکه به ما انرژی بدهد و ما را همراه کند.

البته بعضی‌ها هم جلوی آن‌ها می‌ایستادند، چون از اساس با اقدامات این تیم مخالف بودند. می‌خواستند بایستند و می‌ایستادند و برای آن‌ها فرقی نمی‌کرد که با چه کسی طرف باشند. ولی برای کسی که می‌خواهد همراه شود، خلوص و تلاش بسیار ایشان منشأ انرژی و دلگرمی بود.

مصاحبه‌کننده: شما صرفاً با خانم فروغی در ارتباط بودید؟

اکبری: در بیشتر موارد بله، چون ایشان نمایندهٔ خانم آروین در حوزه‌های مالی و معاملات بود و تقریباً مسئولیت همۀ کارهای این دو حوزه با خودش بود، هم ابلاغ اینکه فلان کار باید انجام شود، هم اینکه اجرا را درنهایت ببیند و تأیید کند، هم اینکه بعد از اجرا خروجی را کنترل کند؛ مثلاً برود تمام قراردادها را نگاه کند، برود تمام سامانه را بالاپایین کند و ببیند حالا این کار که اجرا شده و شهرداری هم گفته ما هم انجام دادیم، آیا واقعاً این دیتایی که الان روی سامانه نشسته معقول است یا صرفاً برای اینکه یک چیزی در جلسات نشان داده باشند، یک ادعایی کرده‌اند. البته درنهایت نتایج این‌ بررسی‌ها در جلسات مدیریتی‌ای که خود خانم آروین به همراه رؤسای ارشد شهرداری -در حد مدیران عامل و معاونان شهردار- حضور داشتند مطرح می‌شد. بهتر است این‌طور بگویم اول یک‌سری جلسات مدیریتی برگزار می‌شد و آن‌ها تأیید می‌کردند که باید فلان اتفاق بیفتد. بعد جلساتی در سطح مدیران میانی و کارشناسان برگزار می‌شد که دستورات مدیریتی تجزیه ‌و تحلیل شود و طراحی‌اش مشخص شود، و بعد پیاده‌سازی شود و بعد از پیاده‌سازی هم درنهایت اجرا شود.

یکی از بزرگ‌ترین افسوس‌های من به‌خاطر انرژی آن تیم بود که هدر رفت. به‌شخصه برای من همکاری با تیم شفافیت یادگیری‌های زیادی در حوزهٔ تخصصی خودم یعنی آی‌تی داشت و خوب بود؛ از نظر فنی چیزهای زیادی یاد گرفتم، مثل بحث پیاده‌سازی امضای الکترونیک. به‌لحاظ آشنایی با بیزنس‌های سازمان هم، فرایندهای حقوقی و مالی را یاد گرفتم. ضمن اینکه ما مجری بودیم و بنابراین چه این کار و چه هر کار دیگری را که به ما محول می‌کردند باید انجام می‌دادیم. البته که به‌عنوان یک فرد ترجیح می‌دهم کاری که انجام می‌دهم مثمرثمر باشد و صرفاً به‌خاطر درآمدی که دارد یک کار را انجام ندهم؛ به‌هرحال آدم ترجیح می‌دهد کاری را انجام دهد که با دیدن نتایجش ذوق کند. اما جدای از بحث شخصی، بیشترین افسوسم این بود که اعضای تیم شفافیت واقعاً «بی‌مزد بود و منت هرخدمتی که کردند»[۲]؛در عین آنکه با مقاومت زیادی روبه‌رو بودند، تلاشِ بسیاری کردند و آخرسر هم شاید کسی از ما تشکر می‌کرد، ولی به این‌ها یک «دستت درد نکند» هم نمی‌گفتند. تازه همه از دستشان شاکی بودند. حتی وقتی که دیتایی روی سایت می‌رفت و منتشر می‌شد و مردم هم می‌دیدند، باز هم کسی به این‌ها نمی‌گفت دستت درد نکند، ما دیدیم و در جریان قرار گرفتیم. اگر کار یک ذره بالاوپایین می‌‌شد این بنده‌خداها از چندین جبهه تحت فشار قرار می‌گرفتند، چه از طرف مردمی که به ‌هرحال به‌واسطهٔ‌تلاش همین آدم‌ها یک امکانی در اختیارشان قرار گرفته بود، چه از طرف خبرنگارانی که دیتا را رصد می‌کردند. ببینید، کاری که انجام شد به‌هرحال قدم بزرگی بود در راستای شفافیت و در جریان قراردادن مردم نسبت به امورات دولتی. این امورات دولتی دقیقاً مثل یک جعبه‌سیاه است. حتی ما هم که داخلِ مجموعه هستیم خیلی از مسائل را نمی‌دانیم، چه برسد به مردمی که آن بیرون هستند. ولی با راه‌افتادن سایت شفاف یک دورنمایی از امورات دولتی دستشان آمد. ولی باز آن‌ها از یک طرف شاکی بودند و شکایت می‌کردند که چرا چنین قراردادی بسته شده، چرا فلان شده، و از طرف دیگر هم آن سازمان متولی که قراردادش سروصدا کرده بود شاکی می‌شد و جوابش را تیم شفافیت باید می‌داد.

مصاحبه‌کننده: برویم کارت بعدی؟

اکبری: تعجب و جاخوردن. بعضی اوقات از این حجم از عدم‌ شفافیت و این حجم از قباحت که علناً می‌گفتند من نمی‌خواهم شفاف شوم جا می‌خوردم. واقعاً بعضی اوقات انتظار نداشتم این‌قدر رک بگویند که من نمی‌خواهم شفاف باشم.

مصاحبه‌کننده: مثالی در خاطرتان هست؟

اکبری: در رابطه با سامانهٔ مالی این اتفاق سابقه‌دار بود. مثلاً می‌گفتند حاضرم از سامانۀ مالی استفاده کنم به این شرط که اطلاعات این چهار کارگزارم را ثبت نکنم، یا حاضرم همۀ قراردادها را داخل سامانه قرار دهم، به‌جز این چهارتا قرارداد. خواسته‌شان این بود که در برخی موارد برایشان استثنا قائل شویم یا از آن بدتر، از اساس می‌گفتند نمی‌خواهیم از سامانه استفاده کنیم. می‌گفتند چرا باید یک نفر که آن‌طرف نشسته، به‌عنوان حسابرس من، بتواند با زدن یک دکمه همهٔ گزارش‌هایی که می‌خواهد را بگیرد؟ باید اول به من درخواست بدهد و من به او دسترسی بدهم.

مصاحبه‌کننده: اگر در نام‌بردن از واحدها معذوریت ندارید می‌توانید واحدهایی که کلاً زیر بار نمی‌رفتند را نام ببرید؟

اکبری: خیلی از واحدها بودند، از سازمان املاک گرفته تا شرکت مترو و خیلی‌های دیگر. راحت‌تر است بگوییم آن‌‌هایی که همکاری می‌کردند کدام‌ها بودند. تعداد واحدهایی که می‌گفتند در یک‌سری موارد برایمان استثنا قائل شوید یا می‌گفتند اصلاً نمی‌خواهیم از سامانه استفاده کنیم خیلی بیشتر بود. بعضی‌ها نهایتاً با یک تغییر کوچک، مثل اینکه مجاز باشند بعضی‌ دیتاها را وارد کنند و بعضی را وارد نکنند، کارشان حل می‌شد. بعضی‌ها هم کلاً می‌گفتند نمی‌خواهیم روی سامانهٔ مرکزی بیاییم. تعدادی از مدیران علناً می‌گفتند نمی‌خواهیم. تعدادی دیگر هم که به آن اندازه قباحت نداشتند یا رویشان نمی‌شد که این را علنی بگویند، خودشان و زیرمجموعه‌هایشان به روش‌های غیرمستقیم دستورات را می‌پیچاندند. ببینید، کار تیم شفافیت فقط به انتشار دیتا روی سامانۀ شفافیت خلاصه نمی‌شد و بحث هوشمندسازی و سیستمی‌کردن و اتوماسیون و این‌جور چیزها را هم در بر می‌گرفت و مثلاً بحث سامان‌دهی اطلاعات املاک را هم پوشش می‌داد. کار توسعه و راه‌اندازی سامانۀ جامع املاک هم از شانس بد افتاده بود به تیم ما. سازمان املاک از جمله واحدهایی بود که علناً می‌گفت نمی‌خواهیم روی سامانهٔ مرکزی بیایم.

مصاحبه‌کننده: تکنیک‌های پیچاندن دستورات چه بود؟

اکبری: تکنیک‌های مختلفی وجود داشت. یک تکنیک این بود که از سامانه ایراد بگیرند؛ مثلاً اینکه اینجای سامانه راست است، اینجا کج است، سامانه قابلیت ثبت دیتای ما را ندارد و از این‌جور بهانه‌ها. تکنیک دیگر این بود که در جلسات تجزیه ‌و تحلیل فرایند -که پیش‌تر به آن اشاره کردم- آن‌قدر ان‌قلت بیاورند تا نشود به یک جمع‌بندی رسید. واقعاً اینکه جمع‌بندی کنیم و به یک نتیجۀ واحد برسیم که مراحل این فرایند این‌هاست و اطلاعات مدنظر هم این‌هاست کار دشواری بود. ممکن است برای شما تعجب‌آور باشد؛ به‌هرحال وقتی کاری به‌صورت سنتی و دستی دارد انجام می‌شود، پس قطعاً می‌شود آن را به‌صورت سامانه‌ای هم انجام داد. مثلاً اطلاعات موردنیاز برای ثبت سامانه‌ایِ یک ملک، قاعدتاً، خارج از آیتم‌هایی که در فرم‌های کاغذی مربوطه هست نیست. ولی نمی‌دانم چرا اسم سامانه که می‌آمد کلاً همه یا نمی‌دانستند چه اتفاقی دارد می‌افتد یا مراحل کار شکل پیچیده‌ای به خودش می‌گرفت یا خردخرد یادشان می‌آمد که مراحل از چه قرار است و کلاً جوری می‌شد که اصلاً نمی‌شد فرایند را سامانه‌ای کرد. وقتی‌هایی که می‌دیدند ما دست روی یکی از گلوگاه‌ها گذاشته‌ایم، مخصوصاً ان‌قلت می‌آوردند که نه، تا کل ورک‌فلو درنیامده باشد و تا ریز فیلدهای اطلاعاتی درنیامده باشد و تا همهٔ این‌ها کاملاً در سامانه پیاده‌سازی نشده باشد ما نمی‌توانیم در سامانه دیتا وارد کنیم. سازمان املاک حاضر بود پرونده‌هایشان -که مدت‌ها بود متوقف مانده بود و با ثبت در سامانه امکان پیگیری و رفع موانع و نواقص آن‌ها بیشتر می‌شد- یک گوشه بخوابد و دست یک نفر بماند ولی در سامانه دیتا وارد نکنند.

مصاحبه‌کننده: گفتید برخی خیلی روشن و علنی می‌گفتند نمی‌خواهیم شفاف شویم.

اکبری: بعضی‌ها این‌طوری می‌گفتند، آن‌هایی که مدیران ارشدتری بودند و قدرتش را داشتند.

مصاحبه‌کننده: به شما که سازمان فاوا بودید با این صراحت می‌گفتند یا به شورا هم می‌گفتند؟

اکبری: خیلی راحت در جلسه با عضو شورا این حرف را می‌زدند. یک‌سری هم که آشنا بودند و ما را می‌شناختند به‌ٌصورت غیررسمی به ما می‌گفتند ببین من اصلاً اجازه ندارم این دیتا را وارد سامانه کنم، این را از من نخواه. به من گفته‌اند این اتفاق نیفتند پس من هم نمی‌توانم این کار را بکنم. دلیل مقاومتم این است.

ما، به‌عنوان سازمان فاوا، رضایت کاربران برایمان مهم بود و تلاش می‌کردیم با سامانه‌ای‌کردن، کارهایشان را یک‌جوری تسهیل کنیم که هرطور شده دیتا را وارد سامانه کنند. واقعیت این است که سامانه‌ای‌شدن، جدای از بحث شفافیت، خیلی‌ به آن‌ها کمک می‌کند. شاید همان مدیران داخلیِ مقاوم هم درمجموع تا حدی با استفاده از سامانه موافق بودند، ولی یک جاهایی خط قرمزشان بود و آنجا دیگر مخالفت می‌کردند. جایی که ما دستور از بالا داشتیم، به‌هرحال باید سامانه را مطابق با دستور راه می‌انداختیم، اما همان موقع هم تلاش می‌کردیم تا جای ممکن کار برای واحد اجرایی تسهیل شود و به ‌هرحال آن‌ها هم از ما تشکر می‌کردند؛ می‌دانستند که دستور انجام کار از جای دیگری آمده و اگر در مواردی نمی‌خواهند زیر بار دستور بروند، باید مخالفتشان را جای دیگری ببرند.

مصاحبه‌کننده: پس یعنی آن مخالفت‌های علنی را در جلساتی که با حضور کمیتهٔ شفافیت برگزاری می‌شد ابراز نمی‌کردند؟

اکبری: دو حالت بود. تا جایی که حضور ذهن دارم، یکی‌-دو بار شد که مدیر ارشد یا مدیرعامل یکی از سازمان‌ها یا شرکت‌ها در جلسه‌ای که نمایندهٔ کمیتهٔ شفافیت یا حتی خود خانم آروین حضور داشت گفت که نه، اصلاً من نمی‌خواهم فلان دیتا در سامانه بیاید. اگر می‌توانی دستور فلان مقام بالاتر را بگیر که این کار انجام شود. چند باری هم شد که مثلاً گفتند از من نشنیده بگیر، اما مدیر من به من گفته دیتای این چند کار را در سامانه وارد نکنید و بقیه را وارد کنید و به همین خاطر من این‌ها را نمی‌توانم وارد کنم. اگر این موارد را استثنا کنید کار انجام می‌شود.

مصاحبه‌کننده: کارت بعد.

اکبری: نمیخواهم ادامه بدهم. بعضی وقت‌ها که می‌دیدم تلاش‌ها بیهوده است و شب تا صبح تلاش می‌کردم و فردا نتایج تلاشم به باد می‌رفت، این احساس را داشتم. چند بار همین سامانۀ شفاف در همان بازه‌ای که مدیریت قبلی (همزمان با دورهٔ پنجم شورا) سر کار بود هم قطع و وصل شد. آن‌موقع‌ها شاید خیلی ناراحت می‌شدم و با خودم می‌گفتم واقعاً این کاری که می‌کنم به چه دردی می‌خورد و چه نتیجه‌ای دارد؟ با‌این‌حال، وقتی آدم روحیۀ تیم شفافیت را می‌دید انرژی می‌گرفت. با خودم می‌گفتم ایرادی ندارد، ما کاری را که می‌خواهند انجام می‌دهیم، بگذار به خودشان هم ثابت شود که نتیجه‌ای ندارد، شاید هم برعکس، به من ثابت شود که نتیجه می‌دهد.

کارت بعدی، رضایت. درخصوص راه‌اندازی سامانۀ صورت‌وضعیت‌ها احساس رضایت داشتم. خب، اتوماسیون اداری در شهرداری‌های شهرهای غیر از تهران هم وجود داشت و بقیۀ سامانه‌ها مثل سامانهٔ مالی را هم جسته‌گریخته داشتند. حتی سامانهٔ قراردادها را هم می‌دانستم که بعضی جاها دارند. ولی سامانۀ صورت‌وضعیت‌ها برای اولین بار در کل شهرداری‌ها بود که راه می‌افتاد و به همین خاطر جزء مواردی بود که به من احساس رضایت می‌داد. البته این احساس رضایت با توجه به واکنش‌ها کم‌ و زیاد می‌شد. اگر کسی با ما همکاری می‌کرد، خوشحال و راضی می‌شدیم و انرژی می‌گرفتیم. اگر کسی، علنی یا غیرعلنی، مخالفت و مقاومت می‌کرد، ناراضی و ناراحت می‌شدیم. همراه با آن، گاهی افسوس می‌خوردیم و گاهی عصبانی می‌شدیم. وقتی سامانه را می‌نوشتیم و بالا می‌آمد، اگر کاربر راضی بود ما هم راضی و خوشحال بودیم که کار دارد نتیجه می‌دهد. اما وقتی فردایش می‌‌آمدند و می‌گفتند سامانه را بیاورید پایین یا این تغییرات را در آن اعمال کنید، یا وقتی سامانه به یک باگی برمی‌خورد، ناراضی می‌شدیم. کار بالا و پایین داشت، ولی درکل قدم خوبی در راستای سامانه‌ای و الکترونیکی‌ کردن و شفافیت فرایندها برداشته شد و به نظر من جزء برنامه‌هایی است که می‌شود آن را ادامه داد و به نتیجه رساند. ولی لازم است به یک نکته هم اشاره کنم که فرایند کار خیلی شخص‌‌محور بود. متأسفانه کلاً روندی که در کشور ما وجود دارد شدیداً قهرمان‌پرورانه است و سیستم‌محور نیست. مثلاً همین پروژهٔ شفافیت را ببینید؛ یک تیمی آمد که خالص بود و اراده کرد و تلاش کرد که این اتفاق بیفتد. اما سیستمِ شهرداری واقعاً مانع بود. یک فرایند سیستمی وجود نداشت که همه را مجبور به همراهی با شفافیت کند. در هر قسمتی یکی-دو نفر آدم باوجدان حضور داشتند که کمک می‌کردند و می‌شدند قهرمان داستان. اما درکل، سیستمی که ناظر باشد، جلوی مخالفان بایستد و برای آن‌ها عواقبی در پی داشته باشد وجود نداشت. در برخی امور که چنین سیستمی وجود داشت کارها پیش می‌رفت. یادم می‌آید شورا یکی‌-دو تا از مدیران را به‌خاطر مخالفت‌هایشان با مصوبات شورا عوض کرد. یک‌دفعه همه ترسیدند و سایر مخالفان هم دیگر مخالفتشان را علنی نمی‌کردند. ولی متأسفانه به‌طور کلی ما در همۀ کارها، حتی در فوتبال، به‌سمت قهرمان‌‌پروری پیش می‌رویم و یک روند و فرایند سیستمی نداریم. نمونه‌اش همین بحث تغییر ساعت که امسال برخلاف همیشه اتفاق نیفتاد. خب مشابه این تصمیم را سال‌ها پیش هم گرفته بودند، اما اصلاً انگار همه یادشان رفته بود که آن‌موقع به چه مشکلاتی برخوردند. غیر از بحث هزینۀ انرژی و این چیزها، خود ما به مشکلات فراوانی برخوردیم. من در حوزۀ کاری جدیدم در سازمان فاوا کاملاً با سرورها در ارتباط هستم. همۀ آن‌ها محصول آمریکا و کشورهای خارجی است و تایم زون تعریف‌شدهٔ آن‌ها به ما نمی‌خورد و همین تغییرندادن ساعت مشکلات زیادی برای سرورهای ما به وجود آورد. من تازه به این حوزه آمده‌ام و اولین بار بود داشتم با این مشکلات مواجه می‌شدم، ولی سایر همکارانم که قدیمی‌تر بودند و در دورۀ قبلی که این اتفاق افتاده بود هم حضور داشتند، می‌گفتند آن‌ موقع هم این مشکلات پیش آمده. ولی انگار در سطح مدیریت این بحث‌ها مطرح نبود و تجربهٔ دفعهٔ قبل هیچ‌جا اندوخته نشده بود تا چراغ راه و توشۀ راه دیگران باشد. اصلاً انگار حافظۀ تاریخیِ افرادِ تصمیم‌گیر پاک شده بود. برای این تلاشی هم که در راستای شفافیت و الکترونیکی‌کردن شد و تا اینجا رسید، در حوزه‌های مختلف گام‌های خوبی برداشته شد و نتایج خوبی هم به دست آمد، ولی سؤال این است که آیا چیزی از این می‌مانَد؟ یکی از نگرانی‌های من که به همین فقدان سیستم مربوط می‌شود این است که دانشی که تیم شفافیت در حوزه‌های مختلف از جمله مالی، املاک، تأمین‌کنندگان و بقیۀ موارد کسب کرد و پیشینه‌‌ای که پیدا کرد چه می‌شود؟ نگرانی‌ام این است که آیا این دانش می‌مانَد؟ آیا راهگشا می‌شود؟ هیچ داکیومنتی از این می‌مانَد که بعداً کسی به آن رجوع کند و نخواهد از صفر، شروع و آزمون‌وخطا کند؟ نمی‌دانم. ما معمولاً کارهایمان سیستم‌محور نیست و اگر هم کار خوبی انجام می‌شود متکی به ارادۀ شخصیِ آدم‌هاست و یک سیستم و قانونی بالای کار نیست، به همین دلیل آن شخص که می‌رود و آن تیم که می‌‌روند، هیچ‌چیزی از آن کار باقی نمی‌مانَد. امور دوباره به روال سابق برمی‌گردد و یک افسوس بزرگ برای ما به جا می‌ماند.

مصاحبه‌کننده: حوزۀ کاری شما چرا تغییر کرد؟ خودتان خواستید؟

اکبری: بله، خودم خواستم. یکی از دلایلش همان است که گفتم و آن اینکه متأسفانه اهمیت رضایت کاربران برای تیم ما داشت خیلی کمرنگ می‌شد. واقعاً دوست نداشتم به این اعتراف کنم، اما آن تئوریِ «راه بینداز، جا بینداز» واقعاً تنها قاعده‌ای است که در شهرداری کارایی دارد. البته باید این را هم در نظر بگیریم که کارمندانِ فعلیِ شهرداری را نمی‌شود با کارمندان ده سال پیش مقایسه کرد؛ سطح‌ توقع‌ها بالاست. به‌هرحال شرکت‌های خصوصی توانسته‌اند سامانه‌های باکیفیتی ارائه بدهند و این کارمندان هم بی‌خبر نیستند و آن سامانه‌ها را دیده‌اند و بنابراین نمی‌‌توانی آن‌ها را با حداقل‌ها راضی کنی. درواقع نمی‌شود با عجله کار کرد؛ باید یک بازۀ زمانیِ مقبولی وجود داشته باشد که، با خیال راحت ولی به‌شکل برنامه‌ریزی‌شده، یک تیم سیستم‌محور بیایند پروژه را دست بگیرند، کار را استارت بزنند و به یک جایی برسانند و بعد بروند برای راه‌اندازی. اما تصور این بود که ما هیچ‌وقت به این الگوی کارآمد نخواهیم رسید، چون نیازمند برنامه‌های بلندمدت است و قطعاً بیشتر از چهار سال، یعنی حداکثر زمانی که یک تیم یا یک مدیریت ارشدِ سیاست‌گذار کار را در دست دارد، به طول می‌انجامد. تازه اگر یادتان باشد در دورهٔ قبل شهردار، که مقام ارشد در سیاست‌گذاری محسوب می‌شود، پشت‌سرهم عوض می‌شد. بعد از آمدن آقای حناچی شرایط یک ذره استیبل شد. به‌طور کلی با هر بار تغییر شهردار و به‌تبع آن، تغییر از بالا تا پایین مدیران، سیاست‌های کلی و سیاست‌های خرد در مجموعه تغییر می‌کند و دورۀ زمانی چهارساله هم خیلی کوتاه است. تا طرف بیاید شناخت پیدا کند و کاری انجام دهد، دوره‌اش تمام شده. اصلاً دوست ندارم دوباره این جمله را بگویم، شاید هم جایش نباشد و شاید هم اصلاً نباید بگویم، ولی متأسفانه این‌طوری شده که چون فرصت ندارند کاری کنند و می‌دانند دورۀ بعد هم نیستند، فقط می‌خواهند بار خودشان را ببندند و بروند. منظورم اصلاً این نیست که آدم‌های خوب یا افراد دلسوز وجود ندارند؛ اتفاقاً دارم همین را می‌گویم که این شرایط قهرمان‌پرور است. سیستم به‌نحوی نیست که اگر این تیم چهار سال بعد رفت و یک تیم دیگر آمد، ملزم باشد ادامۀ کار این‌ها را انجام دهد. ما باید برنامۀ بلندمدت داشته باشیم تا هم کارها بی‌‌نتیجه نماند، هم انگیزه‌ها زیاد شود و هم تجربه‌ها از بین نرود.

مصاحبه‌کننده: هنوز متوجه نشده‌ام که چرا جای خودتان را عوض کردید.

اکبری: برای شخص خود من فشار کاری خیلی زیاد بود و دلیل دیگرش هم یک‌سری مسائل خیلی کوچک و داخلیِ تیم خودمان بود و به پروژۀ شفافیت ربطی نداشت.

مصاحبه‌کننده: یعنی مثلاً این‌طوری نبود که همراهی شما با پروژۀ شفافیت برایتان پوئن منفی داشته باشد و بگویند این فرد خیلی به تیم شفافیت نزدیک بود پس کنار بگذاریمش؟

اکبری: نه واقعاً. ممکن است از دید کسی مثل خانم فروغی ماجرا این‌طور بود که من داشتم با ایشان و با تیم شفافیت همکاری می‌کردم، ولی به‌صورت کلی و از دید رئیس خودم، این‌گونه بود که دارم با تیم داخلی خودمان همکاری می‌کنم، چون می‌خواهم کار به ثمر بنشیند و آن چیزی که برایمان دستورالعمل شده انجام شود. پس قاعدتاً رئیسم از من راضی بود، چون من می‌خواستم کاری که بر عهدهٔ تیممان بود تحقق پیدا کند. از دید سایر کارکنان شهرداری هم این‌گونه بود که من می‌خواهم رضایت آن‌ها هم به‌گونه‌ای جلب شود، نه لزوماً به این معنا که ما هر طور که آن‌ها بخواهند قوانین را در سامانه پیاده‌سازی کنیم، بلکه به این معنا که یک سامانهٔ معقولی در اختیار آن‌ها قرار داده شود که حداقلِ باگ را داشته باشد. ممکن بود فرداروزی بیایند در جلسه و آن باگ‌ها را دستمایه کنند و جلوی ما بایستند و بگویند این سامانهٔ شما که این‌قدر حامی آن هستید و راه‌اندازی و اجرایش را ضروری می‌دانید فلان مشکلات را دارد. من این باگ‌ها را در اسرع وقت به تیم توسعه ارجاع و رفع آن‌ها را پیگیری می‌کردم و موارد مربوط به انتقال صحیح اطلاعات از سامانهٔ قدیم به جدید یا اصلاح مشکلات داده‌ای ناشی از باگ‌ها را هم در اسرع وقت با همکاری تیم پشتیبانی انجام می دادم تا حداقل آن کارشناسی که مجبور بود با آن سامانه کار کند راحت‌تر کارش را انجام دهد. شاید آن مدیری که با شفافیت مشکل داشت و نمی‌خواست آن کار را انجام دهد از من خوشش هم نمی‌آمد و شاید در جلسه هم جلوی من می‌ایستاد و با من بحث‌وجدل می‌کرد، یعنی او دلیل و برهان می‌آورد که سامانهٔ تو خوب نیست و من می‌گفتم نه، فلان مزایا را دارد -هرچند اگر با دید کلی نگاه کنیم، مدیران آن‌شکلی کمتر هستند و کلاً مسئلۀ من با آن‌ها نبود- اما کارشناسانی که با سامانه کار می‌کردند و منافع آن مدیر را نداشتند، اگر غر می‌زدند یا ناراحتی و مخالفت و مقاومتی می‌کردند، فقط از این باب بود که سامانه اذیتشان می‌کرد. خب من سعی می‌کردم آن بار را از روی دوش آن‌ها بردارم. پس تعداد افرادی که از کار من راضی بودند بیشتر از مخالفان بود. بنابراین تغییر حوزۀ کاری من ارتباطی با قضیهٔ شفافیت نداشت. این یک تصمیم شخصی بود و تا حدی به اختلاف‌نظرهای من با مدیر داخلی‌مان برمی‌گشت. حتی در ابتدا اجازه نمی‌دادند که جایم را تغییر دهم. مجبور شدم از طریق مدیریت ارشدتر بخش خودمان اقدام کنم و جابه‌جا شوم. من و مدیر تیممان از نظر هندل‌کردن منابع انسانی و منابع داخلی خودمان گاهی با همدیگر اختلاف داشتیم. شیوۀ من این‌گونه بود که خروجی کار ما باید ملموس و قابل‌اتکا و قابل‌ارائه باشد. مخالف این بودم که صرفاً یک چیزهایی به نمایش گذاشته شود و دائماً کیفیت همان چیزها هم کم و کمتر شود. به‌طور کلی با گسترشِ بیش‌ازحد و بدون کیفیت حوزه‌های کار مخالف هستم.

کارت بعدی، استرس. کار ما واقعاً خیلی استرس داشت؛ از یک طرف بحث کاربر بود که باید می‌توانستی در جلسات جلوی آن‌ها دربیایی و بهانه‌ای دستشان ندهی که بگویند سامانه فلان مشکل را دارد و ما از آن استفاده نمی‌کنیم. البته که گاهی واقعاً باید به آن‌ها حق می‌دادی، چون سامانه نوپا بود و مشکلاتی داشت، اما این را هم می‌دانستی که دارند این مشکلات را دستاویز می‌کنند. می‌گفتیم خب سامانه نوپاست، اگر کمی همکاری کنید و یک مقدار با آن راه بیایید، مسیرش را طی می‌کند و به یک نتیجه و سرمنزلی می‌رسد. در طرف دیگر هم تیم شفافیت بود که بالاخره باید به آن‌ها هم جواب می‌‌دادی. از هر طرف که نگاه می‌کردی استرس خیلی‌خیلی شدیدی داشت.

مصاحبه‌کننده: استرس کدام بیشتر بود، جواب‌دادن به تیم شفافیت یا جواب‌دادن به واحدهای شهرداری؟

اکبری: راستش از یک طرف من برای کار تیم شفافیت خیلی ارزش قائل بودم؛ خلوصی که داشتند و همچنین موضوع و هدفی که دنبال می‌کردند برایم اهمیت زیادی داشت. از طرف دیگر هم کار آن کارمند ساده و بدون‌رتبه‌ای که شاید هیچ‌کسی در کل شهرداری او را نمی‌شناخت ولی درنهایت او بود که به‌عنوان یوزر با سامانه کار می‌کرد و اطلاعات را وارد سامانه می‌کرد، حالا چه رئیسش می‌گفت اطلاعات را وارد کن و چه می‌گفت نکن، واقعاً کار این کارمند برایم اهمیت و ارزش داشت. بنابراین برای او هم استرس می‌گرفتم که در کاری که دارد می‌کند اذیت نشود. اتفاقاً همین امروز تصادفاً یکی از این افراد را دیدم که مدیر میانی بود و در بخش مالیِ یکی از این سازمان‌های فنی کار می‌کرد. خوب است به‌عنوان نمونه او را مثال بزنم؛ آدم بی‌نهایت دقیقی است و جزء افرادی است که بعد از رفتنش سامانه‌شان تقریباً خوابید. هم روی بیزنس سازمان و هم روی بحث فنی سامانه‌شان مسلط بود، ولی خیلی کمال‌گرا بود و به معنای واقعی کلمه، کل تیم ما را یک بار از دم تیغ خودش گذرانده بود و همه وقتی با او جلسه داشتند دست‌وپایشان می‌لرزید. ولی از طرفی، کارش واقعاً در راستای بهبود عملکرد بود. خودش برنامه‌ای برای امور مالی نوشته بود و سازمانشان از سامانهٔ کوچک او استفاده می‌کردند. برای اینکه روی سامانهٔ مالی ما بیایند، باید سامانهٔ ما، یعنی سامانه‌ای که این‌همه سازمان از آن استفاده می‌کردند، برای این‌ها سفارشی‌سازی می‌شد. این کار خیلی زمان‌بر و سخت بود. از طرف دیگر، چون خودش برنامه‌‌نویس بود و بنابراین هم از نظر برنامه‌نویسی و هم از نظر بیزنسیِ کاملاً بر کار مسلط بود، سطح‌ توقع خیلی بالایی داشت. راضی‌کردن او هم واقعاً استرس‌زا بود و این هم از نظر من مهم بود، چون او هم داشت وظیفه‌اش را انجام می‌داد و می‌خواست بتواند مشابه یک‌سری گزارش‌هایی که تیم شفافیت از منظر شفافیت می‌گرفت را از دید فنی خودش از سامانه بگیرد و برای او این گزارش‌ها اهمیت زیادی داشت. به خود خانم فروغی هم گفته بودم که در اولویت‌بندی من، پیاده‌سازی خواسته‌های او در سامانهٔ مالی، به دلیل ماهیت فنی و اینکه در صورت عدم پیاده‌سازیْ کار جاری سازمانشان مختل می شود، باید بالاتر قرار بگیرد. می‌گفتم در زمان بستن حساب‌ها اگر نتوانند حساب‌هایشان را ببنندد و سر زمان مشخص مثلاً به حسابرسی یا امور مجامع گزارش بدهند، سازمانشان جریمه می‌شود و مشکلات و تبعات زیادی برایشان دارد. حتی اصلاً ممکن است در این صورت دیگر کلاً از سامانهٔ ما استفاده نکنند.خب این عواقب خیلی سنگین بود. اینکه انرژی کل تیم هدر می‌رفت به کنار، مسئلهٔ دیگر این بود که یک کاری انجام شده بود و به‌بدبختی راضی‌شان کرده بودیم که بیایند از سامانه استفاده کنند و کار را سامانه‌ای کنند تا ما آرام‌آرام به بُعد شفافیتش برسیم؛ اگر او کارش لنگ می‌ماند، کار شفافیت هم از بیخ زیر سؤال می‌رفت.

به همین دلیل، همکاری با این کارشناسان برای شخص من در اولویت بود، هرچند شاید برای مدیریت ما اینکه نشان بدهند ما با تیم شفافیت همراهیم و مخالفت نمی‌کنیم اولویت بیشتری داشت. ولی برای شخص من این‌طور بود که آن کارشناس اگر نتواند حساب‌هایش را جمع کند، باید تا ساعت یک نصفه‌شب بماند، باید روز تعطیلش هم بیاید سر کار، باید از زندگی‌اش بزند، پس من جواب‌گوی آن کارشناس هم هستم. واقعاً هم در بحث مالی بازۀ ساعت کاری گاهی تا ساعت دوی نصفه‌شب، و حتی گاهی بدون بازه، بود و ما می‌گفتیم شیفت ما ته ندارد؛ باید ماند تا زمانی که کار جمع شود و فرقی هم ندارد روز تعطیل باشد یا غیرتعطیل. پس از نظر من اولویت با کار روتین و جاری است؛ کار روتین اول باید انجام شود بعد بخواهی شفافش کنی. وقتی کار روتین درست و تکمیل نیست، دیگر چه چیزی را می‌خواهی شفاف کنی؟ وقتی اطلاعات مالی کامل در سامانه ننشسته باشد عملاً شفافیت هم معنی پیدا نمی‌کند و مثل آیینه‌ای خواهد بود که فقط بخشی از ماجرا را نشان می‌دهد.

مصاحبه‌کننده: این موضوعات را در جلسات کمیته با خانم آروین هم مطرح می‌کردید؟

اکبری: راستش جلسات کمیته خیلی مدیریتی و در سطح مدیریت ارشد بود. کار من در آن جلسات این بود که به‌عنوان یک کارشناس فنی در آنجا پاسخ‌گو باشم. مثلاً اگر می‌خواستند سامانۀ ما را زیر سؤال ببرند یا با ما مخالفت کنند، من در آنجا حاضر بودم که راه‌درروی راحتی برای آنکه بگویند به فلان و بهمان دلیل اطلاعات را در سیستم نمی‌گذاریم پیدا نکنند. ولی این قبیل مسائل را آنجا مطرح نمی‌کردم و بیشتر به خانم فروغی که نمایندۀ خانم آروین بود می‌گفتم. شاید به صلاح تیم ما و شفافیت هم نبود که من بخواهم در جمع به ایشان این‌طور بگویم که، علی‌رغم نظر شما، برای من کارهای دیگری اولویت دارد و اول باید این کارها انجام شود تا بعد کار شما معنا پیدا کند، چون این صحبت بهانه‌ای می شد که اولویت‌بندی‌های تیم شفافیت زیرسؤال رود. معمولاً هم تداخلی بین اولویت‌های تیم شفافیت با اولویت‌های کاری من پیش نمی‌آمد ، ولی مثلاً آن موقع که گفتند سامانهٔ صورت‌وضعیت باید به‌صورت یکپارچه با سامان، مالی و قراردادها راه‌اندازی شود، علناً به مدیریت خودمان گفتم که این کار الان که در پایان سال هستیم مقدور نیست؛ انتهای سال ۹۷ بود. به همین خاطر من را از تیم کنار گذاشتند و گفتند تو خسته شده‌ای، برو در جای دیگری کار کن و ما خودمان این کار را پیش می‌‌بریم. خب من به اندازۀ فهم کارشناسیِ خودم می‌دانستم چه کاری را در چه زمانی می‌توان انجام داد. اگر من این را ندانم که کارشناس خوبی نیستم. اگر ندانم چه ظرفیتی داریم که سرپرست خوبی نیستم. پس این را می‌دانستم که الان موقع بستن حساب‌های مالی است یا الان زمان فلان کار است و این کار باید با روند خودش انجام بشود تا خدشه‌ای به آن وارد نشود و مشکلی پیش نیاید و بعد بتوانیم برویم سراغ بقیۀ چیزها. که اتفاقاً دقیقاً همین اتفاق افتاد و تا بعد از بستن حساب‌ها هیچ کاری پیش نرفت، بهتر است بگویم‌‌ کوچک‌ترین کاری انجام نشد، و اصلاً خودشان هم از تیم شفافیت و معاونت فنی و عمرانی، که متولی سامانهٔ صورت‌وضعیت بود، زمان گرفتند برای بستن حساب‌ها. بعد از آن به من گفتند خب شما استراحتت را کردی، ما هم کار را پیش نبردیم، حالا شما برگرد و ادامۀ کار را انجام بده. ببینید، یک چیزهایی فقط از روی تجربه و دانش انجام می‌شود و همیشه هم زور کارساز نیست. حالا درست است که ما می‌گوییم زور گاهی خوب است -فقط برای مقابله با مخالفان بهانه‌جو و یا شفافیت‌گریز- اما نه زور مقطعی. تأکید خود من بیشتر روی سیستمی‌شدن کار است، یعنی وقتی بنا بر سامانه‌ای‌کردن فرایندهای یک حوزه می‌شود، بستر مناسب عملیاتی‌شدن و الزامات قانونیِ اجرایی‌شدن آن نیز دیده شود و کار در یک بازۀ زمانی مناسب و با یک برنامه‌ریزی بلندمدت پیش رود، نه اینکه نیاز به یک قهرمان فداکار باشد، نه اینکه فورس کنیم که یک تیم بیاید فلان کار را بکند. این کار باعث می‌شود آن کسانی هم که واقعاً خواهان انجام کارند و واقعاً می‌خواهند همراه باشند خودشان را کنار بکشند، چون خودشان را مجبور به پاسخ‌گویی درمورد کاری که خارج از توان و ظرفیت است می‌بینند. همۀ ما آن دوران یک‌سری وظایف روتین و جاری داشتیم که باید انجام می‌دادیم، مثلاً پشتیبانی سامانهٔ مالی و انواع کارهای کارشناسی و … و از طرف دیگر یک‌سری کارهای مضاعف هم بابت پروژهٔ شفافیت به ما اضافه شده بود. در این حین، خب برخی که تکلیفشان مشخص بود و مخالف بودند، و برخی هم همراه بودند. به‌‌هرحال آن وظایف روتین برای هر دو گروه اولویت داشت، چون اصلاً بدون آن‌ها بقیۀ کارها معنی پیدا نمی‌کرد. این بود که خب درعمل اولویت‌بندی‌ها به این ترتیب چیده می‌شد.

برگهٔ آخر، امیدواری. چقدر جالب که کارت امیدواری آخرین کارت است. من هنوز هم امیدوارم؛ امیدوارم تمام زحمت‌های که این تیمی که آمدند کشیدند و همۀ کارهایی که انجام شد و اتفاقاتی که رقم خورد روزی پیش برود. برای بهبود باید امیدوار باشیم و هر کاری که از دستمان برمی‌آید، هرچند کوچک، انجام دهیم، و امیدوار باشیم که افراد دیگری هم همراهی می‌کنند و راه را ادامه می‌دهند تا کار به سرمنزل برسد. با همۀ افسوس‌ها و همۀ ناراحتی‌ها و همۀ مسائلی که بود، من همچنان امید به بهبود دارم و ان‌شاءالله که این مسیر ادامه پیدا می‌کند.

مصاحبه‌کننده: تعدادی سؤال هم برای جمع‌بندی داریم؛ یکی اینکه به نظرتان موقعیتی بود که شفافیت مضر یا در تضاد با منافع عمومی باشد؟

اکبری: در تضاد با منافع عمومی؟ بعید می‌دانم. حداقل تا جایی که حضور ذهن دارم، نه. اگر هم موردی بوده، که واقعاً بعید است، حتماً آن‌قدر مهم یا مشکل‌ساز نبوده که من در خاطرم مانده باشد. بنابراین اقداماتی که انجام گرفت در تضاد با منافع عمومی نبود، اما شاید با منافع برخی افراد یا گروه‌های خاص که چندان کم‌تعداد نبودند و یا شاید مخالف شفافیت بودند مغایرت داشت. البته اینجا هم لزوماً بحث منافع شخصی در میان نبود. مثلاً وقتی می‌خواهید سیستم جدیدی را راه بیندازید، چون در ابتدای راه قرار دارید، بعضی از کارمندان ممکن است برای کار با سیستم جدید به مشکل بربخورند و نتوانند خودشان را با آن وفق دهند، یا اگر سیستم باگ داشته باشد ممکن است نتوانند با آن سروکله بزنند یا حجم کار و زمانی که باید به کار اختصاص دهند بیشتر شود. در این صورت شاید بتوانیم بگوییم شفافیت با منافع این کارمندان در تضاد بود. ولی باز هم نمی‌توانم بگویم اقدامات دورهٔ قبل با منافع عموم مردم ضدیت داشت. به‌خاطر همین هم من تلاش می‌کردم تا، به‌عنوان یک شهروند، تمام کاری را که از دستم برمی‌آید انجام دهم و به همین خاطر هم خلوص تیم شفافیت و اینکه احساس می‌کردم آن‌ها هم همه به‌دنبال منافع عمومی شهروندان هستند و به‌عنوان یک شهروند برای تحقق شفافیت تلاش می‌کنند برایم باارزش و قابل‌تقدیر بود. خلاصه اینکه فکر نمی‌کنم چیزی در تضاد با منافع عموم مردم در فرایندی که ما برای شفافیت طی کردیم بوده باشد.

مصاحبه‌کننده: اگر الان قرار باشد به ابتدای همکاری خود با کمیتهٔ شفافیت برگردید فکر می‌کنید تغییری در تعریف کار یا شیوۀ پیشبرد آن می‌دادید؟

اکبری: من قبل از مصاحبه هم گفتم که سعی می‌کنم کاملاً روراست باشم. من همان موقع هم آن کاری را می‌کردم که واقعاً فکر می‌کردم درست است. در مواردی که غیر از این بود، مثلاً گاهی که اصرار خانم فروغی را به‌عنوان نمایندۀ خانم آروین می‌دیدم که به من می‌گفت فلان کار را انجام بده -من خودم مستقیماً با خانم آروین در ارتباط نبودم- به‌خاطر خلوص‌نیت و هدفی که داشت و تلاشی که می‌کرد، فقط می‌گفتم «باشد، من اعتقادی به این کار ندارم ولی انجامش می‌دهم». گاهی وقت‌ها هم خلاف نظر خانم فروغی کاری را انجام می‌دادم که موجب نارضایتی ایشان می‌شد و مثلاً می‌گفت چرا فلان دسترسی را در سامانه برای شهرداری ایجاد کردید؟ دلایلم را برایش توضیح می‌دادم و می‌پرسیدم آیا درست است کاری کنیم که این‌ها اصلاً از سامانهٔ ما استفاده نکنند؟

مصاحبه‌کننده: چه دسترسی‌ای داده بودید؟

اکبری: منظورم همین دسترسی‌ها و اجازه‌هایی است که می‌گفتند در سامانه برایمان ایجاد کنید، مثل اینکه در فلان‌جا ضرورتی نداشته باشد که امضای الکترونیک بکنند یا فایل پی‌دی‌اف بگذارند. به خانم فروغی می‌گفتم پنج نفر از شهرداری در جلسهٔ برگزاری مناقصه حضور داشته‌اند و نمایندهٔ حراست و بازرسی هم که ناظران جلسه بودند اشکالی به کار وارد نکرده‌اند؛ هیچ‌کس چیزی نگفته است. ضمن اینکه درخواست این تغییرات با تأیید متولیان سامانه یعنی اداره‌کل امور مالی و اداره‌کل حقوقی انجام شده است. در این شرایط چرا ما باید سامانه را ببندیم و کارشان را متوقف کنیم تا بعد همین را بهانه کنند و بگویند ما از سامانه استفاده نکردیم چون خوب نبود؟ به او می‌گفتم تو راضی بودی چنین اتفاقی بیفتد؟ خب ما آن دسترسی‌ها و اجازه‌ها را به‌شان دادیم. یک چنین مواردی هم پیش می‌آمد. درمجموع بعضی از کارها را با اینکه خودم هم راضی نبودم انجام می‌دادم، البته با عنایت به اولویت‌بندی‌ها و اینکه با کار روتین و جاری مردم و امور شهرداری تداخل نداشته باشد و باعث توقف کارها نشود. فکر می‌کنم اگر به گذشته برگردم هم همان مسیر را می‌روم. در این زمینه فکر نمی‌کنم تغییری صورت بدهم.

مصاحبه‌کننده: در تکمیل سؤال قبلی، اگر به گذشته برمی‌گشتید چه پیشنهادی برای کمیتۀ شفافیت و خانم آروین داشتید؟ موردی بود که فکر کنید اگر طور دیگری عمل می‌کردند، حالا چه از حیث تعریف دستورکارها و چه از حیث شیوۀ پیشبرد کارها، بهتر بود؟ در صحبت‌هایتان اشاره‌هایی به بحث اولویت‌ها و مسائلی از این قبیل داشتید. ولی اگر مورد دیگری هم هست بفرمایید.

اکبری: نمی‌خواهم بعد از امیدواری برسم به ناامیدی و افسوس‌خوردن. ولی باید بگویم که ما معمولاً هیچ تجربه‌ای را حفظ نمی‌کنیم و هر کاری هم که انجام می‌شود، اگر فاصله‌ای بیفتد و تیم دیگری بخواهد همان کار را انجام بدهد مجبور است دوباره از صفر شروع کند. بدون حفظ تجربه‌ها و بدون سیستمی‌کردن تغییرات -منظورم از سیستم یک سیستم مکانیزه و سامانه نیست،‌‌ منظورم یک روال سیستمی است که به قاعده و قانون تبدیل شود- ورود به حوزه‌های مختلف و راه‌اندازی سامانه‌ها بدون قوانین و مقررات پشتیبان عملاً بی‌فایده است. بنابراین پیشنهاد من این بود که تعداد حوزه‌های فعالیت کمیته کمتر شود. اگر شفافیت فقط یک در حوزه به‌صورت کامل و درست پی‌ریزی می‌شد، به نظر من بهتر از این بود که در حوزه‌های متعددی سرمایه‌گذاری شود. اگر تغییر رویه‌ها از طریق وضع قوانین و مقرراتی در بالاترین سطح یعنی مصوبهٔ شورا تثبیت می‌شد، نفرات بعدی به‌دشواری می‌توانستند آن رَویه‌ها را تغییر دهند و زیر سؤال ببرند. نمی‌گویم نمی‌توانستند، چون متأسفانه کار نشد ندارد! پس به نظرم بهتر این بود که رویه‌های جدید به‌عنوان قانون و مقررات و به‌قول شما سازوکار تدوین می‌شد، ولو در یک حوزۀ کوچک‌تر. باز می‌گویم که خیلی سعی می‌کنم خودم را امیدوارم کنم، ولی الان ما هیچ داکیومنتی نداریم. حتی شاید باورتان نشود که درخصوص این سامانهٔ مالی و معاملاتِ به این بزرگی هیچ داکیومنتی وجود ندارد. منظورم داکیومنتی کاربردی است که فرایندهای پیاده‌سازی‌شده و مسیر توسعهٔ سامانه را مستند کرده باشد و نشان دهد که این مسیر چطور طی شده و سامانه‌ها چطور به اینجایی که هستند رسیده‌اند. حتی در حوزۀ سامانه‌های مالی و معاملات هم با اینکه برنامه‌نویس‌های خودمان آن را نوشته‌اند و عملیاتش داخل مجموعۀ خودمان انجام شده و پشتیبانی می‌شود، با‌این‌حال اگر زمانی این تیم منحل شود، دیگر هیچ سرنخی از آن نداریم و تیم بعدی تقریباً باید از صفر شروع کند و دوباره تمام این مراحلی که انجام شده را تکرار کند. در جایی مثل شهرداری که همه با هم در ارتباط‌اند و فرایندها در هم تنیده اند، ورک‌فلودرآوردن خیلی دشوار است. کسی مسئولیتش را قبول نمی‌کند و این هم یکی از مسائل تعجب‌آور است؛ از یک طرف می‌‌گویند چرا من را در فرایند نیاوردی، اما از یک طرف حاضر نمی‌شوند به‌صورت رسمی اظهار کنند که در فرایند نقش داشته‌اند. به همین دلیل من معتقدم باید یک قانون و مقرراتی وضع می‌شد و تغییرات حالت سیستمی می‌گرفت، ولی در حوزه‌های محدودتری. نه اینکه درگیر سامانه‌های متعددی شویم که بعد هم به‌راحتی بشود آن‌ها را کنار گذاشت و متأسفانه کار به جایی برسد که اگر بخواهند دوباره به این سامانه‌ها رجوع کنند و آن‌ها را توسعه و ارتقا دهند، هیچ داکیومنت و مستند کاربردی از سامانه‌ها و فرایندها در دسترس نباشد. حداقلش این بود که باید کار داکیومنت‌سازی به‌نحوی انجام می‌شد. این‌همه دانشی که خود خانم فروغی دارد -واقعاً دانش خیلی زیادی دارد چون در حوزه‌های متعددی ورود و اطلاعات کسب کرد- باید ثبت می‌شد، حتی اگر شده به‌‌طور خلاصه و برای اینکه تاریخچه‌ای از فرایندها و مسائل بخش‌های متعدد و مختلف شهرداری داشته باشیم. می‌شد این کار را به‌عنوان یک دفترچۀ راهنما دربارۀ سازوکار شهرداری در نظر بگیریم؛ اگر بخواهیم حرف‌های ایشان را بنویسیم، دفترچۀ مفصلی می‌شود ارائه داد؛ اینکه من صرفاً به خانم فروغی اشاره می‌کنم به این دلیل است که با ایشان خیلی در ارتباط بودم، اما قطعاً راجع به سایر همکارانی که در تیم کمیتهٔ شفافیت بودند نیز همین مسئله وجود دارد که نفر بعد به دانش آموختهٔ این افراد دسترسی ندارد و باید از صفر شروع کند. کلاً ما در بحث داکیومنت‌سازی و سیستمی‌کردن خیلی ضعیفیم. سیستمی‌کردن فقط بالاآوردن یک سامانه نیست. متأسفانه کل این مجموعه، همه، حتی مدیران، فکر می‌کنند همین که فلان سرویس و سامانه را آوردیم بالا کافی است. نه، باید این «روند» را به‌شکل سیستمی درآوریم، چون این سامانه قرار است آن روند دستی را به روندی مکانیزه تبدیل کند. اگر همان روند دستی را سروسامان بدهیم، یک جمع‌بندی و داکیومنت‌سازیِ درست‌وحسابی انجام دهیم و روالی سیستمی به آن بدهیم، کار مهمی کرده‌ایم و در آینده هم اگر بخواهیم سامانه‌ای بنویسیم و سرویسی بالا بیاوریم، کار راحت‌تری در پیش خواهیم داشت. ولی متأسفانه کل کار را مترادف با بالاآوردن یک سرویس می‌بینند و بعداً ممکن است یک نفر بیاید و بگوید این سرویس فلان مشکل را دارد و به همین دلیل اصلاً نباید از آن استفاده کرد، یا به‌جای آن یک سرویس دیگر را با پیمانکار مدنظر خودش بیاورد بالا.

مصاحبه‌کننده: غیر از اشاره‌هایی که در صحبت‌هایتان بود، نقاط قوت و ضعف کمیتۀ شفافیت از نظر شما چیست؟

اکبری: نیتشان خالص بود و راستش افراد باهوشی هم بودند، یعنی در همان زمان محدودی که داشتند می‌توانستند به قضایا ورود کنند، دانش کسب کنند، تجزیه‌ و تحلیل کنند و برای مسائل راهکار هم ارائه دهند. خب این کارها قطعاً به هوش بالایی نیاز دارد و، علاوه‌برآن، تلاش و پشتکار زیادی هم می‌طلبد که بخواهند پیگیرِ اجرایی‌شدنِ همۀ این کارها بشوند. منظورم از هوش مثلاً همین مهارت و تخصصی است که شما در کار مصاحبه به کار می‌گیرید و یک‌سری اطلاعات را به دست می‌آورید، اطلاعاتی که درنهایت آن خروجی مدنظرتان و گزارشی را که می‌خواهید به شما بدهد. این کار هم تخصص می‌خواهد. در غیاب تخصص، ممکن است وسطِ این مصاحبه برخی مسائل از قلم بیفتد یا برخی مسائل اصلاً مطرح نشود و برخی سؤال‌ها پرسیده نشود و بنابراین خروجی کارتان مطلوب نخواهد بود. کار آن‌ها هم دقیقاً به همین معنا مستلزم تخصص بود. پس منظورم از هوش مهارتی توأم با تخصص بود که می‌توانستند تجزیه‌ و تحلیل کنند، از افراد اطلاعات بگیرند، گفته‌های افراد مختلف در جاهای مختلف را به هم پیوند دهند و درنهایت نتیجه‌گیری کنند که مثلاً گلوگاه یا مشکلِ سامانۀ جامع املاک فلان مسئله است. حالا می‌توانستند نتیجه بگیرند که یک قانون درمورد فلان معضل وضع کنیم یا فلان مورد باید سامانه‌ای شود. شناساییِ مسئله خیلی اهمیت دارد. در شهرداری هر کس با دید محدود خودش و، به‌واسطۀ وظیفۀ خُردی که داشت، از منظر فردی به مسائل نگاه می‌کرد. ولی این تیم صحبت همۀ این افراد را می‌شنید و تجزیه‌ و تحلیل می‌‌کرد، این صحبت‌ها را به هم ربط می‌داد و نتیجه می‌گرفت که راه‌اندازی فلان سرویس یا بهمان سامانه ضروری است یا در این مورد خاص باید این قانون باشد، یا اینجا باید این ابلاغیه را بدهیم و این کارها باید انجام شود. لازمهٔ همهٔ این کارها تخصص و هوش بود. در مرحلهٔ بعد هم وقتی تعیین می‌شد چه کارهایی باید انجام شود و چه سامانه‌هایی و چه سرویس‌هایی و چه مسائلی باید وضع شود، اعضای تیم در تعیین نحوهٔ پیاده‌سازی ورود می‌کردند و پیشنهاد و راهکار می‌دادند. در مرحلهٔ بعد پیگیری می‌کردند که آیا شهرداری دستورات را اجرا می‌کند یا نه و با بررسی سامانه‌ها و سنجیدن آن‌ها و کشف یک‌سری نکات بر عملکرد شهرداری نظارت می‌کردند. این‌ها دیگر جزء ویژگی‌های شخصیتیِ تک‌تک افراد آن تیم بود که می‌نشستند و این کارها را انجام می‌دادند.

مصاحبه‌کننده: به‌عنوان سؤال آخر، از نظر شما آیا شفافیت راهکارِ کارآمدی برای کاهش فساد است؟

اکبری: صد درصد. چرا نباشد؟ همین که مخالف دارد، همین که برخی افراد، چه علنی چه غیرعلنی، با آن مخالفت می‌کنند نشان می‌دهد که قطعاً راهکار کارآمدی است. اما مهم این است که این شفافیت به چه نحوی اجرایی و در چه حوزه‌هایی عملیاتی شود. من نظر خودم را دراین‌باره گفتم؛ روال اجرای کار و نظارت بر آن باید سیستمی شود و نباید فقط به بالاآوردن سامانه و سرویس بسنده کرد. هرچند حتی در حد همین بالاآوردن سامانه و سرویس هم می‌بینیم که مخالفان زیادی داشت و سروصدای زیادی به پا کرد. یکی از این سامانه‌ها چند بار خوابید و بالا آمد.

مصاحبه‌کننده: کدام سامانه؟

اکبری: خود سامانۀ شفاف. سامانۀ شفاف چندین بار دچار این مشکل شد. و همین نشان می‌دهد که، هرچند کم، اما به‌هرحال کارآمد است؛ انتشار قراردادهای شهرداری در آن ابعاد طوری که برای عموم قابل‌رصد باشد بی‌سابقه بود. مخالفان، حتی با اینکه می‌دانستند اگر اطلاعات را در سامانهٔ ما وارد کنند درنهایت افراد بیشتری می‌توانند به آن‌ها دسترسی داشته باشند و به همین دلیل هم با آن مخالفت می‌کردند، میزان تأثیر و نمایشی که این سامانه داشت برای خودشان هم قابل‌پیش‌بینی نبود و شوکه شدند. پس می‌شود گفت که قطعاً کارآمد بوده است.

مصاحبه‌کننده: خیلی ممنون. اگر موضوعی باقی مانده که باید درمورد آن صحبت می‌کردیم و جا افتاده بفرمایید.

اکبری: به نظر من سؤالات شما کامل و جامع بود و همۀ مسائل را در بر ‌گرفت. من هم تا جایی که توانستم گفتم و امیدوارم اطلاعاتم به درد شما بخورد. البته چون مدتی گذشته و کاملاً از آن حوزه دور شده‌ام و دیگر رجوع هم نمی‌کنم و اصلاً نپرسیده‌ام که کار سامانه‌ها به کجا کشیده، شاید حضور ذهن کافی نداشتم. بااین‌حال تلاش کردم نکات مهم را در حد توانم بازگو کنم.

مصاحبه‌کننده: خیلی ممنون.

اکبری: من هم از شما سپاسگزارم.

[۱] سمیه فروغی، کارشناس کمیتهٔ شفافیت و شهر هوشمند

[۲] «بی‌مزد بود و منت هر خدمتی که کردم، یا رب مباد کس را مخدومِ بی عنایت»، حافظ.

مصاحبه با مهدیه آقاملایی- آبان ۱۴۰۲

مصاحبه‌کننده: لطفاً خودتان را معرفی کنید و از سابقهٔ شروع به‌کارتان در شورای شهر بگویید.

مهدیه آقاملایی: من مهدیه آقاملایی هستم. فوق‌لیسانس مدیریت فرهنگی دارم. سابقهٔ کارم در شورا به سال ۱۳۷۹ و دورهٔ اول شورا برمی‌گردد، یعنی حدود بیست‌وچهار سال است که در شورا فعالیت می‌کنم. در دورهٔ اول خانم جلایی‌پور رئیس ستاد شورایاری بودند و من، به‌عنوان اینکه قرار است در ستاد شورایاری مشغول به‌ کار شوم، همکاری با ایشان را شروع کردم و فعالیتم در شورا از همان‌جا آغاز شد.

مصاحبه‌کننده: الان در کدام بخش مشغول به کار هستید؟

مهدیه آقاملایی: با انحلال دورهٔ اول، شورا با چالش روبه‌رو شد و بین نمایندگان شورا و همکاران اداری شورا فاصله افتاد تا زمانی که شورای دورهٔ دوم تشکیل گردید. شکر خدا، بعد از آن، ما در معاونت مصوبات مشغول و همان‌جا ماندگار شدیم. تقریباً بیست‌ویک سال است که در این معاونت هستم و در حال حاضر رئیس ادارهٔ مصوبات و تنقیح مقررات[۱] هستم.

مصاحبه‌کننده: وظیفهٔ ادارهٔ مصوبات و تنقیح مقررات چیست؟

مهدیه آقاملایی: همان‌طور که از اسم آن هم برمی‌آید، خروجی نهایی کار ادارهٔ مصوبات «مصوبه»‌ است. بنا بر مادهٔ ۸۰ قانون شوراها[۲] شورای شهر تهران مصوباتی را تصویب می‌نماید که درنهایت توسط ادارهٔ مصوبات انشا و ویرایش می‌شود و به شهرداری تهران و مراجع ذی‌ربط ابلاغ می‌شود. تصویب یک مصوبه مراحلی دارد؛ اولین مرحله و پایهٔ اصلی آن معمولاً ارائهٔ یک طرح یا لایحه است. البته ما مواردی مثل نام‌گذاری معابر و یا تشخیص باغ در پرونده‌های باغات را هم داریم که به‌لحاظ حقوقی «نظریهٔ حقوقی» هستند و نه طرح یا لایحه، اما بالاخره به رأی‌گیری در صحن نیاز دارند و به همین دلیل جزء مصوبات به حساب می‌آیند. پس نام‌گذاری معابر، تشخیص باغات، طرح و لایحه طی مراحلی درنهایت به مصوبهٔ شورا می‌انجامند.

بخشی از وظیفهٔ رئیس ادارهٔ مصوبات و تنقیح مقرراتْ ارجاع طرح یا لایحه و درخواست معرفی نمایندگان بر اساس قوانین موضوعه به کمیسیون‌های تخصصی شوراست. در ادامه، رئیس ادارهٔ مصوبات باید پیگیری کند تا کمیسیون‌ها گزارش‌های خود را ارسال کنند، و بعد از دریافت گزارش‌ها، آن‌ها را، به همراه دیگر موارد قابل طرح در صحن شورا، در اختیار رئیس ادارهٔ جلسات قرار دهد تا در فهرستی به نام « فهرست موارد آماده جهت دستور» قرار گیرد.

 ممکن است آنچه در صحن شورا مصوب می‌شود با آنچه کمیسیون تخصصی در گزارش خود روی یک طرح یا لایحه پیشنهاد داده است متفاوت باشد. ادارهٔ مصوبات و تنقیح مقررات وظیفه دارد تغییراتی را که در صحن شورا پیشنهاد و تصویب شده است در گزارش کمیسیون اعمال نماید و پس از تأیید معاونت مصوبات، متن نهایی را، جهت امضا، به رئیس شورا ارسال نماید.

مصاحبه‌کننده: ثبت اتفاقات جلسات صحن بر عهدهٔ چه کسی است؟

مهدیه آقاملایی: الان دو قسمت شده است. ثبت فیلم و صوت جلسه توسط روابط عمومیِ شورا و رصد جلسه توسط معاونت مصوبات انجام می‌شود. این معاونت فقط می‌خواهد بداند برای آنچه قرار است ابلاغ شود چه اتفاقی افتاده، بنابراین فقط رصد جلسه را لازم دارد. البته بنا بر آنچه در قانون آمده، برخی موارد مربوط به رصد جلسات، مثل ثبت مذاکرات، جزء وظایف هیئت‌رئیسهٔ شوراست که در حال حاضر این بخش را هم معاونت مصوبات انجام می‌دهد.

مصاحبه‌کننده: معاونت مصوبات، بعد از ابلاغ مصوبه، در پیگیری اجرای آن هم نقش دارد؟

مهدیه آقاملایی: بله، دارد. اصلاً یکی از وظایف رئیس شورا پیگیری اجرای مصوبات است. ما در معاونت مصوبات شاید اجرای مصوبات را در سطح کارشناسی پیگیری نکنیم، اما برخی مصوبات الزاماتی دارند که به‌لحاظ زمان‌بندی باید حواسمان به اجرای آن‌ها باشد، مثل الزام شهرداری به ارسال لایحه یا معرفی نماینده‌هایی که باید به کمیته‌ها بروند. ما همهٔ مصوبات را بررسی می‌کنیم و برای مصوبه‌هایی که چنین تکالیفی دارند به شهرداری نامهٔ پیگیری می‌زنیم. اما پیگیری کارشناسی نوع دیگری از پیگیری است که معمولاً کمیسیون‌ها درخواست می‌کنند و مثلاً می‌گویند ما درمورد فلان مصوبه پیگیری مداوم می‌خواهیم، و ما هم ارسال نامهٔ پیگیری برای آن مصوبه را در دستور کارمان می‌گذاریم.

البته قبلاً بدون درخواست کمیسیون‌ها هم نامه‌های پیگیری کارشناسی را ارسال می‌کردیم، اما الان تعداد مصوبات خیلی زیاد شده و از طرفی می‌بینیم کمیسیون‌ها تمایل دارند، بر اساس اهداف و اولویت‌هایشان، مستقیماً با شهرداری مکاتبه کنند و پیگیر اجرای مصوبات شوند. به همین دلیل ما معمولاً سعی می‌کنیم تا وقتی خود کمیسیون‌ها درخواست نکرده‌اند، نامهٔ پیگیری نزنیم. البته همان‌طور که گفتم برخی موارد مثل پیگیری ارسال لایحه یا پیگیری معرفی نماینده یا اقدامی که خیلی مهم است و باید ظرف مثلاً یک ماه نتیجهٔ آن به شورا برسد را ما خودمان انجام می‌دهیم. یعنی پیگیری مقطعی را انجام می‌دهیم. ولی اگر مثلاً درحوزهٔ پسماند تکلیفی به عهدهٔ شهرداری قرار گرفته باشد، نامهٔ پیگیری را در صورتی می‌زنیم که رئیس شورا دستور پیگیری بدهد یا کمیسیون خدمات شهری شورا درخواست آن را داشته باشد.

مصاحبه‌کننده: در دورهٔ قبل چطور با فعالیت‌های خانم آروین و پروژهٔ شفافیت شورا و الکترونیکی‌شدن فرایندهای آن آشنا شدید؟

مهدیه آقاملایی: اصلی‌ترین موضوع همکاری من با خانم آروین راه‌اندازی سامانهٔ گردش طرح‌ها و لوایح در شورا بود که زمان زیادی هم برد. قرار بود همهٔ طرح‌ها و لوایحی که به شورا ارائه می‌شد -طرح‌ها را که خود اعضای شورا پیشنهاد می‌دهند و لوایح را عمدتاً شهرداری ارائه می‌دهد- در این سامانه ثبت شود و گردش‌ کار داخلی رسیدگی به آن‌ها تا زمان تصویب نیز در این سامانه طی شود. من رئیس ادارهٔ مصوبات و تنقیح مقررات هستم و احتمالاً چون ارجاعات طرح‌ها و لایحه‌ها و مراحل اداری اصلی بررسی پیشنهادها تا ابلاغ مصوبه به‌عهدهٔ من بود و کارشناس آن حوزه به حساب می‌آمدم، رئیس واحد من را به‌عنوان نمایندهٔ معاونت مصوبات به خانم آروین معرفی کردند. فکر می‌کنم انتخابشان کسی بود که کار را بلد باشد، بداند که باید چه کار کند و مراحل کار را درست اطلاع‌رسانی کند. البته به‌جز من، برخی دیگر از همکاران معاونت هم، به تناسب موضوع، با این پروژه همکاری می‌کردند.

ما، علاوه بر کار اداری معمول خودمان، باید زمان می‌گذاشتیم و در هفته‌ در چند جلسه شرکت می‌کردیم و تمام ریزه‌کاری‌های فرایندها را درمی‌آوردیم. باید مشخص می‌شد که در هر مرحله سامانه باید چه قابلیت‌هایی داشته باشد، مثلاً چطور باید یک طرح در سامانه تعریف شود، یا وضعیت اجرای آن ثبت شود یا اساساً نیاز اعضا به‌عنوان کاربران سامانه چیست. همگی این موارد نیاز به بررسی داشت و زمان می‌برد و من تا جلسهٔ بعدی باید آماده می‌بودم که چیزی از قلم نیفتد.

مسئله‌ای که وجود داشت این بود که اتوماسیون از دورهٔ سوم یا چهارم وجود داشت، اما به‌گونه‌ای نبود که همه بتوانند همهٔ کارهایشان را در فضای اتوماسیون انجام دهند. از دورهٔ پنجم بود که کار با اتوماسیون در شورای شهر برای همه کارمندان اجباری شد، همهٔ مکاتبات در بستر اتوماسیون انجام می‌شد و فضا خیلی خوب شده بود. همهٔ ارجاعات اتوماسیونی شده بود و حتی دسترسی خود ما به طرح‌ها و لوایحمان هم خیلی راحت‌تر شده بود چون می‌دیدیم لینک همهٔ این طرح‌ها و لوایح در سیستم اتوماسیون قابل مشاهده است و حتی اگر پروندهٔ فیزیکی موجود نبود، از طریق لینک‌های موجود می‌توانستیم ببینیم که چه اتفاقی روی طرح یا لایحه افتاده است، به چه کسی ارجاع شده و به چه کسی ارجاع نشده است.

 با فعال‌شدن اتوماسیون، اولین موضوعی که ما در رابطه باسامانهٔ طرح‌ها و لوایح با خانم آروین مطرح کردیم این بود که سامانه‌ای که قرار است طراحی شود در خود بستر اتوماسیون ایجاد شود و خارج از اتوماسیون نباشد، یعنی طرح‌ها و لوایح دوباره جای دیگری ثبت و ضبط نشوند که ما مجبور شویم دنبال آن‌ها بگردیم. شروع کردیم به شرکت در جلساتی که خانم آروین با کارشناس‌های سازمان فناوری و اطلاعات شهرداری و کارشناس‌های خودمان در ادارهٔ فناوری اطلاعات شورا برگزار می‌کرد. آنجا هم پیشنهاد اصلی من همین بود که کار از محور اتوماسیون خارج نشود چون ما تازه متوجه شده بودیم که اتوماسیون واقعاً قابلیت‌های خوبی دارد و می‌تواند کمک زیادی به کارهای ما کند. پیشنهاد ما پذیرفته و کار ایجاد سامانه شروع شد.

مصاحبه‌کننده: به‌طور مشخص سامانهٔ گردش طرح‌ها و لوایح قرار بود چه تغییری در سیستم کار شورا به وجود بیاورد؟ قبل از آن کار چطور بود؟

مهدیه آقاملایی: قرار بود سامانه همان کمکی را به ما بکند که اتوماسیون داشت می‌کرد. اما خب آن زمان استفاده از اتوماسیون تازه فراگیر شده بود و خود من بعد از دو-سه سال متوجه شدم که سیستم اتوماسیون می‌تواند چقدر مفید باشد -کمااینکه همان زمان هم به خود سامانهٔ گردش طرح‌ها و لوایح کمک زیادی کرد- طوری که من دیگر سراغ پروندهٔ فیزیکی نمی‌روم چون تمام سوابق یک طرح یا لایحه، ریزبه‌ریز، در سیستم اتوماسیون وجود دارد. شاید اگر من آن موقع با اتوماسیون بیشتر آشنا بودم، می‌توانستم افراد را متقاعد کنم که کاری را که از سامانهٔ طرح‌ها و لوایح انتظار دارند همین اتوماسیون می‌تواند انجام دهد. البته یک تفاوت بین سیستم اتوماسیون با سامانه وجود داشت و آن هم این بود که ما می‌توانستیم روی اطلاعات ثبت‌شده در سامانه گزارش‌گیری کنیم. آن گزارش‌هایی که قرار بود از سامانهٔ طرح‌ها و لوایح بگیریم برای خانم آروین اهمیت زیادی داشت.

ببینید، یکی از وظایف ما به‌عنوان کارشناس ادارهٔ مصوبات این است که اطلاعاتی را که هیئت‌رئیسه می‌خواهد در اختیارشان بگذاریم. تا قبل از راه‌افتادن سامانه، من یک‌سری اطلاعات را روی سیستم خودم و برای خودم داشتم و از آن‌ها برای گزارش‌دادن به هیئت‌رئیسه استفاده می‌کردم. مثلاً وقتی دوره عوض می‌شود اعضای جدید شورا اطلاع چندانی ندارند که در دورهٔ قبل چه طرح‌ها و لوایحی در دستور کار قرار داشته است. ما موظف هستیم به آن‌ها اعلام کنیم که چه تعداد طرح و لایحهٔ معوقه از دورهٔ قبل داریم. پس زمانی که خانم آروین اطلاعات طرح‌ها و لوایح را خواست برای ما چیز جدیدی نبود. اما خب تا پیش از آن، من آن‌ها را پرینت می‌کردم یا به‌صورت فایل ورد یا پی‌دی‌اف در اختیار هیئت‌رئیسه می‌گذاشتم، چون معمولاً تعداد محدودی طرح و لایحه بود که باید در اختیارشان قرار می‌دادم. درحالی‌که خانم آروین می‌خواستند همهٔ طرح‌ها و لوایح جایی ثبت و ضبط شوند و بتوانیم از طریق سامانه بفهمیم که مثلاً چه تعداد طرح و چه تعداد لایحه داریم، طرح‌ها و لوایح به کجا ارجاع شده‌اند، چقدر از آن‌ها معوق و بلاتکلیف مانده، و ….

مورد دیگری که برای خانم آروین اهمیت داشت زمان‌بندی‌هایی بود که، طبق قوانین و آیین‌نامه‌های مربوط به ادارهٔ شورا، باید در فرایند بررسی پیشنهادها رعایت می‌شد. ایشان می‌خواست سیستمی وجود داشته باشد تا وقتی تاریخ‌های موردنظر سرمی‌رسد، مثلاً زمان کمیسیون برای ارائهٔ گزارش روی یک طرح یا لایحه تمام می‌شود، خودبه‌خود هشدار دهد و این باعث شود کمیسیون‌ها مدام در حرکت باشند که زودتر گزارش‌هایشان را بیاورند، و حتی اگر نیاوردند هم، بررسی طرح یا لایحه به مرحلهٔ بعد رود و در لیست «آماده به دستور» قرار گیرد و کار معطل نماند.

مصاحبه‌کننده: تا قبل از اینکه سامانهٔ طرح‌ها و لوایح راه بیفتد کنترل زمان‌بندی‌ها چطور انجام می‌شد؟

مهدیه آقاملایی: کنترل سفت‌وسختی اعمال نمی‌شد. البته بعد از راه‌افتادن سامانه هم لزوماً تغییری در وضعیت ایجاد نشد. یعنی عملی نبود که زمان‌بندی برخی کارها، مثل انجام کار کارشناسی در کمیسیون‌ها، در کنترل سامانه باشد. حتی خانم آروین پیشنهاد دادند چند مورد، به‌رغم اینکه کمیسیون گزارش خود دربارهٔ آن‌ها را ارائه نداده بود، وارد دستورجلسه شوند. یعنی خواستند زمان قانونی مبنی بر ورود پیشنهادها به دستورجلسه رعایت شود. اما درعمل این اتفاق نیفتاد چون بالاخره موضوعاتِ موردبررسی تخصصی هستند و ورود موضوع به صحن بدون کار کارشناسی و گزارش کمیسیون هم بازخورد خوبی ندارد. یعنی نمی‌شد به زمان‌بندی‌های سامانه اکتفا کنیم و بگوییم چون یک پیشنهاد قرار بوده در فلان تاریخ وارد دستورجلسه شود پس باید بشود؛ نه، ماجرا ابعاد دیگری هم دارد.

مثلاً فکر کنید لایحهٔ خیلی مهمی داریم که کمیسیون مربوطه، به هیچ طریقی، گزارش خود در ارتباط با این لایحه را نمی‌دهد. خانم آروین نظرش این بود که وقتی به مهلت تعیین‌شده می‌رسیم چند بار از کمیسیون پیگیری شود و اگر باز هم گزارش را ارائه ندادند، لایحه در لیست «آماده به دستور» قرار گیرد. برای خانم آروین نظم انجام کار اهمیت زیادی داشت. اما خب وقتی کمیسیونی گزارش نداده است، حتی اگر طرح یا لایحه وارد دستور شود هم پشتوانهٔ کارشناسی ندارد و بررسی آن در صحن شورا ضعیف انجام خواهد شد. به همین دلیل اعمال سفت‌وسخت زمان‌بندی‌ها درنهایت انجام نشد. خانم آروین اهداف خوبی را دنبال می‌کردند، اما بعضی ایده‌های ایشان خیلی شخصی بود و سیستم لزوماً نمی‌توانست با آن همراهی کند.

مصاحبه‌کننده: درنهایت چه بخش‌هایی از سامانهٔ طرح‌ها و لوایح راه‌اندازی شد و شما شروع به استفاده از آن کردید؟

مهدیه آقاملایی: سامانه ابتدا طرح‌ها و لوایح را از سیستم اتوماسیون فراخوانی می‌کرد و بعد از آن هم گردش ‌کار بررسی طرح‌ها و لوایح، از زمانی که به کمیسیون‌های تخصصی ارجاع می‌شدند تا زمانی که در دستورجلسه قرار می‌گرفتند، از طریق سامانه انجام می‌شد. بعد از آن هم نامهٔ اتوماسیونی دستورجلسه واقعاً از روی خروجی سامانه ساخته می‌شد. انجام هفتاد-هشتاد درصد این مراحل بر عهدهٔ من بود. من از زمانی که سامانه راه‌اندازی شد، ورود اطلاعاتم در آن به‌روز بود و اطلاعات را هم‌زمان با ارائهٔ طرح‌ها و لوایح وارد سامانه می‌کردم. قرار بود اطلاعات مواردی که مربوط به قبل از راه‌اندازی سامانه بود هم به‌تدریج روی سامانه بارگذاری شود، اما شیوع کرونا در کشور در این کار وقفه انداخت. فاصله‌ای که کرونا ایجاد کرد اثر بسیار منفی‌‌ای در رابطه با این سامانه داشت و باعث اخلال در انجام بعضی کارها شد.

مصاحبه‌کننده: این موضوع را کمی بیشتر باز می‌کنید؟ معمولاً در رابطه با سامانه‌ها می‌گویند بروز کرونا به توسعه و گسترش آن‌ها کمک کرد.

مهدیه آقاملایی: خب بالاخره کسی که اطلاعات را وارد سامانه می‌کرد باید در شورا حضور می‌داشت. ما مراحل اول -که مسئولیتش با من بود- را می‌توانستیم به‌صورت غیرحضوری در سامانه انجام دهیم، اما کارهای مرحلهٔ دستورجلسه را باید رئیس ادارهٔ «امور جلسات و هیئت‌رئیسه» -یکی دیگر از ادارات ذیل معاونت مصوبات- انجام می‌داد و دیگر دست من نبود. بعد از برگزاری جلسه هم باید اتفاقات صحن در سامانه وارد می‌شد که یکی از آن‌ها نتایج رأی‌گیری‌ها بود. تا قبل از کرونا، رأی‌گیری‌ها به‌صورت الکترونیکی انجام می‌شد و آمار آن را بلافاصله پس از جلسه داشتیم، اما در دوران کرونا رأی‌گیری به راحتی انجام نمی‌شد و بعضاً، وقتی می‌خواستیم اطلاعات رأی‌گیری را در سامانه وارد کنیم، می‌دیدیم که اطلاعات آن را نداریم. شرایط جوری بود که مثلاً سه‌ نفر از اعضا الکترونیکی رأی داده بودند و بقیه دستی، چون در دوران کرونا همهٔ اعضای شورا به‌صورت حضوری در جلسات شرکت نمی‌کردند و کسانی که در صحن حضور نداشتند نمی‌توانستند از سیستم رأی‌گیری الکترونیکی استفاده کنند. درواقع هنوز زیرساخت مناسب و کافی برای رأی‌گیری الکترونیکی از راه دور ایجاد نشده بود. اعضا برای رأی‌گیری باید در صحن دکمه می‌زدند و اگر این کار را نمی‌کردند به معنای عدم ثبت سیستمی این مرحله‌ بود و کار نصفه می‌ماند.

خلاصه شرایط از زمانی که رأی‌گیری‌ها کلاً به‌صورت دستی انجام می‌شد هم بدتر بود. کارشناس صحن ما گاهی به‌صورت حضوری در جلسه شرکت می‌کرد و گاهی، به دلیل محدودیت‌های کرونایی، مجبور می‌شد جلسه را از طریق پخش زنده دنبال و رأی‌ها را ثبت کند. بعضی اوقات هم می‌گفت هنوز اطلاعات رأی‌گیری‌ها به دست من نرسیده، یا می‌گفت دوباره باید صوت جلسه صحن را گوش بدهم و جمع‌بندی کنم. این وضعیت داشت کار ما را به تعویق می‌انداخت و اگر می‌خواستیم صبر کنیم که کارشناس اطلاعات را جمع‌بندی و رأی‌های ۲۱ عضو را وارد سامانه کند، زمان زیادی صرف می‌شد. سامانه هم طوری طراحی شده بود که باید هر مرحله انجام می‌شد تا به مرحلهٔ بعد می‌رسیدیم. یعنی اگر کارشناس نمی‌توانست اطلاعات آرا را وارد کند، ما هم نمی‌توانستیم مرحلهٔ ابلاغ مصوبه را انجام دهیم و این را هم در نظر داشته باشید که ما برای ابلاغ مصوبه‌هایمان به شهرداری فقط یک هفته فرصت داریم.

این‌طوری شد که شورا از یک جایی به بعد کلاً سیستم رأی‌گیری الکترونیکی را کنار گذاشت. یعنی حتی کسانی که پشت سیستم بودند هم رأی‌هایشان را با بلندکردن دست اعلام می‌کردند و منشی هیئت‌رئیسه -خانم نژادبهرام[۳] یا خانم آروین- یادداشت می‌کردند.

خلاصه یکی از معضلاتی که کرونا برای ما ایجاد کرد همین بود که خیلی از طرح‌ها و لوایح در سامانه ثبت شدند، اما به مرحله‌ای که مصوبهٔ مربوط به آن‌ها در سامانه تولید و از طریق آن ابلاغ شود نرسیدند.

مصاحبه‌کننده: بعد چه اتفاقی افتاد؟

مهدیه آقاملایی: درنهایت سامانهٔ طرح‌ها و لوایح کنار گذاشته شد، چون ایرادات سامانه برطرف نشد. ما در مرحلهٔ آزمون بودیم و تازه می‌خواستیم ایرادات را دربیاوریم و با کارشناس‌ها مطرح کنیم که درگیر کرونا شدیم. یعنی هنوز ایرادات قبلی را برطرف نکرده بودیم که با یک‌سری مشکلات جدید روبه‌رو شدیم و درنهایت به مرحلهٔ اجرای قطعی نرسیدیم. بعد هم که کلاً دوره عوض شد.

هرچند بعد از آن اتوماسیون نقش خوبی ایفا کرد و باعث شد ما نبودِ سامانه را زیاد حس نکنیم. بعد از آن بود که دیدم اتوماسیون چه قابلیت‌های خوبی دارد و اگر بشود در همین سیستم اتوماسیون، گزارش‌گیری هم داشته باشیم عالی است. نمی‌خواهم بگویم سامانهٔ طرح‌ها و لوایح خوب نبود، نه، اما می‌شد که ارتباط سامانه و اتوماسیون، و همچنین ارتباط مراحل مختلف در سامانه آن‌قدر درهم‌تنیده نباشد که کل سیستم، با کوچکترین اشتباه یا مشکل، قطع شود و از کار بیفتد.

مصاحبه‌کننده: شورای شهر تهران سامانه‌ای برای ثبت و انتشار مصوبات شورا و اطلاعات تنقیحی آن دارد به نام «سامانهٔ جامع مصوبات» که سامانه‌ای به‌روز و محل رجوع است. در مقام مقایسه، فکر می‌کنید چرا سامانهٔ جامع مصوبات شورا در شورا جاگیر شد، اما چنین اتفاقی برای سامانهٔ طرح‌ها و لوایح نیفتاد؟

مهدیه آقاملایی: شاید سامانهٔ جامع مصوبات به دلیل نوع ارتباطی که میان مراحل مختلف تعریف کرده بود توانست موفق‌ شود. آنجا یک اپراتور اطلاعات همهٔ مراحل را بارگذاری می‌کند و زمان‌بندی آن دست خودش است. به‌طور کلی کمیتهٔ تنقیح[۴] -که متولی سامانهٔ جامع مصوبات است- آن‌قدری درگیر زمان نیست، درحالی‌که برای ادارهٔ مصوبات زمان اهمیت زیادی دارد.

برای مثال، ما، طبق قانون، برای ابلاغ مصوبه‌هایمان فقط یک هفته و برای پاسخ به اعتراض فرمانداری فقط ده روز زمان داریم. به‌علاوه، سامانه هم محدودیت‌های زیادی در ترتیب انجام کارها برای ما گذاشته بود. نمی‌توانستیم بگوییم فلان مرحله را بعداً سرِ فرصت انجام می‌دهیم یا فعلاً آن را به‌صورت دستی انجام می‌دهیم و بعداً اطلاعات آن را در سامانه وارد می‌کنیم. باید همهٔ مراحل را به‌ترتیب و به‌صورت آنلاین انجام می‌دادیم و اگر سامانه قطع می‌شد کار می‌خوابید. پیش می‌آمد روزی که کارشناسِ دستورجلسه می‌خواهد متن دستور را ارسال کند و اعضا هر لحظه منتظر هستند، سامانه مشکل پیدا می‌کرد و این بنده‌خدا، همزمان که درگیر درست‌کردن سامانه می‌شد، باید جواب اعضا را هم می‌داد. گاهی اوقات سامانه واقعاً قاطی می‌کرد و تا وقتی ایرادش برطرف نمی‌شد ورود به سامانه ممکن نبود. رئیس اداره یا رئیس شورا هم منتظر نمی‌ماند که من زنگ بزنم تا کارشناس فاوا ایراد را بررسی و آن را برطرف کند، می‌گفت دستور را سریع بفرستید بیاید. ما هم مجبور می‌شدیم کلاً بی‌خیال سامانه شویم. دفعهٔ بعد باز ممکن بود یک ایراد دیگر پیش بیاید.

بنابراین زمان، هم در ابلاغ و هم در دیگر مراحل، برای ما اهمیت زیادی داشت، اما کمیتهٔ تنقیح دغدغهٔ زمان نداشت و از ابتدا همهٔ اطلاعات را آفلاین وارد می‌کرد، برای همین کارکردن با سامانه مشکلی برایش ایجاد نکرد. فکر می‌کنم همین باعث ‌شد تا سامانهٔ مصوبات در مقایسه با سامانهٔ طرح‌ها و لوایح عملکرد بهتری داشته باشد.

البته به‌واسطهٔ نقشی که خانم آروین ایفا کردند، الان خود ما هم با کمیتهٔ تنقیح همکاری داریم. ما عملاً با همهٔ حوزه‌ها در شورا همکاری و تعامل داریم چون، به‌قول معروف، معاونت مصوبات قلب شوراست و اگر اطلاعاتی که واحدهای دیگر نیاز دارند از آنجا خارج نشود، نمی‌توانند بعضی کارها را انجام دهند. مثلاً همین مصوبه‌ای که در سامانهٔ جامع مصوبات بارگذاری می‌شود را ادارهٔ مصوبات در اختیار کمیتهٔ تنقیح قرار می‌دهد. این را دوباره بگویم که در چنین مرحله‌ای اتوماسیون نقش خیلی خوبی ایفا می‌کند. آن زمان خود من، شاید چون هنوز با اتوماسیون آشنا نبودم، تمایل زیادی داشتم که سامانهٔ طرح‌ها و لوایح راه بیفتد، اما بعد از مدتی دیدم به‌سادگی و از طریق رونوشت‌دادن به کمیتهٔ تنقیح در اتوماسیون هم می‌توانیم مصوبات را مستقیماً به آن‌ها ارجاع دهیم و دیگر لازم به ارسال نسخهٔ فیزیکی نیست. اما قبلاً باید حواسمان بود که حتماً یک کپی از هر مصوبه، که ممکن بود پنجاه-صد صفحه باشد، تهیه کنیم و در اختیارشان بگذاریم و این خیلی برای ما سخت بود چون اگر قرار بود ما در این حد درگیر واحدهای دیگر شویم از کار خودمان عقب می‌ماندیم. اما با استفاده از اتوماسیون و با یک تیک ساده، رونوشت می‌زدیم و کار دیگری هم لازم نبود انجام دهیم؛ فایل گزارش، هر چند صفحه که بود، در اختیار آن‌ها قرار می‌گرفت و آن‌ها هم آن را راحت دریافت و بارگذاری می‌کردند. در حال حاضر،کمیتهٔ تنقیح یکی از گزینه‌های اصلی رونوشت مصوبه‌های ماست، یعنی ما همان‌طور که به فرماندار رونوشت می‌زنیم، به کمیتهٔ تنقیح هم حتماً باید رونوشت بزنیم تا آن‌ها هم، هم‌زمان با تصویب مصوبات، آن‌ها را بارگذاری کنند.

نقشی که خانم آروین ایفا کردند در ارجاع طرح‌ها و لوایح به کمیتهٔ تنقیح بود. هم‌زمان با ما که روی سامانهٔ طرح‌ها و لوایح کار می‌کردیم، کمیتهٔ تنقیح هم روی ایجاد قسمتی در سامانهٔ مصوبات برای گردش کار طرح‌ها و لوایح کار می‌کرد. از دید کمیتهٔ تنقیح کار ما موازی‌کاری به حساب می‌آمد. درنهایت جلسه‌ای هم تحت این عنوان که این موازی‌کاری ادامه پیدا نکند گذاشته شد. خانم آروین گفتند تا سامانهٔ گردش طرح‌ها و لوایح بخواهد راه بیفتد، ما با کمیتهٔ تنقیح همکاری کنیم و اطلاعات طرح‌ها و لوایح را در اختیار آن‌ها هم بگذاریم. قرار شد این رونوشتی که ما برای مصوبه‌هایمان به کمیتهٔ تنقیح می‌زنیم، برای طرح‌ها و لوایحمان هم بزنیم. یعنی عملاً با یک رونوشت ساده از طریق اتوماسیون و بدون اینکه بخواهیم وارد سامانهٔ دیگری‌ شویم، هم سرعت کار بالا رفت، هم اسناد به‌صورت خودکار ارجاع می‌شد و هم شفافیت تحقق یافت. این کار الان دارد انجام می‌شود. رونوشت‌های ما هم موارد ثابت و مشخصی هستند که عبارت‌اند از طرح، لایحه، مصوبات، موارد رأی‌های دیوان و قوانین مربوطه، که همه خودبه‌خود دارد از طریق اتوماسیون به کمیتهٔ تنقیح ارجاع می‌شود و آن‌ها هم روی سامانهٔ مصوبات بارگذاری‌شان می‌کنند.

مصاحبه‌کننده: این روال هنوز هم باقی است؟

مهدیه آقاملایی: بله، ادامه دارد. ما با کارشناس‌های جدید این دوره جلسه گذاشتیم و همهٔ این تعاملات دارد با آن‌ها هم انجام می‌شود. ابتدای دوره ما نمی‌دانستیم آن‌ها می‌خواهند طرح‌ها و لوایح را روی سامانه‌شان بارگذاری کنند یا نه، اما دیدیم که آن‌ها خودشان جلسه گذاشتند و گفتند ما می‌خواهیم این کار را انجام دهیم و خواهش کردند که روند قبلی ادامه پیدا کند.

مصاحبه‌کننده: اطلاعات رأی‌گیری‌ها هم بارگذاری می‌شود؟

مهدیه آقاملایی: راستش من اطلاع دقیقی در این مورد ندارم. این را باید از واحد فناوری بپرسید.

مصاحبه‌کننده: پس در حال حاضر، سامانهٔ گردش طرح‌ها و لوایح مورد استفاده نیست و خود سیستم اتوماسیون شورا کمک می‌کند و کار را پیش می‌برد؟

مهدیه آقاملایی: به نظرم اتوماسیون نقش خیلی خوبی دارد. قبلاً کارشناس‌های کمیسیون‌ها می‌آمدند و می‌خواستند که پرونده‌ها را در اختیارشان بگذاریم. ازآنجاکه فقط نسخهٔ فیزیکی موجود بود و حتی اگر یک برگه کم می‌شد من باید پاسخگو می‌بودم، نمی‌توانستم اعتماد کنم و به همین دلیل مجبور بودم بگویم بیایید اینجا، بنشینید، تا اجازهٔ دراختیارگذاشتن پرونده را بگیرم. اما الان خیلی خوب شده. مخصوصاً وقتی دوره عوض می‌شود، من فقط شمارهٔ طرح، لایحه یا مصوبهٔ هر موضوعی که دبیرهای کمیسیون‌ها بخواهند را در اختیار آن‌‌ها می‌گذارم و می‌گویم بروید در لینک‌های مربوطه و چیزی که می‌خواهید را ببینید و هر جا موردی بود ما شما را راهنمایی می‌کنیم. الان اطلاعات مکاتبات مربوط به تقریباً سه دوره -از اواخر دورهٔ سوم به بعد- در اتوماسیون درج شده و حتی اسکنش را می‌توانند ببینند، بنابراین دیگر به پروندهٔ فیزیکی نیاز ندارند.

آن زمان که استفاده از اتوماسیون هنوز اجباری نشده بود، ما خودمان هم اطلاع دقیقی از امکانات اتوماسیون نداشتیم. من خودم، به‌عنوان کارشناس، از وقتی با اتوماسیون کار می کنم، سوابق پرونده‌ها را از روی اتوماسیون چک می‌کنم. سیستم اتوماسیون به من نشان می‌دهد که چه نامه‌ای با چه تاریخی و حتی از کجا روی یک مصوبه آمده است. در لینک‌هایی که به نامه‌ها ضمیمه شده حتی ریزه‌کاری‌های تغییراتی که روی طرح‌ها و لوایح انجام شده را هم می‌توانم ببینم. نه‌فقط من، که این اطلاعات برای همه، حتی کسی که مکاتبه به او ارجاع نشده است، هم قابل مشاهده است و منعی ندارد. امکان دسترسی به این اطلاعات دیگر اصلاً قائم به شخص نیست. بنابراین وقتی دبیر قبلی کمیسیون می‌رود، کافی است دبیر جدید کار با اتوماسیون را بلد باشد. مصوبه‌ها هم که کاملاً بارگذاری شده است. شمارهٔ مصوبه و شمارهٔ اتوماسیون و کل لینک‌های مربوط به آن هم موجود است و افراد خیلی راحت و شفاف می‌توانند به سوابق طرح و لایحه دسترسی پیدا کنند. فقط باید کمی دانش استفاده از آن را داشته باشند که آن هم مختص کار با اتوماسیون نیست و حتی کار با سامانه‌ گردش طرح‌ها و لوایح هم نیاز به آموزش داشت.

با همهٔ این تفاصیل، گزارش‌گیری، که هدف خانم آروین بود، از طریق اتوماسیون محقق نمی‌شود. اتوماسیون امکان گزارش‌گیری به‌صورت مقطعی و لحظه‌ای را ندارد. البته ما خودمان چون در بطن کار مصوبات هستیم، تمام اطلاعات -تعداد طرح‌ها و لایحه‌ها- را داریم و بر اساس آن جمع‌بندی می‌کنیم و نیازی به سیستم جدیدی برای گزارش‌گیری نداریم. به‌علاوه، در حال حاضر امکان گزارش‌گیری روی مصوبات تا حدی در سامانهٔ جامع مصوبات وجود دارد؛ کمیتهٔ تنقیح در دورهٔ جدید- دورهٔ ششم- حتی شناسهٔ نامهٔ مصوبات را هم بارگذاری می‌کند و شما از طریق آن نیز می‌توانید مصوبات را، هم در سامانهٔ مصوبات و هم در اتوماسیون، به‌راحتی جست‌وجو و پیدا کنید.

به نظر من بخش مربوط به مصوبات در سیستم اتوماسیون خیلی خوب است و من از آن زیاد استفاده می‌کنم.

مصاحبه‌کننده: سیستم اتوماسیون پیش از فعالیت کمیتهٔ شفافیت در دورهٔ پنجم هم وجود داشت و سامانهٔ جدیدی نبود. آیا می‌توان گفت که خواستهٔ کمیتهٔ شفافیت مبنی بر شفافیت گردش کار طرح‌ها و لوایح باعث شد که از اتوماسیون به‌عنوان یک ابزار جدی‌تر استفاده کنید؟

مهدیه آقاملایی: بله. قبلاً ما روی نسخه‌های فیزیکی پرونده‌ها کار می‌‌کردیم. در اتوماسیون کاری نمی‌کردیم جز اینکه شمارهٔ نامه‌ای را بزنیم و متن نامه را نگاه کنیم. هیچ‌وقت نیامده بودند کار با اتوماسیون را به‌صورت مدوّن به ما آموزش بدهند. صرفاً گفتند این اتوماسیون است. بعداً که بیشتر با اتوماسیون کار کردیم به جزئیاتش آگاه شدیم و حتی خود من کار با بایگانی آن را بعد از مدتی یاد گرفتم.

ما در ابتدا از اتکا به سیستم اتوماسیون ترس داشتیم و فکر می‌کردیم اگر اطلاعات صرفاً در اتوماسیون باشد، دیگر هیچ اطلاعاتی دستمان نیست. هرچند الان هم سعی می‌کنیم فیزیک پرونده‌ها را داشته باشیم چون برای مثال، بعد از هک اخیر سامانه‌های شهرداری، اگر می‌خواستیم سابقهٔ یک مصوبه را به رئیس شورا بدهیم، بدون داشتن پروندهٔ فیزیکی دستمان به هیچ‌جا بند نبود و رسماً انگار هیچ اطلاعاتی نداشتیم. بنابراین ما، به‌عنوان نبض شورا، سعی می‌کنیم نسخه‌ای فیزیکی از پرونده‌ها را حفظ کنیم و زونکن جداگانه‌ای هم برای مصوبات داریم. شاید قبلاً نسخه‌های فیزیکی بیشتری از مصوباتمان داشتیم اما بعد از گسترش کار با اتوماسیون حداقل یک نسخه را داریم و مکاتبات مرتبط با آن‌ها را هم کامل می‌کنیم. هرچند درنهایت مکاتبات همهٔ اعضا روی یک پرونده از طریق اتوماسیون هم قابل مشاهده است.

قبل از آنکه با سیستم اتوماسیون به‌خوبی آشنا شوم، خیلی وقت‌ها نمی‌دانستم که مثلاً کمیسیون شهرسازی روی فلان موضوع در اتوماسیون نامهٔ پیگیری زده است. به همین دلیل من هم دوباره نامهٔ پیگیری می‌زدم.

ما این را از آنجا متوجه شدیم که وقتی نامهٔ پیگیری می‌زدیم، شهرداری می‌گفت پاسخ قبلاً طی نامهٔ شمارهٔ فلان ارسال شده. خب این برای سیستم شورا خیلی بد بود که مثلاً سه-چهار بار برای یک موضوع نامه بزند و شهرداری چنین پاسخی بدهد. برای من سؤال پیش می‌آمد که چرا من متوجه پاسخ‌های شهرداری نمی‌شوم. بعد فهمیدم که اگر کار با اتوماسیون را بلد باشم می‌بینم که نه‌فقط کمیسیون، بلکه اگر عضو شورا هم نامهٔ پیگیری زده باشد قابل مشاهده است. بنابراین نه‌فقط من، بلکه همهٔ کسانی که با اتوماسیون کار می‌کنند می‌توانند بدون اینکه لازم باشد وقت زیادی بگذارند به همهٔ این اطلاعات دسترسی داشته باشند و با یک بررسی ساده به جزئیات کار پی ببرند. حالا مکاتبات شخصی اعضا با شهرداری را کاری نداریم، اما مکاتبات انجام‌گرفته روی مصوبات به کار همهٔ اعضای شورا می‌آید و عملاً همه باید در جریان آن باشند.

الان این‌طور است که من، قبل از ارسال نامهٔ پیگیری، اتوماسیون را چک می‌کنم و اگر مثلاً کمیسیون مربوطه قبلاً نامه زده باشد، همان را کپی می‌کنم، می‌گذارم روی پرونده و به رئیسم یا رئیس شورا اطلاع می‌دهم این پیگیری انجام شده و می‌پرسم آیا نیازی به پیگیری مجدد هست یا نه؟ مثلاً می‌گویند بله، روی نامهٔ پیگیری فلان کمیسیون یک نامهٔ پیگیری دیگر هم بزنید.

مصاحبه‌کننده: فرمودید زمانی که سامانهٔ گردش طرح‌ها و لوایح می‌خواست ایجاد شود جلساتی برگزار می‌شد و شما هم شرکت می‌کردید. کمی راجع به این جلسه‌ها توضیح می‌دهید؟حاضران چه کسانی بودند، دستور کار چه بود، و شما چه نقشی داشتید؟

مهدیه آقاملایی: کار را خانم آروین شروع کرده بودند و خودشان محور اصلی جلسات بودند. حاضران هم عبارت بودند از: یکی از کارشناسان خود خانم آروین (کارشناس فناوری اطلاعات)، کارشناسان سازمان فناوری اطلاعات شهرداری (چند تیم آمدند و یک تیم انتخاب شد)، کارشناس فناوری اطلاعات شورا، و من هم به‌عنوان کارشناس ادارهٔ مصوبات حضور داشتم. بعدها، بنا به ضرورت، کارشناس صحن و رئیس ادارهٔ جلسات صحن هم در جلسات شرکت کردند تا فرایندهای مرتبط را مرحله‌به‌مرحله توضیح دهند. البته درنهایت همچنان محوریت تعاملِ معاونت مصوبات با خانم آروین در پروژهٔ سامانهٔ گردش طرح‌ها و لوایح با من بود.

مصاحبه‌کننده: نقش شما در آن جلسات چه بود؟

مهدیه آقاملایی: من مراحل مختلف فرایندهای مربوط به گردش کار مصوبات را تشریح می‌کردم. برای مراحلی که مربوط به تنظیم دستور جلسه بود هم از کارشناس مربوطه همکاری می‌گرفتم، چون بعضی مراحل نکات بسیار ریزی داشت که شاید به چشم من نمی‌آمد اما وقتی از خودشان می‌پرسیدیم ایشان این نکات را باز می‌کردند. یا مثلاً مسئول صحن بر اساس مراحلی که در صحن طی می‌شد‌ توضیح می‌داد که در طراحی سامانه توجه به چه چیزهایی نیاز است.

مصاحبه‌کننده: فکر می‌کنید روال ایجاد سامانه چگونه می‌توانست موفقیت‌آمیزتر پیش برود؟

مهدیه آقاملایی: ارتباط تنگاتنگی که هر مرحله با مراحل بعدی داشت باعث می‌شد، با پیش‌آمدن اشکال در هر یک از مراحل، کار متوقف شود. فکر می‌کنم اگر، مثل سامانهٔ جامع مصوبات، عملکرد هر مرحله از دیگری مستقل بود خوب بود؛ مثلاً بحث گزارش‌گیری، بارگذاری طرح‌ها و لوایح و تنظیم دستورجلسات، هرکدام، از یکدیگر جدا بودند. فکر می‌کنم اگر هر کس می‌توانست اطلاعات مربوط به حوزهٔ کاری خودش را بارگذاری کند و درنهایت این اطلاعات جمع‌بندی می‌شد نتیجه بهتری حاصل می‌شد.

مصاحبه‌کننده: این نکته را با خانم آروین مطرح نکردید؟

مهدیه آقاملایی: من یکی-دو بار گفتم اما خانم آروین روی اتصال مراحل به یکدیگر، طوری که امکان دست‌بردن در اطلاعات در هیچ مرحله‌ای وجود نداشته باشد، تأکید زیادی داشتند. ما می‌گفتیم خب بعضی موارد، مثل کار تهیهٔ دستورجلسه، زمان‌بر است و گاهی لازم می‌شود نامهٔ دستورجلسه دستی تنظیم شود و بعد آن را آفلاین وارد سامانه کنیم. می‌گفتند نه، تا جایی که می‌شود باید کارها آنلاین و طبق مرحله‌بندی سامانه انجام شود. البته چون در مرحلهٔ اولیه -آزمایشی- بودیم، به ما مجوز استفاده از شیوهٔ آفلاین را هم داده بودند، اما تأکیدشان این بود که درنهایت همهٔ مراحل فقط از طریق سامانه انجام شود. درحالی‌که گاهی نمی‌شد این کار را کرد؛ چه‌بسا همین کرونا یا حمله‌های سایبری که الان هم درگیرش هستیم نشان دادند که اتکای کامل بر سامانه یک جاهایی جواب نمی‌دهد و می‌تواند ما را گیر بیندازد. ما نگران چنین شرایطی بودیم. مثلاً خود من به‌عنوان یک کارشناس می‌گفتم نکند سامانه یک‌دفعه قطع شود و تا من بخواهم مصوبه را به مرحلهٔ ابلاغ برسانم آن یک هفته زمانی که در اختیار دارم بگذرد.

ببینید، کاری که ما روی مصوبات جلسات صحن می‌کردیم فقط این نبود که پیشنهادهای مصوب را روی متن طرح‌ها و لوایح اعمال کنیم. اگر این‌طور بود، کار راحت جمع می‌شد. اما در بعضی موارد باید متن نهایی را به کمیسیون تخصصی هم می‌دادیم تا نگاه کند و تأیید کارشناسی دهد و گاهی می‌دیدی خود کمیسیون کار را دو روز نگه می‌داشت. یا مثلاً زمانی که خانم آروین، به‌عنوان یکی از دو منشی هیئت‌رئیسه، وظیفهٔ چک‌کردن مصوبات پیش از ابلاغ آن‌ها را بر عهده گرفته بود -ایشان و خانم نژادبهرام[۵]، یک‌سال‌درمیان، این وظیفه را جابه‌جا می‌کردند- برایشان مهم بود که مصوبه‌ها حتماً به رؤیت ایشان برسد. بنابراین ما باید مصوبات را به‌صورت فایل برایشان می‌فرستادیم تا نگاه کنند و این زمان می‌برد. گاهی پیش می‌آمد که تا من مصوبه را بفرستم و خانم آروین آن را ببیند روز کاری تمام می‌شد و یک روز از مهلت ابلاغ مصوبه می‌گذشت. می‌خواهم بگویم همهٔ این موارد زمان می‌برد و برای ما کنتور می‌انداخت که مثلاً یک روز از زمان ابلاغ گذشت و من هنوز مصوبه را نفرستاده‌ام.

درمورد رئیس شورا هم همین بود. رئیس شورا باید در جلسه حضور می‌داشت یا در دسترس می‌بود تا بتواند نامهٔ ابلاغ مصوبه را امضا کند. حالا خوبی‌اش این بود که سیستم اتوماسیون طوری بود که رئیس شورا می‌توانست از خانه هم با آن کار کند و نامه را امضا کند. بچه‌ها هم آن را همان روز از خانه ثبت می‌کردند. درواقع دوباره این اتوماسیون بود که برای ما نقش مثبتی ایفا می‌کرد و با دسترسی‌هایی که به کارشناس‌ها و بچه‌های دبیرخانه برای کار در خانه داده بودند، سرعت ما را بالا برده بود. گرچه بعد از حملات سایبری و هکی که اتفاق افتاد، استفاده از آن از راه دور محدود شد، اما به‌هرحال آن زمان خیلی به ما کمک کرد. برای ما اینکه مصوبات در مهلت زمانی تعیین‌شده ابلاغ شود که فرمانداری نتواند اعتراض کند خیلی مهم بود و هست. یعنی زمان برای ما نقشی بسیار کلیدی داشت و به همین دلیل، در رابطه با سامانهٔ جدید، یک‌ذره دل‌نگران بودیم.

ببینید، کل فرایند الکترونیکی و سامانه‌ای ‌شدن کارهای شورا از دورهٔ اول شورا تا الان به‌تدریج طی شد. در دورهٔ اول در هر اتاق به‌زور یک کامپیوتر وجود داشت. یواش‌یواش تعداد کامپیوترها زیاد شد، سایت به وجود آمد، خدمات ماشینی یک‌دفعه تبدیل به خدمات فناوری شد -در شهرداری هم همین اتفاق افتاد. مثلاً آن اوایل ما کارمندان یک گوشی همراه نداشتیم که به کسی زنگ بزنیم، حتی پشت میزمان یک خط مستقیم تلفن هم نداشتیم. اما یواش‌یواش و به‌مرور زمان همه‌چیز به سمتی رفت که راحت به همه‌چیز دسترسی داشته باشیم و مثلاً الان هر یک از ما روی گوشی برای خودمان اینترنت داریم.

در دورهٔ چهارم بود که شورا و شهرداری یک‌دفعه در بحث فضای مجازی فعال شدند و اتفاقات خوبی افتاد. زیرساخت‌ها به وجود آمد و کامپیوترها فعال شدند. سیستم اتوماسیون هنوز به‌نحوی راه نیفتاده بود که ما هم استفاده کنیم، اما مثلاً رئیس ادارهٔ دستورجلسات پیوست‌ها را آماده می‌کرد و از طریق دبیرخانه، به‌صورت اتوماسیونی، برای همهٔ اعضا ارسال می‌کرد. البته باوجوداین باز هم رئیس ادارهٔ دستورجلسات، که فرد بسیار فعالی هم بود، کپی کاغذی دستورجلسات را برای همهٔ اعضا می‌فرستاد که کار خیلی هزینه‌بری بود. مواردی را هم که بیشتر جنبهٔ گزارش تکمیلی داشت اطلاع می‌داد تا بروند از اتوماسیون بردارند.

مصاحبه‌کننده: خود اعضا مطالبهٔ نسخهٔ کاغذی داشتند؟

مهدیه آقاملایی: بله، چون فرایندها هنوز به‌طور کامل سامانه‌ای نشده بود. بعداً که به‌تدریج گروه‌های مجازی فعال شدند، درخواست اسکنر کردیم و هر سند و نامه‌ای که نیاز بود را اسکن می‌کردیم و فایل آن را از طریق گروه‌های مجازی برای اعضا می‌فرستادیم.

البته ناگفته نماند، در دورهٔ چهارم بود که به ما یک فضای شبکه‌ای داده بودند و دستورجلسات در این فضا بارگذاری می‌شد. بنابراین در مقطعی که فضای مجازی هم نبود، تمام اعضا از طریق آن فضای شبکه‌ای می‌توانستند به اطلاعات دسترسی داشته باشند. با توجه به مسائل امنیتی، دسترسی‌های مختلفی به این فضا وجود داشت. مثلاً آرای کمیسیون باغات، تا مرحله‌ای که در دستورجلسه قرار بگیرند، محرمانه هستند و نیاز نبود که در این فضای شبکه‌ای قرار گیرند. ولی مابقی موارد در این فضا قرار می‌گرفت.

خلاصه الکترونیکی‌شدن و سامانه‌ای‌شدن فرایندها، به‌صورت جدی، از دورهٔ چهارم شروع شد و در دورهٔ پنجم، البته به شکلی متفاوت‌تر، دنبال شد.

مصاحبه‌کننده: تعامل مستقیم معاونت مصوبات با اعضا چقدر رایج بود؟ آیا در دورهٔ قبل موقعیتی پیش آمد که اعضای شورا درخواستی مغایر با روال‌های معمول از شما داشته باشند؟

مهدیه آقاملایی: من رئیس ادارهٔ مصوبات هستم، اما معمولاً این معاونت مصوبات است که در صحن با همهٔ اعضا در ارتباط است. معاونت مصوبات زیرمجموعهٔ رئیس شوراست، بنابراین، درنهایت، با رئیس شورا و هیئت‌رئیسه ارتباط مستقیم دارد و ماباید دقیقاً کاری را که دستوردهندهٔ نهایی، یعنی رئیس شورا و هیئت‌رئیسه، از ما می‌خواهد انجام دهیم. نمی‌توانیم فراتر از آن و به سلیقهٔ خودمان عمل کنیم. پس پاسخگویی به اعضای شورا وجود دارد، اما با دستور رئیس شورا و هیئت‌رئیسه. روال دقیق آن هم بستگی به ساختاری دارد که در هر دوره بین رئیس شورا، هیئت‌رئیسه و معاونت مصوبات تعریف می‌شود.

برای مثال، در دورهٔ پنجم، خانم نژادبهرام و خانم آروین که منشی‌های هیئت‌رئیسه بودند بین خودشان تقسیم‌کار کرده بودند؛ دوره‌ای خانم آروین مسئول کنترل دستورجلسه بودند و خانم نژادبهرام مسئول کنترل مصوبات و دوره‌ای هم برعکس. زمانی که خانم آروین مسئول دستورجلسه بودند، درمورد دستورجلسات با ایشان هماهنگ می‌کردیم. اگر غیر از این بود خودشان هم نمی‌پذیرفتند و مثلاً می‌گفتند چرا شما از فلانی دستور گرفتید؟ مگر قرار نیست دستورجلسه با هماهنگی من تهیه شود؟ در مقطعی که تکلیف مصوبه‌ها با خانم آروین بود، ما دیگر دستورجلسات را با خانم نژادبهرام هماهنگ می‌کردیم. شاید در بعضی موارد خانم آروین هم به‌صورت تعاملی پیشنهاد می‌دادند که به خانم نژادبهرام یا رئیس شورا بگویید مثلاً فلان مورد را در دستور بگذارند، اما ما نمی‌توانستیم بگوییم ما حتماً این مورد را در دستور قرار می‌دهیم، چون بر اساس تقسیم‌بندی خودشان، اینجا خانم نژادبهرام بود که حرف آخر را می زد و ما باید حرف او را گوش می‌دادیم.

حتی اعضای دیگر هم نقشی در بستن دستور ندارند. می‌توانند پیشنهاد بدهند ولی نمی‌توانند بگویند فلان مورد را در دستور بگذار. اول باید به رئیس شورا بگویند و هیئت‌رئیسه تصمیم بگیرد که آیا مورد پیشنهادشده در اولویت است یا نه. چون دستورجلسه هم قوانین و نظم خاص خودش را دارد. مثلاً اول باید بررسی طرح‌ها و لوایح فوریت‌دار در دستور قرار گیرد و بعد طرح‌ها و لوایح عادی یا آن‌ها که تاریخشان گذشته. اگر غیر از این باشد غیرقانونی است. یک وقت می‌دیدید ما برای دستور فهرستی از چند مورد را داشتیم که باید اولویت‌بندی می‌شدند. مثلاً موردی که مرتبط با بحث عوارض -درآمدهای شهرداری- بود در اولویت قرار داشت. این‌ها دیگر بحث‌های تخصصی بود که ما درمورد هر کدام از آن‌ها با کارشناس یا عضوی که هیئت‌رئیسه تعیین می‌کرد هماهنگ می‌کردیم. تعامل خوبی هم داشتیم چون خود عضو، مثلاً خود خانم آروین یا خانم نژاد بهرام، با معاونت یا رئیس اداره ارتباط می‌گرفت و هماهنگی‌ها را انجام می‌داد.

مصاحبه‌کننده: پس تعامل مستقیم شما با خانم آروین به‌واسطهٔ عضویت ایشان در هیئت‌رئیسه بود؟

مهدیه آقاملایی: بله. البته تعامل ما با ایشان در سال چهارم که عضو هیئت‌رئیسه نبودند هم در موضوع راه‌اندازی سامانهٔ گردش طرح‌ها و لوایح ادامه پیدا کرد. گرچه آن هم با کرونا مصادف شد و متوقف شد.

مصاحبه‌کننده: راه‌افتادن رأی‌گیری الکترونیکی کار شما را در ثبت تعداد مخالف و موافق راحت‌تر کرد؟ خطاهای کار کمتر شد؟

مهدیه آقاملایی: ببینید، رأی‌گیری خیلی تأثیری برای ادارۀ مصوبات ندارد؛ فرمانداری فقط ترکیب آرا را از ما می‌خواهد چون قانون می‌گوید اگر دوسوم اعضای حاضر به پیشنهادی رأی موافق بدهند، مصوب می‌شود. هیچ‌وقت نمی‌پرسد چه کسی رأی داده یا کاری ندارد که چه کسی رأی مثبت و چه کسی رأی منفی داده است. شاید فقط در مواقعی که رأی‌ها لب مرز بود نیاز می‌شد تا از طریق رأی‌گیری الکترونیکی چک کنند که تعداد رأی‌های مثبت و منفی درست محاسبه شده است یا نه. وگرنه رأی‌گیری الکترونیکی، در حوزهٔ کاری من، نقشی در ابلاغ مصوباتمان ایفا نمی‌کرد.

مصاحبه‌کننده: شما به‌عنوان کسی که از اولین دوره در شورا حضور داشتید مهم‌ترین مسئله‌ای که شورا همیشه با آن مواجه بوده است را چه می‌دانید؟ به نظر شما نقاطی که خانم آروین و تیمش روی آن دست گذاشتند -سامانه‌ای‌کردن فرایندها و شفافیت عملکرد شورا- در مقایسه با دیگر مسائل شورا چقدر اولویت داشت؟

مهدیه آقاملایی: ببینید، الان همه‌جا بحث شفافیت داغ است و تبدیل به اولویت شده، طوری که اگر در جامعه شفافیت وجود نداشته باشد باعث مشکل می‌شود. الان دیگر نمی‌توانی چیزی را از کسی پنهان کنی. مثلاً قبلاً اگر موردی ارجاع می‌خورد، فقط به چند نفر ارجاع می‌شد. توجیهشان هم این بود که می‌گفتند چون نسخهٔ فیزیکی ارسال می‌شود، این امکان وجود ندارد که اطلاعات را کپی بگیریم و برای همهٔ اعضا ارسال کنیم. اما الان که کار سامانه‌ای شده است، همهٔ اطلاعات بارگذاری و برای همه ارسال می‌شود. بنابراین طرح‌ها و لوایح همه‌‌جا هست و همه می‌توانند ببینند.

خلاصه الان شفافیت یک دغدغهٔ عمومی است. گویا یکی از چیزهایی که مردم از جامعه و حتی از شهرداری می‌خواهند این است که شفاف باشند. فکر می‌کنم شفافیت در جامعه تبدیل به یک نیاز شده است.

مصاحبه‌کننده: فکر می‌کنید شفافیت کدام موضوع در شورا اهمیت بیشتری داشت؟

مهدیه آقاملایی: به نظرم کاری که کمیتهٔ تنقیح کرد، یعنی انتشار مصوبه‌ها، کار خیلی خوبی بود. دسترسی مردم را راحت کرد و در انجام کارها -پرداخت عوارض و امثالهم- و رفع مشکلاتشان به آن‌ها کمک کرد. قبلاً ارباب‌رجوع به من زنگ می‌زد و مصوبهٔ شورا را درخصوص مثلاً پرداخت فلان عوارض یا فلان تسهیلات و تخفیف می‌خواست. من باید می‌گفتم بیایید اینجا تا به شما بدهیم. حتی ممکن بود پیش خودش فکر کند ما نمی‌خواهیم مصوبه را به او بدهیم. درحالی‌که الان راحت می‌گویم این شمارهٔ ابلاغ آن مصوبه است، برو در فلان قسمت از سامانه و ببین. حتی گاهی اوقات که پشت سیستم هستم می‌گویم بیا هم‌زمان صفحهٔ سایت را باز کنیم و من شما را راهنمایی کنم تا مصوبه را پیدا کنید. مردم به خروجی کار که یک مصوبه است نیاز دارند و با انتشار عمومی مصوبات من می‌توانم آن را راحت در اختیارشان بگذارم، چون می‌دانم که شورا منعی برای اینکه من بخواهم مصوبه را به کسی بدهم ندارد. فکر می‌کنم کارهای داخلی شورا روندی دارد که لازم نیست مردم همهٔ مراحلش را بدانند، اما مصوبه چیزی است که باید در اختیار مردم قرار داده شود.

مصاحبه‌کننده: اگر به شما بگویند ما می‌خواهیم بخشی از کار شورا را الکترونیکی کنیم، الکترونیکی‌شدن کدام بخش بیشتر خوشحالتان می‌کند؟

مهدیه آقاملایی: الان دیگر همهٔ کارها مرحله‌به‌مرحله سامانه‌ای شده و چیزی نیست که سامانه‌ای نباشد. اتوماسیونی هم که با آن کارها را انجام می‌دهیم یک‌جور الکترونیکی‌شدن است دیگر. البته اگر اتوماسیون جوری طراحی ‌شود که از طریق گوشی‌هایمان به آن دسترسی داشته باشیم و یک‌سری کارها را راحت‌تر انجام دهیم خیلی خوب است. شهرداری این فضا را فراهم کرده و قبلاً هم با کامپیوتر شخصی از خانه یا با لپ‌تاپ امکان دسترسی به اتوماسیون وجود داشت، اما من می‌گویم گاهی لازم است بشود با گوشی هم یک‌سری کارها را انجام داد.

مصاحبه‌کننده: خب سر سامانه‌ای‌شدن کدام یک از موارد خوشحال شدید؟

مهدیه آقاملایی: همین اتوماسیون. خیلی خوب بود. جسارتی در ما ایجاد کرد که بتوانیم کارها را فقط به‌صورت سامانه‌ای انجام دهیم. تا پیش از این، خود من ترس زیادی داشتم. دسترسی به اتوماسیون داشتم، اما نمی‌دانستم اگر در اتوماسیون نامه بزنم و بعد نتوانم آن را اصلاح کنم یا مشکلی برایش پیش بیاید چه کار کنم. الان می‌دانم که می‌توانم با مدیرها تعامل کنم و هر از گاهی که مشکلی پیش بیاید، آن‌ها نامه را «حذفِ تأیید» می‌کنند و می‌توانم نامه را درست کنم.

یک خاطره هم در این ارتباط دارم. همان‌طور که گفتم، زمان برای ما اهمیت زیادی دارد. طبق قانون، مصوبهٔ تحقیق و تفحص باید ۲۴ ساعت بعد از اینکه امضا شد ارسال شود. اوایل دورهٔ پنجم و هفتهٔ اولی که با اتوماسیون کار می‌کردم، باید نامهٔ مربوط به یک طرح تحقیق و تفحص را ارسال می‌کردم. از طریق اتوماسیون نامه را زدم اما نمی‌دانستم باید فایل گزارش تحقیق و تفحص، که اعضا باید آن را امضا می‌کردند، را هم پیوست کنم. حالا اتوماسیون هم داشت با جدیت اجرا می‌شد و به واحد ما گفته بودند هر کسی اجرا نکند توبیخ می‌شود. من آن نامه را چهارشنبه زده بودم، دو روز بعدی هم آخر هفته بود و اضطراب داشتم که اگر مشکلی برای نامه پیش بیاید، کسی در شورا نیست که رسیدگی کند. اتفاقاً از دبیرخانه به من زنگ زدند که خانم آقامولایی، نمی‌توانیم نامه‌ات را ثبت کنیم، پیوست ندارد و اگر نامه را بدون پیوست ثبت کنیم و برود، صدای اعضای شورا درمی‌آید. اگر این اتفاق می‌افتاد خیلی بد می‌شد، چون آن وقت من باید به ۲۱ نفر جواب می‌دادم. باورتان نمی‌شود که آن دو شب به من چه گذشت. خیلی بد بود. بدترین خاطرهٔ عمرم بود. فکر می‌کردم یک قتل بزرگ انجام داده‌ام. شنبه صبح آمدم و معاونمان گفت این نامه باید بیست‌وچهارساعته می‌رفته. خودت برو دفتر آقای هاشمی[۶] و توضیح بده.

به رئیس‌دفتر آقای هاشمی که زنگ زدم، خدا خیرشان بدهد، گفتند چرا این‌قدر ترسیدی؟ نگران نباش، آقای هاشمی نامه را «حذفِ تأیید» کرد، می‌توانی نامه را اصلاح کنی.

بعداً فهمیدم که اتوماسیون قانون خدا نیست. ایرادی هم در کار پیش بیاید، مشکل بزرگی نیست و قابل اصلاح است. اما درعوض این خاطره تجربه‌ای شد که هر نامه‌ای که می‌خواهم بزنم حواسم باشد که پیوست‌هایش قرار گرفته باشد.

با وجود خاطرهٔ بدی که از ابتدای کار با اتوماسیون دارم، اما الان کار با آن برای من خیلی شیرین است. می‌گویم چقدر خوب است و چقدر به من کمک می‌کند. به نظر من، راه‌اندازی سیستم اتوماسیون به‌نوعی الکترونیکی‌شدن بود و خیلی خوب بود. حالا شاید بشود آن را به‌روزتر کرد یا کارایی‌اش را بیشتر کرد یا نیاز واحدهای دیگر، دفاتر، اعضا را در آن گنجاند یا حتی همان گزارش‌گیری که خانم آروین می‌خواست را هم از همین اتوماسیون گرفت. به نظرم اتوماسیون می‌تواند ارتقا پیدا کند و این خوب است.

مصاحبه‌کننده: حالا که بحث خاطره شد، از خانم آروین خاطره‌ای دارید؟

مهدیه آقاملایی: راستش را بگویم؟ اوایل خیلی از ایشان می‌ترسیدیم، ولی آخرها دیگر نه. خیلی جدی بود. شاید با خودش فکر می‌کرد ما نمی‌خواهیم کار را انجام دهیم. درحالی‌که روحیهٔ من اصلاً آن‌طوری نیست و اتفاقاً دوست دارم برای بهبود سازمانم هر کاری از دستم برمی‌آید انجام دهم. خانم آروین، خانم نژادبهرام، آقای میلانی[۷] و آقای هاشمی، در دورهٔ پنجم، مدیران اصلی ما بودند و ما با مدیرانی که با آن‌ها ارتباط تنگاتنگ داشته باشیم واقعاً به نحو احسن کار می‌کنیم. یعنی در راستای اهداف سازمان تلاش می‌کنیم و انگیزه‌مان چیزی به غیر از این‌ نیست. اصلاً نباید به ابعاد دیگرش نگاه کنیم. هدف ما فقط این است که کارمان را به نحو احسن انجام دهیم. اعتقاد خود من این است که باید کارم را درست انجام دهم تا نانی که می‌برم سر سفرهٔ زندگی‌ام حلال باشد.

خلاصه اوایل یک ذره از خانم آروین می‌ترسیدم. اما بعدش طوری شده بود که به خودش هم می‌گفتم که مثلاً اینجا نمی‌شود کاری که شما می‌گویید را انجام داد. در اولین برخوردها می‌گفت نه، باید انجام شود. اما به‌مرور دیدم که کمی منعطف‌تر شد.

دوست داشتم یک گله از خانم آروین بکنم، نمی‌دانم به گوشش می‌رسد یا نه. می‌دانید، ایشان ارزیابی خوبی از عملکرد ما نداشت و این موضوع برای ما خیلی سنگین بود. من با خودم فکر می‌کردم وقتی ما با هدف و نیت اینکه کارها را درست انجام بدهیم جلو می‌رویم، چرا باید چنین ارزیابی‌ای ایجاد شده باشد؟ با خانم آروین چنین چالشی داشتیم، درحالی‌که با خانم نژادبهرام که همکار و همسو بودند چنین فضایی به وجود نمی‌آمد. البته به‌مرور خوب شد و هرچه جلو رفتیم تعاملمان بهتر شد.

مصاحبه‌کننده: منظورتان از اینکه ارزیابی خوبی از عملکرد شما نداشت چیست؟

مهدیه آقاملایی: داستان آن مربوط به یکی از مواردی است که ما، بنا بر رأی‌گیری‌های صحن، باید یک آیتم را در یک مصوبه اصلاح و انشا می‌کردیم. آن زمان، رئیسمان، آقای مهندس باقری، مریض بود و من خیلی دست‌تنها بودم. ما فایل خام مصوبه را از کمیسیون مرتبط گرفتیم و تغییرات را روی آن اعمال کردیم. نگو کمیسیون، به‌اشتباه، به‌جای فایلی که در صحن ارائه شده بود، فایل یک ورژن قبل‌ را به ما داده بود که یک مورد در آن با آنچه در صحن مصوب شده بود تفاوت داشت. من چند مورد را در متن چک کردم و وقتی دیدم درست است، بقیهٔ موارد را رندوم جلو رفتم وسریع رد شدم. خانم آروین که متن نهایی را دید، برداشتش این بود که ما با قصد و غرض متن را تغییر داده‌ایم.

به خانم آروین گفتم که ما قصدی نداشتیم و اشتباه شده و اشتباه ما این بوده که به فایل کمیسیون اعتماد کردیم و خودمان آن را نخواندیم. خانم آروین می‌گفت کمیسیون هم به‌عمد فایل اشتباه را فرستاده است. من به ایشان گفتم نمی‌توانیم گناه کمیسیون را به گردن بگیریم، اما حتی اگر آن‌ها عمدی این کار را کرده بودند ما وظیفه داشتیم که متن را با دقت بخوانیم. درواقع اشتباه اول را کمیسیون انجام داده بود، اما قبول دارم که ما هم بی‌دقتی کردیم که متن را ریزبه‌ریز نخواندیم.

رفتم پیش دبیر کمیسیون فرهنگی و به ایشان گفتم این فایلی است که شما برای ما فرستاده‌اید و در شبکهٔ داخلی هم ثبت شده است، تاریخ ارسالش هم معلوم است و من نمی‌توانم تغییرش دهم. ایشان آقای جواهریان -مسئول‌دفتر خانم آروین- را کشاندند پایین. آقای جواهریان آمد و فایل را روی سیستم دبیر کمیسیون فرهنگی دید. به نظر می‌رسید همه‌چیز مشخص و سوءتفاهم رفع شده است، به‌خصوص که همهٔ این ماجراها مربوط به قبل از ابلاغ مصوبه بود و هنوز ابلاغی صورت نگرفته بود و به‌علاوه، ما هر کاری هم در متن مصوبات می‌کردیم، درنهایت خانم آروین قبل از ابلاغْ متن را چک می‌کرد. اما مدتی بعد، به‌طور اتفاقی، متوجه شدم که خانم آروین هنوز از ما گله‌مندند و توضیحات ما ایشان را کامل قانع نکرده است که عمدی در کار نبوده است.

به‌هرحال، این ماجرا برای من ناراحت‌کننده بود. البته بعداً ما با هم ارتباط خوبی گرفتیم و روز آخری هم که از اینجا رفتند از تک‌تک افراد واحد ما اسم بردند و از من هم تشکر کردند.

مصاحبه‌کننده: فکر می‌کنید اگر سامانهٔ گردش طرح‌ها و لوایح، که در آن اتفاقات صحن هم ثبت می‌شد، راه می‌افتاد می‌توانست جلوی چنین اتفاقی را بگیرد؟

مهدیه آقاملایی: نه، حتی اگر سامانه هم راه می‌افتاد، مانع از آن نبود که چنین اتفاقاتی بیفتد. موقع انشای متن نهایی مصوبات و ابلاغ آن نمی‌توانی همه‌چیز را به سامانه واگذار کنی؛ تصمیم‌گیری‌های صحن باید به‌صورت دستی روی متن اولیهٔ مصوبات اعمال شود.

مصاحبه‌کننده: لطفاً راجع به نقاط قوت و ضعف خانم آروین، تیمش و روال انجام کار بگویید.

مهدیه آقاملایی: خانم آروین و تیمش را خیلی دوست داشتم. تیم قوی‌ای داشت، از خانم طاهری[۸] بگیر تا آقای جواهریان و خانم فرمد[۹]. در کارشان بسیار متخصص بودند و با من دوستانه همکاری می‌کردند. تعامل با آقای جواهریان را بسیار دوست داشتم. وقتی دلخوری‌ پیش می‌آمد سعی می‌کردند جوری بین طرفین ماجرا قرار گیرند که کدورتی نماند. به‌لحاظ کاری هم اطلاعاتشان خوب بود. مثلاً وقتی مراحل کار را توضیح می‌دادم خیلی خوب می‌گرفتند. ایرادات کار را که می‌گفتم متوجه می‌شدند که با هدف اصلاح می‌گویم و نمی‌خواهم جلوی کار گرفته شود. درکل تیم خیلی خوبی بود.

مصاحبه‌کننده: نقاط ضعف چه بود؟

مهدیه آقاملایی: شاید اگر نگاه منصفانه‌تری به عملکرد ما داشتند بهتر بود. نمی‌خواهم از واژۀ بدبینی استفاده کنم چون فکر می‌کنم این نگاهِ همراه با شک و تردید ایشان هم بعضی وقت‌ها منطقی بود. شاید تجربهٔ کار با آدم‌هایی را داشتند که چندان همکاری نکرده بودند. شاید من خودم را می‌بینم که وقتی وظیفه‌ای برایم تعریف شده باشد، دوست دارم آن را تا آخرش درست انجام دهم. درحالی‌که فکر می‌کنم احتمالاً آدم‌هایی هستند که نمی‌خواهند کار پیش رود و کار را به نحو احسن انجام نمی‌دهند و شاید این‌ها باعث شده بود که خانم آروین این دید را پیدا کنند.

مصاحبه‌کننده: اگر الان برگردید چه پیشنهادی به خانم آروین می‌دهید؟

مهدیه آقاملایی: آن موقع هم به خانم آروین گفتم که بخش گردش کار طرح‌ها و لوایح در سامانه را با موارد دیگر قاطی نکنند، یعنی هی ما را با مرحلهٔ تنظیم دستورجلسه درگیر نکنند. حرف ایشان این بود که این کار درنهایت یک سیستم جامع و گسترده و خیلی خوبی می‌شود. شاید هم خوب می‌شد اما من فکر می‌کنم بهتر بود که بخش طرح‌ها و لوایح چند وقتی کار خودش را پیش می‌برد و وقتی به ثبات می‌رسید، به‌مرور با موارد دیگر ارتباط برقرار می‌کرد. این همان کاری بود که کمیتهٔ تنقیح کرد. اول روی بارگذاری مصوبات کار کرد و بعد به‌تدریج دامنهٔ اطلاعات را گسترده کرد. نظر من این بود که اول کار را به یک جایی می‌رساندیم و یک کار درحد بارگذاری طرح‌ها و لوایح کامل انجام می‌شد -دراین‌صورت شاید الان هم می‌توانستیم کار ثبت طرح و لایحه و گزارش‌گیری را انجام دهیم چون کار جایی گیر نمی‌کرد- و مراحل بعدی را به‌صورت آفلاین پیش می‌بردیم. حرفم این است که کاش یک مرحله را تا یک جایی، بدون ارتباط با دستورجلسه، پیش می‌بردیم. به نظرم اینکه الزام کردند دستورجلسات حتماً از خروجی سامانه درآید یک‌خرده کار را خواباند. چون تنظیم دستورجلسه یک کار فورس است. اگر ما برای ابلاغ مصوبه یک هفته وقت داریم، گاهی برای نهایی‌کردن دستورجلسه و ارسال آن فقط یک بعدازظهر وقت داریم.

فکر کنید در دوران کرونا، من کارها را در خانه انجام می‌دادم، خودم هم کرونا داشتم و یک‌دفعه یک طرح دو‌فوریتی می‌آمد که به دلیل اولویتی که داشت باید در دستورجلسه قرار می‌گرفت. به من زنگ می‌زدند که خانم آقاملایی طرح آمده. باید طرح از طریق سیستم یا اتوماسیون به من ارجاع می‌شد و من آن را وارد سامانه می‌کردم و همهٔ مراحل را طی می‌کردم تا طرح قابلیت اضافه‌شدن به دستورجلسه را پیدا کند. فقط هم با یوزر و پسورد خودم می‌توانستم وارد شوم. یک مرحله را که رد می‌کردم به مرحلهٔ بعدی می‌رسید و این‌ها کار را سخت می‌کرد. حالا بعضی موارد را به همکاران بخش‌های دیگر هم یاد داده بودم که خودشان انجام دهند. من شاید به مدت بیش از یک ماه نتوانستم به شورا بیایم چون خودم کرونا داشتم. بعدش هم که حضور در شورا نوبتی بود، یک روز می‌آمدی و یک روز نمی‌آمدی، چون تعداد کارمندان نباید از یک حدی بیشتر می‌بود. درنهایت فکر می‌کنم مشکل سامانهٔ گردش طرح‌ها و لوایح وابستگی زیاد مراحل به هم از همان ابتدا بود.

مصاحبه‌کننده: ممنونیم از فرصتی که در اختیار ما گذاشتید.

مهدیه آقاملایی: من هم ممنونم از شما.

 

[۱] در رأس ساختار سازمانی شورای شهر تهران، اداره‌کل اداری و اجرایی قرار دارد. یکی از معاونت‌های ذیل این اداره‌کل معاونتِ «مصوبات» است که هم‌زمان دفتر هیئت‌رئیسة شورا نیز محسوب می‌شود. این معاونت دو ادارهٔ «مصوبات و تقیح مقر رات» و «امور جلسات و هیئت‌رئیسه» را زیرمجموعة خود دارد.

[۲] قانون «تشکیلات، وظایف و انتخابات شوراهای اسلامی کشور»، مصوب ۰۱/۰۳/۷۵، با اصلاحات بعدی

[۳] زهرا نژادبهرام، عضو پنجمین دورهٔ شورای شهر تهران و منشی هیئت‌رئیسة شورا

[۴] کمیتهٔ «تنقیح مصوبات» ذیل کمیسیون «نظارت و حقوقی» شورای شهر تهران

[۵] زهرا نژادبهرام، عضو پنجمین دورهٔ شورای شهر تهران و رئیس کمیتهٔ «شهرسازی» ذیل کمیسیون «شهرسازی و معماری» شورا

[۶] محسن هاشمی رفسنجانی، عضو و رئیس پنجمین دورهٔ شورای شهر تهران

[۷] آرش حسینی میلانی، عضو پنجمین دورهٔ شورای شهر تهران و منشی هیئت‌رئیسة شورا در سال آخر دورهٔ پنجم

[۸] نجمه طاهری، مشاور بهاره آروین و عضو گروه راهبری کمیتهٔ شفافیت و شهر هوشمند

[۹] الهه فرمد، کارشناس کمیتهٔ شفافیت و شهر هوشمند

مصاحبه با پروشات مهرورزی- اردیبهشت ۱۴۰۲

مصاحبه‌کننده: سپاس که دعوت ما را پذیرفتید.

پروشات مهرورزی: ممنون از دعوت شما برای همکاری در این پروژه که فرصتی برای مرور خاطرات است. وقتی داشتم می‌آمدم فکر می‌کردم احتمالاً جزئیات را خیلی به یاد نداشته باشم و باید تلنگری به حافظه‌ام بخورد تا به‌ یاد بیاورم چون زمان زیادی گذشته است، خصوصاً بعد از کرونا، انگار حافظۀ آدم دچار اختلال شده است.

مصاحبه‌کننده: در آغاز لطفاً خودتان را معرفی کنید و بگویید چطور همکار کمیتۀ شفافیت شدید و حوزه‌های کاری‌تان در کمیته چه بود؟

پروشات مهرورزی: من از دوران مدرسه دورادور با خانم آروین، که آن زمان در مدرسهٔ ما تدریس می‌کردند، آشنایی داشتم و در انتخابات شورای شهر هم به‌ ایشان رأی داده بودم، ولی ارتباط نزدیکی با ایشان نداشتم. همکاری من با کمیتهٔ شفافیت این‌طور شروع شد که یکی از دوستانی که با خانم آروین آشنا بودند گفتند که در حال حاضر کمیتۀ شفافیت برای حوزه‌های مختلف نیروی کارشناسی می‌گیرد. آن موقع من خیلی جدی دنبال کار نمی‌گشتم، ولی کار کمیتهٔ شفافیت برایم جذاب بود. خیلی کلاسیک رزومه فرستادم، مصاحبه و بعد دعوت به همکاری شدم.

همین جا اجازه بدهید یک خاطره از جلسهٔ مصاحبه برایتان بگویم که یکی از بهترین مصاحبه‌ها و خاطره‌های زندگی من است. مصاحبه را سمیه[۱] و نجمه[۲] و آقای احمدی[۳] و آقای رنگین‌کمان[۴] انجام دادند. این چهار نفر نشسته بودند و اصلاً یک حالی بود. مثلاً سمیه یک‌سری سؤالات جدی می‌پرسید. نجمه یک چیزهایی می‌پرسید. آقای رنگین‌کمان و احمدی هم واقعاً درِ شوخی و خنده بودند. ولی گویا از همان بین هم سؤالاتشان را مطرح می‌کردند و به جواب رسیده بودند. فکر می‌کنم جلسهٔ مصاحبه حدود یک ساعت و چهل دقیقه طول کشید. آمدم بیرون، به یکی از دوستانم زنگ زدم و گفتم اصلاً مهم نیست این کار بشود یا نه، این‌قدر اینجا به من خوش گذشت و تجربهٔ خوبی بود که حد ندارد.

درنهایت قرار شد من با کمیته همکاری کنم. اولین کاری که به من محول شد این بود که شفافیت اطلاعات حوزهٔ منابع انسانی شهرداری را، با تمرکز بر انتشار دریافتی کارمندان و مدیران، پیگیری کنم که خب خیلی موفقیت‌آمیز نبود و من همیشه از آن به‌عنوان یک شکست بزرگ یاد می‌کنم. البته آقای احمدی می‌گویند که این شکست نبوده و شما این‌طور فکر می‌کنید، ولی به‌ نظر من شکست بود.

موضوع دیگری که در همان حوزهٔ منابع انسانی پیگیر آن بودم انتشار برخط اطلاعات سفرهای خارجی، به‌خصوص هزینه‌های سفر، بود که آن هم تا جایی که می‌دانم نه برخط شده و نه هزینه‌ها کاملاً مشخص است. یعنی پروسۀ داخلی شهرداری برای اینکه این اتفاق بیفتد هنوز هم دچار مشکل است.

حوزۀ کاری دیگر من هم پیگیری شفاف‌سازی وضعیت ایمن‌سازی ساختمان‌های آسیب‌پذیر یا آسیب‌پذیرتر تهران بود. آن موقع مشکلاتی وجود داشت که موجب شد نتوانیم اطلاعات این ساختمان‌ها را به‌طور کامل منتشر کنیم اما بعد از ماجرای متروپل[۵]، تلاش‌هایی که ما در زمان خانم آروین کرده بودیم تازه به نتیجه رسید و اطلاعات ساختمان‌های پرخطر بالاخره منتشر شد. تنها چیزی که می‌توانم به آن افتخار کنم و بگویم که من در پروسۀ آن نقش داشته‌ام شفاف‌سازی اطلاعات ایمنی ساختمان‌های تهران است.

مصاحبه‌کننده: تحصیلات شما در چه زمینه‌ای بود و آیا ارتباطی با فعالیت‌هایتان در کمیته داشت؟

پروشات مهرورزی: رشتۀ لیسانس من آمار، و رشتهٔ ارشدم پژوهش علوم اجتماعی بود. کارهایی که در زمان تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد انجام داده بودم یک مقدار به فضای منابع انسانی مرتبط بود. ازآنجاکه آمار هم خوانده بودم، در جلسات اولی که با خانم آروین صحبت می‌کردیم قرار شد پیگیر دیتاسازی شهرداری، خصوصاً در حوزهٔ سفرهای خارجی و منابع انسانی‌، شوم. چون یک مقدار آدم کینه‌ای و ول‌نکن‌پرسِنی هم هستم، خانم آروین تشخیص دادند که برای گرفتن دیتا از شهرداری آدم مناسبی‌ام که دائم گیر بدهم که دیتا را بدهید. دیتا را بدهید.

مصاحبه‌کننده: منظورتان از دیتاسازی این است که تشخیص دهیم که کجا شهرداری دارد آمار و اطلاعات اشتباه به ما می‌دهد؟

پروشات مهرورزی: نه، منظور این است که بتوانیم آمار و اطلاعات را شبیه‌سازی کنیم، یعنی با داشتن بخشی از اطلاعات، بخش دیگری از اطلاعات که در اختیار ما نیست را به‌صورت حدودی مشخص کنیم. مثلاً اگر داشته باشیم که این صد نفر این‌قدر حقوق و دستمزد می‌گیرند، بتوانیم بگوییم حقوق و دستمزد آن ده نفر دیگری که اطلاعاتشان را نداریم حدوداً چقدر است. البته کار اصلاً به آنجا نرسید که بتوانیم روی اطلاعات کل دریافتی مدیران و کارکنان کار تحلیلی انجام دهیم، چون تنها دادهٔ مکتوب و قابل‌اتکایی که در اختیار ما قرار گرفت حقوق حکم مدیران بود که با مجموع دریافتی متفاوت است.

سر شفاف‌سازی وضعیت ایمنی ساختمان‌ها قضیه متفاوت بود چون داشتند از بِیس برای ارزیابی وضعیت ایمنی ساختمان‌ها مدل‌سازی می‌کردند. ما چنین چیزی در ایران نداشتیم و داشتند از روی مدل‌های کشورهای مختلف مثل مالزی، لندن و این‌ها الگوسازی می‌کردند که آیتم‌ها و شاخص‌های ایمنی ساختمان‌ها به چه صورت باشد. با توجه به اینکه یک شاخص را از فلان کشور و آن یکی را از کشور دیگری کپی کرده بودند، مدل نهایی به وضعیت ساختمان‌های تهران خیلی بی‌ربط بود، طوری که حتی ما که در زمینۀ ایمنی و آتش‌نشانی تخصص نداشتیم می‌فهمیدیم اعداد عجیب‌وغریب است و ربطی به آن ساختمان ندارد. در این زمینه هم بک‌گراند من کمی تأثیر داشت.

مصاحبه‌کننده: شما از چه سالی همکاری‌تان را با کمیته شروع کردید؟

پروشات مهرورزی: اگر اشتباه نکنم انتهای سال ۹۶. چون ۹۷ و ۹۸ را کامل در کمیته بودم.

مصاحبه‌کننده: در بحث اطلاعات مدیران و کارکنان، و همچنین بحث حقوق و مزایا و سفرهای خارجی و ساختمان‌های ناایمن که به آن‌ها اشاره کردید، کمیتۀ شفافیت به دنبال چه چیزی بود؟ چه اقداماتی انجام شد؟ چه دستاوردهایی داشت و آسیب‌شناسی شما از کاری که صورت گرفت چه بود؟ اگر الان برمی‌گشتید به اول کار چه تغییری، چه در تعریف کار و چه در شیوۀ پیشبرد کار، می‌دادید؟ اگر موافق باشید با اطلاعات مدیران و کارکنان شروع کنیم.

پروشات مهرورزی: فکر می‌کنم چیزی که باعث شد انتشار اطلاعات کارکنان و مدیران در دستورکار قرار گیرد استخدام‌های خیلی زیاد و عجیب‌وغریب شهرداری در دوران آقای قالیباف بود. برای پروژۀ شفاف‌سازی اطلاعات پرسنل باید بررسی می‌کردیم که اصلاً این افراد در چه تاریخی استخدام شده‌اند، چه نیازی به آن‌ها بوده و چنین چیزهایی. دربارۀ اطلاعات مدیران و کارکنان، مشکلی که از ب بسم‌الله وجود داشت (و البته ما بعدها این را متوجه شدیم) اشتباهات فراوان در دیتای سامانهٔ منابع انسانی شهرداری بود. مثلاً یادم است به ما گفته بودند که کل شهرداری و تمام سازمان‌ها و شرکت‌های وابسته به آن ۶۱ هزار نفر پرسنل دارد، اما وقتی به سامانه‌ای مراجعه می‌کردیم که اطلاعات از آن به‌صورت برخط روی سایت شفافیت منتشر شده بود، می‌دیدیم تعداد پرسنل ۶۵ هزار نفر است. علتش این بود که بعضی دیتاها دو-سه بار وارد شده بود و شهرداری هم به این مسئله توجهی نکرده بود. مثلاً سرچ می‌کردیم و می‌دیدیم آقای x هم شهردار منطقۀ فلان است و هم معاون بهمان جا. درحالی‌که در واقعیت، یکی از این دو سِمَتِ قبلی آقای x بود و باید از سامانه حذف می‌شد. به نظرم یکی از بزرگ‌ترین مشکلات در حوزهٔ شفافیت اطلاعات مدیران و کارکنان شهرداری همین بود.

طی دو-سه سالی که ما در شورای شهر شفافیت این حوزه را پیگیری می‌کردیم خود قسمت آی‌تی معاونت منابع انسانی خیلی همکاری کرد و اصلاً دغدغۀ آن‌ها هم بود که حتماً دیتای سامانه‌شان اصلاح شود. کار تمیزکردن دیتای شهرداری درنهایت با کمک آقای بهادری، معاون منابع انسانی، و آقای ننجی، مسئول آی‌تی معاونت منابع انسانی، خیلی خوب پیش رفت، غیر از بخش حکم استخدام که همه‌چیز درمورد آن خیلی دستی بود.

ماجرا این بود که خیلی از افرادی که کارمند شهرداری محسوب می‌شدند استخدام دائم نبودند و مثلاً قراردادهای یک‌ساله داشتند -فکر می‌کنم خیلی از سازمان‌های وابسته به شهرداری این‌طوری بودند که قراردادهای یک‌ساله می‌بستند- و تو برای اینکه ببینی فلان شخص، کارمند قدیمی شهرداری است یا به‌تازگی استخدام شده، اگر به تاریخ شروع قراردادش نگاه می‌کردی ممکن بود به اشتباه بیفتی. درمورد یک‌سری از قراردادهای پاره‌وقت یا همان یک‌ساله که به قرارداد دائم تبدیل می‌شدند هم همین مشکل وجود داشت و تو صرفاً با بررسی تاریخ شروع قرارداد نمی‌توانستی متوجه شوی که این فرد واقعاً نفر جدیدی است که وارد شهرداری شده یا نه. به دلیل سنتی‌بودن ثبت اطلاعات در شهرداری و اینکه اطلاعات مربوط به احکام استخدام کارمندان قدیمی فیزیکی بود و داده‌هایش در سیستم وارد نشده بود، موفق نشدیم برای این مسئله راه‌حل درستی پیدا کنیم.

این تمیزکردن دیتاها و داشتن یک سامانۀ منظم کمک می‌کرد بتوانیم دیتای حقوق و دستمزد واحدهای مختلف را هم به‌راحتی داشته باشیم، چون بعد از آن می‌شد سامانه‌های مرتبط را به هم متصل و با هم یکپارچه کرد. درواقع سامانهٔ منابع انسانی می‌توانست به زیرسامانهٔ حقوق و دستمزد در سامانهٔ مالی شهرداری متصل شود و از همان سیستم مالی استفاده کند.

طبق آخرین آماری که به یاد دارم، تا پایان دورهٔ پنجم، از آن ۶۱ هزار نفر کل پرسنل، دیتای ۴۸ هزار نفر شامل اینکه کجا کار می‌کنند و دقیقاً مسئولیتشان چیست و مواردی از این دست را کاملاً تمیز کردند. آن حدود ۱۳-۱۴ هزار نفری که دیتایشان تمیز نشد اگر اشتباه نکنم ۵ سازمان و شرکت بودند که اصلاً همکاری نمی‌کردند. بزرگ‌ترینش همشهری بود. آتش‌نشانی تا یک زمانی با ما همکاری نمی‌کرد ولی بعد همکاری کرد. سازمان بازنشستگی هم همکاری نمی‌کرد. اصلی‌ترین‌ها همین‌ها بودند. پرسنل آن چند تای دیگر شاید روی‌هم‌رفته ۳ هزار نفر می‌شد. دیتای اصلی‌ای که اصلاً به ما داده نمی‌شد متعلق به شرکت همشهری و شرکت مترو بود. این دو تا اصلاً همکاری نمی‌کردند و روی بیرون‌رفتن دیتای مالی‌شان حساسیت عجیب‌وغریبی داشتند. با وجود هزاران بخشنامه‌ای که در این زمینه صادر شده بود و همه موظف بودند دیتای صحیح کارمندان خود را وارد سامانه کنند، و همچنین با وجود هشدارهایی که دربارۀ عدم همکاری داده شده بود که اگر چنین نکنند اجازۀ پرداخت حقوق و دستمزد ندارند، اما این هیچ‌وقت عملی نشد. فکر می‌کنم شهرداری و مدیرانش در آن سه سال سه بخشنامه دادند. اصلاً یک سال، با کمک خانم فروغی، بندی به مصوبهٔ بودجه اضافه شد که به‌موجب آن توانستیم بعضی سازمان‌ها را قانع کنیم که از سامانهٔ منابع انسانی استفاده کنند و دیتایشان را آنجا بگذارند.[۶] اما شرکت مترو اصلاً همکاری نمی‌کرد و نمی‌خواست دیتای مالی‌اش بیرون بیاید و این تهدید که اگر اطلاعات کارمندانش را ثبت نکند حقوق و دستمزد کارمندانش پرداخت نخواهد شد هم کارساز نبود، چون در شرایط بحرانی کشور در سال ۹۸ چنین تهدیدی عملی نبود.

در رابطه با ضرورت شفافیت اطلاعات مدیران یک مسئلهٔ دیگر هم وجود داشت و آن بحث شایسته‌سالاری مدیران بود. حدود هشتصد‌وخرده‌ای مدیر در سطوح مختلف مدیریت در شهرداری داشتیم و شورا در مصوبهٔ مدیریت تعارض منافع[۷] شهرداری را مکلف کرده بود تا رزومهٔ این هشتصدوخرده‌ای مدیر را منتشر کند. قرار بود رزومۀ خوداظهاری این عزیزان منتشر شود. موقعی که دربارۀ این موضوع با معاونت منابع انسانی شهرداری صحبت می‌کردیم، مسئلۀ آن‌ها این بود که معلوم نبود آن مدرکی که مدیر به شهرداری ارائه کرده مثل مدرک دکترای آقای کردان خدا بیامرز تقلبی است یا نه و استعلام‎گرفتن از یک‌سری دانشگاه‌ها هم خیلی سخت و زمان‌بر بود. درواقع معاونت می‌گفت اگر من رزومه‌ها را منتشر کنم نمی‌توانم صحت اطلاعات را تضمین کنم. راه‌حلشان این بود که مدیرانْ اطلاعات رزومه‌شان را خوداظهاری کنند و مسئولیت صحت اطلاعات بر دوش خود فرد اظهارکننده قرار بگیرد. قرار شد یک صفحۀ خوداظهاری ایجاد کنیم و مدیران رزومه‌شان‌شان را آنجا ثبت کنند و آن اطلاعات مستقیماً بیاید روی سامانۀ شفافیت. یادم است که اردیبهشت بخشنامه آمد که هر مدیر عزیزی که تا آخر خرداد این کار را انجام ندهد، نمی‌تواند حقوق بگیرد. دوباره از خرداد تمدید کردند تا شهریور. بااین‌همه، دست‌آخر، از آن هشتصدوخرده‌ای عزیز، تنها ۱۲۹ نفر رزومه‌شان را آپلود کردند. تا سال بعدش فکر کنم تعداد به دویست‌و‌خرده‌ای یا سیصد نفر رسید. ولی بقیهٔ عزیزان خیلی وقعی ننهادند.

درمورد پاک‌سازی دیتا، که بعد از دوسال‌واندی پیگیریِ ما درنهایت با پیشنهاد خود شهرداری شروع شد، فکر می‌کنم اگر به عقب برمی‌گشتم، شاید اولین کاری که می‌کردم این بود که سعی می‌کردم گلوگاه‌هایی که موجب ایجاد دادۀ غلط می‌شوند را زودتر پیدا کنم. یکی از این گلوگاه‌ها دستی‌بودن دیتای مناطق و واحدهای تابعهٔ مختلف بود.

مصاحبه‌کننده: منظورتان از دستی‌بودن چیست؟

پروشات مهرورزی: منظورم این است که پرونده‌ها فیزیکی بودند. چون پرسنل بیست‌و‌خرده‌ای سال پیش هنوز بازنشسته نشده بودند، پرونده‌های برخی کارمندانِ یک‌سری از سازمان‌ها و قسمت‌های شهرداری کاملاً فیزیکی بود و باید یک آدمی را می‌گذاشتیم که این پرونده‌ها را از حالت فیزیکی به حالت سامانه‌ای تبدیل کند. معاونت منابع انسانی با قدرتی که داشت توانست مناطق را تحت فشار بگذارد و این کار در مناطق انجام شد. درواقع برای سروسامان‌دادن به داده‌های منابع انسانی شهرداری سه قدم تعریف کردند. قدم اول اصلاح داده‌های مربوط به ستاد شهرداری و شهرداری‌های مناطق بود؛ قدم دوم، اصلاح داده‌های سازمان‌هایی که کوچک‌تر بودند و راحت‌تر می‌شد ازشان همکاری گرفت؛ و در انتها هم اصلاح داده‌های واحدهایی مثل شرکت مترو که راحت به ما دیتا نمی‌دادند. روند کار به این شکل بود که برای مناطق نیرو تعریف کرده بودند که اطلاعات پرونده‌های قدیمی را وارد سامانه کند. اما بعضی اطلاعات اصلاً وجود نداشت، مثلاً تاریخ برخی استخدام‌ها اصلاً مشخص نبود و معلوم نبود طرف در بیست سال گذشته کجاها بوده و چه کارهایی کرده. یک نکتهٔ دیگر هم هست که نمی‌دانم گفتنش درست است یا نه؛ ما مبنا را بر این گذاشته بودیم که شهرداری و واحدهای زیرمجموعهٔ آن هم می‌خواهند این کار انجام شود، ولی خب بعداً فهمیدیم که دارند شهرداریچی‌بازی درمی‌آورند و نمی‌خواهند و به‌اصطلاح دارند می‌پیچانند و ما باید یاد می‌گرفتیم که در برابر آن‌ها چه کار کنیم و چه عکس‌العملی نشان دهیم. من دیرتر از چیزی که باید متوجه شدم که راه مقابله با این قضیه چیست. یکی از مدیران منابع انسانی را به یاد می‌آورم که استاد و پروردگار پیچاندن دیتا بودند. ایشان به‌اصطلاح مشت بسته داشتند و از دستشان دیتا نمی‌چکید. این فرد بعد از مدتی به سازمان دیگری رفت و ازقضا فردی که جایگزین او شد خیلی همراه بود. یکی دیگر از کسانی که پروردگار پیچاندن بودند یکی از مدیران بخش انتصابات بودند که دیتای احکام حقوق و دریافتی‌ها دستشان بود.

یکی از مشکلات دیگر ما این بود که عزیزان ما را سورپرایز کردند و بدون هماهنگیِ شورا «تاریخ استخدام‌ها» را به جدول اطلاعات کارکنان روی سامانهٔ شفافیت اضافه کردند. انتشار تاریخ استخدام، به دلیل سنتی و دستی‌بودن ثبت اطلاعات، کار پیچیده‌ای بود. فکر می‌کنم چند گزارش هم در فارس و غیره و ذلک رفتند که سامانۀ شفافیتی که این‌همه پزش را می‌دهید همه‌اش دروغ است. فلانی مثلاً فلان سال اینجا استخدام شده، ولی تاریخ استخدامش در سایت یک موقع دیگری است. دلیل این ناهمخوانی این بود که احکام متغیر بود و دیتای آن درست نبود که شکر خدا، بعد از یکی-دو ماه، این بخش را از روی سایت برداشتند، ولی خب ضربه‌ای که به اعتماد به سامانهٔ شفافیت خورده بود سخت جبران می‌شد.

یک مشکل دیگر این بود که از یک نفر ممکن بود چندین دیتا در سامانه ثبت شده باشد. اگر اسمش درست یادم باشد، یک آقایی به نام علی عالی بود که ایشان از سازمان ورزش شهرداری منتقل شده بود به یکی از شهرداری‌های مناطق و قبلش هم جای دیگری مشغول بود. به‌ازای هر کدام از این سِمَت‌ها یک ردیف اطلاعاتی برای او در سامانه وجود داشت و نام ایشان را که در بخش پرسنل شهرداری سایت شفاف سرچ می‌کردی، سه پوزیشن مختلف برایش می‌آمد. یکی از رسانه‌ها روی همین داده گزارشی منتشر کرد که این آقا از سه جا دارد حقوق می‌گیرد و شهرداری چقدر دارد لفت‌ولیس می‌کند. حالا چرا این اشکال پیش آمده بود؟ موقع انتقال از این واحد به واحد دیگر و متعاقب آن واردکردن نامش در سامانه، به دلیل اشتباه در کد ملی و فارسی/عربی کاراکترهای اسمش (مثلاً ی عربی به‌جای ی فارسی)، سامانه تشخیص نداده بود که با فرد تکراری طرف است و باید اطلاعات جدید را روی اطلاعات قبلی ثبت کند، نه اینکه ردیف اطلاعاتی جدید ایجاد کند. بعد از اینکه دیتا تمیز شد، پرسنل شهرداری از ۶۵ هزار تا شد ۶۱ هزار نفر. یعنی ۴ هزار ردیف اطلاعات اضافی داشتیم. این ۴ هزار نفر یا بازنشسته شده بودند ولی حکم بازنشستگی‌شان نخورده بود (و اسمشان به‌عنوان کارمند شهرداری در سامانه مانده بود)، یا مشابه مورد علی عالی اسمشان تکراری در سامانه ثبت شده بود.

مصاحبه‌کننده: این اشتباهاتی که در ثبت داده در سامانهٔ منابع انسانی وجود داشت برای شهرداری ایجاد مشکل نمی‌کرد؟

پروشات مهرورزی: نه چون تا قبل از آن شهرداری کاری به داده‌های این سامانه نداشت، اما حالا می‌خواستند این سامانه را فعال کنند، طوری که تا وقتی دیتای افراد در سامانه نیامده قرارداد استخدامشان امضا نشود. بعد یک کار دیگری هم که انجام شد، البته نمی‌توانم با اطمینان صد درصد بگویم ولی فکر می‌کنم انجام شد، این بود که داشتند سعی می‌کردند به سازمان ثبت‌احوال متصل شوند تا مثل همه‌جای دیگر، با واردکردن کد ملی، تاریخ تولد و اسم مشخص شود که اصلاً این آدم وجود خارجی دارد یا نه. چون بعضی خطاها صرفاً خطای دستی بودند و هیچ‌وقت چک نمی‌شدند. مثلاً ممکن بود مسئول واردکردن دیتا در ورود داده اشتباه کند و چون نمی‌دانست چطور این دیتای اشتباه را پاک کند، یک بار دیگر دیتا را وارد کند.

آن زمان، هر کدام از سازمان‌های شهرداری سامانۀ داخلی خودشان را داشتند و سیستم هنوز یکپارچه نشده بود و تا زمانی هم که به بحث پول و حقوق ربط پیدا نمی‌کرد که اگر اطلاعات در سامانه نباشد خبری از حقوق و دستمزد نیست این یکپارچگی اتفاق نمی‌افتاد. ولی از سال ۹۸ که آقای بهادری[۸] آمدند، خیلی اصرار بر این بود که حتماً داده‌ها تمیز شود، چون خودشان هم سردرگم بودند. قرار شد اطلاعات هر فرد جدیدی که استخدام می‌شود یا منتقل می‌شود در سامانه وارد شود، وگرنه انگار اصلاً پرسنل شهرداری نیست. در شرکتی که در حال حاضر کار می‌کنم هم می‌بینم که اِستِپ اول همین است، یعنی تا زمانی که اطلاعات فرد وارد دیتاسنتر نشده، اصلاً نمی‌تواند وارد سامانۀ حقوق و دستمزد شود.

مصاحبه‌کننده: دربارۀ رزومۀ مدیران که گفتید قرار بود مدیران خوداظهاری کنند، دو سؤال دارم. یکی اینکه این سیستم خوداظهاری باگ نداشت؟ یعنی اینکه خب طرف می‌توانست هرچه می‌خواهد بگوید.

پروشات مهرورزی: استدلال این بود که طرف می‌آید می‌گوید من اینم و اینم، ولی قطعاً یکی هست که برود نگاه کند و ببیند این آقایی که دارد این اظهارات را بیان می‌کند راست می‌گوید یا نه و آیا مثلاً واقعاً در فلان دانشگاه درس خوانده یا نه. البته فکر می‌کنم موقع ارتقادادن مدیران، صحت مدرکشان از دانشگاه‌ها استعلام می‌شد، ولی چون پروسۀ زمان‌بری بود در کنارش سامانۀ خوداظهاری را هم راه انداختند. درواقع اگر بگوییم شفافیت زنجیری است که چندین حلقه دارد، یک حلقۀ آن همین دیتایی است که ما قرار است به آدم‌ها بدهیم. یک حلقه خبرنگاران و شهروندان و افراد عادی هستند که از آن دیتا استفاده می‌کنند. ایده این بود که بخشی از صحت‌سنجی رزومهٔ مدیران توسط این حلقهٔ بیرونی انجام شود. تجربیاتی مثل آنچه سر قضیهٔ علی عالی پیش آمد و آبرویی که بر باد رفت نشان داده بود که اطلاعات منابع انسانی، حتی درمورد افرادی که شاخص هم نبودند، توسط شهروندان و خبرنگارها رصد می‌شود. به همین دلیل، اعتقاد عزیزان -که من هم تا حدود زیادی موافق آن بودم- این بود که باگ سیستم به این شکل درمی‌آید، یعنی متوجه داده‌های اشتباه رزومه‌ها خواهیم شد. البته چون اصلاً تعداد کسانی که خوداظهاری کردند آن‌قدر زیاد نشد، عملاً نفهمیدیم که این حرف درست است یا نه.

مصاحبه‌کننده: چرا مدیران رزومه‌های خود را ثبت نکردند؟ استنباط شما چیست؟

پروشات مهرورزی: باید یک فشار بالادستی به مدیران وارد می‌شد. درواقع مدیران با خودشان فکر می‌کردند منی که این‌قدر سرم شلوغ است این دیگر چه کار چرت‌وپرتی است که باید انجام دهم. یعنی به نظرم این‌طور نبود که با خودشان فکر کنند شایستۀ جایگاهی که دارند نیستند و نگران باشند انتشار رزومه برایشان دردسر شود. اتفاقاً فکر می‌کنم خودشان را شایسته می‌دانستند و بیشتر سؤالشان این بود که این دیتا به چه دردِ چه کسی می‌خورد. راستش ما هم نرفتیم به سمت اینکه دربارهٔ ضرورت انجام این کار توجیهشان کنیم.

مصاحبه‌کننده: یعنی بحث نفع شخصی نبود؟

پروشات مهرورزی: واقعاً نمی‌دانم. شاید هم بود ولی احساسم این است که همۀ آن‌ها این‌قدر خودشان را برحق می‌دانستند که با خودشان فکر می‌کردند حالا من این‌ها را اینجا بگذارم یا نگذارم هم فرقی نمی‌کند، من این‌قدر آدم خفنی هستم که جایم همین‌جایی است که هستم. الان که به این طرف میز برگشته‌ام می‌گویم احتمالاً چون پای فامیل‌بازی و این‌ها وسط است، طرف، به‌خاطر نفع شخصی خودش، در برابر انتشار اطلاعات مقاومت داشت ولی آن موقع که وسط کار بودم، این حس را نداشتم که مسئله نفع شخصی است. البته شاید هم آن زمان من درک و اطلاع کمتری از تعارض منافع و فامیل‌بازی و اخبار مربوط به آن داشتم.

مصاحبه‌کننده: به‌طور کلی تجربۀ تعاملتان با شهرداری چطور بود؟ خودتان در صحبت‌ها به شهرداریچی‌ها اشاره کردید. لطفاً کمی مصداقی‌تر راجع به این تجربه با شهرداری برایمان بگویید.

پروشات مهرورزی: سر بحث شفافیت حقوق و دستمزدها، ما جلسۀ خیلی جالبی با معاون منابع انسانی آن زمان و مدیر آی‌تی معاونت داشتیم. آن‌ها می‌گفتند خب ما نمی‌خواهیم دقیق بگوییم دریافتی فلانی چقدر است. ما گفتیم برای ما، همین هم که رِنج دریافتی‌ها دربیاید هم اوکی است و شما سقف و کف و میانگین دریافتی هر کدام از رده‌های شغلی را بگویید، یعنی مثلاً بگویید کارشنا‌س‌ها چنین رده‌بندی‌ای دارند و سقف و کف و میانگین دریافتی هر رده چیست. اما آن عزیزان می‌گفتند نه، چنین چیزی نمی‌شود، چون ما احکام مختلفی داریم، مثلاً بیست‌ویک نوع حکم داریم و فلانی ممکن است چهار برابر میانگین ردهٔ خودش حقوق بگیرد چون مثلاً حق جانبازی دارد و این خیلی توی چشم می‌زند. ما می‌گفتیم خب آن یک نفر را سقف در نظر می‌گیریم و وقتی میانگین خیلی کمتر باشد مشخص می‌شود آن داده دادۀ پرت است، ولی دوستان شهرداری دائم روی آن یک نفری که حق جانبازی می‌گیرد و حقوقش خیلی بیشتر می‌شود تأکید داشتند. بعد یکی از دوستان کمیته پرسید که مثلاً من می‌خواهم بدانم سقف و کف حقوق کل مدیران شهرداری چقدر است. یکی از مدیران حاضر در جلسه برگشت گفت حقوق چه کسی را می‌خواهی بدانی؟ اسمش را بگو تا من الان عددش را به تو بگویم. درحالی‌که مسئلۀ ما اصلاً این نبود! خیلی صحنۀ عجیبی بود!

خلاصه درنهایت توافق شد که دوستان شهرداری احکام را رده‌بندی کنند و سقف و کف و میانگین هر رده را به ما بدهند. اما یک ماه بعد گفتند نه، ما این جدول را نمی‌دهیم. من دوباره تا جایی که می‌توانستم جلسه‌های مختلف رفتم و پیگیری کردم، جایی هم که زور من نمی‌رسید خانم آروین زنگ می‌زدند و پیگیری می‌کردند. آخرش هم یک جدول عجیبی به ما دادند که حتی با تعریفی که در سایت خودشان بود هم من متوجه نشدم -و هنوز هم نمی‌شوم- منظور از رده‌هایی که آنجا آمده بود، مثل کارشناس یک، کارشناس دو، مدیر یک، مدیر دو، چیست. یعنی کاملاً دیتاسازی کرده بودند و فقط یک چیزی دادند که ما داشته باشیم. فکر کنم یک دفعه بعد از همین جلسه بود که خانم آروین به من گفتند دیگر چطور به تو بگویند که نمی‌خواهم این دیتا را بدهم. یعنی هی ما را پیچاندند و اداواطوار درآوردند و آخرش هم دیتا را به ما ندادند. بعد برای اینکه ما را آرام کنند که دیگر پیگیری نکنیم، آمدند تاریخ استخدام‌ها را به سامانه اضافه کردند که بگویند اگرچه فلان کار را انجام ندادیم ولی داریم کار دیگری انجام می‌دهیم -البته این برداشت من است و شاید واقعاً نیتشان چیز دیگری بوده باشد.

بعد از آن جلسۀ جالب و عجیب با معاون منابع انسانی و مدیران او، در جلسۀ دیگری که من به‌تنهایی با یکی از همان مدیران داشتم، ایشان به من گفت که من بیست‌وهفت سال است که شهرداریچی هستم. شهرداریچی‌بودن یعنی پیچاندن. تو از ما نمی‌توانی دیتا بگیری. یعنی مستقیم به من گفت که ما هیچ‌‌وقت بله و نه را مستقیم نمی‌گوییم. جوری می‌گوییم که تو بروی دور خودت بچرخی و برگردی و تازه بفهمی از کجا خورده‌ای. این‌ها که می‌گویم عین جملات آن مدیر ارشد است. کمی جلوتر، یک جایی به من گفت که پس قرار شد شما فلان کار را انجام بدهید. گفتم نه، من که نگفتم انجام می‌دهیم یا انجام نمی‌دهیم. گفت پس یاد گرفتی شهرداریچی‌بودن چطوری است. گفتم آره، دو-سه ماه دیگر را با شما بگذرانم، من شما را می‌پیچانم، نگران نباشید.

مصاحبه‌کننده: چه بامزه، خودشان به خودشان می‌گفتند شهرداریچی.

پروشات مهرورزی: آره خودشان لفظ «شهرداریچی جماعت» را به کار می‌بردند. می‌گفتند شهرداریچی جماعت را تو نشناخته‌ای.

به نظرم یکی از شهرداریچی‌ترین سازمان‌های روی زمین سازمان بهشت‌زهراست. دیتای عجیب‌وغریبی دست این سازمان است. حالا من با سازمان بهشت‌زهرا در زمان خودمان زیاد کار نکردم و خانم فروغی بیشتر با آن کار کرده. من یک بار فقط با خانم فروغی رفتم که در دعوا با سازمان دو نفر باشیم.

مصاحبه‌کننده: دیتای اموات؟ خیلی مهم است؟

پروشات مهرورزی: بله. دیتای اموات خیلی عجیب است. یکی از معاونان سازمان می‌گفتند چون دیتای امواتِ سیاسی و اعدامی‌ها دست ماست، اصلاً نمی‌خواهیم این اطلاعات به بیرون درز کند. احتمالاً با خانم فروغی هم صحبت کرده‌اید و چیزهایی دراین‌باره گفته باشند. خلاصه سیستمشان این‌طوری بود که خارج از محیط آنجا کسی به سامانه‌شان دسترسی نداشت. من و خانم فروغی را به اتاقی مجهز به دوربین بردند و گفتند هر دیتایی را می‌خواهید روی همین کامپیوتری که اینجا هست همین‌جا می‌توانید ببینید. بعد ما را تنها گذاشتند، اما ما احساس تحت‌نظربودن داشتیم.

مصاحبه‌کننده: شما چه دیتایی را می‌خواستید؟

پروشات مهرورزی: آن زمان روی قیمت قبور و اینکه به یک نفر یک‌دفعه نُه قبر فروخته شده خیلی بحث بود، دقیقاً مثل بحث مسکن. الان هم البته قیمت‌ها نجومی است -بعضی قبرها الان قیمت میلیاردی دارند- ولی آن زمان قیمت قبر به‌یکباره بیش از حد معقول بالا رفته بود. گویا قانونی هم وجود داشت -البته من نمی‌دانم این قانون کی و چگونه تصویب شده- که به هر شخص در زمانی که زنده است می‌توان دو قبر فروخت، ولی دیتایی داشتیم که یک نفر ده قبر در قطعه‌های قدیمی‌تر بهشت‌زهرا داشته و آن را با قیمت بالا به چند نفر فروخته.

مصاحبه‌کننده: پس خیلی ربطی به شفافیت و شهر هوشمند نداشت و جزء کارهای حاشیه‌ای کمیته بود.

پروشات مهرورزی: چرا، دیتای آن هم می‌توانست برخط باشد که مشخص باشد هر نفر دارد چند قبر می‌خرد. به‌علاوه، مسئلۀ دیگر مربوط به قبرهای اهدایی به سازمان‌های مختلف بود که این اطلاعات هم می‌توانست منتشر شود. به شهر هوشمند و شفافیت ربط داشت.

مصاحبه‌کننده: به موضوع انتشار حقوق و دستمزد مدیران بگردیم. دلیل شهرداری برای این‌همه مقاومت چه بود؟

پروشات مهرورزی: دریافتی‌ها با احکام خیلی متفاوت بود. بعد یادم است که می‌گفتند خب این آیتم‌های اضافه بر حکم را قرارداد همۀ شرکت‌های عادی هم دارد، مثلاً حق جذب می‌گذارند برای اینکه مالیات نخورد، حق ایاب‌وذهاب و چنین مواردی.

مصاحبه‌کننده: عائله‌مندی و …

پروشات مهرورزی: عائله‌مندی و بن خواربار و مسکن و این‌ها را دولت تعیین و تصویب می‌کند، ولی ایاب‌و‌ذهاب و جذب و این‌ها به‌صورت داخلی تصویب می‌شود.

بخش قابل‌توجهی از دریافت‌‌ها پاداش‌هایی بود که هیچ‌جا هم ثبت نمی‌شد. مثلاً یادم است آن زمان پایه‌حقوق یکی از مدیران در حکم استخدامی‌اش پنج‌میلیون و پانصد بود، اما ما می‌دانستیم او که رئیس‌دفتر فلان قسمت شهرداری است دارد هشت میلیون می‌گیرد. آن موقع اگر اشتباه نکنم سقف حقوق شهردار تهران ده میلیون تومان بود و خب معلوم بود که با ده میلیون تومن کسی نمی‌آید شهردار شود. در همان جلسۀ کذایی، یادم است یکی از آقایان، که از پرسنل منابع انسانی بود، گفت من دوست ندارم زنم بداند من دقیقاً چقدر می‌گیرم. اینکه هیچی، در دهات ما اگر بفهمند من این‌قدر پول می‌گیرم که من بیچاره‌ام.

یعنی کلاً دغدغه‌اش این بود که کسی نفهمد چقدر می‌گیرد. یک نفر دیگر هم گفت اگر الان کارمند من بداند که من پنج برابر او می‌گیرم که شب می‌آید سراغم. یعنی عدد و رقم دریافتی‌شان خیلی بیشتر از حکمشان بود و خب مقاومت وجود داشت. بعد مدام می‌گفتند انتشار این اطلاعات ورود به حریم شخصی افراد است، که ما در جواب می‌گفتیم این مصوب مجلس است که مدیران باید حقوقشان شفاف باشد.[۹] آن‌ها می‌گفتند خب اول دولت منتشر کند که بینیم مدل انتشار چیست، بعد ما منتشر کنیم. یعنی دغدغه‌شان تا حدی این بود که سیبل نشوند. آن موقع یک سازمانی هم که نامش یادم نیست حقوق بازنشسته‌هایشان را منتشر کرد.

مصاحبه‌کننده: فکر می‌کنم میعاد صالحی[۱۰] در صندوق بازنشستگی کشوری این کار را کرد.

پروشات مهرورزی: آره، همین بود. فکرش را بکنید، زمانی که می‌گفتند شهردار تهران حدود ده میلیون تومان می‌گیرد، عدد و رقم‌های آنجا حدود شصت میلیون بود. البته به نظر من در جامعه خیلی هم سروصدا نکرد، ولی دیگر هی آن را مثال می‌زدند و می‌گفتند ببینید چقدر سروصدا شد. متأسفانه خیلی از سروصداشدن می‌ترسیدند.

مصاحبه‌کننده: سرنوشت این اقدامات در زمان کمیته در آخر به کجا رسید؟

پروشات مهرورزی: زمان کمیته، بحث شفافیت حقوق و دستمزد مدیران در همین نقطه که احکام منتشر شود متوقف شد.

مصاحبه‌کننده: شما تا آخر دوره پیگیر بودید؟

پروشات مهرورزی: آره. تا آخر پیگیر بودیم، مخصوصاً بعد از اینکه دو دیوار دفاعی، که من اصلاً نمی‌توانستم با آن‌ها ارتباط بگیرم و واقعاً پروردگار پیچاندن بودند، رفتند و بعد از آن اوضاع کمی بهتر شد. معاون بعدی، آقای بهادری، خیلی بیشتر با ما همراهی کردند. البته مسئلۀ حقوق و دستمزد دغدغۀ اصلی آقای بهادری هم نبود ولی مشکلی هم با این نداشت که انجام شود. استارت اینکه دیتای کارمندان در سامانهٔ منابع انسانی تمیز شود هم زمان آقای بهادری و با پیگیری خودشان خورد. آقای بهادری چون، در زمان معاون قبلی، معاون ایشان بود کامل در جریان کارها و خواسته‌های ما بود و لازم نبود همه‌چیز را از صفر شروع کنیم. چون یکی از مشکلات در پیش‌بردن کارها همین جابه‌جایی و عوض‌شدن افراد بود. ما پروژه‌ای را با شهرداری شروع می‌کردیم، زمان و نیروی زیادی می‌گذاشتیم، به زبان مشترکی می‌رسیدیم و توافق می‌کردیم، بعد طرف عوض می‌شد و دوباره باید از صفر شروع می‌کردیم. درواقع توافقات خیلی متکی به فرد و خواست او بود.

مصاحبه‌کننده: ولی در قضیۀ انتشار اطلاعات مدیران و کارکنان به نظر می‌آید این تغییر برای شما بد هم نشد.

پروشات مهرورزی: بله، اینجا تغییر خوبی بود. همان‌طور که گفتم، هم آقای بهادری و هم برخی معاونان ایشان، در زمان معاون قبلی، نفر دوم این پروژه‌ها بودند و در جریان کارهای اجرایی‌اش بودند. یعنی این‌طور نبود که ما از صفر شروع کنیم. از طرفی، چون آدم‌های همراه‌تری هم بودند، کارها راحت‌تر انجام می‌شد. ولی مثلاً درمورد شفافیت سفرهای خارجی فکر کنم آن وسط یک بار معاون روابط بین‌الملل عوض شد و دوباره تمام کارهای ما از صفر شروع شد. حالا هر وقت ماجرای حقوق و دستمزد را تمام کردم، سراغ ماجرای سفرهای خارجی هم می‌روم.

مصاحبه‌کننده: بله، داشتید سرنوشت شفافیت اطلاعات مدیران و کارکنان را می‌گفتید.

پروشات مهرورزی: یکی دیگر از مشکلات ما، که البته نسبتاً حل شد، این بود که امضای حکم مدیران و ثبت آن در سامانۀ منابع انسانی و متعاقباً انتشار آن روی سامانهٔ شفافیت خیلی طول می‌کشید. مثلاً ما سه ماه بود می‌دانستیم فلان معاون شهردار به جای دیگری رفته، ولی در سامانهٔ منابع انسانی و سامانهٔ شفافیت هنوز در پوزیشن قبلی بود. حتی یادم است بعد از چهار ماه از انتخاب آقای حناچی، هنوز نام شهردار در سامانۀ شفافیت نیامده بود و همچنان نام شهردار قبلی بود. یعنی اطلاعات نفر اول مدیریت شهر اشتباه بود و همین باعث می‌شد دیتای کل سایت زیر سؤال برود. یادم است یک روز شخصاً به دفتر یکی از مدیران منابع انسانی رفتم که امضای حکم شهردار را بگیرم تا اطلاعات شهردار در سامانهٔ منابع انسانی و سایت شفافیت اصلاح شود.

برای حل مشکل تأخیر در به‌روزرسانی اطلاعات مدیران، آقای بهادری و آقای ننجی، معاون آقای بهادری، پیشنهادی دادند (البته از بخش انتصابات هم همکاری‌هایی کردند ولی خیلی راغب نبودند)؛ پیشنهادشان این بود که دیتای مدیران و معاونان به‌صورت برخط از سامانهٔ منابع انسانی روی سایت شفافیت منتشر نشود و به‌جایش مثلاً هر ماه اطلاعات از طریق یک فایل اکسل در سایت بارگذاری شود. برای مدتی کار به این صورت پیش رفت اما این شیوه از نظر ما مطلوب نبود و مخالفت کردیم. قرار شد اطلاعات به‌صورت برخط از سامانه خوانده شود اما برای سِمَت‌هایی که در حال تغییر بودند در سایت گزینۀ «در حال امضای حکم» اضافه شود. با اضافه‌شدن این گزینه مشخص بود که دیتا در حال تغییر است و اعتبار بقیۀ داده‌ها زیر سؤال نمی‌رفت.

مصاحبه‌کننده: یعنی بالاخره اطلاعات مدیران به‌صورت برخط منتشر شد؟

پروشات مهرورزی: بله، برخط شد و گزینۀ «در حال امضای حکم» برای سِمت‌هایی که هنوز حکم منصوب جدید آن امضا نشده بود به آن اضافه شد. شهرداری نُه معاونت داشت و قرار شد، برای آن نُه نفر معاون، اطلاعات به‌صورت دستی به‌روز شود، ولی برای بقیۀ مدیران «در حال امضای حکم» را اضافه کردند. این‌ها تغییراتی بود که در زمان فعالیت من در کمیته انجام شد. یک‌سری دیتا هم امور مجامع[۱۱] از مدیران و رؤسای سازمان‌ها و شرکت‌ها داشت که چون این دیتا در سامانه‌ای به‌جز سامانهٔ منابع انسانی ثبت می‌شد، آن را هم به‌صورت دستی در سامانهٔ شفافیت وارد می‌کردند. یعنی درواقع فایل اکسل اطلاعات را به سازمان فاوا می‌دادند تا در سامانه وارد کند. آن را هم ما نتوانستیم برخط کنیم و تا جایی که می‌دانم هنوز هم به‌طور دستی، ماهی یک بار، اطلاعات به‌روز می‌شود، که البته در سایت شفافیت تاریخ به‌روز‌شدن اطلاعات ثبت می‌شود و همین باعث می‌شود وقفه در به‌روزرسانی داده‌ها اعتبار داده‌ها را از بین نبرد.

اگر بخواهم جمع‌بندی کنم، تا جایی که می‌دانم هنوز دیتای کارکنان مترو و همشهری درست نشده، ولی بقیۀ کارهایی که در منابع انسانی انجام شده بود همچنان ادامه دارد، چون برخط بوده و دارد انجام می‌شود. ولی نمی‌دانم دقیقاً مدیران جدید چه کارهایی انجام داده‌اند. پارسال یکی از مدیران منابع انسانی به من مسیج زد که خانم مهرورزی، از وقتی شما رفتید، پدر ما با مدیران جدید و شورا درآمده. همۀ قدیمی‌ها را جابه‌جا کرده‌اند. یک‌سری جدید آمده‌اند که ما اصلاً نمی‌دانیم کی هستند و چی هستند و از کجا آمده‌اند و کارها را خیلی سخت می‌توانیم انجام دهیم و از زمانی که شما رفته‌اید، پروژه هیچ پیشرفتی نداشته.

یعنی خلاصه افرادی در شهرداری وجود دارند که خواستار درست‌شدن همۀ این سیستم‌ها و فرایندها هستند، و مدیرانی هم وجود دارند که نه همکاری می‌کنند و نه می‌گذارند بقیه کار کنند.

مصاحبه‌کننده: روال تعامل شما با شهرداری و پیگیری پیشرفت کار به چه شکلی بود؟ چه بخشی را شخصاً پیگیری می‌کردید؟ چه بخشی را خانم آروین یا کمیته یا دفتر پیگیری می‌کرد؟ اساساً پروژه‌ها به چه صورت انجام می‌شدند؟

پروشات مهرورزی: روال کار در طول فعالیتم در کمیته تغییراتی داشت. اوایل، معمولاً پیگیری پیشرفت پروژه‌ها یا هماهنگی جلسات و این‌ها از طریق دفتر خانم آروین انجام می‌شد. اما حس می‌کنم از یک جایی به بعد اختیاراتم بیشتر شد. حالا نه لزوماً اختیار، اما شاید مسئولیتم بیشتر شد که بتوانم کارها را خودم انجام بدهم. مخصوصاً درمورد پروژۀ منابع انسانی، ارتباط و تعامل من با نفرات جدید ارتباط و تعامل خیلی خوبی بود. یعنی با آن‌ها به‌طور مستقیم در ارتباط بودم و هر موقع می‌خواستم می‌توانستم راحت با آن‌ها تماس بگیرم و حتی دعوا کنم.

یادم است یک بار از من خواستند جلسه‌ای داشته باشیم دربارۀ اِستپ‌های تمیزکردن دیتا. من فکر می‌کردم قرار است مثل همیشه، من و معاون و مدیرکل‌های او بنشینیم و صحبت کنیم. رفتم دیدم نه، جلسه در اتاق کنفرانس است و خیلی دارند من را تحویل می‌گیرند. تعجب کرده بودم. بعد دیدم سه نفر از مدیران سازمان فاوا، سه نفر از مدیران آی‌تی معاونت و دو-سه نفر از مدیران مناطق شهرداری را هم دعوت کرده‌اند که مثلاً ببینید شورای شهر این داده‌ها را از ما می‌خواهد. از همین‌جا مشخص می‌شد که دوستان منابع انسانی دوست دارند کار انجام شود. به همین دلیل هم ما تعامل خیلی خوبی با هم داشتیم. در آن جلسه، که رسمی‌تر از حالت عادی بود، با خودم می‌گفتم کاش اطلاع داده بودند و ما هم از کمیته سه-چهاره نفر می‌آمدیم یا خانم آروین هم می‌آمد.

زمان معاون قبلی همه‌چیز خیلی رسمی و بوروکراتیک از سمت دفتر خانم آروین پیگیری می‌شد. البته بعد از آن هم در همۀ مراحل و همیشه هر وقت جایی گیر می‌کردم، خانم آروین تماس می‌گرفتند و جانانه صحبت می‌کردند و مشکل حل می‌شد. درواقع می‌توانم بگویم برای همۀ پروژه‌ها، ابتدا یک جلسۀ آشنایی با متولیان شهرداری با حضور خانم آروین و اعضای دفترشان داشتیم، بعد می‌توانستیم خودمان راحت ارتباط بگیریم و بیشتر پیگیری‌های بعدی با خودمان بود. در طول مسیر هم، هر جا به مشکل برمی‌خوردیم، خانم آروین پیگیری می‌کرد.

مصاحبه‌کننده: در بحث شفافیت اطلاعات مدیران و کارکنان، کمیته‌ها یا کمیسیو‌ن‌های دیگر شورا هم درگیر بودند؟ تعاملی با هم داشتید؟

پروشات مهرورزی: اتفاقاً یک بار سر این بحث شد که اگر مثلاً دو-سه نفر دیگر از اعضای شورا هم خواستار این موضوع باشند، کار راحت‌تر پیش می‌رود، ولی فکر می‌کنم فقط آقای فراهانی[۱۲] کمی به این مسئله علاقه نشان دادند. البته تا جایی که می‌دانم، خیلی وارد این حوزه نشدند. حداقل کارشناس‌هایش که هیچ کمکی به ما نمی‌کردند. فقط دو-سه دفعه، چون ما به سامانه‌های شهرداری دسترسی داشتیم، از ما خواستند دیتایی را برایشان درآوریم.

حالا خودِ این سامانه هم خیلی عجیب‌وغریب بود. قشنگ معلوم بود که بِیس سامانهٔ منابع انسانی و همچنین سامانهٔ سفرهای خارجی را از جای دیگری آورده‌اند و صرفاً ترجمه کرده‌اند. شش ماه اول، کار من این بود که سامانه‌ها را بررسی کنم و مشکلاتش را درآورم. مثلاً سامانهٔ سفرهای خارجی را که نگاه می‌کردم، دیدم گزینۀ سفر به اسرائیل هم دارد. زنگ زدم و اطلاع دادم و بعدش کلی از من تشکر کردند که اگر صدایش درمی‌آمد که چنین گزینه‌ای در سامانه هست به باد می‌رفتیم و ممنون خانم مهرورزی. درنهایت تصمیم گرفتیم سامانه را از اول بررسی کنیم.

مصاحبه‌کننده: گفتید که اگر به عقب برمی‌گشتید، احتمالاً از همان اول گلوگاه‌های ایجاد دادۀ غلط را شناسایی می‌کردید، طوری که تمیزکردن داده‌ها از همان ابتدا جزئی از پروژهٔ شفافیت اطلاعات منابع انسانی باشد.

پروشات مهرورزی: بله.

مصاحبه‌کننده: راجع به بحث حقوق و دستمزد چه؟ اگر به عقب برمی‌گشتید چه تغییراتی در کار می‌دادید؟

پروشات مهرورزی: به نظرم بحث انتشار حقوق و دستمزد هیچ‌وقت در هیچ حوزه‌ای در ایران شدنی نیست، چون همیشه در برهۀ حساس کنونی هستیم و همیشه ترسی از پیامدهای انتشار چنین داده‌ای وجود دارد. به نظرم خودِ آدم‌هایی هم که در مناصب مختلف مدیریتی هستند می‌دانند که لازم نیست این‌قدر پول بگیرند. یعنی انگار خودشان هم قبول دارند و به همین دلیل نگران‌اند. با توجه به این مسائل، احتمالاً ما خیلی ایده‌آل‌گرایانه فکر می‌کردیم که می‌خواستیم کل دریافتی افراد منتشر شود.

اگر به عقب برمی‌گشتم، شاید از اول تمرکز را می‌گذاشتم روی اینکه به سقف، کف و میانگین دست پیدا کنیم، چون حرف آن‌ها این بود که ما احکام و مدل‌های خیلی مختلفی برای محاسبهٔ حقوق داریم. احتمالاً اگر زمان بیشتری را صرف این بحث می‌کردیم به مدل خوبی می‌رسیدیم. بنابراین اگر به عقب برمی‌گشتم، شاید آن ایده‌آل‌گرایی را کنار می‌گذاشتم و تلاش می‌کردم روی همان میانگین و کف و سقف به یک توافقی با شهرداری برسیم و احتمالاً از خود شهرداری هم می‌توانستیم کمک‌هایی بگیریم، چون وقتی خودشان پیشنهادی می‌دهند، معمولاً ایده‌ای هم برای نحوۀ انجام‌دادنش دارند.

مصاحبه‌کننده: خب برویم سراغ سفر خارجی. ماجرای شفافیت سفرهای خارجی چه بود؟

پروشات مهرورزی: دربارۀ سفرهای خارجی، دو مسئله وجود داشت. مسئلهٔ اول این بود که اصلاً این سفر یا آن آدمی که دارد به این سفر می‌رود توجیهی دارد یا نه. مثلاً سفر شهردار برای بهره‌مندی از تجربیات شهرداری سئول احتمالاً توجیه داشته باشد، ولی توجیهی ندارد که مثلاً معاونت امور بازنشستگی به چنین سفری برود.

مسئلهٔ دوم هم هزینۀ این مأموریت‌ها بود. خب جایی که قرار است ارز خرج شود خیلی جای حساسیت‌برانگیزی است، حتی برای آدم‌های عادی. خصوصاً که آن زمان قیمت ارز سه-چهار برابر شده بود و هی به مردم می‌گفتند الان سفر نروید و گردشگری را از منزل خودتان شروع کنید.[۱۳] فکر می‌کنم در مصوبات شورا هم بود که اطلاعات این سفرها باید شفاف باشد.[۱۴]

این پروژه به نظر من خیلی پروژۀ موفقی نبود، چون دیتای آن، حداقل تا زمانی که ما بودیم، دستی بارگذاری می‌شد. دیتای مالی‌اش هم درنهایت خیلی شفاف نشد و مشخص نبود خرج خیلی از سفرها چقدر شده. بعد هم که کرونا پیش آمد و بسیاری از سفرها کنسل شد. فکر کنم کل سفرهای پرسنل شهرداری -درواقع مدیران شهرداری- در سال ۱۳۹۹ دو یا سه سفر بود.

اطلاعات این سفرها هم خیلی سنتی و کلاسیک آپدیت می‌شد. اینجا هم معاونت امور بین‌الملل یک فایل اکسل برای سازمان فاوا می‌فرستاد و سازمان فاوا آن را در سایت شفافیت بارگذاری می‌کرد. من هر ماه وضعیت به‌روزرسانی دیتای سفرها را چک می‌کردم و پیش می‌آمد که ببینم در سامانۀ داخلی سفرهای خارجی شهرداری یک‌سری سفر ثبت شده ولی روی سامانۀ شفافیت نرفته. باید پیگیری می‌کردم که اکسل مربوط به این اطلاعات به سازمان فاوا ارسال شود تا خانم آژیر، کارشناس ادارهٔ پرتال‌های شهرداری، آن را روی سامانه بارگذاری کند.

دیتای خود سامانهٔ داخلی شهرداری هم خیلی مشکلات عجیب‌وغریب بِیسیکی داشت. مثلاً اطلاعات سفر آذر امسال در سامانۀ شفافیت ثبت شده بود، ولی آذر پارسال نه، چون کسی که باید حکم مأموریت را امضا می‌کرد نکرده بود، ولی به‌هرحال این سفر انجام شده بود. بعد ما بحث ویزا را هم در ایران داریم. مثلاً ممکن است برای اینکه تخصیص ارز به سفر انجام شود، تاریخ سفر زودتر از موعد واقعی ثبت شود و امضاهای تأیید مأموریتش گرفته شود، ولی آن سفر به دلیل صادرنشدن ویزا اصلاً کنسل شود. یک آقایی -که اسمش الان یادم نیست- در بخش فناوری معاونت بین‌الملل بود که خیلی همراه بود. هر دفعه از او می‌پرسیدیم به نظر شما راه‌حل درست‌شدن این مشکلات چیست، می‌گفت راه‌حلش این است کمیتۀ شفافیت دو تا نیرو به من بدهد، من درستش می‌کنم. می‌گفت خانم‌های مسئول این کارها در بخش امور بین‌الملل یکی بیست‌و‌هشت سال سابقهٔ کار دارد و دیگری بیست‌وپنج سال و دو سال دیگر بازنشسته می‌شوند و به فکر ارتقادادن سامانه و بهبود فرایندها نیستند، فکر این هستند که فقط یک کاری بکنند و بروند خانه‌هایشان. درواقع مسئله‌اش این بود که در قسمت امور بین‌الملل، آدمی که بلدِ کار باشد نداریم که بتوانیم راه‌حلی پیدا کنیم. اواخر دورۀ قبل این آقا با من تماس گرفت که خانم مهرورزی، مطمئنید که نمی‌خواهید بیایید اینجا در بخش امور بین‌الملل به ما کمک کنید؟ گفتم نه، مرسی، من غلط بکنم دیگر با شهرداری کار کنم.

سرِ شفافیت سفرهای خارجی ما دورهای باطل زیادی زدیم. یک دلیلش این بود که خود شهرداری هم خیلی تعریف واضح و to the point (دقیق و مرتبط) و اِستریتی از اینکه فرایند تعریف و تأیید مأموریت‌ها به چه شکل باشد نداشت. طبق روالی که تعریف کرده بودند، تا پانزده روز بعد از انجام مأموریت و سفر، گزارش هزینه‌ها و دستاوردهای سفر باید در سامانه بارگذاری می‌شد. در غیر این صورت، حکم سفر امضا نمی‌شد و ارزی که قرار بود به سفر تخصیص داده شود به آن تعلق نمی‌گرفت. ولی خب عملاً این روال انجام نمی‌شد. وقتی با آن دو خانمی که در امور بین‌الملل بودند سر کِیس‌های مختلف صحبت می‌کردم که مثلاً فلانی رفته سفر ولی گزارشی اینجا نیست، می‌گفتند ما چطور به معاون شهردار بگوییم که گزارش بده، وگرنه پولت را نمی‌دهیم. رئیس و بالادست ماست و نمی‌توانیم به‌ش بگوییم بیا دیتا را بده. حقوق ما دست اوست. یک‌سری سلسله‌مراتب وجود داشت و چون روال قانونی انجام سفر خیلی اجرا نشده بود، این سلسله‌مراتب بیشتر به چشم می‌آمد که خب نیروی پایین‌دست چطور برود از معاون دیتا بگیرد.

یک زمانی خانم آروین گفتند که پس برویم ببینیم گلوگاه‌های مالی این سفرهای خارجی کجاست. در انتها به این رسیدیم که قطعاً هزینه‌های سفر باید ردپایی در سامانهٔ مالی شهرداری داشته باشد و از طریق این دیتا شاید بتوانیم اطلاعات سامانهٔ سفرهای خارجی را کامل کنیم. اما یادم است که باز هم یک مشکلی در سامانهٔ مالی وجود داشت که نشد این کار را بکنیم. یعنی طوری نبود که بنا بر اطلاعات ثبت‌شده در سامانهٔ مالی بتوان با قطعیت گفت فلان سفر انجام شده است. این هم یادم است که باز یک دفعه در جلسه با معاونت منابع انسانی یک آقایی گفت شاید ما بخواهیم به خانواده‌مان بگوییم مأموریتیم ولی جای دیگری برویم سفر. یعنی دغدغۀ پرسنل شهرداری چنین مسائل بِیسیکی است. برای همین هم یک‌سری‌ها در شهرداری خیلی انگیزه‌ای برای پیگیری درست‌‌شدن فرایند انجام سفر و سامانهٔ سفرها نداشتند.

مصاحبه‌کننده: من یک موضوع را متوجه نشدم. شما گفتید بعضی وقت‌ها سفر انجام می‌شد درحالی‌که هنوز حکم سفر امضا نشده بود. پس چطوری هزینۀ این سفر داده می‌شد؟

پروشات مهرورزی: دقیقاً من مورد سفر معاونان شهردار را سر همین گفتم. معاون شهردار که سفر رفته بود خودش باید حکم سفرش را امضا می‌کرد. خب رفته بود و برگشته بود و هزینۀ سفر را هم گرفته بود.

مصاحبه‌کننده: یعنی فرایندها در دو سامانهٔ جداست؟ پرداخت مالی در یک سامانه بوده، ثبت اطلاعات حکم سفر در یک سامانهٔ دیگر؟

پروشات مهرورزی: بله، دقیقاً. تمام تلاش من این بود که کل این فرایند سامانه‌ای شود، امضاها الکترونیک شود و همه‌چیز در سامانه ثبت شود. ولی هم مسئلهٔ سفرهای ناگهانی که «حالا حکمش را بزن بره» وجود داشت و هم مسائل مربوط به ویزاگرفتن که سامانه‌ای‌کردن فرایند و اینکه مراحل به‌ترتیب انجام شود را سخت می‌کرد. آخرهای دوره، کارها کمی مرتب شده بود و بعضی‌ها واقعاً گزارش سفر را ثبت می‌کردند و این گزارش‌ها واقعاً قابل‌استناد بودند، ولی درنهایت انتشار اطلاعات روی سایت شفافیت به‌صورت دستی باقی ماند. یعنی مثلاً اگر کسی از کمیتهٔ شفافیت سامانۀ داخلی شهرداری را چک نمی‌کرد و پیگیری نمی‌کرد که دیتای جدیدی که روی این سامانه ثبت شده روی سامانۀ شفافیت هم برود، سامانهٔ شفافیت به‌روز نمی‌شد. آن اواخر، باز معاون روابط بین‌الملل عوض شد و دوباره باید از صفر شروع می‌کردیم که اتفاقاً خیلی بد هم نبود، ولی هم فرصت ما کم بود و هم اینکه آن دو خانمی که کارمند آن بخش بودند خیلی خسته بودند و احتمالاً در دلشان به ما فحش می‌دادند. یعنی همت بزرگی می‌خواست که همه‌‌چیز برخط و سیستماتیک شود و امضاها الکترونیک شود.

حالا البته بعد از وقوع کرونا، در دورهٔ ما، جز یکی-دو مورد، سفری انجام نشد (و اطلاعات آن یکی-دو مورد هم روی سایت شفافیت آمد) و برای مدتی به‌روزرسانی دیتای سفرها دیگر موضوعیت نداشت. در یک سال اخیر هم من شخصاً این قسمت سایت شفافیت را چک نکرده‌ام که ببینم دیتای جدیدی بارگذاری شده یا نه. اما انگار در دورهٔ جدید هم ماجرای انتشار اطلاعات سفرها دارد پیگیری می‌شود.

مصاحبه‌کننده: در این حوزه اگر به نقطۀ شروع برمی‌گشتید چه می‌کردید؟

پروشات مهرورزی: احتمالاً روی قضیهٔ گلوگاه مالی و اینکه مثلاً تا وقتی اطلاعات سفر در سامانهٔ سفرها ثبت نشده، ارز تعلق نگیرد بیشتر کار می‌کردم. فکر می‌کنم از آن طریق به‌هرحال می‌شد یک کاری کرد. به نظرم اگر برای این کار مصوباتی داشتیم یا مثلاً به کمک معاونت منابع انسانی بخشنامه‌هایی ابلاغ می‌کردیم می‌شد سامانهٔ مالی را به سامانهٔ سفرهای خارجی متصل کرد، اما خب دیر شروع کردیم. شاید هم ما دیر متوجه شدیم که گلوگاه کجاست و اقداماتی که کردیم خیلی موفقیت‌آمیز نبود. خلاصه تا زمانی که ما در کمیته بودیم، دیتای سفرهای خارجی به‌صورت دستی وارد می‌شد و ماهانه آپدیت می‌شد. آن اواخر، دغدغۀ ما این بود که فرایند انتشار دیتای سفرها پایدار نیست، یعنی اگر کمیتهٔ شفافیتی وجود نداشته باشد که پیگیری کند، داده‌ها هم به‌روز نخواهد شد. به‌علاوه، هزینهٔ سفر هم دیتای مهمی بود که تقریباً منتشر نمی‌شد. این داده حتی در خود سامانهٔ سفرها هم به‌طور کامل ثبت نمی‌شد. ممکن بود از ده تا سفر، دیتای مثلاً سه تا وارد شده باشد. آن سفرهایی هم که دیتای مالی‌شان منتشر می‌شد معمولاً سفرهایی بودند که هزینه‌شان بر عهدۀ دعوت‌کنندۀ خارجی بود و قرار نبود از جیب شهرداری خرجی شود. مثلاً یادم است برای سفر به سئول، خود سئول پانصد یورو داده بود. درواقع می‌خواهم بگویم ثبت و انتشار دیتای سفرها مبتنی بر فرد بود و این باعث عدم پایداری می‌شد.

مصاحبه‌کننده: حوزۀ اطلاعات کارکنان و مدیران و سفرهای خارجی حوزه‌های نسبتاً حساسیت‌برانگیزی برای مردم هستند. آیا بعد از انتشار اطلاعات، گزارش‌های مردمی هم دریافت کردید و از سمت شهروندان هم بازخوردی گرفتید؟ می‌خواهم بدانم آیا نظارت همگانی و مطالبۀ عمومی در این حوزه‌ها نسبت به حوزه‌ای مثل معاملات که تخصصی‌تر است فعال‌تر بود؟

پروشات مهرورزی: در رابطه با اطلاعات کارکنان و مدیران که خب چند مورد را گفتم که مثلاً اسم کسی را که می‌دانستند در شهرداری کار می‌کند سرچ می‌کردند که ببینند کجاست و چه می‌کند. اما در سفرهای خارجی، ما گزارشی دریافت نکردیم. اتفاقاً خانم آروین پیشنهاد داده بودند که این توضیح در سایت شفاف گذاشته شود که اگر کسی اطلاعاتی دارد که مغایر با اطلاعات سامانۀ شفافیت است یا می‌داند که سفری انجام شده اما اطلاعاتش در سایت نیست تماس بگیرد و بگوید که پیگیری کنیم. فکر می‎کنم در طول آن سه سال، فقط یک مورد گزارش شد که از آن مواردی بود که سفر انجام شده بود اما دیتا وارد نشده بود و با یک سال تأخیر ثبت شد.

یک خاطره دارم از خانم فخاری عزیز که یک فایل اکسل برای ما فرستادند و گفتند که من کِی رفتم کربلا که اسم من در سفرهای خارجی آمده. یادم است اطلاعات دَه سفر در آن فایل بود و دو تا از ردیف‌ها، از جمله همان ردیفی که مربوط به خانم فخاری بود، یکسان بود. یعنی مثلاً دو تا ردیف شمارهٔ ۹ در فایل بود. خانم فخاری شاکی بودند که این فایل دیشب روی سایت بارگذاری شده و این‌جوری با آبروی مردم بازی می‌کنید. من با خودم فکر می‌کردم در شرایطی که من هر سه ماه یک بار خودم را تکه‌پاره می‌کنم که دیتا به ما بدهند، خیلی خوب است اگر شهرداری خودش دست‌به‌کار شده باشد و اطلاعات را بارگذاری کرده باشد! اما درواقع قضیه این بود که این فایل اکسل را یکی از روی سایت شفافیت دانلود کرده بود، یک ردیف با اسم خانم فخاری اضافه کرده بود، و برای ایشان ارسال کرده بود یا توی یک سایت یا کانال تلگرامی گذاشته بود. حتی حوصله نکرده بود شمارۀ ردیف را درست کند و ردیف خانم فخاری را هم‌شماره با یک ردیف دیگر زده بود. خلاصه یک‌جور شیطنت رسانه‌ای بود که بگویند اعضای شورای شهر ریخت‌وپاش‌های این‌چنینی دارند.

مصاحبه‌کننده: حالا به‌جز شورا و شهرداری، مخاطب عام چطور؟

پروشات مهرورزی: فقط همان یک تماس را داشتیم که آن هم از آن مواردی بود که یک سال بعد اطلاعاتش منتشر شد. یادم است حتی در آن مسابقه‌ای که برای تحلیل داده‌های سامانۀ شفافیت گذاشتیم هم روی دیتای سفرهای خارجی کار خاصی انجام نشد. به نظر من، این دیتا زمانی برای مخاطب عام جالب می‌شود که عدد و رقم بیاید وسط. وقتی عدد و رقمی نباشد، نه می‌شود کار پژوهشی کرد، نه بودجه‎بندی، نه بازی با داده‌ها. فقط مشخص می‌شود که در این چند سال این تعداد سفر انجام شده. البته این نظر من است و ممکن است ذهن خلاق دیگران جور دیگری بتواند با این داده‌ها کار کند.

مصاحبه‌کننده: این موضوع باعث نشد که اهمیت پیگیری شفافیت اطلاعات سفرهای خارجی برای شما کم شود و با خودتان فکر کنید کاش این زمان را صرف کار دیگری کرده بودید؟

پروشات مهرورزی: نه، چون در مصوبۀ شورا هم آمده بود که آن عدد و رقم باید شفاف شود. یعنی درنهایت دنبال شفافیت این عدد و رقم‌ها بودیم و مهم بود که مشخص باشد در این اوضاع و احوال چقدر دارد برای این سفرها هزینه می‌شود. ولی خب از اواخر ۹۸ و با شیوع کرونا، چون عملاً سفری انجام نمی‌شد، خود من هم شخصاً کمتر پیگیری می‌کردم. شاید برای همین هم هست که پیشرفت خیلی زیادی نداشتیم. آن زمان، بعد از حادثهٔ بیمارستان سینا اطهر[۱۵]، موضوع ایمنی ساختمان‌ها برای ما و مردم خیلی حساس‌تر شده بود. به‌خاطر همین، انرژی ما بیشتر روی دو موضوع اصلاح اطلاعات سامانهٔ منابع انسانی و همچنین شفافیت اطلاعات ایمنی ساختمان‌ها پخش شد. به نظرم اگر آن اوایل که همچنان سفرها انجام می‌شد می‌فهمیدیم چطور می‌شود سامانۀ مالی و سامانۀ سفرهای خارجی را یکپارچه کرد، هم انتشار اطلاعات سفرها برخط می‌شد، هم احتمالاً دیتای مهمی از دست درنمی‌رفت، هم مخاطب عام ارتباط بیشتری با دیتای منتشرشده برقرار می‌کرد و هم پایدارسازی انتشار اطلاعات راحت‌تر می‌شد.

مصاحبه‌کننده: برای کارهای مختلفی که شما در حوزهٔ شفافیت منابع انسانی و ایمنی ساختمان‌ها کردید مصوبهٔ پشتیبان وجود داشت؟

پروشات مهرورزی: در مصوبهٔ «مدیریت تعارض منافع در شهرداری تهران» به الزام شهرداری به انتشار اطلاعات مدیران اشاره شده بود و ما با استناد به آن داشتیم پیش می‌رفتیم. درمورد حقوق و دستمزد که اصلاً مصوبۀ مجلس بود که باید احکام و دریافتی‌های مدیران دولتی مشخص و شفاف باشد. دربارۀ سفرهای خارجی هم طبق مصوبۀ شورا پیش می‌رفتیم.

مصاحبه‌کننده: برویم سراغ شفافیت وضعیت ایمنی ساختمان‌ها.

پروشات مهرورزی: شفافیت وضعیت ایمنی ساختمان‌ها پروژۀ خیلی جالبی بود. فکر می‌کنم قبل از اینکه من همکاری‌ام را با کمیتهٔ شفافیت شروع کنم کارهایی در شورا و شهرداری در این زمینه انجام شده بود، اما بعد از ماجرای سینا اطهر، این موضوع یکی از اولویت‌های کمیتۀ شفافیت قرار گرفت چون موضوع خیلی مهمی بود و برای همه قابل‌لمس بود. مسائل این حوزه کمی عجیب‌وغریب بود و من نمی‌دانم تا کجا می‌توانم قضایا را بدون سانسور تعریف کنم.

قدم اول در این پروژه تعریف شاخص و الگویی بود که بتوان با آن وضعیت ایمنی ساختمان‌های تهران را اندازه‌گیری کرد. در جریان پروژه، تعریف این شاخص‌ها چندین بار تغییر کرد. باید بگویم که طبق شاخص‌های جهانی، ما در تهران ساختمان ایمن نداریم. درنتیجه، شاخص جهانی را ایرانیزه کردیم که بتوانیم مقایسه‌ای بین وضعیت ساختمان‌ها داشته باشیم و، بر این مبنا، ساختمان‌های نسبتاً ایمن را شناسایی کنیم. شاخص ایمنی آیتم‌های مختلفی داشت، اعم از کابل‌کشی برق، پلۀ فرار، ایمنی پی و بن، و از این‌جور موارد. شاخص‌ها ریز و متنوع بودند و هر کدام هم کلی زیرمجموعه داشتند، مثلاً زیرمجموعۀ کابل‌کشی شاید ده مورد بود که آیا از داکت رد شده یا روکار است و از این‌جور چیزها.

کار تعریف شاخص‌ها رفت‌وبرگشت زیادی میان ما و سازمان آتش‌نشانی داشت. اگر اشتباه نکنم، آقای قدیری که آن موقع معاون آموزش آتش‌نشانی بودند با این قضیه اوکی بودند و ما مستقیماً با هم در ارتباط بودیم. بعد از اینکه آن شاخص تعریف شد، بقیۀ کار خیلی یدی بود. از هر ساختمانی باید دو پرسنل آتش‌نشانی بازدید می‌کردند، همه‌چیز را از نزدیک می‌دیدند و شاخص‌ها را امتیازدهی می‌کردند.

مصاحبه‌کننده: همۀ ساختمان‌های شهر؟

پروشات مهرورزی: نه. قرار بود اول از همه ساختمان‌های عمومی مثل مدارس، بیمارستان‌ها، مساجد، پاساژها و جاهایی که معمولاً آدم‌های زیادی به آن رفت‌وآمد دارند بررسی و وضعیت ایمنی آن‌ها شفاف شود تا شهروندان بدانند از چه امکاناتی دارند استفاده می‌کنند. طرح دیگری را هم خود شهرداری قبل از شروع این پروژه تعریف کرده بود به نام طرح «پلاک طلایی». در این طرح، شما به‌عنوان شهروند می‌توانستید به شهرداری زنگ بزنید و درخواست دهید که شهرداری از ساختمان شما دیدن کند و مشکلات و راه‌های اصلاحش را بگوید. بعد اگر شما ایرادات را برطرف می‌کردید، پلاک طلایی می‌شدید. در ساختمان خود ما، یک همسایۀ آتش‌نشان این کار را کرده بود؛ زنگ زده بود، آمده بودند و بررسی کرده بودند و ما از آن سال داریم سعی می‌کنیم ریزریز ایراداتی که گرفته بودند را رفع کنیم. مثلاً ستون‌های ساختمان در پارکینگ را ضدحریق کردیم.

بعد از تعریف شاخص‌ها، مشکل این بود که بودجه نداشتند برای پرسنل آتش‌نشانی تبلت بخرند که با تبلت به بازدید ساختمان‌ها بروند و از طریق تبلت امتیاز شاخص‌ها را در فایل اکسل وارد کنند. درنهایت بودجه‌ای تصویب شد و دَه تا تبلت خریدند. یک دور که کار سنجش شاخص‌ها روی تعدادی از ساختمان‌ها انجام شد، متوجه شدند که این شاخص‌ها باز هم جوابگو نیست و باید شاخص‌ها را تغییر داد که به معنی دوباره‌کاری و صرف هزینه و زمان بود.

مصاحبه‌کننده: شما هم با پرسنل آتش‌نشانی برای بازدید می‌رفتید؟

پروشات مهرورزی: نه. طبق صحبتی که داشتیم، قرار شده بود که در گام اول، دیتای ۲۵۰۰ ساختمان تا ۷مهر، روز آتش‌نشان، روی نقشهٔ شهر تهران در سامانهٔ «تهران من» منتشر شود و افراد با کلیک روی هر کدام از این ۲۵۰۰ پلاک بتوانند ببینند ساختمان در چه مواردی ایمن است و در چه مواردی نیست. بعد از آن هم قرار بود هر ماه، دیتای بین ۱۵۰۰ تا ۳۰۰۰ ساختمان دیگر اضافه شود. درواقع ما گفته بودیم ۳۰۰۰ تا، ولی می‌دانستیم به بررسی این تعداد ساختمان نمی‌رسند و همان ۱۵۰۰ تا هم برای ما اوکی بود.

مصاحبه‌کننده: مگر تهران این‌قدر اماکن عمومی دارد؟

پروشات مهرورزی: بله. در این لیست، دیتای انبارهای ذخیرۀ مواد نفتی هم، که بسیار ناایمن‌اند، موجود بود. مثلاً انبار شهران جزء ساختمان‌های پرخطر است.

یادم است که معاون سازمان آتش‌نشانی، که فکر کنم اسمشان آقای داوری بود، در برنامۀ تهران ۲۰ در شبکۀ ۵ اعلام کردند ما امروز دیتای ایمنی ۲۵۰۰ ساختمان را به مناسبت روز آتش‌نشان منتشر کردیم و در سامانۀ «تهران من» وجود دارد. فکر می‌کنم یک‌شنبه بود که این دیتا منتشر شد و ما هم خیلی خوشحال بودیم که پروژه به سرانجام رسیده. چهارشنبۀ همان هفته، به معاون نرم‌افزار سازمان فاوا زنگ زدم که بگویم بهتر است برای نمایش این دیتا فلان کار را هم انجام دهیم تا کاربردی‌تر شود. گفتند مگر نمی‌دانید این دیتا را از روی سامانه برداشته‌ایم. جا خوردم. مسئول پروژه ما بودیم، شورای شهر ناظر پروژه بود ولی اصلاً به ما اطلاع نداده بودند. مستقیماً از یک نهاد امنیتی با آقای محسن هاشمی تماس گرفته بودند و گفته بودند این دیتا را بردارید. از یک نهاد امنیتی دیگر هم تلفنی با آقای قدیری تماس گرفته بودند و گفته بودند این دیتا امنیتی است و آن را بردارید. برخی می‌گفتند یکی از علت‌ها این بود که در برهۀ حساس کنونی اعتراضات سال ۹۸ اگر مثلاً گفته شود فلان پاساژ ناایمن است، قیمت سهامش افت می‌کند و سهام‌دارها شورش می‌کنند. ذهنیت من این بود که اگر در این شرایط حساس بگوییم فلان ساختمان ناایمن است ممکن است یک آتش‌سوزی عمدی آنجا اتفاق بیفتد. اصلاً فکرش را نمی‌کردم که دغدغه‌شان این باشد که قیمت سهامش افت می‌کند.

مصاحبه‌کننده: پس ماجرا فراتر از شهرداری بود.

پروشات مهرورزی: آره، خیلی فراتر از شهرداری بود. بعد از این ماجرا بود که ما تصمیم گرفتیم نحوۀ امتیازدهی را عوض کنیم و یک دسته‌بندی جایگزین برای آن ۲۵۰۰ ساختمان ارائه دهیم. گفتیم بر مبنای مقادیر شاخص‌ها، یک نمودار نرمال می‌کشیم، دو سر طیف را خیلی ایمن و بسیار پرخطر در نظر می‌گیریم و وسطی‌ها را هم می‌گوییم نسبتاً پرخطر یا نسبتاً ایمن که ترس و وحشتی هم ایجاد نشود. اصلاً رنگ‌بندی می‌کنیم، صرفاً پنج رنگ در نظر می‌گیریم و وضعیت ایمنی ساختمان‌ها را با رنگ نشان می‌دهیم، دیتیل مقادیر شاخص‌ها را نمی‌دهیم. خلاصه بعد از رفت‌وبرگشت‌های بسیار، تأیید انتشار مدل نهایی را از رئیس شورا، شهردار و نهادهای امنیتی گرفتیم. یعنی نزدیک به چهار ماه، انواع مدل‌ها را با خانم آروین تنظیم کردیم که ببینیم درنهایت کدام مورد تأیید قرار می‌گیرد.

مصاحبه‌کننده: منظورتان این است که کدام‌یک می‌تواند دغدغۀ نهادهای بالادستی را رفع کند؟

پروشات مهرورزی: دقیقاً. درواقع باید الگویی ارائه می‌کردیم که حساسیت‌برانگیر نباشد. درنهایت هم الگویی تأیید شد که دیتیل زیادی نداشته باشد، مثلاً قرار شد بگوییم این ساختمان پرخطر است، این یکی نسبتاً پرخطر است، این یکی نسبتاً کم‌خطر است. اما همان هم درنهایت منتشر نشد. فکر می‌کنم تا اواخر حضور ما در شورا از یازده هزار ساختمان بازدید شد و این ساختمان‌ها امتیازدهی شدند، ولی دیتای آن منتشر نشد. تازه بعد از حادثهٔ متروپل بود که این دیتا منتشر شد. من چک کردم و دیدم همان دیتایی است که در دورهٔ قبل به ما داده بودند. یعنی در این مدت بازدید مجدد و به‌روزرسانی دیتا انجام نشده بود.

مصاحبه‌کننده: به نظر می‌رسد این حوزه جزء معدود حوزه‌هایی بود که تعامل خوبی با شهرداری داشتید.

پروشات مهرورزی: بله. خود سازمان آتش‌نشانی خیلی به این موضوع علاقه‌مند بود. ضمن آنکه آقای جواهریان، چون قبلاً در سازمان آتش‌نشانی کار کرده بود، دیتای خوبی داشت که ما با چه کسانی در این سازمان ارتباط بگیریم بهتر است.

خلاصه ما می‌خواستیم راهی پیدا کنیم تا اتفاق پلاسکو برای ساختمان‌های عمومی ناایمن نیفتد. در جلسه‌ای با حضور خانم آروین، آقای جواهریان، آقای قدیری، آقای داوری، آقای عبدلی -یکی دیگر از معاونان آتش‌نشانی که من می‌بینم همچنان در مصاحبه‌های مختلف دغدغۀ شفافیت را دارند و ایمن‌کردن ساختمان‌ها خیلی برایشان مهم است- پیشنهاد شد که سه اخطار پلمپ به این‌جور ساختمان‌ها داده شود و مردم در جریان این اخطارها باشند، یعنی جایی ثبت شود که این ساختمان پرخطر است و یک بار، دو بار یا سه بار اخطار گرفته. ولی باز هم طبق یک‌سری دلایل فرادستی که من درکی ازشان ندارم، چون مثل آن‌ها فکر نمی‌کنم، گفتند این هم نباید منتشر شود و خود دادگستری مستقیماً وارد عمل شود و ما خودمان را درگیر نکنیم. ولی به نظر من مهم است که مردم بدانند سینمایی که می‌خواهند دو ساعت در آن فیلم ببینند جای ایمنی هست یا نه، و اخطار گرفته یا نگرفته. اما دغدغه‌های دیگری وجود داشت که برای من قابل تعریف و قابل درک نیست و نمی‌فهمم چرا این دیتا نباید منتشر شود.

مصاحبه‌کننده: با توجه به حادثۀ کلینیک سینا اطهر، این گذاشتن و برداشتن اطلاعات حساسیت‌برانگیز نشد؟ یعنی بازخوردی از جانب افکار عمومی نداشت؟

پروشات مهرورزی: از تهران ۲۰ بارها و بارها با خانم آروین تماس گرفتند. فکر می‌کنم دو بار یا سه بار با خانم آروین تلفنی صحبت کردند که پس این قولی که به ما دادید چه شد. یعنی دغدغۀ مردمی در سطح تلویزیون ملی وجود داشت و از سمت خبرگزاری‌ها هم زیاد پیگیری می‌شد. آن زمان من در توییتر هم که سرچ می‌کردم، می‌دیدم آدم‌های عادی هم خیلی درموردش صحبت می‌کنند. یعنی اتفاقاً چون موضوع ملموسی بود خیلی پیگیری وجود داشت. و خب ماجرا این بود که کار انجام شده بود ولی باید تأیید یک‌سری نهادهای امنیتی را می‌گرفتیم. این‌ها را بعدها آقای قدیری به من یاد داد که تأیید نهادهای امنیتی هم مهم است چراکه تأمین امنیت شهر با برخی قرارگاه‌هاست. یعنی مثلاً برای دربی تهران هم این نهادها باید تأیید کنند که الان در این شرایط بازی با حضور تماشاچی برگزار شود یا نه.

بعد دوباره سر متروپل این قضیه خیلی بولد شد، تا حدی که خود من با آدم‌های درستکار و بزرگ‌تر اطرافم مدام مشورت می‌کردم که حالا که من این دیتا را دارم، به‌عنوان یک ناشناس، وظیفۀ شرعی و اخلاقی من هست که این را منتشر کنم یا نه. یعنی خیلی فشار روی ما بود. مثلاً یکی از دوستانم می‌گفت اصلاً بده من منتشر کنم، بگو لو رفته، چون این وظیفۀ اخلاقی ماست که به آدم‌ها بگوییم کجا دارند زندگی می‌کنند. شکر خدا خود شهرداری داده‌های ۱۲۹ ساختمان بسیار پرخطر را منتشر کرد و این بار از روی دوش من برداشته شد.

مصاحبه‌کننده: یعنی تا قبل از حادثهٔ متروپل، بازخوردهای افکار عمومی منجر به این نشد که تغییر رویه‌ای اتفاق بیفتد و اطلاعات منتشر شود؟

پروشات مهرورزی: نه، این اتفاق نیفتاد. به‌رغم آنکه ما تأیید انتشار اطلاعات همان ۲۵۰۰ ساختمان در الگوی جدید -که دیگر نکتهٔ حساسیت‌برانگیزی هم نداشت- را گرفتیم اما چیزی منتشر نشد. ببینید، موضوع ایمنی ساختمان‌ها از زمان پلاسکو مطرح شده بود، دغدغۀ آتش‌نشانی هم بود و حتی طرح پلاک طلایی هم برای همان زمان بود. این هم که اخطار بدهیم و دادگستری وارد عمل شود به‌خاطر قضیۀ پلاسکو بود، چون می‌گفتند این ساختمان اخطار گرفته بوده ولی مالک با مغازه‌دارها طوری توافق نکرده که بتوانند آن را ایمن کنند. الان هم به نظر من، بعد از متروپل، هیچ پیگیری‌ای وجود ندارد. ما بیست‌وهفت هزار پلاک داریم که وضعیت ایمنی آن‌ها باید بررسی شود. از این بیست‌وهفت هزار تا، اطلاعات ایمنی تنها هفت هزار تا احصا شده است، یعنی حدود یک‌سوم. بیست هزار تای دیگر مانده است.

مصاحبه‌کننده: بعد از پایان دورهٔ همکاری شما با کمیته که بالاخره رصد می‌کردید چه اطلاعاتی منتشر شده، اضافه شده یا کم شده، هیچ‌وقت به فکر مطالبه‌گری نیفتادید؟

پروشات مهرورزی: چرا اتفاقاً من همین مطالبه‌گری را داشتم. با همان دوست وکیلم که صحبت می‌کردم، گفت برو با یاشار سلطانی ببند، چون او بلد است که مطالبه را جوری raise کند (مطرح کند) که به گوش همه برسد. یعنی دنبال راه‌هایش بودم ولی احساس می‌کردم صدای خودم صدای بلندی نیست. مثلاً دربارۀ همان دیتایی که گفتم به‌ش دسترسی داشتم در جمع‌های مختلف صحبت می‌کردم، در توییتر می‌نوشتم که این دیتا وجود دارد، این‌قدر ساختمان داریم، ولی آتش‌نشانی منتشر نمی‌کند. با همۀ این‌ها، راه درست مطالبه‌گری را نمی‌دانستم. اگر یادتان باشد، در بحث شفافیت هم مطالبه‌گری برای من خیلی بولد بود. یعنی به نظرم اگر مطالبه‌گری وجود داشته باشد، می‌تواند فشاری ایجاد کند که باعث شود کارها پیش برود، همان‌طور که بعد از متروپل، چون فشار لحظه‌ای زیاد بود، دیتا منتشر شد.

مصاحبه‌کننده: راجع به مطالبه‌گری با بچه‌های کمیته یا خانم آروین صحبت نمی‌کردید؟

پروشات مهرورزی: راستش نه. نه اینکه نخواهم این کار را بکنم. من با خانم طهرانی[۱۶] و خانم فلاطونی[۱۷] که ارتباط روزمره با هم داشتیم راجع به این مسئله صحبت می‌کردم و این دغدغۀ هر سۀ ما بود که از چه کانالی می‌شود این کار را انجام داد. پیشنهاد خانم طهرانی این بود که می‌توانیم از آقای جواهریان کمک بگیریم. دقیقاً در بحبوحۀ اینکه چه کنیم و چه نکنیم بود که در همان هفته دیتا منتشر شد. ولی موضوع این است که حادثهٔ متروپل هم آن‌قدر امنیتی بود که من حس می‌کردم ممکن است باز هم از نهادهای امنیتی بیایند و بگویند چرا این اطلاعات دارد منتشر می‌شود.

دغدغۀ دیگر من برای انتشار این اطلاعات این بود که به‌واسطۀ حضور من در کمیتۀ شفافیت و اعتماد خانم آروین بود که سازمان آتش‌نشانی به من اعتماد کرده بود و این دیتای محرمانه را در اختیار من گذاشته بود. حالا با انتشار لیست ساختمان‌های ناایمن ممکن بود پای آدم‌های دیگری را وسط بکشم که شاید اصلاً نمی‌خواستند درگیر این ماجرا شوند. این مسائل اخلاقی و فلسفی خیلی در ذهنم وجود داشت.

مصاحبه‌کننده: الزام شهرداری به انتشار ساختمان‌های ناایمن مصوبه داشت؟

پروشات مهرورزی: دقیق یادم نیست، ولی فکر می‌کنم مصوبه داشت، چون رویهٔ کلی ما این بود که بر پایه و با اتکا به مصوبات پیش برویم. اما در این مورد، دقیق یادم نیست که مصوبه داشتیم یا نه، چون خود سازمان آتش‌نشانی آن‌قدر مشتاق به این کار بود که اصلاً لازم نمی‌شد کسی را قانع کنیم و خودشان کارها را انجام می‌دادند. ولی خب همان دَه تا تبلت یک چیز بیسیکی بود که سازمان آتش‌نشانی نداشت و مانعی در پیشبرد کار بود.

جالب است که خود دفتر مرکزی سازمان آتش‌نشانی ناایمن است. یک ساختمان خیلی قدیمی و خیلی ناایمن است که من هر بار می‌گفتم الان اینجا زلزله بیاید همۀ ما می‌میریم. کابل‌کشی‌ها از رو انجام شده و خیلی نکات ایمنی دیگر رعایت نشده.

مصاحبه‌کننده: به درد تمرین مانور می‌خورد!

پروشات مهرورزی: بله.

مصاحبه‌کننده: به‌طور کلی مصوبه‌داشتن به پیشبرد کارها کمک می‌کرد؟ یا اینکه همه‌چیز به این وابسته بود که واحدی که با شما طرف است بخواهد همکاری کند؟

پروشات مهرورزی: پیش‌رفتن کار بیشتر بند این بود که آن طرف بخواهد همکاری کند یا نه، ولی یک جاهایی هم مصوبه‌داشتن کمک می‌کرد، مثل همان موردی که گفتم بندی به تصویب بودجه اضافه شد و به موجب آن توانستند سازمان‌ها را قانع کنند دیتای منابع انسانی‌شان را سروسامان بدهند. می‌توان گفت مصوبه‌داشتن کمک‌ می‌کرد، اما پیشبرد کار در مواردی فقط به طرف مقابل ربط داشت. مثلاً فرض کنید در جایی تابلوی ورود ممنوع نصب شده، ولی شخصی عجله دارد و رد می‌شود و فرقی برایش ندارد که قانون است یا نیست. مصوبه‌داشتن هم همین‌طور است، وقتی طرف مقابل نخواهد می‌تواند به هزار شکل تو را بپیچاند. اگر طرف مقابل آدمی خاکستری باشد و فقط لازم باشد که قانعش کنی، مصوبه‌داشتن قطعاً بهتر از نداشتن است. اما اگر تکلیفش معلوم باشد که با تو همراه نیست خب نمی‌توانی او را قانع کنی.

مصاحبه‌کننده: لطفاً کمی دربارۀ تعاملاتتان با اعضای کمیته برایمان بگویید.

پروشات مهرورزی: من بعد از کمیته وارد شرکت‌های استارتاپی شدم. در اولین شرکتی که در آن مشغول به کار شدم، کارشناس منابع انسانی بودم. آنجا با خانم فلاطونی همکار بودم. شرکت تازه‌تأسیس بود و هر وقت می‌خواستیم کاری انجام دهیم و تیمی برایش درست کنیم، به این فکر می‌کردیم که در کمیته به چه شکل این کار را انجام می‌دادیم و ارتباط بچه‌ها با هم چه شکلی بود، که بعد آن را در شرکت هم پیاده کنیم. به‌ نظرمان سطح ایده‌آل یک تیم بچه‌های کمیته بودند و آن را باید مبنا قرار می‌دادیم. به‌نوعی می‌توانم بگویم تجربۀ کمیته تجربۀ بدی برای من بود، چون هر جای دیگری که کار می‌کردم را مدام با کمیته مقایسه می‌کردم و ناراحت می‌شدم از اینکه دورۀ کمیته تمام شده.

همکاری بین آدم‌ها در کمیته خیلی زیاد بود. هر کسی کار تخصصی خودش را انجام می‌دادف اما اگر کسی جایی گیر می‌کرد و کمک می‌خواست بقیه حتماً کمک می‌کردند. همکاری با خانم آروین هم، از جایی که قرار شد به قول خودشان مثل استاد راهنما عمل کنند، یعنی ما خودمان کارها را جلو ببریم و بعد هر جا گیر کردیم سراغشان برویم، برایم خوشایندتر بود. درواقع خانم آروین به ما اعتماد کردند که ما، قبل از مراجعه به ایشان، تمام کارهایی که از دستمان برمی‌آمده را انجام داده‌ایم و الان دیگر وقت آن است که خانم آروین، به‌اصطلاح با شمشیر سامورایی‌شان، وارد شوند و به ما کمک کنند. این اعتماد خیلی برای من ارزشمند بود.

البته این را هم بگویم که این تغییر روال هم‌زمان شد با عوض‌شدن آدم‌ها در شهرداری و روی کار آمدن آدم‌های درست‌تر، یعنی من با آدم‌های همراه‌تری در شهرداری در ارتباط مستقیم بودم و این باعث می‌شد کارها سریع‌تر پیش برود. وگرنه با مشغله‌ای که خانم آروین داشتند، اگر لازم بود به‌واسطهٔ بدقلقی طرف شهرداری مدام با حضور خانم آروین جلسه برگزار کنیم، کار خیلی سخت می‌شد.

مصاحبه‌کننده: با رئیس کمیته یا با بچه‌ها اختلاف‌نظر هم داشتید؟

پروشات مهرورزی: من با خانم آروین کمترین اختلاف‌نظر را داشتم. فکر می‌کنم بچه‌های دیگر اختلاف‌نظر بیشتری با خانم آروین داشتند. البته خودم مستقیماً شاهد موردی نبودم، ولی من و خانم آروین انگار هم‌زبان‌تر بودیم. شاید هم پروژه‌هایی که دست من بود هدفشان خیلی to the point و مشخص بود و حالا در این بین ممکن بود در مسیرهایی که برای جلوبردن کار انتخاب می‌کنیم تفاوت نظر داشته باشیم که در این مواقع، من معمولاً به خانم آروین اعتماد می‌کردم چون شناخت بهتری از شهرداریچی‌ها داشتند.

مصاحبه‌کننده: گردش کار در کمیته به چه شکل بود؟ شما با چه کسانی در ارتباط بودید؟ کارها در چه فرایندی تعریف و به شما منتقل می‌شد؟

پروشات مهرورزی: آنبوردینگ ما با آقای رنگین‌کمان بود. درواقع ایشان بودند که تصمیم می‌گرفتند کدام کارشناس به درد کدام پروژه می‌خورد. فکر کنم ما دو-سه ماه با ایشان کار کردیم. آقای رنگین‌کمان واسطۀ ما با خانم آروین بودند و هماهنگی‌ها را انجام می‌دادند. به نظر من آن موقع کارها کندتر پیش می‌رفت؛ موضوعات را با یک پله‌ای باید به یک کسی می‌گفتیم و او بررسی می‌کرد و بعد به خانم آروین منتقل می‌کرد. انگار یک مقدار بوروکراسی‌مان بیشتر بود. اما بعد از‌ آن، خانم آروین و دوستان راهبری به این نتیجه رسیدند که آن مدلِ گزارش به آقای رنگین‌کمان و بعد گزارش به خانم آروین خیلی جواب نمی‌دهد و مدل کار عوض شد و ایشان دیگر ارتباط مستقیمی با ما نداشتند. به‌جایش، به واسطه‌ها، کسانی مثل آقای جواهریان[۱۸] و خانم طاهری، اختیارات بیشتری داده شد تا در کارها ورود و اظهارنظر کنند و فقط گزارش‌های نهایی کارها به خانم آروین داده می‌شد. این‌طوری کارها سریع‌تر پیش می‌رفت و به نظرم شیوۀ خوبی بود. خود بچه‌ها هم بعد از مدتی تجربه‌شان در کارکردن با آدم‌های شهرداری و شورا زیاد شده بود و دیگر اصلاً لازم نبود یک‌سری چیزهای بیسیک و اولیه به لایهٔ بالاتر منتقل شود. هدف مشخص بود و درمورد مسیر هم یا بنا بر تجربهٔ خودمان کار به‌راحتی جلو می‌رفت یا از واسطه‌ها مشورت می‌‎گرفتیم. مثلاً اگر موضوعی به حوزهٔ مالی مربوط می‌شد، یک خانم فروغی داشتیم که به‌تدریج بلدِ کار شده بود. نظر او را می‌پرسیدیم و اگر او اوکی می‌داد، می‌رفتیم به واسطه‌ها و خانم آروین می‌گفتیم. در این سیستم کارها خوب پیش می‌رفت و این روش روش خوبی بود. اما مثلاً یادم است الهه فلاطونی کمی با این مدل مشکل داشت و بعضی وقت‌ها می‌گفت اگر رابطه‌مان با خانم آروین مستقیم بود کار راحت‌تر پیش می‌رفت.

مصاحبه‌کننده: نقاط ضعف و قوت کمیتهٔ شفافیت را در چه می‌دانید؟

پروشات مهرورزی: به نظرم نقطه‌قوت کمیته این بود که با وجود اینکه اعضا از نظر اعتقادات سیاسی و حتی مدل کارکردن خیلی با هم متفاوت بودند، طوری که در هر مسئله‌ای ما نظراتی از دو سر طیف داشتیم، اما زبان مشترک خیلی خوبی داشتند و می‌توانستند راحت به راه‌حل درست برسند. حالا ممکن بود راه‌حل جواب ندهد، ولی با وجود همۀ اختلاف‌نظرها، می‌توانستند با هم هم‌زبان شوند. این هم‌زبان‌شدن خیلی خوب بود.

نکتهٔ دیگری که به نظرم می‌رسد این است که نظم و انضباط خانم طاهری، که یک‌جورهایی کوردینیتور کمیته بود، خیلی قابل تقدیر بود. با توجه به اینکه مدل کاری ما مدل ساعت شناور آزاد بود که خودت هر کار دوست داری بکنی، جمع‌وجورکردن این تیم خودش یک توانایی مدیریتی می‌خواهد. یا مثلاً خانم طهرانی که حتی نگران تغذیۀ بچه‌ها هم بود و روحیه و شادابی‌اش کلاً آدم را امیدوار می‌کرد و آدم دوست داشت همیشه در محیط شورا باشد. بعد هم اینکه همه با هم دوست و تعدادی از ما هم‌مدرسه‌ای بودیم. انگار داشتیم توی مدرسه کار می‌کردیم. خیلی خوش می‌گذشت.

به‌علاوه، کمیته جایی بود که فهمیدم بالاخره می‌توانم چیزهایی که خوانده‌ام را با کاری که دوست دارم تلفیق کنم و فکر کنم اثرگذارم. کمیته به من حس اثرگذاری می‌داد. حالا درست است که پروژه‌های ناموفق داشتم، ولی واقعاً احساس می‌کردم کاری که دارم می‌کنم یک کار عمیق و بامعنی است. برای همین، بعد از کمیته، همیشه به این فکر می‌کردم کجا کار کنم که این‌قدر خوشحال باشم.

نقطه‌ضعف کمیته به نظر من ایده‌آل‌گرایی تک‌تک اعضای کمیتۀ شفافیت بود، طوری که یک جاهایی باعث می‌شد قسمت بیسیک پروژه هم جلو نرود. مثلاً سر همین سفرهای خارجی، شاید به‌خاطر ایده‌آل‌گرایی ما بود که هیچ بخشی از انتشار اطلاعات برخط نشد. همۀ اعضا هم ماشاالله ایده‌آل‌گرا بودند، یکی از یکی ایده‌آل‌گراتر.

مصاحبه‌کننده: فضای ابراز نظر هم وجود داشت؟

پروشات مهرورزی: خیلی زیاد. مثال بارزش خانم فروغی است که معمولاً نظرهای بُرنده‌ای داشت و با توجه به سابقه و تجربه‌اش می‌توانست کاملاً درست اظهارنظر کند و مخالفت‌هایش را هم خیلی جدی با خانم آروین مطرح می‌کرد. هیچ‌وقت این‌جوری نبود که نظراتش را نگوید یا با گفتنش اتفاقی بیفتد که دفعۀ بعدی اظهارنظر نکند. فضا به نظرم خیلی باز بود.

مصاحبه‌کننده: با توجه به تجربۀ کار در کمیتۀ شفافیت و پیش‌بردن چند پروژه و دیدن نتایج این پروژه‌ها، فکر می‌کنید که واقعاً شفافیت راهکار کارآمدی برای کاهش فساد و ناکارآمدی در شهرداری باشد؟ یعنی همچنان مسئلۀ اولویت‌داری است؟ موقعی که وارد کمیته شدید چنین عقیده‌ای داشتید؟ بعد از دورۀ کمیته آیا دیدتان نسبت به ماهیت مسائل شهری و راه‌حل آن‌ها تغییر کرد؟

پروشات مهرورزی: من هم‌زمان با سال آخر دورهٔ پنجم شورا و یکی-دو سال بعد از آن، با جمع دیگری همکاری داشتم که در زمینۀ فساد، تبعیض و مسئولیت اجتماعی تولید محتوا می‌کردند. اصلاً به‌خاطر فعالیت و تجربیاتم در شورا بود که به این موضوعات علاقه‌مند شدم و پادکستی هم در زمینۀ فساد داشتیم. بعد از کمیته هم ارتباطم با موضوع شفافیت قطع نشد؛ در زمینۀ تجربهٔ شفافیت در اقصی نقاط دنیا مطالعه می‌کردم، کتاب می‌خواندم و کلاً برایم جالب بود.

دربارۀ اینکه شفافیت اولویت دارد یا نه، همچنان نظر من این است که شفافیت مسئلهٔ لوکسی نیست و اگر بخواهیم جلوی فساد را بگیریم باید شفافیت وجود داشته باشد و یکی از راهکارهای اصلی است. ولی مسئله این است که بعد از اینکه در شورا کار کردم حسم این بود که زور ما خیلی کمتر از آن است که بتوانیم شفافیت را به‌طور کامل محقق کنیم. انگار یک اصلاح یا تغییر کلی ساختاری لازم است که بعد تازه بتوانیم شفاف کنیم.

درست است که در شرایط حساس کنونیِ کشور، شفافیت دوباره شبیه به یک مسئلۀ لوکس شده، ولی به نظرم خیلی جاها مسئلهٔ اصلی واقعاً عدم شفافیت و عدم گردش اطلاعات است. خیلی زنجیرۀ عجیبی است. وقتی مردم به دولت و ساختار حکومت بی‌اعتماد شوند، مشکلات زیادی به وجود می‌آید. ما فساد کرده‌ایم و مردم بی‌اعتماد شده‌اند. اعتماد چگونه ایجاد می‌شود؟ وقتی شفافیت باشد. اگر شفاف کنیم چه می‌شود؟ مردم احتمالاً فکر می‌کنند این دروغ است چون به ما اعتماد ندارند. مثالش همان مورد علی عالی بود که پیراهن عثمان شد و هزاران بار به ما گفته شد. یک دور باطل است. خلاصه به نظرم شفافیت کاملاً اولویت دارد، ولی حس من بعد از همکاری با کمیته این بود که من چقدر زورم کم است.

نکتۀ دیگری که دوست دارم اینجا به آن اشاره کنم این است که در دورۀ کمیته می‌دیدم یک چیزهایی بازی سیاسی است و تو باید بلد باشی آن را انجام دهی. مثلاً بعضی تصمیماتی که گرفته می‌شد به‌خاطر نفهمی نبود، بلکه به‌خاطر این بود که انتخاب دیگری وجود نداشت و بین گزینه‌های موجود، آن تصمیم بهترین تصمیم بوده. مثلاً ایده‌آل من این بود که دیتای دقیق دریافتی مدیران را داشته باشم ولی در شرایطی که ما را بازی می‌دادند، تصمیم من این شد که به میانگین دریافتی رضایت دهم. می‌خواهم بگویم وقتی به‌طور عملی وارد کار می‌شوی، می‌فهمی بازی‌ها و موانع سیستماتیکی وجود دارد -مثل همین که داده‌ها فیزیکی است و باید دستی وارد شود و این باعث می‌شود مثلاً تاریخ استخدام را نداشته باشیم- که نمی‌گذارد شفافیت اتفاق بیفتد. البته آن موقع که در کمیته بودم خیلی بیشتر این را درک می‌کردم. الان که دوباره این طرف میز هستم، حس می‌کنم باید ایده‌آل‌گرایانه مطالبه کنم و از شهرداری یا نهادهای مشابه دیگر بخواهم که بروند سیستمشان را درست کنند چون حق ماست که بدانیم.

مصاحبه‌کننده: شما گفتید مسئلۀ شفافیت به نظرتان همیشه اولویت داشته و همچنان هم اولویت دارد. یادم است سر حادثهٔ ساقط شدن هواپیمای اوکراینی مسئلۀ شفافیت برای بعضی بچه‌ها کمی زیر سؤال رفت. برای شما این‌طور نشد؟

پروشات مهرورزی: آن زمان همچنان به نظرم می‌آمد شفافیت چیز مهمی است، ولی خب قضیه مسئله روح و روانمان بود. اعتمادمان به همه‌چیز از دسته رفته بود. به‌خاطر همین، اتفاقاً قضیۀ هواپیما را می‌توانیم به شفافیت ربط دهیم، باید همان روز اول می‌گفتند به‌خاطر خطای انسانی یا هر توجیه دیگری اشتباه زده‌ایم. مسئلۀ بزرگی که بچه‌ها آن زمان داشتند این بود که تا سه روز حرف حکومت را باور کرده بودند که عامل سقوط هواپیما از سمت نیروهای خودی نبوده. خب اگر از روز اول شفاف کرده بودند شاید خیلی از این بی‌اعتمادی‌ها به وجود نمی‌آمد.

مصاحبه‌کننده: پس آن حادثه برای شما اتفاقاً تأییدی بود بر اهمیت و اولویت شفافیت.

پروشات مهرورزی: بله.

مصاحبه‌کننده: شما گفتید حس می‌کردید زورتان در شورا کم بود. یعنی عضو شورا یا نهاد شورا این زور را ندارد که بتواند آن تغییر ساختاری را به وجود بیاورد یا آن شفافیت از بیخ‌وبن را محقق کند؟ ایدۀ شما برای حل این مسئله چیست؟

پروشات مهرورزی: به نظر من اصلاح باید از بالا به پایین انجام شود، یعنی همان حرفی که مدیرکل انتصابات هم می‌زدند و می‌گفتند اگر مجلس فلان دیتا را منتشر کند، من هم پشت سرش انجام می‌دهم. به نظر من اگر نهادهای بالادستی‌تر شفاف شوند، مثلاً شفافیت رأی نمایندگان مجلس که هزاران سال است راجع به آن بحث می‌شود انجام شود، احتمالاً قدمی است در راستای شفافیت نهادهای دیگر و عضو شورای شهر هم می‌تواند با استناد به آن بگوید که مثلاً مجلس دارد این کار را می‌کند و تو هم باید انجام دهی. نه اینکه جایی که خودش قانون اصلی کشور را تصویب می‌کند به آن پایبند نباشد که نهادهای زیردستی‌تر هم بتوانند از آن سرپیچی کنند.

مصاحبه‌کننده: در این مثال خاص، اتفاقاً آرای اعضای شورا که شفاف بود.

پروشات مهرورزی: برای مثال عرض کردم. چون مجلس هزاران سال است این وعده را داده ولی عملی نکرده. مثلاً سر دیتای حقوق و دستمزد خیلی این اتفاق می‌افتاد. می‌گفتند خب مجلس حقوق نماینده‌های خودش را شفاف کند تا ما هم بکنیم یا دولت مثلاً حقوق وزرا را شفاف کند تا ما هم بکنیم.

مصاحبه‌کننده: با تجربه‌ای که در شورا و شهرداری داشتید به نظرتان کلاً چطور کاراکتری برای کار با شهرداری و شورا مناسب است؟ یعنی چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد؟

پروشات مهرورزی: پیگیر باشد، صبور باشد و اعتماد‌به‌نفس بالا داشته باشد، چون احتمالاً توسط کارمندهای شهرداری خیلی تحقیر خواهد شد. با اینکه شورا نهاد بالادستی شهرداری است، کارمندهای شهرداری نگاه بالابه‌پایین به شورا دارند که به نظرم به‌نوعی ترفندشان است. درواقع یک‌جور نگاه بالابه‌پایین اطلاعاتی دارند، یعنی فکر می‌کنند اعضای شورا اطلاعاتی از فرایندهای داخلی شهرداری ندارند و نمی‌دانند کی چه‌کاره است. به‌خاطر همین فکر می‌کنند می‌توانند تو را گول بزنند. بعد تو باید هم اشراف داشته باشی روی چندوچون بودجه، هم باید اشراف داشته باشی روی سامانه‌ها، هم اشراف داشته باشی به شخصیت مدیران هر قسمت، و این کار سختی است. معمولاً کارمندان و مدیران شهرداری برای اینکه اهداف و نظر خودشان را جلو ببرند از این موضوع سوءاستفاده می‌کنند. فکر می‌کنم صبوربودن مهم‌ترین ویژگی است. چون باید صبور باشی و هی بگویی دیتا بده، دیتا بده.

درمورد خانم آروین، چیزی که برای من همیشه عجیب بود و همچنان هم هست این است که به فرایندهای داخلی شهرداری اشراف کامل داشتند و در یک لحظه نگاهی به مسئله می‌انداختند و می‌توانستند هزاران نقد مطرح کنند. خیلی باهوش‌اند.

مصاحبه‌کننده: لطفاً دربارۀ مسابقۀ «تهران به روایت شفاف» هم برایمان بگویید.

پروشات مهرورزی: این مسابقه هم از آن پروژه‌های جالبی است که من همیشه در رزومه‌ام می‌آورم که ما آن را برگزار کردیم. ما فراخوان دادیم و از پژوهشگران و علاقه‌مندان خواستیم تا، با مبنا قراردادن دیتای منتشرشده روی سایت شفاف و ترکیب آن با منابع داده‌ای دیگری که دسترسی عمومی به آن وجود دارد، تحلیلی از موضوعی در حوزهٔ مدیریت شهری ارائه دهند.

خود ایدۀ مسابقه ایدۀ جالبی بود که متأسفانه افتتاحیه‌اش با کرونا مصادف شد و آن چیزی که فکر می‌کردیم نشد و زحمت‌هایی که کشیده شده بود دیده نشد. این‌ها به کنار، اگر بخواهم درمورد خود مسابقه صحبت کنم، به نظرم کیفیت آثار خیلی پایین‌تر از حد انتظار بود. شاید اگر استمرار پیدا می‌کرد و سال‌های بعد هم برگزار می‌شد کیفیت آثار بهتر می‌شد. خوبی این مسابقه این بود که می‌توانستی کم‌وکاستی‌های دیتاهای منتشرشده را از دید فرد بیرونی که نمی‎داند این دیتاها چطور دارد تولید و منتشر می‌شود ببینی و بفهمی برای اینکه بشود از این دیتاها استفادهٔ پژوهشی کرد و مثلاً یک تحلیل آماری درست روی آن داد چه چیزی کم است.

مصاحبه‌کننده: هدف این مسابقه چه بود و فرایندش به چه صورت بود؟

پروشات مهرورزی: هدف اصلی مسابقه این بود که سایت شفاف بیشتر معرفی شود و کمی مورد استفاده قرار گیرد. هدف جانبی‌اش به نظرم این بود که هم باگ دیتاهای ما دربیاید و هم اینکه، با کمک پژوهشگران، حلقۀ مطالبه‌گری فعال شود، چون همان‌طور که گفتم یکی از حلقه‌های زنجیرۀ شفافیت استفادۀ پژوهشگران و خبرنگاران و امثالهم از دیتایی است که منتشر شده، اینکه آن دیتای خام را تبدیل کنند به تحلیل قابل لمسی که دغدغهٔ عمومی است، یعنی دیتای خام تبدیل شود به دیتای غیرخام و یک چیزی ازش دربیاید، چون دیتای خام که کاربردی ندارد. مثلاً از دیتای کارمندها دربیاید که پارتی‌بازی در شهرداری کم است یا زیاد. اصلاً فکر می‌کنم یکی از کارهایی که به مسابقه ارسال شد همین بررسی نسبت‌های فامیلی در شهرداری بود. درواقع این حلقۀ گمشدۀ شفافیت و مطالبه‌گری را قرار بود این پژوهشگرها و خبرنگارها پر کنند.

مصاحبه‌کننده: برگزاری مسابقه به اهداف خودش رسید؟

پروشات مهرورزی: به نظر من، نه خیلی. قضیۀ کرونا خیلی تأثیرگذار بود و باعث شد فرایند مسابقه خیلی کش‌دار و طولانی شود. درکل، خود برگزاری این مسابقه کار درستی بود، ولی تعداد آثار قابل‌قبول خیلی کم بود و اصلاً در سطح کمیته نبود. اگر بخواهم کمی از خودمان تعریف کنم، سطح اعضای کمیته، اگر می‌خواستند داده‌ها را تحلیل کنند، خیلی بالاتر بود.

مصاحبه‌کننده: اگر دوباره می‌خواستید این مسابقه را برگزار کنید چه تغییری در نحوۀ برگزاری می‌دادید؟

پروشات مهرورزی: الان با توجه به تجربۀ این مسابقه و مشاهدهٔ مسابقات دیگری که در دانشگاه‌ها تبلیغ می‌شود، شاید تبلیغات را گسترده‌تر و مدل تبلیغ را دم‌دستی‌تر می‌کردم. یعنی مثلاً ما در دانشگاه‌ها پوستر زدیم، ولی شاید هوچیگری‌کردن در سوشال مدیا بهتر باشد چون مخاطب بیشتری جذب می‌کند. با توجه به اینکه یکی از اهداف این مسابقه این بود که مطالبه‌گری صورت گیرد، هوچیگری و تبلیغات مسابقه در سوشال مدیا باعث می‌شد آدم‌های مطالبه‌گر و عادی‌تر هم سراغ دیتا بروند و آن را ببینند.

مصاحبه‌کننده: خانم پروشات مهرورزی قبل و بعد از همکاری با کمیتۀ شفافیت چه تفاوت‌هایی کرد؟

پروشات مهرورزی: خب، گفتم که در کار با شورا و شهرداری باید صبور بود و اعتماد‌به‌نفس بالا داشت. تغییر در این زمینه‌ها برایم کاملاً قابل لمس بود. وقتی از سَمت شورا با آدمی در شهرداری صحبت می‌کنی، چون درواقع تو در جایگاه ناظر هستی، حست این است که موضع بالا را داری. این موضع بالا داشتن را بعد از تجربهٔ همکاری با کمیته هم سعی کرده‌ام حفظ کنم. قبل از کمیته، جاهای دیگری که کار می‌کردم، خیلی در اظهارنظر محتاط بودم و اگر مخالفتی داشتم بیان نمی‌کردم و همین هم باعث نارضایتی من از آن شغل‌ها می‌شد. همه‌اش این‌طوری بودم که من با یک چیزهایی مخالفم و در لحظه بابت بعضی کارهایی که دارم انجام می‌دهم حالم خوب نیست، اما درمورد آن مسائل صحبت نمی‌کردم و همین موضوع منجر به این می‌شد که بعد از چند وقت که از خودسانسوری خسته می‌شدم، از آن کار بیرون بیایم. در کمیته یاد گرفتم که تو می‌توانی اظهارنظر کنی، با دلیل و منطق و فکت و محترمانه، مخالفت خودت را اعلام کنی، بدون اینکه فکر کنی که وای! نیروی بالادستی من الان فلان می‌شود. این خیلی برای من در زندگی شخصی‌ام دستاورد مهمی بود چون در مسیر شغلی‌ام خیلی تأثیرگذار بود.

تغییر دیگری که کردم این بود که فهمیدم زورم آن‌قدرها نیست، و ایده‌آل‌گرایی‌ام درمورد اصلاح ساختار حکومتی تعدیل شد. یک ذره هم شاید ناامیدم شدم، یعنی یک جاهایی این‌جوری می‌شدم که واقعاً بعضی چیزها از پای‌بست ویران است و بعضی کارهای اشتباه سالیان سال است دارد انجام می‌شود و فساد در آن صورت می‌گیرد و تو هیچ کاری نمی‌توانی برای آن بکنی، مثلاً رشوه. البته شاید مثال بی‌ربطی باشد، ولی مثلاً تا یک زمانی حتی گفتن این لفظ زشت بود. اصلاً اینکه کلمهٔ رشوه به زبان بیاید بار منفی بزرگی داشت، ولی الان کلمۀ شیرینی تبدیل به کلمه‌ای جاافتاده شده است و تا پنج میلیون هم بعضاً شیرینی محسوب می‌شود و رشوه نیست. به نظرم اتفاقات این‌چنینی زیادی هست که از زیرساخت‌ها شروع شده‌اند و یک کار اشتباه و خلاف آنچنان مصطلح شده که دیگر حتی به چشم هم نمی‌آید. دیدن این‌ها بعضاً ناامیدم می‌کرد.

مصاحبه‌کننده: نکته یا خاطرۀ دیگری هست که در پایان بخواهید برای ما بگویید؟

پروشات مهرورزی: یک خاطره‌ دارم که خیلی جاها هم تعریف کرده‌ام. این خاطره تعلق خاطر ما را به کمیته نشان می‌دهد. ما در کمیته امکان دورکاری داشتیم و کارها را معمولاً از خانه انجام می‌دادیم و شاید در هفته فقط یکی-دو روز در دفتر کمیته حاضر می‌شدیم. ولی من یادم است که صبح شنبه‌ای که گفتند هواپیما را خودمان زدیم، دقیقاً در اخبار ساعت ۹ شبکۀ خبر دیدم و همان موقع لباس پوشیدم بیایم کمیته که جایی باشم که آدم‌ها من را می‌فهمند. وقتی وارد کمیته شدم، دیدم همۀ آدم‌هایی که معمولاً دورکارند آنجا هستند و انگار همه برای همین آمده‌اند. کمیته احساس یک‌جور جای امن را به من می‌داد و این خیلی برای من ارزشمند بود. یادم است آقای صدوقی آن گوشه برای خودش گریه می‌کرد. بین بچه‌های کمیته، برای اینکه حست را بگویی لازم نبود هیچ حرفی بزنی.

مصاحبه‌کننده: ممنون از اینکه وقت گذاشتید و از تجربیاتتان در کمیتۀ شفافیت برایمان گفتید.

پروشات مهرورزی: من هم ممنونم از شما.

[۱] سمیه فروغی، کارشناس کمیتهٔ شفافیت و شهر هوشمند

[۲] نجمه طاهری، مشاور بهاره آروین و عضو گروه راهبری کمیتهٔ شفافیت و شهر هوشمند

[۳] مرتضی احمدی، مشاور کمیتهٔ شفافیت و شهر هوشمند

[۴] امیر رنگین‌کمان، مشاور کمیتهٔ شفافیت و شهر هوشمند

[۵] حادثهٔ فروریختن ساختمان متروپل در شهر آبادان در خرداد  ۱۴۰۱

[۶] تبصرۀ ۲۱ بودجۀ ۹۹ شهرداری تهران:

به منظور ایجاد هماهنگی و پرداخت به‌موقع حقوق و مزایای مستمر کارمندان و کارگران رسمی و قراردادی، مأمورین انتظامی و پرسنل تأمین نیروی انسانی:

الف) …

ب) کلیۀ واحدهای اجرایی اعم از ستاد، مناطق، سازمان‌ها، شرکت‌ها و مؤسسات موظف به ثبت یا به‌روزرسانی اطلاعات کارکنان رسمی، قرارداد کار معین و مشخص و قرارداد کارگری در پایگاه اطلاعات کارکنان شهرداری تهران و استقرار سامانۀ جامع منابع انسانی تا پایان اردیبهشت ۱۳۹۹ می‌باشند.

پ) از ابتدای تیر ماه ۹۹، تخصیص اعتبار و پرداخت حقوق کارکنان رسمی و قراردادی، کارگری و غیره صرفاً بر اساس اطلاعات «پایگاه اطلاعات کارکنان شهرداری تهران» و «سامانۀ جامع منابع انسانی» صورت می‌گیرد.

[۷] مصوبهٔ «مدیریت تعارض منافع در شهرداری تهران» مصوب ۱۰/۰۷/۹۷ با اصلاحات بعدی

[۸] اسحاق بهادری، مدیرکل «سرمایهٔ انسانی» ذیل معاونت «برنامه‌ریزی، توسعة سرمایهٔ انسانی و اموری شورا»ی شهرداری تهران

[۹] مادۀ ۲۹ قانون برنامهٔ ششم توسعة: دولت مکلف است طی سال اول اجرای قانون برنامه نسبت به راه‌اندازی سامانهٔ ثبت حقوق و مزایا اقدام کند و امکان تجمیع کلیهٔ پرداخت‌ها به مقامات، رؤسا، مدیران کلیهٔ دستگاه‌های اجرایی را فراهم نماید، به نحوی که میزان ناخالص پرداختی به هر یک از افراد فوق مشخص شود و امکان دسترسی برای نهادهای نظارتی و عموم مردم فراهم شود.

[۱۰] سید میعاد صالحی، مدیرعامل صندوق بازنشستگی کشوری از ابتدای سال ۹۸ تا اواخر مردادماه همان سال

[۱۱] اداره‌کل «امور مجامع و حسابرسی» ذیل معاونت «مالی و اقتصاد شهری» شهرداری تهران

[۱۲] مجید فراهانی، عضو پنجمین دورهٔ شورای شهر تهران و رئیس کمیتهٔ «بودجه و نظارت مالی» شورا ذیل کمیسیون «برنامه و بودجه»

[۱۳] اشاره به اظهارنظر یک کارشناس تلویزیونی دارد که در برنامه‌ای با موضوع گردشگردی گفته بود «گردشگری نه به معنی اینکه بریم خارج از کشور و ارز و دلار خرج کنیم. گردشگری از خود ما و خانة ما شروع می‌شود.» و به تکیه‌کلامی بین عموم مردم تبدیل شد.

[۱۴] مادۀ ۱۴ مصوبة «مدیریت تعارض منافع در شهرداری تهران»: شهرداری تهران مکلف است مشخصات زیر را ناظر به کلیهٔ سفرهای خارجی مرتبط با مسئولیت کاری مدیران و کارکنان شهرداری تهران و واحدهای تابعه که از تاریخ ابلاغ مصوبه انجام پذیرفته حداکثر تا سه هفته پس از اتمام سفر منتشر و در دسترس عموم قرار دهد:

الف) مقصد یا مقاصد سفر

ب) طول مدت سفر

پ) همراهان سفر

ت) علت و ضرورت سفر

ث) میزان و محل تأمین هزینة سفر

ج) گزارش و دستاوردهای سفر

[۱۵] حادثهٔ آتش‌سوزی در کلینیک سینا اطهر تهران در تیر ۹۹

[۱۶] ندا طهرانی، دبیر کمیتهٔ شفافیت و شهر هوشمند

[۱۷] الهه فلاطونی، کارشناس کمیتهٔ شفافیت و شهر هوشمند

[۱۸] سید محمود جواهریان، مسئول‌دفتر بهاره آروین و عضو گروه راهبری کمیتهٔ شفافیت و شهر هوشمند

مصاحبه با پریسا مختاباد- مهر و آبان ۱۴۰۱

مصاحبه‌کننده: لطفاً خودتان را معرفی کنید و بگویید چطور شد که همکار کمیتهٔ شفافیت و شهر هوشمند شدید و حوزه‌های فعالیت‌‌‌تان در کمیتهٔ شفافیت چه بود.

پریسا مختاباد: من متولد ۶۸ هستم. موقعی که همکار کمیتهٔ شفافیت شدم، فوق‌‌لیسانس مطالعات شهری و لیسانس‌‌‌‌های جامعه‌‌شناسی و انسان‌‌شناسی داشتم. سابقهٔ کار چندانی در حوزهٔ اجتماعی نداشتم جز اینکه یک سال برای دفتر نوسازی خدمات بافت فرسوده کار کرده بودم. سال ۹۷ فراخوانی برای جذب نیرو روی سایت کمیتهٔ شفافیت منتشر شد و یک نفر لینکش را یک جایی به اشتراک گذاشته بود که من دیدم و اقدام کردم. خانم آروین را از قبل نمی‌شناختم و ایشان هم من را نمی‌شناخت. ولی بعد که رفتم آنجا دیدم نجمه که هم‌مدرسه‌ای بودیم آنجاست. به نجمه نمی‌‌آمد که پارتی‌‌بازی بکند بنابراین به نظر نمی‌‌رسد که بودنش در آنجا تأثیری در پذیرفته‌شدن من داشته بوده باشد. [می‌خندد]

با من مصاحبه کردند و اولش به من گفتند ساعتی بیا اینجا کار کن و فکر کنم بعد از پنج-شش ماه با من قرارداد بستند. قرارداد کامل نبود. بیست روز از سی روز را بیمه داشتم.

حوزهٔ فعالیتم در کمیتهٔ شفافیت خیلی گسترده بود. یک‌جورهایی بیشتر پروژه‌‌‌‌ای بود تا حوزهٔ فعالیتی باشد، اما عنصر مشترک در تقریباً تمام این پروژه‌ها بحث مشارکت بود. من وقتی به کمیتهٔ شفافیت پیوستم که چارچوب فعالیت‌ها تا حدی مشخص شده بود و یک‌سری سیاست‌ها تعیین شده بود -مثلاً سیاست یکپارچه‌سازی سامانه‌های شهرداری- و یک‌سری فعالیت‌ها آغاز شده بود. در رابطه با بحث مشارکت هم پیش از من افراد دیگری متولی حوزه‌های مربوطه بودند و مسئولیت‌ها کم‌کم به من منتقل شد.

بخشی از پروژه‌های من مربوط به حوزهٔ شهر هوشمند می‌شد. مثلاً یکی از پروژه‌های من پیگیری ارتقای سامانه‌های ۱۳۷ و ۱۸۸۸ که سامانه‌های نظارت همگانی شهرداری محسوب می‌شوند و ایجاد درگاه واحد برای این‌ها بود. یک پروژهٔ دیگر مربوط به ایجاد کاتالوگ داده‌های شهرداری و دادهٔ باز[۱] و ای‌پی‌آی[۲] باز در حوزه‌های حمل‌ونقل و محیط‌زیست و این‌ها بود. همچنین نمایندهٔ خانم آروین در ستاد شورایاری‌ها بودم که کارهایی که آنجا در بحث مشارکت می‌کردیم بعضاً با کارهایی که در حوزهٔ شهر هوشمند می‌کردیم ارتباط پیدا می‌کرد، مثلاً یک جایی قرار شد نمایندگان شورایاری برای نظارت بر نحوهٔ رسیدگی شهرداری به پیام‌های به ۱۳۷ و ۱۸۸۸، به سامانه‌ها دسترسی پیدا کنند. روی موضوع گزارشگری امن تخلف، رفع سدمعبر پیاده‌روها و مدیریت پسماند هم کار کردم.

مصاحبه‌کننده: اگر موافق باشید، به‌ترتیب دربارهٔ پروژه‌های مختلف شما در کمیتهٔ شفافیت صحبت کنیم. ابتدا معرفی مختصری از هر پروژه، اهداف و شیوهٔ پیشبرد آن داشته باشید. در ادامه، آسیب‌شناسی خودتان از تعریف و نحوهٔ پیشبرد هر پروژه را بیان کنید؛ اگر الان به عقب برمی‌گشتید، چه تغییری در تعریف و نحوهٔ پیشبرد هر پروژه می‌دادید؟ اگر موافقید، با پروژهٔ ارتقای سامانه‌های ۱۳۷ و ۱۸۸۸ شروع کنیم.

پریسا مختاباد: خب، دو تا سامانه داشتیم؛ ۱۳۷ یا سامانهٔ فوریت‌های خدمات شهری برای رسیدگی به حوادث شهری، و ۱۸۸۸ یا سامانهٔ نظارت شهری برای ثبت شکایات، تخلفات، پیشنهادها و انتقادات. شهروند از طریق تلفن یا سایت در سامانه‌ها پیام ثبت می‌کرد و پیام بر مبنای یک‌سری دسته‌بندی‌های درونی سامانه‌ها برچسب زده می‌شد، مثلاً دستهٔ «نصب روشنایی و نورپردازی» در ۱۳۷ یا دستهٔ «شکایت یا ثبت تخلف کارکنان شهرداری» در ۱۸۸۸، و به واحد مربوطه ارجاع داده می‌شد. پیام‌های ۱۳۷ معمولاً به شهرداری ناحیه ارجاع داده می‌شد و کارمند ناحیه باید آن را پیگیری می‌کرد و جواب می‌داد.

درمورد این دو سامانه، هدف ما این بود که با ارتقای آن‌ها، رابطهٔ شهروندان با مدیریت شهری تسهیل و به پیام‌ها بهتر رسیدگی شود و برای این منظور، سه-چهار ارتقای مشخص را پیگیری می‌کردیم. یک مورد این بود که علاوه بر تلفن و سایت، امکان ثبت پیام از طریق برنامهٔ موبایل هم فراهم شود. یک مورد دیگر این بود که شهروند بتواند روی میزان رضایتش از رسیدگی به پیامی که ثبت کرده بازخورد بدهد. یک مورد دیگر این بود که شهروند بتواند وضعیت رسیدگی به پیام را ببیند. یک مسئلهٔ مهم دیگر دسته‌بندی پیام‌ها در دو سامانه بود که جلوتر درمورد آن مفصل‌ توضیح می‌دهم.

در کنار این موارد، ما رفع یک‌سری ایرادات فنی سامانه‌ها را هم پیگیری می‌کردیم. مثلاً ۱۸۸۸ دسترسی خیلی بدی داشت و من با پیش‌شمارهٔ صفر-نهصدوسی‌وخرده‌ای نمی‌توانستم در آن پیام بگذارم. یک چنین ایراد خنده‌داری. بماند که اصلاً سؤال از شهرداری این بود که شما چه نیازی به شمارهٔ کسی دارید که می‌خواهد با نظارت شهری حرف بزند. شما ببینید اصل حرفش چیست. البته حرف شهرداری هم این بود که بعضاً مردم می‌آیند یک جمله می‌نویسند که اصلاً معلوم نمی‌کند ماجرا از چه قرار است و با داشتن شماره تلفن می‌توانیم پیگیری کنیم. از یک جهاتی حرفشان درست بود. حالا البته ما روی این کار کردیم که این مشکل با تغییر فرم ثبت پیام حل شود.

درمورد دسته‌بندی پیام‌ها یک مثال بزنم. خب من آن موقع دوچرخه‌‌سواری می‌‌کردم و خیلی‌‌‌‌ها را هم می‌‌‌‌شناختم که دوچرخه‌‌سواری می‌کنند. اصلاً دوچرخه جزء برنامه‌‌های تبلیغی جدی شهردار حناچی بود. ولی درنهایت وقتی می‌خواستی پیامی مرتبط با دوچرخه در ۱۳۷ ثبت کنی و مثلاً بگویی یک نفر روی مسیر دوچرخه پارک کرده است، هیچ دسته‌بندی مرتبطی برای آن در سامانه وجود نداشت. ما توانستیم این دسته‌بندی را در سامانه بگنجانیم، اما نکته این بود که ماجرا خیلی اتفاقی و غیرسیستماتیک بود. یعنی چون کمیتهٔ شفافیتی بود که درخواست اضافه‌شدن این دسته‌بندی را داد، این اتفاق افتاد. البته شهرداری به ما می‌‌‌‌گفت که دسته‌‌‌‌بندی‌‌ها در ۱۳۷ مدام به‌روز می‌شود و مواردی به آن اضافه می‌شود. این حرف حرف درستی بود؛ واقعاً یک مواردی به دسته‌بندی‌ها اضافه می‌‌‌‌شد، ولی بر مبنای اولویت‌‌‌‌های خودشان و نه مثلاً بر مبنای اولویت‌‌های یک شهر پاک. این‌طور بود که اگر شهردار شما حناچی است و تمام مدت در حال دوچرخه‌‌‌‌سواری و عکس‌گرفتن است، تو هم ممکن است با یک عقلی بروی و بگویی ایول، دسته‌بندی دوچرخه را هم اضافه می‌کنیم. البته همین اتفاق هم ‌در واقعیت نیفتاد، چون نه تیم حناچی از ۱۳۷ اطلاع داشت و نه اولویت ۱۳۷ای‌ها این بود که کار خودشان را زیاد کنند. تازه بعد از اینکه به درخواست ما دسته‌بندی دوچرخه اضافه شد، گفتند که در شهرداری هیچ واحدی وجود ندارد که مسائل مربوط به دوچرخه را رسیدگی کند. خیلی عجیب بود! مگر می‌‌شود؟ مگر در سطح شهر دوچرخه وجود ندارد؟ مگر مسیر دوچرخه وجود ندارد؟ پس چطور ممکن است کسی مسئول آن نباشد؟

کاری که ما کردیم این بود که کل دسته‌بندی‌ها را هم بازبینی کردیم و با دسترسی‌ای که به داده‌های خام پیام‌های ثبت‌شده و گزارش‌های آماری شهرداری از پیام‌ها داشتیم سعی کردیم تغییراتی در دسته‌بندی‌ها بدهیم که ثبت پیام راحت‌تر و بهتر انجام شود. اما نکتهٔ اصلی‌ای که می‌خواهم بر آن تأکید کنم این است که ما با سیستمی طرف بودیم که داده‌‌‌‌ها یا دانش شهروندان را قبول نداشت و دانش از سمت شهروندان به سیستم اضافه نمی‌شد. این سیستم° ورودی شهروندان (پیام‌هایی که ثبت می‌شد) را از کانال‌‌های موجود تبدیل به داده‌های اپراتورها می‌‌کرد. این اپراتورها هم کسانی بودند که با بدترین شرایط داشتند کار می‌‌کردند. کارمند رسمی نبودند، حقوقشان بسیار پایین بود و مسئله‌شان شهروند نبود. مسئله‌شان این بود که تعداد پیام‌های رسیدگی‌نشده زیاد نشود تا بازخواست نشوند. خیلی کَمّی. حالا جزئیات این موضوع خیلی زیاد است ولی در همین حد بگویم که آن موقع که من آمدم سر کار، فهمیدم حدود ۷۰ درصد از پیام‌‌‌‌های ۱۸۸۸ برچسب غیرقابل‌ارجاع یا یک چیزی شبیه آن می‌خورد. یعنی از یک ادبیات الکن درون-شهرداری استفاده می‌‌‌‌شد که نتیجه‌اش این بود که پیام‌‌‌‌های شهروندان به جایی نمی‌رسید. خود کانال‌های انتقال پیام و برچسب‌گذاری‌ها هم طوری بود که باعث می‌‌شد ما نفهمیم در فرایند بررسی و رسیدگی به پیام‌ها دقیقاً چه اتفاقی افتاده. من الان دارم یک مقاله درمورد مکانیسم داخلی ۱۳۷ و ۱۸۸۸ می‌نویسم که چطور در این مکانیسم حرف منِ شهروند با قالب‌های مشخصی ترجمه می‌‌شود و در فرایند ترجمه یک‌سری چیزها گم می‌‌شود و یک‌سری چیزها کانال‌‌بندی نمی‌‌شود و امکان اینکه کانال‌‌‌‌بندی شود هم وجود ندارد. به یک فاجعهٔ شهری می‌ماند. ولی چه انتظاری از تهران؟ تازه وقتی در جلسات این مسائل را مطرح می‌کردیم، ۱۳۷ای‌ها و ۱۸۸۸ای‌ها خیلی هم ناراحت می‌‌شدند. نمی‌دانم، اصلاً چه‌بسا بازدهی ۱۳۷ و ۱۸۸۸ بهتر از بقیهٔ ادارات شهرداری تهران بود.

مصاحبه‌کننده: یک تجربهٔ شخصی از ثبت پیام ۱۳۷ بگویم. ماه محرم امسال یک تکیه‌ای خیابان را بسته بود. خواستم در این رابطه پیامی در ۱۳۷ ثبت کنم اما دسته‌‌‌‌بندی‌‌‌‌ها به‌شدت زیاد و متنوع بود و قابلیت سرچ هم وجود نداشت.

پریسا مختاباد: بله، دقیقاً. اضافه‌شدن قابلیت سرچ هم یکی از مواردی بود که پیگیری می‌‌‌‌کردیم. اگر صورت‌جلسهٔ جلسات کمیتهٔ شفافیت را نگاه کنیم، حداقل در چهار جلسه این موضوع مطرح شده است. جالب اینکه قابلیت سرچ در سایت درست شد اما در برنامهٔ موبایل نه. کلاً یک بازی‌ای که سر ایجاد تغییرات در سایت و برنامه درمی‌آوردند این بود که می‌گفتند هر تغییری که در سایت ایجاد شود، به‌طور متوسط یک تا دو ماه بعد در اپلیکیشن می‌آید چون پیمانکارمان فرق دارد. این‌ها عاشق این بودند که پروژه‌ها را بشکنند و پروژهٔ جدید تعریف کنند و مدیر پروژه تعریف کنند و ‌درواقع‌‌ پول بود که بین پیمانکارهای مختلف و پروژه‌های مختلف پخش می‌‌شد و کارها هم آن‌طور که باید پیش نمی‌رفت.

اگر بخواهم جمع‌بندی کنم، در تابستانی که مسئولیت پیگیری امور مربوط به این دو سامانه در کمیتهٔ شفافیت به من واگذار شد -قبل از من شخص دیگری متولی این کار بود- از چند طریق برای آسیب‌شناسی عملکرد ۱۳۷ و ۱۸۸۸ وارد شدم؛ یکی اینکه خودم را جای کاربران ۱۳۷ و ۱۸۸۸ گذاشتم -من خودم یک ۱۳۷باز حرفه‌ای بودم- و با چند نفر از دوستانم صحبت کردم و سامانه‌ها را از زاویهٔ دید شهروند آسیب‌شناسی کردم. یک‌سری جلسات هم با مدیران ۱۳۷ و ۱۸۸۸ گذاشتم که آن‌ها نیازمندی‌هایشان را بگویند. خودشان هم یک آسیب‌شناسی‌ای از عملکردشان انجام داده بودند. یک کار دیگر هم این بود که سامانه‌ها را با پلتفرم‌‌‌‌های مشابه خارجی مقایسه کردم. به این پلتفرم‌ها اصطلاحاً reporting application (برنامهٔ گزارش‌دهی) می‌گویند که نمونه‌‌‌‌های آن تقریباً همه ‌‌‌جا هست. یکی از معروف‌ترین‌هایشان FixMyStreet انگلیسی است که در لندن به کار گرفته شد.

در ادامه، دو کارگروه مجزا برای پیگیری مسائل ۱۳۷ و ۱۸۸۸ تشکیل دادیم. البته که امور مربوط به ۱۳۷ و ۱۸۸۸ کاملاً از هم قابل‌ تفکیک نبود ولی به‌هرحال ما این کار را کردیم. کارگروه‌ها متشکل بودند از نمایندهٔ سازمان فاوا، پیمانکار سازمان فاوا و نمایندهٔ کمیتهٔ شفافیت که من بودم. پیمانکار سازمان فاوا ‌درواقع‌‌ پیمانکاری بود که با سازمان فاوا کار می‌‌‌‌کرد و پولش را سازمان فاوا می‌‌داد اما باید خواسته‌های معاونت‌های ۱۳۷ و ۱۸۸۸ را انجام می‌داد. این پیمانکار این‌قدر حجم همکاری‌هایش با سازمان فاوا زیاد بود که در سازمان اتاق داشت؛ پیمانکار قدیمی سازمان فاوا بود و خیلی با هم دوست بودند و خیلی با هم بهتر بودند تا با شورای شهر. هر هفته جلسه داشتیم و در دورۀ کرونا هم جلسات را به‌صورت آنلاین ادامه دادیم. برای هر جلسه، دستورجلسه داشتیم و برای انجام کارهای مختلف ددلاین‌ تعیین می‌کردیم. من تأکید داشتم که جلسات صورت‌جلسه داشته باشد، صورت‌جلساتی که کلی نباشد، دقیقاً گفته باشد ما چه می‌خواهیم و تاریخ انجام هر کاری مشخص شده باشد. اما صورت‌جلسه‌ها معمولاً ارسال نمی‌شد و در جلسات کمیتهٔ شفافیت با شهرداری که رئیس کمیته و مدیران ارشد شهرداری حضور داشتند، توافقاتی که در جلسات کارگروه کرده بودیم عملاً انکار می‌شد. از این طرف، اصرار من به اعضای کارگروه برای داشتن صورت‌جلسه و، از آن طرف، ارسال نشدنش برای جلسات کمیته خیلی تنش‌زا شده بود.

البته نکته‌ای که وجود داشت این بود که ددلاین‌گذاشتن‌های ما هم غیرمنطقی بود. من به‌‌‌‌عنوان نمایندهٔ کمیتهٔ شفافیت کاری که می‌‌کردم این بود که می‌‌گفتم پیمانکار خودش ددلاین‌ بدهد. پیمانکار یک ددلاینی می‌داد اما به آن نمی‌رسید. چرا؟ چون پیمانکار پروژه‌های دیگری هم در شهرداری داشت که ساعت‌های ماهیانهٔ قراردادش با شهرداری با آن‌ها پر می‌شد و کار کمیتهٔ شفافیت برایش کار مازاد محسوب می‌‌شد -این‌ها را از طریق دو نفر که در سازمان فاوا با آن‌ها مرتبط شده بودم فهمیدم. یعنی ‌درواقع‌‌ سازمان فاوا، با اینکه نمایندهٔ نهاد نظارتی به او گفته بود که به کارهای سامانه‌های ۱۳۷ و ۱۸۸۸ اولویت بدهد، این کار را نکرده بود و، به تبع آن، پیمانکار هم کارهای کمیته را در اولویت آخر گذاشته بود و برایش کار مازاد شده بود. خلاصه اینجا می‌توانید ببینید لزوماً دستوری که از بالا و از نهاد نظارتی آمده اجرا نمی‌شود.

حالا که بحث اولویت‌بندی شد این را بگویم اولویت‌بندی پروژه‌های شهر هوشمندی سازمان فاوا خودش موضوع چند جلسهٔ کمیتهٔ شفافیت بود و تا یک جایی از طرف کمیته پیگیری شد، اما بعد عملاً رفت در شورایی به نام شورای راهبری شهر هوشمند که شهردار، چند تا از معاونانش و شخصی به نام جهانگرد در آن عضویت داشتند و خیلی جای مهمی شده بود. اولویت‌بندی پروژه‌های سازمان فاوا یکی از موضوعاتی بود که من ناخواسته درگیر آن شدم و اصلاً هم از آن خوشم نمی‌‌آمد. موضوعی که احتمالاً در بقیهٔ مصاحبه‌هایتان دیگر همکاران هم به آن اشاره کرده‌اند این است که چیزهایی که به‌عنوان پروژه تعریف می‌شد لزوماً هم‌اسم با ردیف بودجه‌ها نبود. یعنی رابطهٔ یک‌به‌یک نداشتند یا مشخص نبود که هر پروژه به کدام ردیف بودجه مرتبط می‌شود. انگار ما یک سند به نام بودجه داشتیم و یک سند به نام پروژه‌ها که این دو هیچ ربطی به هم نداشتند و به فراخور اینکه در کجا می‌توانستند زرنگ‌بازی درآورند پروژه‌ها را به سند بودجه می‌خوراندند!

خلاصه یکی از کارهایی که در کارگروه شهر هوشمند ذیل کمیتهٔ شفافیت در زمانی که آقای رنگین‌کمان[۳] هم بودند انجام می‌شد اولویت‌بندی پروژه‌های سازمان فاوا بود. ما ۷۷ پروژه را در سه سطح الف و ب و ج اولویت‌بندی کردیم. اولویت الف ما پروژه‌های محیط‌زیستی، حمل‌ونقل و مشارکت شهروندی بود و باقی موضوعات را در دستهٔ ب و ج گذاشتیم. چیزی که یادم می‌آید این است که ما با اهرم فشار سند برنامهٔ سوم توسعه[۴] که توسط معاونت برنامه‌ریزی شهرداری و سازمان فاوا با مشارکت بقیهٔ معاونت‌ها تهیه شده بود برای اقناع شهرداری به اولویت‌دادن به پیشنهادهایمان چانه‌زنی می‌کردیم. البته اسناد بالادستی دیگری هم محل ارجاع ما بود، مثل مصوبات شورا یا قوانین بالادستی. درعمل سازمان فاوا به اولویت‌بندی‌های ما به‌عنوان کمیتهٔ شفافیت توجهی نمی‌کرد. اولویت‌‌نداشتن اولویت‌های شورا برای شهرداری یک رویه بود. البته اینکه آیا از اساس ‌در واقعیت برای یک سازمان بسیار متورم و بوروکراتیک مثل شهرداری رویه‌ای خلاف این رویه شدنی بود یا نه هم در جای خودش سؤالی است.

من کل ماجرای شهر هوشمند شهرداری را این‌طور می‌فهمم که قرار است با توسل به ادبیات هوشمندسازی و کار استارتاپی و دانش‌بنیانی، یک پولی بین یک طبقهٔ نوخاسته که رانت استارتاپی و دانش‌بنیانی دارند بازتوزیع شود. و این پول آن‌قدر مهم است که برایش شورایی تشکیل می‌شود که افراد مهمی از دولت در آن عضویت دارند. در این فضا، طبیعی است که کمیتهٔ شفافیت نمی‌توانست خیلی تغییری در برنامه‌های شهر هوشمند سازمان فاوا یا اولویت‌بندی پروژه‌هایش بدهد. البته تأکید می‌‌کنم که این‌ها حدسیات و برداشت من از ماجراست.

مصاحبه‌کننده: اگر الان به عقب برمی‌گشتید این کار را چطور پیش می‌بردید؟

پریسا مختاباد: شاید اگر اسامی این پروژه‌‌‌‌های سطح‌بندی‌شده را به‌صورت عمومی منتشر می‌‌کردیم اتفاق بهتری می‌افتاد.

الان یاد همایش «خشت طلا» و جوایز آن افتادم. یک اتفاقی که افتاد و من برای آن خیلی غصه خوردم این بود که سازمان مدیریت بحران به‌خاطر یک خروجی در اتوبان همت جایزهٔ خشت طلا گرفت، درحالی‌که آن خروجی اصلاً وجود خارجی نداشت! ما این موضوع را می‌دانستیم ولی هیچ‌وقت این را جایی مطرح نکردیم. آیا دلیلش این بود که این اطلاعات را از طریق غیررسمی متوجه شده بودیم و منبع خبر خودش از کارمندان سازمان مدیریت بحران بود؟

از این دست اطلاعات جزئی باز هم بود و الان من به این فکر می‌کنم که چرا ما درمورد آن‌ها با خبرنگاران صحبت نمی‌کردیم. البته غیر از رسانه‌ها و خبرنگاران، بازیگران دیگری هم بودند که ما می‌توانستیم با آن‌ها بیشتر ارتباط بگیریم. من فکر می‌کنم در ارتباط با پیگیری همهٔ پروژه‌ها می‌توانستیم با نهادها و سازمان‌های خارج از شهرداری ارتباط بگیریم. مثلاً سازمان محیط‌زیست هم همیشه برای آلودگی هوا متهم است و انگار باید پاسخ‌گو باشد ولی به‌تنهایی اصلاً قدرت اجرایی برای رفع این مشکل را ندارد، مثلاً این سازمان هیچ کنترلی بر تعداد ماشین‌های سطح شهر ندارد یا قدرتی ندارد که بخواهد دولت را وادار به خرید اتوبوس‌های نو بکند، اما همیشه فحش‌ها را می‌خورد. شاید اگر ما ارتباط بیشتری با این بازیگران خارج و درون شهرداری می‌گرفتیم، به ما کمک می‌کرد. البته سؤالی که وجود دارد این است که آیا امکانش بود با ارتباط‌گیری با سایر نهادها و بازیگران کارمان را به‌نحوی پیش ببریم که تبدیل به رسوایی سیاسی و گروکشی نشود؟

مصاحبه‌کننده: این مطالبی که الان گفتید بعد از اتمام کار در کمیته به نظرتان آمد یا در همان زمان هم آن را مدنظر داشتید و راجع‌ به آن با اعضا و رئیس کمیته صحبت می‌کردید؟

پریسا مختاباد: فکر می‌‌کنم بعد از دورهٔ کمیته بود. آن موقع شاید خیلی درک زیادی از اینکه چطور می‌توان با بقیهٔ بازیگران ارتباط گرفت نداشتم. البته در پروژۀ پسماند تمام تلاش ما این بود که با بقیهٔ جاها ارتباط بگیریم ولی امکان‌‌پذیر نبود. می‌خواهم بگویم شاید می‌شد از این روش به‌‌‌‌عنوان یک سیاست کلی استفاده کرد. مثلاً در کمیتهٔ شفافیت به‌جای اینکه یک همکار خبرنگار داشته باشیم، یک یا چند نفر را می‌داشتیم که کارشان این بود که ببینند چطور می‌توان با مردم و نهادهای ذی‌نفع برای پیشبرد اهداف و پروژه‌هایمان communicate کنیم (ارتباط برقرار کنیم).

به نظر می‌آمد کسانی که در حوزهٔ رسانه کار می‌کردند خیلی حاضر نبودند با شورای شهر کار کنند و درکل اصل حرفم این است که برای هدف برقراری ارتباط با مردم و مجموعه‌های دیگر اضافه‌کردن یک خبرنگار کافی نبود و آدم‌های بیشتری با تخصص‌های دیگری نیاز بود.

مصاحبه‌کننده: اگر موافق باشید، بحث ارتقای ۱۳۷ و ۱۸۸۸ را تمام کنیم.

پریسا مختاباد: بله، خلاصه روش ما در پیگیری ارتقای ۱۳۷ و ۱۸۸۸ این بود که کارگروه تشکیل دادیم و جلسه می‌گذاشتیم و کار تعریف می‌کردیم و وقتی کارها با پیگیری‌های سطح کارگروه پیش نمی‌رفت، در سطح رئیس کمیتهٔ شفافیت و مدیران ارشد سازمان فاوا و سازمان بازرسی جلسه می‌گذاشتیم. آن آخرها دیگر همه‌‌اش در جلسات دعوا بود به‌خاطر اینکه هم ما خیلی در کارها ریز شده بودیم و همان کارهای ریز هم انجام نمی‌‌شد و هم اینکه انجام کارها خیلی طول کشیده بود و دیگر اواخر دوره بودیم. فکر می‌‌‌‌کنم از موقعی که کارگروه‌‌‌‌ها شروع به کار کردند یک سال طول کشید تا برخی ارتقاها انجام شود. این‌جور نبود که ارتقا واقعاً انجام نشود ولی تا جایی که من از طریق همان دو نفری که در سازمان با آن‌ها در ارتباط بودم می‌دانم، کدنویسی‌‌‌‌های ۱۳۷ و ۱۸۸۸ خیلی کثیف و جوری بود که نمی‌شد اصلاحش کرد. مثلاً یک چیزی را اصلاح می‌‌کردند، بعد سیستم down  می‌‌‌‌شد (از کار می‌افتاد) و نمی‌‌فهمیدند مشکل از کجاست و رفع ایرادهایش کلی طول می‌‌کشید. به‌خصوص که افرادی که آن موقع روی ۱۳۷ و ۱۸۸۸ کار می‌کردند همان کسانی نبودند که از ابتدا کد این دو سامانه را نوشته بودند. یعنی شرکت پیمانکار همان شرکت بود اما افراد تغییر کرده بودند. می‌‌خواهم بگویم در مسیر ارتقای این دو سامانه خیلی مشکلات وجود داشت چون مدت‌‌‌‌ها بود که شهرداری این دو سامانه را ول کرده بود. البته یک نکته که درمورد ۱۳۷ و ۱۸۸۸، اسمارت سیتی یا هرگونه پلتفرم شهری وجود دارد و من و سوپروایزرم الان داریم روی آن کار می‌کنیم[۵] این است که، به‌صورت کلی، این پلتفرم‌ها عمر کوتاهی دارند. یعنی مثلاً در بوق‌وکرنا می‌‌‌‌کنند که ما یک بازی خفن برای مشارکت شهری درست کرده‌ایم. چهار سال بعد می‌بینی که همه چیز این پلتفرم موجود است و حتی مقاله‌‌اش درآمده، اما کار نمی‌‌کند. یعنی این یک مد جهانی است که هی پلتفرم‌‌های جدید بیاید و پلتفرم‌‌های قبلی کار نکند و مسئله‌ای منحصر به تهران نیست. همه‌جای دنیا با این مسئله درگیرند و باید سیستم‌ها دو-سه سال یک بار عوض شود چون الزامات فنی اپلیکیشن‌ها دائم تغییر می‌کند و ما باید این زودگذر‌بودن را در نظر می‌‌گرفتیم. بنابراین همان موقع هم واقعاً تغییر پلتفرم بهتر از اصلاح پلتفرم بود. البته بماند که وقتی می‌گوییم ۱۳۷، ‌درواقع‌‌ داریم درمورد تلفن‌خانهٔ شهرداری تهران صحبت می‌‌‌‌کنیم و شبکهٔ بزرگی که بر اساس این تلفن‌خانه به وجود آمده بود قابلیت تغییر و ارتقا متناسب با نیازها و امکانات روز را نداشت.

مصاحبه‌کننده: از صحبت‌های شما این‌طور برمی‌آید که در بحث ۱۳۷ و ۱۸۸۸، شما در شهرداری فقط با سازمان فاوا طرف بوده‌اید درحالی‌که بهره‌بردار این سامانه‌ها بخش‌های دیگری در شهرداری تهران بودند.

پریسا مختاباد: نه، فقط با سازمان فاوا طرف نبودیم. سازمان بازرسی هم طرف حساب ما بود. بعد از حراست، سازمان بازرسی جای خیلی مهمی در شهرداری تهران است ولی بخش‌های مربوط به ۱۸۸۸ و ۱۳۷خیلی آدم‌‌‌‌های بی‌‌اهمیتی هستند و اتفاقاً خیلی بهتر با ما راه می‌آمدند. همان طور که گفتم، یکی از مسیرهایی که برای ارتقای ۱۳۷ و ۱۸۸۸ رفتیم -از مهم‌ترین کارها- این بود که از سمت سازمان بازرسی نیازسنجی کنیم. اگرچه در ادامه با ما دعوا کردند و خیلی بی‌‌ادب بودند، اما ‌درواقع‌‌ ما داشتیم دقیقاً موردهایی که خودشان گفته بودند را پیگیری می‌‌‌‌کردیم. معاون ۱۳۷ خیلی زود رابطه‌‌اش با من خراب شد و کار به تهدید کشید که اگر با من همکاری نکند، جابه‌جا می‌شود. ولی باز هم رفتارش با من بدتر و بدتر شد. این هم جالب است که در شهرداری، دو جور با تو برخورد می‌کنند؛ یک جور، برخورد مزورانه است که ظاهر را حفظ می‌کنند اما در باطن، کارت را انجام نمی‌دهند. یک جور هم این است که مثلاً دیگر جواب تلفنت را نمی‌دهند یا با تو خیلی تند صحبت می‌کنند.

مصاحبه‌کننده: اگر الان به نقطهٔ شروع پروژهٔ ارتقای ۱۳۷ و ۱۸۸۸ برمی‌گشتید، چه تغییری در تعریف این پروژه یا شیوهٔ پیشبرد آن می‌دادید؟

پریسا مختاباد: چه کار دیگری می‌کردیم؟ به نظرم ماجرا خیلی ساختاری است و نمی‌شود این ساختار را عوض کرد مگر اینکه آدم‌‌هایی که در ۱۳۷ و ۱۸۸۸ کار می‌کنند درکی از مشارکت و از خواسته‌های مردم پیدا کنند و به این فکر کنند که کار آن‌ها این نیست که آمارسازی کنند و یک برچسب روی پیام مردم بزنند که این پیام غیرقابل‌انجام است یا از دسترس خارج است. البته باید این را هم در نظر بگیریم که تعداد پیام‌‌‌‌های ۱۳۷ و ۱۸۸۸ خیلی زیاد است. طبق بررسی‌‌هایی که داشته‌ام، در کلان‌‌شهرها و شهرهای بزرگ دیگر کشورها، ثبت و رسیدگی به پیام‌هایی که جنس ۱۳۷ای و ۱۸۸۸ای دارند خیلی محله‌‌محور انجام می‌‌شود. نهادهای محله‌ای با مردم رابطهٔ خوبی دارند و به‌جای یک سیستم مرکزی مثل ۱۳۷ و ۱۸۸۸، آن نهادهای محلی هستند که خواسته‌‌های سطح شهر را جلو می‌‌برند.

مصاحبه‌کننده: مگر همین الان رسیدگی به پیام‌های ۱۳۷ از طریق نواحی انجام نمی‌شود؟

پریسا مختاباد: بله. پیام‌ها به‌صورت متمرکز ثبت می‌شود. اپراتورها، در مرکز، پیام را به ناحیهٔ مربوط به آن ارجاع می‌دهند و، در ناحیه، کارمند ناحیه و پیمانکار ناحیه با همدیگر کار را انجام می‌دهند.

مصاحبه‌کننده: پس منظور از رسیدگی محلی به پیام‌ها چیست؟‌ اینکه مثلاً یک نهاد مردمی‌تر که خودش هم مستقیماً با مشکلات محله یا ناحیه درگیر است مسئول باشد؟

پریسا مختاباد: بله، منظورم این است که جایی که مسئول رسیدگی به پیام‌هاست با ساکنان و مردم محل پیوند داشته باشد. از اینجا می‌رسیم به بحث مدیریت محله‌محور که دامنه‌اش از رسیدگی به پیام‌های شهروندان درخصوص مشکلات شهر فراتر می‌رود و مثلاً اینکه پول بیلبوردهای تبلیغاتی در هر محله صرف همان محله شود یا اصلاً تصمیم‌گیری درمورد اینکه فلان بیلبورد تبلیغاتی در محله باشد یا نباشد را هم در بر می‌گیرد. محله‌محوری بحث مفصلی است. ما از دورهٔ اول شوراهای شهر، در مدیریت شهری تهران، شورایاری‌ها را داریم که به همین ایده‌های محله‌محوری نزدیک می‌شود منتها همین ایده هم در ساختار موجود تبدیل به یک اتفاق بد شد. جلوتر در این مورد توضیح خواهم داد.

تغییر دیگری که فکر می‌کنم باید در شیوهٔ کار می‌دادیم و بالاتر هم به آن اشاره کردم، پیگیری تعویض پلتفرم به‌جای اصلاح پلتفرم بود، یعنی به‌جای اینکه سامانه‌های ۱۳۷ و ۱۸۸۸ را ارتقا بدهیم، یک پلتفرم جدید را جایگزین کنیم. تا حدی هم این موضوع را پیگیری کردیم. ‌درواقع‌‌ خود شهرداری پیگیر آن بود که بر مبنای یکی از بندهای برنامهٔ سوم توسعهٔ شهر تهران[۶]، مرکز تماس یکپارچهٔ شهرداری را راه‌اندازی کند، یعنی یک درگاه واحد شهروندی ایجاد شود که هر کس با هر جایی از شهرداری کار دارد (۱۳۷، ۱۸۸۸، آتش‌نشانی و امثالهم)، از طریق این درگاه یک تیکت ثبت کند و این تیکت از آنجا به واحد مربوطه ارجاع داده شود. اسم این پروژه را ZRM[7] گذاشته بودند و اگر اجرا می‌شد، آن تعویض پلتفرمی که مدنظر ما بود هم انجام می‌شد. منتها این پروژه هم مثل تمام پروژه‌‌‌‌‌هایی که تحت عنوان شهر هوشمند در سازمان فاوا تعریف شده بود یک پروژهٔ پوشالی از آب درآمد. یک تیم در شهرداری تهران پشت تعریف این‌جور پروژه‌ها بودند که توهمات خاصی دربارهٔ شهر تهران داشتند و یک‌سری پروژۀ کوتاه‌‌‌مدت تعریف کرده بودند که معلوم نیست سرانجامشان چه شد؛ مثلاً آن پروژهٔ کیوسک هوشمند شهری که نمی‌دانم الان اصلاً یک دانه از این‌ها در شهر تهران وجود دارد یا نه. می‌‌‌خواهم بگویم کار دست شبکه‌ای از آدم‌‌‌ها افتاده بود که بیشتر دنبال نتورکینگ بودند؛ همایش‌های پرخرج برگزار می‌کردند و افتخارشان این بود که رفته‌اند بارسلونا[۸] و از آن‌ها تقدیر شده.

با اینکه ما خیلی پیگیری کردیم، اما پروژهٔ ZRM به جایی نرسید. روال پیگیری هم در کمیته این شکلی بود که هفته‌‌‌ای دو بار، به همهٔ واحدها و افراد مسئول زنگ می‌‌‌زدی. بعد که به نتیجه نمی‌رسیدی، خانم آروین جلسهٔ کمیتهٔ شفافیت می‌گذاشت و در جلسهٔ کمیته سرشان داد می‌‌زد. یا ممکن بود نامه بزنیم. پیگیری از طریق نامه یک مقدار جدی‌تر بود ولی خب البته ارزیابی دقیقی هم نداریم که واقعاً‌ چقدر مؤثرتر بود. خلاصه گزارشی که بعد از دو سال پیگیری به ما دادند همانی بود که اول کار داده بودند. این در حالی بود که من به چشم خودم دیدم که ZRM مدیرپروژه داشت و جلسه می‌آمد و یک توضیحاتی راجع به کار می‌داد و در جلسات راجع به آن صحبت می‌شد، اما ‌درواقع‌‌ همه چیز پوشالی و پوک بود. سؤالی که پیش می‌آید این است که چرا باید تظاهر می‌کردند که پروژه دارد پیش می‌رود. شاید برای اینکه به این بهانه از زیر ارتقای ۱۳۷ و ۱۸۸۸ دربروند و این نشان‌دهندهٔ عدم صداقت فاوا بود. وقتی می‌گویم تیم پشت این پروژه دنبال شوآف بود منظورم همین است. کل ماجرا یک‌جور پوسته بود از کارهایی که می‌‌‌‌خواستند انجام بدهند و انجام نمی‌دادند. مثلاً به هرکس بگویی ZRM، می‌‌‌‌گوید من نمی‌‌‌‌دانم این اصطلاح از کجا آمده (یعنی از یک جهاتی تو را تحقیر می‌‌کردند به‌خاطر اینکه تو از حوزهٔ آن‌ها نبودی). بعد از یک سال فهمیدیم که حتی اگر ZRM راه بیفتد، انتقال درگاه ۱۳۷ و ۱۸۸۸ به آن اولویت سازمان فاوا نیست و متوجه شدیم که باید تمام توانمان را بگذاریم روی اینکه همین ۱۳۷ و ۱۸۸۸ موجود بهتر شود. از اینجا به بعد بود که کارگروه‌های ۱۳۷ و ۱۸۸۸ را تشکیل دادیم. بعد هم یک روز آقای فرجود که رئیس وقت سازمان فاوا بود به من گفت ما دیگر ZRM را پیگیری نمی‌‌‌‌کنیم. و تمام شد و رفت.

کار دیگری که در رابطه با ۱۳۷ و ۱۸۸۸ کردیم این بود که دادهٔ خام پیام‌های ثبت‌شده در این دو سامانه مثل موضوع و زمان ثبت پیام، ناحیهٔ مسئول رسیدگی، نتیجهٔ رسیدگی و بازخورد شهروند روی نحوهٔ رسیدگی به پیام را منتشر کردیم. خودِ ایجاد قابلیت ثبت بازخورد هم کلی داستان داشت که یادش می‌افتم، سردرد می‌گیرم. ما به این فکر کرده بودیم که چیزی که به درد شهروند می‌خورد این است که در جریان نحوهٔ رسیدگی به پیامش قرار بگیرد و مثلاً پیامش الکی برچسب غیرقابل‌ارجاع نخورد یا اگر پیگیری می‌کند که چرا پیامش برچسب غیرقابل‌ارجاع خورده، به او نگویند که پیامش در دست بررسی است. برای کنترل چنین مسائلی، امکان ثبت بازخورد را به پلتفرم‌های ۱۳۷ و ۸۸۸ا اضافه کردیم. اما مدتی بعد از اینکه گزینۀ ثبت بازخورد روی درگاه «تهران من» اضافه شد متوجه شدیم که در پشت سیستم، هیچ‌کس پیام‌های بازخورد را نمی‌بیند. خیلی گذشت تا بالاخره اپراتورهای ۱۳۷ و ۱۸۸۸ سراغ پیام‌های بازخورد هم بروند یا به‌هرحال گزارشی از آن گرفته شود.

خلاصه دادهٔ خام پیام‌های ۱۳۷ و ۱۸۸۸ را منتشر کردیم و ایده این بود که بازشدن این داده باعث می‌شود سیستم درونی ۱۳۷ و ۱۸۸۸ بهتر کار کند. اما ماجرا این است که دادهٔ خام به درد مردم نمی‌خورد. من هیچ‌جا ندیده‌ام که از این ایده دفاع کند که مردم به دنبال دادهٔ خام هستند. دادهٔ خام اگر بخواهد به درد مردم بخورد به یک حلقهٔ واسط نیاز دارد که آن هم دیتا ژورنالیسم است. کار بهتری که ما می‌توانستیم به‌جای انتشار دادهٔ خام بکنیم این بود که روی نقشه نشان بدهیم که مثلاً چند نفر بابت خرابی فلان پیاده‌رو پیام ثبت کرده‌اند. این سیستم‌‌های اوپن سورس و ازپیش‌ساخته‌شده‌ای که الان وجود دارد و آن موقع هم وجود داشت، مثل FixMyStreet‌ که قبلاً به آن اشاره کردم، این قابلیت را دارند. البته واقعیت این است که فکر نمی‌کنم اگر هم می‌خواستیم این کار را بکنیم، به دلیل نگاه امنیتی‌ای که در سازمان فاوا و سازمان بازرسی وجود داشت، می‌توانستیم. حتماً یک دلایل چرتی که میل به این بکند که ماجرا ابعاد امنیتی پیدا خواهد کرد مطرح می‌کردند که داده‌ها روی نقشه باز نشود. کلاً سازمان بازرسی و سازمان فاوا جزء امنیتی‌‌ترین سازمان‌‌‌‌های موجود در شهرداری تهران هستند و این نگاه امنیتی را در همهٔ موضوعات همراه خودشان دارند.

اگر بخواهم بحث را جمع‌بندی کنم، شاید بهتر بود ما می‌‌آمدیم از اولش می‌‌گفتیم این سیستم فعلی ۱۳۷ و ۱۸۸۸ را جمع کنید. تلفن‌خانه‌‌تان را داشته باشید اما سایت و اپلیکیشنی که به آن وصل است را کلاً عوض کنید و یک پلتفرم جدید برای ثبت پیام بالا بیاورید که تعداد پیام‌های ثبت‌شده برای نقاط مختلف را هم روی نقشه نشان بدهد. بعد هم به این فکر کنید که چطور می‌‌توانید تلفن‌خانه را به این پلتفرم جدید وصل کنید. اما نکته این است که همان‌طور که ماجرای ZRM هم نشان داد، تغییر پلتفرم در توان خانم آروین و کمیتهٔ شفافیت نبود و خانم آروین هم بدنهٔ اجتماعی نداشت که در این تغییرات حمایتش کند. نصف اینکه شورای شهر -و نه فقط خانم آروین- بدنهٔ اجتماعی نداشت به‌خاطر آبان ۹۸ بود. اما کلاً هم هیچ‌وقت آن رابطه‌ای که باید بین شورا و شهروندان ساخته نشد. می‌شد یک کارهایی شبیه این انجام داد که کمیتهٔ شفافیت پیجی داشته باشد که از کسانی که با ۱۳۷ مشکل دارند بخواهد طوماری را برای تغییر پلتفرم امضا کنند یا مثلاً بگوید ما این سالن را اجاره کرده‌ایم، بیایید با هم حرف بزنیم و ببینیم چه کار می‌‌توانیم بکنیم ….

اما نه، آن نگاه امنیتی که گفتم اجازه نمی‌داد طوماری امضا شود یا آدم‌‌‌‌ها به‌خاطر یک مسئلهٔ مدنی دور هم جمع شوند. پس عملاً آن کارها هم ناممکن بود. نمی‌دانم چه کار دیگری می‌شد کرد.

مصاحبه‌کننده: نیاز به بدنهٔ اجتماعی حامی و کارهایی که برای ایجاد آن می‌توان انجام داد موضوعی بود که در کمیتهٔ شفافیت راجع به آن صحبت کنید و مورد توجه خانم آروین و تیم کمیته باشد؟

پریسا مختاباد: یادم می‌‌آید درمورد اینکه چطور باید با افراد در ارتباط باشیم صحبت می‌‌کردیم، ولی نه من در حوزهٔ کاری خودم پیگیری زیادی کردم و نه از این بحث‌ها در کمیته استقبال می‌شد. برخی نمایندگان دیگر یک کارهایی می‌کردند شبیه اینکه از نمایندگان سمن‌ها دعوت کنند که بیایند و حرف‌هایشان را بزنند. که البته آن هم خیلی شلخته بود؛ آدم‌‌ها را دعوت می‌‌کردند و وقتشان را می‌گرفتند بدون اینکه دستورجلسهٔ خاصی در کار باشد. اما در کمیتهٔ شفافیت این ایده که باید با بدنهٔ اجتماعی ارتباط گرفت مطرح نبود.

مصاحبه‌کننده: در صحبت‌هایتان به ضرورت تغییر در درک کارمندان ۱۳۷ و ۱۸۸۸ از مسائل مردم و همچنین از مشارکت اشاره کردید و اینکه این تغییر می‌تواند موجب شود برخی تغییرات دیگری که کمیتهٔ شفافیت در رابطه با دو سامانهٔ ۱۳۷ و ۱۸۸۸ به دنبال آن بود و حتی ماهیت فنی داشت توسط خود کارمندان پیگیری شود یا حداقل پیگیری آن از سوی کمیته تسهیل شود. برداشت درستی از صحبت شما داشتم؟

پریسا مختاباد: بله، منظورم همین بود. ولی آن هم خیلی کار عجیبی است. نگرش کارکنان چطور باید تغییر کند؟ با آموزش؟‌ اگر بله، چه کسی آموزش دهد؟ در خود شهرداری که انگیزه‌‌ای برای تغییر وجود ندارد و ضمناً‌ شهرداری تهران هر وقت خواسته آموزش دهد، آموزش را به سهل‌‌ترین حالت آن -شبیه چیزی که در کتاب‌‌های آموزشی وزارت علوم می‌بینیم- درآورده است و به بدترین وضع اجرا کرده است. به همین خاطر فکر می‌‌کنم آموزش کارکنان باید یک ربطی به سازمان‌‌‌‌های مردم‌‌نهاد پیدا کند، اما مسیر همکاری سازمان‌های مردم‌نهاد در آموزش هم چندان هموار نیست.

یک مثال بزنم. فکر می‌کنم حوالی سال ۹۵، معاونت فرهنگی و اجتماعی شهرداری تحقیقی درمورد خطوط سفید راهنمایی و رانندگی انجام داد. در این تحقیق درآمده بود که مثلاً بالای ۶۰ درصد افراد خط سفید را نمی‌‌‌خوانند؛ چه خط سفیدی که بین ماشین‌‌‌‌‌هاست و چه خط سفید عابر پیاده. اینجا منظورم از «نمی‌خوانند» این است که اصلاً خط سفید را دریافت نمی‌کنند و برایشان با خط سفیدی که برای قشنگی در خیابان کشیده شده باشد فرق ندارد و این نشان می‌دهد که درمورد خطوط سفید آموزش صورت نگرفته است. یک‌سری از دوستان ما که کارگاه‌های مشارکتی برای آموزش کودکان برگزار می‌کردند آمدند، در همکاری با شهرداری، در رابطه با خطوط سفید راهنمایی و رانندگی کارگاه برگزار کردند. استفاده از ظرفیت سمن‌ها و گروه‌های مردمی اتفاق خوبی بود، اما در همان کار هم برگزارکنندگان کارگاه به شهرداری گفتند به ما گل و گلدان بدهید که به بچه‌ها جایزه بدهیم و شهرداری یک چیزهای پلاستیکی بی‌کیفیتی را با یک رانتی از مثلاً‌ پسرخالهٔ یکی خرید و به آن‌ها داد. می‌‌‌خواهم بگویم این ساختار و شبکهٔ منافعش این‌قدر درهم‌‌تنیده است که حتی در سطح خرد هم یک اتفاق خوب نمی‌‌‌تواند خیلی خوب انجام شود. خلاصه موافق برداشتی که از صحبت من داشتید هستم، اما فکر نمی‌کنم که راه آموزش هم راه خیلی همواری باشد.

مصاحبه‌کننده: نگاه امنیتی شهرداری به موضوعات که به آن اشاره کردید واقعی بود یا بهانه‌ای برای سرپوش‌گذاشتن بر وضع موجود و انجام‌ندادن کارها؟ درک و دریافت شما بعد از این مدتی که در شورا کار کردید چیست؟

پریسا مختاباد: فکر می‌‌‌‌کنم وقتی به یک چیزی امنیتی نگاه کنید واقعاً امنیتی می‌‌شود و کم‌کم به جایی می‌رسید که هیچ چیز غیرامنیتی‌ای وجود نخواهد داشت. کلاً سازمان فاوا را باید یک سازمان امنیتی در شهرداری در نظر بگیریم. درست است که اسم این سازمان «فاوا» است اما ‌درواقع‌‌ یک‌جور سازمان اطلاعات شهرداری هم هست و آدم‌های بسیار امنیتی‌ای در آنجا هستند. کل شهرداری همین‌طور است اما در سازمان فاوا خیلی بیشتر.

خلاصه نگاه امنیتی مسئلهٔ امنیتی را می‌‌سازد و از آن طرف هم ما نمی‌‌دانیم حتی اگر آن نگاه امنیتی را نداشته باشیم در چه وضعیتی هستیم. یعنی ما وضعیت پیشاامنیتی‌ای نداریم که بسنجیم مسئله‌‌ای واقعاً امنیتی هست یا نیست.

مصاحبه‌کننده: موضوع بعدی ما داده ‌‌‌‌باز و ای‌پی‌آی باز است که با همان دو سؤال عمدهٔ قبلی می‌‌خواهیم به آن بپردازیم؛ کار را چطور پیش بردید و اگر الان دوباره می‌خواستید شروع کنید، چه تغییراتی در تعریف و نحوهٔ انجام کار می‌دادید.

پریسا مختاباد: درمورد ای‌پی‌آی باز، اولویت ما حوزهٔ حمل‌ونقل و محیط‌زیست بود. حوزهٔ حمل‌ونقل که می‌شد بحث مترو و اتوبوس زودتر جواب داد. البته همان هم یک مثنوی پرآب‌چشم بود و خیلی سرش دعوا شد و خیلی اذیت شدم. برای اینکه ببینم چه ای‌پی‌آی‌هایی در حوزهٔ حمل‌ونقل موردنیاز کسب‌وکارهاست، از طریق لینک‌هایی که داشتم با «بلد» و «نشان» تماس گرفتم. خیلی جالب است که از نظر شهرداری، داده‌های حمل‌ونقل خیلی امنیتی بود. یکی از دعواهای ما سر ای‌پی‌آی مکان زندهٔ اتوبوس‌ها و قطارهای مترو بود. این داده‌ها در همهٔ جای دنیا باز است اما به نظر شهرداری این داده‌ها امنیتی بود. اینجا از نقاطی بود که خانم آروین ایستاد و گفت این چیزهایی که راجع به بمب‌گذاری می‌گویید را بی‌خیال شوید و هیچ مشکل امنیتی‌ای وجود ندارد و ای‌پی‌آی مکان اتوبوس‌ها و قطارها باید باز شود. یادم می‌آید یک بار با شرکت مترو در همین رابطه جلسه داشتیم. کارکنان شرکت بهره‌برداری مترو آدم‌‌های بسیار محترمی بودند، مزور و بداخلاق نبودند. در جلسه، رئیس آی‌تی مترو با ما همراه بود و برای بازکردن ای‌پی‌آی اوکی می‌داد، اما یک نفر از حراست بود که موضعش این بود که بزرگ‌تر از خانم آروینش هم نمی‌تواند از این کارها بکند. حالا درنهایت ای‌پی‌آی مکان اتوبوس‌ها و قطارها باز شد. خانم آروین از رئیس حراست و رئیس فاوا دعوت کرد و قانعشان کرد که داده‌ها را باز کنند.

بازشدن ای‌پی‌آی قدم اول بود. قدم بعدی این بود که متقاضیان واقعاً بتوانند ای‌پی‌آی بگیرند و اینجا یکی از مشکلات اصلی این بود که مثلاً می‌دیدیم چهار ماه است به درخواست دریافت ای‌پی‌آی فلان شرکت جواب داده نشده. بعد ما شروع می‌کردیم از شهرداری پیگیری‌کردن که چرا درخواست را جواب نداده. کلاً در شهرداری اگر بخواهیم از نقطهٔ A به نقطهٔ B برویم و یکnode  (مرحله) بین این دو نقطه باشد، کار حتماً در آنnode  گیر می‌کند. البته حداقل این را می‌دانم که شرکت‌های بلد و نشان از ای‌پی‌آی‌های حمل‌ونقل استفاده کردند.

یک داستان جالب دیگرِ ای‌پی‌آی‌های حوزهٔ حمل‌ونقل مربوط به ای‌پی‌آیِ پارک حاشیه‌‌ای بود. پارک حاشیه‌‌‌‌ای با یک عقل کمترینی ایجاد شده بود. خیلی جالب است که بچه‌‌هایی که در حوزهٔ فاوا کار می‌‌‌‌کنند یک‌سری آدم‌اند که هیچ درکی از جامعه‌‌‌‌شان ندارند. ما در دپارتمانمان یک اصطلاحی داریم که «فلانی مهندس است، فلانی یک آدم خطرناک است»، به‌خاطر اینکه هیچ چیزی از جامعه‌‌اش نمی‌‌داند، و این‌ها واقعاً همین شکلی بودند. درمورد پارک حاشیه‌‌ای، شهرداری آمد ای‌پی‌آی آن را باز کرد. ولی تا جایی که من پیگیری کردم، خود پروژهٔ پارک حاشیه‌‌ای به این شکل پیش رفت که برای نظارت بر پارک ماشین‌ها، یک ماشینی با دوربین می‌آمد و چک می‌کرد و هر نیم‌ساعت، یک ترافیکی ایجاد می‌کرد! حالا بازکردن ای‌پی‌آی پارک حاشیه‌ای نیازی به پیگیری ما نداشت چون برای شهرداری درآمدزا بود و خودش پیگیر بود که انجام شود. کلاً عاشق پول بودند. البته پول درآوردن از داده‌های شهرداری یک‌جورهایی با نظرات خانم آروین هم هم‌راستا بود. خانم آروین از نظر اقتصادی کمی راست است تا اینکه چپ باشد.

به‌طور کلی اگر قرار بود به عقب برگردم، پروژه‌های مربوط به دادهٔ باز و ای‌پی‌آی باز را پیگیری نمی‌‌کردم، چراکه به نظرم جزء اولویت‌‌های مردم نیست. اپلیکیشن‌های نشان و بلد هم خودشان باید پیگیری می‌‌کردند. منظورم این است که استارتاپ‌‌ها اصلاً صدایشان کوتاه نیست و خودشان می‌توانند حق خودشان را بگیرند و نیازی به پیگیری و کمک ما نیست و بازیگران ای‌پی‌آی باز یعنی استارتاپ‌‌ها و سازمان فاوا خودشان باید کارها را پیش می‌بردند. اگر به فرض در این بین قرار بود نقش ما تسهیلگری باشد هم ما تسهیلگر خوبی نبودیم و نمی‌توانستیم برای آن‌ها کاری انجام دهیم. البته شاید برگزاری جلسات منظم بین خانم آروین و استارتاپ‌‌ها می‌توانست مؤثرتر باشد. به‌هرحال اگر به عقب برمی‌گشتم درکل سراغ این بخش از کار نمی‌رفتم.

برویم سراغ دادهٔ باز. کل پروژهٔ شفافیت را می‌توان یک پروژهٔ دادهٔ ‌باز در نظر گرفت. با این تعریف، کاری که من تحت عنوان دادهٔ ‌باز انجام می‌دادم بخش کوچکی از کار بود. من پیگیری می‌کردم که مجموعه‌‌ داده‌هایی که دربارهٔ مناطق شهر تهران بود و بیشتر هم به کار پژوهشگران می‌آمد روی سایت داده‌نمای شهرداری[۹] منتشر شود. کاری که می‌کردم این بود که در سامانه‌های شهرداری بگردم ببینم چه داده‌هایی به‌دردبخور است و پیگیری کنم که منتشر شوند. به‌‌‌‌عنوان کسی که قبلاً در حوزه‌‌‌‌های شهری کار کرده بودم می‌‌دانستم داده‌های شهری چقدر به درد پژوهش و همچنین مارکتینگ می‌‌خورد. مثلاً اینکه بدانید جمعیت به‌روز شهر تهران چقدر است به شما کمک می‌کند که اندازۀ بازار لوازم‌التحریر را بسنجید. اگر سایت داده‌نما را نگاه کنید، در حوزه‌های خیلی متنوعی داده وجود دارد اما متأسفانه اغلب قدیمی هستند. دربارهٔ دادهٔ باز ۱۳۷ و ۱۸۸۸ هم که قبلاً توضیح دادم. راستی هنوز داده‌هایش روی سایت هست؟

مصاحبه‌کننده: دادهٔ خام پیام‌ها دیگر روی سایت نیست. به‌جایش یک‌سری فایل پی‌دی‌اف هست که دربارهٔ دسته‌بندی پیام‌های ثبت‌شده و وضعیت رسیدگی به آن‌ها گزارش می‌دهد.

پریسا مختاباد: خب، این هم سرانجام دادهٔ باز! شاید اگر ما برای دادهٔ باز مصوبه می‌گرفتیم بهتر بود. نمی‌‌دانم چرا این کار را نکردیم، اصلاً یادم نمی‌‌آید. شاید چون فکر کردیم حتی اگر مصوبه بگیریم هم تضمینی وجود ندارد اجرای آن بعد از تمام‌‍شدن دورۀ شورای پنجم ادامه پیدا کند.

مصاحبه‌کننده: خیلی جالب است چون به نظر می‌رسد مصوبه‌گرفتن رویهٔ کمیتهٔ شفافیت بوده است. برای شفافیت حوزهٔ معاملات، شهرسازی و منابع انسانی و همچنین هوشمندسازی مشارکت شهروندان و گزارشگری تخلف مصوبه گرفته شد.

پریسا مختاباد: راستش این را نمی‌‌دانم که کم‌‌کاری از من بود یا چه اتفاقی افتاد که مصوبه نگرفتیم. حتی یادم می‌‌آید که یک بار چیزی نوشتم و تحویل دادم که شهرداری موظف شود دادهٔ باز را ادامه دهد، ولی یادم نمی‌‌‌‌آید چه اتفاقی برای آن افتاد و چرا تبدیل‌شدنش به مصوبه را پیگیری نکردیم.

مصاحبه‌کننده: آیا دلیلش این نبود که شهرداری بنا بر حکم برنامهٔ سوم توسعهٔ شهر تهران باید سند حکمروایی داده را درمی‌‌آورد[۱۰] و عملاً آن سند پیش‌نیاز این بود که شما بتوانید مصوبه‌ای درخصوص داده باز داشته باشید؟

پریسا مختاباد: درست است. آن سند باید درمی‌‌آمد که ما بفهمیم چه داده‌‌‌‌هایی دارد جمع‌‌آوری می‌‌شود. ‌درواقع‌‌ این سند حکم‌روایی داده سندی بود که واحدهای مختلف شهرداری را ملزم به همکاری با فاوا می‌کرد تا اول ببینند چه داده‌هایی دارند و بعد آن‌ها را سطح‌بندی کنند؛ این‌ها هم که عاشق این بودند همهٔ سطح‌‌بندی‌‌‌‌ها قرمز و نارنجی شود،یعنی سطح محرمانگی داده‌ها بالا باشد. ولی اینکه شهرداری ملزم به انتشار داده‌ها به‌صورت باز باشد، خیلی در خود سند حکم‌روایی هم نبود. البته ما این را در سند گنجاندیم که پیش‌فرض درمورد داده‌هایی که سطح‌بندی سبز دارند این است که در اختیار عموم قرار بگیرد اما؛ به‌طور کلی، سند حکم‌روایی داده بیشتر سندی بود برای اینکه داده‌‌‌‌ها در درون خود شهرداری منسجم شود.

مصاحبه‌کننده: داده‌ها احصا شد؟

پریسا مختاباد: نه، این کار از سازمان فاوا برنمی‌‌آمد. قرار شد خردخرد داده‌‌ها را احصا کنند، اما درنهایت کار انجام نشد و فکر نمی‌‌کنم هیچ‌وقت هم انجام شود. اینجا هم سندی که روز آخر به ما دادند همانی بود که روز اول ارائه کرده بودند. این هم از آن چیزهایی است که تا نیازش نباشد اتفاق نمی‌‌افتد. چرا ما داده‌‌‌‌ها را منسجم کنیم وقتی نیاز نداریم؟ چرا یک جایی باید خودش را جمع‌وجور کند وقتی احتیاج به جمع‌وجورکردن خودش را ندارد؟

مصاحبه‌کننده: احصاکردن داده‌ها کار سخت و پیچیده‌‌ای است؟

پریسا مختاباد: نه واقعاً. یعنی اینکه مثلاً یک شخصی را مسئول این کار بگذاریم و بگوییم دانه‌به‌دانه به واحدهای مختلف زنگ بزن و از آن‌ها بخواه داده‌هایی که دارند را در یک فرم مشخص وارد کنند، اگر در یک سال به نتیجه نرسد ولی در دو سال به نتیجه می‌رسد.

مصاحبه‌کننده: من از یکی از جلسات با سازمان فاوا این‌طور یادم می‌آید که می‌گفتند بعضی tableهای (جدول‌های) ما پنجاه ستون دارد و خود ما هم نمی‌دانیم چه چیزهایی در این tableها ثبت می‌شود. از این صحبت‌ها این‌طور برمی‌آمد که احصای داده‌ها کار سخت و پیچیده‌ای است.

پریسا مختاباد: آن نوابغی که در سازمان فاوا بودند، کلاً مکتب ترجمه را هم خیلی جدی گرفته بودند. در یکی از جلسات سند راهبردی اتفاقاً ما به‌شان گفتیم فرم‌‌‌ احصای داده را ساده کنید. برای چه فرم شما این‌قدر پیچیده است که هیچ‌کس آن را پر نکند؟ شما یک‌سری اطلاعات خیلی معمولی مثل اینکه جمع‌‌‌‌آوری داده به چه طریقی بوده، کِی انجام شده و بسامد جمع‌‌آوری داده چقدر است را می‌خواهید. لازم نیست تا رنگ لباس کسی که داده جمع‌‌آوری می‌‌کند را داشته باشیم که عملاً دریافت آن غیرعملی شود و کار انجام نشود.

مصاحبه‌کننده: می‌گویید تا نیازش نباشد، سازمان فاوا انگیزه‌ای برای احصای داده‌هایی که در شهرداری ثبت می‌شود ندارد. منظور شما از نیاز چیست؟ چه پروژه‌‌‌‌ای باید تعریف شود یا چه چیزی از سازمان فاوا باید خواسته شود تا برای احصای داده‌ها انگیزه پیدا کند؟

پریسا مختاباد: بگذارید یک مثال از اتحادیهٔ اروپا بزنم. اتحادیهٔ اروپا نهادی است که یک‌سری دستورالعمل‌ها را از بالا به کشورهای عضو ابلاغ می‌کند. آن کشورها هم برای اینکه فاند اتحادیهٔ اروپا را بگیرند مجبورند که یک کارهایی انجام دهند. البته این را بگویم که آنجا هم خیلی بخوربخور است. اصلاً معروف است که یک‌سری گرگ می‌افتند دنبال پروژه‌‌‌‌هایی که اتحادیهٔ اروپا تعریف می‌‌کند تا یک پولی به خودشان و فک‌‌وفامیلشان برسد. از این جهت خیلی شبیه شهرداری تهران است. خلاصه اتحادیهٔ اروپا به کشورها می‌گوید که مثلاً در ازای اینکه شما ساختارتان را یکپارچه کنید، ما به شما پول می‌‌دهیم.

اگر ساختار کشوری یکپارچه نشود، پول گندهٔ اتحادیه اروپا را که خیلی هم زیاد است دریافت نمی‌کند. یا مثلاً اتحادیهٔ اروپا برای سیاست‌گذاری، کنترل و خیلی چیزهای دیگر به داده نیاز دارد و به همین دلیل، با یک سیستم بالابه‌پایین، دادهٔ باز را به کشورها وارد می‌کند.

یک مثال دیگر از مدیریت آب در گوتنبرگ بزنم که مربوط به پروژه‌ای می‌شود که خودم الان مشغول آن هستم. در گوتنبرگ اگر ما داده‌های مربوط به سطح آب را نداشته باشیم به مشکل می‌خوریم. مثلاً بعضی وقت‌‌ها که خیلی باران می‌‌آید یک‌دفعه فاضلاب بالا می‌‌زند. می‌‌خواهم بگویم بعضی مواقع، داده‌‌های شهری خیلی به مدیریت بحران وصل است. بعضی مواقع به تصمیم‌گیری‌های شهری وصل است. ولی وقتی تصمیم‌‌گیری ما داده‌‌‌‌محور نباشد و مدیریت شهری هم میلی به بهبود سیستم تصمیم‌گیری نداشته باشد عملاً نیازی هم به شناخت داده‌‌هایی که داریم نداریم. دوستانی که ایدهٔ پروژهٔ دادهٔ باز یا کلاً بحث داده را در کمیته مطرح کردند عملاً یک کار ترجمه‌ای کردند، به این معنا که چون جاهای دیگر دنیا فلان کار شده است، ما هم بکنیم. در صورتی که وقتی نیاز در درون شهرداری یا خواستی در بیرون از شهرداری شکل نگرفته باشد، عملاً اتفاقی نمی‌افتد. اگر ما در انتخابات شوراها، به‌جای لیست‌های سیاسی با لیست‌های شهری مواجه بودیم، شاید وضعیت فرق می‌کرد. اما در شرایط فعلی، ما مثلاً به اصلاح‌‌‌‌طلب‌‌ها رأی می‌دهیم به‌خاطر اینکه اصلاح‌‌‌‌طلب‌‌‌‌ها را تنها گزینه می‌‌دانیم؛ می‌گوییم فعلاً این‌ها بیایند که بقیه نیایند کار را خراب‌تر کنند. ماجرا این نیست که از لیست انتظار داشته باشیم مسائل مشخصی را حل کند و اگر این کار را نکرد، دیگر به آن لیست رأی ندهیم.

مصاحبه‌کننده: آخرسر سند حکم‌روایی دادهٔ باز شهرداری درآمد؟

پریسا مختاباد: روی این سند چند بار رفت‌وآمد انجام شد و آخرش قرار شد در شورای راهبردی تصویب شود و نه در کمیتهٔ شفافیت یا شورای شهر، چون در برنامهٔ سوم نگفته بود که این سند باید به تصویب شورا برسد. البته خبر ندارم که درنهایت تصویب شد یا نه.

چیزی که درمورد دادهٔ باز و سند حکم‌روایی و همهٔ این بحث‌ها من را غمگین می‌کند بی‌توجهی به حق شهروندان در حفظ حریم شخصی است. سازمان فاوا داده‌های بسیار زیادی از مردم جمع می‌کند، اما اصلاً شفافیت ندارد که چه نهادهایی می‌توانند از این داده‌ها استفاده کنند، مثلاً من بعدها فهمیدم که فاوا یک‌سری از این داده‌ها را برای مارکتینگ می‌فروشد. در نبودِ چیزی که از حق مردم در عدم‌‌شناسایی دفاع کند، امروز داده‌های پلاک‌های خودرو برای مدیریت ترافیک یا نهایتاً ارسال پیامک حجاب استفاده می‌شود، ولی معلوم نیست فردا چه استفادهٔ دیگری از این داده‌ها بشود. با این پکیج‌های آماده‌ای که برای تشخیص چهره وجود دارد، لابد دو سال دیگر دوربین‌های سطح شهر چهره‌ها را هم شناسایی می‌کنند. این مرحله جایی است که واقعاً یک نهاد نظارتی که نمایندهٔ مردم است باید بایستد و از حق مردم در عدم شناسایی دفاع کند. همین الان هم این کار یعنی شناسایی با تشخیص چهره فقط در چین و به‌صورت محدود در آمریکا انجام می‌شود و دلیل محدودماندن آن هم این است که خیلی‌ها ایستادند و گفتند این حریم شخصی شهروندان است و نباید از ماشین لرنینگ و [۱۱]AI برای شناسایی و تشخیص چهره استفاده کنید.

زمانی که تدوین سند حکم‌روایی داده را در کمیته پیگیری می‌کردیم، وقتی موضوع حفظ حریم شخصی را با خانم آروین مطرح کردم، استدلال ایشان این بود که ما در کلِ ایران چنین چیزی را نداریم که بخواهیم در سازمان فاوا چنین چیزی را بگذاریم. الان که به ماجرا برمی‌گردم، فکر می‌کنم هرچقدر هم خانم آروین با این کار مخالف بود، باید بیشتر پافشاری می‌‌‌‌کردم که حفظ حریم شخصی حق مردم است و اینجا جایی است که باید بایستیم تا ملاحظات حفظ حریم شخصی حتماً در سند ذکر شود، حتی اگر فعلاً بستر عملی حفظ این حریم وجود ندارد.

مصاحبه‌کننده: اگر بخواهیم با نگاه منفعت‌طلبانه نگاه کنیم، به‌هرحال شهرداری می‌توانست از فروش داده‌هایش به شرکت‌ها درآمد کسب کند. فارغ از اینکه این کار درست است یا خیر، چرا برای استفاده‌های این‌چنینی به این داده‌ها سروسامانی ندادند؟

پریسا مختاباد: فکر می‌کنم جواب این سؤال را کارشناسان مالی شهرداری بهتر بدانند. صحبت من این است که به‌طور کلی داده‌ها در دو دسته به کار می‌آیند، یکی برای بهبود سیستم درونی شهرداری که «سند حکمروایی داده» راجع به این بخش بود. البته اینجا سؤال پیش می‌آید که اساساً شهرداری چقدر قصد بهبوددادن خودش را دارد؟ دومی هم داده‌هایی است که ممکن است به کار استارتاپ‌ها و درکل مجموعه‌های خارج از شهرداری تهران بیاید که در این حالت می‌توان گفت که داده‌ها به‌عنوان یک asset (دارایی) و یا سرمایه دیده می‌شود. اینکه داده‌ها را به شکلی دربیاورند که بتوانند آن‌ها را برای فروش در اختیار استارتاپ‌ها و سایر جاها قرار دهند را assetizeکردن داده (تبدیل داده به دارایی) می‌گویند. از طرفی در شهرداری تهران بدون حساب‌وکتاب در سطح خرد و کلان پول‌هایی جابه‌جا می‌شود و پول‌هایی به دست کسانی می‌رسد که اصلاً قرار نبوده برسد.

مصاحبه‌کننده: به نظر می‌آید با توجه به اینکه سازمان فاوای شهرداری تهران خیلی دنبال پروژه‌های مرتبط با شهر هوشمند بود و ای‌پی‌آی باز هم می‌توانست در همین راستا باشد باید همکاری بیشتری در این حوزه با شما و استارتاپ‌ها می‌داشت. فکر می‌کنید چرا این‌طور نبود؟

پریسا مختاباد: سازمان فاوا دنبال خشت طلا بود، دنبال این بود که هَکاتون[۱۲] بسازد، دنبال شوآف بود. اگر به پروژه‌هایی که با عنوان شهر هوشمند انجام شده‌اند و خوب هم بوده‌اند نگاهی بیندازیم، می‌بینیم که اتفاقاً از جنس حمل‌ونقل و ترافیک بوده‌اند و ربطی به سازمان فاوا نداشته‌اند. سازمان فاوا عملاً بستری برای رانت‌خواری آماده می‌کرد. مثالش هم ایجاد مرکز نوآوری در سطح مناطق بود که از این طریق به کسانی که می‌شناسند مکانی برای کار بدهند. در راستای شهر هوشمند یک اپلیکیشن دوچرخه راه انداخته‌ بودند که اصلاً کار نمی‌کرد. من بارها این موضوع را به‌شان گفته بودم ولی برایشان خیلی اهمیت نداشت. چیزی که مهم بود این بود که حالا که شهردار، آقای حناچی، سوار دوچرخه می‌شود، ما هم یک اپلیکیشن دوچرخه راه انداخته باشیم! به نظرم شهر هوشمندِ فاوا چیزی جز دروغ نبود! همه‌چیز در ظاهر بود.

این را هم اضافه کنم که به دلیل تأکید زیادی که شهر هوشمند بر دیجیتالی‌شدن دارد، در سطح جهانی یک ایدهٔ شکست‌‌خورده محسوب می‌شود چون می‌خواهد برای مشکلاتی که ریشه‌های ساختاری دارند راه‌حل‌های فنی یا اصطلاحاً technological fix پیدا کند. این اتفاقی است که در سازمان فاوا داشت می‌افتاد. یک وقتی ما با یک مسئلهٔ فنی مواجه هستیم و در اینجا پاسخ فنی جواب می‌دهد. خیلی از پروژه‌های IoT[13] در دنیا، از این جنس‌اند. مثلاً اینکه وقتی اتوبوس به چهارراه نزدیک شود، چراغ برایش سبز شود. اما در شهر هوشمند سازمان فاوا، برای مشکلاتی که ریشه‌های غیرفنی داشت دنبال جواب‌های فنی بودند که اصولاً کار درستی نیست.

مصاحبه‌کننده: الان مثالی در ذهنتان هست؟

پریسا مختاباد: مثلاً پروژهٔ هوشمندسازی یارانه‌های فرهنگی که به قصد ازبین‌رفتن رانت تعریف شد. ایدهٔ این پروژه را خود شهرداری داده بود و به همین خاطر جزء اولویت‌هایش بود. قرار بود شهروندان متناسب با میزان عوارضی که پرداخت می‌کنند، بن شهروندی دریافت کنند، یک ایدهٔ تبعیض‌آمیز که برای مرفهین و قشر برخوردار مزیت بیشتری داشت. ما به این طرح ورود کردیم به‌خاطر اینکه فکر کردیم باید یک‎جوری این طرح را خراب کنیم و به یک چیز دیگر تبدیلش کنیم که کمتر تبعیض‌آمیز باشد. ایدهٔ ما این بود که به شهروندان بر اساس سطح برخورداری، منطقهٔ محل سکونت، سن، داشتن معلولیت و یک‌سری ویژگی دیگر و همچنین میزان مشارکتشان در امور شهری، امتیاز داده شود و شهروندان بر مبنای این امتیازات از یارانه‌های فرهنگی و اجتماعی شهرداری برخوردار شوند و ابزار این کار هم یک پلتفرم اینترنتی باشد. ایدهٔ ما کمتر تبعیض‌آمیز بود، اما باز هم اینکه داشتیم یک جواب تکنولوژیک به رانتی که مثلاً در تقسیم بن‌‌های شهروند در شهرداری وجود دارد می‌دادیم از نظر من یک ایدهٔ شکست‌‌خورده بود و اینکه با چنین ایده‌هایی می‌توان رانت را از بین برد یک خیال خام بود.

مصاحبه‌کننده: این طرح یک مصوبه هم دارد به اسم مصوبهٔ «هوشمندسازی ثبت مشارکت‌ها و نحوهٔ تشویق شهروندان». این مصوبه چند بخش دارد؛ ایجاد بانک اطلاعات شهروندی، طراحی مدل امتیازدهی به شهروندان، فراهم‌کردن امکان مشارکت شهروندان در امور شهری، و ارائهٔ یارانهٔ خدمات به شهروندان بر اساس امتیاز، همهٔ این‌ها هم روی بستر واحد سامانهٔ «تهران من». روی کاغذ همه‌چیز درست به نظر می‌آید. هنوز برای من ملموس نیست که چرا می‌گویید چنین ایده‌هایی مشکل مبنایی دارند و خیال خام‌اند.

پریسا مختاباد: ببینید، این طرح و مصوبه در پاسخ به یک طرح تبعیض‌آمیز به وجود آمد و از این حیث قابل‌دفاع است. اما حتی درمورد این مصوبه هم نکته این است که پشت مسائل اجتماعی ما ساختاریافتگی‌ای وجود دارد که پلتفرم‌سازی آن را از بین نمی‌برد و فقط باعث دیده‌نشدن آن می‌شود. البته این‌طور نیست که کلاً مخالف ایجاد و استفاده از پلتفرم‌ها برای مسائل اجتماعی باشم. اما وقتی ما بدون درنظرگرفتن ساختارهای تبعیض‌آمیز، فقط روی پلتفرم‌سازی تمرکز کنیم، حتی اگر پلتفرم موردنظر راه هم بیفتد، ساختار تبعیض‌آمیز از بین نمی‌رود، بلکه عملاً رانتی که قبلاً وجود داشته سر جای خودش باقی می‌ماند و چه‌بسا، پشت جعبه‌سیاه پلتفرم، پنهان‌تر هم بشود. مثلاً درمورد همین طرح هوشمندسازی مشارکت‌ها، اگر پلتفرم موردنظر راه می‌افتاد، دیگر فقط دست سازمان فاوا بود که بداند بن‌های شهروند یا دیگر یارانه‌های خدمات چطور دارد پخش می‌‌شود. بماند که آن طرح به‌لحاظ اجرایی هم عملی نبود. مثلاً ساختن پایگاه داده‌ای که مدنظر مصوبه است از نظر من کاری نشدنی است. وزارت رفاه و کمیتهٔ امداد هم می‌خواسته‌اند این کار را انجام دهند، اما تا جایی که من می‌دانم پایگاه دادهٔ هر کدامشان یک‌سوم با هم اشتراک دارد.

مصاحبه‌کننده: اگر موافق هستید راجع به مصوبهٔ «گزارشگری امن تخلف» که یکی از پروژه‌هایی بود که شما مدیریت آن را بر عهده داشتید صحبت کنیم. لطفاً ابتدا داستان تدوین این طرح را برای ما تعریف کنید و بعد هم راجع به محتوای خود طرح توضیح دهید.

پریسا مختاباد: طرح گزارشگری امن تخلف چه بود؟ اینکه یک درگاه امن ایجاد شود تا کسی که می‌خواهد تخلفی را گزارش کند مستقیماً با مرجع بالادست در ارتباط قرار بگیرد و گزارش دهد. در ظاهر ایدهٔ خیلی جالبی به نظر می‌رسد. نسخهٔ اولیهٔ طرح را اندیشکدهٔ «شفافیت برای ایران» نوشت و من، با توجه به بازخوردهایی که از افراد و نهادهای مختلف مثل دفتر هماهنگی هیئت‌‌های رسیدگی به تخلفات اداری کارکنان شهرداری گرفتم، آن را تصحیح کردم. این دفتر بر مبنای قانون شهرداری‌ها نمایندهٔ قوه قضائیه در شهرداری است و افراد این دفتر هم آدم‌های خیلی درستی بودند. معمولاً شهرداریچی‌ها نمی‌گذاشتند پرونده‌های تخلفات به این دفتر برسد چون آن ها دارای جایگاه قضایی بودند و می‌توانستند پروندهٔ قضایی تشکیل دهند. پیشنهاد ما این بود که همین نهاد درگاه دریافت گزارش‌های تخلفات باشد. ولی حراست و بازرسی اصرار داشتند که خودشان مسئول دریافت گزارش‌ها باشند و درگاه مربوط به آن هم دست خودشان باشد.

برای این پروژه من با چند نفر از گزارشگران تخلف در شهرداری تهران هم صحبت کردم. واقعاً وحشتناک بود. داستان یکی از آن افراد، که یک خانمی بود، این بود: ادارهٔ توانمندسازی شهرداری تهران در راستای انجام خدمات اجتماعی، یک مدرسه برای کودکان کار در یکی از مناطق شهرداری تهران، در اختیار مسئولان این مدرسه قرار داده بود. ظاهراً روزی معاون اجتماعی آن منطقه تصمیم می‌گیرد مدرسه را از آن‌ها بگیرد و به شخص دیگری بدهد. نهایتاً مسئولان مدرسه می‌توانند با روابطی که در خارج از شهرداری داشتند مدرسه را پس بگیرند، اما آن خانمی که تخلف شهرداری را گزارش می‌کند به‌خاطر این کار دو سال از کار معلق می‌شود. آن شخصی که قرار بوده ملک را به او بدهند ادعا می‌کرده که با یکی از نهادهای قدرتمند مرتبط است. من یک مورد دیگر هم شنیده بودم که مثل همین مورد فردِ روبه‌رو به نهادهای امنیتی بالاتر از شهرداری مرتبط بوده و خیلی کاری از کسی برنمی‌آمده است. این موارد را بگذارید کنار اینکه افرادِ گزارشگر تخلف درمورد سازمان بازرسی می‌گفتند اصلاً سازمان بازرسی شوخی است و جایی نیست که بتوان تخلفات را به آنجا گزارش داد و نتیجه گرفت.

سؤال ما این بود که پس کجا باید به این تخلفات رسیدگی کند. پیشنهاد ما این بود که همان دفتر هماهنگی هیئت‌‌های رسیدگی به تخلفات اداری کارکنان شهرداری، که نسبت به سازمان بازرسی و حراست شهرداری تهران بهتر هم کار می‌کرد، محل رسیدگی به گزارش‌ها هم باشد. درنهایت ترکیب حراست و بازرسی و شورای شهر به‌عنوان مرجع رسیدگی قرار گرفت.

درمورد مصوبهٔ «گزارشگری امن تخلف» این‌طور در ذهنم است که یکی از بدنام‌ترین و ریاکارترین کارشناسان دورهٔ شورای شهر می‌گفت اندیشکدهٔ «شفافیت برای ایران» این مصوبه را برای اینکه یک پولی بگیرد و برندی برای خودش بسازد نوشته است. ‌درواقع‌‌ بازیگرانی که داشتند چنین مصوبه‌ای را پیگیری می‌کردند هم به یکدیگر اعتماد نداشتند. من نمی‌دانم در سیستمی که تا این حد بی‌اعتمادی وجود دارد چطور می‌توان فرایند «گزارشگری امن تخلف» را راه‌اندازی و پیگیری کرد. همین شخص که از نظر من یکی از مزورترین کارشناسان شورا بود پیشنهاد داد که، مثل مشهد، شورای شهر مسئول رسیدگی به تخلفات شود. به نظر من این پیشنهاد پیشنهاد مخربی بود، چون اینکه ما شورای شهر را جدا از شهرداری در نظر بگیریم اشتباه است. اعضای شورای شهر حتی در دورهٔ اصلاح‌طلبان هم پیوند و نزدیکی زیادی با شهرداری داشتند و شورا نمی‌توانست در رسیدگی به گزارش‌های تخلف نهاد مستقلی باشد.

در ارتباط با اوضاع فساد و گزارشگری تخلف در شهرداری تهران، یکی از کارمندان شهرداری که همکار ما در کمیته هم بود به من می‌گفت در شهرداری وقتی قرار است یک نفر جابه‌جا شود، مدیر دفتر جدید از مدیر دفتر قبلیِ آن شخص در رابطه با روش و منش او در مقابل تخلف و فساد می‌پرسد. یعنی می‌پرسد که این آدم اهل سکوت است یا نه؟ من در مصاحبه با افراد متوجه شدم که این موضوع صحت دارد و مبالغه نیست و کسانی که سکوت نمی‌کنند اصطلاحاً گاو پیشانی‌‌سفید هستند، تعدادشان کم است و همچنین جایی برای ارتقا ندارند. باید این را در نظر بگیریم که در مجموعهٔ شهرداری چه کسانی در سیستم رشد می‌کنند و بالا می‌روند. ‌درواقع‌‌ برداشت من این است که شهرداری تهران برای متخلفان مجموعهٔ بسیار امنی است. دلیلش این است که متخلفان کسانی هستند که جایگاه باثباتی دارند و پول زیادی هم در شهرداری تهران وجود داشته و ردوبدل می‌شده -الان را نمی‌دانم ولی سال‌های سال این‌طور بوده است.

مصاحبه‌کننده: اگر الان به عقب برمی‌گشتید این پروژه را چطور پیش می‌بردید؟

به‌هرحال به نظرم سیستم «گزارشگری امن تخلف» باید وجود می‌داشت، ولی اینکه در مجموعه‌ای مثل شهرداری تهران که میزان فسادش خیلی زیاد است، چنین فرایندی تا چه میزان میسر و امکان‌پذیر است را من نمی‌دانم. ‌درواقع‌‌ منظورم این است که من نمی‌توانم تخیل کنم که چطور در مجموعه‌ای که سازمان بازرسی آن بدنام است و حراستش به هر مسئله‌ای نگاه امنیتی دارد و جلوی فاش‌شدن خیلی چیزها را می‌گیرد، می‌توان فرایند «گزارشگری امن تخلف» ترتیب داد و پرونده‌ها را به دست این نهادها سپرد.

از طرفی من فکر می‌کنم یکی از مسائل اصلی سازمان‌های اداری ایران این است که چطور می‌توان فساد اداری را جمع‌وجور یا حتی کم کرد. این موضوع مسئله‌ای است که واقعاً کار و اراده می‌خواهد. چیزی که به ذهن من می‌رسد این است که شاید بهتر بود نهادی بالادستِ شورای شهر و شهرداری مسئول رسیدگی به گزارش‌های تخلف می‌شد. با فرض اینکه دستگاه قضایی کارش را درست انجام می‌دهد این ایده می‌توانست راه‌حل خوبی باشد.

مصاحبه‌کننده: شما گفتید که انگار حراست همیشه یک مقاومت و احتیاطی در اینکه چیزی فاش شود دارد. مگر گزارشگری تخلف لزوماً به این معنا بود که تخلفات به‌‌‌‌صورت عمومی آشکار شود؟ خب می‌‌توانست درونی به آن‌ها رسیدگی شود.

پریسا مختاباد: بله، درست است. ولی درکل حراست می‌گفت فقط ما باید از تخلفات آگاه باشیم. مسئله این بود که قرار بود برای گزارشگری تخلف یک سامانه وجود داشته باشد. بنابراین باید سازمان فاوا هم درگیر می‌شد تا به‌لحاظ فنی پشتیبانی کند. بحث سر این بود که دبیرخانهٔ این سامانه کجا باشد. حراست و سازمان بازرسی به یکدیگر اعتماد نداشتند. دفتر هماهنگی هیئت‌‌های رسیدگی به تخلفات اداری کارکنان شهرداری هم به این دو اعتماد نداشت. اعضای دفتر می‌گفتند گزارش موارد فساد هیچ‌وقت به ما نخواهد رسید، در صورتی که طبق مصوبه باید به آن‌ها می‌رسید.

مصاحبه‌کننده: ولی درنهایت طرح تصویب شد. درست است؟

پریسا مختاباد: فکر کنم نشد.

مصاحبه‌کننده: چرا، در خرداد ۱۴۰۰ تصویب شد.

پریسا مختاباد: من یادم نبود که تصویب شد. ولی اگر بگویید کاری هم انجام شده، خیر، کاری انجام نشده.

مصاحبه‌کننده: این‌طور که شما می‌گویید انگار در سیستم فعلی امتناعی از به‌وجودآمدن سازوکار گزارشگری امن تخلف وجود دارد. حالا امتناع هم نه به این معنی که کلاً نشود ولی خب احتمالاً پیچیده است یا ما الان ایدهٔ آن را نداریم. تحقیقات و مصاحبه‌هایی که در زمان تصویب طرح انجام دادید هم نشان داده که ماجرا به این سادگی‌ها نیست. این در حالی است که شما روی پیش‌نویس طرح اندیشکدهٔ «شفافیت برای ایران» کار کردید و آن را تصحیح کردید و پیگیری‌های بعدی برای تصویب طرح را انجام دادید. بنابراین به نظر می‌آید شما در کمیتهٔ شفافیت فکر می‌کردید که این ایده جواب می‌دهد و شدنی است. اینجا تناقضی وجود ندارد؟

پریسا مختاباد: فکر کنم در کمیتهٔ شفافیت یک ایدهٔ کلی وجود داشت که ما راهی جز نامه‌زدن، مصوبه‌گرفتن و جلسه‌گذاشتن برای رسیدن به اهدافمان نداریم. ولی درمورد گزارشگری امن تخلف، بعد از آن مصاحبه‌‌‌‌هایی که از گزارشگران سابق تخلف در شهرداری گرفتم مشخص شد که این طرح جواب نمی‌‌دهد. خب من کارشناس بودم. شاید نمی‌‌توانستم بزنم زیر کل طرح و پروژه و بگویم این کار بیهوده است. شاید خاصیت کارمندی از خودم نشان ‌‌دادم! در یکی از مصاحبه‌ها که درمورد تخلفات حوزهٔ شهرسازی بود، یکی از مصاحبه‌شوندگان می‌گفت برای ما واضح است که تخلفات شهرسازی هیچ‌وقت به تخریب یا توقف ساخت‌وساز منجر نمی‌شود، به‌خصوص اگر مربوط به پروژهٔ بزرگی باشد.

می‌خواهم بگویم بازیگران حوزهٔ تخلف خیلی قوی هستند. با شخصی که در منطقهٔ ۱ در بخش شهرسازی بود صحبت می‌‌‌‌کردیم و او می‌گفت از اینکه درمورد این حوزه و فسادهای آن حرف بزنند می‌ترسند. در حوزهٔ شهرسازی که اسمش مافیای مسکن، مافیای بسازبفروش و این‌هاست، در مواردی که مثلاً در منطقهٔ ۱، بدون مجوزِ تراکم، ساختمان ده‌طبقه ساخته‌اند، یعنی کل پروژه روی تخلف بنا شده است، هم مأموران از اینکه وارد رسیدگی به تخلف شوند می‌ترسند. چون سازنده یا مدیر پروژه به آدم بزرگی وصل است. حتی با مأموران برخورد فیزیکی می‌شود. یک پروژهٔ متخلف دیگر هم یادم است ساخت مهدکودک برای بستگان یکی از مدیران شهرداری بود.

‌درواقع‌‌ همان طور که پیش‌تر گفتم، از آن طرف نهادهای مسئول مثل حراست و بازرسی به یکدیگر اعتماد نداشتند و از این طرف هم متخلفان که حرف اول را می‌زدند با سرمایهٔ اجتماعی و لینک‌هایی که داشتند می‌توانستند از بازخواست جان سالم به در ببرند. به نظرم در اینجا هم با طرح «گزارشگری امن تخلف» ما داشتیم به یک مشکل اجتماعی جواب فنی می‌دادیم!

مصاحبه‌کننده: با توجه به توضیحات شما آیا می‌توان این‌گونه جمع‌بندی کرد که در بستر اداری ما موضوعاتی مثل شفافیت یا گزارشگری امن تخلف بی‌معنی است؟

پریسا مختاباد: ‌درواقع‌‌ اقتصاد سیاسی ماجرا اینجا خیلی اهمیت دارد. شهرداری سیستمی است که قرار است منابع را بازتوزیع کند و درعین‌حال فساد بسیار زیادی دارد که از بیرون هم تأیید می‌‌شود و کسانی که در شهرداری هستند با نهادهای بالادستی امنیتی لینک‌‌های خیلی عمیقی دارند. شفافیت فقط یک دعوایی بین این‌ها ایجاد می‌کند و تغییری در ساختار ایجاد نمی‌کند. ما اگر نهادهای مدنی قدرتمند داشتیم اخبار شفافیت می‌توانست منجر به تغییرات دموکراتیک شود، ولی در حال حاضر ساختار طوری نیست که بتوان به وسیلهٔ شفافیت آن را تغییر داد. در این شرایط شفافیت و انتشار اخبار آن منجر به نفرت و بعد هم ناامیدی از شرایط می‌شود. مثلاً من بعد از انجام آن مصاحبه‌ها برای طرح گزارشگری امن تخلف خیلی ناامید شدم. اتفاقاً من خیلی دنبال پاسخ این سؤال گشتم که «چگونه شفافیت می‌تواند منجر به مطالبه‌‌گری اجتماعی شود؟» و چیزی پیدا نکردم. هر چند به نظر می‌آید این ایده که شفافیت می‌تواند منجر به مطالبه‌گری شود ایده‌ای منطقی است، ولی درعمل چنین اتفاقی نیفتاده است، به‌خصوص در جاهایی که از نظر اقتصادی و سیاسی تا این حد رانتی هستند و سیستم‌‌های غیردموکراتیک سر کار هستند موانع بیشتری وجود دارد. یک سؤال کلی این است که «اصلاً شفافیت کجا و در چه زمان به درد یک جامعه می‌‌خورد؟». سوئد، که من الان در حال زندگی و تحصیل در آن هستم، جایی است که خیلی از ایده‌های شفافیت از اینجا آمده و به‌نوعی سنت شفافیت اینجا وجود دارد. مثلاً اگر شما الان در آی‌پی سوئد اسم مرا وارد کنید کلی اطلاعات دربارهٔ من از جمله اینکه با چه کسی زندگی می‌کنم، متراژ خانه‌ام چقدر است و پلاک خانه‌ام چیست و امثالهم را برای شما نشان می‌دهد. تا چند سال پیش حتی حقوق افراد را هم نشان می‌داد. البته بعد از اعتراضات حقوق را از اطلاعات حذف کردند. می‌خواهم بگویم که شفافیت از سمت مردم هم پذیرفته شده است. این‌هایی که گفتم شفافیت داده‌های مربوط به شهروندان بود. شفافیت سمت دولت هم سطح خیلی بالایی دارد. در اینجا هر شهروندی می‌تواند درخواست دهد و مکاتبات ایمیلی نهادهای دولتی و نیمه‌دولتی را بخواند و به مکاتبات دو کارمند بخش دولتی یا نیمه‌دولتی دسترسی داشته باشد. برای چنین درخواستی نیاز به دادگاه‌رفتن نیست. می‌تواند به یک مرجع قضایی درخواست دهد و آن‌ها هم ایمیل را در اختیارش قرار می‌دهند. دانشگاهی که من در آن تحصیل می‌‌کنم خصوصی است، باوجوداین شهروندان به ایمیل‌های ما هم می‌توانند دسترسی داشته باشند، مثلاً ایمیل‌های من با مدیرم. در سوئد، همگی، چه شهروند و چه دولت، در معرض شفافیت هستند. در اینجا بستر اقتصادی و سیاسی شفافیت وجود دارد. البته من می‌دانم که مدتی سوئد فساد اداری زیادی داشته است. می‌خواهم بگویم ممکن است شفافیتْ پاسخ درست مسئلهٔ فساد در هر جایی و هر بستری نباشد.

مصاحبه‌کننده: با این توضیحات آیا شما اطلاعات منتشرشده در درگاه شفاف را مصداق شفاف‌شدن عملکرد شهرداری تهران می‌دانید یا خیر؟

پریسا مختاباد: به نظر من موفق‌ترین پروژه پروژهٔ پژوهشیار بود که ایده‌اش ‌درواقع‌‌ متفاوت با شفافیت بود. ایدهٔ پژوهشیار این بود که اگر ما داریم از منابع عمومی برای انجام یک پروژهٔ پژوهشی استفاده می‌کنیم، نتایج آن هم باید در اختیار عموم قرار گیرد. مثل تلاش‌هایی که ما برای تغییر مدل کاربری سرای محلات کردیم و نتیجه نداد. ایدهٔ شفافیت درمورد پروژه‌های ۱۸۸۸ و ۱۳۷ به‌طور واضحی شکست‌خورده بود، به دلیل اینکه هیچ‌کس از آن اطلاعات استفاده نمی‌کرد. این معنی‌اش این است که مردم ابزاری برای استفاده از آن اطلاعات نداشتند. ما می‌خواستیم نهادهای مدنی از اطلاعات منتشرشده استفاده کنند، ولی نهاد مدنی‌ای وجود نداشت. یک شرکتی به نام «دقیقه» وجود داشت که اتفاقاً خیلی هم آدم‌های درست‌وحسابی‌ای بودند. من با آن‌ها صحبت کردم که روی داده‌های ۱۳۷ کار کنند. آن‌ها گفتند برای انجام چنین کاری شصت میلیون تومان می‌گیرند. همان موقع حقوق من چقدر بود؟! ساعتی خنده‌ تومن! می‌خواهم بگویم جاهایی هم که بودند به کار ما نمی‌آمدند. قطعاً درمورد موفقیت یا عدم موفقیت پروژه‌های دیگر بچه‌های دیگر باید صحبت کنند. ولی اگر من بخواهم ماجرا را تعمیم دهم این‌طور می‌گویم که سیستمی که فساد را پدید آورده از یک روابط و اقتصادی آمده که نمی‌گذارد همه‌چیز دیجیتال شود تا بتواند خیلی چیزها را دور بزند. ایدهٔ شفافیت اگر بخواهد جواب دهد، ما در یک سمت باید نهادهای مدنی را داشته باشیم که به دولت برای شفاف‌شدن فشار بیاورند چون داده می‌خواهند. حالا در تهران ما نمایندگان شورای شهر را داریم که بعد از انتخاب‌شدن تقریباً ارتباطی با شهروندان ندارند و، از آن طرف، نهادهای مدنی هم به آن صورت نداریم. البته در حوزهٔ حقوق کودکان داریم و بسیار هم فعال‌اند. اما در حوزهٔ شفافیت مالی غیر از تعدادی افراد خاص مثل یاشار سلطانی کسی نیست که مطالبه‌گر شفافیت باشد. می‌خواهم بگویم شفافیت مطالبه‌ای نبوده که از سمت نهادهای مدنی آمده باشد. این مطالبه از سمت نمایندهٔ مردم آمد که این نماینده نه وقت چندانی برای بررسی این‌ داده‌ها دارد و نه بازوی رسانه‌ای دارد. این نماینده اگر برآمده از هر چیزی به‎جز یک حزب اصلاح‌طلب بود، می‌توانست از این داده‌ها استفاده کند. کسانی که از احزاب اصلاح‌طلب مثل اتحاد ملت آمده بودند علاقه‌مند به کار حزبی بودند نه به کار مدنی که انتظار داشته باشیم از قِبَل آن‌ها مطالبه‌گری مدنی پدید آید یا کسانی باشند که بخواهند از این داده‌های منتشرشده استفاده کنند. نقدی که در سطح بالاتر وارد است این است که ما با مردم هم‌خواسته و هم‌سطح نبودیم. ما داشتیم از هوشمندسازی صحبت می‌کردیم، درحالی‌که مسئلهٔ مردم این بود که شهرداری از ما بیخودی پول می‌گیرد یا شهرداری مسائل مربوط به سد معبر را رسیدگی نمی‌کند. ‌درواقع‌‌ مسائل عینی‌ای که شهروندان را اذیت می‌کرد ارتباطی با کارهایی که ما می‌خواستیم در حوزهٔ هوشمندسازی بکنیم نداشت. یعنی مطالبه‌های مردمیِ این‌چنینی در سطح کوچه و خیابان وجود دارد و چیزهایی مثل هوشمندسازی یا دادهٔ باز و شفافیت مطالبه‌ای است که باید از سمت نهادهای مدنی طرح شود و آن‌ها هستند که باید با این داده‌ها کاری انجام دهند، وگرنه شما تصور کنید که داده‌های ۱۳۷ به چه درد شهروندانی مثل مادر من می‌خورد؟

حالا من در حاشیه درمورد یکی از بحران‌های شهرداری هم توضیحی بدهم. به نظر می‌‌رسد شهرداری تهران هم مثل جاهای دیگر دولت بحران نیروی انسانی دارد. در یکی از جلساتی که با ۱۸۸۸ داشتم یک آدمی آمده بود که تسبیح دستش بود و آیه و حدیث می‌خواند -من نمی‌‌‌‌خواهم نمادهای مذهبی را مسخره کنم و فقط می‌خواهم بگویم که این آدم بر همین مبنا در این جایگاه شغلی بود- و از طرفی مشخصاً آدم امنیتی‌ای هم بود. من از او راجع به یک‌سری کارها که قرار بود انجام شود پرسیدم و او گفت خانم شما چقدر انتظار دارید! این بچه‌ها -منظور نیروی انسانی آن اداره بود- اینجا می‌آیند که صبحانه نان بربری بخورند. بحران نیروی انسانی در شهرداری تهران خیلی جدی است، کسانی که نه کار می‌کنند و نه اصلاً موضوع کار برایشان اهمیتی دارد و از آن طرف به‌خاطر قانون کار نمی‌توان آن‌ها اخراج کرد. درمورد سازمان مدیریت پسماند هم همین بود. به‌واسطهٔ پروژهٔ پسماند که من درگیرش بودم، گزارشی از شهرداری را دیدم که می‌گفت ۷۰ درصد نیروی انسانی سازمان مدیریت پسماند شامل کارشناسان محلات و ناحیه‌ها تحصیلات بی‌ربطی دارند. هیچ‌کدام از رشته‌هایی که در ذهن ما با حوزهٔ پسماند مرتبط است در میان آن‌ها نبود، نه از رشته‌های علوم انسانی، نه محیط‌زیست، نه مهندسی و نه بهداشت. واقعاً برای من جالب بود که اگر اکثریت افراد شاغل در این سازمان تحصیل‌کردهٔ این رشته‌ها نیستند پس تحصیلاتشان چیست؟!

نتیجه‌اش این می‌شود که هیچ انگیزه‌ای برای کارکردن در این سازمان نداشتند. تجربهٔ من در تعامل با کارکنان این سازمان این بود که هرچه از آن‌ها می‌خواستم جواب سربالا می‌دادند و اصطلاحاً پوست موز پرت می‌کردند!

مصاحبه‌کننده: داستان پروژهٔ پسماند را برای ما تعریف کنید. چطور شد که این پروژه تعریف شد و ارتباطش به بحث شفافیت چه بود؟

پریسا مختاباد: پروژهٔ پسماند انتهای سال ۹۸ و بعد از ماجرای استعفای خانم آروین طرح شد. در آن زمان قرار بر این بود که اگر کسی ایده‌ای در ارتباط با پروژه‌های تحولی دارد مطرح کند. یعنی قرار بود فارغ از موضوع کار اصلی کمیته، که شفافیت و انتشار اطلاعات بود، هر پروژه‌ای که در راستای تحول ساختاری و حل یک مشکل باشد طرح و احیاناً پیگیری شود. دقیقاً یادم نیست چرا پسماند مطرح شد. شاید چون فکر می‌کردیم مسئلهٔ مدیریت پسماند مسئله‌ای است که بازیگران اصلی آن در شهرداری هستند و در حیطهٔ اختیارات ما خواهد بود که برایش کاری کنیم، البته بعدها متوجه شدیم بازیگران اصلی این مسئله در شهرداری نیستند یا شهرداری نهادی نیست که روی همهٔ بازیگران آن نظارت داشته باشد یا مثلاً بازوی اجرایی‌ای داشته باشد که به تبع آن شورای شهر بتواند بازوی نظارت باشد و تغییراتی را ایجاد کند. همچنین به نظرمان تصور عمومی بر این بود که مسائلی مثل مدیریت پسماند، آلودگی هوا و به‌طور کلی محیط‌زیست شهری در حیطهٔ وظایف شهرداری است و یک خواستهٔ عمومی جدی از شهرداری در این حوزه‌ها وجود دارد.

از ابتدای کار تا دو-سه ماه ما مشغول بررسی این بودیم که این مسئله یک مسئلهٔ زیست‌محیطی است یا اجتماعی یا اقتصادی. درنهایت، حداقل این تیمی که من در آن عضو بودم به این نتیجه رسید که مسئلهٔ پسماند بیشتر از اینکه یک مسئلهٔ اقتصادی باشد، یک مسئلهٔ اجتماعی است و به‌خصوص زباله‌گردی به‌عنوان یک مسئله در جامعه احساس می‌شود؛ در شبکه‌های اجتماعی، مصاحبه‌های سیاسی یا در شعرهایی با مضامین اجتماعی، کودک زباله‌گرد به‌عنوان یک موتیف مدام تکرار می‌شود. همچنین در آن زمان با شیوع کرونا، واکنش‌هایی نسبت به کودکان زباله‌گرد وجود داشت که این‌ها عامل انتقال هستند. فکر می‌کنم حناچی هم چنین موضعی داشت و راه‌حلش حذف این نیروها بود، یعنی گفت که برای مدتی زباله‌های خشک را از داخل مخازن سطح شهر جمع نکنند و این کار در ایستگاه‌های میانی انجام شود. فکر می‌کنم دو-سه هفته‌ای این اتفاق افتاد. در آن زمان هلال‌احمر و سازمان بهزیستی به کمک سمن‌ها و یک‌سری نیروی داوطلب -یکی از دوستان من عضو آن تیم بود- کودکان زباله‌گرد را شناسایی کرده بودند و به آن‌ها آموزش مراقبت از خود در مقابل کرونا را می‌دادند. این را گفتم که شاهد دیگری بر این باشد که موضوع زباله‌گردی و پسماند بازیگران دیگری هم دارد.

فردی با گرایشات رئیس کمیتهٔ شفافیت سعی داشت برای حل این مسئلهٔ اجتماعی راه‌حل اقتصادی پیدا کند. این روش کمیتهٔ شفافیت بود. مثلاً کاری که سمیه فروغی می‌کرد، یعنی گذاشتن گلوگاه مالی برای انجام خواسته‌ها یا برای ایجاد یک تغییر. ‌درواقع‌‌ ایده این بود که اگر ما گلوگاه مالی را به فرایندها اضافه کنیم، به‌طوری که انجام فرایندهای مال، منوط به برآورده‌کردن برخی خواسته‌ها مثل تکمیل اطلاعات پروژه‌ها یا قراردادها در سامانه‌ها شود، تغییر مدنظر ما به‌واسطهٔ آن خودبه‌خود رخ می‌دهد.

حالا بگذریم. پس ما مسئله را آسیب‌های انسانی و اجتماعی زباله‌گردی در نظر گرفتیم. روشی که برای حل این مسئله به کار بردیم روش انطباق تکرارشوندهٔ مسئله‌محور[۱۴] بود. نهادی که می‌تواند از این روش استفاده کند، تا جایی که خاطرم هست، نهادی است که دارای قدرت حکمروایی است یا بخشی از شبکهٔ حکمروایی است. اینکه نهاد حکومتی چقدر زور دارد و تا چه حد می‌تواند بنا به زورش بازیگرانش را بچیند خیلی مهم است.

این روش چند مرحله دارد. مرحلهٔ اول این است که ما مسئله‌‌‌‌ای را که حس می‌‌کنیم تعریف کنیم. اینکه ساخت مسئله را چه کسی تعریف می‌‌کند هم خیلی مهم است. مثلاً ساخت مسئله‌‌ای که من به‌عنوان کسی که در کمیتهٔ شفافیت شورای شهر هستم تعریف می‌‌کنم با ساخت مسئله‌‌ای که یک فعال مدنی تعریف می‌‌کند متفاوت است. پس خواه‌‌‌‌ناخواه مسئله از سمت نهاد حکمرانی -شورای شهر- دارد تعریف می‌‌شود. بعد از تعریف مسئله باید آن را به چند زیرمسئله بشکنیم که به این کار در اصطلاح تیغ‌ ماهی می‌گویند. مثلاً یک تیغِ ماهیِ مسئلهٔ اجتماعی پسماند پایین‌بودن قدرت چانه‌زنی زباله‌گردان بود. تیغ ماهی دیگر تبعیت‌نکردن پیمانکاران از دستور‌العمل‌ها و یک تیغ ماهی دیگر ناکارآمدی نهادهای نظارتی بود. بعد از کشیدن مدل تیغ ماهی و تفکیک مسائل از هم، به این فکر می‌کنیم که در هر کدام از این زیرمسئله‌ها، ما چه کاری می‌توانیم انجام دهیم. در این موضوع عملاً شورای شهر به‌تنهایی خیلی نمی‌توانست کاری انجام دهد. ما با نهادهای مدنی صحبت کردیم ولی آن‌ها آن‌قدر به ما بی‌اعتماد بودند که در آن جلساتی که با هم داشتیم فقط داشتند از خاطرات تلخ همکاری‌شان با شهرداری تعریف می‌کردند. از طرف دیگر، برای ارتباط‌گرفتن با معاونت اجتماعی شهرداری بارها از دفتر خانم آروین تماس گرفته شد. چون معاون شهردار زمانی استاد من بود خودم هم ایمیل دادم و رزومه فرستادم و خلاصه‌ای از کاری که می‌خواستیم انجام دهیم را برایش فرستادم ولی او حاضر به دیدار نشد. البته او با کمیتهٔ شفافیت خوب نبود و فکر می‌کرد کمیته دارد به همه‌چیز ضرر می‌زند! می‌‌خواهم بگویم در این طرح مسئله، ما به‌خاطر جایگاهی که داشتیم خیلی نمی‌‌توانستیم با بازیگران دیگر پیوند درستی داشته باشیم. تیم و قدرت اجرایی‌مان هم محدود بود. خیلی مهم است که برای هر یک از راهکارهایی که برای هر کدام از تیغ‌های ماهی می‌‌دهی چقدر قدرت اجرایی داری و ما قدرت اجرایی لازم را نداشتیم. وقت هم کم بود. تقریباً سال آخر شورای پنجم بود. شاید برای به‌نتیجه‌رسیدن چنین پروژه‌‌ای لازم بود که کار از ابتدای دوره پیگیری شود.

درنهایت ما به سمت این رفتیم که ببینیم چه کاری می‌‌توانیم با استارتاپ‌ها انجام دهیم و همچنین اینکه چه اصلاحاتی را روی طرح جامع پسماند[۱۵]پیشنهاد دهیم، یعنی همان روال معمولی که کمیتهٔ شفافیت در رابطه با هر طرح دیگری انجام می‌‌داد. البته درمورد طرح جامع پسماند، به دلیل مبلغ کلانی که برایش پرداخت شده بود و اینکه دست‌اندرکاران آن همگی به‌اصطلاح متخصص بودند، امکان اعمال‌نظر و تغییر، حداقل در آن زمان، نبود. در مقایسه، مثلاً نظراتی که ما در کمیسیون و صحن روی یک طرحی در حمایت از معلولان یا چیزی شبیه به آن که به دست کمیتهٔ شفافیت رسیده بود دادیم اعمال شد.

من نمی‌دانم با تغییر رویکرد می‌توانستیم کار مؤثرتری انجام دهیم یا نه. باید بیشتر فکر کنم و شاید در ادامهٔ جلسهٔ مصاحبه چیزی به ذهنم برسد. ولی این را می‌دانم که وقت و هماهنگی‌مان کم بود و تعداد نیروهایمان برای پیش‌بردن پروژه‌ای به این بزرگی هم محدود بود.

دربارهٔ ارتباط این پروژه به کمیتهٔ شفافیت هم باید بگویم که ایدهٔ اصلی این بود که اگر اقتصاد غیررسمی جمع‌آوری پسماند خشک به اقتصاد رسمی تبدیل شود و ‌درواقع‌‌ از حالت زیرزمینی و غیررسمی بیرون بیاید، مسئله تا حد زیادی حل خواهد شد.

مصاحبه‌کننده: پروژه‌های دیگر کمیتهٔ شفافیت از جنس انتشار اطلاعات بوده است اما پروژهٔ پسماند، با اینکه همان‌طور که گفتید با اقتصاد غیررسمی و به‌نوعی عدم شفافیت مرتبط بود، ولی به‌هرحال با سایر پروژه‌ها متفاوت بود. چه اتفاقی موجب شد چنین پروژهٔ متفاوتی تعریف شود؟

پریسا مختاباد: فکر می‌‌کنم اتفاق اصلی یک اتفاق اجتماعی بود، منظورم آبان ۹۸ و بعد هم ماجرای هواپیمای اوکراینی است. بعد از ماجرای هواپیما یک بازنگری در همهٔ پروژه‌ها انجام شد. برداشت من از صحبت‌های خانم آروین بعد از ماجرای احتمال استعفایش این بود که یک‌جورهایی به ما کارشناسان می‌گویند این پروژه‌ها، یعنی پروژه‌های جاری در کمیته، را رها کنید، این پروژه‌ها به جایی نمی‌رسند، فایده ندارند.

در آن زمان یک‌جوری توجه ما به اقتصاد سیاسی جلب شد، یعنی سیاست‌هایی که مثلاً باعث به‌وجودآمدن اقتصاد غیررسمی می‌شود، که خب بعد هم پروژهٔ پسماند تعریف شد. به نظرم بعد از اتفاقات نیمهٔ دوم سال ۹۸، گسستی بین پروژه‌های قبل و بعد اتفاق افتاد. حداقل برای من که این‌جوری بود.

مصاحبه‌کننده: شما در ابتدای توضیحاتتان راجع به پروژهٔ پسماند تعبیری به کار بردید که نقل به مضمونش این است که می‌خواستید در این پروژه یک مسئلهٔ عمده یا عمومی را حل کنید. آیا خود پروژهٔ شفافیت به معنای انتشار عمومی اطلاعات درصدد حل یک مسئلهٔ عمده نبود؟

پریسا مختاباد: فکر می‌‌کنم قبل‌تر هم راجع به این موضوع صحبت کردیم که شفافیت پاسخی است به فساد در یک زمینه‌‌ و بستر خاص و در ایران نیازموده است. همان سال‌‌‌‌هایی که کمیتهٔ شفافیت شروع به کار کرد، شفافیت به‌عنوان یک رویکرد یا راهکار در نهادها و جاهای دیگر ایران از سوی نیروهای سیاسی معتدل و میانه هم مطرح شد اما راهکاری امتحان‌نشده بود، یعنی خود مطرح‌کنندگان و پیشنهاددهندگان آن هم دقیق نمی‌دانستند چه خواهد شد. فرض بر این بود که با وجود شفافیت، دانش نیروهای اجتماعی بیشتر خواهد شد و این خود به کاهش فساد خواهد انجامید. اما این یک فرض است و من درعمل ندیده‌ام که شفافیت به تغییری بینجامد. می‌توان شفافیت را به‌عنوان یک اصل کلی پذیرفت و دولت و نهادهای حکمرانی را موظف به رعایت شفافیت کرد، ولی نمی‌توان آن را راه‌حل یک مسئلهٔ ساختاری یا ایجاد تحول ساختاری دانست.

مصاحبه‌کننده: کمی قبل‌تر راجع به این گفتید که در جلساتی با نهادهای مردمی، آن‌ها از تجربه‌های تلخشان از کار ردن با شهرداری می‌گفتند. کمی راجع به این تجربه‌ها توضیح می‌دهید؟

پریسا مختاباد: بله. یکی از موارد تجربهٔ همکاری با ادارهٔ آسیب‌های اجتماعی شهرداری تهران بود. این‌طور تعریف می‌کردند که این اداره آن‌ها را برای همکاری دعوت کرده بود اما مدل تعاملشان بالابه‌پایین بود. یعنی یک پروژه تعریف کرده بودند و صرفاً از آن‌ها برای دخیل شدن در اجرای آن پروژه دعوت کرده بودند. این دقیقاً کاری بود که ما هم می‌خواستیم انجام دهیم! ما هم در جریان پروژهٔ پسماند می‌خواستیم آن‌ها را برای کمک به پیشبرد پروژه جذب کنیم. البته فرقش این بود که ما از آن‌ها راجع‌به طرح جامع پسماند نظر می‌خواستیم و دوست داشتیم نظرات آن‌ها را داشته باشیم و به دست‌اندکاران طرح جامع نظرات و پیشنهادهایشان را منتقل کنیم. می‌گفتند هر بار که مدیر جدید می‌آید از ما دعوت می‌کنند و جلسه‌ای برگزار می‌شود و همین.

مطلوب نهادهای مردمی این است که اگر هم بخواهند با شهرداری همکاری داشته باشند، به این شکل باشد که در صفر تا صد کار درگیر باشند، مثلاً در طرح مسئله هم دخیل باشند به این دلیل که رویکرد شهرداری در طرح یک مسئله با رویکرد یک نهاد مردمی کاملاً متفاوت و بعضاً متضاد است. مثلاً در موضوع کودکان کار، هر از گاهی شهرداری بگیروببندهایی راه می‌اندازد. این قبیل اقدامات، یعنی رویکرد پلیسی و گرفتن کودکان کار و زندانی‌کردن آن‌ها و عدم اجازه به نهادهای مردمی برای ورود به موضوع، باعث می‌شود که موضع این نهادها نسبت به شهرداری قهر و عدم همکاری باشد.

مصاحبه‌کننده: شما در پروژهٔ پسماند با کمیسیون سلامت شورا هم تعامل داشتید؟

پریسا مختاباد: کمیسیون سلامت جایی بود که طرح جامع باید در ابتدا به تصویب آن می‌‌رسید تا بعد در صحن به رأی گذاشته شود. تعامل ما با کمیسیون سلامت بسیار محدود بود، مثلاً ماهی یک بار با آن‌ها در تماس بودم و از کارهایی که قبلاً انجام داده بودند می‌پرسیدم.

من به‌عنوان مدیر پروژهٔ پسماند از طرح جامع پسماند شهرداری کم‌اطلاع بودم و به نظرم کم‌کاری کردم. یعنی خیلی دیر متوجه وسعت این طرح شدم. فکر می‌کردم این هم یک طرحی است و یک موقعی به دست ما می‌رسد و ما هم می‌توانیم تغییراتی روی آن بدهیم. ‌درواقع‌‌ در جریان این میزان پولی که شهرداری داشت بابت آن می‌داد نبودم. خب به‌خاطر هزینه‌ای که برایش شده بود اعمال ‌نظر روی آن و تغییردادنش سخت بود. شاید اگر با کمیسیون سلامت بیشتر در ارتباط بودیم،‌ می‌توانستیم چیزهایی را تغییر دهیم.

مصاحبه‌کننده: بین شما و کمیسیون سلامت در بحث مدیریت پسماند همسویی وجود داشت یا فاصله داشتید؟

پریسا مختاباد: دغدغهٔ کمیسیون سلامت بیشتر ماجرای پسماندِ تَر بود و مسئله‌‌اش این بود که چطور مخازن زبالهٔ سطح شهر را جمع‌آوری کنیم. درنتیجه همسویی وجود نداشت و من هم کسی نبودم که بتوانم همسویی ایجاد کنم. شاید این کاری بود که اگر می‌خواستیم انجام دهیم، باید خانم آروین انجام می‌داد. بیشتر ارتباط ما با کمیسیون سلامت هم در زمینهٔ به‌اشتراک‌گذاشتن اطلاعات بود تا تلاش برای تعامل دوطرفه درخصوص خود پروژهٔ پسماند. مثلاً کارشناس‌هایشان درمورد اقداماتی که قبلاً در زمینهٔ پسماند انجام داده‌اند به ما توضیح می‌دادند یا ما از طریق آن‌ها با کسانی در وزارت کار که قبلاً در زمینهٔ کودکان زباله‌گرد کار انجام داده بودند لینک شدیم.

مصاحبه‌کننده: اینکه کمیتهٔ شفافیت و شهر هوشمند به حوزهٔ پسماند که حوزهٔ تخصصی کمیسیون سلامت است وارد شده بود بین کمیسیون و کمیته رقابت ایجاد نکرد؟

پریسا مختاباد: نه. اصولاً اگر خاطرتان باشد در شورای شهر، به‌‌‌‌خصوص در بدنه، همیشه از اینکه یک نفر گوشهٔ کاری را بگیرد استقبال می‌‌کردند، به‌‌‌‌خصوص اگر آن کار «نوشتن» بود! یادم می‌آید که طرح‌هایی بودند که به‌لحاظ موضوعی هیچ ارتباطی به کمیتهٔ شفافیت نداشتند ولی از سمت ما ارائه می‌شدند چون در کمیتهٔ شفافیت یک عده‌ای بودند که برخلاف بقیه حوصلهٔ نوشتن داشتند!

مصاحبه‌کننده: با کدام نهادهای مدنی ارتباط گرفتید؟

پریسا مختاباد: انجمن حمایت از حقوق کودکان بود. با سمانه اصغری -که الان زندان است- در ارتباط بودیم. شبکهٔ یاری کودکان که مجموعه‌ای سیال بین ان‌جی‌اوهای[۱۶] فعال در حوزهٔ کودکان است. این ان‌جی‌اوها بین خودشان درگیری‌هایی دارند، ولی اگر بخواهند با هم کاری انجام دهند می‌توانند و نیرو هم به قدر کافی دارند. می‌خواستیم با جمعیت امام علی هم ارتباط بگیریم که مصادف با زمانی شد که داشتند اعضایش را می‌گرفتند و در حال انحلال بود. در آن شرایط ما نمی‌توانستیم به‌راحتی با جایی که در حال انحلال بود و اعضایش داشتند دستگیر می‌شدند ارتباط بگیریم و آن‌ها هم متقابلاً به ما که از شورای شهر بودیم بی‌اعتماد بودند. نهایتاً ما جلسه‌ای با حضور نمایندگانی از این ان‌جی‌اوها و جمعیت امام علی و خانم آروین برگزار کردیم و به‌هرحال تا حدی با آن‌ها ارتباط گرفتیم. به نظرم مشکل اصلی° نحوهٔ تعریف کار با آن‌ها بود. کسانی که فعالیت‌های مدنی دارند در فهم مسئله بسیار خوب هستند و نیاز را به‌خوبی متوجه می‌شوند، ولی مشکل در ترجمهٔ خواسته‌های آن‌ها به یک راهکار اجرایی است. این ترجمه را یکی باید انجام می‌داد که ما نتوانستیم این کار را انجام دهیم. مثالش این است که «کودک کار نباید وجود داشته باشد». اگر خواستهٔ اجتماعی این است، دیگر موضع عضو شورای شهر به‌عنوان نمایندهٔ مردم نباید این باشد که حالا که زباله‌گردی کودک وجود دارد، پس ما بیاییم شرایط کار را برایشان بهتر کنیم. به نظر من این خواسته باید به این ترجمه شود که ما چطور می‌‌توانیم نهادهای مدنی را به خیریه‌ها یا جاهای پولدار در دولت وصل کنیم تا بتوانیم ماجرای مالی خروج کودکان از زباله‌‌‌‌گردی را به یک جایی برسانیم یا از امکانات شورای شهر استفاده کنیم و یک مدرسهٔ کار ایجاد کنیم یا با سازمان فنی و حرفه‌ای رایزنی کنیم که به این کودکان به‌صورت ویژه آموزش‌هایی دهد تا بتوانند در بزرگسالی به کارهای فنی روی آورند. ما نتوانستیم این کارها را انجام دهیم. اینکه ما تحت عنوان شورای شهر از نهادهای مدنی خواسته‌هایشان را بپرسیم و بعد بعضی از آن‌ها را که بسیار حیاتی هم هستند نادیده بگیریم باعث ایجاد بی‌اعتمادی می‌شود. خواسته‌های آن‌ها واضح است. آن‌ها آسیب‌ها و مریضی‌هایی را که به کودکان وارد می‌شود به‌خوبی دیده و لمس کرده‌اند. این ایده که صرفاً شرایط کار کودکان زباله‌گرد را مناسب‌تر کنیم، ترجمهٔ اجرایی خواستهٔ مردم نیست.

مصاحبه‌کننده: در پروژهٔ پسماند مسئله زباله‌‌گردها فقط به کودکان منحصر نبود، درست است؟

پریسا مختاباد: مسئله فقط کودک زباله‌‌‌‌گرد نبود، ولی تعداد کودکان، اگر تعریف کودک را فردِ زیرِ ۱۸ سال در نظر بگیریم، خیلی زیاد است. فکر می‌‌کنم بیش از ۵۰ درصد باشد. به نظر می‌آید جامعه هم حساسیتی به این موضوع ندارد که یک فرد مثلاً بیست‌وپنج‌ساله بدون ابزار مناسب در حال زباله‌گردی است و در مقایسه با حساسیتی که درمورد کودکان وجود دارد، زباله‌گردی بزرگ‌سالان از نظر اجتماعی بحران نیست.

مصاحبه‌کننده: آیا این جمع‌بندی یا راه‌حل بعد از پایان پروژه برای شما روشن شد یا در طول کار روشن شد و در راستای آن تلاش هم کردید ولی به نتیجه نرسید؟

پریسا مختاباد: درمجموع، برآیند نظر تیم این نبود که به سمت ایده‌آلِ حذف کودکان زباله‌گرد نرویم. در بین اعضا کسانی بودند که به نظرشان نمی‌شد پدیدهٔ کودکان کار را حذف کرد و کسانی هم بودند که نظری عکس این داشتند. اما امکاناتمان خیلی کم بود. مثلاً یکی از اعضای تیم پیشنهاد راه‌انداختن یک کمپین با استارتاپ‌های حوزهٔ پسماند را داشت. ایده این بود که به‌جای اینکه در ازای خرید پسماند از مردم به‌شان پودر ماشین لباس‌شویی و گُل و از این‌جور چیزها بدهیم، استارتاپ‌هایی را تبلیغ کنیم و بگوییم این‌ها بخشی از درآمدشان را به ان‌جی‌اوهای حمایت از کودکان کار می‌دهند. به این ترتیب در صورتی که شهروندان زباله‌هایشان را به این استارتاپ‌ها بدهند در حل مسئلهٔ زباله‌گردی کودکان سهیم خواهند بود. برای راه‌انداختن چنین کمپینی نیاز به نیروهایی بود که ما نداشتیم. مثلاً ما گرافیست نداشتیم و به‌طور کلی اجرای ایده از توان اجرایی تیم ما خارج بود. بنابراین در طول پروژه ایده‌های این‌چنینی وجود داشت ولی امکاناتمان برای اجرا کم بود.

من یک نکتهٔ دیگر هم بگویم. به‌هرحال من مسئول این پروژه بودم و خیلی از این به‌نتیجه‌نرسیدن‌ها تقصیر من است و به ناتوانی من ربط دارد، ولی در دفاع از خودم هم بگویم که پروژه‌‌‌‌های من متنوع بودند و ممکن بود من در هفته نرسم که مثلاً بیشتر از هشت ساعت روی پروژهٔ پسماند وقت بگذارم. من هم‌زمان درگیر پروژه‌های ۱۳۷ و ۱۸۸۸ بودم. از آن طرف طرح‌هایی از کمیسیون‌های دیگر به دست من می‌رسید که باید برای بررسی آن‌ها هم زمان زیادی می‌گذاشتم. مثلاً یک طرح جدید می‌فرستادند و من باید این را با نسخهٔ قبلی تطبیق می‌دادم، با دیگران راجع به آن صحبت می‌کردم و نظرات آن‌ها و نظرات خودم را جمع‌بندی می‌کردم و طرح را بازنویسی می‌کردم.

مصاحبه‌کننده: اگر به عقب برمی‌‌گشتید و دوباره می‌‌خواستید این پروژه را انجام دهید چه کارهای دیگری انجام می‌دادید یا کدام کار را انجام نمی‌دادید؟

پریسا مختاباد: فکر می‌‌کنم ما الان یک چیزهایی می‌‌دانیم که آن موقع نمی‌‌دانستیم. ما سعی کرده بودیم تمام تحقیقاتی را که قبلاً انجام شده بود مطالعه و فیش‌‌برداری کنیم. یعنی با یک دانش عمومی وارد پروژه شدیم. اما در طول پروژه یک چیزهایی به هم گره خورد و تبدیل به مسئلهٔ حل‌نشدنی شد. یک‌سری از راه‌ها را نباید می‌رفتیم و یک‌سری از کارها را هم باید انجام می‌دادیم که ما این‌ها را در طول پروژه و با تجربه‌کردن متوجه شدیم. با فرض به عقب برگشتن و شروع دوباره، باید یک زمانی بگذاریم و این تجربه‌ها را مرور کنیم و مسیر را دوباره تعریف کنیم. مثلاً فکر می‌کنم اگر تمام تلاشمان را می‌کردیم می‌توانستیم ایدهٔ کمپین با استارتاپ‌ها را اجرایی کنیم؛ یا آن نامه‌ای که آقای شریفی‌فرد پیشنهاد داد از طرف خانم آروین خطاب به وزارت صنعت و معدن بزنیم را می‌زدیم. منظورم این است که اگر به اینجا رسیده بودیم که این مسئله حل‌نشدنی و دارای ابعاد زیادی است باید راهکارهای مختلف را با قدرت بیشتری پیش می‌بردیم و همه را امتحان می‌کردیم.

مصاحبه‌کننده: ماجرای نامه‌زدن به وزارت صمت چه بود؟

پریسا مختاباد: نامه‌ای خطاب به وزیر صنعت و معدن نوشتیم ولی نفرستادیم. محتوای نامه هم این بود که با توجه به قانون مدیریت پسماندها[۱۷]، اعطای مجوز و نظارت بر استارتاپ‌های تفکیک پسماند باید از شهرداری سلب و به وزارت صنعت و معدن واگذار شود.

مصاحبه‌کننده: چرا نامه را نفرستادید؟

پریسا مختاباد: به نظر خانم آروین کار مؤثری نبود. البته اگر به نظر ما مؤثر بود و تأکید روی فرستادنش می‌کردیم، خانم آروین با فرستادنش موافقت می‌کرد. من کم‌کاری کردم!

 البته این نکته هم بود که از نظر ساختاری جایگاه خانم آروین به‌عنوان نمایندهٔ شورای شهر از وزیر پایین‌تر بود و مشخص نبود که در این شرایط نامه‌زدن به‌صورت تک‌نفره جواب بدهد یا خیر، ولی می‌توانستیم امتحان کنیم. شاید هم می‌شد از خانم آروین بخواهیم که با کمیسیون سلامت لابی کند. این کار نیازمند این بود با کمیسیون همسو شویم.

مصاحبه‌کننده: برداشت من از مجموعهٔ صحبت‌ها دربارهٔ این پروژه این است که انگار پروژهٔ پسماند یک پروژهٔ اکتشافی بود. انگار آن انرژی و عزمی که در پروژه‌های دیگر وجود داشت که حتماً تغییر و اصلاحی رخ دهد، در این پروژه نبود. آیا این برداشت درستی است؟

پریسا مختاباد: من فکر می‌‌کنم رویکرد مسئله‌‌‌‌محور یک کار اکتشافی هست، ولی درمورد نبود عزم و اراده موافق نیستم. این پروژه برای دورهٔ کاری‌ای از کمیته است که خانم آروین مدیریت پروژه‌ها را به‌طور کامل به کارشناسان واگذار کرده بود و هر جا که ما می‌خواستیم، ورود می‌کرد. شاید این هم مؤثر بوده باشد. به نظرم عزم و اراده وجود داشت، مسئلهٔ اصلی ندانستن و نتوانستن بود.

مصاحبه‌کننده: شما نمایندهٔ خانم آروین در ستاد هماهنگی شورایاری‌ها هم بودید. آنجا چه می‌کردید؟

پریسا مختاباد: کار اصلی‌ای که ما در رابطه با شورایاری انجام دادیم تدوین طرحی با عنوان «ساماندهی سراهای محلات» بود. مسئله این بود که در مصوبهٔ شورایاری دقیقاً مشخص نبود که نسبت سرای‌های محله با شورایاری چیست. ایدهٔ ما این بود که سرای محلات ظرفی برای فعالیت‌های مدنی شهروندان شود. مسئلهٔ دیگری که در طرح مدنظر ما بود توقف استفادهٔ تجاری از سرای محلات بود. درست است که در سرای محلات فعالیت‌هایی مثل برگزاری کلاس برای توانمندسازی مردم محله انجام می‌شد، ولی یک‌جورهایی دکان شده بود. فضای سرای محله اجاره داده می‌شد و معلوم هم نبود پولش به کی می‌‌رسد. به مدیر محله می‌‌رسد؟ به رئیس شورایاری می‌‌رسد؟

 یادم می‌‌‌‌آید یک بار ما داشتیم از سرای محلهٔ باغ فیض رد می‌شدیم. باغ فیض سرای محلهٔ زیبایی دارد. بخشی از آن را گل‌فروشی کرده بودند. ما می‌خواستیم از یک طرف آن رد شویم که کسی با تشر به مامان من گفت از آن طرف رد نشوید، از یک طرف دیگر رد شوید.

یعنی می‌‌خواهم بگویم ما ‌درواقع‌‌ آمده‌ایم فضاهای شهری عمومی که قبلاً پارک بودند را خصوصی کرده‌ایم. آدم باید گریه کند و بزند توی سر خودش که فضاهای عمومی شهری که برای همه بوده را به فضای ساخت‌وساز تبدیل کرده‌‌ایم و بعد هم آن را خصوصی کرده‌ایم و داده‌ایم به یک قشر خاص که با مدیریت محله لینک داشته‌اند. استفادهٔ تجاری از سرای محلات و، به تبع آن، وسیع شدن دم‌ودستگاهشان مشکل دیگری هم ایجاد کرده بود و آن این بود که حدود دو-سه‌ هزار نفر در دورهٔ قالیباف در سرای محلات مشغول به کار شده بودند. این افراد ذیل آرم شهرداری کار می‌کردند اما قرارداد کاری نداشتد. طبق قانون کار ایران، اگر تو قرارداد نداشته باشی، قراردادت تمام‌وقت محسوب می‌‌شود و پدر کارفرما درمی‌‌آید. یعنی این‌ها می‌‌توانستند با شکایت از شهرداری به‌راحتی استخدام شهرداری شوند و یک تعداد افتضاحی به بدنهٔ شهرداری اضافه شود. این مسئله همه را در سمت شورا مشوش کرده بود. میرلوحی[۱۸] و بقیه می‌گفتند هرجا جلوی ضرر را بگیریم منفعت است. همین‌جا باید بایستیم و تکلیف این چند هزار نیروی انسانی را مشخص کنیم و از آن طرف هم سرای محلات را غیرتجاری کنیم که بیشتر از این درگیر این ماجراها نشویم.

پیشنهاد اولیهٔ من و خانم آروین برای اصلاح این وضعیت یک حالت میانه‌ای بود، به این صورت که همهٔ مستأجرهای فعلی بروند بیرون و غرفه‌ها با رزرو قبلی و به‌صورت کوتاه‌مدت و ساعتی -مثلاً یکی-دو ساعت در روز- اجاره داده شود. این طرح را بارها بازنویسی کردم و در ستاد شورایاری از آن خیلی استقبال شد و گفتند که خیلی خلاقانه است و این‌جور صحبت‌ها. اما در ادامه، در جلسات نمایندگان شورا که عضو ستاد هماهنگی شورایاری‌ها بودند، تصمیم بر آن شد که سرای محلات بالکل حق هیچ بهره‌‌‌‌برداری اقتصادی در ازای دراختیارگذاشتن امکاناتشان نداشته باشند و ساکنان محله هم با نوبت‌گیری و به‌صورت ساعتی از امکانات سرای محله استفاده کنند. الان که فکر می‌‌کنم، این کار از پیشنهاد ما هوشمندانه‌تر و درست‌تر بود.

خلاصه پس دعوای ما در رابطه با شورایاری دو محور کلی داشت، یکی خارج‌شدن سرای محلات از نظارت شهرداری و دیگری غیرتجاری‌شدن آن. درنهایت طرح با یک رأی اختلاف تصویب نشد و یکی از بهترین‌‌‌ اتفاق‌‌هایی که می‌‌‌‌توانست در زمینهٔ مشارکت شهروندی بیفتد نیفتاد. لابی‌‌‌گر اصلی بر ضد طرح هم رئیس دفتر مدیریت محله[۱۹] بود. دفتر مدیریت محله بخشی در شهرداری است که بودجهٔ بیست‌میلیاردی دارد و سرای محلات ذیل آن قرار دارد و رئیس آن از فارغ‌التحصیلان علوم اجتماعی و فرد بسیار بی‌ادبی بود که با اعضای اصلی یکی از احزاب اصلاح‌طلب هم نسبت داشت. این فرد برای اینکه کنترل این سراهای محلات از زیر این دفتر نرود و به ستاد شورایاری نرسد با اعضای شورا ضد طرح لابی کرد. حالا اصلاً آن حزب چیز مهمی نیست که بگوییم مثلاً یک مافیا هستند یا چنین چیزی، ولی خود مدیر دفتر محله خیلی فرد جاه‌‌طلبی بود. این هم جالب است که ویژگی‌های فردی چقدر می‌تواند اثرگذار باشد. یعنی تجربهٔ من این است که پیشبرد کارها در جایی مثل شورا و شهرداری خیلی ‌‌‌خیلی فردمحور است. همان طوری که خانم آروین در جلسات توان این را داشت که بقیه را اقناع کند و برنده شود، مدیر دفتر محله هم، به پشتوانهٔ حزبی و جاه‌طلبی شخصی خودش، توان این را داشت که برای پیشبرد خواسته‌هایش لابی‌گری کند و این طرح با اختلاف یک نفر شکست خورد. یعنی یک رأی نیاورد. این بزرگ‌ترین کاری بود که قرار بود ما در رابطه با شورایاری انجام دهیم که نشد. بعد از این شکست خانم آروین به من گفت من دیگر از تو در رابطه با شورایاری‌ها انتظاری ندارم و تمام شد و رفت. ما عطای شورایاری را به لقایش بخشیدیم و فهمیدیم که نمی‌‌توانیم کاری انجام دهیم.

مصاحبه‌کننده: چرا این ماجرا این‌قدر محوری بود؟

پریسا مختاباد: به‌خاطر اینکه اصل اهمیت شورایاری به ایجاد مشارکت شهروندی بود. اما ‌درواقع‌‌ شورایاری تبدیل شده بود به یک نهاد غیرمردمی که نسبتش با سرمایه و پولی بود که در سرای محلات تقسیم می‌‌‌‌شد و نه ایجاد مشارکت. برای مثال، منِ شورایار می‌‌آمدم مثلاً یک مغازه را روی کاغذ به یک نفر بیست میلیون اجاره می‌‌دادم و تازه ‌در واقعیت از او شصت میلیون می‌گرفتم. می‌‌خواهم بگویم این فسادی بود که ما فکر می‌‌کردیم مانع از این است که سرای محله به یک شورای محله تبدیل شود. این‌قدر انگیزهٔ مالی برای شورایاران بالا بود که اگر نمی‌‌توانستیم آنجا را غیرتجاری کنیم، وجه مشارکتی شورایاری و سرای محله برای شورایاران ارزشی پیدا نمی‌کرد.

مصاحبه‌کننده: خود اعضای ستاد هماهنگی شورایاری با این ایده (غیرتجاری‌کردن سرای محلات) موافق بودند؟

پریسا مختاباد: بله، اعضای ستاد شورایاری موافق بودند جز یک نفر که رأی موافق همان فرد می‌توانست باعث تصویب طرح شود. معمولاً در شورا این‌طور بود که اگر نظر تخصصی کمیسیون یا ستادی موافق یا مخالف چیزی بود، بقیهٔ اعضای شورا هم به این نظر تخصصی اعتماد می‌کردند، ولی در این مورد، به‌خاطر لابی‌گری‌های مدیر دفتر محله، این اتفاق نیفتاد.

مصاحبه‌کننده: اگر می‌خواستید همین ماجرای شورایاری را دوباره پیگیری کنید، چه تغییری در تعریف یا نحوهٔ پیشبرد کار می‌دادید؟

پریسا مختاباد: اگر خانم آروین می‌‌توانست این ماجرا را در حزب اتحاد ملت پیگیری کند که لابی مدیر دفتر محله نگیرد یا با اعضای دیگر بیشتر حرف می‌زد شاید جواب می‌‌گرفتیم. اما فکر نمی‌کنم من به‌عنوان کارشناس کار خیلی متفاوتی می‌توانستم بکنم، چون قرار بود تغییری انجام شود که واقعاً به شورا و اینکه چه تصمیمی بگیرد ربط داشت. اتفاقاً ما در فضای کارشناسی خیلی متحد بودیم. من فقط یک سال آنجا بودم ولی برخی کارشناسان شورایاری مثلاً بیست-سی سال بود که آنجا بودند و از همه‌چیز هم بسیار ناامید بودند. امید داشتند که شاید بتوانیم این تغییر را به سرانجام برسانیم و همه هم یک‌‌دل و یک‌‌صدا پشتیبان طرح بودند. این کارشناس‌‌‌‌ها خیلی هم کارشناس‌‌‌‌های باشعوری بودند. خلاصه کارشناس‌ها خیلی همدل بودند و ما همدلی بسیاری از اعضای ستاد مثل میلانی و مسجدجامعی را هم داشتیم. نمی‌‌دانم این‌ها چرا قدرت تأثیرگذاری نداشتند.

مصاحبه‌کننده: این هم سؤال جالبی است. رأی‌‌‌‌ها آن موقع علنی بود؟

پریسا مختاباد: بله.

مصاحبه‌کننده: ثبت الکترونیکی هم می‌‌‌‌شد؟ یعنی کاملاً مشخص می‌‌‌‌شد چه کسی چه رأیی داده است؟

پریسا مختاباد: بله، خیلی سریع همه فهمیدند که چه کسی موافق یا مخالف رأی داده. بعد از این ماجرا، نایب‌رئیس ستاد شورایاری یک بار شورایاران را به سالنی در شورا دعوت کرد. معاون فرهنگی و اجتماعی وقت شهرداری هم آمده بود و ‌درواقع‌‌ این اولین برخوردش با شورایاران بود. شورایاران شروع کردند به فحش‌دادن به او چون، بنا بر برداشت خودشان، فکر می‌کردند طرحی که در شورا رأی نیاورد قرار بوده اختیارات آن‌ها را زیاد کند و الان سرای محلات از دستشان درآمده. حالا ما نمی‌‌خواستیم سرای محلات را بدهیم دست شورایاری. ما اتفاقاً داشتیم شورایاری را خلع مالی می‌‌کردیم، ولی برداشت آن‌ها چیز دیگری بود. طرح هم که تصویب نشد، سرای محلات کماکان دست شهرداری ماند و شهرداری بعد از آن ماجرا یک‌جورهایی شورایاران را از سرای محلات بیرون می‌‌‌‌کرد. خلاصه اصلاً دبیر ستاد چنین جلسه‌ای را ترتیب داده بود که این‌ها بیایند و فحش بدهند. من که تماماً از رفتار این‌ها سرخ شده بودم. باورتان نمی‌‌شود چه رفتارهای زشتی از این‌ها دیدم. این‌ها یک‌سری آدم بی‌‌‌‌سروپا بودند. قطعاً نه همه‌‌‌‌شان. ولی یک‌سری که قدرتمندتر بودند اصلاً ما را به‌‌عنوان شورا به رسمیت نمی‌‌شناختند. خلاصه در آن جلسه، یک‌سری فحش به اصلاح‌‌‌‌طلب‌‌‌‌ها دادند و یک لات‌ولوت‌بازی‌ای درآوردند که من مانده بودم. مثلاً می‌گفتند همین؟ به ما یک ساندیس و کیک دادید؟

من اگر بودم هیچ‌وقت این کار را نمی‌‌کردم که چنین جلسه‌ای بگذارم و شورایاران را این شکلی به شورا و شهرداری نمایش بدهم، ولی نایب‌رئیس ستاد شورایاری به‌خاطر اینکه آدم دیوانه‌‌‌‌ای بود این کار را کرد. یعنی این‌جوری نبود که خود ستاد شورایاری یک بافت استعلایی داشته باشد. من خیلی موقع‌‌‌‌ها می‌‌دیدم که اعضای ستاد بلد نبودند دو خط بنویسند. خیلی عجیب بود. یا آدم‌‌هایی را می‌‌دیدم که کمترین درکی از مشارکت یا انگیزه‌‌ای برای ایجاد مشارکت نداشتند. درکشان از مشارکت چه بود؟ اینکه در سرای محله برنامه بگذارند و مردم بیایند در برنامه شرکت کنند. حالا برنامه چیست؟ کیک و ساندیس می‌‌دهیم، به یکی هم می‌گوییم دلقک‌‌بازی دربیاورد، خاله شادونه هم بیاید شما را بخنداند. در بهترین حالت، تعریفشان از مشارکت این بود. بعد مثلاً آدم‌‌‌‌هایی بودند که می‌‌دیدی سر غذایی که شورای شهر دارد مجانی به‌شان می‌‌دهد دعوا می‌کردند یا همین‌جور پاداش پشت پاداش بود که می‌گرفتند. هر ماه به‌شان دو-سه تومن پول می‌‌دادند. یعنی می‌‌‌‌خواهم بگویم شرم هم خوب چیزی است. تو هر ماه داری پول می‌‌گیری، بس است!

مصاحبه‌کننده: کمی دربارهٔ تجربهٔ کار در کمیته صحبت کنید. فکر می‌‌کنید نقاط ضعف و قوت کمیتهٔ شفافیت چه بود؟

پریسا مختاباد: من بچه‌های کمیتهٔ شفافیت را خیلی دوست دارم. به نظرم مهم‌ترین کاری که خانم آروین انجام داده بود این بود که یک جمع و شبکه‌ای را تشکیل داده بود. اینکه بیشتر این جمع دختران جوان بودند هم نکتهٔ مهمی است. اینکه ما می‌توانستیم به ساختمان شورا برویم و کار کنیم هم خیلی خوب بود. من می‌دانم که در دورهٔ قبل‌تر از ما فضا خیلی بسته‌تر بود.

من به‌عنوان کسی که جامعه‌شناسی خوانده بودم و بعد هم مطالعات شهری، قبل از اینکه با کمیته همکاری کنم، در معاونت اجتماعی شهرداری تهران همکار پروژهٔ اتاف (ارزیابی تأثیرات اجتماعی و فرهنگی) شده بودم. آن پروژه را شخصی از شهرداری گرفته بود و رابط من ایشان بود. کلاً یک‌سری از افراد کارشان همین است که واسطهٔ پروژه‌گرفتن از شهرداری باشند. من به‌عنوان پژوهشگر در آن پروژهٔ بیست‌وپنج‌میلیونی مشغول شدم. همهٔ کارها را عملاً من انجام می‌دادم. بعد از چهار ماه، دو میلیون تومان به من دادند و بعد دوباره با فاصلهٔ دو ماه دو میلیون دیگر دادند. خلاصه در این‌گونه پروژه‌های شهرداری پژوهشگر خیلی بی‌پناه است. یک‌سری دلال و پیمانکار پروژه‌ها را می‌گیرند و می‌دهند دست یک نفر دیگر و اعتبار و همه‌چیزش هم برای پیمانکار است. خلاصه در آن پروژه‌ای که گفتم، نهایتاً یک جلسه‌ای با یک شهردار منطقه داشتیم و من متوجه نشدم چطور شد که رابط به من نگفت جلسه کجاست و من به جلسه دیر رسیدم. او از شهردار منطقه عذرخواهی کرد و من این کار را نکردم چون مکان جلسه به من اطلاع داده نشده بود. او به من گفت تو حتی عذرخواهی هم نکردی و من هم گفتم تو حتی یک خط از این پژوهش را ننوشتی. خلاصه مشخص شد که من در آن سیستم نمی‌توانم کار کنم. کسی که این پیمانکار را به من معرفی کرده بود به من گفت چند پروژه با این فرد کار کن و بعد خودت مستقیماً پروژه بگیر. الان این فرد از همین راه در حال خرید خانه است!

اینکه در کمیتهٔ شفافیت این فضاها نبود خیلی خوب بود. ضمن آنکه من نسبتاً تازه به ایران برگشته بودم و، قبل از همکاری با کمیتهٔ شفافیت، در بخش مارکتینگ یک شرکت کار می‌کردم و خب حالم در آنجا اصلاً خوب نبود. از اینکه موقعیتی پیش آمد که کار مرتبط با رشته‌ام انجام دهم خیلی خوشحال بودم. احتمالاً جای دیگری را نمی‌توانستم پیدا کنم که در فضای سالم و کاملاً مرتبط با تخصصم کار کنم.

از دیگر نقاط قوت کمیته این بود که ما جمعی بودیم که داشتیم در آن سیستم و فضایی که می‌دانیم چگونه است واقعاً کار می‌کردیم و پروژه‌ها را پیگیری می‌کردیم و در کنار آن یک چیزهایی یاد می‌گرفتیم. مثلاً از یک زمانی به بعد، من در کنار کار عمده‌ام که پیگیری ریزبه‌ریز پروژه‌هایم بود، یک کار دیگر هم انجام می‌دادم؛ یک‌سری طرح به من می‌دادند که بخوانم و از جانب خانم آروین دربارهٔ آن طرح‌ها اظهارنظر کنم. چیزی که من در این کار تعلیم دیدم و خیلی جالب بود این بود که بتوانم وجود رانت در آن طرح‌ها را ببینم. مثلاً یک طرحی در ارتباط با سمن‌ها به دست من رسیده بود. در این طرح بودجه‌ای برای تبلیغات در نظر گرفته بودند. من متوجه شدم که ‌درواقع‌‌ در این طرح رانتی برای یک شرکت تبلیغاتی آموزشی در نظر گرفته شده است. ‌درواقع‌‌ اینکه در کمیتهٔ شفافیت آدم‌هایی حضور داشتند که فارغ از اینکه پروژهٔ خودشان جواب می‌دهد یا خیر، مانعی برای رانت‌های مخفی در پروژه‌ها و طرح‌های دیگر بودند و این‌گونه از دل متون رانت را استخراج می‌کردند و سعی می‌کردند که با آن مقابله کنند نقطهٔ قوتی بود.

ایده‌ها و آرمان جمع برایم جالب بود، آزاده‌بودن و اینکه ایده‌هایی را جلو ببری که در راستای منافع مردم باشد. این‌ها چیزهایی است که در فرهنگ ما وجود دارد و من را تحت‌تأثیر قرار داده بود. من می‌توانستم با آرمان‌های کمیته پیش بروم چون حس می‌کردم اینجا جایی است که می‌توانم از عدالت اجتماعی دفاع کنم. در کمیته اگر من ایده یا نظری در دفاع از عدالت اجتماعی مطرح می‌کردم هیچ‌وقت با مخالفت روبه‌رو نمی‌شدم، چون ایدهٔ اصلی این بود که باید از حق مردم دفاع کرد. هرچقدر هم که از نظر ایده‌های اقتصادی خانم آروین راست‌گرا و من چپ‌گرا بودم، ولی اگر از بُعد کارشناسی، نظری در دفاع از عدالت اجتماعی می‌دادم با من مخالفتی نمی‌کرد.

نقاط ضعف کمیتهٔ شفافیت در ساختار درونی خود کمیته بود. در خود کمیته زیاد عدالت اجتماعی وجود نداشت. این در حالی بود که پروژهٔ شفافیت، یا حداقل همهٔ پروژه‌هایی که من در کمیته درگیرشان بودم، برای برداشتن گامی در جهت برابری و عدالت اجتماعی تعریف شده بود.

من خانم آروین را خیلی دوست دارم و او را فرد باهوش و مدیری می‌دانم. این به کنار. اما جلسه‌های زیادی را به یاد می‌آورم که به‌عنوان کارشناس توسط ایشان و آن سیستم بسیار سلسله‌مراتبی کمیته تحقیر شدم. یا مثلاً ایشان در جلسات به من یا بقیه تشر می‌زدند. به همین دلیل بارها پیش آمد که من بعد از جلسات گریه می‌کردم. تا یک زمانی، این را یک ویژگی شخصیتی می‌دیدم ولی بعد از آن ماجرا را طور دیگری دیدم. چیزی که من خودم هم خیلی دیر متوجه شدم یا ‌درواقع‌‌ ماجرا را این‌گونه دیدم این بود که اگر کسی نتواند در سطح خرد عدالت را برقرار کند، در سطح کلان هم نمی‌تواند این کار را انجام دهد. این موضوع را من بعد از سؤال یکی از دوستانم راجع به حقوقم و بحثی که در ادامهٔ آن داشتیم متوجه شدم. او از من پرسید چقدر حقوق می‌گیری. من گفتم فلان قدر. او گفت ما به یک فوق‌لیسانس چهار برابر این عدد حقوق می‌دهیم، به‌خصوص اگر بی‌ثبات‌کار هم باشد. مجموعهٔ آن‌ها هم یک جای دولتی بود. حالا بحث پول و حقوق را می‌توان این‌گونه حل کرد که کمیته پول نداشت که بخواهد حقوق بیشتری بدهد. ولی درمورد رفتارهای خانم آروین این مسئله قابل طرح است. درحالی‌که این کارشناسان بودند که داشتند کارها را انجام می‌دادند و خانم آروین نقش هدایت‌گر را داشت، اما یک رابطهٔ بالابه‌پایین را می‌شد در مدیریت پروژه‌ها دید. اگر تو برابری را در سطح خرد در نظر نگیری، نمی‌‌توانی در سطح کلان هم در نظر بگیری. نتیجه‌اش می‌شود مثلاً پروژهٔ دادهٔ بازی که از بین مردم و متناسب با نیاز مردم شکل نگرفته است.

مصاحبه‌کننده: در مصاحبه‌های دیگر ما هم بود و شما هم به این موضوع اشاره کردید که پس از ازسرگیری مجدد کارها در پی توقفی که بعد از ماجرای ساقط‌شدن هواپیمای اوکراینی و احتمال استعفای خانم آروین در فعالیت کمیته پیش آمد، خانم آروین کارها را به کارشناسان واگذار کرد و جهت پیگیری کارها تقریباً برعکس شد، یعنی خانم آروین گفت من دیگر کاری را از کارشناسان پیگیری نمی‌‌کنم و هر زمان کارشناسی در کارش به نقطه‌‌ای رسید که من باید مداخله می‌کردم به من بگوید. در پی این تغییرات، مشکلاتی که می‌گویید در ساختار کمیته وجود داشت خفیف‌تر نشد؟

پریسا مختاباد: نه. اتفاقاً این‌طور یادم می‌‌آید که خیلی پیش می‌آمد بعد از جلسات اسکایپی آزرده باشم! جلسات اسکایپی هم مربوط به دورهٔ کرونا و بنابراین بعد از ماجرای هواپیما بود. به همین دلایل بود که من در هیچ‌کدام از دورهمی‌های خداحافظی کمیته شرکت نکردم. چون فکر می‌کردم فضا ناعادلانه بوده است.

نکتهٔ دیگر درمورد شرایط کاری کمیته بی‌ثبات‌کاری بود که وقتی از آن جدا شدم یا اواخر کار خیلی به این مسئله فکر کردم. ما زمانی را به‌صورت ساعتی و بدون قرارداد کار کردیم و بعد از اینکه قرارداد بستیم هم به‌صورت ساعتی به ما حقوق می‌دادند. با اینکه من تمام‌مدت در حال کارکردن بودم ولی شرایط کاری‌ام معادل کار تمام‌وقت نبود. یادم است که سال ۹۸ دو-سه هفته‌ای مریض شدم طوری که نمی‌توانستم کار کنم و آن ماه پول نداشتم که اجارهٔ خانه‌ام را پرداخت کنم. می‌خواهم بگویم از این جهت کمیته جای مهربانی نبود. هیچ امنیت شغلی‌ای وجود نداشت. مرخصی استعلاجی یا بیمهٔ کامل هم نداشتیم. مرزی بین فضای شخصی و کاری هم وجود نداشت. ممکن بود کاری شب به تو محول شود و تو باید آن را برای فردا انجام می‌‌دادی. یعنی همیشه در رقابتی نانوشته با خودت بودی که باید کارهایی را که از بالا به تو گفته می‌شد انجام دهی.

نقطه‌ضعف دیگر کمیتهٔ شفافیت رابطه‌نداشتن با دیگر بازیگرها بود. باید برای این موضوع فکری می‌کردیم که چطور می‌‌شود با بازیگرها و ذی‌‌نفع‌‌‌‌های دیگر در ارتباط بود، طوری که از این طریق بتوان بدنهٔ اجتماعی ساخت تا به پایداری این سیستمی که فقط چهار سال برای شکل‌دادن به آن وقت داشتیم کمک کند. من خیلی‌‌‌‌ها را می‌‌شناسم که در انتخابات ۱۴۰۰ شورای شهر شرکت نکردند، درحالی‌که شورای شهر نهادی است که مستقیماً با وضعیت زیست شهروندان مرتبط است. ولی خب چون آن زیستْ سیاسی بود، پیگیری ماجرای زیست شهری هم نقطه‌‌ای بود که در آنجا تمام شد. یعنی اینکه بله، شهر تهران دارد به سمت آلودگی بیشتر و غیر قابل سکونت‌بودن می‌‌رود و کاری هم نمی‌‌شود کرد.

نقطه‌ضعف دیگری که به نظر من در کمیته وجود داشت نبود دانش کافی بود. من در تماس با سمن‌های شهری متوجه شدم که این‌ها بیست-سی سال است که دارند کار می‌کنند و تجربیاتی دارند و یک چیزهایی بلدند! درست است که کار اجرایی نمی‌کنند، ولی یک‌سری نیازها و خواسته‌هایی وجود دارد که آن‌ها می‌دانند و دارند آن خواسته‌ها را نمایندگی می‌کنند.

مصاحبه‌کننده: سمن‌‌‌‌های شهری تهران؟

پریسا مختاباد: بله، سمن‌‌های شهری تهران. حالا لازم هم نبود به این سمن‌‌ها پول بدهیم که با ما همکاری کنند و این هم تبدیل به یک رانت دیگر شود، ولی اینکه صدای آن‌ها را می‌شنیدیم و به خواسته‌‌‌‌های آن‌ها نزدیک می‌شدیم می‌‌توانست کمک کند. یک مثال می‌زنم. سال ۹۹ پیگیر تصویب طرحی برای سامان‌دهی سد معبر در پیاده‌روها بودیم. سد معبر یک مسئلهٔ بین‌‌نهادی بود و پلیس در آن بیشتر فعال بود تا شهرداری. اما به‌هرحال، طبق قانون، مسئولیت رسیدگی به آن با شهرداری بود. بخشی از طرح سامان‌دهی سد معبر به سد معبر پیاده‌روها توسط دست‌فروشان و مغازه‌ها مربوط می‌شد و من دست‌اندرکار این بخش بودم. اصلاً الان که به موضوع نگاه می‌‌کنم واضح است که ساماندهی پیاده‌‌رو خودش یک پوشش دیگر روی همین روابط موجود در شهرداری است که دوباره این پول‌‌‌‌ها را جابه‌جا می‌‌کند. این را بگویم که من و کارشناسان دیگری که روی این طرح کار می‌کردیم با این طرح مخالف بودیم. اما وقتی طرح جلوتر رفت، در پاسخ به آیین‌نامهٔ شهرداری، خودمان را ملزم دیدیم که روی طرح کار کنیم. ایدهٔ ما این بود که، به‌جای ممنوعیت کامل استفادهٔ دست‌فروشان و مغازه‌ها از پیاده‌رو، ضوابطی برای استفادهٔ آن‌ها از پیاده‌رو مشخص کنیم. ضوابط خیلی سخت‌گیرانه‌ای هم پیشنهاد کرده بودیم. دقیق یادم نیست چه بود ولی مثلاً این‌طور بود که باید در پیاده‌رو به اندازهٔ دو تا ویلچر برای رفت‌وآمد فضا باقی بماند. ما فکر می‌کردیم این ایده خیلی خوب جواب خواهد داد اما خوشبختانه جلسه‌ای با سمن‌های شهری گذاشتیم و آن‌ها به‌کل طرح را شستند و گذاشتند کنار و گفتند شما در شورای شهر بروید به کارهای اصلی‌تان برسید. چه کار به پیاده‌روها دارید؟ درنهایت هم این طرح به نتیجه نرسید و الان چقدر خوشحالم که این‌طور شد، چون کسی که کمی سواد کار اجرایی داشت می‌توانست حدس بزند که ضوابط پیشنهادی طرح عملاً رعایت نمی‌شد. مغازه‌دارها همین‌طوری هم پیاده‌رو را مال خود می‌دانند. حالا اگر ما می‌آمدیم برایشان قانون می‌گذاشتیم و استفادهٔ آن‌ها از پیاده‌رو را رسمی می‌کردیم، دیگر چیزی از پیاده‌رو برای عابران پیاده باقی نمی‌ماند. می‌خواهم این را بگویم که ما در یک جاهایی واقعاً دانش کافی نداشتیم. من بعدها متوجه شدم که اگر قرار بود این طرح یک طرح مردمی باشد باید از خیابان می‌زد نه از پیاده‌رو، نه از ضعیف‌ترین قشر شهری که عابر پیاده و کارمند و کارگری است که از پیاده‌رو استفاده می‌کند. همین‌طوری هم به‌واسطهٔ عبور موتور و سروصدا به‌صورت عمومی به حقوق این قشر تجاوز می‌شود. ما اگر می‌خواستیم کاری بکنیم هم مثلاً باید می‌‌گفتیم یک لاین از سه لاین خیابان که برای تردد ماشین است را به مغازه‌دارها می‌دهیم. می‌‌‌‌دانید، ما نیامدیم بگوییم که ما می‌‌خواهیم فضا را از قلدرهای ماشین‌‌سوار بگیریم و به دستفروش بدهیم. با اینکه در ظاهر می‌خواستیم از کسانی که در شهر صدا ندارند دفاع کنیم، اما درعمل داشتیم از قلدرها دفاع می‌کردیم و این به نظرم ناشی از کمبود دانش برای مواجهه با امور شهری و فقدان ارتباط با نهادهای مدنی بود.

مسئلهٔ دیگری که مایلم به آن اشاره کنم این است که مشارکت و مطالبه‌گری ساختنی نیست. مطالبه‌گری بخشی از ایدهٔ اصلاح‌طلبی است. ایدهٔ مشارکت و مطالبه‌گری چیزی است که باید خودش وجود داشته باشد نه اینکه یک نماینده با هزار زور و زحمت بخواهد آن را جا بیندازد. من خیلی گشته‌ام ولی درمورد مطالبه‌گری به این شکل ادبیاتی ندیده‌ام. مثلاً درمورد رفع مشکل آلودگی هوا مطالبه وجود دارد. کاملاً واضح است. نهادی مثل شورای شهر نباید بیاید سعی کند مطالبه را بسازد، چون نتیجه‌اش این می‌شود که مشارکت و مطالبه را در راستای منافع خودش شکل می‌دهد و نه منافع شهر و شهروندان. آن طرف، نهادهای مدنی هستند که سال‌هاست دارند کار می‌کنند، دغدغهٔ مشارکت دارند و ه چند خیلی ناقص ولی به‌هرحال صدای مردم هستند و بستر مطالبه‌گری باید با شنیدن صدای آن‌ها ایجاد شود. من این موضوع را خیلی دیر فهمیدم که کار شورای شهر کار مدنی نیست و، از طرفی، تغییر هم نمی‌‌تواند بدون واسطهٔ نهادهای مدنی انجام شود، یعنی ما نمی‌‌توانیم بدون میانجی با مسئلهٔ اجتماعی یا شهری که به‌هرحال وجود دارد روبه‌رو شویم. در حال حاضر شورای شهر نهادی است که می‌‌خواهد از بالا کاری انجام دهد، درحالی‌که برای حل مسئلهٔ اجتماعی باید از سمت مسئله بیاییم. یک مقدار توضیح این موضوع سخت است ولی می‌‌خواهم بگویم بهترین رویکردی که شورای شهری با برند اصلاح‌‌طلبی می‌‌توانست در پیش بگیرد شاید این بود که، به‌جای اینکه خودش بیاید و ایده‌پردازی کند و کارهایی را با هزار زور و زحمت انجام دهد، از بازیگران دیگر استفاده کند.

مصاحبه‌کننده: درواقع می‌‌توانیم این‌طور بگوییم که نقش نمایندگی را به معنای واقعی ایفا می‌‌کرد، یعنی به‌عنوان نمایند، صدای خواسته‌‌‌‌های کسانی که او را انتخاب کرده‌اند بلند کند یا به قول شما برای آن خواسته‌ها -و نه آن چیزی که خودش فکر می‌‌کند خوب است یا آن چیزی که فکر می‌کند مردم باید آن را بخواهند- بسترسازی کند.

پریسا مختاباد: در ادامهٔ حرف شما، تا جایی که من در جریان بودم، اتفاقاً نمایندگان سمن‌‌‌‌ها می‌‌خواستند جزء لیست اصلاح‌‌‌‌طلب‌‌ها باشند، ولی به آن‌ها اجازه ندادند. مبنای انتخاب افراد برای لیست مبنای اشتباهی بود. البته شخصی مثل مسجدجامعی به دلیل دانش انباشته‌ای که از شورای شهر داشت باید می‌آمد. ولی کسانی مثل ترانه یلدا که سرمایهٔ اجتماعی مدنی بودند در آن لیست نبودند. درحالی‌که اتفاقاً آن‌ها باید در لیست می‌بودند و وارد شورا می‌شدند و لینک درستی بین نهادهای مدنی و ساختار اجرایی شهرداری تهران برقرار می‌کردند.

مصاحبه‌کننده: شما به‌عنوان یکی از نقاط ضعف کمیتهٔ شفافیت گفتید که ارتباطش با دیگر بازیگران کم بود. منظور شما مشخصاً ارتباط خانم آروین به‌عنوان رئیس کمیته با دیگر بازیگران است یا در سطح کارشناسی هم این ضعف وجود داشت؟ امکانش هست مشخص‌تر و دقیق‌تر راجع‌به این نقطه‌ضعف توضیح دهید؟

پریسا مختاباد: من فکر می‌‌کنم در ایده‌‌‌‌پردازی، پیگیری و پایداری شفافیت، یعنی در همهٔ مراحل کارهای کمیته، ارتباط با سمن‌ها باید وجود می‌داشت. شاید در ظاهر بحث هوشمندسازی به مثلاً انجمن حمایت از حقوق کودکان مرتبط نباشد، ولی ماجرا این است که آن‌ها در تماس مستقیم با اقشاری هستند که کمیتهٔ شفافیت می‌‌خواست حق آن‌ها ضایع نشود. حالا من درمورد مثلاً ایدهٔ یکپارچه‌‌سازی سامانه‌‌‌‌های شهرداری صحبت نمی‌‌کنم، ولی درمورد پروژه‌‌‌‌های خود من می‌توانست این اتفاق بیفتد. مثلاً در ایدهٔ «شهر دوستدار کودک» می‌توانستیم به این شیوه عمل کنیم و سمن‌ها را درگیر کنیم، یعنی می‌توانستیم همهٔ کسانی که در حوزهٔ کودک فعالیت دارند را جمع کنیم و جلسات منظم برگزار کنیم و آن‌ها به ما دستورکار بدهند. به نظر من شورای شهر باید نمایندهٔ مردم باشد. حالا که به هر دلیلی این‌طور نیست و نمایندهٔ جناح‌های سیاسی است، می‌توان از طریق ارتباط‌گیری با سمن‌ها در مراحل مختلف پروژه‌ها پیوند شورا با مردم را برقرار کرد. البته باز تأکید می‌کنم که این موضوع را درمورد پروژه‌هایی از کمیتهٔ شفافیت می‌گویم که مشارکت مردمی در آن‌ها معنا دارد.

مثلاً در حوزهٔ گزارشگری تخلف جای سمن‌ها و افراد فعال برای پیگیری املاکی که، تحت عنوان کمک به مؤسسات فرهنگی و اجتماعی[۲۰]، بی‌حساب‌وکتاب به افراد بی‌نام‌ونشان و فامیل‌های شهرداریچی‌ها واگذار شده بود که حتی هزینهٔ واگذاری را هم به شهرداری پرداخت نمی‌کردند کاملاً خالی بود. ما از این تخلفات در بخش‌های مختلف شهرداری از جمله سرای محلات باخبر بودیم و از آن طرف می‌دانستیم که فلان سمن برای برگزاری یک کارگاه در‌به‌در دنبال جا و مکان است. در طرح مربوط به سرای محلات که پیش‌تر توضیح دادم ‌درواقع‌‌ قصد داشتیم بتوانیم این تخلفات را از بین ببریم که هوا شد! خب ما نتوانستیم به‌عنوان تسهیلگر یا واسط این معضل را برطرف کنیم. شاید اگر سمن‌ها را بیشتر وارد بازی می‌کردیم خودشان می‌توانستند منافعشان را بهتر از ما پیش ببرند. شاید از این طریق می‌توانستیم با کمک آن‌ها کارهایمان را پایدار کنیم و یا آن‌ها به ما پیشنهادهایی می‌دادند و ‌درواقع‌‌ ما کارهایی که آن‌ها از ما می‌خواستند را انجام می‌دادیم. بنابراین به نظرم جای افراد فعال و سمن‌ها بسیار خالی بود.

مصاحبه‌کننده: جدای از پروژه‌های مشارکتی، تجربه‌هایی در همکاری با سمن‌ها در کمیتهٔ شفافیت وجود داشت مثل همکاری با سمن‌ها در پروژهٔ «رصد»[۲۱]. در طول چهار سال هم که کمیته همکاری نسبتاً زیادی با اندیشکدهٔ «شفافیت برای ایران» داشت. البته این نکته اصل صحبت شما را زیر سؤال نمی‌برد و احتمالاً این‌گونه همکاری‌‌‌‌ها باید خیلی تجربه بشود تا شکل بگیرد و واقعاً یک ظرفیتی را فعال بکند، ولی شاید کمیتهٔ شفافیت در این زمینه صفرِ صفر هم نبود.

پریسا مختاباد: بله، شاید بشود این‌طور گفت که کمیتهٔ شفافیت برای پیشبرد دستورکارهای اصلی خودش در حوزهٔ شفافیت توانست با سمن‌ها و مؤسسات بیرون ارتباط بگیرد و از ظرفیت آن‌ها استفاده کند، ولی برای ایجاد تغییر اجتماعی نتوانست با سمن‌‌‌‌ها در تماس باشد.

مصاحبه‌کننده: شما مسئلهٔ پسماند را به‌عنوان مسئله‌ای که اصلی‌ترین بازیگر حکومتی آن شهرداری بود و سدم عبر را به‌عنوان مسئله‌ای بین‌نهادی که متولیان حکومتی متعددتری داشت مثال زدید. در تجربهٔ شما، تفاوتی بین این دو نوع مسئله از جهت قابل‌حل‌بودن آن‌ها وجود دارد؟

پریسا مختاباد: به نظر من تفاوت دو مسئله‌ای که گفتید در تعدد ذی‌نفعان سازمانی درگیر نیست، بلکه عامل مهم، تطابق (یا عدم تطابق) وظایف و اختیارات است. من درمورد پسماند می‌‌دانم که از ریز تا درشت شهرداری و در سطح ناحیه و منطقه کاملاً می‌‌توانند به مسئله ورود کنند، ولی در موضوعی مثل سد معبر می‌‌دانم با اینکه شهرداری مسئولیت رسیدگی به آن را بر عهده دارد اما مثلاً حق توبیخ و جریمه کردن ندارد. یعنی وظیفه‌ای بر عهده‌اش گذاشته شده که برایش قدرت اجرایی ندارد. همین است که مجبور می‌‌شود به‌صورت غیررسمی و غیرقانونی یک‌سری قلچماق را بیاورد که بازوی اجرایی‌اش بشوند و همین‌جا کلی زدوبند اتفاق می‌افتد.

یک تیمْ تحقیقی را دربارهٔ دست‌فروش‌هایی که سد معبر می‌کنند انجام داده بود و وقتی یکی از اعضای تیم برایم از مصاحبه‌هایی با خانم‌هایی که جورابی چیزی می‌فروختند تعریف کرد، واقعاً وحشتناک بود! آن‌ها هم یک پولی به شهرداری می‌‌دادند و هم یک پولی به مغازه‌‌ای که روبه‌روی آن می‌‌نشستند و مغازه‌دارها بعضاً درمورد اینکه این فروشندگان با چه کسی حرف بزنند و چطور لباس بپوشند برایشان تعیین‌تکلیف می‌‌‌‌کردند. یعنی یک‌جور برده‌‌‌‌داری خیلی عجیبی بود. شهرداری هم عملاً با کسانی که در ازای سد معبر پیاده‌رو به‌ش پول می‌‌دادند کاری نداشت. کلاً چیزی که در ماجرای سد معبر برای من جالب است این است که به سد معبر پیاده‌‌رو خیلی به چشم مسئله‌‌‌ نگاه نمی‌شود. سد معبرِ خیابان است که مسئله است که اتفاقاً پلیس خیلی راحت به آن ورود می‌کند.

مصاحبه‌کننده: با درنظرگرفتن همهٔ نقدهایی که تا اینجای صحبت به ایدهٔ شفافیت و عدم تناسب آن با زمینهٔ سازمانی و اجتماعی ما وارد کردید، اگر دوباره به نقطهٔ شروع همکاری با کمیتهٔ شفافیت برمی‌گشتید، این همکاری را آغاز می‌کردید؟ اساساً اولویتی برای مسئلهٔ شفافیت در نظام حکمرانی کشور قائل هستید؟

پریسا مختاباد: اگر دوباره به نقطهٔ شروع همکاری برمی‌گشتم، برای شفافیت نه، ولی برای پسماند همکاری می‌کردم. با این دولت (دولت سیزدهم) هم نه. یعنی می‌‌خواهم بگویم خیلی فرق دارد که چه دولتی سر کار باشد. اینکه شورای شهر پنجم نتوانست هیچ کاری انجام دهد به‌هرحال جالب است. شورا دست یک‌سری آدم بود که دلشان می‌‌‌‌خواست تغییراتی ایجاد کنند و نتوانستند. یعنی مسئله‌‌‌‌ها آن‌قدر پیچیده بود که کسی نتوانست سنگی از جلوی پای مردم بردارد. همان موقع هم که من همکار کمیته شده بودم، همهٔ دوستانم به من می‌‌گفتند تو مزدوری یا می‌‌گفتند مثلاً مگر چقدر پول می‌‌دهند که با این‌ها کار می‌‌‌‌کنی یا می‌‌‌‌گفتند چقدر ساده‌ای که فکر می‌کنی می‌شود کاری کرد و از این‌جور حرف‌ها. به‌‌‌‌خصوص کسانی که قبلاً با شهرداری کار کرده بودند از این حرف‌های ناامیدکننده زیاد می‌زدند، مثلاً یکی به من می‌‌گفت چقدر هم شهرداری شفاف است که شما برایش مسابقهٔ تحلیل داده‌های سایت شفاف گذاشته‌اید. الان من هم جزء همان تیم ناامیدها هستم. البته به کسی نمی‌‌گویم مزدور، ولی به این فکر می‌‌‌‌کنم که چقدرِ دیگر آن آدم‌‌هایی که الان در حال فعالیت‌اند هم قرار است مثل من ناامید شوند.

یک تجربه از یکی دوستانم بگویم. نقش ما در شورا چه بود؟ ما یک‌جور تسهیلگر بودیم. این دوست من هم در وزارت کار تسهیلگر بود. می‌رفت با بخش‌های مختلف صحبت می‌کرد که ببیند چه موانعی جلوی کار آن‌ها وجود دارد و چون دستیار احمد میدری (معاون وزیر) بود، قدرت بالایی هم داشت. حالا اینکه او هم درنهایت ناامید شد به ‌‌‌کنار، برداشت کلی‌اش این بود که بدنهٔ کارشناسی خیلی درک و شعورش بیشتر از بدنهٔ مدیریتی است و کارشناس‌‌ها گزارش‌‌‌‌های خوبی تهیه می‌‌کنند یا راهکارهای خوبی ارائه می‌دهند. ولی در عرصهٔ عمل، تصمیم‌‌‌‌گیری‌‌‌‌ها در جاهای دیگری و با ملاحظات دیگری که ملاحظات وزارت کار نیست انجام می‌‌شود و، به همین دلیل، تجربهٔ تسهیلگری در وزارت کار را تجربهٔ شکست‌‌‌‌خورده‌ای می‌دانست.

برای من، داستان شورای شهر هم شبیه داستان وزارت کار است. سؤال این است که چطور می‌شود وارد شورای شهر شد و تغییراتی ایجاد کرد که پایدار هم باشد؟ آیا واقعاً به‌‌‌‌صورت کلی ناممکن است؟ از حیث نظری مطالعات زیادی تأییدکنندهٔ این هستند که تغییر از بالا تغییر پایداری نیست. اگر تغییر از پایین باشد و پشت آن خواستهٔ مردمی باشد، ممکن است تغییر واقعی پایدار اتفاق بیفتد. برای همین مثلاً ایده‌ای مثل ایدهٔ شفافیت که تغییر از بالا را دنبال می‌کرد و نیرویی در بیرون از مجموعهٔ مدیریت شهری وجود نداشت که شفافیت را طلب کند (چون بهره‌ای از شفافیت نبرده بود)، عملاً نمی‌توانست تغییر پایدار ایجاد کند. برای همین من از ایدهٔ شفافیت دفاع نمی‌‌کنم، ولی از کمیته‌‌ای که تلاش می‌‌کرد یک کارهایی انجام بدهد دفاع می‌‌کنم. اگر به سال ۹۷ برگردم، دوباره عضو کمیتهٔ شفافیت خواهم شد، اما دیگر ده پروژه را هم‌زمان جلو نمی‌‌برم. فقط یک پروژه را می‌‌برم جلو.

مصاحبه‌کننده: آن هم با موضوعی غیر از موضوع شفافیت؟

پریسا مختاباد: بله. البته شفافیت درمورد ۱۳۷ و ۱۸۸۸ اتفاقاً به نظرم معنادار است. منظورم از شفافیت این نیست که داده‌های پیام‌های ثبت‌شده را منتشر کنیم. منظورم این است که بسترمان را جوری تغییر دهیم که متوجه شویم کجاها چه مسئله‌‌ای وجود دارد و خواست عمومی در آن چیست. اینکه خواست عمومی را جمع کنیم -کاری که در اصطلاح پلتفرمی به آن aggregation of data (تجمیع داده‌ها) می‌گویند- اتفاق خوبی است. می‌‌خواهم بگویم اگر شورای شهر با این مشکل مواجه است که ایدهٔ شفافیت یا ایده‌های دیگرش به جایی نمی‌‌رسد، شاید باید به این فکر کند که امر جمعی را خطاب قرار نداده است، از عدم ارتباط با نهادهای مدنی گرفته تا اینکه دادهٔ خامی را انتشار می‌دهد که هیچ پتانسیل جمعی ندارد.

مصاحبه‌کننده: گفتید مسئلهٔ پسماند به نظرتان مسئلهٔ مهمی است که پیگیری شود، ولی نه در این دولت و بعد راجع به این صحبت کردید که شورای شهر اصلاح‌طلب هم بالاخره نتوانست کاری انجام دهد. سؤالم این است که اصلاً چقدر مسائل حکمرانی کشور را از مسائلی می‌‌دانید که حل یا عدم ‌‌‌حل آن به اینکه چه گروه سیاسی‌‌‌‌ای سرِ کار باشد وابستگی دارد و چقدر این‌ها را مسائلی می‌دانید که ریشهٔ غیرسیاسی دارد و اینکه چه گروه سیاسی‌ای سر کار باشد تأثیر ویژه‌ای بر حل یا عدم حل آن ندارد؟

پریسا مختاباد: اینکه گفتم در دولت فعلی (دولت سیزدهم) کار نمی‌کنم دلیلی شخصی دارد و بیشتر به‌خاطر فشار هم‌‌سالان است. یعنی برای آدم‌های دوروبرم توجیهی ندارم که بگویم با این دولت کار می‌‌کنم. حالا اصلاً نمی‌‌خواهم درمورد دوقطبی حرف بزنم ولی شرایط سیاسی یک‌جور قهر اجتماعی است. تا زمانی که یک‌سری خواسته‌‌‌‌های اولیهٔ مردمی مثل آزاد کردن زندانی‌‌‌‌ها به ثمر نرسد همکاری‎کردن به‌صورت شخصی برای من یک‌جور انگ است. ولی از آن طرف کاملاً می‌‌فهمم همان‌طور که خود من و افرادی که در دانشکدهٔ علوم اجتماعی می‌‌شناسم، در دولت قبلی، کارشناسان ناامیدی بودیم که به‌هرحال داشتیم کار می‌‌کردیم، الان هم این دولت کارشناسان ناامیدی دارد که همین شکلی برایش کار می‌‌کنند. البته این‌ها نظرات کاملاً شخصی من است و انتظار ندارم کسی با من موافق باشد. خلاصه من نمی‌توانم این ماجرا را فارغ از جناح سیاسی و وضعیت اجتماعی ببینم.

به‌علاوه، بخشی از مشکل من با کارکردن برای این دولت هم این است که به آن‌ها اعتماد ندارم. اگر بخواهم مثال بزنم، طبق شنیده‌هایم، نتایج مطالعات اجتماعی به نهادهای امنیتی داده می شود برای برخورد فیزیکی و بگیروببند. نکته‌ای که می‌خواهم بگویم این است که بعضی مواقع،‌‌‌ کارشناسان اجتماعی، با هدف حل یک مسئلهٔ مشخص اجتماعی، کاری را انجام می‌دهند اما حکومت به خاطر اینکه با بحرانی روبه‌رو شده است، از نتیجهٔ کار همان بخش اجتماعی استفاده می‌‌کند برای اینکه راهکار خودش را پیش ببرد و این ایجادِ بی‌اعتمادی می‌کند.

مصاحبه‌کننده: جدای از موضع شخصی شما، تحلیل شما از ریشه‌‌‌‌های ناکارآمدی حکمرانی ما چیست؟ چقدر ریشهٔ مشکل را سیاسی می‌بینید و چقدر فارغ از این می‌‌دانید که چه گروه سیاسی سر کار باشد؟

پریسا مختاباد: فکر نمی‌کنم دانش آن را داشته باشم که درمورد ساختار کلی حکمرانی کشور نظر بدهم، اما فکر می‌‌کنم قطعاً ساختار دولت دارد جوری کار می‌‌کند که ربطی ندارد که چه جناحی سرِ کار باشد. یعنی در ناکارآمدی پیوسته دارد کار می‌‌‌‌کند و یک بخش آن به‌‌خاطر همان کارشناس‌‌‌‌هایی است که دارند با جان و دل کار می‌‌‌‌کنند که این بدنهٔ لَخت را جلو ببرند. یکی از این کارشناس‌‌‌‌ها که در ستاد شورایاری بود می‌‌گفت ما دیگر برای تغییر امیدی نداریم ولی اگر ببینیم یک سقوطی دارد ایجاد می‌‌شود یا یک طرح بدی دارد انجام می‌‌شود ما حتماً دنبال ترمزگیری هستیم که مانع وقوع آن شویم. من این را مثلاً در مرکز پژوهش‌‌‌‌های مجلس هم می‌‌‌‌بینم که یک‌سری آدم مانع از این هستند که هر طرحی تصویب شود.

مصاحبه‌کننده: فکر می‌کنید اگر خانم آروین به‌جای اینکه نمایندهٔ شورای شهر باشد یک مدیر ارشد در شهرداری می‌بود یا شما به‌جای اینکه کارشناس شورای شهر باشید کارشناس شهرداری می‌‌شدید، در میزان تأثیرگذاری یا توان پیشبرد یک‌سری از ایده‌‌ها تغییری ایجاد می‌‌شد؟

پریسا مختاباد: فکر نکنم. یعنی اگر جایگاه ما شهرداری بود حتی وضعیت خیلی بدتر می‌‌شد. کمااینکه مثلاً یکی مثل معاون فرهنگی و اجتماعی وقت شهرداری هم، با این‌همه انتقادی که به عملکرد شهرداری در حوزهٔ اجتماعی داشت، باز هم نمی‌‌توانست کاری انجام دهد یا تغییری ایجاد کند. اتفاقاً به نظرم در بستر شهرداری و شورا، شورا آن نهادی است که دست بالا را دارد و ممکن است بتواند یک کارهایی انجام دهد.

مصاحبه‌کننده: به‌عنوان سؤال آخر، پریسا مختاباد قبل از همکاری با کمیتهٔ شفافیت با پریسا مختاباد بعد از همکاری با کمیتهٔ شفافیت چه تفاوت‌هایی کرد؟

پریسا مختاباد: خیلی چیزها از بحث اجرایی و پیچیدگی‌های آن یاد گرفتم. مثلاً اینکه درمورد پسماند، چطور آن چیزی که ایده‌‌آل ماست واقعاً نامیسر است یا اینکه مشکل آلودگی هوا چرا حل نمی‌شود. فکر کنم پیچیدگی حل مسئله در عمل را فقط آدم‌‌‌‌هایی که از نزدیک با کار اجرایی درگیر بشوند متوجه می‌‌شوند.

چیز دیگری که به آن فکر کردم و یاد گرفتم این بود که تغییر از بالا شاید آن رویکردی نیست که به تغییر و حل مسئلهٔ اجتماعی کمک کند و به همین دلیل، اگر به دنبال تغییر هستیم، راهش ورود به دولت نیست.

مصاحبه‌کننده: خیلی ممنونیم از فرصتی که در اختیار ما گذاشتید.

پریسا مختاباد: من هم از شما ممنونم.

[۱] open data

[۲] ای‌پی‌آی (Application Programing Interface) سرواژهٔ انگلیسی واسط برنامه‌نویسی نرم‌افزار است که به معنای استانداردی است که یک سامانهٔ نرم‌افزاری، طبق آن، با دیگر سامانه‌ها تبادل داده انجام می‌دهد.

[۳] امیر رنگین‌کمان، مشاور کمیتۀ شفافیت و شهر هوشمند

[۴] برنامة پنج‌سالهٔ سوم توسعة شهر تهران (۱۴۰۲-۱۳۹۸)، مصوب دی‌ماه۹۷

[۵] پریسا مختاباد در حال حاضر دانشجوی دورهٔ دکترا رشتهٔ جامعه‌شناسی علم و تکنولوژی در دانشگاه چالمرز سوئد است.

[۶] بند ۴ مادهٔ ۱۹ برنامة پنج‌سالهٔ سوم توسعهٔ شهر تهران، مصوب دی‌ماه۹۷، شهرداری را مکلف کرده است به «راه‌اندازی درگاه واحد خدمات و اطلاع‌رسانی شهرداری، شرکت‌ها و سازمان‌های تابعه با رویکرد ساده‌سازی کاربرد آن برای گروه‌های مختلف شهروندی و در بسترهای مختلف».

[۷]   citiZen Relationship Management

[۸] اشارهٔ پریسا مختاباد به شرکت شهرداری تهران در Smart City Expo World Congress در سال ۲۰۱۹ است که هرساله در بارسلونای اسپانیا برگزار می‌شود.

[۹] data.tehran.ir

[۱۰] بند ۱ مادهٔ ۲۰ برنامهٔ پنج‌سالهٔ سوم توسعهٔ شهر تهران، مصوب دی‌ماه۹۷، شهرداری را مکلف کرده است به «تدوین و ابلاغ سند حکم‌روایی دادهٔ شهرداری و تدوین سیاست‌ها و تنظیم مقررات لازم با هدف توسعهٔ رویکرد داده باز و به‌اشتراک‌گذاری داده‌های شهری با کلیهٔ ذی‌نفعان تا پایان سال اول برنامه».

[۱۱] Artifitial Intelligence: هوش مصنوعی

[۱۲] رویدادی که در آن علاقه‌مندان به برنامه‌نویسی و توسعهٔ نرم‌افزار در یک بازهٔ زمانی چندروزه روی توسعهٔ یک نرم‌افزار یا سخت‌افزار کار می‌کنند.

[۱۳] Internet of Things: اینترنت اشیا

[۱۴] PDIA: Problem Driven Iterative Adaptation

[۱۵] طرح جامع پسماند شهر تهران، مصوب ۲۲/۰۱/۱۴۰۰

[۱۶] ان‌جی‌او (Non Govermental Organization) سرواژهٔ انگلیسی سازمان غیردولتی است که در فارسی، معمولاً، معادل سمن (سازمان مردم‌نهاد) برای آن به کار می‌رود.

[۱۷] قانون مدیریت پسماندها، مصوب سال ۸۳

[۱۸] سید محمود میرلوحی، عضو پنجمین دورۀ شورای شهر تهران و رئیس کمیتهٔ «اقتصادی و تنظیم مقررات شهری» ذیل کمیسیون «برنامه و بودجه»

[۱۹] منظور مصاحبه‌شونده «ستاد مدیریت محله» است که دبیرخانهٔ آن ذیل معاونت فرهنگی و اجتماعی شهرداری دارد.

[۲۰] بنا بر بند ۶ مادهٔ ۵۵ قانون شهرداری‌ها

[۲۱] پروژهٔ رصد شفافیت شوراها و شهرداری‌های کشور، سال ۹۸ با هدف ارائة استانداردی برای ارزیابی و مطالبهٔ شفافیت مجموعه‌های مدیریت شهری کشور آغاز شد. اولین دورهٔ رصد، زمستان ۱۳۹۸ توسط کمیتۀ شفافیت و شهر هوشمند شورای شهر تهران در همکاری با جمعی از سمن‌های فعال در حوزهٔ شفافیت و مبارزه با فساد انجام گرفت و وضعیت شفافیت در ۳۲ شهر بالای پانصدهزار نفر کشور از طریق بررسی وب‌سایت شوراها و شهردارهای این شهرها ارزیابی شد. برای مشاهدهٔ اطلاعات بیشتر دربارهٔ این پروژه و خروجی دورهٔ اول رصد به آدرس tpmonitor.ir مراجعه کنید.

مصاحبه با سمیه فروغی- شهریور ۱۴۰۲

مصاحبه‌کننده: ما تابدین‌جا با افراد مختلفی، از کارشناسان کمیتهٔ شفافیت گرفته تا مدیران و کارشناسان شهرداری، مصاحبه کرده‌ایم. در تعدادی از مصاحبه‌ها، از جمله مصاحبه‌ای که با خود شما داشتیم، از حوزهٔ املاک به‌عنوان حوزه‌ای که پیشبرد شفافیت در آن با پیچیدگی و مقاومت زیادی روبه‌رو بود یاد شده است. در گفت‌وگوی حاضر می‌خواهیم به‌طور مفصل به حوزهٔ املاک بپردازیم. کمیتهٔ شفافیت در این حوزه چه دستورکاری را دنبال می‌کرد و به چه نتایجی دست یافت؟

سمیه فروغی: ما به دنبال آن بودیم که اطلاعات معاملات ملکی در سامانهٔ معاملات ثبت، و روی سایت شفاف، منتشر شود. برای این کار لازم بود تا ابتدا اطلاعات املاک شهرداری جایی ثبت شده باشد. پس یک بخش از دعوای ما با شهرداری مربوط به ثبت اطلاعات املاک بود و بخش دیگر مربوط به ثبت الکترونیکی اطلاعات معاملات، که بدانیم اصلاً معاملهٔ املاک دارد چطور انجام می‌شود و نقش سازمان املاک چیست.

بر سر اینکه اطلاعات املاک در کدام سامانه ثبت شود و ارتباط بین سامانه‌های معاملات، مالی و املاک چگونه باشد بحث و دعواهای بسیاری انجام شد. آخرین طراحی‌ای که بر سر آن توافق کردیم این بود که اطلاعات ملک در سامانهٔ املاک ثبت شود؛ برای این ملک یک کد اموال در سامانهٔ مالی تعریف شود؛ و هنگام انجام معامله روی این ملک، سامانهٔ معاملات، از طریق آن کد اموال، بفهمد که معامله دارد روی کدام ملک انجام می‌شود. همچنین هنگام انجام معامله، اطلاعاتی همچون متراژ و لوکیشن ملک از طریق سامانهٔ املاک در اختیار سامانهٔ معاملات قرار گیرد.

ابتدا این را بگویم که سازمان املاک هم، مثل ما، می‌خواست تا ثبت اطلاعات املاک و ثبت اطلاعات معاملات ملکی اتفاق بیفتد. شاید یک دلیل آن این بود که بفهمد شهرداری‌های مناطق چه املاکی دارند و با املاکشان چه می‌کنند، چون مناطق لزوماً اعلام نمی‌کنند که چه ملکی دارند. شهرداری منطقه‌، درصورتی‌که ملکی را اجاره داده باشد، اگر فسادی در کار نباشد و پول اجاره را در جیبش نگذارد، درآمد آن را در سامانهٔ مالی شهرداری ثبت می‌کند تا درآمدش را بالا نشان دهد. اما این امکان هم وجود دارد که ملکی را با قیمت پایین‌تر به دوست و آشنا داده باشد. در این موارد، شهرداری منطقه نمی‌خواهد بگوید مال‌الاجارهٔ این ملک مربوط به کدام ملک است که مثلاً سازمان املاک نفهمد این ملک مالِ شهرداری است و دست شهرداری منطقه است.

می‌دانید، من یک بار به خانم آروین هم گفتم که با این کارهایی که ما کردیم، واقعاً در راستای تقویت سازمان املاک قدم برداشتیم. به یاد می‌آورم در جلسه‌ای، از سازمان‌املاکی‌ها پرسیدم می‌دانند در فلان بازهٔ زمانی چند معاملهٔ ملکی در سامانهٔ املاک ثبت شده یا نه. چون طبق مصوبات، آن‌ها باید خبردار می‌شدند، مگر املاکی که متراژش خیلی کم بود، یک گوشه‌کناری افتاده بود و نه می‌شد آن را ساخت و نه می‌شد کار دیگری با آن کرد؛ فقط می‌شد کیوسک یا غرفه‌ای در آن زد. سازمان املاک فقط درمورد این املاک به مناطق اجازه داده بود که بدون اطلاع سازمان، رأساً روی آن معامله کنند.

خلاصه در پاسخ به سؤالی که مطرح کردم، یک عددی گفتم و پرسیدم که خبر داشتند این تعداد معامله انجام شده است یا نه. گفتند نه، می‌شود لیستش را به ما بدهید؟ یعنی کاری که ما پیگیر آن بودیم برای آن‌ها هم واقعاً آورده داشت، هرچند از اینکه سامانهٔ املاک به سامانه‌های دیگر وصل شود خوششان نمی‌آمد چون قدرت انحصاری‌شان روی اطلاعات املاک کم می‌شد. متوجه نبودند که بدون این ارتباطات بین‌سامانه‌ای و محدودیت‌هایی که به این واسطه روی گردش کار معاملات ملکی اعمال می‌شود، جامعیت و اعتبار اطلاعات سامانهٔ خودشان هم پیشرفت چندانی نخواهد کرد.

مصاحبه‌کننده: گفتید که برای شفافیت معاملات ملکی، طراحی‌ای برای اتصال سه سامانهٔ املاک، مالی و معاملات تهیه شد. این طراحی پیاده‌سازی شد؟

سمیه فروغی: پیگیری اجرایی‌شدن این طراحی جالب و در عین حال نفسگیر بود. هرچه جلوتر می‌رفتیم موانع جدیدی پدیدار می‌شد.

به‌منظور ثبت ملک در سامانهٔ املاک، ادارهٔ املاک منطقه باید به سامانهٔ جامع مالی شهرداری وصل می‌شد و از زیرسیستمِ «اموال و دارایی» برای املاک خود کد اموال می‌گرفت. مشکلی که در دریافت کد اموال برای املاک وجود داشت این بود که برخی از املاک شرایط دریافت کد اموال را نداشتند، مثلاً ثبت دفتری نشده بودند یا معارض داشتند و پروسهٔ حقوقی مربوط به آن‌ها هنوز نهایی نشده بود. برای حل این مشکل، پیشنهاد ما به سازمان فناوری و سازمان املاک این بود که سامانهٔ مالی یک کد اموال الکی برای این املاک تولید کند که کار راه بیفتد. آن‌ها هم می‌گفتند نه، به‌لحاظ حسابداری، ما نمی‌توانیم این کار را انجام دهیم.

کار دیگری که انجام شد این بود که در سامانهٔ معاملات، انواع معاملهٔ ملکی (خرید، فروش، اجاره، تهاتر) را تعریف کردیم تا مناطق بتوانند گردش کار معاملات ملکی را از طریق سامانهٔ معاملات انجام دهند. همان‌طور که پیشتر اشاره کردم، خواستهٔ ما این بود که سرویسی بین سامانهٔ املاک و سامانهٔ معاملات ایجاد شود و اطلاعات پایهٔ ملک، که برای انجام معامله مورد نیاز بود، به‌صورت سامانه‌ای، از سامانهٔ املاک به سامانهٔ معاملات فراخوانی شود.

این ارتباط برقرار شد اما چندان پایدار نماند چراکه ادارات املاک مناطق لزوماً اطلاعات ملک مورد معامله را در سامانهٔ املاک ثبت نمی‌کردند. اساساً سازمان املاک هم تمایل نداشت اطلاعات سامانهٔ خود را در اختیار دیگران بگذارد.

راهکار ما برای حل این مشکل این بود که امکان ثبت اطلاعات پایهٔ ملک، به‌طور مجزا، در سامانهٔ معاملات ایجاد شود. البته شهرداری‌های مناطق با این راهکار موافق نبودند؛ می‌گفتند وقتی ادارهٔ املاک ما قرار است یک بار اطلاعات املاک را در سامانهٔ املاک وارد کند، چه دلیلی دارد واحد قراردادها هم هم‌زمان این کار را انجام دهد؟ دوباره‌کاری است!

به‌رغم مخالفت مناطق، این راهکار در سامانهٔ معاملات پیاده‌سازی شد. حالا مشکلی که وجود داشت این بود که نمی‌توانستیم مطمئن باشیم مناطق همهٔ معاملات ملکی خود را از طریق سامانهٔ معاملات انجام می‌دهند. به همین دلیل هم رفتیم دنبال ایده‌هایی مثل قفل‌کردن ردیف بودجه.

ببینید، در بودجه، چه در سمت منابع و چه در سمت مصارف، چند ردیف مربوط به اموال غیرمنقول است. هزینه و درآمد حاصل از خرید و فروش اموال غیرمنقول، که یکی از آن‌ها ملک است، یا درآمد حاصل از مال‌الاجاره ذیل این ردیف‌ها قرار می‌گیرد. طبق قاعده، واحد اجرایی، موقع انجام معامله، باید در سامانهٔ مالی ثبت کند که از چه ردیف بودجه‌ای دارد استفاده می‌کند.

شهرداری‌های مناطق تمایل نداشتند اطلاعات معاملات ملکی را ثبت کنند اما تمایل داشتند که درآمد خودشان را بالا نشان دهند چون یکی از شاخص های ارزیابی عملکرد مناطق مربوط به رتبهٔ منطقه در میزان درآمد غیرنقد است که درصد بالایی از آن را درآمد حاصل از فروش و اجارهٔ اموال تشکیل می‌دهد. انگیزهٔ آن‌ها از زیاد نشان‌دادن درآمدشان این بود که نشان دهند چقدر خوب از املاکشان استفاده می‌کنند.

ما گفتیم زمانی که یک شهرداری منطقه می‌خواهد درآمد حاصل از مثلاً مال‌الاجاره را در سامانهٔ مالی ثبت کند، این امکان را نداشته باشد، مگر اینکه اطلاعات قرارداد مربوط به آن را در سامانهٔ معاملات ثبت کرده باشد و مشخص باشد که این درآمد از کجا و از محل چه قراردادی به دست آمده است، یعنی باید حتماً کد قرارداد را وارد کند (برقراری ارتباط بین سامانهٔ مالی و سامانهٔ معاملات). این خودش داستان ایجاد کرد، چون تا آن زمان، مواردی وجود داشت که بدون بستن قرارداد، ملک را اجاره می‌دادند….

مصاحبه‌کننده: پس درآمد حاصل از آن را چطور ثبت می‌کردند؟

سمیه فروغی: چک می‌گرفتند و آن را می‌آوردند ذیل ردیف درآمدی مربوطه ثبت می‌کردند، بدون آنکه لازم باشد اطلاعاتی درخصوص قرارداد آن ثبت کنند.

پس ما پیگیری کردیم که ثبتِ اصطلاحاً «عامل درآمد» در سامانهٔ مالی اجباری شود. این کار به این معنا بود که اگر درآمدْ از محل یک قرارداد است، اطلاعات آن قرارداد باید پیش از‌ آن در سامانهٔ معاملات ثبت شده باشد تا بتوان درآمد را در سامانهٔ مالی ثبت کرد. همین کار را برای «عامل هزینه» هم پیگیری کردیم. مدیر سامانهٔ مالی در سازمان فاوا به من گفت که اجباری‌شدن عامل هزینه و درآمد، به نوبهٔ خود، باعث نظم‌بخشی شد. مثلاً تا قبل از آن، اجاره لزوماً در قالب قرارداد نبود اما بعد از آن، یک اطلاعات حداقلی از قرارداد ثبت می‌شد.

البته اجباری‌کردن عامل هزینه و درآمد آن‌قدرها هم کار آسانی نبود و پیچیدگی‌های خودش را داشت چون اجباری‌کردنشان کارها را قدری به هم می‌ریخت. مثلاً آخر سال که می‌شد، شهرداری منطقه با سازمان فاوا دعوا می‌کرد که می‌خواهیم حساب‌های مالی را ببندیم و چاره‌ای نداریم، این را اختیاری کنید. ما چندین بار این‌ها را اجباری و دوباره اختیاری کردیم.

یادم می‌آید چند بار با حضور خانم آروین و شهرداری جلسه گذاشتیم در این لِوِل که به ما نشان دهند عامل هزینه و درآمد اجباری شده است. آن‌ها می‌گفتند اجباری است اما ما نمی‌فهمیدیم که راست می‌گویند یا نه. برای همین من خودم هم به شهرداری‌های مناطق می‌رفتم تا، با سطح دسترسی مناطق، اجباری‌بودن یا نبودن عامل هزینه و درآمد در سامانهٔ مالی را بررسی کنم. از صفحه اسکرین‌شات می‌گرفتم، می‌آوردم در جلسه و با یک نمونهٔ عینی نشان می‌دادم که اجباری بوده یا نه. فکر نمی‌کنم هیچ مسئولی در هیچ لِولی در جمهوری اسلامی، این‌طور که خانم آروین به موضوعات ورود می‌کرد به موضوعات ورود کند.

این را در پرانتز بگویم که خانم آروین از شهرداری خواسته بود تا دسترسی او به یک‌سری از سامانه‌های شهرداری را باز کند. شهرداری گاهی در دادن دسترسی بازی درمی‌آورد و گاهی هم دسترسی را ایجاد می‌کرد اما ما نمی‌توانستیم مطمئن باشیم که دسترسی کامل به ما داده شده است. درمورد دسترسی به سامانهٔ املاک، این چالش خیلی جدی بود.

مصاحبه‌کننده: برای گرفتن دسترسی چه پروسه‌ای را طی کردید؟

سمیه فروغی: دو-سه تا نامهٔ رسمی به شهردار زدیم و گفتیم که ما دسترسی به یک‌سری از سامانه‌ها را می‌خواهیم. در جلسات مختلف هم این موضوع مطرح می‌شد.

حالا ما چطوری متوجه می‌شدیم که دسترسی‌مان کامل نیست؟‌ این‌طوری که مثلاً وقتی من با کارمندان ادارات املاک مناطق جلسه می‌گذاشتم و ازشان می‌خواستم جلوی من سامانهٔ املاک را باز کنند، می‌دیدم یک‌سری ماژول‌ها در سامانه وجود دارد که زمانی که با دسترسی‌ای که به خانم آروین داده شده بود سامانه را باز کرده بودم آن‌ها را ندیدم.

مصاحبه‌کننده: پاسخ شهرداری به نامه‌هایی که برای دریافت دسترسی می‌زدید چه بود؟

سمیه فروغی: ادعای آن‌ها این بود که ما دسترسی را داده‌ایم. کاری که می‌کردند این بود که دسترسی ما به یک‌سری داشبوردهای اطلاعاتی را باز می‌کردند و می‌گفتند اطلاعاتی که می‌خواهید آنجا هست و باید کلی پیگیری می‌کردیم تا دسترسی به بعضی بخش‌ها را برای ما باز کنند. بعد باید هی نامهٔ یادآوری می‌زدیم به آقای فرجود[۱] که هنوز دسترسی فلان سامانه را نداده‌اند یا مثلاً آخر جلسه، همین‌طور سرِپا که داشتند خداحافظی می‌کردند، خانم آروین به آقای فرجود می‌گفتند آقا، بگو این دسترسی را هم بدهند. حالا اگر کارشناس مسئول این کار آنجا حاضر نبود، آقای فرجود به خانم آروین می‌گفت فردا یک زنگ بزن یا یک پیام به من بده تا به او بگویم. یا مثلاً قرار می‌شد آقای جواهریان[۲] فردا با دفتر فرجود تماس بگیرد و پیگیری کند. چنین فرایندهایی طی شد. ادعای سازمان املاک هم این بود که من دسترسی موردنظر شما را داده‌ام.

مصاحبه‌کننده: شما تابدین‌جا درمورد املاک و معاملات ملکی شهرداری‌های مناطق صحبت کردید. املاک و معاملات ملکی سازمان املاک شرایط متفاوتی داشتند؟

سمیه فروغی: معاملات خود سازمان املاک بحث دیگری است. ببینید، یک‌سری املاک تحت اختیار شهرداری منطقه هستند و یک‌سری املاک فرامنطقه‌ای و تحت اختیار سازمان املاک هستند. آن ملکی که تحت اختیار سازمان املاک بود به منطقه هیچ ربطی نداشت و بخش زیادی از فرایند معاملاتش در خود سازمان املاک انجام می‌شد.

شفافیت معاملات ملکی سازمان املاک پیچیدگی زیادی نداشت. تعداد و اهمیت املاکی که در اختیار داشت، در مقایسه با مناطق، کمتر بود. تعداد معاملاتش هم همین‌طور. یادم است در یک سال شاید سه‌-چهار مورد معامله داشت. البته متراژها خیلی بالا بود و اجازهٔ خود شخص شهردار را می‌‌خواست. حتی مصوبه داده بودند که برای فروش این املاک مصوبهٔ شورا هم لازم است و در این راستا، چند لایحه هم به شورا آمد.

ما کلی زور زدیم و زمان زیادی صرف کردیم که سازمان املاک اطلاعات معاملاتش را در سامانهٔ معاملات ثبت کند. تلاش‌هایمان چندان موفقیت‌آمیز از آب درنیامد چون درنهایت، کاری که سازمان املاک می‌کرد این بود که معاملاتش را بدون گردش در سامانه ثبت کند. یادم است سه-چهار بار آمدند و گردش کار معاملاتشان را، برای آنکه در سامانه پیاده‌سازی شود، ارائه دادند و گردشی که هر بار می‌دادند با گردش دفعهٔ قبل فرق می‌کرد. مثلاً می‌گفتند ما فهمیدیم فرایند قبلی فرایند خوبی نیست و تغییرش دادیم. یا اینکه هی معاونت‌های سازمان را کم و زیاد می‌کردند و این خودش به معنای تغییر در nodeهای فرایند بود.

این تغییرات خیلی ما را کلافه کرد. اینجا به سازمان‌فاوایی‌ها هم حق می‌دادیم که شاکی شوند، چون کدزدن، برنامه‌نوشتن و پیاده‌سازی سامانه کار آسانی نیست که هی بخواهی فرایندی که باید پیاده‌سازی شود را تغییر دهی.

خلاصه معاملات ملکی سازمان املاک شفاف نبود. حداقل به‌لحاظ سامانه‌ای جایی ثبت نمی‌شد، به دلیل همین تغییراتی که در فرایندهای معاملات اتفاق می‌افتاد. این فرایندها در دورهٔ هر کدام از مدیرانی که آمدند فرق می‌کرد. مثلاً در دورهٔ ما، آخرین مدیرعامل سازمان املاک تصمیم گرفت برای صرفه‌جویی در زمان، فرایند معامله را از حالت دوامضایی به تک‌امضایی تغییر دهد.

خب، پس فرایند در حال تغییر بود و ما هم هیچ‌وقت موفق نشدیم فرایند انجام معاملات سازمان املاک را در سامانهٔ معاملات پیاده کنیم. اینکه آیا، پس از انجام معامله، اطلاعات همهٔ معاملاتشان را وارد سامانه می‌کردند یا نه هم محل سؤال بود. به نظر من کامل وارد نمی‌کردند و چون از سامانهٔ مالی شهرداری هم به‌طور کامل استفاده نمی‌کردند،‌ راهکارهایی مثل بستن ردیف‌های بودجه تضمین نمی‌کرد که اطلاعات همهٔ معاملاتشان وارد شود. ما فقط دو سال دنبال این دویدیم که سامانهٔ مالی‌شان، که قبلاً «رای‌ورز» یا شاید هم «همکاران سیستم» بود، را به سامانهٔ مالی شهرداری تغییر دهند. تا دقیقهٔ آخر هم اینکه به‌طور کامل از سامانهٔ مالی شهرداری استفاده می‌کنند یا نه نامشخص بود. این‌طور نبود که هیچ اطلاعاتی در سامانهٔ مالی وارد نکنند، ولی حجم اطلاعات وارده‌شده و اسناد ثبت‌شده کم بود و به نظر می‌رسید بخش‌هایی از اطلاعات را در سامانه وارد نمی‌کنند. خلاصه یعنی سازمان املاک حتی استفاده از سامانهٔ مالی شهرداری را هم قبول نمی‌کرد.

مصاحبه‌کننده: درمورد معاملات املاک صحبت کردیم. می‌ماند بحث ثبت اطلاعات املاک.

سمیه فروغی: شهرداری می‌گفت شصت و خرده‌ای هزار ملک دارم که اسناد کاغذی همهٔ این‌ها را اسکن و آرشیو کرده‌ام. اما واردکردن اطلاعات به‌صورت فیلدی در سامانه و پرکردن همهٔ فیلدها پروسهٔ زمان‌بری بود. مثلاً گزارش می‌دادند که از جلسهٔ پیش تا الان اطلاعات پانصد ملک دیگر را وارد سامانه کرده‌ایم. بعضی از این املاک معارض یا مدعی داشت و می‌گفتند برای اینکه اطلاعات آن‌ها در سامانه ثبت شود، لازم است دعواهای حقوقی که روی این املاک بود را حل کنیم و حل‌شدن آن‌ها هم طول می‌کشد. مسئلهٔ دیگر این بود که خیلی از معاملات ملکی که انجام شده بودند ثبت دفتری نشده بودند. مثلاً یک توافق کاغذی بین شهرداری با فردی صورت گرفته بود، و خود این هم پروسه‌ای بود که دربیاورند صاحب فلان ملک واقعاً کیست.

اتفاق دیگری که می‌افتاد این بود که افراد یا سازمان‌های بیرونی روی بعضی‌ از املاک که ثبت دفترخانه‌ای نشده بودند دست می‌گذاشتند و ادعا می‌کردند که شهرداری ملکشان را گرفته است. شهرداری هم نمی‌توانست در موعد مقرر از بین اسناد کاغذیش اطلاعات مربوط به معاملهٔ آن ملک را پیدا کند، بنابراین شواهد کافی برای اثبات اینکه پول این ملک را قبلاً داده و آن را خریده است نداشت و مجبور می‌شد دوباره و سه‌باره برای یک ملک پول بدهد. ثبت اطلاعات املاک در سامانه به جلوگیری از این اتفاق هم کمک زیادی می‌کرد چون دسترسی به اسناد و مدارک مربوط به هر ملک را سرعت می‌بخشید.

بحث دیگری هم بود که طی تفاهم با سازمان ثبت املاک و اسناد کشور، لیست املاکی که شهرداری مدعی مالکیت آن‌ها است در اختیار این سازمان قرار گیرد و هر اقدام قضایی یا معامله‌ای که خواست روی هر کدام از این املاک انجام شود، سازمان ثبت ملک را فریز کند و به شهرداری آلارم داده شود. چون ممکن بود چنین اقداماتی انجام شود و شهرداری نفهمد یا وقتی کار تمام شود تازه شهرداری بیاید بگوید این ملک مال من بود. این‌طور به یاد می‌آورم که تفاهم‌نامه بسته شد و سازمان املاک مدعی بود که اجرایی شده است. البته نه ما بررسی دقیقی درخصوص صحت این ادعا انجام دادیم و نه گزارش دقیقی در این باره به دست ما رسید.

ببینید، تفاهم با سازمانِ ثبتْ فکر ما نبود. این راهکار طی ادوار مختلف به فکر همه رسیده بود. فکر می‌کنم مصوبه‌ای مربوط به سال ۹۳ یا ۹۴ دقیقاً به همین موضوع اشاره کرده بود. اما خب درمورد به نتیجه‌نرسیدن آن، یکی می‌گوید خودِ شهرداری نخواسته، یکی می‌گوید سازمان ثبت خیلی سازمان کُند و ناتوانی است، یکی می‌گوید در دوره‌های مختلف این دو مجموعه (شهرداری و سازمان ثبت) ارتباط خوبی با همدیگر نداشته‌اند. نکته‌ای که می‌خواهم به آن اشاره کنم این است که در حوزهٔ املاک، نه مسائلْ جدید بودند و نه راهکارها. یعنی من راهکاری نشنیدم که خیلی جدید باشد و آن را امتحان کرده باشیم و برای اولین بار دیده باشیم که به نتیجه نمی‌رسد.

به‌هرحال، شناسایی و ثبت اطلاعات املاک شهرداری مأموریت سازمان املاک است. یادم می‌آید یک بار برای بازدید از ساختمانی که اسناد املاک شهرداری در آن نگهداری می‌شد رفته بودم. من چون تک‌نفره برای بازدید رفته بودم خیلی چیزهای امنیتی را دیدم. اگر به همراه عضو شورا می‌رفتم احتمالاً خیلی چیزهایی که دیدم را نمی‌دیدم. مثلاً یک سیستم انگشت‌نگاری پیچیده داشت که طرف انگشت را می‌زد، بعد یک کدی می‌زد که بتواند وارد شود، عین این فیلم‌های امنیتی که ورودشان چند مرحله دارد. قفسه‌ها رنگ‌بندی داشتند. سیستمی وجود داشت که من در آن وارد می‌کردم که چه سندی را می‌خواهم، بعد صدای بوقی از یک قفسه می‌آمد و پروندهٔ مورد نظر خارج می‌شد.

می‌گفتند اینجا جوری است که هوایش باید شرایط خاصی داشته باشد که اسناد پوسیده نشوند. کلی هم بابت این سیستم پول داده بودند. یکی آمده بود این را برای این‌ها طراحی کرده بود و آن موقع چند میلیارد گرفته بود و همه‌اش را هم انجام نداده بود، گفته بود برای اینکه تمامش کنم این‌قدر می‌خواهم.

حالا شما تصور کنید چنین سیستم پیشرفته‌ای را راه انداخته بودند، اما زمانی که می‌خواستند اسناد را از ساختمان قبلی به این ساختمان منتقل کنند، آن‌ها را در گونی و کیسه‌زباله می‌ریزند و به اینجا منتقل می‌کنند. بعد هم خیلی راحت گفتند ممکن است در جابه‌جایی‌ها یکی از این گونی‌ها گم شده باشد یا یکی برداشته باشد، ما نمی‌دانیم. حالا فکر کن برای چنین افرادی که این اسناد را ریخته‌اند توی گونی، از آنجا تا اینجا آورده‌اند و حتی نمی‌دانند یک گونی‌اش گم شده یا نه، سیستم امنیتی بچینی.

نمی‌گویم آن سیستم به‌درد نمی‌خورد، اما می‌شد هزینه‌ای که بابت آن شده بود را صرف ورود اطلاعات املاک در سامانه کرد، که کار مهم‌تری بود؛ جلوی ازدست‌رفتن اموال را می‌گرفت و آوردهٔ بیشتری دارد. به نظر من این اصلاً باید مأموریت اصلی سازمان املاک می‌بود. این اواخر محمدزاده (رئیسِ وقت سازمان املاک) می‌گفت شما به من بودجه بدهید تا چند پیمانکار و نیرو بگیرم و کار واردکردن اطلاعات املاک در سامانه را تمام کنم. ببینید، بخشی از بودجه‌ای که به سازمان‌ها داده می‌شود هزینه‌ای است و بخشی از آن سرمایه‌ای. خب قفسه‌ها را با بودجهٔ سرمایه‌ای راه انداخته‌اید، از بودجهٔ هزینه‌ای خود برای ثبت اطلاعات در سامانه استفاده کنید دیگر! (این را در پرانتز بگویم که به نظر ما، برقراری ارتباطات بین‌سامانه‌ای و تعریف‌کردن گلوگاه خیلی بیشتر به سرعت‌گرفتن کار ثبت اطلاعات املاک کمک می‌کرد تا افزایش تعداد نفرات برای واردکردن اطلاعات. چنین اختلاف رویکردی بین ما و سازمان املاک وجود داشت. همان‌طور که گفتم، سازمان املاک در برقراری ارتباطات بین‌سامانه‌ای چندان با ما همراه نبود).

خاطرهٔ دیگری هم دارم. در یکی از اولین جلسات کمیته با شهرداری درخصوص املاک، یکی از حقوقی‌های سازمان املاک ردیف پشتی نشسته بود. حرف ثبت اطلاعات املاک در سامانه که شد، گفت که چه؟ که اطلاعات را منتشر کنید؟

ما گفتیم نه، نمی‌خواهیم اطلاعات املاک را منتشر کنیم، فقط می‌خواهیم اطلاعات در سامانه ثبت شود. می‌گفت نه، شما دارید می‌گویید انتشار. ما می‌گفتیم منظور ما ثبت است. می‌گفت خب همین یعنی انتشار، همین که کارمندهای ما ببینند که چه املاکی وجود دارد می‌شود انتشار، و ما این را نمی‌خواهیم. این اطلاعات اگر در سامانه ثبت شود، خیلی‌ها می‌بینند ما چه املاکی داریم، مگر می‌شود؟

خیلی واضح این حرف‌ها را زد. ما مانده چه کار کنیم بودیم و می‌دیدیم که دقیقاً این شفافیت درونی چیزی است که شهرداری‌های مناطق عمراً نمی‌خواهند اتفاق بیفتد. معمولاً کسی با شفافیت درونی مخالفت علنی نداشت و ان‌قلت‌ها درمورد انتشار عمومی اطلاعات بود، که مثلاً پیمانکارها فلان خواهند کرد و دردسر می‌شود. اما این یکی می‌گفت اصلاً ثبت در سامانه هم نباشد. گفتیم باشد!

[۱] محمد فرجود، مدیرعامل سازمان «فناوری اطلاعات و ارتباطات» شهرداری تهران هم‌زمان با دورهٔ پنجم شورا

[۲] سید محمود جواهریان، مسئول‌دفتر بهاره آروین و عضو گروه راهبری کمیتهٔ شفافیت و شهر هوشمند

مصاحبه با سمیه فروغی- شهریور و دی ۱۴۰۱

مصاحبه‌کننده: خانم فروغی، ممنون که دعوت ما را برای مصاحبه پذیرفتید. در ابتدا لطفاً خودتان را معرفی کنید و بگویید که چطور همکار کمیته شفافیت و شهر هوشمند شدید.

سمیه فروغی: آشنایی من با کمیته شفافیت از طریق معرفی بود. از آذر ۹۶ به من گفتند که خانم دکتر آروین دنبال نیرو هستند. آن زمان خیلی مردد بودم که برای همکاری اقدام کنم یا نه. دلیلش هم این بود که خانم دکتر یک شخصیت سیاسی بودند و روحیات من این‌طور نیست که با شخصیت‌های سیاسی کار کنم و بیشتر دوست دارم وجههٔ علمی داشته باشم (قبل از همکاری با کمیتۀ شفافیت هم در پژوهشکدۀ سیاست‌گذاری دانشگاه شریف مشغول بودم). البته کلاً ایشان را خیلی نمی‌شناختم و راستش در انتخابات هم به‌شان رأی نداده بودم. با حرف‌هایی که در انتقاد و اعتراض به قرارگرفتن ایشان در لیست امید بود هم تقریباً همدل بودم چون، بنا بر رزومه، ایشان سبقهٔ اجرایی نداشتند و به آن‌هایی که به قرارگرفتن ایشان در لیست نقد وارد می‌کردند حق می‌دادم.

خلاصه درنهایت برای همکاری اقدام نکردم، اما از همان زمان تا مثلاً فروردین و اردیبهشت سال بعد کانال، وبلاگ و کلاً حرف‌هایی که می‌زدند را دنبال کردم و خیلی راجع به ایشان خواندم. در اثر همین خواندن‌ها، آن موضع اولیه‌ام -مبنی بر عدم همکاری- یک مقدار شل شد، چون دیدم وجههٔ علمی شخصیت ایشان پررنگ است.

 ابتدای سال ۹۷، شورای شهر می‌خواست عوارض پسماند را بازنگری کند. اینجا یک بحث تخصصی به اسم externality[1] پیش آمد که حوزه‌ای بود که من در آن کار کرده بودم. به این واسطه، مجدداً به من رجوع شد و من هم که واقعاً همیشه علاقه داشتم بتوانم دانشی را که دارم در کار اجرایی به کار گیرم، پذیرفتم. یعنی هم کار اجرا را دوست دارم و هم دوست دارم در اجرا وجههٔ علمی پررنگ باشد. بعد از آن، چند نفر از بچه‌های دانشگاه شریف که از بچه‌های اقتصاد بودند و در کمیسیون برنامه و بودجه با خانم دکتر کار می‌کردند پیشنهاد کردند که در چند جلسه از جلسات کمیتهٔ شفافیت شرکت کنم و در صورت تمایل، همکاری را ادامه دهم. رزومه فرستادم و یکی از شنبه‌‌هایی که جلسهٔ کمیته برگزار می‌شد، خانم آروین به من گفتند جلسه را بیا. قرار بود به خانمی که قبلاً دانشجوی ایشان و، آن موقع، مسئول‌دفتر ایشان بود زنگ بزنم که دقیقاً به من بگوید که کجا باید بروم و چه کنم. یک خاطرهٔ بامزه هم دارم که به آن خانم -خانم طاهری[۲]– زنگ زدم و گفتم که من دارم می‌آیم، فقط ممکن است یک مقدار دیر برسم. بعد ایشان گفت شما دارید از کجا می‌آیید؟ منظورش این بود که از کدام سازمان و مؤسسه. من هم گفتم از خانه‌مان. این اولین مواجههٔ من با خانم طاهری بود.

دفعهٔ اولی که در جلسهٔ کمیتهٔ شفافیت شرکت کردم، فکر می‌کنم جلسه با سازمان بازنشستگی بود. اصلاً از اتفاقاتی که در جلسه افتاد و سؤال و جواب‌هایی که ردوبدل شد خوشم نیامد؛ روند جلسه خوب نبود و خیلی به دلم ننشست. آخر جلسه رفتم خودم را به خانم آروین معرفی کردم و گفتم من فلانی هستم. گفتند من که امروز وقت ندارم و شما فعلاً چند هفته جلسات کمیتهٔ شفافیت را بیایید.

آن موقع به نظرم برداشتشان از شفافیت خیلی سطحی بود، یعنی شفافیت را صرفاً انتشار یک‌سری داده می‌دانستند و نسبت به اتفاقاتی که در پشت سیستم باید بیفتد تا داده ثبت بشود و به مرحلهٔ انتشار روی سایت شفاف برسد دید نداشتند. در جواب دوستانی که من را معرفی کرده بودند و می‌پرسیدند نظرت چیست، می‌گفتم به نظرم خوب نیست. در همین حین، خانم آروین پیشنهاد انجام پروژه‌ای برای تدوین شاخص شفافیت شهرداری تهران را مطرح کردند. من به‌واسطهٔ تجربیات کاری‌ام در پژوهشکدهٔ سیاست‌گذاری و شورای عالی عتف[۳] و همچنین دورهٔ بین‌المللی‌ای که در حوزهٔ M&E System[4] یا همان طراحی سیستم‌های پایش و ارزیابی گذرانده بودم، تخصصی پیدا کرده بودم که به زبان ساده می‌شود شاخص‌سازی. من خودم در حوزهٔ ارزیابی سیستم‌های انرژی هم تجربه داشتم. خلاصه خانم آروین گفتند من می‌خواهم یک پروژه برای تدوین شاخص شفافیت در شهرداری تهران انجام بدهم و شما هم که رزومه‌ات متمرکز در این حوزه است، بیا و این پروژه را برای من انجام بده. یک پروژهٔ کاملاً پژوهشی بود. به من گفتند از سه گروه پروپوزال گرفته‌اند: از من؛ از آقای ثنائی -رئیس وقت اندیشکدهٔ «شفافیت برای ایران»- و از یک نفر که دانشجوی آقای جوادی یگانه، رئیس وقت مرکز مطالعات شهرداری تهران بود (آقای جوادی یگانه اول رئیس مرکز مطالعات بودند و بعد معاون فرهنگی و اجتماعی شهرداری شدند). از بین این سه پروپوزال، پروپوزال من اکسپت شد. یعنی خانم آروین گفتند به نظر من این پروپوزال جالب‌تر و به رویکرد من نزدیک‌تر است و قرار شد که این پروژه را من انجام بدهم. یعنی من به‌واسطهٔ این پروژه به کمیتهٔ شفافیت ملحق شدم و این بود داستان آشنایی من با کمیته. البته بعدها اتفاقات دیگری افتاد که زمینهٔ اصلی همکاری من با کمیتهٔ شفافیت را تغییر داد.

 مصاحبه‌کننده: درمورد اولین باری که در جلسات کمیته شفافیت -جلسه با سازمان بازنشستگی- شرکت کردید، گفتید که روند جلسه برای شما دل‌چسب نبود. مشکل آن جلسه چه بود؟

سمیه فروغی: لازم است ابتدا توضیحی راجع به عملکرد سازمان بازنشستگی بدهم. ببینید، همهٔ صندوق‌های بازنشستگی این کارکرد را دارند که آدم‌ها یک پولی آنجا می‌گذارند و سازمان مربوطه با این پول‌ها دارایی‌های زیادی را خریداری و با این دارایی‌ها کار می‌کند تا درنهایت بتواند حقوق بازنشسته‌ها را بدهد. سازمان بازنشستگی شهرداری تهران از دارایی‌هایش خوب استفاده نکرده بود و مثلاً در پروژه‌های مشارکتی، طرف ضررده شده بود. آن وضع باملند بود و n تا پروژهٔ مشابه دیگر هم داشت و خلاصه نتوانسته بود از دارایی‌هایش استفاده کند و یک سازمان ضررده شده بود و پرداخت حقوق بازنشسته‌ها که عدد هنگفتی هم می‌شد به گردن خود شهرداری افتاده بود. در جلسه‌ای که ذکرش رفت، مکالمهٔ خیلی تهدیدآمیزی بین مدیرعامل وقت سازمان بازنشستگی و خانم آروین درگرفت. مدیرعامل می‌گفت ما می‌دانیم بد عمل کرده‌ایم اما یک فرصت دیگر به ما بدهید. خانم دکتر هم می‌گفت که ما چند ماه حقوق را نمی‌دهیم تا درس عبرتی برای شما شود که بعد از این‌همه سال عملکردتان این نباشد. جواب مدیرعامل هم این بود که اگر این طوری است، ما هم این‌هایی را که حقوق می‌خواهند می‌فرستیم جلوی در شورا، شما خودتان جوابشان را بدهید. برای من جای سؤال بود که نهاد اجرایی چطور جرئت می‌کند که به نهاد نظارتی که بالادست اوست این‌طور جواب بدهد. یک موضوع دیگر هم که باعث شد توی ذوق من بخورد این بود که من حس می‌کردم طرفِ شورا برای جلسه باید خیلی آمادگی داشته باشد، از قبل بداند که چه خبر است، از آمار و ارقام اطلاعات داشته باشد، به مسائل و حتی راهکارها فکر کرده باشد و در جلسه خواسته‌اش را بگوید. اما آن جلسه این‌طوری بود که ما تازه داشتیم از خود این‌ها -یعنی شهرداری- می‌پرسیدیم که داستان چیست؛ شما کی هستید، چند نفر نیرو دارید، ماهانه چقدر حقوق می‌دهید و این‌ها. نصف جلسه به گزارش مدیرعامل سازمان بازنشستگی گذشت که بعضاً آمارش متناقض بود. یادم می‌آید که خانم دکتر مطرح کردند که شما مثلاً لحظات اول یک عددی گفتید، الان دارید یک چیز دیگری می‌گویید. او ماست‌مالی می‌کرد که نه، آن عدد اول را با لحاظ‌کردن فلان قیدها گفتم و آن عدد دوم را با لحاظ‌کردن بهمان قیدها.

 مصاحبه‌کننده: هدف آن جلسه چه بود؟ با توجه به اینکه جلسۀ کمیتهٔ شفافیت بود، مثلاً قرار بود بحث شفافیت عملکرد مالی سازمان بازنشستگی دنبال شود؟

سمیه فروغی: دقیقاً یادم نمی‌آید چون اولین جلسه‌ای بود که شرکت می‌کردم و آن موقع‌ها هم هنوز برای جلسات دستورجلسات و صورت‌جلسات منسجم نداشتیم. فکر می‌کنم از اواسط ۹۷ بود که برای جلسات فرم حضوروغیاب و صورت‌جلسه داشتیم.

 مصاحبه‌کننده: به ادامهٔ داستان همکاری شما با کمیته شفافیت برگردیم. گفتید که کار با پروژهٔ تدوین شاخص شفافیت شهرداری شروع شد اما در ادامه حوزهٔ همکاری شما با کمیتهٔ شفافیت گسترده‌تر شد.

سمیه فروغی: بله. خیلی طول کشید تا قرارداد پروژه بسته شد. آن اوایل حسم این بود که این طولانی‌شدن برای پروژهٔ من است که اتفاق افتاده و عمومیت ندارد، اما بعداً فهمیدم که کلاً میانگین زمان عقد قرارداد در شهرداری تهران خیلی طولانی است. فکر کنید، من تیرماه پروپوزال اولیه را به خود خانم دکتر دادم. یک ماه طول کشید تا ایشان آن سه پروپوزال را ارزیابی کنند. مردادماه پروپوزال را به مرکز مطالعات دادند و درنهایت قرارداد پروژه اواخر بهمن امضا شد. حسم این بود که مرکز مطالعات نمی‌خواهد من مجری پروژه باشم و از اینکه یک مجری به آن‌ها معرفی شده و ازشان خواسته شده که با او قرارداد ببندند حسشان منفی است.

 مصاحبه‌کننده: فرایند ارائه و تصویب این پروپوزال خارج از رویهٔ رسمی بود؟

سمیه فروغی: تا حدی بله. تا حدی این‌طوری بود که خود خانم دکتر از طریق معرفی به سه نفر رسیده بود: من، اندیشکدهٔ «شفافیت برای ایران» و یکی از شاگردان آقای جوادی یگانه. درکل هم مگر چند نفر هم در حوزهٔ شاخص‌سازی و هم در حوزه شفافیت کار کرده‌اند؟ اصلاً کل بحث شفافیت مگر چند دهه است که باب شده؟ اگر شما سرچ کنید، مقالهٔ فارسی مرتبط در این حوزه خیلی کم است. باز مقالات خارجی بیشتری می‌توان پیدا کرد. خلاصه ایشان از طریق معرفی به این افراد رسیده بودند و از آن‌ها پروپوزال گرفته بودند و پروپوزال‌ها را ارزیابی و یک نفر را به مرکز مطالعات معرفی کرده بودند. این‌ها همه خارج از فرایند رسمی بود. فکر می‌کنم شهریور بود که آقای جوادی یگانه از من خواستند در جلسه‌ای با حضور افرادی دیگر از پروپوزالم دفاع کنم. درنهایت هم نظر اکثریت این بود که ایشان -یعنی من- سوار کار است و دانش کافی را دارد. بااین‌حال باز هم قرارداد بسته نشد. مرکز مطالعات خیلی تعلل می‌کرد و من وقتم داشت تلف می‌شد و کلافه شده بودم. در این مدت به‌خاطر پروژه در جلسات کمیته شرکت می‌کردم که در فضا قرار بگیرم و وقتی می‌خواهم برای شهرداری شاخص دربیاورم، خروجیِ کار چیز پرتی نباشد. دائم هم پیگیر قرارداد بودم اما قرارداد بسته نمی‌شد. یک بار خانم آروین جلوی من به آقای جوادی یگانه زنگ زدند و گفتند که ببین، اگر شما با مجری مشکل داری، اشکال ندارد. خانم فروغی را کنار می‌گذاریم و شما فرایند را هر طور خودت می‌دانی از صفر طی کن. منتها من این پروژه را می‌خواهم. آقای جوادی یگانه هم گفتند که ما نه با مجری مشکل داریم و نه با پروژه. اما قرارداد بسته نمی‌شد و بعد از این‌همه مدت نمی‌فهمیدم که چرا بسته نمی‌شود.

بالاخره بهمن‌ماه که آقای جوادی یگانه داشتند از مرکز مطالعات می‌رفتند، یک امضای دقیقه‌نودی زدند، ولی قرارداد باز هم بسته نشد. مثل اینکه فرایندش مراحل دیگری هم داشت. بعد از آقای جوادی یگانه، یک دورهٔ کوتاه آقایی که اسمش یادم نمی‌آید سرپرست مرکز شد و با موافقت ایشان قرارداد بسته شد. یادم است که خانم دکتر با هر دو مدیر دربارهٔ قرارداد صحبت کرد، اما به هیچ‌کدام دستوری نگفت که قرارداد باید با فلانی بسته شود، هم خودشان به‌لحاظ شخصیتی چنین منشی نداشتند و هم اینکه من حقیقتاً خودم هم می‌ترسیدم که اگر کار بخواهد با امر و دستور پیش برود، بعداً داستان بشود. پروژه‌هایی که این‌طوری شروع می‌شوند را دیده بودم. خیلی دچار مشکل می‌شوند چون شهرداری در طول کار همکاری نمی‌کند، درست‌وحسابی داده در اختیار نمی‌گذارد و خلاصه مشکل‌ساز می‌شود.

خلاصه تا قرارداد پروژه بسته شود، چند ماهی بیکار بودم. با خانم آروین صحبت کردم که اگر اینجا کاری مختص من نیست و قرار است وقت من صرف جلسه‌رفتن بشود، خب من از اینجا می‌روم. اینجا بود که ایشان با توجه به ارزیابی اولیه‌ای که از من پیدا کرده بود، پیشنهاد کردند که درگیر کار دیگری در کمیتۀ شفافیت بشوم. این را در پرانتز بگویم که این‌طور نبود که صرفاً بر مبنای رزومه و معرفی، همکار کمیته بشوی. به این راحتی نبود. خود من با خانم دکتر سه جلسه مصاحبه داشتم و ساعت‌ها با همدیگر صحبت کردیم. خلاصه قرار شد من مشغول کار دیگری در کمیته شوم. اولین کاری که به من محول کردند مربوط به سامانهٔ قراردادها بود. قبلاً یکی از اعضای اندیشکدهٔ «شفافیت برای ایران»، آقای خانی، این کار را انجام می‌دادند ولی به دلیل اینکه ایشان وقت کافی نداشتند -یا شاید به دلایل دیگری که من دقیق نمی‌دانم- خانم دکتر کار را از ایشان گرفتند و به من دادند. آن موقع سامانهٔ قراردادها به سایت شفاف وصل شده بود و مسئلهٔ محوری‌ای که وجود داشت این بود که مطمئن شویم تمام قراردادهای واجد شرایط انتشار عمومی از سامانهٔ قراردادها روی سایت شفاف می‌رود. من کارم را با این سؤال محوری شروع کردم. یک جلسه داشتیم که کار از آقای خانی به من تحویل داده شد و من مسئول سامانهٔ قراردادها شدم و پیگیری‌های مربوط به آن را انجام می‌دادم. اوایل هم کار فقط در سطح مناطق ۲۲گانه بود. بعدها، پیگیری ثبت و انتشار قراردادهای سازمان‌ها و شرکت‌های تابعهٔ شهرداری و همچنین بررسی سامان، مالی -که سامانهٔ خیلی پیچیده‌ای است- و ارتباطش با سامانه قراردادها هم به مسئولیت‌های من اضافه شد. یادم است که در لابی طبقۀ پنج، همان طبقه‌ای که دفتر خانم آروین بود، نشسته بودم. خانم آروین رد شدند و گفتند ببین خانم فروغی، از این به بعد سامانهٔ مالی را هم خودت دستت بگیر. بعد کم‌کم سامانه‌های دیگری هم به حوزهٔ کارهای من اضافه شد. این‌طوری شد که در بحث شفافیت قراردادها نقش جدی پیدا کردم و وقتی قرارداد پروژهٔ تدوین شاخص شفافیت بسته شد، دیگر نمی‌توانستند من را از این کار کنار بگذارند و باید هر دو کار را با هم پیش می‌بردم.

 مصاحبه‌کننده: موضوع صحبت در آن سه جلسه مصاحبه چه بود؟

سمیه فروغی: جلسهٔ اول که به من گفتند بگو چه کارهایی کرده‌ای، چه کارهایی بلدی و چقدر با اهداف و کار کمیته آشنایی داری و این‌ها. یادم است که وقتی با مصاحبه‌هایی که بعدها برای جذب برخی همکاران کمیته انجام شد مقایسه می‌کردم، می‌دیدم که من هنگام ورود به کمیته خیلی می‌دانستم که کار کمیته چیست و چه کرده. همان‌طور که گفتم، از آذر تا اردیبهشت کانال تلگرام، وبلاگ و وبلاگ قبلی خانم دکتر را رصد می‌کردم و می‌خواندم و کامل می‌دانستم که چه کار دارند می‌کنند. در جلسات بعدی یک ذره به ایده‌ها پرداخته شد، اینکه من چه ایده‌هایی برای کار دارم و خود ایشان چه ایده‌هایی دارند. مشخصاً یادم است که یکی از موضوعات، بحث یکپارچگی سامانه‌ها بود.

سال ۹۳-۹۴، من و تعدادی از دوستانم، به‌واسطهٔ اینکه با دوستان مختلف در دولت و جاهای مختلف کار کرده بودیم، فهمیده بودیم که، حداقل در حوزۀ علم و فناوری، سامانه‌ها چقدر مشکل دارند. منظورم از مشکل این است که سامانه‌ها به هم وصل نیستند و اطلاعات یکپارچه نیست. آن موقع اهمیت این موضوع برای من از حیث رصد و ارزیابی سیستم بود؛ شاخص‌سازی، و رصد و ارزیابی سیستم، بر مبنای آن، نیازمند زیرساخت اطلاعاتی یکپارچه‌ای است که وقتی شما رفتید و یکی دیگر آمد هم این شاخص تولید شود و سیستماتیک و درست هم اندازه‌گیری شود. در جلساتی که با خانم دکتر داشتم، راجع‌ به یکپارچگی سامانه‌های قراردادها و مالی خیلی حرف زدیم. به‌واسطه‌ای، من با مشکلات سامانه‌های مالی در شهرداری هم آشنا بودم و حرف برای گفتن داشتم.

موضوع دیگری که در جلسه راجع به آن صحبت کردیم این بود که پیشنهاد دادم شاخص‌های شهر پایدار را دربیاوریم. این موضوع دغدغهٔ شخصی من بود و به نظرم موضوع خوبی بود. مسئله‌ای هم بود که به شهر می‌پرداخت و نه صرفاً به شهرداری. اینجا شد که خانم دکتر به من گفتند لیستی از عناوین پژوهشی که فکر می‌کنی خوب است تبدیل به پروژه بشوند دربیاور. یادم است سه-چهار پروژه پیشنهاد دادم که البته درنهایت هیچ‌کدام انجام نشد. چرایی‌اش را به من نگفتند. شاید خودم خیلی مصرانه پیگیری نکردم. البته ایشان هم خیلی استقبال نکردند.

 مصاحبه‌کننده: اینجا یک‌سری کارت داریم که روی هر کدام یک حس نوشته شده است. لطفاً از بین آن‌ها یکی را به‌صورت تصادفی انتخاب کنید و دربارهٔ نقاط و یا بازه‌های زمانی که در طول همکاری با کمیتهٔ شفافیت این حس را داشتید برای ما صحبت کنید.

سمیه فروغی: برگهٔ اول امیدواری است. از جهت این حس، خیلی در دورانی که در کمیته بودم نوسان داشتم.

 به‌لحاظ شخصیتی، آدمی هستم که گهی تند و گهی خسته هستم. در زندگی عادی، احساس امیدواری در من نوسان بسیار زیادی دارد و در دوران همکاری با کمیته هم این نوسان خیلی زیاد بود. بخشی از این نوسان به شخص من برمی‌گشت و بخشی هم به ماهیت کارهای ما در کمیته و فضای کاری ما. اگر بخواهم از چند جایی که به‌طور مشخص امیدوار شدم مثال بزنم، یکی‌اش تصویب طرح «الزام شهرداری تهران به انجام الکترونیکی و اعلان عمومی اطلاعات معاملات شهرداری تهران»[۵] بود. من مسئول نظارت بر حسن اجرای این مصوبه بودم و وقتی مرحله‌به‌مرحله و آیتم‌به‌آیتم اطلاعات قراردادها منتشر می‌شد خیلی به وجد می‌آمدم. برخی آیتم‌ها برای اولین بار در کشور بود که انتشار عمومی پیدا می‌کرد، مثلاً برای اولین بار در کشور شرح‌خدمات قراردادها منتشر شد یا برای اولین بار در کشور صورت‌جلسهٔ کمیسیون معاملات[۶]منتشر شد! یادم است که این اولین‌ها مرا خیلی خوشحال می‌کرد و همه‌اش به این ‌و ‌آن می‌گفتم دیدید فلان اطلاعات روی شفاف منتشر شد. یا مثلاً هر کدام از سازمان‌ها و شرکت‌های زیرمجموعهٔ شهرداری را که به سامانۀ قراردادها پیوند می‌دادیم و اطلاعاتشان روی شفاف می‌رفت، خیلی خوشحال می‌شدم و می‌گفتم پس اگر زور بزنیم، یک چیزهایی ممکن است. ولی خب یک جاهایی هم ماجرا برعکس و دقیقاً نقطهٔ مقابل این چیزی که تعریف کردم می‌شد، مثلاً اینکه بعد از چند سال، سازمان املاک برای امور مالی و املاکی خود همچنان از سامانهٔ مستقل خودش استفاده می‌کرد، یا اینکه یک نفر می‌توانست پایش را بگذارد توی یک جایی و به‌راحتی اتصال دو سامانه را قطع کند. و آخرین موردش هم همین ابطال مصوبهٔ انجام الکترونیکی معاملات بود که البته مربوط به بعد از دورهٔ همکاری من با کمیتهٔ شفافیت می‌شود، ولی خب فکر کنم جزء پاسخ سؤال شما به حساب بیاید. سال ۹۸ هم به‌لحاظ احساس ناامیدی بدترین سال بود. خیلی افتضاح بود.

 مصاحبه‌کننده: توضیح می‌دهید که برای انتشار آن مواردی که برای اولین بار در کشور منتشر می‌شد چه مسیری طی شد و چه چالش‌هایی وجود داشت؟

سمیه فروغی: شفافیت اطلاعات معاملات با انتشار قراردادهای بالای یک‌میلیارد شروع شد. آن موقع هنوز مصوبه‌ای هم در کار نبود. بعداً که مصوبه تصویب شد، صراحتاً در آن گفته شده بود که برای هر معامله، دوازده آیتم اطلاعاتی باید منتشر شود.[۷]درمورد یک‌سری از این اطلاعات، بستر فنی انتشار آن‌ها روی شفاف فراهم بود و منتشر شد. درمورد یک‌سری از اطلاعات بستر فراهم بود ولی فعلاً ما دست نگه داشته بودیم. درمورد یک‌سری از اطلاعات اصلاً بسترش هم فراهم نبود. بنابراین ما چند دسته آیتم داشتیم. شرح‌خدمات از آن اطلاعاتی بود که، تا قبل از آن، پرکردن فیلدش در سامانه قراردادها اختیاری بود، یعنی ممکن بود هنگام ثبت یک قرارداد در سامانه، این فیلد اصلاً پر نشود. برای حل این مشکل اول آمدند یک باکس گذاشتند که پرکردن آن اجباری بود و کاربر سامانه موقع ثبت اطلاعات قرارداد باید بخش‌های مهم شرح‌خدمات را در آن باکس می‌نوشت. خیلی ایدهٔ مزخرفی بود. درواقع حرفشان این بود ما که نمی‌توانیم کل شرح‌خدمات را attach کنیم (پیوست کنیم) که روی شفاف برود، هم مشکل فنی داشتند (چون بقیهٔ اطلاعاتی که از قراردادها منتشر می‌شد در قالب فیلدی منتشر می‌شد و برای انتشار شرح‌خدمات در قالب فایل باید قابلیت آپلود و دانلود را به سایت اضافه می‌کردند) و هم ترس داشتند که انتشار شرح‌خدمات برایشان دردسر درست کند. یعنی مثلاً پیمانکارانی که در مزایده یا مناقصه برنده نشده‌اند روی این اطلاعات دست بگذارند و معترض شوند که شرح‌خدمات برنده با قیمت قرارداد تناسب ندارد. درحالی‌که از نظر خودشان (یعنی شهرداری)، تشخیص تناسب شرح‌خدمات با مبلغ قرارداد یک بحث تخصصی بود که نمی‌شد با دیدن چند خط شرح‌خدمات و مبلغ نهایی قرارداد دربارهٔ آن جمع‌بندی کرد. چالش دیگر بارگذاری شرح‌خدمات این بود که شرح‌خدمات تنها یکی از بخش‌های یک قرارداد است. در یک قرارداد، ما شرایط عمومی پیمان داریم، شرایط خصوصی پیمان داریم، موادی برای تعهدات طرفین داریم که شرح‌خدمات یکی از بندهای آن محسوب می‌شود. تو بخواهی شرح‌خدمات را از یک قرارداد بیست‌صفحه‌ای جدا کنی، نیاز به نیرویی داری که بیاید و این را جدا کند. حالا اینجا نمایندهٔ شهرداری‌های مناطق می‌گفت سازمان فاوا برود آن تکه را جدا کند. سازمان فاوا هم می‌گفت من برای این کار آدم ندارم. خلاصه یک چالش این‌جوری وجود داشت. البته درنهایت قرار شد خود مناطق صفحۀ مربوط به شرح‌خدمات را در قالب عکس یا پی‌دی‌اف از فایل کلی قرارداد جدا کنند و به‌عنوان ضمیمهٔ اطلاعات قرارداد در سامانهٔ قراردادها ثبت کنند و لینک دانلود آن روی سایت شفاف قرار بگیرد. ثبت فایل شرح‌خدمات در سامانه هم اجباری شد که حتماً برای همۀ قراردادهایی که در سامانه ثبت می‌شد، فایل شرح‌خدمات هم قرار داده شود. اتفاقی که درعمل افتاد این بود که در بعضی از مناطق کار جداسازی بخش شرح‌خدمات از کل قرارداد را انجام می‌دادند و در بعضی مناطق که حوصله نداشتند همان فایل کلی را ثبت می‌کردند و الان برای برخی قراردادها متن کامل قرارداد روی سایت شفاف است. برای ما که بد نبود؛ مسئولیت انتشار اطلاعات اضافی بر عهدۀ خودشان بود و ما هم که هرچه اطلاعات بیشتری از قراردادها منتشر می‌شد، خوشحال‌تر بودیم.

مصاحبه‌کننده: چطور چک می‌شد که سند معتبری به‌عنوان شرح‌خدمات ثبت شود؟ چون ممکن بود هر چیزی، مثلاً یک فایل خالی، جای شرح‌خدمات ثبت شود.

سمیه فروغی: بله، این اتفاق هم افتاد. من خودم چند مورد را پیدا کردم که فایل عکس پنگوئن به‌جای شرح‌خدمات ثبت شده بود. مسئول قراردادهای یکی از مناطق این پنگوئن را همه‌جا آپلود کرده بود.

درمورد چک‌کردن فایل‌ها، ما یک کارگروه به اسم کارگروه سامانهٔ قراردادها داشتیم -بعداً اسمش کارگروه معاملات شد. در این کارگروه که تولی‌گری آن با معاونت مالی بود، من به‌عنوان نمایندهٔ شورای شهر، یک نفر به‌‌عنوان نمایندهٔ شهرداری‌های مناطق، یک نفر به‌عنوان نمایندهٔ اداره‌کل حقوقی و برخی افراد دیگر حضور داشتند. کلاً در شهرداری برای برخی سامانه‌ها چنین کارگروه‌هایی وجود داشت. کارگروه قراردادها را ما ایجاد کردیم. آن اوایل یکی از کارهای من در کمیتهٔ شفافیت این بود که اشکالات اطلاعات منتشرشده را دربیاورم که این موارد را ببریم در کارگروه مطرح کنیم تا برای دانه‌به‌دانه‌اش فکری شود. آن اوایل اطلاعات خیلی مشکل داشت چون کنترلی روی ورودی وجود نداشت و ورود اطلاعات هوشمند نبود. مثلاً سال تولد ۱۵۰۰وخرده بود یا به‌جای کد ملی عددی وارد شده بود که معلوم بود کد ملی نیست یا کد اقتصادی که باید یونیک باشد این‌طور نبود. مثال ثبت عکس پنگوئن به‌جای شرح‌خدمات هم یکی از آن موارد بود. همان سال ۹۸، کارگروه nتا جلسه با معاونان مالی مناطق ۲۲گانه، ذی‌حسابانشان و رؤسا و کارشناسان امور قراردادهایشان گذاشت تا شیوه و ملاحظات ثبت اطلاعات به مناطق آموزش داده شود و سایت شفاف را برایشان مهم کند. اما حقیقتش این است که، روی ثبت شرح‌خدمات، نظارت سیستمی وجود نداشت. فقط این را به‌صورت سیستمی کنترل کردیم که ثبت فایل شرح‌خدمات، که قبلاً اختیاری بود، اجباری شود. بعضی‌ها از سر تنبلی و اینکه حال نداشتند بخش شرح‌خدمات را جدا کنند، کل قرارداد را آپلود می‌کردند. بعضی‌ها هم چرت‌وپرت می‌گذاشتند. به‌شان گفته شد که این کار پوینت منفی برایشان دارد و من که به‌صورت رندوم اطلاعات منتشرشده را چک می‌کردم، به نظرم به‌تدریج اشکالات کمتر شد.

مصاحبه‌کننده: پس عملاً یکی از نقش‌هایی که شما در پروژهٔ شفافیت اطلاعات معاملات داشتید این بود که روی اجرای مصوبه نظارت کنید و نظارت هم به این صورت انجام می‌شد که مثلاً اطلاعات منتشرشده روی سایت شفاف را چک کنید و روی آن گزارش بدهید. آیا اتفاق افتاد که شهروندان که قرار بود مخاطب اصلی سایت شفاف باشند هم نقص‌ها و اشکالات اطلاعاتی را گزارش کنند؟ یعنی درواقع دامنهٔ عوامل نظارت بر اطلاعات منتشرشده روی سایت شفاف وسیع‌تر از نهاد شورا باشد.

سمیه فروغی: از طرف شهروندان چند باری گزارش‌هایی به دست ما رسید که راجع به یک قرارداد خاص بود. یعنی مثلاً گفته بودند ما می‌دانیم مبلغ قرارداد فلان که روی سایت گذاشته‌اید اینی که منتشر شده نیست. سه-چهار باری هم برخی خبرگزاری‌ها روی داده‌های شفاف گزارش منتشر کردند. فکر کنم یکی‌شان دنیای اقتصاد بود. بعضی از این گزارش‌ها مغرضانه بود و بعضی هم واقعاً تحلیلی بود. البته این‌طور نبود که آن‌ها به نکاتی رسیده باشند که من به‌عنوان کسی که با داده‌های شفاف کار می‌کردم به آن نرسیده باشم. هر آدم عادی‌ای هم که داده‌های قراردادها را بررسی می‌کرد به همین نتایج می‌رسید، مثلاً اینکه فلان درصد از خانه‌های ستون x خالی است یا مقدارش غلط است یا مثلاً وقتی کد اقتصادی به‌صورت هشت تا «۱» وارد شده، معلوم است که یک چیز الکی است. یادم است به مقادیر ستون «غیرنقد» خیلی اشاره می‌شد. قضیه این بود که درمورد مبلغ قرارداد باید مشخص باشد که چقدرِ آن به‌صورت نقد پرداخت می‌شود و چقدرِ آن به‌صورت غیرنقد. صدی‌نودِ خانه‌های ستون غیرنقد روی سایت شفاف صفر بود و، هم‌زمان، مبلغ واردشده برای ستون نقد هم با مبلغ کل قرارداد هم‌خوان نبود.

خلاصه درمورد دامنهٔ نظارت‌کنندگان که پرسیدید، علاوه بر من، یک‌سری گزارش‌های موردی به ما رسید، و سه-چهار گزارش هم خبرگزاری‌ها کار کردند.

 مصاحبه‌کننده: این گزارش‌ها چه اقداماتی را از طرف شورا و شهرداری در پی داشت؟

سمیه فروغی: همان طور که گفتم، این‌طور نبود که این گزارش‌ها به نکاتی رسیده باشند که من نرسیده باشم. تازه آن‌ها فقط لایۀ رویی قضیه -یعنی اطلاعات منتشرشده از سامانۀ شهرداری روی سایت شفاف- را می‌دیدند و من به خود سامانه‌های اصلی دسترسی داشتم. بعضی از اشکالات توجیه داشت. مثلاً در همین مورد مبلغ نقد و غیرنقد، ما هیچ‌وقت نمی‌توانستیم مقدار این دو فیلد راreal  (واقعی) کنیم که جلوتر توضیح می‌دهم چرا. اما در رابطه با بقیۀ موارد، ما خودمان هم داشتیم دنبال رفع اشکال می‌دویدیم، یعنی در فرایند اصلاح آن بودیم. مثلاً از یک جایی به بعد، کد اقتصادی از سامانۀ ثبت شرکت‌ها و شناسهٔ ملی از سامانهٔ ثبت‌احوال می‌آمد -یعنی اطلاعات به‌صورت سیستمی از پایگاه داده‌های این دو سامانه فراخوانی می‌شد و به‌صورت دستی وارد نمی‌شد، مگر در رابطه با نهادهایی مثل قرارگاه خاتم‌الانبیاء که، به‌لحاظ ماهیت سازمانی، کد اقتصادی نداشتند و وقتی ما ثبت کد اقتصادی در سیستم را الزامی کردیم، مجبور شده بودند برای این‌ها یک مقدارِ الکی وارد کنند.

 مصاحبه‌کننده: مبلغ نقد و غیرنقد را چرا نمی‌توانستید واقعی کنید؟

سمیه فروغی: یک قرارداد از زمانی که درخواست اولیه برای آن ثبت می‌شود تا زمانی که منعقد می‌شود و تا زمانی که بودجهٔ آن هزینه می‌شود، یک گردش کاری دارد. در این فرایند، مبلغ کل قرارداد ثابت است، اما میزان نقد و غیرنقدش به‌صورت دینامیک تا لحظهٔ آخر در حال تغییر است. بنابراین اطلاعات فیلدهای نقد و غیرنقد برای آنکه درست باشد، باید به‌طور مستمر به‌روز می‌شد. اما مسئله این بود که در گردش کار قرارداد، مراحل مربوط به هزینه‌کرد در سامانهٔ قراردادها طی نمی‌شد و در سامانهٔ مالی طی می‌شد، یعنی در ابتدای کار، سامانهٔ مالی اطلاعات مربوط به قرارداد را از سامانهٔ قراردادها به‌عنوان ورودی می‌گرفت، اما در ادامه اطلاعات مربوط به هزینه‌ها و حسابداری و این‌ها را به سامانهٔ قراردادها برنمی‌گرداند. این در حالی بود که درمورد مبلغ نقد و غیرنقد قرارداد، اگر می‌خواستیم اطلاعات به‌روز باشد، باید یک ارتباط دوطرفه بین سامانهٔ قراردادها و سامانهٔ مالی برقرار می‌شد و سازمان فاوا هم زحمت این کار را قبول نمی‌کرد. درنهایت پیشنهاد من این بود که مبلغ کل را نگه داریم و دو فیلد نقد و غیرنقد حذف شود و، به‌جای آن، زحمتی که می‌خواهیم بکشیم را صرف اضافه‌کردن فیلد پرداخت که برخط خوانده شدنش مهم‌تر است کنیم. من این پیشنهاد را مطرح کردم ولی خود خانم دکتر گفتند اگر مبلغ نقد و غیرنقد را حذف کنیم، خبرگزاری‌ها می‌گویند این چه اطلاعات مهمی بود که این‌ها از روی سایت برداشتند! حقیقتش من با این نظر مخالف بودم. به نظر من بهتر بود که وقتی ما نمی‌توانیم عدد درست را منتشر کنیم و درست‌کردنش هم زحمت زیاد و آوردهٔ کمی دارد، فیلد اطلاعاتی مربوط به آن حذف شود که ابهام ایجاد نکند.

مصاحبه‌کننده: گفتید که نکاتی که در گزارش‌های خبرگزاری‌ها مطرح شده بود،چیزی نبود که خود شما در جریان پیگیری انتشار کامل و به‌روز اطلاعات قراردادها روی شفاف به آن نرسیده باشید. سؤالم این است که انتشار چنین گزارش‌هایی تأثیری روی عملکرد شهرداری و اینکه جدی‌تر اقدامات لازم برای شفافیت قراردادها را پیگیری کند داشت؟ آیا می‌توانیم اثر این گزارش‌ها را مصداق مطالبهٔ عمومی در نظر بگیریم که بر شهرداری برای بهبود عملکرد خود فشار وارد می‌کند؟

سمیه فروغی: ببینید، نمی‌دانم که انتشار این گزارش‌ها در سطح کلان واقعاً روی عملکرد شهرداری اثر خاصی می‌گذاشت یا نه، ولی در سطح میانی اثرگذار بود. خود من از این گزارش‌ها به‌عنوان ابزار خیلی استفاده می‌کردم. یعنی مثلاً لینک گزارش را برای اعضای کارگروه می‌فرستادم و می‌گفتم ببینید، آبرویمان رفت. چرا پیگیری نمی‌کنید که فیلد کد اقتصادی به سامانهٔ ثبت‌ شرکت‌ها وصل شود؟ اینکه کاری ندارد. وقتی این فیلد غلط است، مردم می‌گویند حتماً آن چهار فیلد دیگر هم غلط است. خلاصه من خودم به‌شخصه خیلی از این گزارش‌ها استفادهٔ ابزاری می‌کردم که به کارگروه بفهمانم جز ما کسان دیگری هم سایت شفاف را نگاه می‌کنند. چون یک موضوعی که در جلسات خیلی حرفش بود این بود که اصلاً کسی شفاف را می‌بیند؟ اصلاً این اطلاعات به چه درد مردم می‌خورد؟ به دردشان هم بخورد، شفاف اصلاً چند نفر بازدیدکننده دارد؟ در جواب حرف‌های این‌چنینی، من از آن گزارش‌ها استفاده می‌کردم که بگویم سایت شفاف بازدیدکننده دارد و اصلاً داریم رصد می‌شویم. تأثیرگذاری گزارش‌ها در سطح کلان را نمی‌دانم ولی می‌دانم در سطح میانی هم خودم از این گزارش‌ها استفاده می‌کردم و هم پیش آمد که چندباری که ما از گزارشی مطلع نبودیم، مرکز ارتباطات و امور بین‌الملل شهرداری به ما اطلاع داد که فلان گزارش درآمده است. یادم است که یک بار، یکی از رئیس وقت مرکز ارتباطات و امور بین‌الملل شهرداری سؤالی راجع به شفاف پرسیده بود که ایشان جوابش را نمی‌دانست. ایشان هم از خانم آروین پرسیده بود و ایشان هم از من پرسید. می‌دانید، مرکز ارتباطات چون درواقع واحد روابط عمومی شهرداری محسوب می‌شد، محل رجوع بود و انتشار گزارش‌ها باعث می‌شد که توجه بخش‌های مختلف شهرداری به‌خصوص مرکز ارتباطات به سایت شفاف جلب شود.

مصاحبه‌کننده: اینکه می‌گویید سؤالی از رئیس وقت مرکز ارتباطات و امور بین‌الملل شهرداری دربارهٔ سایت شد و ایشان برای پاسخ به آن به شورا رجوع کرد نشان‌دهندهٔ این نیست که شهرداری خیلی هم پیگیر سایت شفاف نبود و دغدغه‌ای درمورد آن نداشت و حالا صرفاً اگر گزارش و سؤالی مطرح می‌شد، توجهی نشان می‌داد؟

سمیه فروغی: بله، همین‌طور بود. سایت شفاف در شهرداری برای کسی مهم نبود. در بیرون از شهرداری می‌توانیم افرادی را پیدا کنیم که این مسئله برایشان مهم بود، ولی در شهرداری نه. به‌سختی می‌توانم ده نفر را نام ببرم -ده تا که خیلی زیاد است- که بگویم برای این‌ها خود سایت شفاف اپسیلونی مهم بود. منتها بالاآمدن شفاف سایداِفکت‌هایی داشت که باعث می‌شد بعضاً طرف‌دار پیدا کند. سایت شفاف دکانی برای یک عده ایجاد کرد و اگر آن‌ها حامی شفاف بودند، بعضاً به خاطر این دکان بود. به‌واسطهٔ مصوبهٔ انجام الکترونیکی، بالاآمدن سایت شفاف و اینکه سامانهٔ قراردادها و بعدش سامانهٔ معاملات در طول اجرای مصوبه فربه شد، ساختارسازی‌هایی در شهرداری صورت گرفت. مثلاً یک اداره‌ای در معاونت مالی به نام ادارهٔ سامانه معاملات ایجاد شد که طبیعتاً تعدادی کارمند و یک رئیس دارد. برای خود سایت شفاف یک اداره‌ای در سازمان فاوا ایجاد شد و یک نفر که می‌گفتند، تا قبل از این، جایگاه متوسطی در سازمان فاوا داشته است رئیس آن اداره شد و دنبال بودجه برای سایت شفاف بود و شفاف برای این آدم مهم بود. چرا؟ چون منافعش حول این سایت شکل گرفته بود. خلاصه، بالاآمدن سایت شفاف باعث ایجاد ذی‌نفعانی در شهرداری شد که موافق یا همدل با بودن شفاف و بزرگ و فراگیر شدن سامانهٔ قراردادها و سامانۀ مالی در شهرداری و واحدهای تابعه‌اش بودند، کمااینکه مثلاً یک فردی در سازمان فاوا بود که ما روی هر سامانه‌ای در حوزهٔ مالی و معاملات دست می‌گذاشتیم، ایشان برمی‌گشت و می‌گفت چرا می‌خواهید کار را برون‌سپاری کنید؟ من با نصف قیمت و نصف زمان، کار را انجام می‌دهم. این آدم آن زمان چقدر قدرت گرفت. خلاصه پروژهٔ شفافیت اگر هم در شهرداری حامی داشت به‌خاطر چنین چیزهایی بود، نه اینکه دلشان با شفافیت باشد یا مثلاً بخواهند عملکرد شهرداری بهتر شود. حالا البته شاید بشود برای این مورد دوم (بهترشدن عملکرد شهرداری) مثالی پیدا کرد اما به‌طور کلی، کسی با اصل پروژهٔ شفافیت همدل نبود. این موضوع را اگر در دورهٔ چهارسالهٔ کمیتهٔ شفافیت به من گفته بودید نمی‌فهمیدم. اما الان کم‌کم می‌فهمم.

 مصاحبه‌کننده: کمی راجع‌ به کارگروه سامانهٔ قراردادها صحبت کنیم. این کارگروه از قبل در شهرداری وجود داشت یا در ادامهٔ پیگیری‌ها برای اجرای مصوبهٔ انجام الکترونیکی شکل گرفت؟ اصل کاری که این کارگروه می‌کرد چه بود، چقدر کارگروه کارآمدی بود و سرانجام آن چه شد؟

سمیه فروغی: ببینید، از قبل برای سامانهٔ مالی کارگروهی وجود داشت ولی برای سامانهٔ قراردادها کارگروهی وجود نداشت. من یک بار اتفاقی به کارگروه سامانهٔ مالی دعوت شدم. دلیل دعوت هم این بود که، در ابتدای کار، سامانهٔ مالی و سامانهٔ قراردادها مستقل از هم کار می‌کردند و اطلاعات قراردادها به‌صورت جداگانه در این دو سامانه ثبت می‌شد. یکی از اولین گام‌هایی که برای اجرای مصوبۀ انجام الکترونیکی برداشتیم این بود که درگاه ورود اطلاعات قراردادها یکی شود. بنابراین امکان ثبت اطلاعات قراردادها در یکی از دو سامانه باید بسته می‌شد و دسترسی به اطلاعات قرارداد روی این سامانه از طریق فراخوانی اطلاعات از سامانهٔ دیگر انجام می‌شد. چون این دو سامانه دو متولی مختلف داشت، زور هیچ‌کدام به دیگری نمی‌رسید که تو ببند یا برعکسش. ما دیدیم سامانهٔ تخصصی قراردادها سامانهٔ قراردادهاست، بنابراین کاری که کردیم این بود که امکان ایجاد قرارداد جدید روی سامانهٔ مالی را بستیم و گفتیم تو باید اطلاعات قراردادها را از روی سامانهٔ قراردادها فراخوانی کنی. اما کار به این راحتی نبود، چون دیدیم که مغایرت‌های اطلاعاتی زیادی بین قراردادهایی که تا آن زمان در دو سامانه ثبت شده بود وجود دارد و این خودش از عجایب بود. مثلاً راجع‌ به یک قرارداد واحد، در دو سامانه مغایرت مبلغی و مدتی وجود داشت یا حتی ممکن بود قراردادی در یکی از دو سامانه ثبت شده باشد و در دیگری نه. تازه این را هم در نظر بگیرید که قراردادهایی که ما دنبال انتشار عمومی اطلاعات آن بودیم مربوط به نیمهٔ سال ۹۶ به بعد -یعنی آغاز به کار شورای پنجم- بود و به قبل از آن کاری نداشتیم، بااین‌حال باز هم با حجم زیادی از مغایرت‌های اطلاعاتی بین دو سامانه روبه‌رو شدیم. لازم بود که یک مغایرت‌گیری بین اطلاعات دو سامانه صورت بگیرد. برای هماهنگی‌ها در این حوزه، یک بار من را به جلسهٔ کارگروه سامانهٔ مالی دعوت کردند. سامانهٔ مالی به‌خاطر کارکردی که دارد -و نه لزوماً به خاطر طراحی بهتر- نسبت به دیگر سامانه‌های شهرداری، سامانهٔ قوی‌تری بود و هست و، به همین دلیل، کارگروه فعال داشت. خلاصه من را به جلسهٔ کارگروه دعوت کردند و آنجا دیدم که جلسات کارگروه چه چیز خوبی است. از افراد مختلف دعوت شده بود که بیایند مسائلشان را مطرح کنند و نظر بدهند. مثلاً آن کسی که در واحد مالی منطقه بود می‌گفت موقع کار با سیستم فلان مشکل برای من ایجاد می‌شود. آن کسی که در ستاد بود می‌گفت ما الان نمی‌توانیم کارها را لنگ نگه داریم تا مغایرت‌های اطلاعاتی رفع شود و سیستم فراخوانی اطلاعات راه بیفتد، چون باید اسناد هزینه را ثبت کنیم و از این‌جور صحبت‌ها. بعداً پرس‌وجو که کردم گفتند قبلاً کارگروه مشابهی هم برای سامانهٔ قراردادها بوده، ولی چون خود سامانه خوب نبوده و کسی مسئول سامانه نبوده و این‌ها، کارگروه شکل نگرفته است. خلاصه آمدیم کارگروه سامانهٔ قراردادها را راه انداختیم. اوایل که این کارگروه تشکیل شد، قرار شد اعضای ثابت و اعضای متغیر داشته باشد و اعضای متغیر از نمایندگان مناطق، حسابرسی و اگر لازم شد از بازرسی و حراست باشند (در موضوع قراردادهای محرمانه). یک موضوعی که من مشخصاً در آن نقش داشتم این بود که آمدیم کارگروه را دوسطحی کردیم: کارگروه سامانهٔ قراردادها مخصوص مناطق و کارگروه سامانهٔ قراردادها مخصوص سازمان‌ها و شرکت‌های تابعه.

 مصاحبه‌کننده: دلیل دوسطحی‌کردن کارگروه چه بود؟

سمیه فروغی: دلیلش این بود که مسائل مبتلابه سازمان‌ها و شرکت‌ها جنسش با مسائل مبتلابه مناطق فرق می‌کرد. اغلب شرکت‌کنندگان در جلساتِ هر دو سطح افراد یکسانی بودند -به جز برخی افراد مثل نمایندهٔ امور مجامع و حسابرسی که فقط در جلسات کارگروه واحدهای تابعه شرکت می‌کردند- ولی انگار می‌طلبید که جلسات از هم جدا باشند. هر هفته، یکشنبه‌ها و سه‌شنبه‌ها جلسهٔ کارگروه بود؛ یک جلسه، کارگروه سطح مناطق و یک جلسه، کارگروه سطح سازمان‌ها و شرکت‌ها. در جلسات سطح سازمان‌ها و شرکت‌ها، هر هفته از دو سازمان یا شرکت دعوت می‌شد و نمایندهٔ امور مجامع هم می‌آمد. بعد مثلاً در جلسه صورت‌جلسه می‌کردیم که سازمان یا شرکت حاضر در جلسه وظیفه دارد تا فلان تاریخ گردش کار معاملاتش را بفرستد و ما، برای نظارت بر روند کار، نمایندهٔ امور مجامع را به سازمان یا شرکت مربوطه می‌فرستیم.

از یک جایی به بعد، حضور نمایندهٔ اداره‌کل حقوقی در جلسات کارگروه سازمان‌ها و شرکت‌ها ضروری شد. دلیلش هم این بود که هر سازمان و شرکتی آیین‌نامهٔ معاملاتی و مالی خاص خودش را داشت و معاملاتش گردش کار متفاوتی را طی می‌کرد. یک جایی ما دیدیم گردشی که برخی از این‌ها می‌خواهند در سامانه پیاده شود خلاف مقرراتشان است، یعنی حتی خلاف آیین‌نامه‌های خودشان است. در این موارد نیاز بود که نمایندهٔ اداره‌کل حقوقی حضور داشته باشد و چک کند که این گردشی که این‌ها داده‌اند سوتی نداشته باشد. در رابطه با مناطق، چون گردش کار معاملاتشان متحدالشکل بود، نمایندهٔ حقوقی نقش پررنگی نداشت، حداقل تا قبل از اینکه سراغ تمام‌الکترونیکی‌کردن فرایند انجام معاملات برویم.

 مصاحبه‌کننده: کارگروه کارآمد بود؟ یعنی واقعاً احساس شما این بود که مسائل مطرح می‌شود، پیگیری و حل می‌شود و کار جلو می‌رود؟

سمیه فروغی: صفرویکی که نیست، اما بودنش خیلی بهتر از نبودنش بود. البته کارگروه بعد از عوض‌شدن سامانه یه ذره شل شد که حق هم داشت. حالا این داستان تعویض سامانه را هم باید جلوتر تعریف کنم چون خیلی به فرایند پیگیری مصوبه آسیب زد و جزء نقاط ناامیدی من بود. بعد از این اتفاق، اصلاً تا مدت‌ها انگیزه نداشتم که مصوبه را پیگیری کنم. داستان از این قرار بود که برای شفافیت کامل قراردادهای شهرداری، باید سامانهٔ قراردادها را به‌شدت توسعه می‌دادیم. آن اوایل، یکی از سؤالات محوری خانم دکتر از من این بود سامانهٔ قراردادها سامانهٔ خوبی هست یا نه. یادم است چند تا از دوستانم را بردم سازمان فاوا. یعنی اول سامانه را با سطح دسترسی‌ای که خودم در شورا داشتم دیدیم و بعد رفتیم به سازمان فاوا. آنجا گفتم که برنامه‌نویس پیمانکار سامانه بیاید با دوستان ما صحبت کند. دو-سه جلسۀ مشترک برگزار کردیم و درنهایت ارزیابی دوستان بنده که متخصص هم بودند این بود که سامانهٔ فعلی به درد اهداف ما نمی‌خورد.

 مصاحبه‌کننده: امکانش هست توضیح دهید که منظور شما از توسعهٔ سامانه چه بود؟

سمیه فروغی: یک بعد توسعه این بود که سامانه انواع مختلف قرارداد را پشتیبانی کند. قبلاً فقط قراردادهای هزینه‌ای شهرداری و آن هم در سطح ۲۲ منطقه در سامانه زده می‌شد. ما داشتیم تنوع قراردادها را زیاد می‌کردیم و علاوه بر قراردادها‌ی هزینه‌ای، قراردادهای درآمدی، مشارکتی و ملکی را هم در آن سامانه اضافه می‌کردیم. تازه فقط قرارداد هم نه، می‌خواستیم سامانه کل انواع معاملات، مثلاً تفاهم‌نامه‌هایی که بار معاملاتی دارد، را پشتیبانی کند.

 مصاحبه‌کننده: معاملات اعم از قرارداد است؟

سمیه فروغی: بله. علاوه بر تنوع انواع قرارداد، داشتیم تعداد و تنوع واحدهایی را هم که باید در سامانه ثبت اطلاعات می‌کردند اضافه می‌کردیم. یعنی ۴۴ سازمان و شرکت تابعهٔ نسل اول هم به ۲۲ منطقه اضافه می‌شدند. سامانه در این دو بعد داشت با سرعت خیلی زیادی توسعه پیدا می‌کرد. مهم بود که سامانه نه‌فقط در زمان حال، بلکه در آینده هم کشش این توسعه را داشته باشد. همان‌طور که گفتم ارزیابی دوستان من این بود که سامانهٔ موجود مناسب نیست. من این ارزیابی را به خانم دکتر انتقال دادم. یادم است یک عصری بود که بالاخره توانستیم با مدیرعامل فاوا جلسه‌ای هماهنگ کنیم. هفت-هفت‌ونیم شب در دفتر خود خانم دکتر جلسه را گذاشتیم. من، معاون نرم‌افزار سازمان فاوا و خانم طاهری هم بودیم. مسئول سامانهٔ مالی نیامده بود -ایشان همان کسی بود که بالاتر گفتم، در رابطه با سامانه‌های حوزهٔ مالی، فردی محوری بود.

در آن جلسه خانم دکتر گفت که ارزیابی ما این است که سامانه نمی‌تواند در آینده بار کار را تحمل کند. آنجا آقای فرجود سفت‌وسخت ایستاد و گفت که خواهشمان این است که شما در اجرا دخالت نکنید. فکر هم نکنید که پیمانکار سامانه مثلاً آشنای من است. این پیمانکار از قبل بوده و بررسی کرده‌ایم که همین پیمانکار و همین سامانه خوب است. ما این سامانه را تغذیه می‌کنیم و جلو می‌بریم. گذشت تا سال ۹۸ که سامانه را عوض کردند. آنجا ما هی گفتیم این کار را نکنید. آن فرد محوری سازمان فاوا در حوزهٔ سامانه‌های مالی، که پیش‌تر اشاره کردم، آمد و گفت اصلاً امکان‌پذیر نیست که سامانۀ مالی از سامانهٔ قراردادها جدا باشد. اگر این‌ها را یکی کنیم که زبان این دو نرم‌افزار و دیتابیسشان یکی باشد خیلی بهتر است. ما هم این ور خیلی سفت‌وسخت ایستادیم. یادم است به معاون مالی وقت نامه نوشتیم که شما بررسی لازم را به عمل بیاورید و بعد در صورت نیاز سامانه را عوض کنید. اما درنهایت آن‌ها سامانه را عوض کردند. مسئله این بود که تا آن زمان، کلی برای مناسب‌سازی سامانۀ قراردادها متناسب با نیاز مناطق، سازمان‌ها و شرکت‌ها و آموزش آن‌ها برای کار با سامانه تلاش کرده بودیم. فاوا خودش برای این کارها چقدر پول به جیب زد! برای واحدها فاکتور می‌فرستاد و آن‌ها هم می‌آمدند به ما شکایت می‌کردند که فاوا دارد بابت چیزی که شما زور کرده‌اید از ما پول می‌گیرد، وگرنه ما الان داریم با یک سامانهٔ دیگر کارهایمان را انجام می‌دهیم؛ چرا باید پول بدهیم؟

خلاصه این‌همه انرژی گذاشته شده بود، بعد یکهو سامانه عوض شد و همه‌چیز از صفر. حالا همه باید بروند کار با سامانهٔ جدید را یاد بگیرند و اطلاعاتشان را در این سامانه بزنند. پیمانکار سامانهٔ قبلی را هم کنار گذاشته بودند و درنتیجه، برای توسعهٔ سامانهٔ جدید، انتقال دانش هم صورت نگرفت و انگار این‌ها داشتند از اول چرخ را اختراع می‌کردند. چقدر این اتفاق به اجرای مصوبه آسیب زد! آنجا یکی از نقاط ناامیدی شدید من بود؛ این‌همه تلاش کرده بودم و حالا در نقطهٔ اول بودم.

 مصاحبه‌کننده: برگردیم به سؤال از کارآمدی کارگروه.

سمیه فروغی: همان‌طور که بالاتر هم گفتم، بودن کارگروه خیلی بهتر از نبودنش بود اگرچه خیلی زحمت‌ها را خودم می‌کشیدم. مثلاً دستورجلسات و صورت‌جلسات را خودم می‌نوشتم. من نمایندهٔ شورا بودم که نهاد ناظر محسوب می‌شد. دلیلی نداشت که من کار اجرایی انجام بدهم و پیگیر اجرای مصوبات جلسات باشم. اما در کمیتهٔ شفافیت چون به‌نتیجه‌رسیدن کار برایمان مهم بود، رویکرد تیم این بود که خیلی جاها در اجرا هم وارد شود. بااین‌حال، کارگروه واقعاً بازوی کمکی من در پیگیری اجرای مصوبه بود. مثلاً آقای شکری‌پور خیلی کمک می‌کرد. آقای شکری‌پور ابتدا نیروی یکی از شهرداری‌های مناطق بود. بعد به اداره‌کل مالی و اموال آمد و یکی از اعضای محوری کارگروه شد. بعد از اداره‌کل مالی و اموال به اداره‌کل حقوقی رفت. افرادی را در سازمان فاوا پیدا کرده بودیم که آدم‌های دل‌سوزی بودند. نه اینکه لزوماً پروژهٔ شفافیت را پروژهٔ خودشان بدانند ولی چون در کارشان افراد متعهدی بودند، حضورشان در کارگروه خیلی کمک‌کننده بود. مثلاً اکبری، یکی از مدیرپروژه‌های فاوا، از این افراد بود. بعضی‌ها هم که سنگ چشم‌دار بودند و حضورشان هیچ تأثیر خاصی نداشت. درکل می‌توانم بگویم کارآمدی کارگروه بالای ۵۰ درصد بود.

 مصاحبه‌کننده: سرانجام این کارگروه چی شد؟ تا آخر دورهٔ پنجم ادامه داشت و کار می‌کرد؟

سمیه فروغی: کارگروه سامانهٔ مالی که بود و تا جایی که می‌دانم الان هم هست. درمورد کارگروه معاملات، از یک جایی به بعد دیدیم که تعداد حاضران در جلسه زیاد شده و انگار یک دکانی ایجاد شده، مثلاً در جلسه نمایندهٔ ذی‌حسابی می‌آمد، نمایندهٔ حسابرسی می‌آمد، نمایندهٔ بازرسی می‌آمد و خب برای این‌ها بابت حضور در جلسات حکم زده می‌شد و حق‌الجلسه می‌گرفتند. یعنی می‌دانید، در شهرداری همواره یک منافع این‌چنینی دنبال می‌شود. برای همین افراد دوست داشتند صوری هم که شده در این کارگروه باشند. یک ماجرایی را قبلاً هم گفته‌ام و حالا هم برای اینکه ثبت در تاریخ بشود دوباره می‌گویم. یک بار قرار شد بابت پاداش شرکت در جلسات کارگروه، یک پولی به ما بدهند. نهایتِ تنوع افراد شرکت‌کننده در جلسات را اگر در نظر می‌گرفتید، مثلاً می‌شد پنجاه نفر. اما من شنیدم که به دویست نفر بابت جلسات کارگروه پاداش داده‌اند. به خاطر منافع این‌چنینی، از یک جایی به بعد افراد زیادی در جلسات کارگروه می‌آمدند و این مزاحمت ایجاد می‌کرد. مثلاً آن اواخر نمایندهٔ ذی‌حسابی خیلی روی مخ بود. هرچه می‌گفتیم را می‌گفت نمی‌شود، امکان ندارد، اصلاً خلاف قانون و خلاف رویهٔ همیشگی است و مشکل ایجاد می‌کند و این‌ها. واقعاً کارگروه داشت به سمت همان ناکارآمدی که می‌گفتید پیش می‌رفت. اینجا ایده‌ای که زدیم این بود که من، آقای شکری‌پور به‌عنوان نمایندهٔ اداره‌کل حقوقی، اکبری به‌عنوان نمایندهٔ سازمان فاوا و آقای کفاشی از اداره‌کل مالی یک گروه جداگانه ساختیم و گفتیم به‌جای روال قبلی برگزاری جلسات، اول خودمان بین خودمان پیش‌جلسه می‌گذاریم. هر جا با هم همسو بودیم، تصمیمات را مصوب می‌کنیم و می‌رویم برای اجرا. هر جا هم به اختلاف خوردیم، آن وقت موضوع را به کارگروه می‌بریم.

 مصاحبه‌کننده: یعنی یک گروه غیررسمی بین خودتان تشکیل دادید؟

سمیه فروغی: بله، وقتی دیدیم سیستم قبلی کار نمی‌کند، یک بچه‌کارگروه غیررسمی بین خودمان تشکیل دادیم و این‌جوری کار را پیش بردیم. من از این گروه دوم اتفاقاً بیشتر راضی بودم. فقط بعضی تصمیم‌گیری‌ها طوری نبود که ما چهار نفر بتوانیم برای کل شهرداری تصمیم بگیریم و موافقت مدیران بالادستی لازم بود. این موارد را به مدیران بالادستی ارجاع می‌دادیم که بعضاً کار به گیر می‌خورد و دیگر خود خانم دکتر تماس می‌گرفت و این‌ها.

 مصاحبه‌کننده: مصوبات آن کارگروه کوچک و غیررسمی برای بخش‌هایی که مصوبات به آن‌ها برمی‌گشت پذیرش داشت؟

سمیه فروغی: تا حدی که مصوبات خلاف قانون و رویهٔ حقوقی نبود و قرار نبود رویهٔ فعلی شهرداری را خیلی بتکاند، بله، مشکلی نبود. مثلاً مصوبه این بود که از این به بعد یکnode  (مرحله) جدید در گردش کار قرارداد اضافه شده است که سازمان بازرسی باید فلان چیز را تأیید کند. ده روز برای این کار زمان دارد و در پایان این ده روز، گردش کار قرارداد به‌صورت اتوماتیک از این مرحله عبور می‌کند. ما خیلی ندیدیم که از کسی صدایی سر این‌جور مصوبات دربیاید چون خللی در کارشان ایجاد نمی‌کرد؛ نهایتش این بود که یکی-دو زحمت سیستمی اضافه می‌کرد. یک سال همین‌طوری طی شد. فقط یکی-دو جا که به ذی‌حسابی برمی‌گشت به مشکل برخوردیم.

 مصاحبه‌کننده: اعضای کارگروه سراغ نمی‌گرفتند که چرا جلسات برگزار نمی‌شود؟

سمیه فروغی: چرا. یکی-دو بار به من گفتند خانم فروغی، کار را ول کرده‌اید؟ چرا جلسات تشکیل نمی‌شود؟ من هم گفتم به‌هرحال باید موضوعی باشد که برایش جلسه بگذاریم.

 مصاحبه‌کننده: حق‌الجلسه را ادارهٔ خودشان به‌شان می‌داد یا معاونت مالی پرداخت می‌کرد؟

سمیه فروغی: تا جایی که من می‌دانم از معاونت مالی می‌گرفتند.

 مصاحبه‌کننده: خیلی جالب است که برای یک بخشی از ساعت کاری‌شان در شهرداری، جداگانه دست‌مزد می‌گرفتند.

سمیه فروغی: کلاً این‌جور مناسبات در شهرداری خیلی جالب است. یکی از مسائلی که باعث می‌شد ما در کمیتۀ شفافیت دید خوبی نسبت به بعضی مسائل نداشته باشیم این بود که ما کارمند شهرداری نبودیم و یک چیزهایی را درک نمی‌کردیم. مثلاً درمورد همین حق‌الجلسه، یک بار به یکی از کارمندان گفتم که من کارشناس ساعتی شورا هستم و بابت حضور در جلسه ساعت می‌زنم. برای چی باید بابت جلسه جداگانه پول بگیرم؟ فلسفۀ دادن این پول را نمی‌فهمم. جوابش این بود که خب این جلسات باعث می‌شود آدم به‌طور مضاعف خستهٔ فکری بشود. می‌دانید چه می‌گویم؟ یک گفتمان و ادبیات خاصی در شهرداری روال بود که تو وقتی خلاف آن رفتار می‌کردی، نمی‌گفتند چه نیروی مخلصی است، بلکه سیستم تو را پس می‌زد. نمی‌گویم که ما هم باید مطابق کارمندان شهرداری رفتار می‌کردیم ولی باید با مناسبات حاکم آشنایی می‌داشتیم.

 مصاحبه‌کننده: برویم سراغ کارت بعدی.

سمیه فروغی: عصبانیت. درمورد عصبانیت، هم می‌توانم معطوف به شهرداری حرف بزنم (نسبت به کارشناس‌های دیگر کمیته، من کم با شهرداری دعوا نداشتم) و هم می‌توانم معطوف به روابط درونی کمیتهٔ شفافیت و رابطهٔ رئیس و مرئوسی حرف بزنم. ترجیح شما کدام است؟

 مصاحبه‌کننده: هر دو.

سمیه فروغی: خب من به‌واسطهٔ اینکه جثه‌ام ریز است و چهره‌ام هم بچه‌سال می‌زند باید در شهرداری از خودم یک چیزهایی بروز می‌دادم -یک قاطعیتی- که من را جدی بگیرند. آن اوایل این طوری بود که به خودم می‌گفتم تو در واقعیت این نیستی، ولی برای اینکه کارت پیش برود باید این‌طوری رفتار کنی. ولی بعدها اصلاً یک‌سری شیوه‌های رفتاری درونم نهادینه شد. در شهرداری، یک جاهایی سیستم این را برنمی‌تابید یک نفر که از بیرون از سیستم آمده، علی‌الظاهر خیلی بچه‌سال است و سابقهٔ کاری آن‌چنانی هم ندارد، بخواهد در کاری ورود کند. البته این را بگویم که من به نسبت سنم، سابقهٔ کاری کمی نداشتم؛ از ۲۲سالگی سر کار رفته بودم و از ۲۳سالگی برایم بیمه رد شده بود. نسبت به سنم، سابقۀ کاری خوبی داشتم. اما به‌هرحال شهرداری برنمی‌تابید و کلاً هم سن ملاک مهمی برای ارزش‌گذاری روی حرف‌ها بود. بنابراین وقتی من در جلسات این را بیان می‌کردم که یک کاری اشتباه است، منجر به اصطکاک می‌شد و درنهایت دعوا شکل می‌گرفت. تازه یک وقت‌هایی هم برای اینکه پذیرش بیشتری نسبت به حرفم وجود داشته باشد، از جانب خودم اظهارنظر نمی‌کردم. به‌جایش مثلاً می‌گفتم نظر شورا این است. مثلاً یک بار با یکی از مدیران سازمان فاوای شهرداری دعوایم شد. بحث سر این بود که ایشان داشت همهٔ سامانه‌ها را سمت خودش می‌برد و من می‌گفتم ده-پانزده نیرویی که تو داری ظرفیت این حجم از کار را ندارد و این باعث شده سامانه پر از خطا شود. نیروهایش از دستش گریه می‌کردند و معترض بودند.

 مصاحبه‌کننده: سِمت ایشان چه بود؟

سمیه فروغی: ذیل معاونت نرم‌افزار سازمان فاوا یک‌سری اداره بود. ایشان رئیس یکی از این اداره‌ها به نام دایرۀ اطلاعات بود. خلاصه سر این موضوعی که گفتم یک دعوایی شد. ایشان آدم فاسدی نبود؛ بالاخره آدم می‌داند با آدم فاسد چطور تا کند. شاید فکر می‌کرد کاری که می‌کند بهترین انتخاب است. من که گفتم این چه وضعی است، چرا این کار را انجام می‌دهید، بس است دیگر، این‌قدر سامانه‌ها دستتان آمد و این‌ها، یک خانمی در جلسه به من گفت بالاخره ایشان جای پدر توست و موهایش سفید است و نباید این‌طور با او حرف می‌زدی. دیگر من هم بعدش رفتم گفتم ببخشید و اگر صدایم بالا رفت منظوری نداشتم. خودش هم گفت نه، ما دعوای کاری می‌کردیم و این نشان می‌دهد که کار برایمان مهم است.

مصاحبه‌کننده: در تجربهٔ شما، علاوه بر فاکتور سن، زن‌بودن هم در جدی گرفته شدن یا نشدن تأثیر داشت؟

سمیه فروغی: کم نبود جلساتی که مثلاً از ده نفر حاضران، فقط من خانم بودم. مخصوصاً جلساتی که به حوزه‌های فنی و عمرانی و حمل‌ونقل و ترافیک مربوط می‌شد این‌طور بود. در این جلسات می‌دیدم که عملاً نادیده گرفته می‌شوم. مثلاً می‌خواستم مؤدبانه وارد صحبت شوم، اما کسی به من نوبت نمی‌داد. مجبور می‌شدم بپرم وسط صحبت‌ها اما باز هم کسی محل نمی‌گذاشت. حالا نمی‌دانم چند درصد این اتفاق به زن‌بودن برمی‌گشت، چند درصدش به سن یا عوامل دیگر. حسی که به من منتقل می‌شد این بود که زن‌بودن بی‌تأثیر نیست، اما یادم نمی‌آید کسی اشاره‌ای به جنسیتم کرده باشد. درعوض به سنم خیلی گیر داده می‌شد. مثلاً در یکی از جلسات با حوزۀ فنی و عمران، یک آقایی برگشت گفت ببینید، همهٔ کسانی که دور این میز جمع شده‌اند حداقل پانزده سال خاک شهرداری خورده‌اند، جز یک عده و قیافه‌اش را طوری کرد که معلوم بود اشاره‌اش به من است.

 مصاحبه‌کننده: پس برعکس چیزی که معروف است، مشکل بیشتر اِیجیستی بوده است تا سکسیتی.

سمیه فروغی: بله.

 مصاحبه‌کننده: به داستان دعواها برگردیم.

دعوای دیگری که خیلی در ذهنم مانده با اداره‌کل ارزیابی عملکرد و بر سر پایش‌های سالانه عملکرد واحدهای شهرداری بود. اداره‌کل ارزیابی عملکرد ساختار ارزیابی را تغییرات اساسی داده بود و برای اولین بار می‌خواست ارزیابی را با ساختار جدید انجام دهد.

 مصاحبه‌کننده: چه سالی بود؟

سمیه فروغی: سال ۹۷. خانم دکتر به من گفتند تو به‌عنوان نمایندهٔ کمیته برو و لابه‌لای شاخص‌های این‌ها چند تا شاخص شفافیت هم بگنجان. اتفاقی که افتاد این بود که آن‌ها شاخص‌های ما را در کنار بقیۀ شاخص‌ها نمی‌آوردند. من آنجا عصبانی شدم. یک خانمی بود که رئیس اداره‌کل دفتر برنامه‌ریزی و هماهنگی امور اقتصادی شهرداری بود. برگشتم به آن خانم گفتم این چه وضعی است، چرا این شاخص‌ها را نمی‌گذارید، من که الکی اینجا نیامده‌ام. مشکل این شاخص‌ها چیست؟ شاخص‌ها شاخص‌های بدی هستند؟ آن خانم هم گفت الان سال اول است و یکهو همۀ واحدها در این شاخص‌ها نمره پایین می‌گیرند. این شاخص‌ها را بگذارید برای سال بعد. من هم گفتم اشکال ندارد. فوقش این است که نمرهٔ این شاخص‌ها را حساب نمی‌کنید. ولی بگذارید شاخص‌ها باشد تا از همین الان فرهنگ‌سازی شود. بعد آن خانم برگشت گفت یعنی چی، یک بچه‌سالی بیاید اینجا، برای ما تعیین‌تکلیف کند و رویهٔ ما را به هم بریزد، این خانم آروین فکر کرده کی هست و این‌ها. یک تکه‌ای هم به سن‌وسال من انداخت که من برگشتم گفتم چه ربطی به سن‌وسال دارد. شما اگر عملکردتان خوب بود، وضعیت شهرداری این نبود. یک حرف این‌طوری زدم که خیلی بد بود. نباید می‌گفتم. درنهایت گفتم من این رفتار شما را گزارش می‌دهم. او هم گفت برو به هر کس می‌خواهی بگو.

 مصاحبه‌کننده: علت مخالفت با قراردادن شاخص‌های شفافیت در فهرست شاخص‌ها دقیقاً چه بود؟

سمیه فروغی: می‌گفت واحدها در این شاخص‌ها نمرهٔ کمی می‌گیرند. حرفش هم درست بود چون سال اولی بود که این شاخص‌ها مطرح می‌شد. منتها من می‌گفتم اشکالی ندارد که نمرهٔ کم بگیرند. فوقش امتیاز این شاخص‌ها را در ارزیابی حساب نکنید، اما بگذارید شاخص‌ها باشند که از همین الان به رسمیت شناخته بشوند.

 مصاحبه‌کننده: مگر بقیهٔ شاخص‌ها طوری بود که نمرات بهتری می‌گرفتند؟

سمیه فروغی: بله. اصلاً تدوین شاخص‌ها یک فرایند خیلی جالبی داشت. ادارهٔ ارزیابی عملکرد از واحدها می‌خواست که شاخص‌های پیشنهادی‌شان را ارسال کنند. مثلاً فرض کنید چهل شاخص ارسال می‌شد. بعد این‌ها دور هم می‌نشستند و به این نتیجه می‌رسیدند که سی تا از این چهل شاخص خوب است. بعد دوباره با واحدها جلسه می‌گذاشتند. در جلسات مربوط به شهرداری‌های مناطق ۲۲گانه، شهرداران و معاونان برنامه‌ریزی مناطق و معاونان منطقه‌ای و ستادیِ حوزۀ تخصصی‌ای که شاخص به آن مربوط بود حضور داشتند و در جلسات مربوط به سازمان‌ها و شرکت‌ها، مدیرعاملان و معاونان برنامه‌ریزی واحد.

خلاصه جلسه می‌گذارند و می‌گویند ما می‌خواهیم با این سی شاخص شما را ارزیابی کنیم. اگر با شاخص‌ها موافقت شود، صورت‌جلسه می‌شود که آقای شهردار فلانی موافقت کرد که با این شاخص‌ها ارزیابی بشود. در صورت مخالفت، در یک فرایند کاملاً سازشی، شاخص‌های مورد مخالفت را تغییر می‌دهند تا موافقت حاصل شود. البته کار اینجا تمام نمی‌شود. اتفاقی که سال اول افتاد این بود که بعد از ارزیابی مشخص شد مناطق در چند شاخص افتضاح‌اند. اینجا شهردارانِ مناطق زیر میز زدند که ما نتایج این ارزیابی را قبول نداریم و درنهایت آن چند شاخص حذف شدند. واقعاً این اتفاق افتاد. من خبرش را دیدم.

 مصاحبه‌کننده: نتایج ارزیابی عملکرد چه تأثیری دارد؟

سمیه فروغی: هم یک‌سری پاداش مالی دارد، مثلاً به کارکنان مناطقی که اول یا دوم شده‌اند، بیست ساعت اضافه‌کاری داده می‌شود و هم اینکه رتبۀ خوب در ارزیابی عملکرد برای خود شهردار خیلی برند است. می‌نشینند این‌ور و آن‌ور می‌گویند که مثلاً منطقهٔ من در شاخص تحقق درآمدها اول شده است.

 مصاحبه‌کننده: در بودجه‌شان هم تأثیر دارد؟

سمیه فروغی: راستش نمی‌دانم از حیث تخصیص بودجه، یعنی اینکه مثلاً بودجه زودتر به‌شان تخصیص پیدا کند تأثیری دارد یا نه. ولی شاخص‌های مالی -شاخص‌های انضباط مالی، تحقق درآمد نقد و غیرنقد، تحقق درآمد پایدار- در بودجۀ سال بعد خیلی تأثیر دارد. با‌این‌حال مثل اینکه برند و افتخارِ رتبهٔ خوب در شاخص‌ها و اینکه بگویند، به‌واسطهٔ حضور ایشان در سازمان، آن سازمان در مثلاً ده شاخص یا به‌طور کلی در شاخص‌های عمومی اول شده است اهمیتش خیلی بیشتر است. این را رزومه می‌کنند که به سازمان بالاتری بروند. خیلی ادبیات رایجی در شورا و شهرداری دارد. من مدتی رئیس ادارهٔ ذی‌حسابی شورا بودم. یکی از کارهای ما این بود که ذی‌حسابان را ارزیابی کنیم. خیلی این را می‌دیدم که مثلاً طرف قبلاً در یک منطقه یا سازمان و شرکتی معاون مالی بوده و می‌گفت در دوره‌ای که من معاون مالی بودم، شاخص‌های انضباط مالی‌مان همیشه سه‌ستاره یا چهارستاره بوده، همیشه نمره‌اش الف بوده. پس حالا که من در انضباط مالی این نمره را گرفته‌ام، توانسته‌ام ذی‌حساب بشوم. از نتایج ارزیابی عملکرد استفاده‌های این طوری خیلی می‌کردند. از دعواها و عصبانیت‌ها، این دو مورد خیلی بارز بودند.

مصاحبه‌کننده: باز هم اگر مصداقی دارید بگویید.

سمیه فروغی: یک بار در دورهٔ کرونا، در یکی از جلسات مجازی کارگروه به شخصی که رئیس معاونت تلفیق ذیل اداره‌کل امور مالی و دبیر کارگروه‌های مربوط به سامانه‌های مالی و معاملاتی بود گفتم خواهش می‌کنم این‌قدر استدلال‌های سطح‌ پایین نیاورید. در لحظه خیلی با عصبانیت این حرف را زدم و از این موارد کم نبود. او هم گفت باشد، من با بیست سال سابقه نمی‌فهمم و شما می‌فهمید! که من گفتم چرا این صحبت‌ها را به هم ربط می‌دهید؟

یک نکتۀ کلی دربارهٔ این عصبانیت‌ها بگویم. ببینید یک جاهایی ماجرا عصبانیت کاری بود و دعوای دو نفر. آنجا من بحثی نداشتم. یک جاهایی بود که طرف از قصد می‌خواست تو را عصبانی کند و مثلاً دیگر کم مانده بود زبانش را دراز کند و بگوید نمی‌گذارم کاری که می‌خواهی را انجام بدهی. در این موقعیت‌ها من از سمت دفتر یا رئیس کمیته انتظار حمایت داشتم که به این‌ها بفهماند کمیته پشت کارشناسش هست، بالاخره باید پشتت محکم باشد تا بتوانی با قدرت ظاهر بشوی. چون این حمایتگری را ندیدم حس کردم این دعواها درکل به ضرر تمام می‌شود و یادم است که بعد دعواها سعی می‌کردم فضا را با صحبت حضوری یا ارسال یک پیام تلطیف کنم که ارتباطم با آن فرد خدشه‌دار نشود -البته اگر دعوا دعوای کاری بود و طرف مقابل آدم مریضی نبود. مثلاً با املاکی‌ها این رویه را نداشتم. چون به‌هرحال با آن آدم سروکار داری و باید کارت را با او پیش ببری و پشتت هم که کسی نیست. مجبوری با آن آدم بسازی. بنابراین بعد از دعوا حتماً سعی می‌کردم فضا تلطیف شود. یک‌سری دعواها هم با آدم‌های مریض بود و کاری نمی‌شد کرد چون او از قصد می‌خواست تو را عصبانی کند. خلاصه حرفم این است که اگر حمایتی که بالاتر گفتم وجود داشت، نه اینکه من بیشتر دعوا می‌کردم یا خوشحال می‌شدم که طرف مقابل ضایع شود، اما وقتی طرف مقابل می‌دید که رئیس پشت کارشناس را خالی نمی‌کند پس حرفی که کارشناس می‌زند پشتوانه دارد و تو نمی‌توانی هرچه می‌خواهی به او بگویی، این عصبانیت‌ها و دعواها ثمربخش می‌شد.

 مصاحبه‌کننده: موضوع حمایت از کارشناس را با دفتر یا رئیس کمیته هم مطرح کرده بودید؟

سمیه فروغی: آره، مطرح کردم. اما اتفاقی نیفتاد. سیاست این نبود. من حتی تکه‌هایی از صوت بعضی جلسات که در آن حرف‌های بدی به من و به شخص خانم دکتر زده می‌شد را برای خانم دکتر ارسال کردم. این کار را کردم چون شاید به‌خاطر اینکه من از بیرون آمده بودم و برخلاف بسیاری دیگر از بچه‌های کمیته که از قبل با خانم دکتر آشنایی داشتند (مثلاً رابطهٔ استاد و شاگردی داشتند) از من شناخت قبلی نداشتند، اطمینانی که باید را به نقل‌قول من از آنچه در جلسات گذشته بود نداشتند.

اولین مواجههٔ ایشان با این کار این بود که ضبط جلسات به‌لحاظ اخلاقی کار درستی نیست. این در حالی بود که ما خیلی از جلسات را برای اینکه بتوانیم بعداً به صحبت‌های انجام‌گرفته رجوع و مصوبات جلسه را دقیق کنیم ضبط می‌کردیم و من کار مخفیانه‌ای هم نمی‌کردم. دیگر وقتی گوشی‌ات را این شکلی می‌گذاری [گوشی را وسط میز می‌گذارد]، یعنی داری جلسه را ضبط می‌کنی. دو بار تکه‌های صوت جلسات را فرستادم و شرح ماوقع دادم که داستان این بوده، موضوع این بوده و مکالمه هم این بوده. ولی وقتی دیدم اثر ندارد دیگر این کار را انجام ندادم. نظر من این بود که اگر با طرف مقابل برخورد نشود، طرف وقیح‌تر و پرروتر و اوضاع بدتر می‌شود. منظورم از برخورد هم این است که به مدیرش بگوییم به فلان شخص تذکر بده. نه اینکه اتفاق خیلی خاصی بخواهد بیفتد که نان‌بری شود. ما اصلاً از این روحیات نداشتیم که چه در راستای ترفیع افراد و چه در راستای تنزلشان بخواهیم واکنش نشان دهیم. اما در همین حد تذکر لسانی هم من واکنشی نمی‌دیدم. و اصلاً بخش زیادی از عصبانیت‌های من مربوط به درون کمیته بود. این عصبانیت‌ها هم دو حالت داشت، عصبانیت از موضع‌گیری‌ها یا نحوۀ مدیریت رئیس کمیته در جلسات، و عصبانیت از مسائل درونی کمیته. از آن طرف خانم دکتر هم از ما عصبانی می‌شدند ولی دلایل کارشناسی داشت. ایشان فرد خیلی نکته‌سنج و ریزبینی بودند و در کارها به‌صورت جزئی ورود می‌کردند؛micromanage  می‌کردند (سبک مدیریتی جزءنگرانه داشتند). بعد وقتی گزارش‌های کارشناسی کیفیت لازم را نداشت، یعنی مثلاً از قبل برای سؤالات ذهنی ایشان پاسخ‌ آماده نشده بود یا بررسی‌ها دقیق انجام نشده بود، عصبانی می‌شدند. نحوهٔ بروز این عصبانیت بود که منجر به دعوای دوطرفه می‌شد. من در طول همکاری با کمیته، سه-چهار بار خداحافظی کردم و گفتم این‌جور رفتارها را برنمی‌تابم. یادم است این جمله را بارها گفتم که من مدیر زیاد داشته‌ام ولی تا حالا مدیری نداشته‌ام که این‌طوری با من صحبت کند. خب مثلاً یک گزارش کارشناسی تهیه نشده دیگر. مگر سال ۹۷ که اصلاً گزارش کارشناسی نداشتیم، نمی‌شد جلسات را مدیریت کرد؟ حالا مثلاً یک اتفاقی برای فلانی افتاده، مثلاً لپ‌تاپش خراب شده و نتوانسته گزارش را آماده کند. چه اتفاقی افتاده واقعاً؟ ارزش این برخوردها را دارد؟

خلاصه چند بار گفتم از کمیته خداحافظی می‌کنم و بعد خانم دکتر می‌گفتند که حالا بیا یک جلسه حضوری صحبت کنیم و در جلسهٔ حضوری ایشان مسائل را می‌پذیرفتند. یک حرفی آقای جواهریان، مسئول‌دفتر خانم دکتر، به من گفتند که کاملاً حرف درستی بود. گفتند که هیچ‌وقت دعوا را تکستی و تلفنی انجام ندهید. اگر می‌خواهید دعوا کنید، حضوری باشد. زمانی که حضوری با خانم دکتر صحبت می‌کردیم، مسائل را می‌پذیرفتند ولی وقتی در تکست یا با پیام صوتی صحبت می‌کردیم، خیلی حرف‌های بدی از سمت هر دو طرف ردوبدل می‌شد. بحث سر این نیست که یک مدیر نباید از کارشناسش ناراضی باشد، نه. بحث سر نحوهٔ اظهارنظر و نحوهٔ انتقاد است و ما در کمیته سر این موضوع تا دقیقهٔ آخر به‌شدت چالش داشتیم و شاید با تمام‌شدن کمیته نفس راحتی از این بابت کشیدیم. به‌شخصه خیلی تحت فشار بودم. در کمیته بچه‌هایی بودند که می‌توانستند درون خودشان بریزند ولی من آدمی هستم که باید برون‌ریزی می‌کردم. یعنی نمی‌توانستم خیلی راحت بگویم که باشد، شما درست می‌گویید و ادامه بدهم.

 مصاحبه‌کننده: راجع به عصبانیت از موضع‌گیری‌ها هم یک مقدار توضیح می‌دهید؟

سمیه فروغی: یک‌سری از عصبانیت‌ها مربوط به حوزهٔ املاک می‌شد. مثلاً یادم است که نظر کارشناسی من این بود که سامانهٔ املاک شهرداری باید عوض شود و یا اینکه سازمان املاک دارد در انجام تکالیفی مثل احصای فرایند معاملات ملکی (برای پیاده‌سازی در سامانۀ معاملات) وقت‌کشی می‌کند. روی این موارد گزارش تهیه می‌کردم و حتی پاسخ‌های آن‌ها به سؤالات خودمان را پیش‌بینی می‌کردم و پیشنهادهایی برای پاسخ‌دادن به آن‌ها هم ارائه می‌کردم. اما درنهایت خانم دکتر بنا به صلاح‌دید خودشان با آن‌ها مماشات می‌کردند. می‌گفتند ما باید با آن‌ها کار کنیم. شاید هم استراتژی درستی بود.

یک مورد دیگر مربوط به همان ماجرای ارزیابی سامانۀ قراردادهای سازمان فاوا می‌شود. من گفتم شما سفت و محکم بایستید و نگذارید که سامانه عوض شود، ما که از قبل به این‌ها دربارهٔ وضعیت سامانه گفته بودیم….

این را یادم رفت بگویم. گفتم که جلسه حدود ساعت هفت-هفت‌ونیم شروع شد و حدود ساعت نه تمام شد. به من گفتند برایت ماشین بگیریم که به خانه بروی. اما من آن‌قدر حالم بد بود که گفتم نه، می‌روم در پارک راه بروم. بعد از جلسه گریه می‌کردم. اولین گریهٔ من در دوران همکاری با کمیته بود. در جلسه مدیرعامل وقت سازمان فاوا خیلی بد با من حرف زد. حالتش این‌طور بود که مثلاً تو کی هستی که داری اینجا می‌گویی سامانۀ ما سامانهٔ بدی است یا پیمانکار ما پیمانکار بدی است. آنجا هم یکی از موقعیت‌هایی بود که خانم دکتر پشت من نایستادند. البته این حرف را به رئیس فاوا زدند که اگر با این سامانه ادامه می‌دهید، تبعاتش را هم باید بر عهده بگیرید. ما اینجا داریم از شما قول می‌گیریم که سامانه می‌کشد و اختلالی در کار ایجاد نمی‌شود. بعداً برنگردید به ما بگویید پیمانکار ما محدودیت دارد، وقت ندارد، پول ندارد. ایشان هم گفت نه، خیالتان راحت. خلاصه در آن جلسه رئیس سازمان فاوا خیلی با من بد حرف زد. خانم دکتر هم که پشت من نایستاد. بعد از جلسه گریه می‌کردم که ایشان متوجه شد و آمد دل‌جویی کرد و از این حرف‌ها. بعداً که سامانه عوض شد، من به ایشان گفتم که موضع قاطع بگیرید؛ سفت و محکم بایستید که سامانه نباید عوض بشود. ولی موضع قاطع نگرفتند.

مصاحبه‌کننده: اساساً قدرتِ گرفتن موضع قاطع‌تر را داشتند؟

سمیه فروغی: ببینید، کلاً اعضای شورا خودشان تعیین می‌کنند چقدر قدرت داشته باشند. این را من به‌عینه دیدم. یک عضو شورا قلمش قدرت دارد. یکی نامه می‌نویسد. یک عضو شورا تلفنش قدرت دارد. یک عضو شورا هم کلاً جلسه می‌گذارد و هیچ قدرتی ندارد. ایشان خودش انتخاب کرده بود که قدرتش در این سطح باشد.

مصاحبه‌کننده: چرا؟

سمیه فروغی: استراتژی‌اش این بود و من هم نمی‌گویم لزوماً غلط بود. ببینید، بعضی‌ها برای مقاصد خودشان از قدرتی که دارند استفاده می‌کنند. مثلاً به‌راحتی آدم عوض می‌کنند. یک نمونه‌اش عوض‌شدن شخصی بود که در سِمتِ ذی‌حساب ۲ شهرداری بود. شاید آن‌قدری که ذی‌حساب ۲ برای شورا اهمیت دارد، معاون مالی اهمیت ندارد. چرا؟ چون معاون مالی را شهرداری انتخاب می‌کند اما ذی‌حساب ۲ با رأی شورا انتخاب می‌شود. ما در کمیتهٔ شفافیت و در حوزهٔ مالی و معاملات خیلی با ذی‌حساب ۲ کار داشتیم. ذی‌حساب ۲ در دورهٔ ما سه بار عوض شد. یعنی با هر تغییر شهردار، ذی‌حساب ۲ هم عوض شد. من حدوداً یک ماه قبل از عوض‌شدن ایشان به خانم دکتر گفتم که از طریق افرادی در شهرداری که با آن‌ها ارتباط داشتم، فهمیده‌ام که یکی از اعضای شورا دنبال این است که این آدم را عوض کند. ایشان گفت نه، من بعید می‌دانم و حتماً اشتباه می‌کنی. یک ماهی گذشت و در این مدت ایشان به من می‌گفت دیدی خبری نشد. این را هم بگویم که ایشان با ما خیلی مَچ بود. خیلی خوب داشتیم با او پیش می‌رفتیم و عوض‌شدن این آدم خیلی به ضرر ما تمام شد. خلاصه بعد از یک ماه که ایشان عوض شد، خود خانم دکتر هم خیلی متعجب شد. نکته‌ام این است که آن عضو شورا که او را عوض کرد در صحن مدام تذکر می‌داد و اعلام نارضایتی می‌کرد و آخر سر هم او را عوض کرد و آدم خودش را آورد. حالا نه که بگوییم آن عضو شورا آدم فاسدی بود. نمی‌دانم، شاید هم بود. ولی تا جایی که می‌دانم در رابطه با این فرد حرفش این بود که این آدم ناشایست است و دارد به سیستم ضربه می‌زند. ایشان باید برود و کسی که من فکر می‌کنم شایسته است بیاید. ما از این مدل کارها نمی‌کردیم و این را که نهاد ناظر بخواهد نیرو را تعیین کند کار درستی نمی‌دانستیم. در دورهٔ فعلی می‌بینم که اعضای شورا می‌گویند ما صرفاً افراد را پیشنهاد می‌دهیم. ولی حالا اینکه یک نفر را پیشنهاد بدهی و بگویی الا و بلا باید همین باشد که دیگر اسمش پیشنهاد نیست. ما در دورهٔ قبل سر n نفر به این نتیجه رسیدیم که این‌ها آدم‌های ناکارآمدی هستند ولی استراتژی خانم آروین این بود که در تغییر آن‌ها دخالتی نکند. یعنی درواقع ایده این بود که دخالت در تعیین نیروها رویهٔ درستی نیست و ما می‌خواهیم کارها را از مسیر درستش به نتیجه برسانیم حتی اگر این مسیر کم‌بازده باشد. هم در دورهٔ قبل این‌طور بود و هم در دوره فعلی این‌طور است که می‌آیند پست‌ها را پخش می‌کنند و افراد را نه به‌خاطر کارآمدی‌شان، که به‌خاطر یک‌سری بده‌بستان‌ها در مناصب مختلف قرار می‌دهند و این را حق و سهم خودشان می‌دانند. حالا ممکن است جاهایی نتیجهٔ این بده‌بستان‌ها و رویه‌های غیررسمی بازده بیشتری هم داشته باشد و افراد کارآمدی هم در پست‌های مختلف منصوب شوند، اما این رویه چاقوی دولبه است. در موردی مثل عوض‌شدن این شخص هم حرفم این نیست که خانم دکتر باید با موضع‌گیری قاطع جلوی این تغییر را می‌گرفتند، ولی می‌توانستند و قدرتش را داشتند اجازه ندهند این اتفاق بیفتد یا این کار را پرهزینه کنند.

مصاحبه‌کننده: گفتید که کار با آن ذی‌حساب ۲ داشت خوب پیش می‌رفت. کمیتهٔ شفافیت در چه موضوعاتی با ذی‌حساب ۲ تعامل و همکاری داشت؟

سمیه فروغی: در بحث شفافیت مالی و معاملاتی شهرداری ما دو نوع نظارت داشتیم:‌ نظارت سیستماتیک و نظارت فردی. در نظارت سیستماتیک، مثلاً اطلاعات ثبت‌شده در سامانه‌ها به‌صورت سیستماتیک با هم تقاطع داده می‌شد تا مغایرت‌ها و خطاهای اطلاعاتی مشخص شود. در نظارت فردی از ذی‌حسابان خواسته شده بود چک کنند که اگر قراردادی روی سایت شفاف نرفته، اسناد مربوط به آن را امضا نکنند. ببینید، فرایند پرداخت پول در شهرداری، چه در مناطق و چه در سازمان‌ها و شرکت‌ها، به این صورت است که سه نفر باید چک را امضا کنند: شهردار منطقه یا مدیرعامل، معاون مالی و ذی‌حساب. پس ذی‌حساب قدرت این را دارد که با امضا‌نکردن چک‌ها یا برخی اسناد جلوی یک‌سری کارها را بگیرد. مجموعاً در مناطق، سازمان‌ها، شرکت‌ها و یک‌سری واحدهای ستادی ۷۵ ذی‌حساب داریم که زیر نظر ذی‌حساب ۲ کار می کنند. درواقع اگر بخواهیم دقیق بگوییم، ذی‌حسابان، قائم‌مقام ذی‌حساب ۲ در واحدهای شهرداری محسوب می‌شوند. ذی‌حسابان از شورا رأی اعتماد می‌گیرند و بازوی نظارتی شورا در واحدهای مختلف شهرداری محسوب می‌شوند. البته ذی‌حساب فاسد هم کم نداریم ولی به دلیل اینکه ذی‌حسابان از شورا رأی اعتماد می‌گیرند، درمجموع معتمد شورا محسوب می‌شوند و ما هم، در بحث نظارت فردی در حوزهٔ شفافیت مالی و معاملاتی، از ذی‌حسابان استفاده کردیم. در خود مصوبۀ انجام الکترونیکی آمده است که ذی‌حساب قبل از امضای اسناد مربوط به هر قرارداد موظف است مطمئن شود که اطلاعات آن قرارداد روی سایت شفاف رفته باشد. در غیر این صورت ذی‌حساب باید از امضای اسناد خودداری کند.

مصاحبه‌کننده: به‌طور کلی فضای اظهارنظر و تبادل‌نظر در کمیته شفافیت چطور بود؟ اگر جایی اختلاف‌نظری بین رئیس کمیته و کارشناس کمیته پیش می‌آمد چطور تصمیم‌گیری می‌شد؟

سمیه فروغی: روال این بود که ما در سطح کارشناسی بررسی‌هایمان را انجام می‌دادیم و گزارش آن را به همراه نظر خودمان به رئیس کمیته ارائه می‌کردیم، اما تصمیم آخر را خود خانم دکتر می‌گرفت. حالا خودِ انجام این بررسی‌های کارشناسی هم واقعاً به این راحتی‌ها نبود، اما من معتقد بودم که بررسی‌ها باید کامل و دقیق انجام شود. از یکی از فرماندهان جنگی این طور نقل می‌شود که صد درصد شناسایی مساوی است با صد درصد موفقیت. ایشان نظرش بر این بود که اگر قبل از عملیات، دو-سه شهید در مرحلۀ شناسایی بدهی خیلی بهتر است که عملیات بدون شناسایی کافی انجام شود و چندصد نفر شهید بشوند و عملیات هم شکست بخورد. منتها چون انگار شهیددادن برای شناسایی خیلی بد بود و این شهید شهید باکیفیتی نبود، ملامت می‌شد که آخر برای چه چند نفر سر کاری که لازم نبود تلف شدند.

من هم با همین سابقهٔ کمی که در کار دارم اعتقاد پیدا کرده‌ام که قبل از تصمیم‌گیری باید بررسی‌های لازم را کامل انجام دهی و بررسی دقیق و میدانی و کار کارشناسی خیلی اهمیت دارد. سر همین موضوع هم یک بار یکی از بچه‌های کمیته به من گفت که تو با این کار انتظارات رئیس کمیته را بالا برده‌ای و این پیش‌فرض تو که گزارش‌های شهرداری اشتباه است و باید خودمان از اول آن‌ها را بررسی کنیم درست نیست و باید به گزارش‌های شهرداری اعتماد کنیم و آن‌ها را به دادنِ گزارش درست و خوب عادت بدهیم. اما به‌هرحال رویکرد من این بود که کار کارشناسی را باید کامل انجام دهی. از طرفی فقر اطلاعاتی زیادی هم در خودم می‌دیدم برای همین خیلی دنبال آدم‌های مطلع می‌گشتم و خیلی دنبال شبکه‌سازی بودم. چقدر به مناطق مختلف می‌رفتم و از کارمندان می‌خواستم که با دسترسی خودشان وارد سامانه‌ها شوند تا برخی مواردی را که با دسترسی خانم دکتر نمی‌توانستم ببینم چک کنم. بعد از انجام بررسی کارشناسی، گزارش آن را به همراه نظر شخصی خودم به رئیس کمیته ارائه می‌کردم. در برخی موارد که ایشان خودش شهودی نداشت، نظر من را می‌پذیرفت. در برخی موارد که خودش شهود داشت، حتی اگر هزار تا فکت هم برایش می‌آوردم، نمی‌پذیرفت. این موضوع را به‌عینه دیدم. اوایل ناراحت می‌شدم ولی بعد راحت کنار می‌آمدم. یک کاری هم که آن اواخر می‌کردم این بود که نظری را که صد درصد مطمئن بودم درست است، البته ۱۰۰ که نداریم، اما حرفی را که ۹۹ درصد مطمئن بودم درست است اما با شهود ایشان هم‌خوان نیست و ایشان نمی‌پذیرد را از طریق اشخاص دیگری هم مطرح کنم. مثلاً خانم طاهری را توجیه کنم و ایشان موضوع را با خانم دکتر مطرح کند، چون بالاخره فرق دارد که آدم یک حرفی را از یک نفر بشنود یا از دو نفر و یا اینکه حرف را از چه کسی بشود. این شیوه یک جاهایی کار می‌کرد و یک جاهایی هم کار نمی‌کرد. شکر خدا ما این فضا را در کمیته داشتیم که سر مسائل کارشناسی -و نه همهٔ مسائل- گفت‌وگو و استدلال کنیم و ترسی از بیان نظرمان نداشتیم. اما تصمیم آخر را درنهایت خود خانم دکتر می‌گرفتند؛ خرد جمعی نبود که تصمیم می‌گرفت.

 مصاحبه‌کننده: آن مسائل دیگر چه بودند؟

سمیه فروغی: مسائلی که به سیستم گردش کار در کمیته، به رابطهٔ رئیس و مرئوسی و به گروه راهبری برمی‌گشت، مثل نحوهٔ جلسه‌گذاشتن با کارشناس‌ها. یادم است اوایل که به کمیتهٔ شفافیت آمده بودم، خانم دکتر خودشان کار به کارشناس‌ها ارجاع نمی‌دادند. گروه راهبری، یعنی آقای جواهریان یا خانم طاهری، می‌گفتند که خانم دکتر چه گزارشی را خواسته است. اتفاقی که می‌افتاد این بود که بعضاً چیزی که خانم دکتر می‌خواست با چیزی که به کارشناس منتقل می‌شد یکی نبود. بعد مثلاً من گزارش را آماده می‌کردم و ایشان می‌گفت این چیست؟ من که این را نخواستم! بعد از مدتی، ایشان مستقیماً تماس می‌گرفت و کار را تعریف می‌کرد. اشکال این شیوه این بود که گروه راهبری از اینکه کاری تعریف شده است مطلع نمی‌شد و بعداً که خانم دکتر از گروه راهبری پیشرفت کار را جویا می‌شد، گروه راهبری اظهار بی‌اطلاعی می‌کرد. بعد از آن رفتیم سراغ اینکه جلسات مشترک داشته باشیم، یعنی جلسه با حضور خانم دکتر، گروه راهبری و کارشناس. آن اواخر هفته‌ای یک بار جلسهٔ کارشناسی داشتیم که بعضاً ضرورتی هم نداشت. در جلسهٔ کارشناسی راجع به اینکه کار در چه مرحله‌ای است، برای چه موضوعاتی لازم است با شهرداری جلسه گذاشته شود، نقاط ابهام و تاریک قضیه کجاست و قبل از جلسه با شهرداری، کارشناس چه گزارش‌هایی باید آماده کند صحبت می‌شد. مجازی‌شدن جلسات به‌خاطر شرایط کرونا این فرصت را به وجود آورد که بتوانیم جلسات کارشناسی مرتب و متعدد داشته باشیم. اگر قرار بود جلسات حضوری باشد، بعید می‌دانم عملی می‌بود. مسئله‌ای که وجود داشت این بود که خانم دکتر پذیرای نقدهایی که ما به این روال‌ها وارد می‌کردیم نبودند. اگر خودشان جایی احساس می‌کردند که روال ایرادی دارد، تغییری ایجاد می‌کردند و تغییرات لزوماً در اثر بازخوردگرفتن نبود.

 مصاحبه‌کننده: اگر موافقید برویم سر کارت بعدی.

سمیه فروغی: رضایت. رضایت هم‌پوشانی مفهومی با امیدواری ندارد؟

 مصاحبه‌کننده: قطعاً دارد. ما کارت‌ها را متنوع گذاشته‌ایم ولی اگر فکر می‌کنید یک کارت در صحبت‌های قبلی پوشش داده شده از آن عبور کنید.

سمیه فروغی: رضایت شغلی به خیلی پارامترها برمی‌گردد. در این مورد، یکی دو تا مسئلهٔ مشخص در ذهنم وجود دارد. من در کمیته از یک‌سری چیزها مثل فضای رابطهٔ رئیس و مرئوسی، بحث حقوق، نحوهٔ پشتیبانی‌ها و حمایت‌ها و نحوهٔ استفاده از ظرفیت‌های خودم رضایت نداشتم ولی همچنان به کار ادامه می‌دادم، چون همچنان کفهٔ یک چیزهایی برای من سنگین بود.

 مصاحبه‌کننده: کمی راجع به آن چیزهایی که کفه را سنگین می‌کردند صحبت می‌کنید؟

سمیه فروغی: هدف پروژه برایم مقدس و مهم بود. شفافیت شاید بهترین جواب برای مسئلهٔ فساد و ناکارآمدی نباشد ولی جواب خوبی است. تیم خوب و سالمی هم شکل گرفته بود. اهداف کثیف نبود و بر مبنای منفعت عمومی بود. تلاش همه این بود که کار علمی و اصولی انجام شود و شیوه‌های درست به کار گرفته شود. البته به نظر من درستی با کارآمدی متفاوت است. بعضاً شیوه‌های ما درست بود اما کارآمد نبود. کمااینکه شیوهٔ درست می‌تواند کارآمد هم باشد. خلاصه منظورم این است که در کمیته ما مطمئن بودیم دنبال خراب‌کردن یک چیزهایی نیستیم. این‌ها کفه را سنگین می‌کرد. دوستی و شبکهٔ ارتباطی خیلی خوب و هم‌افزایی شکل گرفته بود. بعضی وقت‌ها هم بچه‌ها می‌گفتند که دلیل اینکه منِ نوعی ادامه می‌دهم این است به فلانی نگاه می‌کنم می‌بینم فلانی دو برابر من مشکلات و مسائل و اعصاب‌خردی دارد ولی دارد ادامه می‌دهد. مثلاً من نجمه را می‌دیدم. یا بقیه به من اشاره می‌کردند. این‌جوری نبود که یکی-دو شخص خاص باشند؛ همه به هم نگاه می‌کردیم و این خیلی مسئلۀ مهمی بود. مگر چند تا شغل هست که آدم می‌تواند با تیمش خوب و راحت باشد یا مثلاً به قول بچه‌ها در خدمت نظام سرمایه‌داری نباشد و در خدمت کاری عام‌المنفعه باشد؟

 مصاحبه‌کننده: از عوامل نارضایتی، به میزان حقوق و نحوهٔ استفاده از ظرفیت‌هایتان اشاره کردید. این دو مورد را کمی باز می‌کنید؟ به‌خصوص که طبق گفته‌های خودتان، شما مأمور شده بودید که کیفیت اطلاعاتی که روی سایت شفاف رفته بود را بررسی کنید، توسعهٔ سامانهٔ مالی و سامانهٔ قراردادها و اتصال آن‌ها به همدیگر را پیگیری کنید، با واحدهای مختلف شهرداری برای اتصال به این سامانه‌ها تعامل کنید و کارهایی از این دست. یعنی حوزهٔ کاری شما در کمیتهٔ شفافیت به نظر خیلی گسترده، متنوع و چالشی می‌آید.

سمیه فروغی: من از نرخ ساعتی‌ای که کمیته به‌عنوان حق‌الزحمه پرداخت می‌کرد ناراضی بودم. من در آن زمان در جای دیگری هم کار می‌کردم که پرداختی بیشتری داشت. همان ابتدای ورودم به خانم آروین گفتم که برای قبول این کار چهار معیار دارم که یکی از آن‌ها بحث مالی است و ایشان گفتند که با هم کنار می‌آییم. ولی هیچ‌وقت دریافتی‌ام از کمیته مطلوبم نبود. نه‌تنها مطلوبم نبود، که فکر می‌کردم آنچه که حقم است پرداخت نمی‌شود چون پرداختی کمیته از پرداختی خود شورا هم کمتر بود. ولی نهایتاً چون اختلافش خیلی هم زیاد نبود من ادامه دادم و به نظرم نه می‌صرفید سرش دعوا کنم و نه می‌صرفید که رها کنم و بروم. درمورد گستردگی حوزه‌های کاری‌ام در کمیتۀ شفافیت، حس من این است که این گستردگی را خودم ایجاد می‌کردم -البته شاید رئیس من این نظر را نداشته باشد- کسی از من نمی‌خواست یا به من تکلیف نمی‌کرد. حتی در بعضی موارد که لزومی به بررسی‌های گسترده‌تری که انجام می‌دادم احساس نمی‌شد، از آن ممانعت می‌شد. نمی‌دانم! به‌عنوان مثال سر موضوع املاک من خودم متوجه شدم که یک سامانهٔ املاک وجود دارد. مصوبه‌ای که برای دورهٔ قبل بود را پیدا کردم و گفتم این را پیگیری کنیم و اطلاعات معاملات ملکی را نیز به اطلاعات بقیهٔ معاملات روی سایت شفاف اضافه کنیم. یک مدتی عصرها برای یادگیری، به معاونت مالی شهرداری می‌رفتم تا کارمندان آنجا برخی مسائل را برای من توضیح دهند یا برای شناسایی وضع موجود به شهرداری‌های مناطق سر می‌زدم. سر این کار من دعوا شدم! به من گفته شد که تو نباید سرخود به جاهای مختلف شهرداری سرک بکشی. شما کارشناسان کمیته هر جا بروید به‌عنوان نمایندهٔ خانم آروین دیده می‌شوید. ممکن است بعدها مشکلی پیش بیاید. من هم به این دست پیگیری‌ها ادامه ندادم. حتی به من تذکر داده شد که نباید ساعت کاری‌ات از ۱۲۰ ساعت بیشتر شود. من از این حرف خیلی ناراحت شدم. البته نهایتاً با دیده‌شدن خلل نبود این دست پیگیری‌ها به من گفتند هر کاری که فکر می‌کنی خوب است انجام بده.

مطلب بعدی اینکه هیچ‌کدام از پژوهش‌هایی که در ابتدای مصاحبه گفتم که لیستش را دادم انجام نشد. یا در حوزهٔ مالی و معاملات، یک زمانی من متوجه شدم که متُدی که ادارهٔ ارزیابی عملکرد استفاده می‌کند شیوهٔ غلطی است. حوزهٔ علاقهٔ من هم شاخص‌سازی بود و ما می‌توانستیم ورود فعالانه‌تری به این موضوع داشته باشیم که این اتفاق نیفتاد. یا مثلاً یک جاهایی دوست داشتم لاین جدیدی باز کنم و آن را جلو ببرم ولی اجازه داده نمی‌شد. البته مواردی هم بود که به فراخور فعالیت‌هایی که در کمیته در حال انجام بود، با بازشدن لاین‌های جدید موافقت می‌شد. این نکته را هم اضافه کنم که در این پیشنهادها من دنبال علایقم بودم. لزوماً علایق من با اولویت‌های کمیته و خانم دکتر هم‌راستا نبود. به‌هرحال شاید مخالفت‌های ایشان با پیشنهادهای من، به‌لحاظ نگه‌داشتن تمرکز کارشناسان روی اهداف کمیته، منطقی بود.

 مصاحبه‌کننده: برویم سراغ کارت بعدی.

سمیه فروغی: مفاهیم خیلی به هم نزدیک است. علاقه‌مندم راجع به دیده‌شدن صحبت کنم. من راجع به این حس در دو بعد صحبت می‌کنم، یکی خود بچه‌های کمیته و یکی هم کارمندان شهرداری که با ما خوب همکاری می‌کردند. خب، فضای کمیته شبیه فضای دانشجویی بود. یعنی بچه‌ها خیلی بی‌چشم‌داشت، خالص و بدون اهداف مالی-سازمانی-جایگاهی در کنار هم برای هدف مشترک می‌دویدند. به نظرم از جمله دلایلش این بود که اکثراً سابقهٔ کاری حرفه‌ای خیلی جدی نداشتند و گروه سنی خاصی هم بودند. بین بچه‌ها بحث دیده‌شدن خیلی مطرح نبود. مثلاً من می‌شنیدم که در کمیته‌های دیگر به مناسبت‌های مختلف مثل تولدهای بچه‌ها دورهمی می‌گرفتند، در مواقعی به کارشناسانشان تقدیرنامه می‌دادند یا مثلاً دقایقی در وصف هر کدام از بچه‌ها صحبت می‌کردند. البته ما هم چند تا دورهمی داشتیم. من می‌‌دیدم که این کارها در روحیهٔ کارشناسانشان چه تأثیر مثبتی دارد. در مواقعی هم پاداش نقدی می‌دادند که من واقعاً با این بخش خیلی کاری ندارم. اما این قدردانی‌ها یک دیده‌شدنِ درون‌سازمانی و بین‌خودمانی بود. بگذریم از اینکه به نظرم کار دیگری که اصلاً در راستای اهداف خود پروژه می‌شد انجام بشود و نمی‌شد این بود که رئیس کمیته در جلسات مشترک با شهرداری از کارشناسان کمیته تعریف کنند و باعث بالارفتن جایگاه کارشناسان در چشم مدیران و مسئولان شهرداری شوند. این اقدامات انجام نمی‌شد. حتی یادم است که ایشان می‌گفتند کارشناسی که کارش را خوب انجام دهد که دارد وظیفه‌اش را انجام می‌دهد و نیاز به گفتن ندارد. در مواردی که کسی کارش را خوب انجام نمی‌دهد باید به او تذکر داد. به نظر من این پیش‌فرض اشتباهی است. آدم‌ها نیاز دارند که نکات مثبتشان به آن‌ها گفته شود. در مواقعی که کار خیلی سخت می‌شد و اصطلاحاً کارد به استخوان می‌رسید، ایشان از ما تعریف می‌کردند و مثلاً می‌گفتند که تو کارشناس بسیار خوبی هستی ولی من چون از تو انتظار بیشتری دارم یک‌سری نکات را می‌گویم.

نکتهٔ دیگری که در ارتباط با حس دیده‌شدن دارم به مصاحبه با مطبوعات و جاهای مختلف مربوط می‌شود. ما تا همین اواخر اجازهٔ مصاحبه با جایی نداشتیم. در اواخر کار کمیته هم کاملاً کنترل‌شده اجازه داشتیم این کار را بکنیم. حداقل راجع به خودم و یک کارشناس دیگر این را می‌دانم. علت این ممانعت و احتیاط هم این بود که مبادا بدون هماهنگی حرفی گفته شود و مشکلی پیش بیاید. در صورتی که به نظر من اینکه چند نفر راجع به موضوعات مختلف در ارتباط با شفافیت مصاحبه کنند و دیدگاه‌های مختلف مطرح شود خیلی بهتر است تا اینکه فقط یک نفر فعالیت رسانه‌ای داشته باشد. به نظرم انکارِ نیاز به حس دیده‌شدن انکارِ فطرت انسان‌هاست. یعنی این نیاز این‌قدر بدیهی است.

وجه دیگر دیده‌شدن عدم توجه به آن دسته از کارمندان شهرداری بود که همکاری خیلی خوبی با کمیته داشتند. به نظرم باید با کارهایی مثل تقدیرنامه دادن به آن‌ افراد توجه بیشتری می‌کردیم. این‌ها که کار بدی نمی‌کردند. داشتند در راستای منفعت عمومی و خیر جمعی کار می‌کردند. ما هم که فسادی نمی‌خواستیم بکنیم. می‌توانستیم با توجه‌کردن به‌شان قدرت بدهیم و نشان بدهیم که پشتشان گرم است. خیلی وقت‌ها اعضای شورا به ارتقای افراد کمک می کردند. البته من اصلاً منظورم این نیست که خوب بود ما هم از این‌جور کارها بکنیم. اما مثلاً خانم دکتر یک بار هم حتی به‌صورت لسانی از این افراد تشکر نکردند. مثلاً از شخصی مثل اکبری بسیار باسواد، متعهد و کاربلد بودند تشکری نکردند. به نظرم ظرفیت این را داشتند که مدیر پروژه‌های ما در فاوا باشند اما ما حمایت نکردیم. صحبتم این است که ما حداقل‌ها را هم در ارتباط و همکاری با این افراد به کار نبردیم. تقدیر که هیچ، یک پیامک تبریک عید یا یک پیام خداحافظی -در پایان دوره- برای این‌ها فرستاده نشد. کمااینکه بقیهٔ نماینده‌ها این کارها را انجام می‌دادند. من خودم در دورهٔ یک‌ساله‌ای که زیر نظر آقای فراهانی[۸]، رئیس ادارهٔ ذی‌حسابی، بودم، هفت-هشت تقدیرنامه از ایشان گرفتم. من از آقای هاشمی تقدیرنامه دارم. از آقای رسولی بابت اقداماتی که در زمان ریاستم در ادارهٔ ذی‌حسابی انجام دادم -مثل راه‌اندازی اپلیکیشن ذی‌حسابی- تقدیرنامه دارم. کار خاصی هم با آن‌ها انجام نمی‌دهم، اما این کارها به نظرم کارهای جذابی است و به آدم حس خوبی می‌دهد. حالا البته کارشناسان کمیته نیروهای خاصی بودند و شاید دنبال این چیزها نبودند. اما درمورد کارمندان شهرداری، کارهایی مثل دادن تقدیرنامه حس خوبی به‌شان می‌داد و می‌شد با صرف کمترین هزینه ازشان قدردانی کرد.

 مصاحبه‌کننده: هیچ‌وقت راجع به این موضوع در کمیته صحبت کردید؟ این ایده را طرح کردید؟

سمیه فروغی: بله. مثلاً همین اواخر، قبل نوروز ۱۳۹۹ یا ۱۴۰۰ بود که من یک اکسل از لیست کسانی در شهرداری که خیلی با ما همکاری می‌کردند آماده کردم و حتی افراد را بر اساس میزان همکاری‌شان رتبه‌بندی کردم. ولی کاری روی آن انجام نشد.

 مصاحبه‌کننده: با چه دلیلی؟

سمیه فروغی: نمی‌دانم. حتی من از این موضوع شاکی شدم و گفتم اگر نمی‌خواستید کاری انجام دهید چرا برای تهیهٔ اکسل این‌همه بررسی و هم‌فکری کردیم و اسم درآوردیم؟

 مصاحبه‌کننده: آن دورهمی‌هایی که پیش‌تر اشاره کردید در کمیته برگزار می‌شد چه بود؟

سمیه فروغی: مشخصاً سه مورد را یادم است. کمیته به‌صورت سالانه این دورهمی‌ها را برای بازنگری در عملکردش و گرفتن بازخورد از افراد برگزار می‌کرد. علاوه بر افراد مشغول در کمیته، از مشاوران هم دعوت می‌شد، هم مشاوران شاغل در شهرداری و هم دیگر مشاوران. البته این بازخوردگرفتن‌ها لزوماً باعث نمی‌شد که مسیر کاری کمیته تغییری کند. خلاصه، بودن این جلسات خوب بود اما به نظرم می‌توانست بهتر برگزار شود.

 مصاحبه‌کننده: در این جلسات چه اتفاقی می‌افتاد؟ مثلاً نقطه‌نظرهای عملکردی مطرح می‌شد و درمورد آن‌ها بحث می‌شد؟ درواقع سؤالم این است که چقدر کمیته این ایده و رویکرد را داشت که در عملکرد خودش بازاندیشی و بازنگری کند و ادامهٔ مسیرش را بر مبنای دانش و تجربه‌هایی که تا آن زمان کسب کرده بچیند و پیش برود؟

سمیه فروغی: در زبان خیلی تلاش می‌شد که این اتفاق بیفتد. ولی از آن جلسات دورهمی هم چیز خاصی درنمی‌آمد ،هرچند که عنوان می‌شد هدف برگزاری جلسات دورهمی بازاندیشی است. شاید از جلسات محدودتری که گاهی داشتیم، چیزی درمی‌آمد. یادم است جلساتی داشتیم که در آن کل پروژه را مورد سؤال قرار می‌دادیم. یعنی چرا پروژهٔ شفافیت؟ آیا در حال حاضر وقتش است؟ بین این‌همه موضوع مهم چرا شفافیت؟ خب من دو دورهٔ شورا را دیده‌ام. نکته‌ای که اینجا باید بگویم این است که وقتی شخصی با یک ایده‌ای وارد شورا می‌شود یا در جایی مدیر می‌شود، آمده است که آن ایده را پیش ببرد و سعی کند به اهدافش برساند. این شخص یک ذهنیتی دارد. من حس می‌کنم هرچقدر هم اهل مشورت و بازاندیشی باشد زیرسؤال‌بردن اصل ایده و هدفش و نهایتاً انصراف از آن نشدنی است. انگار ناگهان دستش خالی می‌شود. دارم درمورد کسی حرف می‌زنم که نیامده فقط عضو شورا یا مدیر جایی باشد، بلکه ایده‌ای دارد که واقعاً می‌خواهد آن را پیش ببرد. خب حالا چه کاری کند؟ مثلاً الان من با مدیری کار می‌کنم که به نظرم ایده‌اش کارآمد و مناسب نیست و چند باری هم به ایشان گفته‌ام. ولی خب بی‌فایده است. البته درمورد شفافیت که ایدهٔ خانم آروین بود من به آن اعتقاد داشتم. نکته‌ای که می‌خواهم بگویم این است که شاید بازاندیشی و بازنگری در زبان ساده باشد، اما اگر عملیاتی به موضوع نگاه کنیم کار پیچیده و سختی است. در کمیتهٔ شفافیت به نظرم عملاً در سطوح خرد بازاندیشی اتفاق می‌افتاد ولی در سطوح کلان نه. علت اینکه اصلاحات در سطوح خرد باقی می‌ماند را نمی‌دانم. من حسم این است که اواخر دوره فقط می‌خواستیم ادامه دهیم تا تمام شود.

 مصاحبه‌کننده: خاطرتان هست که در چه زمانی از دورهٔ چهارساله، سؤال بازنگری درمورد اصل پروژه مطرح شد؟ چقدر از شروع کار کمیته گذشته بود؟

سمیه فروغی: یادم است در سال ۹۷ یک خانمی را برای مشاوره درمورد مسائل منابع انسانی و انگیزش شغلی آوردند و با کارشناسان کمیته به‌صورت جداجدا صحبت‌هایی کرد. ایشان دورهٔ کوتاهی حضور داشتند. یکی از نتایج آن گفت‌وگوها این بود که بعضی از کارشناسان کمیته به کارآمدی اصل پروژه یعنی موضوع شفافیت شک داشتند. خب این موضوع پیگیری چندانی نشد. بار دیگر هم بعد از ساقط‌شدن هواپیمای اوکراینی و ماجرای احتمال استعفای خانم آروین، خود ایشان به کارآمدی اصلاحات ذیل پروژهٔ شفافیت شک کردند. من حسم این است که بعد از آن فقط داشتیم ادامه می‌دادیم که دوره به اتمام برسد. اندازهٔ این موضوع (شک در کارآمدی شفافیت) در بار اول کوچک‌تر از دومی بود.

 مصاحبه‌کننده: شما هم جزء کسانی بودید که تردید داشت؟

سمیه فروغی: نه، من تردید نداشتم.

 مصاحبه‌کننده: آن کسانی هم که تردیدهایی داشتند همچنان ادامه دادند؟

سمیه فروغی: شاید. من فکر می‌کنم حتی خود خانم آروین هم از اول تا آخر تردیدهایی داشت.

 مصاحبه‌کننده: الان هم تردید ندارید؟

سمیه فروغی: من الان هم سر اصل پروژه تردید ندارم. سر مسیری که طی شد خیلی تردید داشتم و دارم.

 مصاحبه‌کننده: اینکه تردید ندارید معنایش این است که فکر می‌کنید، بین همهٔ مسائل قابل پیگیری در شهرداری تهران، شفافیت در اولویت بود؟

سمیه فروغی: بله. الان اگر یک عضو فعلی شورا هم بخواهد موضوع شفافیت را مثل خانم آروین به‌طور جدی پیگیری کند من در تیمشان عضو می‌شوم، اما در مسیر بازنگری خواهم کرد. این مسیری که ما رفتیم مسیر پربازدهی نبود و می‌توانستیم بیشتر از این‌ها موفقیت داشته باشیم.

 مصاحبه‌کننده: کمی بیشتر توضیح می‌دهید؟

سمیه فروغی: خوب است در ابتدا اهداف مشخص شود، چه کیفی و چه کمی. مثلاً هدف این است که در یک ماه یا یک فصل، فلان تعداد داده روی سایت شفاف منتشر شود، یا این تعداد اصلاح فرایندی صورت بگیرد. البته قبلش باید ببینیم که رویکرد نتیجه‌محور است یا فرایندمحور. مثلاً یادم است یک پیشنهاد این بود که در کنار تلاش برای اصلاح فرایندها که کاری طولانی و زمان‌بر است، هدف فصلی یا ماهانه برای تعداد اطلاعات قابل انتشار در سایت شفاف گذاشته شود و برای آن هدف هم زمان تعیین شود تا، با دیدن چنین دستاوردهایی که در دسترس‌تر و زودبازده‌تر است، تیم روحیه بگیرد. به‌خصوص اینکه روی اصلاح فرایندی به‌لحاظ رسانه‌ای و توجه افکار عمومی نمی‌توان مانور داد. به نظرم حرف منطقی‌ای است. درواقع منظورم چگونگی پیگیری کارهاست. مثلاً می‌توان یک نفر را استخدام کرد که فقط روی انتشار ماهانه یا فصلی اطلاعات متمرکز باشد. مثلاً به نظرم هدف و شیوهٔ کاری اندیشکده «شفافیت برای ایران» همین است. من مطمئنم اگر این پروژهٔ ما دست آن‌ها بود این مقدار به اصلاح فرایند ورود نمی‌کردند. حتی درمورد پروژهٔ «تدوین شاخص‌های شفافیت شهرداری تهران» هم این مسیری که من رفتم را نمی‌رفتند. درکل، آن‌ها نظرشان این است که هرچه اطلاعات داریم را روی سایت منتشر کنیم و خود این کار به اصلاح فرایندها منجر خواهد شد که به نظر من این حرفی نپخته است!

من روی روش کارمان یعنی جلسه‌گذاشتن مرتب، نامه‌نگاری و این‌ها هم خیلی بحث داشتم و به نظرم فرایندی کم‌بازده بود. همان موقع با اعضای دیگری هم کار می‌کردم و الان هم اعضای این دوره را می‌بینم و می‌بینم که امکانش است که از مسیرهای دیگری رفت و کارها را پیش برد و این‌قدر هم زحمت نکشید. درکل ولی الان نمی‌توانم بگویم بهترین مسیر چیست.

 مصاحبه‌کننده: به ماجرای ساقط‌شدن هواپیمای اوکراینی اشاره کردید. بعد از این حادثه، خانم آروین در صفحات مجازی‌اش اعلام کرد که احتمال دارد استعفا بدهد. قبل از اینکه سراغ این موضوع برویم، حادثه روی خود شما به‌عنوان کسی که داشتید در بخش عمومی و در راستای منافع عمومی تلاش می‌کردید چه تأثیری گذاشت؟

سمیه فروغی: روزهایی از عمرم هست که دوست دارم از زندگی‌ام حذف شوند و دیگر به آن‌ها فکر نکنم، از جمله روزهای بعد از حادثه. من چند نفر از کسانی که در آن هواپیما بودند را می‌شناختم. من هم مثل آحاد جامعه حالم خیلی بد بود. خیلی بد! ولی موافق تصمیم خانم دکتر نبودم. به نظرم استعفادادن چیزی را عوض نمی‌کرد. از فرایند اتخاذ این تصمیم هم خیلی ناراحت و ناراضی بودم. ایشان جلسه‌ای با اعضای کمیتهٔ شفافیت گذاشتند که درمورد این موضوع با هم صحبت کنیم. ولی به نظرم آن جلسه بی‌فایده بود. نظرم این بود که ایشان تصمیمشان را گرفته‌اند و صرفاً دارند ما را مطلع می‌کنند، چون قبل از جلسه احتمال استعفا را در صفحات مجازی‌شان اعلام کرده بودند و عملاً در جلسه هم موضع ایشان همان بود. درحالی‌که به نظرم ایشان حق نداشتند چنین تصمیمی را خودشان بگیرند و صرفاً ما را از آن مطلع کنند، ژست اینکه انگار ما داریم جمعی تصمیم می‌گیریم. خلاصه فارغ از خود تصمیم که من از مخالفانش بودم، از فرایندی که داشت به تصمیم‌گیری منجر می‌شد هم ناراحت بودم. چند ایمیل هم همان موقع برای ایشان فرستادم و پیرو آن ایمیل‌ها با هم صحبت هم کردیم. یادم است که تلویحاً یک رأی‌گیری هم در کمیته انجام شد. درصد موافقان و مخالفان را یادم نیست. حال همه از حادثه‌ای که رخ داده بود بد بود، ولی به نظرم با استعفادادن چیزی عوض نمی‌شد. می‌شد به‌جایش مثلاً یک ماه کار نکنیم و بعد از این دورۀ ریکاوری به تصمیم فکر کنیم. به نظرم نقطهٔ ضعف تیم ما این بود که مدیر ما سبقهٔ مدیریتی نداشت و پروژهٔlong term  (درازمدت) انجام نداده بود. یک‌سری از پروژه‌ها یک‌روزه و دوروزه نتیجه نمی‌دهند. یک پروژه‌ای مثل شفافیت که به‌نوعی پروژهٔ اصلاحات محسوب می‌شود زمان‌بر است. سر اجرای مصوبات این ضعف به‌وضوح نمود داشت. خانم دکتر موقعِ گرفتنِ اکشن پلن از مسئولان اجرایی متوجه تدریجی‌بودن بعضی اقدامات نبود. مثلاً نمی‌توان توقع داشت که بعضی از کارها دوماهه در ۲۲ منطقه اجرا شود و یک جاهایی حق با شهرداری بود که می‌گفت در آن مدت‌زمانی که کمیته تعیین کرده است نمی‌شود بعضی کارها را انجام داد. متأسفانه این نکات را نمی‌شد به خانم دکتر منتقل کرد. مقالات هم تدریجی‌بودن بعضی اصلاحات را تأیید می‌کنند. نه فقط در ایران، در همه‌جای دنیا این چیزها زمان‌بر است. حالا ممکن است در ایران زمان‌برتر باشد. مثال بخواهم بزنم، چند دهه است که پروژۀ بودجه‌ریزی مشارکتی در برخی کشورها دنبال می‌شود. در شورا هم، یک عضو فعلی (دورهٔ ششم) و، قبل از آن، یکی از اعضای دورهٔ قبل (دورهٔ پنجم) پیگیر این موضوع در شهرداری بوده‌اند. طبق گزارش‌های بانک جهانی، موفقیت کشورهایی که به دنبال پیاده‌سازی بودجه‌ریزی مشارکتی بوده‌اند در سال‌های ابتدایی حدود ۲۰ درصد بوده است و بعد از حدود ده سال بالاترین درصد اجرایی‌شدن پروژه ۷۸ درصد بوده است. تحقق یک چیزی مثل شفافیت هم مستلزم سال‌ها تلاش است تا حلقه‌های مختلف شکل بگیرد و نهایتاً ثمر دهد. البته در کشور ما اتفاقاتی مثل اخبار توزیع رانت و این‌جور چیزها می‌افتد که انگار چیزی مثل شفافیت را بی‌معنی می‌کند. شفافیت برای من جایی بی‌معنی می‌شود که مثلاً مشخص می‌شود در جایی فساد رخ داده است ولی وقیحانه می‌آیند و ماست‌مالی می‌کنند؛ پاسخ‌گویی‌ای وجود ندارد که هیچ، مردم هم بدهکارشان می‌شوند. یعنی تو از خودت می‌پرسی حالا من شفافیت را هم به وجود آوردم، وقتی پاسخ‌گویی وجود ندارد که چه. البته این احساس بی‌معنی‌شدن همیشه مقطعی بوده است. من الان کماکان به شفافیت اعتقاد دارم و می‌دانم که مسیر رسیدن به آن طولانی است.

 مصاحبه‌کننده: درنهایت خانم آروین استعفا نداد. از آن به بعد، نحوهٔ پیشبرد کارها در کمیته شفافیت تغییری کرد؟

سمیه فروغی: تا مدتی که کارها به حالت تعطیل درآمده بود و دیگر آن جلسات منظمی که پیش از آن با واحدهای مختلف شهرداری می‌گذاشتیم برگزار نمی‌شد. من چند مراجعه از بدنهٔ شهرداری داشتم که سراغ جلسات را می‌گرفتند و می‌گفتند شما که ول کرده‌اید، شهرداری هم ول کرده است. تا پیش از آن، یکی از کارهایی که در جلسات کارگروه انجام می‌شد این بود که صورت‌جلسهٔ جلسات کمیته با شهرداری را می‌آوردند و کارهای انجام‌شده را تیک می‌زدند و کارهایی که باید انجام می‌شد را مشخص می‌کردند. اینکه می‌گویم کارگروه واقعاً با ما همکاری داشت از همین جهت است. در آن مدتی که جلسات کمیته تشکیل نمی‌شد، کارگروه این ابزار عملکردش را از دست داده بود و بلاتکلیف مانده بود. متعجب بودند که چرا مثل قبل اجرای مصوبۀ انجام الکترونیکی را پیگیری نمی‌کنیم و می‌گفتند که یکهو نروید در صحن تذکر بدهید یا نامهٔ تند بنویسید.

ما خودمان هم نمی‌دانستیم چه کار کنیم. هستیم؟ نیستیم؟ کمی بعد هم کرونا شد که آن وضعیت کارنکردن و بلاتکلیفی را تشدید کرد. در همان حین از جایی به من پیشنهاد همکاری شد. من هم قبول کردم. بعد که دورهٔ به‌اصطلاح افسردگی کمیته به پایان رسید، به من گفتند که آن کار را رها کن و ما برگشته‌ایم به کار. یادم است که یک بحثی درگرفت. من گفتم من نمی‌توانم خودم را با دوره‌های افسردگی شما تنظیم کنم.

مصاحبه‌کننده: مهم‌ترین دستاورد طرح شهرداری شیشه‌ای را برای شخص خودتان، مردم و مجموعهٔ مدیریت شهرداری چه می‌دانید؟

سمیه فروغی: اولین دستاورد برای خودم این بود که با افراد خیلی خوبی آشنا شدم. به نظرم مهم‌ترین سرمایهٔ هر انسانی شبکۀ ارتباطی آن فرد است. من در کمیته، هم دوستان خیلی خوبی پیدا کردم و هم ایام خیلی خوبی را با آن‌ها تجربه کردم. همچنین این دوره این آورده را برای من داشت که متوجه شدم چطور باید با نهاد اجرایی برخورد کنم. شهرداری را شناختم. متوجه شدم که جنس نهادهای اجرایی با هم متفاوت است، مثلاً دولت و شهرداری در یک زمینه‌هایی واقعاً با هم فرق دارند.

این دورهٔ همکاری با کمیته اثر منفی شخصی هم بر من گذاشت. خستگی بسیار زیادی را تجربه کردم. قبلاً در در کارهای اجرایی این‌قدر خسته نمی‌شدم.

در رابطه با مردم به نظرم با کارهایی که در شورا و شهرداری در راستای شفافیت انجام دادیم بخشی از یک مسیر ده‌ساله را طی کردیم. کارهای ما در شهرداری تهران برای بقیهٔ شهرداری‌ها الگو شد. من برای مشاوره و همکاری با برخی شهرداری‌ها در ارتباط هستم. کار ما به‌عنوان یک «اولین» تبدیل به الگو شده است. از ما یاد می‌گیرند و اگر بتوانند بهتر از ما پیش می‌روند. حتی اگر شهرداری تهران در انتشار اطلاعات عقب‌گرد کند، سطح انتظارات مردم اگر بالا برود دیگر به این راحتی‌ها برنمی‌گردد. مردم فراموش‌کار نیستند. درست است که ما در زمینهٔ کار رسانه‌ای ضعیف بودیم و نتوانستیم فراگیر کار کنیم ولی برای همان تعداد کمِ مخاطبان هم این اتفاق افتاد. این موضوع دستاورد عام برای مردم بود. یادم است در روزهای ابتدایی تعداد بازدیدهای روزانهٔ سایت شفاف شهرداری تهران چند صد تا بیشتر نبود. این باید هنر ما می‌بود که بتوانیم ارتباط بگیریم و اطلاع‌رسانی کنیم. حتی زمانی که دیگر اطلاعات سایت شفاف مطابق قبل به‌روزرسانی نمی‌شد، می‌توانستیم این موضوع را اطلاع‌رسانی کنیم. این کار هم سطح توقع را بالا می‌برد. دسترسی به اطلاعات پرونده‌های شهرسازی و مواردی از این قبیل هم که دستاوردی برای ذی‌نفعان خاص بود. دستاوردی که برای مدیریت شهری داشت این بود که این فرهنگ‌سازی شد که می‌توان به این روش هم در شورا کار کرد.

مصاحبه‌کننده: به چه روشی؟

سمیه فروغی: منظورم داشتن پروژه و برنامهٔ مشخص است. روزی که کار کمیته تمام شد برای حدود پنجاه نفر از همکاران شهرداری پیامی ارسال کردم، با چند هدف. یکی اینکه از همکاری آن‌ها تشکر کنم و به آن‌ها نشان دهم که کار آن‌ها را دیده‌ایم. یکی اینکه از آن‌ها حلالیت بطلبم و دیگر اینکه از آن همکاران بازخورد بگیرم. از جمله بازخوردهایی که گرفتم همین نکته‌ای بود که گفتم. آن‌ها گفتند خانم آروین و تیمش نسبت به قبلی‌ها متفاوت بودند. برنامهٔ مشخص داشتند، نشان دادند که می‌توان فقط برای منافع شهری کار کرد و به دنبال سهم‌خواهی نبود -عین جملاتی که گفتند را می‌گویم- نشان دادند که می‌توان بحث تخصصی کرد و هر حرفی را قبول نکرد -ما گزارش‌های شهرداری را راحت نمی‌پذیرفتیم. دسترسی به سامانه‌های شهرداری را گرفته بودیم تا خودمان هم اطلاعات را چک کنیم. نمی‌گویم کار درستی بود ولی سعی می‌کردیم راحت گول نخوریم- و می‌توان این‌قدر پیگیر و منظم بود. این‌ها دستاوردهای عام بود. دستاوردهای خاص هم داشتیم، برای مثال، اقداماتی که در زمینهٔ سامانهٔ معاملات کردیم از جمله اینکه بعضی سازمان‌ها به این سامانه پیوستند، فرایندهای انجام معاملات الکترونیکی شد، پرکردن یک‌سری از فیلدهای اطلاعاتی در سامانه اجباری شد، اطلاعات پرداخت روی ردیف بودجه آمد. البته به نظرم جذاب‌ترین و عام‌ترین دستاورد همان الگوسازی در سطح خرد، متوسط و کلان بود.

مصاحبه‌کننده: نکتهٔ دیگری که به آن اشاره کردید ضعف کمیته در حوزهٔ رسانه بود. در این مورد هم کمی بیشتر توضیح دهید.

سمیه فروغی: در کنار ضعف‌های دیگری که داشتیم این ضعف خیلی مشهود بود و خیلی ضربه زد. ما واحد رسانه‌ای قوی نداشتیم. برخلاف خیلی‌ها، ما کارهای مختلفی می‌کردیم ولی رسانه‌ای نمی‌کردیم. به نظرم چند دلیل داشت. یک اینکه نیروی متخصصی که با سلایق و اهداف مدیریت کمیته همسو باشد نبود. دو اینکه به این موضوع بها نمی‌دادیم و زمانی برایش نمی‌گذاشتیم. البته کار خیلی انرژی‌بری هم بود. ولی به نظرم خیلی لازم بود. نبودش خیلی ضربه زد. درمقابل، عضوی از اعضای حال حاضر شورا می‌شناسم که کلاً سه تا نیرو دارد. یکی مسئول‌دفتر، یکی فردی که همراهش به بازدیدها می‌رود و دیگری نیروی رسانه. این عضو مدام در اینستاگرام پست می‌گذارد، مدام مصاحبه می‌کند، مدام کلیپ بیرون می‌دهد. درواقع هیچ تناسبی بین عملکردش و حجم فعالیت‌های رسانه‌ای‌اش وجود ندارد. برعکس، ما کارهای خیلی مختلفی می‌کردیم اما رسانه‌ای نمی‌کردیم و این مسئله در فراگیرنشدن دستاوردها خیلی تأثیرگذار بود.

یک شاخص دم‌دستی برای کار رسانه‌ای ما می‌توانست تعداد بازدیدهای سایت شفاف در ابتدا و انتهای سال باشد؛ بالاخره هدف همهٔ این تلاش‌ها برای انتشار اطلاعات این بود که این اطلاعات دیده شود، اما در کمیته به این چیزها اصلاً توجه نمی‌شد.

مصاحبه‌کننده: این حرف شما جالب است چون به نظر می‌آید کانال‌ها و صفحه‌های مجازی خانم آروین به‌طور منظم به‌روز می‌شد و گزارش کار داده می‌شد و فعالیت‌ها منعکس می‌شد.

سمیه فروغی: بگذارید یک مثال بزنم. یکی از اعضای حال حاضر شورا قصد دارد سیاست‌های برنامهٔ چهارم توسعه شهر تهران را جمع‌سپاری کند. ظاهراً قبلاً در جایی پروژهٔ جمع‌سپاری انجام داده و به نظر خودش موفق بوده است، ولی به نظر بقیه این‌طور نبوده و هدررفت منابع بوده است. از نظر من هم کار بیخودی است و این را بارها به ایشان گفته‌ام. ایشان این کار را بلد است و خب دارد ادامه می‌دهد. یک سایت هم راه انداخته‌اند. چندین بار از این سایت رونمایی کرده‌اند. چندین بار در برج میلاد همایش برگزار کرده‌اند و افراد مختلف و دانشگاهیان را دعوت کرده‌اند. ما نهایتاً پست اینستاگرام و تلگرام می‌گذاشتیم. این که کار رسانه‌ای محسوب نمی‌شود.

 مصاحبه‌کننده: اگر فکر می‌کنید ما الان در نقطه‌ای هستیم که یک‌سری حرف‌ها زده شده و خوب است بحث را جمع‌بندی کنیم، بقیهٔ صحبت‌ها را به جلسه بعد موکول کنیم. اگر نه، می‌توانید یک کارت دیگر را انتخاب کنید.

سمیه فروغی: کارت استرس. کار در کمیته پراسترس بود درحالی‌که می‌توانست نباشد. من تا‌به‌حال کار به این پراسترسی نداشتم. دلیل پراسترس‌بودنش ماهیت کار با شهرداری نبود. ۹۰ درصد استرس کار به مدیریت مجموعه بازمی‌گشت. من از این مسئله بسیار ناراضی بودم و دورهٔ چهارسالهٔ همکاری با کمیته برای من عوارض روحی و جسمی به دنبال داشت. البته افزایش سن هم مؤثر است ولی آدم متوجه سرعت رشد عوارض می‌شود. به نظرم این عوارض به‌خاطر استرس زیاد کار بود. همین مسئله من را به شک می‌اندازد که اگر با اطلاعات حال حاضر به عقب برمی‌گشتم آیا همکاری با کمیته را انتخاب می‌کردم یا خیر.

 مصاحبه‌کننده: راجع به این استرس بیشتر توضیح می‌دهید؟

سمیه فروغی: استرس مربوط به زمانی بود که ما به‌عنوان کارشناس یک حوزه باید گزارش آماده می‌کردیم و در جلسه به رئیس کمیته ارائه می‌دادیم. اگر گزارش ما استاندارد مدنظر ایشان را نداشت، حس ناکارآمد‌بودن را به ما منتقل می‌کردند. من به ضرس قاطع می‌گویم که استاندارد و کیفیت کار ۹۰ درصد کارشناسان کمیته از میانگین کارهای نیروهای شهرداری به‌مراتب بالاتر بود. من الان هم مشغول به کار هستم. کیفیت کاری که ارائه می‌دهم در مقایسه با کاری که در کمیته ارائه می‌دادم قابل مقایسه نیست و پایین‌تر است. خودم هم دل‌سوزی کمتری به خرج می‌دهم. با‌این‌همه باز هم کیفیت کارم از میانگین شهرداری بالاتر است و این را هم خودم می‌دانم و هم مدیرم. به همین دلیل قدردان من هستند. البته به کار من نقد وارد می‌کنند و پیشنهادهایی روی کارم به من می‌دهند، ولی مطمئنم که برخورد منفی با من نمی‌شود. یکی از معیارهای رضایت شغلی برای من همین آرامش روحی و روانی در کار است، یعنی در فضایی امن بازخورد می‌گیرم که اتفاقاً خیلی هم مؤثر است. وقتی فضا غیر از این باشد، آدم گارد می‌گیرد و پذیرای بازخوردها نیست. این فضا یک ویژگی بسیار بسیار منفی کار در کمیتهٔ شفافیت بود. یادم است مادرم با دیدن سختی فضای کار به من می‌گفتند: «این کار را رها کن.» هم‌چنان هم به من گوشزد می‌کنند کاری انتخاب نکن که عصرها با ناراحتی به خانه برگردی. البته ممکن است من هم آدم حساسی باشم. ولی در هشت سالی که تجربۀ کارکردن داشته‌ام، این تنها تجربهٔ این‌چنینی من بوده است.

مصاحبه‌کننده: این وضعیتی که توصیف کردید تنها برای شما اتفاق می‌افتاد یا یک وضعیت عمومی در کمیتهٔ شفافیت بود؟

سمیه فروغی: مشاهدات من نشان می‌داد در رابطه با اکثر کارشناسان صادق است. هرچه کار افراد سنگین‌تر بود و به‌لحاظ روابط کاری به خانم دکتر نزدیک‌تر بودند و به همین دلیل توقع این بود که قدردانی و حمایت بیشتری وجود داشته باشد، از قضا استرس و فشار بیشتری وارد می‌شد. یکی از دلایلی که من در مقاطع مختلف قصد قطع همکاری داشتم همین موضوع بود.

با اینکه چندین بار این مسئله را با ایشان مطرح کرده بودیم ایشان تغییر رویه نمی‌دادند. دیگران را نمی‌دانم ولی من چند بار صراحتاً انتقاداتم را به ایشان گفتم ولی تغییری حاصل نشد. خود ایشان هم می‌گفتند من نمی‌توانم تغییر کنم. به همین دلیل به دنبال راه حل‌های موقت هم بودیم که البته آن راه حل‌ها هم خالی از اشکال نبود. مثلاً یک مدت قرار شد که من مستقیم با ایشان در ارتباط نباشم و اگر بازخوردی روی کار من دارند، از طریق گروه راهبری به من منتقل شود. فکر می‌کنم ریشهٔ این مشکل یک بخشی‌اش شخصیتی بود و یک بخشی‌اش به نداشتن تجربهٔ قبلی در مدیریت کار تیمی برمی‌گشت. به‌هرحال وضعیت ناخوشایندی بود و فکر می‌کنم اگر دوباره موقعیت همکاری مشابهی پیش بیاید، افراد کمتری از همکاران کمیته به ایشان بپیوندند.

مصاحبه‌کننده: البته با این سؤال از موضوع استرس فاصله می‌گیریم اما می‌خواستم بپرسم که انرژی‌ای که کارشناسان کمیته شفافیت برای تهیه گزارش‌های کارشناسی صرف می‌کردند در نسبت با کاری که درعمل در شهرداری پیش می‌رفت چقدر مفید و ضروری بود؟

سمیه فروغی: دقیقاً بخشی از عصبانیت من از همین موضوع بود که گزارش‌ها باید جزئیات زیادی می‌داشت ولی عملاً ایشان از آن جزئیات استفاده نمی‌کرد. من این انتقاد را چند بار با ایشان مطرح کردم. پاسخ ایشان این بود که من این اطلاعات را در ذهنم نگه می‌دارم و در زمانی که اثربخشی دارد به کار می‌گیرم. در جلسات مواقعی بود که کاملاً از روی گزارش کارشناس می‌خواندند و مشخصاً از گزارش استفاده می‌کردند. ولی یک وقت‌هایی هم انگار‌نه‌انگار که گزارشی وجود دارد. در این مواقع معترض می‌شدم که چرا من باید با شب‌بیداری و سختی گزارش را به جلسه برسانم و از همه مهم‌تر منابع محدود کمیته هزینه شود ولی از گزارش استفاده نشود.

البته نکته‌ای را اضافه کنم. در بعضی موارد ایشان وقت نمی‌کرد گزارش را بخواند. در بعضی موارد نیز همان‌طور که اشاره کردم گزارش را می‌خواندند و صلاح نمی‌دانستند از آن استفاده کنند و این موضوع را صراحتاً بیان می‌کردند. در مواردی که مسئول یا مدیر شهرداری در جلسه ادعا می‌کرد کاری انجام شده یا با کیفیت خاصی انجام شده و این اتفاق نیفتاده بود و من این را در گزارش ذکر کرده بودم و ایشان در لحظه عکس‌العمل نشان نمی‌دادند، من معترض می‌شدم. پاسخ ایشان این بود که من می‌خواهم ببینم چه کسی دروغ می‌گوید و در زمان مناسب این عدم صداقت را مطرح خواهم کرد. من از این شیوه ناراضی بودم چون این تصویر را به طرفِ شهرداری می‌داد که توانسته است شورا را گول بزند. به‌هرحال من جایگاه کارشناسی داشتم و مسئولیت کلیت کار با خانم دکتر بود و شاید تصمیم ایشان بهترین تصمیم بود.

مصاحبه‌کننده: یعنی در چگونگی استفاده از گزارش‌ها با کارشناسان هیچ مشورتی نمی‌کردند؟

سمیه فروغی: نه، اصلاً. با تشخیص خودش از گزارش‌های ما استفاده می‌کرد.

به‌ندرت پیش آمد اما چند بار از موضع‌گیری‌هایی که ایشان با اتکا به گزارش‌های کارشناسی در جلسات کردند خیلی خوشحال شدم. یک موردش مربوط به حوزهٔ معاملات ملکی بود. سازمان املاک از قبل یک سامانه برای ثبت اطلاعات املاک شهرداری داشت که خیلی سامانهٔ بیخودی بود. از آن طرف، اطلاعات معاملات ملکی هم در سامانهٔ معاملات ثبت می‌شد. حالت مطلوب این بود که سامانهٔ معاملات اطلاعات ملکی موردنیاز برای انجام و ثبت معاملات ملکی را از سامانهٔ املاک فراخوانی کند و ما دنبال این بودیم که این دو سامانه به هم متصل شوند. اما مشکلی که وجود داشت این بود که پایگاه اطلاعات سامانهٔ املاک بسیار ناقص بود و اطلاعات ثبت‌شده شاید کمتر از یک‌سوم املاک شهرداری را پوشش می‌داد. اگر می‌خواستیم امکان ثبت دستی اطلاعات ملک در سامانهٔ معاملات را حذف کنیم، فرایند انجام معاملات ملکی گره می‌خورد. پیشنهاد عملیاتی ما این بود که اگر اطلاعات ملکی در سامانهٔ املاک ثبت شده بود، سامانهٔ معاملات اطلاعات ملک را از سامانهٔ املاک فراخوانی کند و، در غیر این صورت، اطلاعات ملک به‌صورت دستی در سامانهٔ معاملات ثبت شود. در جلسه، حرف سازمان املاک این بود که برای انجام معاملهٔ ملکی، اطلاعات ملک باید از سامانهٔ ما فراخوانی شود و تا وقتی که ما اجازه نداده‌ایم و وریفای نکرده‌ایم، نباید معامله انجام شود. اینجا خانم دکتر موضع گرفتند که اصلاً کی سامانهٔ شما را نگاه می‌کرد؟ پنج سال بود که این سامانه یک گوشه افتاده بود و ما باعث شدیم که سامانهٔ شما جدی گرفته بشود و به سامانه‌های دیگر وصل شود. این از آن موضع‌گیری‌هایی بود که من خیلی می‌پسندیدم. یادم است که یکی از کارمندان شهرداری که در آن جلسه بود، برگشت به من گفت ایول خانم دکتر. من از این نوع موضع‌گیری‌ها که واقعاً به‌حق هم بود خیلی خوشحال می‌شدم، ولی به‌ندرت پیش می‌آمد. خودشان تشخیص می‌دادند کجا این‌طور برخورد کنند و کجا مماشات کنند.

مصاحبه‌کننده: به همان نسبت هم مسئولیت نتیجه کار بر عهدهٔ خودشان بود؟

سمیه فروغی: نه، اصلاً این طوری نبود. بارها پیش آمده بود که بعد از جلساتی که با شهرداری داشتیم و نتیجهٔ مطلوبی نداشت، در گروه راهبری یک پیام صوتی می‌فرستاد و نظراتش را به‌شکل تندی ابراز می‌کرد و قصور ما را گوشزد می‌کرد که مثلاً ما تا قبل از آنکه فلان چیز مشخص نشده بود نباید جلسه می‌گذاشتیم یا اصلاً من چرا باید سر موضوعات خرد ورود کنم و خود خانم فروغی موضوع را از طریق کارگروه پیگیری کند.

مصاحبه‌کننده: درخواست جلسه با شهرداری را همیشه کارشناس می‌داد؟

سمیه فروغی: درخواست جلسه بر عهدهٔ کارشناس بود. برای من پیش آمده بود که مدتی گذشته بود و به دلایلی مثل اینکه امیدوار بودم کار با پیگیری خودم و دفتر پیش برود، درخواست جلسه نمی‌دادم. ایشان پیشرفت کار را از ما پیگیری می‌کرد و درخواستِ دادنِ گزارش وضعیت می‌کرد. من گزارش می‌دادم. ایشان می‌گفت برای اینکه شهرداری خیال نکند ما کار را رها کرده‌ایم جلسه بگذاریم. مثلاً یادم است سر خرید توکن[۹]، با اینکه کار اجرایی بود و نیازمند تصمیم مدیریتی نبود، اما کار پیش نمی‌رفت. وقت‌هایی که کار گره می‌خورد، اگر طرف حسابمان در شهرداری یک نفر بود، خانم دکتر به مدیر مربوطه تلفن می‌زد اما وقت‌هایی که طرف حسابمان چند نفر بودند، جلسه می‌گذاشتیم. درمورد خرید توکن، نظر من این بود که نیازی به جلسه نیست و خودم کار را پیش خواهم برد. اما نظر ایشان این بود که جلسه بگذاریم. یادم است بعد از جلسه عصبانی شدند که چرا برای چنین چیزی که رئیس و معاون فاوا هم آن‌قدر مهم نمی‌دانند که در جلسه‌اش شرکت کنند، من باید وقت بگذارم. من و گروه راهبری می‌گفتیم ما که گفته بودیم نیازی به جلسه نیست.

مصاحبه‌کننده: ما لیستی از چالش‌ها و موانع شفافیت را که حاصل تجربهٔ کاری کمیتهٔ شفافیت است خدمت شما داده‌ایم. اگر موافقید یکی‌یکی درمورد این موانع و مصداق‌هایشان صحبت کنیم.

سمیه فروغی: شکاف بین قوانین و رویه‌‌ها یا غلبهٔ امر غیررسمی. چیزی که به نظرم می‌‌رسد این است که نه‌تنها قوانین شهرداری، مثل آیین‌‌نامهٔ مالی و معاملاتی یا قانون شهرداری‌‌ها، به‌روز نیست و سال‌ها قبل نوشته شده است، بلکه به همین قوانین قدیمی هم عمل نمی‌شود. نمی‌‌دانم اصلاً همان n سال پیش که این قوانین تصویب شدند -فکر می‌کنم تصویب قانون شهردار‌ی‌ها سال ۴۲ بوده- به آن‌ عمل می‌شده یا نه! ولی می‌خواهم بگویم در حال حاضر به این چیزی هم که ما سرش قسم نمی‌‌خوریم و می‌‌گوییم بد است عمل نمی‌‌شود. ادعای خودشان این است که اصلاً نمی‌‌شود به این قوانین عمل کرد و اگر بخواهیم طبق این قوانین پیش برویم، کارها قفل می‌‌شود. ولی از آن طرف هم در مواقعی به همین قوانین تمسک می‌جویند و کاری را که دلشان نمی‌خواهد انجام دهند انجام نمی‌دهند؛ به همان قانون اشاره می‌کنند و می‌‌گویند اینجای قانون گفته این کار شدنی نیست.

ما مشخصاً دو جا این را دیدیم. یکی در جریان پروژهٔ انجام الکترونیکی معاملات وقتی که می‌‌خواستیم پاکت‌‌ها را به‌‌صورت الکترونیکی بازگشایی کنیم می‌‌گفتند به استناد مثلاً مادهٔ فلان از آیین‌‌نامهٔ مالی و معاملاتی که گفته «بازگشایی پاکت لاک و مهرشده»، به دلیل اینکه از عبارت «لاک و مهرشده» استفاده شده، پاکت‌ها باید فیزیکی باشند و نمی‌‌شود پاکت‌ها را به‌صورت الکترونیکی بازگشایی کرد. ولی جاهایی هم بود که رویه‌ها اصلاً در قانون نوشته نشده بود یا عکس چیزی که در قانون آمده بود عمل می‌کردند و کسی هم به کسی گیر نمی‌داد! مثلاً چی؟ مثلاً تمدید قرارداد. چیزی به نام تمدید قرارداد اصلاً در قانون نیامده و خود کارمندان حقوقی‌ شهرداری می‌‌گویند این کار محل فساد است. یعنی چی که یک قرارداد را تمدید کنید؟ هر سال n‌ تا پیمانکار دیگر به متقاضیان اضافه می‌شود و تمدید قرارداد اصلاً به‌ صلاح نیست.

اگر منطقی و عقلانی هم نگاه کنیم، وقتی تو قرار است با یک پیمانکار برای سال بعد دوباره کار کنی، آن پیمانکار باید از اول فرایند تشریفات معامله را طی کند. ولی الی ماشاالله در خود شهرداری تمدید قرارداد انجام می‌‌شد و کسی هم جلویش نمی‌‌ایستاد. آن وقت در جایی مثل الکترونیکی‌کردنِ بازگشایی پاکت‌ها با استناد به قانون جلویش می‌ایستادند.

دیگری درمورد بازار آنلاین تهاتر بود که دقیقاً همین مسئله وجود داشت. از فرایند تصویب طرح[۱۰] و داستان‌‌هایی که داشت می‌گذرم. طرح بازار آنلاین تهاتر پس از تصویب در شورا به فرمانداری رفت و آنجا با قوانین تطبیق داده شد و تشخیص دادند که مشکلی ندارد. اما در جلساتی که در شهرداری داشتیم، شهرداری با استناد به ماده‌ای از آیین‌‌نامهٔ مالی و معاملاتی شهرداری با این بخش از طرح که شرکت‌های واسطه‌گری که شهرداری با آن‌ها کار می‌کرد حذف شوند و بدهکارها و طلب‌کارها مستقیماً با هم در ارتباط باشند مخالفت کرد. می‌گفتند در قانون آمده بدهکار و طلب‌کار نمی‌توانند مستقیماً با هم مراودهٔ مالی داشته باشند و حتماً شهرداری باید نقش واسطه‌گری داشته باشد. درحالی‌که من یادم است که در همان جلسات، آدم‌های مختلف تفسیرهای مختلفی از این مادهٔ قانونی داشتند و یا حتی راه‌های مختلفی برای دورزدن آن پیشنهاد می‌دادند.

بنابراین جمع‌‌بندی من این است که به‌روزنبودن قانون داستان‌هایی را ایجاد کرده و خلل و سوراخ‌هایی در آن وجود دارد که تو می‌توانی با استناد به آن‌ جلوی کاری که دوست نداری را بگیری و کارهایی که دوست داری را انجام دهی. اما همچنین رویهٔ قانون‌مداری در شهرداری طوری نیست که بتوان گفت صرفاً مشکل این است که قانون به‌روز نیست.

مصاحبه‌کننده: شما انجام الکترونیکی معاملات را به‌‌عنوان موردی مثال زدید که روی متن قانون ایستادگی شد و بعد هم بحث تمدید قرارداد را به‌‌عنوان یک مثال اجرایی از اینکه کسی با متن قانون کاری ندارد مطرح کردید. توجیه این وضعیت این نیست که شهرداری همان طور که شما از قول مسئولان آن گفتید، جایی از قانون فاصله می‌‌گیرد که عمل بر مبنای قانون کارها را قفل می‌‌کند -مثل مورد تمدید قرارداد- وگرنه بر قانون ایستادگی می‌کند -مثل مورد انجام الکترونیکی معاملات؟ یعنی اتفاقاً شهرداری نمی‌خواهد دل‌بخواهی و غیرقانونی عمل کند ولی یک جاهایی مجبور است.

سمیه فروغی: اگر درِ این استدلال که «مجبوریم خلاف قانون عمل کنیم» باز شود، دیگر می‌شود هر کسی بگوید ما مجبور شدیم. کارشناسان حقوقی‌ شهرداری خودشان می‌‌گفتند که شما فکر می‌کنید همان زمان به ذهن قانون‌گذار نرسیده که امکان تمدید یک قرارداد را در قانون لحاظ کند. چطور امکان اینکه برای پروژه‌ای که زمانی یا مبلغی به موعد مقرره نرسیده تا سقف ۲۵ درصد الحاقیه زده شود را دیده ولی امکان این را نگذاشته که قرارداد تمدید شود؟ در اینکه امکان تمدید را نگذاشته‌اند عمدی بوده چون می‌تواند محل فساد شود.

ما برای راه‌اندازی سامانهٔ معاملات در واحدهای تابعهٔ شهرداری، تک‌به‌تک به سازمان‌ها و شرکت‌ها می‌رفتیم. یادم است همهٔ قراردادهای سازمان پایانه‌‌ها و اتوبوس‌رانی از یک سالی به بعد کلاً تمدید بود و ما مانده بودیم که مگر می‌شود این‌همه وقت فقط تمدید کرده باشند؟ اتوبوس‌های سازمان اتوبوس‌رانی را یک‌سری شرکت‌های بخش خصوصی به‌صورت پیمان‌کاری تأمین می‌کنند. از حدود سال ۹۰ برای انتخاب شرکت مزایده برگزار نشده بود و هر سال با همان شرکت قبلی تمدید قرارداد می‌کردند و هیچ‌کس از شهرداری هم بابت این کار به سازمان اتوبوس‌رانی گیری نداده بود. آقای شکری‌‌پور که آن زمان در اداره‌کل حقوقی بود می‌گفت اصلاً چیزی به نام تمدید قرارداد در آیین‌نامه نداریم، ولی آن‌ها می‌گفتند ما تمدید می‌کنیم و کسی هم با ما کاری ندارد.

در بعضی مواقع که مثلاً قرارداد با قرارگاه خاتم‌الانبیا بسته شده، خب نمی‌توان تمدید نکرد. یا ممکن است برای یک کار عظیم و کلان قرارداد بسته شده باشد و صرف نکند که برای بخش کوچکی از کار مزایدهٔ جدید برگزار شود. مثلاً شهرداری برای توسعهٔ سامانه‌‌ها این کار را کرده بود. یعنی یک شرکت از ‌‌n سال پیش برای سازمان فاوا سامانه طراحی کرده بود و برای طراحی و توسعهٔ بخش کوچک دیگری گفتند که اگر با شرکت جدیدی قرارداد ببندیم، ممکن است به جهت سازگاریِ زبان برنامه‌نویسی و طراحی دیتابیس‌ و این‌ها محصول شرکت جدید با شرکت قبلی به مشکل بخوریم و خلاصه برای ما نمی‌صرفد که مزایده برگزار کنیم و با همان شرکت قبلی این کار را پیش می‌بریم. در جایی مثل این موقعیت آدم آن «مجبوربودن» را می‌فهمد ولی درمورد سازمان اتوبوس‌رانی هیچ‌کدام این حالت‌ها صادق نبود. همان طور که قبل‌تر هم گفتم وقتی درِ این‌طور عذر و بهانه‌ها باز شود خوب نیست و برای همین قانون‌گذار این قبیل راه‌ها را بسته است. خوب یادم است زمانی که مثلاً ما با سازمان‌ها و شرکت‌ها برای راه‌اندازی سامانهٔ معاملات جلسه می‌گذاشتیم، نمایندهٔ اداره‌کل حقوقی، نمایندهٔ امور مجامع و نماینده‌های حقوقی و بخش قراردادهای آن سازمان یا شرکت بخصوص هم باید حضور می‌داشتند. بعد نمایندهٔ اداره‌کل حقوقی می‌گفت تمدید قرارداد خلاف آیین‌‌نامه یا حتی خلاف قانون شهرداری‌‌هاست، ولی نهایتاً کسی کاری به کارشان نداشت. ظاهراً هم در سطح مناطق و هم در واحدهای تابعه اینکه مر قانون پیاده نشود خیلی مسئله‌ای نبود.

مصاحبه‌کننده: نهادی که بتواند از خط قانون بیرون زدن را پیگیری کند و بابت آن شهرداری را بازخواست کند کجاست؟

سمیه فروغی: در شهرداری یک واحد حقوقی مرکز -اداره‌کل حقوقی- داریم که در مناطق نماینده دارد و این نماینده‌ها را خود این واحد حقوقی تعیین می‌کند -در سازمان‌‌ها و شرکت‌‌ها این‌طوری نیست و این واحدها خودشان مدیر حقوقی را انتخاب می‌کنند. انگار کلاً در شهرداری‌ها حقوقی‌‌ها آدم‌‌های منفوری محسوب می‌‌شوند که هر چیزی از آن‌ها می‌پرسند فقط می‌گویند بر اساس قانون نمی‌شود و راهکاری به تو نمی‌‌دهند.

البته به‌لحاظ ساختاری، اداره‌کل حقوقی ذیل معاونت مالی است و بالادستی‌ها معمولاً به حقوقی‌ها می‌گویند بگذارید کار پیش برود و کار را قفل نکنید. انگار به‌لحاظ ساختاری و مکانیسم‌های انگیزشی، آن بالادستی‌ها به کارشناسان حقوقی دستور می‌دهند که چشمتان را روی بعضی بی‌قانونی‌ها ببندید و اجازه بدهید دو تا کار انجام شود. درواقع به‌نوعی ناظر و مجری یکی هستند و ناظر خودش در بی‌قانونی ذی‌نفع است. از این نظر نمی‌توان انتظار داشت که کسی مراقبت کند تا بی‌قانونی رخ ندهد.

مصاحبه‌کننده: یعنی در بیرون از شهرداری و شورا نهاد ناظری وجود ندارد؟ مثل سازمان بازرسی کل کشور؟

سمیه فروغی: آن‌ها موردی وارد مسائل می‌شوند. مثلاً اگر قراردادی خیلی صدا کرده باشد ورود می‌کنند. ولی اینکه مثلاً برای هر قراردادی در جلسات مناقصه و مزایده حضور داشته باشند، خیر.

مصاحبه‌کننده: پس یعنی به‌لحاظ ساختاری می‌‌توانیم موافقت یا مخالفت واحد حقوقی شهرداری را موافقت یا مخالفت معاونت مالی در نظر بگیریم؟

سمیه فروغی: بله. اتفاقاً این هم خیلی جالب است که سازوکار ذی‌حسابی هم به‌لحاظ ساختاری با مشکل مشابهی مواجه است. ذی‌حسابان منتخبانِ ذی‌حساب ۲ شهرداری هستند که خودش توسط شورا انتخاب می‌شود -به او رأی اعتماد می‌دهند. ذی‌حساب هر واحد موظف است که چک‌ها و اسناد واحد خود را دانه‌به‌دانه بررسی و امضا کند و حواسش باشد که در واحد مربوطه چه می‌گذرد. اگرچه در شورا اداره‌ای برای رسیدگی به امور ذی‌حسابان وجود دارد، اما از آن طرف ذی‌حساب ۲ هم‌زمان رئیس اداره‌کل مالی و اموال در معاونت مالی نیز هست و این نقش دوم بر نقش اول -ذی‌حسابی- غلبه دارد. چطور می‌‌شود یک نفر هم خودش دخل‌و‌خرج را انجام دهد و هم از دخل‌وخرج مراقبت کند؟ اصلاً با هم نمی‌‌خواند. یادم است زمانی که مدیر ادارهٔ‌ ذی‌حسابی شورا بودم، درصد بالایی از گلایۀ ذی‌حسابان این بود که می‌گفتند ما عملاً زیرمجموعهٔ شهرداری هستیم و تأیید و رد و همه‌چیز ما هم دست آن‌هاست. ما چطور می‌‌توانیم وظیفهٔ ذی‌حسابی را به‌درستی انجام دهیم؟

مصاحبه‌کننده: بالاخره قضیهٔ الکترونیکی‌کردن لاک و مهر پاکت‌‌ها حل شد؟

سمیه فروغی: از معاونت حقوقی دولتِ قبل یک نظر استمزاجی گرفتند و آن‌ها هم گفتند مشکلی ندارد -اصلاً خود دولت داشت این کار را انجام می‌‌داد- ولی چون فرایند نظرخواهی از دولت غیررسمی و وابسته به فرد بود، بعداً به‌راحتی هوا شد. یادم است که یکی از مدیرکل‌های حقوقی می‌گفت ما اصلاً قبول نداریم. یک خانم آروینی رفته یک نظری از یک شخصی پرسیده. اصلاً یعنی چی؟ کی دیده؟ کی شنیده؟

و مسئلهٔ لاک و مهر الکترونیکی درنهایت حل نشد. البته تا دقایق آخر چیزهای مختلف می‌‌گفتند. مثلاً می‌‌گفتند فاوا خودش برود انجام بدهد و ما مسئولیتی برعهده نمی‌‌گیریم. حرف‌‌های این‌‌طوری می‌‌زدند و نهایتاً به این راضی شدند که عملیات الکترونیکی موازی با عملیات کاغذی انجام شود. پاکت «الف» را موازی انجام دادیم. پاکت «ب» را اصلاً راضی نمی‌‌شدند که موازی انجام دهیم چون پاکت قیمت بود. بعد قرار شد آن هم در چند منطقه به‌صورت پایلوت موازی انجام شود و شد. ولی به محض تغییر دوره این رویه هوا شد. به نظرم اگر این رویه یک سال دیگر ادامه پیدا می‌‌کرد به نقطۀ خوبی می‌‌رسیدیم.

مصاحبه‌کننده: به نقطۀ برگشت‌‌ناپذیر.

سمیه فروغی: بله، ولی نشد دیگر.

مصاحبه‌کننده: چه بخش‌هایی از فرایند انجام معاملات الکترونیکی شد و بعد از پایان دورهٔ پنجم الکترونیکی باقی ماند و چه بخش‌هایی به حالت قبل برگشت؟ چه بخش‌هایی اصلاً الکترونیکی نشد؟

سمیه فروغی: همهٔ اطلاعیه‌‌ها و آگهی‌‌های فراخوان‌‌های عمومی، مناقصات، مزایدات، مناقصات محدود و حراج در یک درگاه واحد تجمیع شد و به‌روز هم هست و به سامانهٔ معاملات هم متصل است. بخشی از فرایند عقد قرارداد هم الکترونیکی شد. البته در سطح مناطق این موضوع محقق شد و در سطح واحدهای تابعه هنوز کامل نیست. فرایند عقد قرارداد یک گردش کار ۳۶مرحله‌ای دارد. یکی از مراحل مهم آن برگزاری جلسهٔ کمیسیون معاملات و تنظیم و امضای صورت‌جلسهٔ آن توسط اعضای کمیسیون است که شامل شهردار منطقه، معاون مالی منطقه، ذی‌حساب منطقه، نمایندهٔ واحد حقوقی و نمایندهٔ معاونت تخصصی مرکز می‌شود. شیوهٔ کار این کمیسیون این است که اول، با بررسی پاکت «الفِ» شرکت‌کنندگان در مزایده یا مناقصه، مشخص کند که کدام شرکت‌کنندگان توانمندی لازم را برای انجام کار دارند. بعد پاکت بِ منتخبان که پاکت قیمت است باز می‌شود. قیمت‌‌های پیشنهادی را در یک فرمول خاص می‌‌گذارند و هر کدام از قیمت‌ها که در بازهٔ موردنظر افتاد، پیشنهاددهندهٔ آن قیمت را به‌عنوان برنده اعلام می‌کنند. قرار بود مثل دولت، برگزاری و امضای صورت‌جلسهٔ جلسهٔ کمیسیون الکترونیکی شود و درنهایت هر کدام از آن پنج نفر نظرش را در صورت‌جلسه بنویسد و اعلام کنند که فلانی برنده است. آن‌ها صورت‌جلسه را دستی می‌نوشتند و ما آن را الکترونیکی کردیم و می‌‌خواستیم فقط الکترونیکی باشد، نه به این شکل که همان صورت‌جلسهٔ دستی اسکن شود. بعضی‌ها به‌اشتباه فکر می‌‌کنند بارگذاری اسکن صورت‌جلسهٔ کار یعنی الکترونیکی‌کردن صورت‌جلسه! برنامهٔ ما این بود که دیگر کاغذی در کار نباشد و در حالت تمام‌الکترونیکی در سامانه دکمهٔ تأیید برای هر پنج نفر وجود داشته باشد و آن‌ها تأیید را در سامانه انجام دهند. خوشبختانه این کار را در سطح ۲۲ منطقه انجام دادیم، ولی باز هم برگشت به حالت انجام موازی فیزیکی و الکترونیکی. درواقع برنامهٔ ما این بود که اول مرحلهٔ تنظیم و تأیید صورت‌جلسه به‌صورت تمام‌الکترونیک انجام شود و، بعد، مرحلهٔ بازگشایی پاکت «الف» و «ب» الکترونیکی شود. در حال حاضر همان‌طور که گفتم تنظیم و تأیید صورت‌جلسه به حالت موازی فیزیکی و الکترونیکی برگشته و بازگشایی پاکت «الف» و «ب» هم تا جایی که من مطلعم کاملاً فیزیکی انجام می‌شود.

مصاحبه‌کننده: حسن انجام موازی چیست؟

سمیه فروغی: آن زمان که می‌خواستیم فرایند را الکترونیکی کنیم، در شهرداری خیلی استرس این را داشتند که سوئیچ‌کردن یک‌دفعه‌ای از حالت دستی و فیزیکی به حالت الکترونیکی مشکلاتی ایجاد کند. سند کاغذی برای آن‌ها خیلی ارزشمند بود. مدیرکل مالی و اموال می‌‌گفت وقتی دارایی[۱۱] و سازمان مالیاتی برای سرکشی می‌‌آیند، از من کاغذ می‌‌خواهند. تو چطور از من می‌خواهی کاغذ را حذف کنم؟

ما می‌خواستیم ارائهٔ صورت‌وضعیت توسط پیمانکار را هم الکترونیکی کنیم، یعنی هم ارسال آن از سمت پیمانکار الکترونیکی شود و هم فرایند بررسی و تأییدات و پرداخت ما در شهرداری. می‌گفتند غیر از دارایی و سازمان امور مالیاتی، خود حسابرس‌های شورای شهر هم که برای بررسی اسناد می‌آیند از ما نسخهٔ فیزیکی آن را می‌خواهند و رندوم یک‌سری از اسناد را بیرون می کشند و بررسی می‌کنند و صِرف دیدن اسناد در سامانه را قبول ندارند. آنجا صحبت این هم شد که ما برویم و با نهادهای بیرون از شهرداری برای اینکه اسناد الکترونیکی را هم بپذیرند مذاکره کنیم. با همهٔ این‌ها به نظر من این صحبت‌ها بهانه بود، چون سر الکترونیکی‌کردن صورت‌جلسهٔ کمیسیون که به خود شهرداری ربط داشت و پای نهاد خارج از شهرداری وسط نبود هم باز مخالفت می‌کردند. سوئیچ‌کردن از حالت فیزیکی به الکترونیکی برایشان خیلی سخت بود. انگار ما باید یک مرحلهٔ گذار را طی می‌‌کردیم که در آن هم فیزیک اسناد موجود باشد و هم نسخهٔ الکترونیکی آن‌ها. از طرفی به الکترونیکی‌شدن فرایندها هم دل‌گرم نبودند و امیدی نداشتند چون می‌‌گفتند سازمان فاوای ما یک سیستم اتوماسیون را نمی‌‌تواند درست هندل کند یا یک آوت‌لوک ما را نمی‌‌تواند درست تنظیم کند، آن وقت می‌‌خواهد چنین کار بزرگی را انجام دهد؟

به نظر من هم این نگرانی و ناامیدی آن‌ها بجا بود. ما هم به سازمان فاوا اعتماد نداشتیم. مثلاً یک بار من برای بازگشایی آزمایشی الکترونیکی پاکت‌ها به منطقهٔ ۱۳ رفته بودم. واقعاً سه ساعت همه علاف سیستم بودیم. فیزیک پاکت‌ها جلوی مهمان‌‌ها بود اما ما گفتیم آن‌ها را باز نکنند تا هم‌‌زمان نسخهٔ الکترونیکش را هم برایشان بیاوریم. این‌قدر مشکل داشت که نمایندهٔ فاوا دو ساعت مشغول بالاآوردن سیستم بود. اتفاقاً شهردار هم آنجا نشسته بود. خلاصه نمی‌‌شد به‌راحتی سوئیچ کرد. می‌‌خواهم بگویم این فرایند گذار باید طی می‌‌شد برای اینکه این‌ها دل‌گرم شوند و اعتماد کنند و باگ‌های سیستم هم دربیاید.

چالش بعدی، کاهش اختیارات و قدرت اجرایی مدیران میانی ناشی از تغییر شیوهٔ دستی انجام امور به شیوهٔ الکترونیکی. من موارد مهمی که مصداق این چالش است را نام می‌‌برم. مثلاً آن اوایل که جلسهٔ کمیسیون به‌صورت پایلوت الکترونیکی شده بود، ما به اینکه سامانه کار می‌‌کند یا نه خیلی مطمئن نبودیم. طبعاً در این شرایط از شهردار منطقه برای حضور در جلسه درخواست نمی‌‌کردیم. شهردار می‌‌تواند نماینده بفرستد و اختیاراتش را تفویض کند. من به‌‌عنوان نمایندهٔ شورا در جلسات شرکت می‌کردم و خب به نسبت بقیهٔ شرکت‌کنندگان یک موجود کوچکی بودم که در گوشه‌‌ای نشسته بودم و کسی هم خیلی حواسش به این موجود کوچک نبود که دارد یک چیزهایی را می‌‌بیند و یک‌سری حرف‌‌ها را نباید جلوی او زد. من در آن جلسهٔ کمیسیون چیز جالبی دیدم که می‌‌خواهم آن را به موضوعی که قبل‌تر اشاره کردم ربط دهم. جلسه مربوط به یک قرارداد خدمات شهری بود و معاون مالی منطقه و معاون خدمات شهری منطقه هم حضور داشتند. مبالغ قراردادهای خدمات شهری با اینکه در سطح ناحیه است و نه منطقه، میلیاردی و گران است. دقیقاً یادم نیست که معاون خدمات شهری بود یا معاون مالی که گفت پاکت این پیمانکاری که آشنای خودمان است را باز کنیم، شاید اصلاً نیازی به بازکردن بقیهٔ پاکت‌ها نباشد.

درحالی‌که آن‌ها موظف‌اند همهٔ پاکت‌ها را باز کنند. نماینده‌های همهٔ پیمانکاران، بندگان خدا پشت در اتاق جلسه نشسته‌‌اند و منتظرند ببینند نتیجه چه می‌شود. صحبت این شخص برای من عجیب بود. یا در جلسهٔ دیگری که مربوط به قراردادهای عمرانی بود یکی از اعضای جلسه می‌خواست، علی‌رغم نتیجهٔ محاسبات، یک پیمانکار دیگر را برنده اعلام کند. با الکترونیکی‌شدن فرایندها بساط این جلسات و دورهمی‌ها جمع می‌شد. حالا من نمی‌‌خواهم بگویم دلیل مخالفت‌ها و مقاومت‌ها و اینکه انجام الکترونیکی به‌طور کامل محقق نشد به‌طور صد درصد چیزهایی از این دست بود، ولی وقتی قضیه جدی می‌شد و فرایندها طوری چیده می‌شد که امکان چنین کارهایی نباشد، می‌‌توانست مؤثر باشد. چنین تغییری مثل یک شوک برای سیستم بود که البته هیچ‌وقت این شوک وارد نشد. اما مطمئنم که اگر به آن نقطه می‌رسید مخالفت‌های جدی‌تری می‌شد.

مصاحبه‌کننده: طبق مصوبهٔ «انجام الکترونیکی و اعلان عمومی»، شرح‌خدمات، مبلغ قرارداد و صورت‌جلسهٔ کمیسیون معاملات جزء آیتم‌هایی از هر قرارداد است که باید منتشر شود. خود انتشار عمومی این آیتم‌ها باعث نمی‌‌شد این مسائلی که می‌گویید کنترل شود؟ یعنی پیمانکاران بتوانند شرح‌خدمات و مبلغ ارائه‌شده توسط برنده را با شرح‌خدمات و مبلغ خودشان مقایسه کنند و در صورتی که تخلفی در انتخاب برنده رخ داده بود مراتب را گزارش دهند. درنتیجه بدون اینکه اختیارات کسی به‌واسطهٔ الکترونیکی‌کردن فرایند محدود شود، انتشار عمومی نتایج جلسهٔ کمیسیون باعث ضابطه‌مندشدن عملکرد اعضای کمیسیون شود.

سمیه فروغی: با انتشار عمومی صورت‌جلسات معاملات چیزی از فرایندها دستگیر مخاطب نمی‌شد. یعنی حتی مخاطب حرفه‌ای هم با خواندن صورت‌جلسات متوجه فرایند نمی‌شد، چراکه اطلاعاتی که در آن درج می‌شود خیلی خلاصه است و اصلاً جزئیات فرمول‌ها یا اختیارِعمل‌هایی که نمایندگان شهرداری در انتخاب پیمانکار داشتند در آن ذکر نمی‌شود.

مصاحبه‌کننده: یعنی ممکن بود یک پیمانکار با مقایسهٔ نتایج منتشرشده مدعی شود که با توجه به پاکت‌هایی که فرستاده صلاحیت برنده‌شدن را داشته است، ولی در جواب به او بگویند که شما از تمامی معیارهای تصمیم‌گیری ما اطلاع ندارید و طبق معیارها شخصی که اصلح بوده انتخاب شده؟

سمیه فروغی: بله، دقیقاً. حالا یک خاطرهٔ جالب هم برای شما بگویم. نمایندهٔ معاونت فنی و عمرانی یک اکسل داشت که تعدادی فانکشن در آن تعریف کرده بود و عددهای پیشنهادی پیمانکاران را در آن می‌زد و طبق فرمولی که داشت برنده‌ها را اعلام می‌کرد. ما فرمول‌ها را از ایشان گرفته بودیم و به سامانه داده بودیم و به این ترتیب ما از طریق سامانه چک می‌کردیم که آیا نتیجهٔ سامانه با نتیجهٔ اکسل نمایندهٔ عمرانی تطابق دارد یا خیر. جالب بود که این‌طور نبود. یعنی سامانه می‌گفت فلانی برنده نیست ولی اکسل آن نماینده می‌گفت برنده است.

به‌خوبی یادم است ما تا آخر، این کیس را توی سر آن‌ها می‌‌کوبیدیم. درواقع یک آتو دستمان آمده بود که ببینید نتیجهٔ انجام الکترونیکی چقدر می‌تواند با انجام دستی متفاوت باشد. درنهایت هم با این استدلال ماست‌مالی کردند که هفتهٔ پیش شهردار یک بخش‌نامه داده و در آن فلان اختیار را داده که ما آن را در اکسل خودمان لحاظ کردیم ولی در سامانه وارد نشده است و علت این اختلاف همین است.

مصاحبه‌کننده: امکانش نبود به‌جای الکترونیکی‌کردن فرایند که به نظر کار خیلی انرژی‌‌بری هم بوده است، تمرکزتان را روی انتشار عمومی اطلاعات این حوزه می‌گذاشتید و تلاشتان را می‌کردید که اطلاعات با جزئیات بیشتر و کامل‌تری منتشر شود؟

سمیه فروغی: می‌شد این کار را کرد. اصلاً جدای از بحث جلوگیری از وقوع تخلف، ما می‌خواستیم چند آیتم مهم صورت‌جلسه را در سامانه بگذاریم، چون از دل آن‌ها شاخص‌‌های خیلی جالبی مثل میانگین تعداد شرکت‌‌کنندگان در مناقصات درمی‌آمد -این شاخص یک شاخص استاندارد بین‌المللی است که با آن می‌توان برای مثال رقابتی‌بودن شرایط معامله را سنجید. این میانگین می‌‌تواند میانگین با تکرار یا بی‌‌تکرار باشد. منظور از تکرار مثلاً شرایطی است که یک پیمانکار در همهٔ ۲۲ منطقه و در همهٔ مناقصات شرکت می‌‌کند. محاسبهٔ خودکار این شاخص مستلزم این بود که، به‌جای فایل صورت‌جلسهٔ کمیسیون، آیتم‌های اطلاعاتی مندرج در آن به‌صورت فیلد روی سایت شفاف منتشر شود. بارگذاری اطلاعات در قالب فایل خیلی کارکرد شفافیتی نداشت چون همه که حوصله نداشتند فایل دانلود کنند و بخوانند. آمار سازمان فاوا از میزان کلیک‌خوردن اطلاعاتی که به‌صورت فایل روی سایت شفاف منتشر شده بودند هم عدد پایینی را نشان می داد. اصلاً مناسب‌بودن فرمت انتشار اطلاعات خودش یکی از ابعاد شفافیت است. بنابراین لازم بود که این اطلاعات به‌صورت فیلدی در سامانه منتشر شود. ما سر اضافه‌کردن هر فیلد خیلی اذیت می‌‌شدیم. یعنی فکر نکنید که این کار انرژی کمی می‌‌برد. آن اوایل که این بخشِ کار پیمانکار مجزایی داشت، آن پیمانکار به‌ازای ایجاد هر فیلد در سامانه برای سازمان فاوا یک فاکتور می‌‌فرستاد و بعد آن‌ها به ما غر می‌‌زدند که این خرده‌فرمایشات شما برای ما بار مالی دارد. مگر شورا به ما چقدر بودجه می‌‌دهد؟

البته نهایتاً شفافیت ردیف بودجه پیدا کرد. لذا جمع‌‌بندی من این است که فکر نکنید آن کار انرژی کمتری می‌‌برد. تلاش‌هایی هم برایش انجام شد ولی به‌طور کامل انجام نشد. ضمن اینکه ما فکر می‌کردیم الکترونیکی‌کردن فرایند معاملات کار بنیادی‌تری است.

مصاحبه‌کننده: به جز کمیتهٔ شفافیت کسان دیگری هم بودند که موافق یا پیگیر الکترونیکی‌شدن فرایند معاملات یا بخش‌های بخصوصی از آن باشند؟

سمیه فروغی: بعضی از اعضا بودند که لساناً می‌‌گفتند فلان چیز باید شفاف شود. مشخصاً آقای فراهانی که رئیس کمیتهٔ بودجه بود خیلی این را می‌‌گفت و موقع نوشتن تبصره‌‌های بودجه هم شفافیت را خیلی لحاظ می‌کرد. ولی اینکه در کمیته‌‌اش اقدام و پیگیری خاصی در جهت شفافیت کرده باشد، نه، چنین کاری نکردند. من کسی را ندیدم که این‌قدر جزئی که ما دنبال شفافیت بودیم پیگیر آن بوده باشد. اعضای دورهٔ فعلی هم خیلی از اهمیت شفافیت می‌‌گویند ولی نمی‌دانم به‌صورت جزئی هم کار را پیگیری می‌‌کنند یا نه. در این دوره چهار-پنج نفر هستند که دربارهٔ شفافیت صحبت می‌کنند، ولی بعضی مواقع صحبت‌هایشان عجیب و متناقض است و در جایی از شفافیت صحبت می‌کنند که موضوعیت ندارد. هم در دورهٔ پیش چنین چیزهایی داشتیم و هم این دوره.

مصاحبه‌کننده: شما گفتید کمیتهٔ بودجه حداقل به‌زبان موافق انجام الکترونیکی معاملات بود. شما به دنبال ائتلاف‌سازی با آن‌ها نرفتید؟

سمیه فروغی: من تا جایی که اطلاع دارم کارشناسان هیچ عضوی به این شکل که ما در کمیته کار می‌کردیم کار نمی‌‌کردند. یعنی اعضا و کارشناسان آن‌ها تا این حد جزئی وارد کار اجرا نمی‌شدند. بنابراین حتی اگر ما می‌خواستیم از بقیهٔ اعضا خواهش کنیم که بیایند و با هم کار کنیم، به نظر من پتانسیلش را نداشتند. من از صحبت‌‌های خانم آروین حسم این بود که رویکرد این است که ما از همراهی اعضای دیگر برای رأی‌گرفتن یا مثلاً برای اینکه در تبصره‌‌ای در بودجه بحث شفافیت را بگنجانند استفاده کنیم. آقای فراهانی در نوشتن تبصره‌‌های بودجه نقش پررنگ‌‌تری نسبت به خانم آروین داشت، اینکه مثلاً وقتی دارند در سند بودجه تکلیف فلان کمک‌‌ها یا بهمان بدهی‌ها را مشخص می‌کنند، این را هم اضافه کنند که اطلاعات مربوطه در سامانهٔ شفافیت درج شود. این وظیفه را آقای فراهانی به‌‎جای خانم آروین داشت که شفافیت را تا جایی که می‌‌شد در سند بودجه بگنجاند. این هم شاید برایتان خیلی جالب باشد. بودجه معمولاً ۴۰-۴۲ تا تبصره دارد. دور قبل فکر کنم حداقل در ۱۶ یا ۲۶ تبصره -بین این دو عدد شک دارم- بحث شفافیت مطرح شده بود. در دورهٔ فعلی، تعداد تبصره‌هایی که بحث شفافیت را در خودش دارد شش تا هست که نشان می‌دهد آن فردی که نقش واردکردن شفافیت به سند بودجه را داشت دیگر نیست. آن موقع حداقلش این بود که تکالیف مرتبط با شفافیت در سطح قانون می‌‌آمد، حالا گیریم که کسی جز ما اجرای آن تکالیف را پیگیری نمی‌کرد. الان هم مثلاً اگر نطق‌های نمایندگان شورا را ببینید، از شفافیت حرف می‌زنند ولی در قانون واردش نمی‌کنند.

مصاحبه‌کننده: به نظرتان واردشدن شفافیت در تبصره‌‌های بودجه در اینکه عملکرد شهرداری شفاف‌‌تر شود مؤثر بود؟

سمیه فروغی: به‌خودی‌خود نه. تبصره‌ها سالانه عوض می‌‌شود و تو به اندازهٔ یک سال می‌‌توانی از آن استفاده کنی. این‌طور نبود که ما صرفاً‌ به ‌استناد فلان تبصره اقدام خاصی انجام داده باشیم. ما از آن استفاده می‌‌کردیم که جای پایمان سفت شود. داستان این است که شهردار باید به محض آنکه طرح یا لایحه‌ای در شورا تصویب می‌شود و فرمانداری هم اوکی می‌دهد، آن را برای اجرا ابلاغ کند. بعضاً پیش می‌‌آید که شهردار مصوبه را ابلاغ کرده است، ولی افرادی در بدنهٔ شهرداری که مستقیماً با آن مصوبه مرتبط‌اند اصلاً آن مصوبه را ندیده‌‌اند و حتی به گوششان هم نخورده. ذی‌حساب یا معاون مالی که برایشان در یک مصوبه نقشی دیده شده سایت شورا را چک نمی‌کنند که ببینند آیا مصوبه‌ای مرتبط با حوزهٔ کاری آن‌ها تصویب شده است یا نه. ما این حالت را در مصوبهٔ انجام الکترونیکی معاملات به‌وضوح داشتیم. هفت-هشت ماه بود که طرح تصویب شده بود، اما در جلسه با سازمان‌‌ها و شرکت‌‌ها آن‌ها می‌‌گفتند ما این مصوبه را ندیده‌ایم.

یادم است که به همین دلیل همیشه چند تا پرینت از مصوبه‌ها را همراه خودم به جلسات می‌بردم و به آن‌ها می‌گفتم این را باید اجرا کنید.

خلاصه می‌‌دانستیم که همه نمی‌‌روند دانه‌به‌دانه مصوبات شورا را بررسی کنند، ولی می‌دانستیم که تبصره‌‌های بودجه را حتماً می‌‌خوانند. برای همین ما تکالیف شفافیتی را در سند بودجه هم می‌گنجاندیم. درواقع سند اصلی که مبنای پیگیری ما بود معمولاً یک طرح مصوب بود. همچنین تکالیف شفافیتی را در سند بودجه و برنامهٔ سوم توسعه آورده بودیم و هدفمان این بود که بدنهٔ شهرداری مدام واژهٔ «شفافیت» را بشنوند و با آن ناآشنا نباشند.

مصاحبه‌کننده: موضع معاون مالی در برابر الکترونیکی‌کردن فرایند معاملات چه بود؟

سمیه فروغی: در طول دورهٔ پنجم، سه شهردار و، به ‌تبع آن، سه معاون مالی عوض کردیم. رویکرد اولین معاون را که یادم نیست. دومین معاون مالی هم به‌زبان یک حرف‌هایی می‌‌زد ولی درعمل کار دیگری می‌‌کرد. سومین معاون مالی از دولت آمده بود و برداشت من این است که چون در دولت چیزهایی درمورد الکترونیکی‌شدن معاملات دیده بود همراه‌تر بود و در هیچ جلسه‌ای با این موضوع مخالفت نکرد و اتفاقاً استقبال هم می‌‌کرد. ولی افراد بدنهٔ این معاونت می‌‌گفتند که ایشان در جلسات خصوصی چیز دیگری به ما می‌‌گوید.

من نمی‌‌توانم این موضوع را صحت‌‌سنجی کنم، ولی شواهدی وجود داشت که آدم حس می‌‌کرد پربیراه هم نمی‌گفتند. خلاصه می‌توان گفت که آخرین معاون مالی که ما خیلی هم با او همکاری داشتیم حداقل در زبان کاملاً موافق و همسو بود.

مصاحبه‌کننده: به‌عنوان جمع‌بندی این بحث، آیا می‌توانیم بین نقش مدیران ارشد، مدیران میانی و کارشناسان در اینکه کار پیش برود یا نرود و نوع مقاومت یا همراهی این سه گروه تفکیکی داشته باشیم؟

سمیه فروغی: من یک نظریه‌‌ای راجع‌به شهرداری دارم، آن هم این است که هرچه می‌‌کشیم از مدیران میانی است، به چند دلیل. یکی اینکه آن‌ها بالاخره یک حدی از قدرت دارند و به اندازهٔ کارشناسان بی‌‌قدرت نیستند. از طرفی ثبات کاری دارند و مثل مدیران ارشد زودبه‌زود تغییر نمی‌‌کنند. بنابراین به نظر من اثرگذارترین لایه هستند. اگر تو بتوانی این افراد را همراه کنی، می‌بری و اگر نتوانی کلاهت پس معرکه است. همه از جمله اعضای شورا فکر می‌‌کنند این مدیران ارشد هستند که باید با تو همراه شوند و اگر این اتفاق بیفتد بقیه را به‌خط می‌کنند. درحالی‌که من با توجه به دیده‌‌هایم می‌‌گویم که این‌طور نیست. مشاهدات موردی زیادی هم دارم مبنی بر اینکه مدیر ارشد دلش با انجام کاری بود ولی نهایتاً کار انجام نشده است. معمولاً مدیران ارشد از بیرون سازمان وارد می‌شوند و به کسانی نیاز دارند که از آن‌ها مشاوره بگیرند. تعدادی از این مشاورها هم از بیرون هستند ولی به‌هرحال نیازمند مشاوره‌گرفتن از بدنهٔ سازمان هم هستند. معمولاً چه کسی در داخل سازمان به آن‌ها مشاوره می‌‌دهد؟ همین مدیران میانی‌ای که مثلاً پانزده سال است در جایگاه مدیریتی بوده‌اند و خیلی هم دردسترس هستند. این اشخاص در مشورت‌هایشان می‌‌توانند یک مسئله را این‌قدر مفید یا مضر نشان دهند، یعنی ابعاد خوب یا بدش را پررنگ کنند که این مدیر ارشد که از بیرون آمده و با فضا آشنایی ندارد برای انجام یک کار دلش بلرزد و آن را انجام ندهد یا از آن طرف برای انجام کاری تحریک شود. کارشناسان هم درست است که ثبات دارند ولی به‌هرحال درون سازمان جابه‌جا می‌شوند و قدرت خاصی هم ندارند. بنابراین من وزن خیلی زیادی به لایهٔ مدیران میانی می‌‌دهم.

مصاحبه‌کننده: کمی راجع‌به مسئلهٔ بی‌ثباتی و تغییرات مدیران توضیح دهید.

سمیه فروغی: معمولاً مدیران ارشد شهرداری از جاهای پایین نمی‌‌آیند و مدیران وارداتی‌ای هستند که از دولت و نهادهای مهم آمده‌‌اند و به همین خاطر اعتمادبه‌نفس اولیهٔ زیادی دارند. مدتی طول می‌کشد تا متوجه شوند کار در شهرداری چم‌‌وخم و قلق‌‌های خاص خودش را دارد و تصور اولیه‌شان مبنی بر اینکه می‌توانند با اتکا بر تجربیات قبلی خود کار را پیش ببرند اشتباه بوده است. این پروسه ممکن است برای یکی شش ماه طول بکشد و برای یکی یک سال. در این فاصله به کلی چیز گند می‌خورد و آسیب وارد می‌شود. در این شرایط شهردار یا معاون شهرداری به‌خاطر فشارها و شکایت‌های بقیه مجبور است که آن فرد را تغییر دهد چون به توانایی آن فرد شک می‌کند. درحالی‌که همان‌طور که پیش‌تر گفتم قصه چیز دیگری است. بنا بر مشاهداتم خیلی تفاوتی نمی‌کند که آن مدیر ارشد تازه‌وارد چه کسی بوده باشد. احتمالاً هر شخص دیگری هم جایش بود این اتفاقات بد می‌‌افتاد، مگر اینکه ترکیب مشاورهایش ترکیب خیلی خوبی بوده باشد یا خودش باهوش باشد که آن فاصلهٔ گذار را زود طی کند یا از درون شهرداری بوده و با شرایط آشنا باشد. من این‌ها را هم در دورهٔ اصلاح‌طلبان و هم دورهٔ اصول‌گرایان مشاهده کرده‌ام. حس می‌‌کنم درست است که بی‌‌ثباتی مدیریتی هم در شهرداری و هم در دولت وجود دارد، ولی در شهرداری با عوض‌شدن شهردار به‌شکل پررنگ‌‌تری رخ می‌دهد. نقطهٔ تمایز دولت و شهرداری همین اعتمادبه‌نفس اولیه است. یعنی وقتی یک نفر در دولت وزیر می‌شود شاید در ابتدای کار اعتمادبه‌نفس خیلی بالایی من باب اینکه خیلی سریع کار را دست می‌گیرد نداشته باشد و از همان اول محتاطانه عمل ‌کند، ولی در شهرداری این‌گونه نیست و به نظرم در شهرداری آن اعتمادبه‌نفس اولیه کار را خیلی خراب می‌‌کند و برای خود آن آدم گران تمام می‌‌شود. ما در شهرداری نُه تا معاون شهردار داشتیم، ۲۲ تا شهردار منطقه و ۴۴ تا مدیرعامل. سه بار شهردار تهران تغییر کرد و شهردار جدید هر بار اکثر این افراد را تغییر داد. با اینکه گرایش سیاسی همهٔ شهردارها اصلاح‌‌طلبی بود. واقعاً می‌شود این سؤال را مطرح کرد که شاخص‌های انتصاب و تغییر افراد چه بوده است؟ گرایش سیاسی است یا توانمندی؟ اگر گرایش سیاسی است که همگی یکی بودند. اگر هم توانمندی است که به نظرم امکان ندارد آن تعداد از مدیران قبلی افراد ناتوانی بوده باشند. می‌‌دانید چه می‌‌گویم؟ آدم متعجب می‌شود که که چرا بعد از عوض‌شدن سه تا شهردار اکثر این افراد عوض می‌شوند و تعداد خیلی کمی ثابت باقی می‌مانند. این تغییرات خیلی به ضرر ما تمام شد. الان هم که اصولگرایان سر کار هستند و شهردار هم عوض نشده باز هم بعد از گذشت یک سال و خرده‌‌ای تغییرات و عزل و نصب‌های زیادی داشته‌ایم و تعدادی از معاونان شهردار، شهرداران ۲۲ منطقه و مدیرعاملان عوض شده‌اند. خلاصه به نظرم مشکلی وجود دارد که مربوط به ذات این نهاد است و ربطی به اصول‌گرا و اصلاح‌طلب ندارد یا خیلی ربطی به عوض‌شدن شهردار هم ندارد. این موضوع راه را برای اینکه تغییرات مثبت به‌راحتی اتفاق بیفتد می‌بندد. ما می‌خواستیم تغییر مثبت در جهت شفافیت‌بخشی به این نهاد ایجاد کنیم، دیگرانی هم می‌خواستند تغییرات مثبت دیگری بدهند. مثلاً معاون مالی دورهٔ فعلی ایده‌های خیلی خوبی داشت و من شنیده بودم فرد سالمی هم هست، ولی چون از دولت آمده بود و تصورات خودش را داشت، نتوانست تغییری ایجاد کند و اخیراً هم که عوض شد. انگار ایجاد تغییر در شهرداری کار سختی است.

مصاحبه‌کننده: این اعتمادبه‌نفس اولیه را تیم شما در کمیتهٔ شفافیت هم داشت؟

سمیه فروغی: نه، به‌‌خاطر اینکه میانگین سنی و تجربهٔ کاری در اطرافیان خانم آروین و کارشناس‌‌هایشان کم بود -البته برخی از مشاورانشان مستثنی بودند. آن‌ها چنین اعتمادبه‌نفسی که اینجا یک نهاد کوچکی است و می‌رویم کار را جمع می‌کنیم نداشتند. اتفاقاً حس می‌کنم برعکسش بود. به نظر من خود خانم آروین هم همین طور بود و همی، دلیل گستردگی تعداد مشاوران و کارشناسان کمیتهٔ شفافیت بود، تو حس نمی‌‌کنی که خودت همه‌چیز را بلدی. البته نه اینکه بگویم دلیل داشتن تعداد زیاد کارشناس و مشاوران فقط همین بود. بخشی از دلیلش این بود و بخش دیگرش هم به رویکرد خانم آروین در پیش‌بردن کارها برمی‌گشت.

مصاحبه‌کننده: سؤالی که برای من پیش می‌آید این است که اگر تحولی بخواهد در شهرداری اتفاق بیفتد از کجا باید کلید بخورد؟ شما می‌‌گویید مدیرانی که از بیرون می‌‌آیند درواقع با مدیران میانی جهت‌‌دهی می‌‌شوند و این مدیران میانی هم انگیزه و قدرت آن را دارند که وضع موجود را حفظ کنند. یعنی فردی که انگیزه دارد تغییری ایجاد کند توانش را ندارد و فردی که توان ایجاد تغییر را دارد انگیزه‌‌اش را ندارد.

سمیه فروغی: عرض من این نبود که مدیران میانی انگیزه‌ای برای ایجاد تغییر و تحول ندارند.

مصاحبه‌کننده: برای مثال در روایتی که از الکترونیکی‌کردن معاملات گفتید، به این موضوع اشاره کردید که معاون مالی در زبان با شما همسو بود ولی درعمل این‌طور نبود و در ادامه گفتید کسانی که مدیر ارشد را جهت‌‌دهی می‌‌کنند مدیران میانی هستند. پیش‌تر از آن هم دربارهٔ مقاومت اداره‌کل حقوقی در برابر الکترونیکی‌شدن برخی مراحل معاملات گفتید که استنباط من این بود که این مقاومت درواقع از سوی بدنهٔ مدیریتی و کارشناسی باثبات شهرداری بوده است.

سمیه فروغی: ببینید، تعداد مدیران میانی در شهرداری بسیار زیاد است. یعنی این‌طور نیست که اگر کسی مدیر است، لزوماً تعداد زیادی از افراد زیردست او کار می‌کنند. مثلاً یک نفر ممکن است مدیر سه نفر باشد. حالا شما حساب کنید که از ۱۲۰هزار نفری که در شهرداری کار می‌کنند، چند مدیر درمی‌آید. یک زمان هست که ما داریم راجع به میانگین مدیران میانی صحبت می‌‌کنیم. اینجا من با شما موافقم که، به‌طور میانگین، مدیران میانی در عین توان اثرگذاری انگیزه‌ای برای ایجاد تغییر ندارند. یک زمان هم توجه ما معطوف به چند مدیر میانی منتخب است که، در عین توانمندی، طرح و ایده برای ایجاد تغییر و تحول دارند. آن نتیجه‌گیری قبلی به این قبیل مدیران قابل تعمیم نیست. به نظر من اتفاقاً چنین شخصی وقتی مدیر ارشد شود انگیزه دارد که کاری انجام دهد. برای مدیر میانی جذاب است که بتواند شهردار منطقه و بعد مثلاً معاون شهرداری شود. این است که وقتی در جایگاه مدیریت ارشد یک جایی قرار بگیرد، اگر ایده داشته باشد سریع ایده‌هایش را پی می‌گیرد و با توجه به تجربیاتی که دارد می‌تواند منشأ تغییر شود. دقت کنید که داریم دربارهٔ مدیرانی که مشت نمونهٔ خروار هستند صحبت نمی‌کنیم.

مصاحبه‌کننده: یعنی بنا بر نظر شما، مدیر میانی‌ای که ایده و انگیزه برای ایجاد تغییر و تحول دارد از مدیر ایده‌مندی که از بیرون بیاید مؤثرتر می‌تواند باشد.

سمیه فروغی: بله. به نظر من این‌طور است. البته مثال نقض هم دارد. ولی به‌طور کلی وقتی یک نفر از بیرون مجموعهٔ شهرداری برای پست مدیریت وارد می‌شود، آن‌قدر فرایند شناخت سازمان سخت است که حتی اگر با خودش تیم آورده باشد، ناچار است که از تجربیات و دانش بدنهٔ شهرداری هم استفاده کند. به نظر من اگر مدیری با خودش تیم کوچکی بیاورد و از بدنهٔ شهرداری استفاده کند نشانهٔ هوشمندی اوست نه لزوماً نشان‌دهندهٔ اینکه طرف تیم نداشته است چون در هر صورت افراد ناچارند از بدنهٔ شهرداری استفاده کنند. فرایند ارتباط‌گرفتن با بدنهٔ شهرداری برای شخص تازه‌وارد بسیار چالشی و سخت است، هرچند که فردِ ایده‌‌مند و متخصصی باشد. به نظر من از مزیت‌‌های یک مدیر میانی شاغل در شهرداری که مدیر ارشد شده است این است که در شهرداری عقبه‌ای دارد و بالاخره بین این ۱۲۰هزار نفر کارمند شهرداری ده نفر را می‌‌شناسد و تا حدی می‌داند چه کسی خوب است و چه کسی بد. به نظر من و با توجه به دیده‌هایم در این چند سال، کسی که از داخل شهرداری مدیر ارشد شود نسبت به فردی که از بیرون بیاید پتانسیل بیشتری برای مرکز تحول شدن یا ایجاد تحول دارد. یک نمونه بگویم. مثلاً در این دوره برای سازمان مدیریت پسماند یک نفر که استاد دانشگاه و آدم خفنی بود را به‌عنوان مدیرعامل گذاشتند. همه می‌‌دانستند که ایشان شخص سالمی است. یعنی به‌لحاظ نظری بسیار قوی بود. ما در دانشکده یک‌سری کنفرانس داشتیم و من حرف‌هایش در آن کنفرانس‌ها را گوش داده بودم و مقاله‌هایش خوانده بودم. تعریفش را از دانشجوها و اساتیدمان هم شنیده بودم. با این تفاسیر بعید است که او ایده و تخصص لازم را برای چنین پستی نداشته باشد. ضمن آنکه یک تیم دانشجویی هم در کنار خودش داشت. همه می‌‌گفتند جزء معدود انتخاب‌‌های خوب دورهٔ فعلی است.

 ولی او در دورهٔ مدیریتش نتوانست قدم از قدم بردارد و نهایتاً هم برکنار شد. اتفاقاً در چنین موقعیتی آدم به این موضوع شک می‌کند که این فرد احتمالاً نتوانسته با بدنهٔ شهرداری ارتباط بگیرد و آن‌قدر برای این آدم اصطکاک ایجاد کرده‌اند که در آن مدتی که در شهرداری بوده نتوانسته حرکتی ایجاد کند. البته باز تأکید کنم که این‌ها را من از مشاهداتم و با توجه به شهودم می‌گویم.

چالش بعدی، رقابت واحدهای سازمانی مختلف در افزایش قدرت و اختیارات اجرایی با حفظ مالکیت بر داده‌‌ها. این موضوع جالبی است که می‌خواهم راجع به آن دو تا مثال مشخص بزنم. اولی در ارتباط با اداره‌کل خزانه‌‌داری است. همان‌طور که گفتم ما تا دقیقهٔ آخر هم نتوانستیم اطلاعات دقیق پرداختی قراردادها را منتشر کنیم، البته نه فقط به‌‌خاطر ناهماهنگی واحد خزانه‌‌داری. به‌طور کلی اطلاعات پرداخت اطلاعات ذی‌قیمتی است. اداره‌کل خزانه‌‌داری و اداره‌کل درآمد[۱۲]دو تا از اداره‌کل‌های مهم ذیل معاونت مالی هستند و دو دادهٔ خیلی مهم را در اختیار دارند؛ اداره‌کل درآمد میزان حصول درآمد و خزانه‌داری میزان دقیق پرداخت را دارد. درواقع یکی داده‌‌های مهم مربوط به منابع را در اختیار دارد و دیگری داده‌های مهم مصارف را. ما هیچ‌وقت نتوانستیم درست‌وحسابی از این دو اداره داده بگیریم. به ما می‌‌گفتند داده‌‌های ما به این راحتی و به‌صورت real time (بی‌درنگ) قابل استخراج نیست -حالا منظورشان از real time هم ماهانه بود- ولی شواهد نشان می‌‌داد درواقع آن‌ها نمی‌‌خواهند اطلاعات بدهند. یعنی داشتن اطلاعات برایشان یک قدرتی به همراه داشت. ما فکر می‌‌کردیم که چون ما حرف از شفافیت می‌زنیم و این‌ها با شفافیت مشکل دارند، اطلاعات پرداخت را منتشر نمی‌کنند. ولی آن‌ها اطلاعات را به بخش‌های دیگر شهرداری هم نمی‌دادند و انگار یک موضوع درون‌نهادی بود. مثالش کمیتهٔ تخصیص است. کار این کمیته که نمایندگانی از خزانه‌داری، درآمد، اداره‌کل بودجه و شورا در آن حضور دارند این است که تعیین کند به کدام پروژه‌ها چقدر بودجه اختصاص پیدا کند -تصمیم‌گیری در سطح پروژه است. در سطح پایین‌ترِ ریزفعالیت یا سطح بالاترِ ردیف بودجه نیست. تصمیم‌گیری آن‌ها هم بر این اساس است که با توجه به منابع، میزان وصول درآمدها و پرداخت‌‌هایی که تا به حال انجام شده چه میزان پول دارند و چه میزان می‌توانند به فلان پروژه تخصیص دهند. خزانه‌داری هیچ‌وقت اطلاعات کافی در اختیار دیگر اعضا نمی‌گذاشت. استدلالش هم این بود که شما متوجه نیستید و اگر ما به شما میزان وجه وصول‌شده را بگوییم فکر می‌‌کنید خیلی پول داریم و می‌‌روید تندتند تخصیص می‌‌دهید و برای ما خرج می‌‌تراشید. ما خودمان اینجا قوهٔ عاقله هستیم و تشخیص می‌دهیم که چه زمانی به چه چیزی بودجه تخصیص دهیم. به‌علاوه، ممکن است یک‌دفعه کاری برای شهرداری پیش بیاید، مثلاً شهردار یک بازدید برود و ما نیاز داشته باشیم که سریعاً پولی برای این کار تخصیص دهیم و پرداخت کنیم و نمی‌توانیم منتظر کمیتهٔ تخصیص بمانیم. ما این مسائل را می‌‌بینیم اما شما نمی‌‌بینید و ما چون صرفه و صلاح شهرداری را می‌‌خواهیم این اطلاعات را به شما نمی‌دهیم.

البته من این استدلال را نفی نمی‌‌کنم، ولی حرفم این است که بحث مالکیت داده خیلی پررنگ بود. یعنی آن‌ها حس می‌‌کردند که مالک این داده‌ها هستند و نباید آن را حتی به واحد دیگری درون خود شهرداری بدهند. خودشان در جلسات ماهانه یا سه‌هفته‌یک‌بار در خزانه‌داری اطلاعات درآمد وصول‌شده و پرداختی‌ها را نهایی می‌کردند -من در سطح دولت هم چنین چیزی را دیده بودم. با این شرایط طبیعی بود که به شورا برای انتشار عمومیْ اطلاعات ندهند. فقط یک‌ بار خود آقای افشانی گزارش اطلاعات پرداخت را منتشر کرد که در آن اینکه چقدر به کدام منطقه پول داده شده است به‌اصطلاح خودشان به‌صورت گلوبال آورده شده بود. بعد از آن هم این اطلاعات دیگر منتشر نشد و ما هم نتوانستیم گزارش مشابهی را در همان سطح دوباره منتشر کنیم، برای اینکه به ما اطلاعات نمی‌‌دادند.

پس بحث شفافیت در این موضوع دو تکه داشت، یکی بحث اینکه اطلاعات را برای مردم شفاف کنیم و دیگر اینکه برای خود شهرداری مشخص شود که چقدر به کجا و برای چه کاری پول داده است و این پول صرف چه چیزی شده است. همان‌طور که گفتم، خزانه‌داری می‌دانست چه مقدار پول به هر واحد اجرایی داده است، اما حتی خود خزانه‌داری هم تا آخر سال مالی نمی‌دانست این پول‌ها دقیقاً صرف چه چیزی شده است. دلیلش هم این است که در شهرداری هم مثل دولت پرداخت‌ها دومرحله‌ای است؛ خزانه یک پولی به‌صورت علی‌الحساب به واحد اجرایی می‌داد، مدیر واحد اجرایی هم با توجه به اولویت‌های خودش پول را بین پروژه‌‌ها و پیمانکار‌ها پخش می‌کرد و تا زمانی که اسناد هزینه را در سیستم ثبت نمی‌کرد، خود خزانه‌داری هم متوجه نمی‌شد پولی که به واحدهای مختلف داده خرج چه چیزی شده است. فرایند ثبت اسناد هزینه تا پایان سال مالی و زمان بستن حساب‌ها طول می‌کشید، درنتیجه همیشه یک اختلافی بین عدد پرداخت‌ها و عدد هزینه‌کردها وجود داشت که اختلاف قابل‌توجهی هم بود. مثلاً دوازده‌هزارمیلیارد تومان پرداخت شده بود اما اسناد هزینهٔ ثبت‌شده شش‌هزارمیلیارد تومان بود. به نظرم یک دلیل آنکه خزانه‌داری اطلاعاتی که در اختیار داشت را به دیگر واحدها و شورا نمی‌داد همین بود که بابت این اختلاف رقم‌ها مورد سؤال قرار نگیرد. خلاصه همیشه بین اداره‌کل خزانه‌داری و اداره‌کل بودجه سر این موضوع دعوای اساسی است. اداره‌کل بودجه به اداره‌کل خزانه معترض است و می‌گوید من یک جور برنامه‌ریزی می‌کنم و تو یک جور دیگر عمل می‌کنی و انگار چون پول دست توست، تو داری برنامه‌‌ریزی و تعیین‌تکلیف می‌‌کنی.

انگار که اداره‌کل خزانه‌داری، بودجه‌‌ریزی و برنامه‌‌ریزی اداره‌کل بودجه را هوا می‌‌کند. اداره‌کل بودجه می‌گوید من باید سر از کار خزانه دربیاورم تا بتوانم برنامه‌ریزی‌ام را تصحیح کنم. و این مشکل به دلیل اینکه جفت طرفین فکر می‌کنند طرف دیگر نمی‌فهمد حل نمی‌شود. اینجا یکی از جاهای است که بحث مالکیت داده مهم می‌شود. انگار یکی از طرفین قدرتی دارد که نمی‌‌خواهد طرف دیگر را در آن شریک کند. مثلاً من یادم است که معاونان مالی واحدها خیلی می‌آمدند با رئیس خزانه‌داری لابی می‌‌کردند و از خزانه‌داری پول می‌گرفتند. بعداً خزانه‌داری در کمیتهٔ تخصیص اجازهٔ پولی که قبلاً پرداخت شده بود را می‌گرفت چون واحدها برای اینکه بتوانند اسناد را در سامانه ثبت کنند، به اجازه کمیتهٔ تخصیص نیاز داشتند.

ما سر سامان‌دادن به پرداخت‌های علی‌‌الحساب خیلی اذیت شدیم. به نظرم رویهٔ موجود خیلی افتضاح بود. در دولت هم به همین شیوه عمل می‌کنند. درحالی‌که اصلاً [۱۳]FMIS منطقش این است که تو پول محدودی داری و برای همین باید به‌صورت متمرکز و از خزانهٔ مرکز تعیین شود که در سطح منطقه و محله چه پروژه‌هایی اولویت دارد. در دنیا هم همین است. یا اینکه اگر می‌خواهید اختیار را تفویض کنید، باید فرایند را به اندازه‌ای بالغ، رصدپذیر و شفاف تعریف کنید که متوجه شوید کجا دارد چقدر برای چه چیزی هزینه می‌شود. فرایندهای ما غیرمتمرکز است و شفاف هم نیست. پولی را می‌‌دهیم و آخر سال می‌‌فهمیم که چه اتفاقی برایش افتاده.

مصاحبه‌کننده: یعنی درواقع ما اسماً متمرکزیم ولی درعمل غیرمتمرکزیم، درست است؟

سمیه فروغی: می‌‌شود این‌‌طوری هم گفت. البته باید ببینیم که کمیتهٔ تخصیص برای چند درصد از بودجه دارد تصمیم‌‌گیری می‌‌کند. درواقع از صرف اینکه یک کمیتهٔ تخصیصی وجود دارد نمی‌توان نتیجه گرفت که سیستم متمرکز است، چون اینکه این کمیته دارد برای چه کسری از ۵۰ هزار میلیارد بودجهٔ سالانهٔ شهرداری تصمیم می‌گیرد هم مهم است. من نمی‌دانم این کسر چقدر است. این ندانستن خیلی اذیت‌‌کننده بود و مقاوم‌‌ترین بخش شهرداری برای ارائهٔ داده و شفاف‌شدن فرایندهایش همین خزانه‌‌داری بود و خیلی روی این مانور می‌داد که ما ماهیتاً نمی‌‌توانیم داده‌ها را شفاف کنیم.

مصاحبه‌کننده: چرا بخش بودجه که برنامه‌ریز است و بخش خزانه که پول را واریز می‌کند و به نظر می‌آید کار یکی در ادامهٔ کار دیگری است، دو جزیرهٔ جدا از هم هستند؟

سمیه فروغی: من آن اوایل که آمده بودم می‌‌گفتم که اصلاً چرا باید این‌ها دو جای متفاوت باشند. حرف من این بود که این دو تا بخش را که این‌همه با هم چالش دارند یکی کنیم، ولی ظاهراً منطقاً امکانش نیست. مثل اینکه در دنیا هم این قاعده برقرار است که کسی که برنامه‌‌ریز است هم‌زمان نباید کسی باشد که اجرا کننده است. دقیق نمی‌‌دانم. منطق پشت این قانون را شیرفهم نشدم. الان در دولت هم یک سازمان برنامه و بودجه وجود دارد و یک وزارت امور اقتصادی و دارایی. ذیل دارایی یک خزانه‌‌داری وجود دارد. باز من یادم است زمانی که به سازمان برنامه و بودجه رفت‌وآمد داشتم، یک کتاب ساختار مالی آمریکا آنجا بود که آن را می‌خواندم. در آمریکا هم دو نهاد جدا از هم مسئول برنامه‌ریزی برای بودجه و پرداخت بودجه هستند.

مصاحبه‌کننده: چرا این مسئله‌‌ای که به‌خاطر جدا‌بودن این دو نهاد در اینجا به وجود می‌آید در آمریکا به وجود نیامده است؟ به‌خاطر وجود شفافیت در آنجا و عدم شفافیت در ایران؟

سمیه فروغی: بله، فکر می‌کنم همین طور است.

چالش بعدی، ناهمسویی اولویت‌‌های سازمان با اولویت‌‌های شفافیت. چیزی که من دیدم این است که انگار هرچه مدیری شفاف‌‌تر عمل می‌‌کند کتک بیشتری می‌‌خورد؛ درست است که ما شفافیت را برای دیده‌شدن عملکردها می‌‌خواهیم، ولی اتفاقی که در گام صفر می‌افتد این است که عملکرد مدیری که شفاف عمل کرده نسبت به مدیری که شفاف عمل نکرده بیشتر دیده می‌شود و انتقادهای بیشتری هم به او وارد می‌شود و کتک بیشتری می‌خورد. بنابراین در گام صفر انگار شفافیت خودش باعث می‌‌شود که بقیه به سمت آن نیایند هرچند که به آن متمایل باشند. و ما نتوانستیم در شهرداری فرایندی ایجاد کنیم که مدیرانی که تمایل به شفافیت داشتند ترغیب شوند. برعکس، انگار هرچه شفاف‌‌تر می‌‌شدند بیشتر تنبیه می‌‌شدند و این خیلی ناراحت‌‌کننده بود. جز آن شاخص شفافیتی که به شاخص‌های ارزیابی عملکرد اضافه کرده بودیم، کاری در راستای تشویق کسانی که شفاف عمل می‌کردند نکردیم. تازه آن شاخص‌ها هم نتوانست انگیزه‌ای ایجاد کند، چون اداره‌کل ارزیابی عملکرد آن را جدی نگرفت. انگیزه‌بخشی‌نکردن از نقاط ضعف کار ما بود.

مصاحبه‌کننده: سؤالی که می‌توان در ادامهٔ این بحث مطرح کرد این است که اصلاً زمان مناسب برای اقدام به انتشار اطلاعات کی است؟ اگر شفاف‌شدن عملکرد و روشدن فساد و ناکارآمدی‌ای که وجود دارد باعث ناامیدی جامعه شود که نقض غرض است. شاید اقدام به انتشار اطلاعات زمانی باید صورت بگیرد که فساد تا حدی کاهش پیدا کرده باشد و مبانی شفافیت به‌صورت درونی محقق شده باشد.

سمیه فروغی: شفافیت چند ذی‌نفع دارد. یکی ذی‌نفع عامه که مردم هستند و ذی‌نفع دیگر مسئولان، مثلاً اعضای شورای شهر یا مدیران میانی و ارشد شهرداری. ما شفافیت را از عمومی‌ترین حالتش شروع کردیم یعنی درحالی‌که یک‌سری داده‌‌ها مثل اطلاعات خزانه برای هیچ‌کس در شهرداری هم شفاف نبود، ما با شفافیت اطلاعات برای همه -انتشار عمومی اطلاعات- شروع کردیم. شاید می‌شد این مسیر را رفت که، در گام اول، داده‌ها را برای اعضای شورا شفاف می‌کردیم و، بعد از تحلیل آن‌‌ها، قدم بعدی را برای انتشار عمومی برمی‌داشتیم. آقای ثنایی و اندیشکدهٔ «شفافیت برای ایران» اکیداً مخالف این روش بودند. آن‌ها می‌گفتند اطلاعات را از ابتدا باید به‌صورت عمومی منتشر کرد. ناامیدی مردم که از این بیشتر نمی‌شود.

خانم دکتر آروین هم می‌گفتند ما اگر فقط بخش‌هایی از اطلاعات را به‌صورت عمومی منتشر کنیم، اگر نکته و مسئله‌ای در آن اطلاعات وجود داشته باشد، مخاطب فکر می‌کند که این مشت نمونهٔ خروار است و آنچه که منتشر نشده هم پر از نکته و مسئله است، ولی اگر هر چیزی که داریم را به‌صورت عمومی منتشر کنیم و کل اطلاعات در دسترس مردم باشد، عکس این جمله اتفاق می‌افتد، یعنی می‌بینند که مشت نمونهٔ خروار نیست.

ولی به نظر من این استدلال همه‌جا درست نیست و بعضی جاها نیاز است که شفافیت مرحله‌‌به‌مرحله اتفاق بیفتد. مثلاً سازمان‌‌ها و شرکت‌‌ها هیچ‌وقت زیر بار انتشار عمومی نتایج ارزیابی عملکرد سالانه نرفتند و نتایج این ارزیابی حتی برای همهٔ اعضای شورا هم شفاف نبود. نگرانی‌ها و ملاحظاتی داشتند که وقتی آدم استدلال‌هایشان را می‌شنید، بعضی‌‌هایش منطقی بود. من نمی‌‌دانم که به‌لحاظ نظری و تئوریک زمان مناسب برای تصمیم به انتشار عمومی کی است و با انواع استدلال‌هایی که در مخالفت با شفافیت می‌شود چه مواجهه‌‌ای باید داشت. شاید باید به‌صورت شهودی و طبق تجربه راجع به هر حوزه جداگانه به نتیجه رسید، مثلاً اینکه انتشار عمومی اطلاعات مربوط به کمک‌‌ها مثبت است یا خیر را جداگانه بررسی کنیم و برای انتشار اطلاعات شهرسازی هم جداگانه و بنا بر مقتضیات این حوزه تصمیم‌گیری کنیم. البته با توجه به اینکه ادبیات شفافیت سی-چهل سال است که شکل گرفته احتمالاً چارچوب و منطقی برای تحقق شفافیت در حوزه‌های مختلف وجود داشته باشد. بنابراین به نظرم باید طبق تجربه و به‌صورت مصداقی راجع‌ به این موضوع صحبت کنیم. مثلاً سر انتشار عمومی اطلاعات کمک به اشخاص حقیقی و حقوقی، عده‌ای می‌‌گفتند ضرر این کار بیشتر از فایده‌اش است و اعضای شورا هم به این جمع‌‌بندی رسیدند که این اطلاعات منتشر نشود. یا سر انتشار اطلاعات بدهی‌های شهرداری، علی‌رغم اینکه ما مصوبات مختلفی برای آن داشتیم، در تبصره‌‌های بودجه تکلیف کرده بودیم، در برنامهٔ سوم آورده بودیم و شورا هم با آن موافق بود، معاون مالی مخالف جدی این کار بود و می‌گفت ضررش بیشتر است و به همین دلیل اطلاعات بدهی‌ها را منتشر نکرد.

بعضی‌ از مخالفت‌ها هم به‌خاطر همین عبارتی است که شما هم اینجا به‌عنوان یک چالش نوشته‌اید: هراس بوروکراتیک. یعنی چون فلان اطلاعات هیچ‌وقت منتشر نشده طرف فکر می‌‌کند اگر منتشر شود چه قیامتی به پا می‌شود درحالی‌که خیلی مواقع، بعد از انتشار می‌بینند که اصلاً کسی نرفته اطلاعات را ببیند و هیچ اتفاقی نمی‌افتد.

ضعف زیرساخت فنی. من از این بخش مختصر و سریع رد می‌‌شوم. تعداد سامانه‌‌ها در شهرداری خیلی زیاد است. شهرداری خدمات خیلی متنوعی به شهروندان ارائه می‌‌دهد و برای ثبت و ضبط این خدمات، تعداد بسیار زیادی سامانه ایجاد کرده است. نکتهٔ جالب برای من این است که کم پیش می‌آید سامانه‌‌ای را کنار بگذارند -یک‌سری از سامانه‌ها مربوط به خیلی سال قبل است- و درعوض سامانه‌های جدیدی تولید می‌‌شود. من حسم این است که یکی از دلایل تعدد سامانه‌ها نبود برنامه‌ریزی و دستورالعمل متمرکز در این خصوص است. در همین رابطه، در دورهٔ قبل بحثی وجود داشت بر سرِ اینکه سازمان فناوری اطلاعات ذیل معاونت برنامه‌‌ریزی باشد یا ذیل دفتر شهردار باشد. اگر ذیل یک معاونت باشد، قدرتش در تصمیم‌‌گیری‌های مربوط به توسعهٔ سامانه‌ها در حد یک معاونت خواهد بود ولی اگر ذیل خود شهردار باشد، می‌تواند به‌عنوان یک قوهٔ عاقله مرکزی تصمیم‌گیری کند. در دورهٔ قبل سازمان فاوا چند بار بین معاونت و دفتر شهردار جابه‌جا شد. در این دوره هم ایجاد سازمان‌‌های جدیدی مثل سازمان تحول فناوری -اگر نامش درست یادم باشد- که در بعضی مأموریت‌هایشان با سازمان فاوا اشتراک داشتند باعث شد که سازمان فاوا جایگاه قبلش را تا حدی از دست بدهد. ما در دورهٔ قبل سر اینکه بالاخره نقش سازمان فناوری اطلاعات چیست چالش زیادی داشتیم. یادم است که شهردار بخش‌نامه‌‌ای داده بود که در آن گفته شده بود که بدون اجازهٔ سازمان فناوری اطلاعات نه سامانه‌‌ای راه‌اندازی کنید و نه اپلیکیشنی تولید کنید. این در حالی بود که به دلیل کندی سیستم در سازمان فاوا، سازمان‌ها و شرکت‌ها مستقلاً، و بدون اطلاع، پیمانکار می‌گرفتند و سامانه‌ای که می‌خواستند را راه‌اندازی می‌کردند. نمونهٔ مهم و بارز آن سازمان املاک بود که سامانه‌‌ای داشتند که سازمان فاوا از وجودش هم خبر نداشت. البته درنهایت داده‌‌های این سامانه به سامانهٔ جدیدی که سازمان فاوا توسعه داد منتقل شد، ولی کلاً بحث چارچوب توسعهٔ سامانه‌ها در شهرداری موضوع چالشی‌ای بود که می‌‌خواستند بخشی از این چالش را با تغییر ساختاری جایگاه سازمان فاوا حل کنند که طبق مشاهدات من حل نشد، به‌‌خاطر اینکه سر ساختار سازمانی و اینکه سازمان فاوا کجای ساختار باشد اختلاف‌نظر وجود داشت. بعضی‌ها می‌گفتند اگر فاوا قرار است برای کل شهرداری تصمیم بگیرد باید ذیل دفتر شهردار باشد.

از طرفی عده‌ای می‌گفتند که چون کار سازمان فاوا کاری تخصصی است، باید ذیل یک معاونت مثل معاونت برنامه‌ریزی قرار بگیرد. به‌طور کلی در شهرداری سازمان‌های کمی هستند که ذیل دفتر شهردار قرار دارند. مثل سازمان بازرسی.

یک مسئلهٔ دیگر مربوط به محرمانگی و مالکیت داده‌ها و پروتکل استفاده از آن‌ها بود که قرار بود با نوشتن سند حکمروایی داده این مسئله را حل کنند. نمی‌دانم این سند تصویب شد یا نه.

مثال‌های دیگری هم از این دست ناهماهنگی‌ها در راه‌اندازی سامانه وجود دارد. مثلاً ما داشتیم با معاون مالی، معاون برنامه‌‌ریزی و رئیس سازمان فاوا کاری را برای الکترونیکی‌کردن ثبت و پرداخت صورت‌وضعیت‌ها پیش می‌بردیم. از آن طرف متوجه شدیم که معاونت فنی و عمران برای الکترونیکی‌کردن صورت وضعیت‌‌های عمرانی با یک پیمانکار قرارداد بسته و دارد کار را مستقل از سازمان فاوا پیش می‌برد. البته اینکه سازمان فاوا خیلی لخت و کند بود هم بی‌تأثیر نبود. انگار باز در این موضوع هم مشکل اصلی یک مشکل ساختاری در شهرداری است. درمورد سازمان‌‌ها و شرکت‌‌ها هم همین ماجرا بود. مثلاً سازمان میادین میوه و تره‌‌بار به سامانهٔ معاملات شهرداری ملحق نمی‌شد، چون خودشان با پیمانکار دیگری سامانهٔ خیلی بهتری را راه‌اندازی کرده بودند که اطلاعات ریز واگذاری‌های غرفه‌هایشان را در آن ثبت می‌کردند. آن‌ها می‌گفتند ما چرا باید باز هزینه کنیم و از سامانه‌ای که ضعیف‌تر است استفاده کنیم.

واقعاً هم سامانه‌ای که داشتند خیلی قوی‌تر بود و به نظرم حق داشتند. ولی ما هم می‌‌خواستیم اطلاعات به‌صورت متمرکز یک جا ذخیره شود. حالا در این مورد قرار شد که داده‌های سامانهٔ آن‌ها از طرف سامانهٔ معاملات فراخوانی شود، ولی نهایتاً باز هم اطلاعات دو سامانه با هم منطبق نبود چون ساختار و منطق دو سامانه به هم نمی‌خورد -یک اصطلاحات تخصصی‌ای دارد که من نمی‌دانم. اگر یک برنامه‌‌ریزی مرکزی وجود داشت که روی توسعهٔ این سامانه‌ها نظارت می‌‌کرد تا حداقلی از سازگاری و یکپارچگی بین سامانه‌ها برقرار باشد، خودبه‌‌خود جلوی این مشکلات گرفته می‌‌شد، درحالی‌که چنین چیزی در شهرداری وجود ندارد. منظورم این است که همه دغدغهٔ این را داشتند که اطلاعات به‌صورت سیستمی ثبت شود و تعدد سامانه‌ها نشانهٔ وجود همین دغدغه است، ولی انگار این سامانه‌ها خیلی کمکی به اینکه اطلاعات منظم و مرتب جلوی چشم باشد و چشم ناظری در بالا وجود داشته باشد نکرده بود. ما در شهرداری حدود ۱۷۰ سامانه داریم ولی واقعاً به این اندازه اشراف اطلاعاتی نداریم.

مصاحبه‌کننده: در دورهٔ قبل، سازمان فاوا مدتی ذیل دفتر شهردار قرار گرفت. این تغییر جایگاه سازمانی موجب بهترشدن وضعیت نشد؟ به این صورت که سازمان فاوا اقتدار بیشتری پیدا کند و درنتیجه خواسته‌های شما از این سازمان که نیازمند تعامل با دیگر واحدهای شهرداری بود راحت‌تر و بهتر پیش رود.

سمیه فروغی: دوره‌ای که سازمان فاوا ذیل دفتر شهردار بود این‌قدر کوتاه بود که ارزیابی‌ای از تأثیرات آن ندارم. سازمان بعد از مدتی به جایگاه قبلی خود ذیل معاونت برنامه‌ریزی برگشت. من به‌‌شخصه اثر خاصی ندیدم. اثری هم اگر بود اتفاقاً سر انتصابات بود و نه مثلاً سر اینکه تغییری در وضعیت سامانه‌‌های شهرداری به وجود بیاید. بالاخره سامانه‌زدن یک فرایند زمان‌بر است و به این راحتی نیست. البته مثلاً یادم است در همان دورهٔ کوتاه، سازمان فاوا از فرصت استفاده کرد و سریع یک بخش‌نامه با امضای شهردار زد که همهٔ معاونت‌ها ملزم‌اند از سامانهٔ صورت‌وضعیت مرکزی استفاده کنند. آن موقع سازمان فاوا دنبال این بود که یک سامانهٔ صورت‌وضعیت سراسری راه بیندازد و معاونت فنی و عمرانی هم دنبال ایجاد یک سامانهٔ صورت‌وضعیت برای پروژه‌های عمرانی بود. بخش‌نامهٔ سازمان فاوا چون با امضای شهردار ابلاغ می‌شد همۀ واحدها را ملزم به اجرا می‌کرد، اما بخش‌نامهٔ معاونت فنی و عمران فقط برای معاونت‌های متناظر در شهرداری‌های مناطق الزام‌آور بود.

خلاصه، بعد از بخش‌نامهٔ سازمان فاوا درگیری‌های زیادی اتفاق افتاد. معاونت فنی و عمرانی گفت من به شرطی قبول می‌‌کنم که مثلاً ظرف فلان مدت این خواسته‌‌های من در سامانهٔ مرکزی پیاده‌سازی شود. این خودش یک داستانی شد. حالا نمی‌خواهم وارد این مصداق خاص شوم، ولی منظورم این است که نیاز به زمان داشت که بفهمیم سازمان فاوا ذیل دفتر شهردار کارآمدتر است یا ذیل معاونت برنامه‌ریزی. در رابطه با کارهایی که ما با سازمان فاوا داشتیم به نظر می‌رسید قرارگرفتن سازمان ذیل دفتر شهردار بهتر باشد. اما به‌هرحال این اتفاق مخالفانی هم داشت که لزوماً از زاویهٔ دید ما به قضیه نگاه نمی‌کردند و ملاحظات دیگری داشتند.

مصاحبه‌کننده: این‌طور که شما توضیح دادید، پس اگر سازمان فاوا ذیل معاونت برنامه‌‌ریزی باقی می‌‌ماند و قصد صدور بخش‌نامه داشت، این بخش‌نامه به امضای معاون برنامه‌‌ریزی می‌‌رسید و مثلاً در شهرداری‌های مناطق فقط برای معاون‌ت‌های برنامه‌‌ریزی الزام‌آور بود؟‌ این با آن نقشی که معاونت برنامه‌‌ریزی باید در کلِ مجموعهٔ شهرداری بازی کند تعارض ندارد؟

سمیه فروغی: معاونت برنامه‌‌ریزی، چه در سطح نُه معاونت ستاد و چه در سطح معاونت‌های شهرداری‌های مناطق، جزء کم‌قدرت‌ترین معاونت‌‌هاست. قدرت معاونت مالی بیشتر است، قدرت معاون شهرسازی -که سَمْت منابع را دارد- بیشتر است. قدرت معاونت فنی و عمرانی بیشتر است. باز معاونت برنامه‌‌ریزیِ مرکز دو اداره‌کل مهمِ «برنامه و بودجه» -که کمیتهٔ تخصیص ذیل آن قرار دارد- و «ارزیابی عملکرد»[۱۴] را ذیل خودش دارد. وضعیت معاونت‌های برنامه‌ریزی مناطق و سازمان‌ها و شرکت‌ها بدتر است و ضعیف‌‌ترند. این را من از معاون برنامه‌‌ریزی یکی از شهرداری‌های مناطق شنیدم که می‌‌گفت ما خیلی جایگاه بدی داریم. وظیفهٔ مهمی داریم ولی کسی در شهرداری به برنامه‌‌ریزی اعتقادی ندارد. همه کار خودشان را می‌‌کنند و ما اتفاقاً مانع آن‌ها هم هستیم.

 بنابراین تا جایی که من می‌‌دانم، بخش‌نامهٔ معاونت برنامه‌ریزی معاونت‌های دیگر را ملزم به اجرا نمی‌کند، مگر اینکه معاون مربوطه شخصاً همراه باشد یا به این دلیل که ارزیابی عملکرد یا تخصیص بودجه دست معاونت برنامه‌ریزی است بخش‌نامه را اجرا کند.

مصاحبه‌کننده: پس انگار معاونت برنامه‌ریزی یک معاونت مشورتی است.

سمیه فروغی: بله، همین‌طور است. قرارگرفتن سازمان فاوا ذیل معاونت برنامه‌ریزی یک چالش دیگر هم در رابطه با توسعه و ارتقای سامانه‌ها متناسب با استانداردهای توسعهٔ نرم‌افزار ایجاد می‌کند که ریشه در زبان متفاوت و دغدغه‌های متفاوت کارمندان سازمان فاوا و کارمندان دیگر معاونت‌ها دارد. اتفاقی که می‌افتد این است که مثلاً معاونت فنی و عمرانی می‌گوید نیازمندی من این چیزهاست و سازمان فاوا الا و لابد باید این ویژگی‌ها را در سامانه ایجاد کند. از آن طرف سازمان فاوا هم بنا بر ملاحظات و دغدغه‌های فنی‌ای که دارد می‌گوید انجام خواستهٔ شما ممکن نیست و یا فلان تبعات منفی را دارد و به زبانی هم این‌ها را می‌گوید که برای آن معاونت قابل‌فهم نیست. در شرایطی که این دو جایگاه سازمانی یکسان دارند، کار گره می‌خورد. البته حالا این را هم بگویم که میانگین سواد کارشناس‌‌های سازمان فاوا خیلی پایین است.

مصاحبه‌کننده: سواد فنی‌ یا سوادشان از بیزنس شهرداری؟

سمیه فروغی: احتمالاً هر دو، ولی من اینجا بیشتر منظورم سواد فنی است. حتی خود کارشناسان سازمان فاوا هم به این موضوع اذعان داشتند. ببینید، سر سامانهٔ قراردادها که بعداً شد سامانهٔ معاملات، یادم است که انگار کلاً دو تا برنامه‌نویس پیمانکار آن را نوشته بودند و داشت در ۲۲ تا منطقهٔ شهرداری و تعدادی از سازمان‌ها و شرکت‌ها کار می‌کرد. بعد از اینکه سازمان فاوا گفت سامانهٔ معاملات فعلی جوابگو نیست و باید از اول نوشته شود، کار به‌صورت امانی دست هفت-هشت نفر در خود شهرداری افتاد. این هفت-هشت نفر می‌خواستند کار آن دو نفر را بکنند اما انگار نمی‌توانستند. یکی از آن‌ها که با من در ارتباط است می‌گفت واقعاً باید دست آن برنامه‌‌نویس‌‌های قبلی را بوسید که این‌همه سامانه را توسعه می‌دادند، ولی باگ خیلی وحشتناک ایجاد نمی‌‌شد. ما یک جای سامانهٔ جدید را تغییر می‌‌دهیم، یک جای دیگر بیرون می‌زند. جدای از چنین اظهارنظرهایی که از سمت خود کارمندان سازمان فاوا بود، خودم هم شاهد این بودم که بعضاً سازمان‌‌ها و شرکت‌‌ها و مناطق سفارشی به این‌ها می‌‌دادند و این‌ها از پس پیاده‌سازی آن برنمی‌آمدند. چند باری هم یکی-دو کارشناس بیرونی را برای مشاورهٔ فنی راجع به سایت شفاف آوردم، قضاوت آن‌ها هم این بود که کارشناسان سازمان فاوا افراد به‌روزی نیستند. سواد فنی پایین این‌ها خودش منجر به این شده بود که توسعه و ارتقای سامانه‌‌ها لزوماً استاندارد انجام نشود و آن چیزی هم که انجام می‌شود با هزینهٔ بالا، یعنی با صرف زمان و منابع مالی و انسانی زیاد، باشد. شهرداری خودش هم انگار دوست داشت سازمان فاوا این مشکل را برطرف کند، ولی شاید نمی‌‌توانست. خودشان می‌گفتند معمولاً افرادی که سرشان به تنشان بیرزد نمی‌آیند در جاهای دولتی کار کنند. یعنی انگار نمی‌توانستند نیروی توانمند جذب کنند. نمی‌‌دانم. ولی به هرحال ما از این قضیه خیلی رنج بردیم و کل شهرداری هم رنج می‌‌برد.

این موضوع به‌ کنار، نکته‌ای که کمی پیش‌تر داشتم می‌گفتم این بود که حتی اگر مسئلهٔ کم‌سوادی کارشناسان سازمان فاوا هم مطرح نبود، مشکلی که وجود داشت این بود که ممکن بود مثلاً معاونت فنی و عمرانی به‌‌عنوان یک «هم‌رده» خواسته‌هایی داشته باشد که سازمان فاوا بگوید، از منظر فنی، خواستهٔ تو درست نیست و کار باید طور دیگری انجام شود. اتفاقی که می‌افتاد این بود که معاونت فنی و عمرانی انگار خیلی وقعی به نظر تخصصی فنی سازمان فاوا نمی‌‌نهاد و بالاخره یک راهی پیدا می‌کرد که خواستهٔ خودش را انجام دهد. ما در کمیتهٔ شفافیت چون پیگیر آن بودیم که سامانه‌‌های مالی موازی در واحدهای مختلف شهرداری جمع شود و همه از سامانهٔ مالی مرکز استفاده کنند، ابلاغیه‌ای‌ از طریق معاونت مالی دادیم که هیچ‌کس حق ندارد ریالی بابت سامانهٔ مالی موازی هزینه کند. آن موقع برخی واحدهای تابعه از سامانهٔ مالی شرکت «رایورز» یا «همکاران سیستم» استفاده می‌کردند. همین ابلاغیه مکانیسمی شد که واحدها مجبور به استفاده از سامانهٔ مرکزی بشوند، چون به‌لحاظ مالی در هزینه‌کردن برای سامانهٔ موازی محدود شده بودند. ولی سازمان فاوا این قدرت را نداشت که، بر مبنای نظر فنی و تخصصی، واحدها را ملزم به استفاده از سامانهٔ مرکزی کند.

یا مثلاً در بحث یکپارچگی داده‌ها، ما فکر می‌کردیم قاعدتاً معاونت نرم‌افزار سازمان فاوا باید حواسش به این باشد که چه داده‌ای در چه سامانه‌ای ثبت می‌شود و، با برقراری اتصال بین سامانه‌ها، از دوباره‌کاری در ثبت داده‌ها و به‌وجودآمدن مغایرت‌های اطلاعاتی بین سامانه‌ها جلوگیری کند. ولی این‌طور نبود و بخشی از ماجرا به دلیل چالش‌های مالکیت داده بود، یعنی سازمان فاوا حق نداشت که بین سامانه‌‌هایش تبادل‌ داده‌ای برقرار کند مگر اینکه واحدهای owner (صاحب) داده‌ها اجازه بدهند و آن‌ها هم بعضاً اجازه نمی‌دادند. مثلاً ما از آن‌ها می‌‌خواستیم که فلان داده‌ را در فلان سامانه بریزند ولی مثلاً آن‌ها می‌‌گفتند owner سامانهْ معاونت منابع انسانی است و تا او به ما نگوید نمی‌توانیم داده‌‌ها را بدهیم. این خیلی مسخره بود. به نظر می‌رسد سازمان فاوا باید به‌‌عنوان متولی توسعهٔ سامانه‌ها چنین اجازه‌ای را داشته باشد ولی نداشت.

پس خلاصه دو عامل وجود داشت که سامانه‌ها با استاندارد واحد و بالا توسعه و ارتقا پیدا نکنند،‌ یکی به‌روز‌نبودن کارشناسان سازمان فاوا و، دیگری، اقتدار سازمانی پایین سازمان فاوا و معاونت بالادست آن که موجب می‌شد این سازمان به‌لحاظ ساختاری نتواند دیگر معاونت‌ها را در زمینه‌های تخصصی کار خودش ملزم کند و نظرات تخصصی این سازمان درعمل آن اهمیتی را که باید نداشت.

مصاحبه‌کننده: سازمان فاوا با چه معیاری تصمیم می‌گرفت توسعهٔ یک سامانه برون‌سپاری شود یا به‌صورت امانی توسط خود سازمان انجام گیرد؟

سمیه فروغی: به‌طور کلی سازمان فاوا این رویکرد را در پیش گرفته بود که به جای پیمانکارگرفتن برای ایجاد سامانه‌ها، خودش کار را به‌صورت امانی انجام دهد اما من واقعاً تا لحظۀ آخر نفهمیدم استراتژی سازمان فاوا برای اینکه کاری را خودش انجام بدهد یا آن را برون‌‌سپاری کند چیست و مبنا و ملاک و شاخص تصمیم‌گیری‌اش چیست. این به نظرم سؤال خوبی است که می‌شود از مدیرعامل سابق سازمان پرسید که در دورۀ شما با چه ملاکی در این زمینه تصمیم‌گیری می‌شد.

یک مصداق چنین تصمیم‌گیری‌هایی بحث سامانهٔ صورت‌وضعیت بود که پیشتر به آن اشاره کردم. در مورد سامانهٔ صورت‌وضعیت ماجرا این بود که از قبل یک پیمانکار تعیین شده بود و دموی سامانه‌اش را به دو معاونتِ «فنی و عمرانی» و «خدمات شهری و محیط‌زیست» نشان داده بود. این پیمانکار در شهرداری مشهد هم سامانه را راه انداخته بود و بالاخره در سطح شهرداری با این موضوع آشنا بود و امتحانش را پس داده بود. معاونت فنی و عمرانی راضی شده بود با این پیمانکار کار کند. اما اینجا، یکی از مدیران معاونت نرم‌افزار سازمان فاوا توانست آقای فرجود را، با وعدهٔ انجامِ سریع‌تر و ارزان‌تر کار، قانع کند که توسعهٔ سامانهٔ صورت‌وضعیت، به‌جای برون‌سپاری، به تیم آن مدیر سپرده شود. این مدیرْ مسئول یک‌سری پروژه‌های خیلی مهم در حوزه‌های مالی و معاملاتی بود که برای ما (کمیتهٔ شفافیت) هم اهمیت داشت.

در مورد الکترونیکی شدن صورت‌وضعیت پسماند هم همین اتفاق افتاد که یک پیمانکار از سال‌های قبل سامانه‌ای در شهرداری راه انداخته بود. پیمانکار خیلی قوی‌ای هم بود و شهر تهران و مسائل و فرایندهای مدیریت پسماند را خیلی خوب می‌شناخت و تجربۀ راه‌اندازی سامانه برای چند شهرداری را داشت. مثلاً مشخصاً یادم هست که سامانهٔ مدیریت پسماند شهرداری رشت را راه انداخته بود. زمانی که یکی از مشاوران آقای فرجود عضو هیئت‌مدیرۀ مؤسسهٔ «رایانه شهر»[۱۵] شد، این سامانه را از پیمانکار گرفتند و دادند به «رایانه شهر». خب این تصمیم سازمان فاوا هم به نظر من جزء تصمیمات مهم و اشتباهش بود. یادم است دو-سه بار این اتفاق تکرار شد که ابتدای سال، جلسه‌ای با حضور کمیتۀ محیط‌زیست و خانم نوری برگزار شد و شورا به سازمان پسماند گفت برای اینکه ما بتوانیم عملکرد سازمان پسماند را خوب رصد کنیم از مسیر سامانه به ما صورت‌وضعیت بدهید و هر کس تا فلان موقع از این مسیر صورت‌وضعیت ندهد ما به او پولی پرداخت نمی‌کنیم. این را هم در نظر داشته باشید که صورت‌وضعیت‌های پسماند عددهای بزرگی دارد و قراردادهای پسماند، آن هم در سطح ناحیه (و نه حتی منطقه)، قراردادهای بزرگی است و میلیاردی است و پیمانکاران به‌صورت ماهانه به شهرداری صورت‌وضعیت می‌دهند (مثل قراردادهای عمرانی نیست که پیمانکاران چند ماه یک بار صورت‌وضعیت می‌دهند). ولی همۀ تمهیدات زمین می‌خورد و هیچ وقت هم اجرایی نمی‌شد و همه می‌دانستند که تهدید توخالی است، به‌خاطر اینکه اگر به پیمانکاران پول داده نمی‌شد، آن‌ها هم آشغال‌ها را جمع نمی‌کردند و شهرداری هم نمی‌توانست پاسخگوی مردم باشد. در این شرایط، سوئیچ‌کردن از سامانهٔ پیمانکار قدیمی به سامانهٔ شرکت رایانه شهر بی‌تأثیر نبود در اینکه سامانۀ صورت‌وضعیت الکترونیکیِ پسماند شکل نگرفت یا شکل‌گیری‌اش خیلی کند شد. البته تنها عامل نبود، اما به هر حال مؤثر بود.

خلاصه، تصمیم سازمان فاوا در خصوص شیوهٔ توسعهٔ سامانهٔ صورت‌وضعیت تصمیم مهمی بود. البته این تصمیم تأثیر چندانی بر فعالیت‌های ما در کمیتهٔ شفافیت نگذاشت چون ما شفافیت صورت‌وضعیت‌ها را آن‌قدری جدی پیگیری نکردیم ولی اگر به آن سمت حرکت می‌کردیم این تصمیم سازمان فاوا خیلی در روند کار اثرگذار و برای ما مهم می‌شد.

مصاحبه‌کننده: چه مورد دیگری از تصمیمات سازمان فاوا را به یاد می‌آورید که بر روند برآورده‌شدن خواسته‌های کمیتهٔ شفافیت تأثیرگذار بوده باشد؟

سمیه فروغی: مورد مهمی که به یادم می‌آید، مربوط به بحث امضای الکترونیک و بازگشایی مجازی پاکات (پاکت‌ها) و امثال آن می‌شود. در این رابطه، هم سر بودجه و هم سر شدنی‌بودن آن و هم اینکه سازمان فاوا توانمندی این کار را دارد یا ندارد خیلی بحث شد. یادم می‌آید مباحثات خیلی طول کشید و آخرش هم ما از تصمیماتی که گرفته شد و نتایجی که به دنبال داشت ناراضی بودیم. سازمان فاوا می‌گفت ما خودمان می‌توانیم امضا و اسناد الکترونیکی را راه بیاندازیم، اما همه شک داشتند. مثلاً شهرداری‌های مناطق به سازمان فاوا اعتماد نمی‌کردند و می‌گفتند ما یک درخواست رفع اشکال در سامانۀ مالی را به سازمان فاوا می‌دهیم یک هفته طول می‌کشد تا آن را برطرف کند، چطور می‌خواهد کار به این مهمی انجام دهد که مثلاً پاکت‌ها به صورت الکترونیک بازگشایی شود و کسی تا لحظۀ بازگشایی به محتوای آن دسترسی نداشته باشد؟ چطور می‌خواهد امنیت فرایند را تأمین کند؟ شهرداری‌های مناطق به‌خاطر سابقه‌ای که سازمان فاوا داشت واقعاً به عملکرد این سازمان اطمینان نداشتند.

 ما هم تمایل داشتیم همان تیم دولت  بیاید و امضا و اسناد الکترونیکی را پیاده‌سازی کند. سازمان فاوا گفت ما با تیم دولت جلسه گذاشته‌ایم و از آن‌ها درخواست کرده‌ایم. اولش رقم خیلی بزرگی به‌عنوان هزینهٔ انجام کار به ما گفتند اما بعد از آن آمدند گفتند نه، ما اصلاً کار نمی‌کنیم. این گزارشی بود که سازمان فاوا به ما داد. اما ما که خودمان با تیم دولت صحبت کردیم، این‌طور نبود که گفته باشند ما کلاً با شهرداری کار نمی‌کنیم. می‌گفتند سازمان فاوا از ما خواسته فقط برخی از مراحل انجام الکترونیکی معامله که در سامانهٔ شهرداری وجود ندارد را پیاده‌سازی کنیم، اما روال کار ما این است که پیاده‌سازی A to Z فرایند انجام معامله واگذار شود. خلاصه تیم دولت چنین گزارشی به ما داد ولی سازمان فاوا موضوع را این‌طور به ما منتقل کرد که اولاً، رقمِ درخواستی تیم دولت بالاست، ثانیاً، اگر کار را به آن‌ها بسپریم انجام کار زمان خیلی بیشتری می‌برد و ثالثاً، خود پیمانکار تمایل به همکاری ندارد. یک گروکشی‌های این‌چنینی هم از شورا می‌کردند که چون این کارهایی ما که داریم می‌کنیم درخواست‌های شوراست، شما باید بودجۀ ما را افزایش دهید یا فلان ردیف بودجه را برای ما ایجاد کنید. البته این را بگویم که ما هم در طول دورهٔ چهارساله، در بودجه، ردیف‌هایی برای شفافیت اضافه کردیم. یک‌سری ردیف‌ها اصلاً خاص ما ایجاد شد.

تصمیم‌گیری دربارهٔ اینکه چه کسی اسناد و امضای الکترونیکی را پیاده‌سازی کند تصمیم مهمی بود و به نظر من اینکه قرار شد خود سازمان فاوا کار را انجام دهد باعث کندی پیشرفت آن شد. ببینید، سازمان فاوا خودش کارهای روزمرۀ زیادی دارد. کارهای زیادی سر سازمان فاوا ریخته و پشتیبانی و توسعهٔ سامانه‌های متنوعی مثل اتوماسیون، آوت‌لوک، یک‌سری سامانه‌های درونی که برای کارهای خودشان دارند یا انواع سامانه‌های شهرداری مثل همین سامانۀ مالی، شبکهٔ اینترانت و اینترنت شهرداری یا مثلاً سانترال‌کردن تلفن‌ها بر عهدهٔ این سازمان است. با این حجم و تنوع کار، سازمان قاعدتاً نمی‌رسید یک‌سری کارهای تخصصی مثل پیاده‌سازی اسناد و امضای الکترونیکی را انجام دهد. علی‌رغم اینکه دورۀ کرونا واقعاً دورهٔ طلایی‌ای برای پیشبرد پروژه‌هایی مثل الکترونیکی‌کردن انجام معامله بود و امضای الکترونیک و بازگشایی الکترونیکی پاکت‌ها و برگزاری مجازی مناقصه و … واقعاً می‌توانست با استفاده از فرصت آن موقعیت اجرایی شود، به نظر من سازمان فاوا با همین تعلل و تصمیمات نامناسبش فرصت را از دست داد.

می‌خواهم در مورد امضا و اسناد الکترونیکی یک نکتهٔ دیگر را هم اضافه کنم. ببینید، مرکز ریشه جایی است که برای مراکزی که می‌خواهند خدمات امضا و اسناد الکترونیک ارائه دهند (مراکز میانی) مجوز صادر می‌کند. شهرداری تهران، برای پیاده‌سازی امضای الکترونیک، یا باید از یکی از این مراکز میانی خدمات می‌گرفت یا خودش یک مرکز میانی می‌شد و یا تبدیل به جایی مثل مرکز ریشه می‌شد. تصمیم سازمان فاوا این بود که خودشان به یک مرکز ریشه تبدیل شوند. در دفاع از این تصمیم به ما گفتند چه نیازی به خدمات‌گیری از مراکز میانی یا تبدیل‌شدن به یک مرکز میانی هست؟ وقتمان تلف می‌شود. یک آقایی که معاون وزیر وقت ارتباطات بود هم، در جلسات، مخالف اصلی این ایدهٔ سازمان فاوا بود و می‌گفت فکر نکنید این‌ها (سازمان فاوا) می‌خواهند فرایند کوتاه شود، بلکه این‌ها می‌خواهند با تبدیل‌شدن به مرکز ریشه، پول دربیاورند. یعنی به چشم منبع درآمدزایی به این کار نگاه می‌کنند. درنهایت سازمان فاوا برای اخذ گواهی مرکز ریشه ثبت‌نام کرد و به‌نتیجه‌رسیدنش هم خیلی زمان‌بر شد. یادم نمی‌آید گواهی گرفتند یا نه.

خلاصه شهرداری، به‌واسطهٔ مصوبهٔ شورا، ملزم بود بستر انجام الکترونیکی معاملات را راه بیاندازد و اگر در این زمینه تصمیمات درستی گرفته می‌شد، راه‌اندازی این بستر می‌توانست به تحقق شفافیت هم سرعت ببخشد. درعمل اما، با تصمیماتی که گرفته شد، مسیر اجرای مصوبه کند شد.

مصاحبه‌کننده: باز هم مورد دیگری از تصمیمات سازمان که بر کار شما اثرگذار بود در ذهن دارید؟

سمیه فروغی: یک مورد دیگر از تصمیمات سازمان فاوا این بود که برای ایجاد یکپارچگی در داده‌های حوزهٔ مالی، سامانۀ مالی مرکزی در کل واحدهای زیرمجموعهٔ شهرداری راه‌اندازی شود. اینجا آقای فرجود خانم آروین را راضی کرد که این‌طور شود؛ به خانم آروین گفت ما نیاز داریم همهٔ واحدها از همین سامانۀ مالی‌ای که ما توسعه داده‌ایم استفاده کنند و سامانه‌های موازی کنار گذاشته شوند.

این تصمیم سازمان فاوا خوبی‌هایی داشت و بدی‌هایی. یکی از خوبی‌هایش این بود که می‌شد گزارش‌های یک‌دستی از سامانه گرفت. اگر سازمان‌ها و شرکت‌های شهرداری و بقیهٔ واحدها در مراوداتشان از یک بستر واحد استفاده کنند، برای آماده‌کردن گزارش‌هایی مثل گزارش تلفیق و تفریغ راحت‌تر می‌شود اطلاعات را تجمیع کرد. ولی خب بدی‌اش این بود که صدای خود واحدها خیلی درآمد. می‌گفتند ما نیازهای متنوعی داریم، مثلاً شرکت اتوبوسرانی نیازهای بسیار متفاوتی از سازمان میادین میوه‌وتره‌بار یا سازمان پسماند دارد، ولی شما می‌خواهید یک نسخۀ واحد را برای همه بپیچید. سامانهٔ شما نیازهای متنوع ما را پاسخ نمی‌دهد. سازمان فاوا هم می‌گفت شما نیازتان را بگویید، ما آن را در سامانه پیاده‌سازی می‌کنیم. ولی من یادم هست وقتی یکی از واحدها به سازمان می‌گفت فلان گزارش خاص را برای ما بسازید n ماه طول می‌کشید که آن گزارش را برایش بسازند. خود خانم آروین بعدها می‌گفت اگر دوباره برگردد، پیگیری می‌کند این سامانۀ مالی‌ای که در شهرداری راه افتاده کنار گذاشته شود و از اول، یک سامانۀ مالی دیگر راه‌اندازی شود، به‌خاطر اینکه سامانۀ فعلی سامانهٔ خوبی نیست. اما آن زمان، ما از تصمیم سازمان فاوا حمایت کردیم؛ بخشنامه دادیم که ذی‌حساب‌ها حق ندارند خرجی را که بابت ارتقا و توسعۀ سامانه‌های جانبی و موازی با سامانۀ مالی است، مثلاً فاکتوری که بابت سامانهٔ «رای‌ورز» یا «همکاران سیستم» است، امضا کنند و اجازۀ هزینه‌کرد بدهند. حالا این وسط سازمان فاوا بابت توسعهٔ سامانه و آموزش نیروها برای واحدهای زیرمجموعهٔ شهرداری فاکتور می‌فرستاد. آن‌ها هم می‌آمدند به ما گله می‌کردند که کار ما را مختل کرده‌اید و نه‌تنها نمی‌گذارید امور مالی ما در رابطه با سامانه‌های موازی پیش برود، خرجی هم روی دست ما گذاشته‌اید و از آن طرف هم سامانهٔ شهرداری نیازهای ما را پاسخ نمی‌دهد. این حرف از جهاتی منطقی بود. البته هدف بعضی واحدها از استفاده‌نکردن از سامانهٔ شهرداری این بود که درواقع نمی‌خواستند حساب‌وکتابشان معلوم شود، مثل شرکت برج میلاد. ولی بعضی‌هایشان هم دلایل منطقی داشتند.

مصاحبه‌کننده: نظر خانم آروین مبنی بر اینکه بهتر بود سامانهٔ قوی‌تری جایگزین سامانهٔ مالی موجود شود باز هم با همان رویکرد بود که یک سامانه به‌صورت متمرکز توسعه پیدا کند و همهٔ واحدها از یک سامانه استفاده کنند؟

سمیه فروغی: نه، اتفاقاً ایدهٔ ایشان این بود که در سازمان‌ها و شرکت‌ها در استفاده از سامانهٔ مالی تمرکز وجود نداشته باشد. در واقع ضعف سامانهٔ مالی موجود را در این می‌دانست که سامانهٔ مالی قابلیت ارتباط و گزارشگیری از مثلاً «همکاران سیستم» را نداشت. می‌گفت اگر این سامانه قدرتمند باشد، سازمان یا شرکت زیرمجموعه می‌رود از سامانهٔ خودش استفاده می‌کند و می‌آید به سامانهٔ مرکزی هم خروجی می‌دهد و این‌ها با یک زبان مشترک با همدیگر حرف می‌زنند. به نظر من هم سامانهٔ مالی شهرداری واقعاً این‌نقطه‌ضعف را داشت.

یکی دیگر از تصمیمات سازمان فاوا که بر کار ما اثرگذار بود، اضافه شدن مرکز آمار[۱۶] به گردش‌کار انتشار اطلاعات روی سایت شفاف بود. اگر یادتان باشد، از یک جایی به بعد ما دیگر مستقیماً با خانم آژیر (کارشناس ادارهٔ پرتال‌های شهرداری‌ها)  و تیمی که ایشان با آن‌ها کار می‌کرد در ارتباط نبودیم و قرار شده بود از طریق خانم آهنگری و همکارانش در مرکز آمار  با خانم آژیر در ارتباط باشیم. این تغییرْ پروسهٔ انتشار اطلاعات روی سایت شفاف را طولانی کرد، چون بچه‌های مرکز آمار خیلی از چندوچون کارهای ما اطلاعات نداشتند و نمی‌دانستند چه خبر است و تازه در وسط کار اضافه شده بودند درحالی‌که پیش از آن، ما دیگر ارتباطمان با خانم آژیر شکل گرفته بود. به نظرم این هم تصمیم مسخره‌ای بود که سازمان فاوا گرفت و اجرا کرد.

این‌ها مواردی از تصمیمات سازمان فاوا بود که بر کار ما اثر داشت و من به یادم آمد، ولی می‌دانم که در حوزهٔ شهرسازی خیلی تصمیمات مهم‌تری گرفته شد یا اتفاقاتی که در رابطه با پروژهٔ ZRM[17] و ۱۳۷ و ۱۸۸۸ افتاد خیلی مهم بود که باید دربارهٔ هر کدام از کارشناس مرتبطش سؤال کنید.

مصاحبه‌کننده: برویم سراغ مورد بعدی.

سمیه فروغی: چالش‌‌های حقوقی. من نکته‌‌ای را در ابتدا بگویم. می‌‌گویند قانون بلاتشبیه شبیه قرآن است که همه‌چیزش باید به همه‌چیزش بخورد. کلاً قانون‌نوشتن خیلی کار سختی است و یک اشراف اطلاعاتی روی همهٔ قوانین می‌‌خواهد. این‌‌طوری نیست که تو بروی خیلی راحت یک بند قانون را عوض کنی که مشکل لاک و مهر پاکت دیجیتال حل شود. به‌علاوه فرایند تغییر و تصویب قانون در مجلس هم فرایند سختی است. این‌قدر کشور مسئله دارد که مسائل شهرداری‌‌ها اولویت دست‌چندم مجلس است. و انگاری که صرف نمی‌‌کند که روی این انرژی بگذارد. نه‌تنها صرف نمی‌‌کند، منطقی هم نیست که تو برای اینکه فقط این یک تکهٔ خاص را عوض کنی طرح و لایحه ببری؛ اول کلی در صف قرار می‌‌گیرد، بعد باید برود کمیسیون، بعد صحن مجلس، بعد شورای نگهبان. خیلی داستان دارد. تصور من این است که همه به این قائل بودند که قانون شهرداری‌‌ها یا آیین‌نامهٔ مالی و معاملاتی قدیمی است. ولی انگار اصلاحش یک سنگ بزرگی بود که هیچ‌کس نزدیکش نمی‌‌شد. می‌‌دانم مطالعات زیادی دربارهٔ اینکه چطور در قانون شهرداری‌ها بازنگری شود انجام شده است. پروژه‌هایی با مبالغ کلان برای این موضوع تعریف شده است. ولی باز انگار آن چیزی که دههٔ چهل نوشته شده قرآنی است که کسی نمی‌‌تواند به یک آیه از آن دست بزند، چون اگر به یک آیه‌‌اش دست بزنی شیرازه‌اش می‌‌ریزد و انگار کسی هم این توانایی را در خودش نمی‌‌بیند که قرآن جدیدی بنویسد. به‌علاوه، این‌‌قدر فرایند اصلاح طولانی است که افراد فکر می‌‌کنند اصلاً به دورهٔ آن‌ها قد نمی‌‌دهد. محال است شما در شهرداری کسی را ببینید که قائل به این نباشد که قانون شهرداری‌ها به‌‌روز نیست، ولی باز کسی جرئت نمی‌‌کند به آن نزدیک شود. ما این مسئله را در سطح دولت هم داریم. مثلاً قانون محاسبات عمومی n سال پیش نوشته شده و هیچ‌کس جرئت نمی‌‌کند به آن نزدیک شود. نمی‌‌دانم راهکار چیست ولی حداقل، در سطح شناسایی مشکل، این‌هایی که عرض کردم را فهمیده‌ایم.

مورد بعدی، ابهام در مرز شفافیت و حریم شخصی. من سواد حقوقی زیادی ندارم و نمی‌توانم از منظر حقوقی در این حوزه اظهارنظر دقیق بکنم. اما چند مثال می‌زنم از اینکه به بهانهٔ حفظ حریم شخصی از انتشار یک‌سری اطلاعات جلوگیری می‌شد. مثلاً ما گفتیم در اطلاعاتی که از قراردادها منتشر می‌شود، کد اقتصادی شرکت طرف قرارداد و همچنین کدملی مدیرعامل شرکت -یا اگر طرف قرارداد، شخص حقیقی است، کدملی طرف قرارداد- هم باشد. کدملی را برای این گفتیم منتشر شود که نام مدیرعامل یونیک نیست و نیاز به اطلاعاتی بود که هویت فرد را دقیق مشخص کند. یادم است که خیلی سرش بحث شد. مشاوران حقوقی ما در کمیتهٔ شفافیت می‌گفتند کدملی کسی که طرف قرارداد شهرداری می‌شود جزء حریم شخصی نیست، اما حقوقی‌‌های شهرداری می‌‌گفتند هست و صاحب اطلاعات می‌‌تواند ما را مورد پیگرد قرار بدهد. یا مثلاً درمورد شرح‌خدمات قرارداد می‌گفتند که جزء اسرار تجاری شرکت است و شرکت می‌تواند بابت انتشار آن از ما شکایت کند.

حالا برای این‌ها راهکار پیدا کردیم. قرار شد شهرداری در آگهی معاملاتش قید کند که هر کس طرف قرارداد شهرداری می‌شود، فلان اطلاعاتش روی شفاف می‌رود. ولی حرف من این است که انگار بحث حریم شخصی در کشور ما حل نشده است که بالاخره چی حریم شخصی هست و چی حریم شخصی نیست. در شهرداری هم به طریق اولی که این حل نشده بود و بعضی‌‌ها انگار بالاخره چنگ می‌‌زدند به این قضیه که از شفافیت یک‌سری اطلاعات جلوگیری کنند. البته باز هم تأکید کنم که من بنا بر مشاهداتم این‌ها را می‌گویم و تخصص حقوقی ندارم.

مصاحبه‌کننده: به نظر می‌رسد در برخی موارد، کسی لزوماً با خود انتشار اطلاعات مشکلی نداشته است، بلکه مقاومت در برابر شفافیت ریشه در این داشته که مثلاً یک‌سری رویه‌های غیررسمی در شهرداری جا افتاده است که شهرداری نگران است اگر شفاف شود، به او گیر بدهند و کارها بخوابد یا ممکن است مدیری بابت مشخص‌نبودن پیامدهای انتشار اطلاعات یا محدودشدن حوزهٔ اختیاراتش نگران باشد به‌خاطر اینکه دیگر مالک و صاحب‌اختیار داده‌ها نیست. یعنی یک‌سری مقاومت‌های بوروکراتیک بر سر راه است. اما ممکن است در برخی موارد ریشهٔ مقاومت در برابر شفافیت این باشد که مثلاً دست منِ خلاف‌کار رو می‌‌شود یا من یک‌سری منافع شخصی‌ام را از دست می‌‌‌دهم که این به آن تصویر کلاسیک ما از فساد نزدیک است. منظور ما از مقاومت ذی‌نفعان و پیامدهای آن این صورت دوم بود.

سمیه فروغی: به نظرم شفافیت اطلاعات بدهی‌ها و مطالبات را می‌شود در این قالبی که گفتید جای داد. در این مورد واقعاً می‌شود درآورد که چه ذی‌نفعانی درون و بیرون از شهرداری به شفافیت این حوزه راضی نبودند. سر بدهی‌‌ها حرف ما به شهرداری این بود که چطور است که کسی که از n سال پیش از شهرداری طلب دارد در اولویت پرداخت شما قرار نمی‌‌گیرد، ولی یک نفر الان می‌آید یک پروژه با شهرداری انجام می‌‌دهد و زود پولش را می‌‌گیرد و می‌‌رود؟ خزانه‌‌دارِ وقت می‌‌گفت ما طبق یک ضابطه و دستورالعملی برای پرداخت بدهی عمل می‌کنیم، یعنی این‌طور نیست که دل‌بخواهی عمل کنیم. ما می‌‌گفتیم حتی اگر نمی‌خواهید اطلاعات بدهی‌ها را شفاف کنید، همان ضابطه‌ای که می‌گویید را منتشر کنید که نکردند. همه‌اش هم دست خزانه‌دار نبود، بخشی از‌ آن دست مناطق بود. برای ما این‌طور استدلال می‌کردند که این کار تبعاتی دارد که به صلاح شهرداری نیست. اما به نظر من دلیلش این بود که دستشان رو می‌شد. خیلی مسئلهٔ مهمی بود و فساد زیادی در آن وجود داشت. من خودم با شهرداری قرارداد داشته‌ام. واقعاً اینکه بتوانی پولت را شهرداری بگیری نیاز به زدوبند دارد و اصلاً فرایند راحتی نیست.

مثال دیگری که به نظرم می‌رسد مربوط به حوزهٔ خدمات شهری است. در حوزهٔ خدمات شهری، صورت‌وضعیتی که پیمانکار می‌دهد را ناظر ناحیه باید تأیید کند. مثلاً پیمانکار وظیفه دارد هفته‌ای یک بار سطل‌های زباله را بشوید، ایستگاه‌های اتوبوس را بشوید، معابر را جارو بزند و کارهایی از این دست. ناظر ناحیه هر روز با موتور در ناحیه گشت می‌زند و بر مبنای لیستی که دارد چک می‌کند که پیمانکار کارش را درست انجام داده است یا نه. در پایان روز هم می‌گوید مثلاً ۹۰ درصد صورت‌وضعیت مورد تأیید است و شهرداری مطابق آن به پیمانکار پول می‌دهد. یک نفر هم روی کار ناظر نظارت می‌‌کند. درواقع در هر ناحیه پنج نفر هستند که کارشان نظارت بر پیمانکار یا نظارت بر ناظر است. واقعاً مسخره است ولی حالا شما ببینید که اگر ناظر ۹۰ درصد را بکند ۹۵درصد، هر روز چند میلیون فرقش می‌شود. این را ضرب کنید در تعداد روزهای ماه و در تعداد نواحی -۱۲۲ ناحیه- عدد خیلی معنی‌داری می‌شود و ما اختیار این را در سطح ناحیه داده‌‌ایم دست چند نفر که نظارتی هم بر کارشان نیست و جایی مشخص نمی‌شود که ناظر کارش را چقدر دقیق انجام داده است. آخرش این است که منِ شهروند اگر آشغال‌های کوچه‌مان را جمع نکرده باشند یا سطل آشغالمان بو بدهد، یک پیام در ۱۳۷ ثبت می‌کنم که بیایند تمیز کنند. ما گفتیم شما گزارش‌های ناظر را منتشر کنید که خود ساکنان نواحی و شهروندان بتوانند چک کنند صورت‌وضعیتی که ناظر تأیید کرده با واقعیت وضعیت نظافت کوچه و خیابانشان چقدر تطابق دارد. انتشار عمومی هم نمی‌دهید، خود شهرداری می‌تواند تطبیقی بین پیام‌های ۱۳۷ و ۱۸۸۸ که شهروندان در موضوعات مربوط به خدمات شهری ثبت می‌کنند با صورت‌وضعیتی که ناظر تأیید کرده بدهد. درواقع من این را جزء آن چند شاخص شفافیتی گذاشته بودم که گفته بودیم در ارزیابی عملکرد سالانهٔ واحدهای شهرداری اضافه شود. درنهایت چون این موضوع جزء اولویت‌های کمیتهٔ شفافیت نبود چندان پیگیری‌اش نکردیم، ولی مسئلهٔ خیلی جالبی بود. من مکانیسم ماجرا و اینکه چقدر قدرت دست ناظران نواحی است را سر پروژهٔ شاخص شفافیت فهمیدم. در یکی از جلسات که این موضوع را مطرح کردیم، اولین کسانی که مخالفت کردند خود خدمات‌شهری‌‌ها[۱۸] بودند. یکی‌شان می‌گفت اتفاقاً اختیارات ناظر ابزار قدرتی است که ما از آن به نفع خود شهرداری استفاده می‌‌کنیم. مثلاً شهرداری پول ندارد برای ما پرینتر بخرد، ما به پیمانکار می‌‌گوییم تأیید تو را بالاتر می‌‌زنیم، به‌جایش تو برای ما پرینتر بخر. حالا این حالت خوبش بود. یک نفر هم ممکن است از این اختیارات در راستای منافع شخصی خودش استفاده کند. خلاصه ما این موضوع را پیگیری نکردیم. نظر خانم دکتر این بود که به همان کارهایی که از قبل تعریف کرده بودیم برسیم و انرژی‌مان را پراکنده‌تر نکنیم.

یک مورد دیگر مربوط به شفافیت کمک‌‌هاست که یکی از محورهای اولیهٔ طرح شهرداری شیشه‌ای هم بود. طبق دستورالعملی که وزارت کشور ابلاغ می‌کند، مبلغی در اختیار اعضای شورا و شهردار و شهرداری‌های مناطق قرار می‌گیرد که در نحوهٔ هزینه‌کرد آن اختیار کامل دارند و لزومی هم ندارد که سند و فاکتوری برای آن ارائه کنند و این خیلی محل فساد است. ما درنهایت سراغ این حوزه نرفتیم. استدلال خودمان این بود که معلوم است که با این پول‌ها چه کار می‌کنند. روی شفافیت آن پافشاری کنیم، به خاطر چندصد میلیارد، که در مقابل کل بودجهٔ شهرداری ناچیز بود، همان پشتوانه و حمایت حداقلی دیگر اعضای شورا و مدیران شهرداری را هم از دست خواهیم داد. این را ولش کنیم و نفرت همه را برنینگیزیم، درعوض آن حمایت حداقلی را برای شفاف‌کردن حوزه‌های مهم‌تر حفظ کنیم.

حالا البته یک کار سیستمی در پشت ماجرا انجام شد که شاید برای شما جالب باشد. قبلاً ممکن بود یک نفر پیش چند شهردار منطقه برود و از هر کدام مبلغی به‌عنوان کمک بگیرد؛ بعضی‌ها قلق کمک‌گرفتن از نهادهای مختلف را خوب بلدند. کاری که انجام شد این بود که سیستمی راه افتاد که شهرداران مناطق می‌توانستند ثبت کنند که به چه شخص حقیقی یا حقوقی کمک کرده‌اند. این‌طوری اگر مثلاً برای یک شهردار منطقه مهم بود که از ده درخواستی که سمتش آمده، به سه نفری که قبلاً از جایی کمک دریافت نکرده‌اند کمک کند، می‌توانست چک کند که کدام درخواست‌کننده قبلاً کمک دریافت کرده و کدام نه. البته ثبت اطلاعات دریافت‌کنندگان کمک الزامی نبود و این سیستم در همان حدی که شهرداران به‌صورت اختیاری در آن ثبت اطلاعات می‌کردند کارآمدی داشت. یعنی نمی‌توانیم بگوییم که این سیستم واقعاً گرهی از کار شهرداری باز کرد. اما به‌هرحال قدمی بود برای اینکه اعطای کمک‌ها کمتر کورکورانه باشد.

مصاحبه‌کننده: بسیار جالب است. اصلاً خود اینکه قانونی برای این موضوع وجود دارد خیلی جالب است.

سمیه فروغی: نکتهٔ جالب دیگر این است که در دوره‌های مختلف شورا و شهرداری، بسته به رویکرد کسانی که سر کار آمده بودند سعی می‌شد دامنهٔ کمک‌ها کم و زیاد شود. البته تابه‌حال هیچ‌کس جرئت نکرده که آن را صفر کند. دستورالعمل آن از خود وزارت کشور می‌‌آید و آن‌ها هم موافق‌اند که چنین چیزی باشد. چرا؟ چون این بخشی از کمکی است که شهرداری به فرمانداری بابت انتخابات می‌دهد. یعنی این‌طوری است که وزارت کشور می‌گوید آقا ما دست شما را باز گذاشته‌‌ایم که به خودمان پول بدهید. خیلی جالب است.

مصاحبه‌کننده: یادم است قبل از دورهٔ پنجم، یک سروصدایی سر کمک به هیئت‌ها درآمده بود و فکر کنم برای همین، شفافیت کمک‌ها یکی از محورهای طرح شهرداری شیشه‌ای شد.

سمیه فروغی: درست است. من یادم است در جلسه‌ای با حضور نمایندهٔ وزارت کشور، دستورالعمل مادۀ ۱۶ و ۱۷[۱۹] داشت بازنگری می‌شد. خیلی جالب بود که چطور شهرداری و وزارت کشور سر پروتکل‌های تعیین‌شده در دستورالعمل با هم چانه می‌زدند. شهرداری می‌‌گفت شما -وزارت کشور- خیلی زرنگ هستید؛ در دستورالعمل جدید دست ما را اینجا و اینجا بسته‌‌اید ولی برای کمک به فلان نهاد و بهمان نهاد، که مربوط به خودتان است، دست ما را باز گذاشته‌‌اید. نمایندهٔ وزارت کشور هم می‌‌خندید و می‌‌گفت خودتان هم می‌دانید این برای انتخابات است دیگر. شهرداری هم می‌گفت که اگر می‌‌خواهی من آنجا به تو کمک کنم، دست من را جای دیگری باز بگذار. واقعاً جلسهٔ خیلی جالبی بود.

مصاحبه‌کننده: صحبت‌های ما تا اینجا بیشتر حول بحث معاملات و عملکرد مالی بود. اگر موافقید، کمی راجع به حوزهٔ املاک صحبت کنیم.

سمیه فروغی: املاک حوزهٔ شکست ما بود و شاید ناخودآگاه خیلی دلمان نمی‌‌خواهد از شکست‌‌ها صحبت کنیم. [می‌خندد] اتفاقاً چند وقت پیش داشتم فکر می‌‌کردم که اگر یک عضو شورا بخواهد چهار سال روی یک حوزه به‌صورت متمرکز کار کند -همان طور که خانم آروین روی شفافیت متمرکز بود، البته شفافیت چون می‌توانست در بخش‌های مختلف پیگیری شود، یک‌جورهایی غیرمتمرکز هم بود- خوب است چه حوزه‌ای را انتخاب کند. ذهنم سمت چیزهای مختلفی از جمله املاک هم رفت، مثلاً یک عضو شورا باشد که هفته‌ای دو بار در جلسات صحن بحث املاک را مطرح کند و از اقدامات و تغییرات گزارش دهد و پیگیری مداوم داشته باشد. ولی بعد به نظرم آمد که این حوزه واقعاً حوزه‌ای نیست که به این راحتی بتوانی در آن تغییری صورت بدهی؛ این‌قدر گیروگور دارد که من خیلی خوش‌بین نیستم که اگر یک نفر کل چهار سال را هم روی این حوزه تمرکز کند، بتواند کار خاصی انجام دهد. ببینید، در شهرداری دو دسته ملک داریم، املاک اختصاصی و املاک عمومی مثل پارک و بزرگ‌راه. درصد بالایی از املاک شهرداری مشکل‌‌دارند، یعنی مثلاً سند درست ندارند یا تصرفی هستند. چون این املاک مشکل دارند، انگار شفافیت‌‌پذیر هم نیستند. می‌‌خواهی این‌ها را سند بزنی، سازمان ثبت اسناد قبولت نمی‌‌کند و دعواهای بین‌نهادی پیش می‌‌آید. می‌‌خواهی روی این املاک معاملهٔ درست‌ودرمان و تروتمیز انجام بدهی و مناقصه و مزایده بگذاری، باز نمی‌توانی. می‌‌خواهی اجاره بدهی، نمی‌توانی به قیمت واقعی قرارداد ببندی. یعنی آن‌طور که من می‌فهمم، ریشۀ عدم شفافیت حوزهٔ املاک مشکل‌دار‌بودن ملک‌های شهرداری است و انگار کسی هم نمی‌‌تواند کاری برای آن انجام بدهد -حداقل من ندیده‌ام کسی راهکاری ارائه بدهد- و چون نمی‌‌تواند کاری انجام بدهد، لاینحل باقی می‌‌ماند و اثرات خودش را هم بر انواع بهره‌برداری‌ها از املاک و معاملاتی که در این حوزه انجام می‌گیرد می‌گذارد. چون ملک تروتمیز نیست، ارزیابی‌‌ها از ارزش ملک هم با قیمت‌‌های واقعی فاصله دارد. شهرداری نمی‌تواند در یک فرایند شفاف ملکش را اجاره بدهد. از طرفی هم نمی‌‌تواند ملک را یک گوشه رها کند و اصلاً ازش درآمدزایی نکند. درنتیجه ملک در یک فرایند غیرشفاف و طبعاً کمتر از قیمت منطقه اجاره داده می‌‌شود. اصلاً خود بحث شناسایی املاک شهرداری هم مشکلاتی دارد که ما در بحث سامان‌دهی املاکی که ذیل بند ۶ مادهٔ ۵۵ قانون شهرداری‌ها واگذار شده بود به آن برخوردیم. شهرداری می‌تواند املاکش را به هر فرد و سازمانی که موضوع بند ۶۶ مادهٔ ۵۵ باشد -یعنی مؤسساتی که فعالیت فرهنگی و اجتماعی دارند مثل نوانخانه، درمانگاه، کتابخانه- واگذار کند. به‌خاطر همین هم اختیار تصمیم‌گیری دربارهٔ این املاک را به معاونت فرهنگی و اجتماعی داده بودند. ما دنبال این بودیم که برای واگذاری این املاک، دستورالعمل و آیین‌‌نامهٔ تروتمیز دربیاوریم که هرکسی نتواند با هر ضابطه‌‌ای این املاک را واگذار کند. ولی شهرداری می‌گفت چرا دست ما را می‌‌بندید؟ این ابزار قدرت ما برای تعامل با نهادهاست. یعنی مثلاً تو ملکی را در اختیار نهادی می‌گذاری و او هم یک جای دیگر کار تو را راه می‌‌اندازد و طبعاً همهٔ این‌ها هم در یک فرایند غیرشفاف رخ می‌دهد. به یک معنا انگار هدف ما و شهرداری یکی بود و هر دو به دنبال این بودیم که صرفه و صلاح شهرداری تأمین شود و شهرداری از همکاری و همراهی نهادهای مختلف و هم‌‌افزایی‌ای که شکل می‌گیرد بهره ببرد، اما صورت‌بندی‌مان از مسئله و روشمان برای حل آن متفاوت بود. ما در دستورالعملی که درآوردیم املاک را دسته‌بندی کرده بودیم و دقیقاً گفته بودیم که واگذاری املاک تجاری چطور باشد، واگذاری املاک فرهنگی چطور باشد، واگذاری مساجد چطور باشد. بعد هم گفته بودیم نهادهای متقاضیِ استفاده از املاک شهرداری باید پروپوزال بدهند، ما بررسی کنیم کدام پروپوزال از همه بهتر است و چه کسی از ملک موردنظر بهتر استفاده خواهد کرد و بعد تصمیم بگیریم که ملک را به کی بدهیم. کسی هم که انتخاب می‌شود بعداً باید گزارش بدهد که چطور از ملک استفاده کرده است و این گزارش‌ها هم در تصمیم‌گیری‌های بعدی لحاظ شود. شهرداری می‌گفت این روش جواب نمی‌دهد و همان روش خودمان جواب می‌دهد. ولی حرف ما هم این بود که اگرچه ممکن است رویهٔ غیرشفاف جاری شهرداری در واگذاری املاک واقعاً یک جاهایی هم به صرفه و صلاح شهرداری باشد، مثلاً یک ملکی را به یک نهادی بدهند و آن نهاد هم کار شهرداری را در گمرک راه بیندازد، اما لزوماً همه این‌جوری از این موقعیت استفاده نمی‌کنند. و واقعاً هم این مسئله وجود داشت. مثلاً دوره که عوض شد یکی از اعضای دورهٔ جدید من را به دفترش دعوت کرد. اولین چیزی که به من گفت این بود که شما گند زدید! رفتید املاک را از فلان جا پس گرفتید؟

حالا چرا این عضو جدید شاکی بود؟‌ چون برخی از املاک پس‌گرفته‌شده درواقع پایگاه سیاسی اصول‌گراها محسوب می‌شد. مثلاً چند تا مسجد و حسینیه جزئش بود. یعنی ملک را داده بودند و طرف رفته بود آنجا مسجد ساخته بود. متولی مسجد هم کاملاً اختیار دارد که مسجد را به یک پایگاه سیاسی تبدیل کند یا یک پایگاه دینی و مذهبیِ pure (محض). و دقیقاً این‌طوری شده بود که با پس‌گرفتن برخی از املاک در دورهٔ پنجم، درواقع پایگاه سیاسی دورهٔ ششمی‌ها گرفته شده بود.

مصاحبه‌کننده: طبق قانون، شهرداری باید املاکش را رایگان واگذار کند، درست است؟

سمیه فروغی: قانون دست شهرداری را باز گذاشته که یک عدد کمی به‌عنوان اجاره بگیرد. ما در دستورالعمل گذاشتیم که اگر طرف از ملک استفادهٔ تجاری نمی‌‌کند و از قِبَل آن درآمدزایی ندارد، شهرداری هم پولی در ازای واگذاری ملک نگیرد. ولی اگر طرف دارد درآمدزایی می‌‌کند، حالا چه ماهیت آن ملک تجاری باشد چه نباشد، باید درصدی را به شهرداری بدهد. به نظر خودمان یک دستورالعمل خیلی عالی نوشته بودیم و همه‌‌چیز را هم لحاظ کرده بودیم ولی مثلاً من یادم است وقتی دستورالعمل را به معاون فرهنگی ارائه دادیم برگشت گفت شما انگار دارید برای آسمان دستورالعمل می‌‌نویسید. انگار شهرداری را نمی‌‌شناسید. بیایید روی زمین. و از این‌جور حرف‌ها. یعنی تا این حد اجرای آن دستورالعمل را نشدنی می‌‌دانستند.

مصاحبه‌کننده: پس گویا مصداق آن حوزه‌ای است که نمی‌توان رویه‌های آن را به‌سادگی تغییر داد.

سمیه فروغی: می‌‌دانید، نوشتن یک دستورالعمل خوب یک بحث است، اجرای آن یک بحث، نظارت بر اجرا هم یک بحث دیگر. یعنی اصلاً گیریم که دستورالعمل را ابلاغ هم کردی، چه کسی می‌‌خواهد چطور بررسی کند که این دستورالعمل اجرا شد یا نشد؟

مصاحبه‌کننده: گفتید یک‌سری املاک شهرداری تکلیفشان مشخص نبود -سند ثبتی نداشتند و مثلاً چند نهاد ادعای مالکیت آن را داشتند- و به همین دلیل نمی‌شد فرایند معاملات مربوط به آن را شفاف کرد. چرا شهرداری پیگیری نمی‌کرد که این املاک تعین‌تکلیف شوند و دردسرهای خودش کم شود؟

سمیه فروغی: بگذارید داستانی را برای شما بگویم. یک زمانی در کمیته تصمیم بر این شد که طرحی برای شفافیت معاملات املاک بدهیم، چون دیدیم حوزهٔ املاک نیازمند توجه جداگانه است و با مصوبهٔ «انجام الکترونیکی معاملات» نمی‌شود بحث معاملات ملکی را جمع کرد. قرار شد پیش‌نویس طرح را من بنویسم. یادم است یک بعدازظهر پاییزی بود که به ادارهٔ مصوبات رفتم تا ببینم پیش از این چه مصوباتی راجع به املاک تصویب شده است. مصوبهٔ خیلی خوبی پیدا کردم که مربوط به سال ۹۵ و زمانی که دبیر[۲۰] رئیس کمیسیون برنامه و بودجهٔ شورا بود می‌شد.

مصاحبه‌کننده: دبیر کشتی‌‌گیر؟

سمیه فروغی: بله، دبیرِ کشتی‌‌گیر.

مصاحبه‌کننده: خیلی جالب است که ایشان رئیس کمیسیون برنامه و بودجه بوده.

سمیه فروغی: آره، خیلی عجیب و جالب است. یک بار از کسی که سابقهٔ زیادی در شورا و شهرداری و دولت داشت شنیدم که می‌‌گفت به نظرم قدرت بودجه را در این کشور فقط دو نفر فهمیده‌اند، تاجگردون در مجلس و دبیر در شورا. هیچ‌کس دیگر قدرت بودجه را نفهمیده است.

خلاصه دیدم مصوبه‌ای که پیدا کرده‌ام مصوبهٔ خیلی خوبی است. خیلی هم طولانی بود و بندهای زیادی داشت. بعد رفتم سابقهٔ مصوبه را بررسی کردم که چه کسی طرح اولیه را آورده، چه تغییراتی کرده و چه چیزهایی حذف‌واضافه شده و چه کسانی آن را امضا کرده‌اند. خیلی تاریخچهٔ جالبی داشت. ما عقبهٔ مصوبات را نمی‌بینیم ولی نکات خیلی جالبی در آن‌ها وجود دارد. حقیقتاً دلم می‌‌خواهد یک موقع فرصت کنم و عقبهٔ یک‌سری مصوبات را بررسی کنم.

برگردیم به بحث مصوبه. نسخهٔ اولیه یک چیز خیلی مختصری بود، اما نشان می‌داد که دبیر مسئلهٔ املاک را فهمیده است و دنبال سامان‌دهی آن است. بعد از آن عدهٔ زیادی آمده بودند و بندهای مختلفی به آن اضافه کرده بودند و طرح خیلی بزرگ شده بود. آن طرح بزرگ رأی نمی‌آورد و دوباره به یک چیز کوچک‌تری تبدیل می‌شود که مصوب می‌شود و همان هم خیلی چیز جالبی بود. موضوعاتی در آن بود که تا آن زمان به ذهن ما نرسیده بود. در مصوبه اینکه املاک شهرداری باید در تعامل با سازمان ثبت اسناد و دیگر نهادها تعیین‌تکلیف شود قشنگ آمده بود. آن موقع یک گزارشی هم از شهرداری گرفته بودند که مثلاً ما چند هزار ملک بلاتکلیف داریم و نامه‌‌نگاری‌‌های دبیر روی آن گزارش هم بود. مصوبه مصوبهٔ سنگینی بود و گفته بود که تا آخر ۹۶یک‌سری اقدامات باید انجام و کار جمع‌وجور بشود. از آقایی در ادارۀ مصوبات پرسیدم که چند گزارش در اجرای این مصوبه برای شورا آمده است؟ گفت کلاً یک گزارش. یعنی از سال ۹۵ تا سال ۹۷ که من مشغول بررسی مصوبه شده بودم، شهرداری کلاً یک گزارش از اجرای مصوبه به شورا ارسال کرده بود و انگار هیچ‌کس هم کاری به کار اجرای آن نداشت. خیلی عجیب بود. دبیر کلی به شهرداری بابت عدم اجرای مصوبه تذکر داده بود و با شهرداری نامه‌نگاری کرده بود ولی دوره تمام شده بود و مصوبه اجرا نشده بود. ما دیگر مصوبهٔ جدید تصویب نکردیم و پیگیر اجرای همین مصوبه شدیم. در پرانتز بگویم که اینجا ما نشان دادیم مهم نیست مصوبه در کدام دوره تصویب شده است. وقتی مصوبهٔ خوبی از قبل وجود دارد، لزومی به تصویب مصوبهٔ جدید نیست. البته شهرداری هم نشان داد که مشکلش این دوره یا آن دورهٔ شورا نیست. وقتی نخواهد مصوبه‌ای را اجرا کند، در دوره‌‌های مختلف اجرا نمی‌‌کند. هم در دورهٔ قبل و هم در دورهٔ ما، n بار با سازمان ثبت تفاهم‌‌نامه بسته شد که سامان‌دهی املاک شهرداری انجام شود، ولی انجام نمی‌شد.

مصاحبه‌کننده: شهرداری که به نفعش بود املاکش تعیین‌تکلیف شود و دردسرهایش کم شود. چرا مصوبه را اجرا نمی‌کرد؟

سمیه فروغی: نه، اتفاقاً در فضای ابهام و غیرشفاف انگار بیشتر می‌‌تواند با املاک بازی کند. یعنی ابزار قدرتش است. حالا در دورهٔ جدید خیلی روی این مانور می‌‌دهند که ما حوزهٔ املاک را شفاف کرده‌ایم و املاک را در بورس ارائه کرده‌ایم و این‌ها.

مصاحبه‌کننده: دورهٔ جدید یعنی شورای ششم؟

سمیه فروغی: بله، شورای ششم. شما فکر می‌‌کنید کلاً چندتا ملک در بورس عرضه شد؟ سه تا. چون املاک شهرداری اصلاً قابلیت عرضه در بورس را ندارد. بورس همه‌چیزش شفاف و تروتمیز است. درمورد همان سه تا ملکی که در بورس عرضه شده است هم هفتهٔ پیش کمیسیون حقوقی تذکر داد که به‌لحاظ حقوقی کفایت نداشته است و شهرداری چرا پیش از احراز املاک، آن‌ها را در بورس عرضه کرده. یعنی آن‌همه مانوری که زاکانی روی شفافیت املاک داد مربوط به سه ملک بود که آن هم چنین تذکری از شورا گرفت. عرضهٔ املاک شهرداری در بورس ایدهٔ معاون مالی زاکانی بود. یعنی در دورهٔ قبل هم مطرح شده بود، ولی همه می‌‌دانستند قابلیت اجرا ندارد. معاون زاکانی از دولت آمده و خواسته بحث مولدسازی دارایی‌ها که در دولت مصوباتی برای آن تصویب شده را به شهرداری هم بیاورد. خب، بیشترین دارایی شهرداری هم که املاکش است و ایشان ایده‌اش این شده که برای مولدسازی املاک شهرداری، این‌ها را در بورس عرضه کنند. ولی همان طور که گفتم، این ایده قابلیت اجرا ندارد و مصداقی است از صحبتی که کمی قبل‌تر دربارهٔ عملکرد مدیران وارداتی در شهرداری داشتیم.

 خلاصه عرض بنده این است که همه املاک شهرداری را به‌عنوان جعبه‌سیاه می‌شناسند و انگار زور هیچ‌کس به شفاف‌کردن آن نمی‌رسد. در دورهٔ قبل مدیرعامل سازمان املاک چهار بار عوض شد و من خودم شاهد این بودم که هر بار مدیرعامل جدید بحث بستن تفاهم‌نامه با سازمان ثبت را مطرح می‌کرد و از تفاهم‌نامه رونمایی می‌کرد ولی درنهایت کار انجام نمی‌شد.

مصاحبه‌کننده: اجرای این تفاهم‌‌نامه‌ها از سمت شهرداری پیش نمی‌‌رفت یا از سمت سازمان ثبت؟

سمیه فروغی: از سمت سازمان ثبت به‌‌خاطر کُندی عملکرد این سازمان پیش نمی‌‌رفت و از سمت شهرداری هم به دلایلی پیش نمی‌‌رفت.

مصاحبه‌کننده: ظاهراً خود شهرداری انگیزه ندارد.

سمیه فروغی: بله.

مصاحبه‌کننده: جالب است چون بنا بر مطالبی که در گزارش جلسات کمیتهٔ شفافیت با شهرداری نقل شده، یکی از دغدغه‌هایی که شهرداری در رابطه با املاکش مطرح می‌کند این است که وقتی ملک‌‌های ما تعیین‌تکلیف نشده و سند ثبتی ندارد، بعضاً در دادگاه نمی‌توانیم از مالکیت خودمان بر آن ملک دفاع کنیم و مجبور می‌شویم، برای یک ملک، چندباره پول بدهیم. یعنی خود شهرداری هم از بابت وضعیت ناروشن املاکش متضرر می‌شود.

سمیه فروغی: این‌طور که یادم می‌آید، در این رابطه کِیس‌های مختلفی مطرح می‌شد. مثلاً درمورد املاکی که دعوای نهادی بر سر آن بود و هیچ‌یک از طرفین هم مستندات کافی نداشتند، یک پیشنهاد این بود که شهرداری با سازمان ثبت تفاهم کند که این سازمان این املاک را فریز کند و اجازهٔ معامله روی آن را ندهد. خوبی این کار این بود که شهرداری ناگهان با این مواجه نمی‌شد که ملکش از دستش رفته. یعنی سازمان ثبت در حد همین فریزکردن را هم انجام می داد، برای شهرداری خیر و برکت داشت.

مصاحبه‌کننده: این اتفاق افتاد؟

سمیه فروغی: نه.

این نکته را درمورد بحث املاک اضافه کنم که قدرت اصلی حتی دست سازمان املاک نیست، بلکه دست ادارات املاک در مناطق است. مدیران املاک منطقه مدیران میانی هستند که با عوض‌شدن دوره هم خیلی عوض نمی‌شوند و جایگاه خیلی استراتژیکی دارند. انگار مثلاً حافظهٔ سازمانی شهرداری‌های مناطق در رابطه با املاک هر منطقه هستند. یعنی برای شورا که سهل است، برای خود سازمان املاک هم شفاف نیست که چه املاکی دارد و اطلاعات دقیق نزد همان مدیران املاک منطقه است. خود سازمان املاک از ادارات املاک مناطق شاکی بود که این‌ها نمی‌‌آیند اطلاعات املاکشان را در سامانه ثبت کنند. یادم است که بارها برای ثبت اطلاعات املاک به مناطق بخش‌نامه دادند.

مصاحبه‌کننده: مدیران املاک مناطق با چه استدلالی از ثبت اطلاعات املاک امتناع می‌کردند؟

سمیه فروغی: به‌نوعی مسئلهٔ حوزهٔ اختیارات بود. یادم است یکی از مدیران املاک منطقه می‌‌گفت که فرایند اینکه سازمان املاک اجازه بدهد ما روی ملکی معامله انجام بدهیم خیلی طولانی است و کار ما را قفل می‌‌کند.

مصاحبه‌کننده: یعنی علاوه بر اینکه گفته بودید اطلاعات املاک ثبت شود، در فرایند معاملات ملکی هم تغییر داده و تأیید سازمان املاک را هم به آن اضافه کرده بودید؟

سمیه فروغی: یک تقسیم‌بندی در معاملات وجود داشت. مثلاً برای خرید و فروش اجازهٔ سازمان املاک حتماً نیاز بود ولی برای اجاره‌‌هایی که کمتر از یک مبلغِ مشخص بود، به مناطق تفویض اختیار شده بود و شهردار منطقه می‌توانست رأساً معامله را انجام دهد، البته باز هم به شرط ثبت معامله در سامانه. یادم است یکی از مدیران املاک منطقه می‌‌گفت وقتی در بودجه به گیر می‌‌خوریم و شهرداری به ما پول نمی‌دهد، ما با این املاکمان بازی می‌‌کنیم. این ابزار ماست برای تأمین مالی و ما درواقع از اختیاراتی که داریم برای خود شهرداری استفاده می‌‌کنیم. اگر اختیارش را دست شهرداری بدهیم، نمی‌تواند از آن خوب استفاده کند و ما را هم محدود می‌کند. فرایندی که ما برای پیداکردن مشتری یک‌ماهه می‌رویم و از پول معامله برای کار خود شهرداری استفاده می‌کنیم، شهرداری مثلاً شش‌ماهه می‌رود.

البته این دلایلی بود که در عیان مطرح می‌کردند. در خفا هم که مشخص است چه خبر است. دلایل مختلفی وجود داشت که، در بحث املاک، ما خیلی قاطیِ بازی‌های این‌ها افتادیم و جز برخی پیشرفت‌ها در ثبت سیستمی بخشی از اطلاعات املاک و معاملات ملکی دستاورد چندانی نداشتیم. اولاً که کارشناس فول‌تایم برای حوزهٔ املاک نداشتیم. من و آقای ریوندی[۲۱] با هم بحث املاک را پیش می‌بردیم که اولویت اصلی هیچ‌کداممان نبود. در بحث‌‌های حقوقی هم ضعف داشتیم و کارشناس حقوقی متمرکز نداشتیم. این در حالی بود که حوزهٔ املاک حوزهٔ پیچیده‌ای است و بدون کار متمرکز و تخصصی پیش نمی‌رود.

مصاحبه‌کننده: تا اینجای صحبت به موارد مختلفی اشاره کردید که چرا خواسته‌ها و مصوبات شورا در شهرداری پیش نمی‌رفت. می‌خواهم راجع به مورد دیگری بپرسم که خیلی در صحبت‌های شما نمود نداشته است و آن ضعف توان اجرایی شهرداری است. آیا یک دلیل اینکه خواسته‌‌های شورا خیلی در شهرداری پیش نمی‌‌رفت این نبود که خواسته‌‌ها از توان و ظرفیت اجرایی شهرداری فراتر بود و با واقعیت توان و ظرفیت اجرایی شهرداری فاصله داشت؟

سمیه فروغی: به نظرم این موضوع باید مصداقی بحث شود و نمی‌شود یک نظر کلی داد. قرار بود مطالعه‌ای درمورد میزان اجرایی‌شدن مصوبات شورای پنجم انجام شود که نمی‌دانم انجام شد یا نه، ولی چنین مطالعه‌ای می‌تواند شاخصی به ما بدهد که به‌‌طور کلی مصوبات چقدر دارد اجرا می‌‌شود و بعد ببینیم آنجا که اجرا نمی‌شود علتش چیست، به‌خاطر این است که شهرداری توان ندارد یا این است که برایش مهم نیست یا مثلاً این است که ما مکانیسم تنبیهی درستی برای عدم اجرای مصوبه در نظر نگرفته‌ایم. یعنی سؤال خیلی سؤال عمیقی است و به این راحتی نمی‌‌شود به آن جواب داد. من اگر با شهود خودم بخواهم جواب دهم، به نظرم شهرداری اگر بخواهد کاری را انجام بدهد، می‌‌دهد و اگر هم نخواهد، انجام نمی‌‌دهد. یعنی توان اجرایی شهرداری همبستگی زیادی با خواستش دارد. مثلاً شما سامانهٔ «تهران من» را ببینید. خیلی کار سختی بود که چند میلیون نفر در سطح شهر را روی این سامانه بیاوری. اما یک مدیری آمده بود که می‌خواست این کار را انجام دهد و کسی هم منفعتی در راه‌نیفتادن آن نداشت، لذا کار انجام شد. کارهایی که ما از شهرداری می‌خواستیم، هم به‌لحاظ بودجه‌ای و هم به‌لحاظ گستردگی و پیچیدگی، نسبت به پروژه‌ای مثل راه‌انداختن دوچرخه‌های اشتراکی مثل بیدود کارهای ساده‌تری بود. البته می‌‌توانم این را بپذیرم که شورا خیلی وقت‌ها زمان‌‌بندی‌‌های پرتی برای تکالیفی که برای شهرداری تعیین می‌کند می‌‌دهد. مثلاً می‌گوید کاری تا آخر سال انجام شود درحالی‌که انجام آن کار به دو تا سه سال زمان نیاز دارد. ولی نشد ندارد به این معنا که بگوییم شهرداری از پسش برنمی‌آید.

خلاصه خیلی وقت‌ها در مصوبات، انگیزه‌های شهرداری و توان اجرایی شهرداری در نظر گرفته نمی‌شد. البته کسانی که خودشان سابقهٔ کار اجرایی داشتند معمولاً ارزیابی دقیق‌تری از اینکه چه کاری در چه بازهٔ زمانی شدنی است داشتند. مثلاً ما در جلسه با سازمان املاک می‌گفتیم فلان کار باید بشود، بعد آقای هاشمی می‌آمد می‌گفت تو این کارها را بخواهی انجام بدهی باید شهردار بشوی و دو دوره هم زمان لازم داری. یعنی تشخیص می‌داد که اولاً این خواسته خواسته‌‌ای نیست که در یک سال و دو سال انجام شود و ثانیاً عضو شورا در جایگاهی نیست که چنین خواسته‌هایی که کاملاً ماهیت اجرایی دارد و نه سیاستی را مطالبه کند و به سرانجام برساند. در این دوره هم من می‌بینم که اعضایی که سابقهٔ کار اجرایی خصوصاً در شهرداری دارند دقیق‌تر صحبت می‌کنند. انگار از شهرداری انتظاراتی دارند که می‌‌دانند می‌‌تواند انجام بدهد. زمان‌بندی‌های ما -کمیتهٔ شفافیت- در مصوبه‌هایمان غیردقیق بود و خواسته‌هایی داشتیم که انجام آن در بازهٔ زمانی گفته‌شده در توان شهرداری نبود. بااین‌حال من علت عدم ‌اجرای کامل و درست این مصوبات را در این می‌دانم که خواست اجرا در شهرداری نبود. یعنی کار ما اولویت شهرداری و شهردار و رئیس سازمان فاوا نبود.

مصاحبه‌کننده: این‌طور نبود که برخی خواسته‌های شورا یا کمیتهٔ شفافیت از شهرداری اصولاً از عهدهٔ شهرداری خارج باشد؟ یعنی نیازمند تعامل و همراهی سازمان‌های دیگر باشد. خود کمیتهٔ شفافیت چقدر دنبال این می‌رفت که از طریق برقراری ارتباطات فراسازمانی (سازمان شورا و شهرداری) به پیشبرد اهدافش کمک کند؟

سمیه فروغی: همین پروژهٔ املاک خیلی نیازمند تعاملات بین‌سازمانی به‌خصوص برای برقراری ارتباطات الکترونیکی بین‌سازمانی بود، اما به‌واسطهٔ اینکه رئیس کمیتهٔ شفافیت ارتباطات برون‌سازمانی خیلی قوی‌ای نداشت از چنین ظرفیت‌هایی استفاده نشد. البته این مشکل نه‌تنها در کمیتهٔ ما که در سطح شهردار هم وجود داشت. یادم است یک بار آقای هاشمی در تهران ۲۰ از این گلایه کرد که حناچی از ظرفیت شرکت در جلسات هیئت وزیران برای حل مشکلات بین‌‌سازمانی شهرداری با دستگاه‌‌های دیگر استفاده نمی‌کند. تو داری چند وقت به چند وقت همهٔ وزرا و معاون رئیس‌جمهور را می‌بینی. یک استفاده‌ای بکن.

مصاحبه‌کننده: بنا بر تجربه‌ای که دورهٔ قبل در کمیتهٔ شفافیت و دورهٔ فعلی در کمیتهٔ بودجه داشته‌اید، چطور کاراکتری را برای عضو یا کارشناس شورا در پیشبرد کارها در شورا و شهرداری مناسب می‌دانید؟

سمیه فروغی: به نظرم به ترکیبی از ویژگی‌ها نیاز داریم. اگر عضو شورا یک شخصیت اجرایی است باید حتماً مشاوران متخصصی که وجه آکادمیک داشته و مورد اعتمادش باشند داشته باشد و بالعکس، یعنی اگر عضو شورا یک شخصیت آکادمیک است، باید مشاوران اجرایی داشته باشد. البته من به حالت اول وزن بیشتری می‌‌دهم و آن را ترکیب مناسب‌تری می‌دانم، یعنی کسی که در رأس است آدم اجرایی باشد و مشاورانش متخصص. نکتهٔ مهم برای اینکه رابطهٔ این دو خوب کار کند این است که دو طرف یکدیگر را خیلی قبول داشته باشند، خیلی به حرف هم گوش بدهند و کاملاً پشت هم باشند و اگر یک نفرشان حوزهٔ اجرا را کاور می‌کند یک نفرشان بحث‌های تخصصی را پوشش بدهد. شرایط خوب این است که یکی از آن‌ها واقعاً توان اجرا، توان مذاکره و فهم چگونگی مواجهه با موقعیت‌های مختلف را داشته باشد و دیگری حوزهٔ تخصص و علم و کار اصولی را پوشش دهد. به نظر من ایده‌آلش این است که چنین تقسیم وظیفه‌ای وجود داشته باشد. اینکه چقدر شدنی هست یا نیست را نمی‌‌دانم و با این دانش اندکم نمی‌‌توانم نمونه‌ای واقعی را مثال بزنم و بگویم ببینید، این‌ها خیلی ایده‌آل‌اند.

مصاحبه‌کننده: اگر می‌خواستید دوباره در جایگاه کارشناس کمیتهٔ شفافیت شروع به کار کنید، چه تغییراتی در تعریف کارها و همچنین نحوهٔ پیشبرد آن می‌دادید؟ البته تا همین جای صحبت هم به نکاتی در این باره اشاره کردید.

سمیه فروغی: به‌طور کلی هم در سطح خرد و هم در سطح کلان یک نکاتی به ذهنم می‌رسد که مثلاً این کارها را بکنم. در سطح خرد، پیش‌تر هم گفتم که حتماً در سطح شهرداری شبکه‌‌سازی انجام می‌دهم و کاری می‌کنم از افراد این شبکه حمایت شود، فکر نکنند که دارند بی‌جیره و مواجب کار می‌کنند و حمایتی هم پشت سرشان نیست. در سطح کلان هم در تعریف پروژه‌ها و اولویت‌بندی آن‌ها تغییراتی می‌دهم.

مثلاً به نظرم نباید پروژه‌ها را این‌قدر خرد و جزئی تعریف کنیم و در پیگیری هم این‌قدر خرد و جزئی وارد شویم. هرچند گاهی اجتناب‌‌ناپذیر است، ولی به نظر من اگر داریم در سطح شورا کار می‌کنیم باید در سطح شورا بمانیم و این‌طور نباشد که برویم آن ‌طرف میز و کاری را که در اصل شهرداری باید انجام دهد انجام دهیم. مثلاً نباید به شهرداری بگوییم پروژهٔ انجام الکترونیکی معاملات را به چند مرحله بشکن و وقتی می‌بینیم نمی‌‌تواند این کار را بکند، خودمان این کار را انجام دهیم. یا مثلاً بگوییم گزارشی از اشکالات فلان کار را تهیه کن و وقتی این کار را نمی‌کند، خودمان موضوع را بررسی کنیم و گزارش بنویسیم. به نظر من نباید این‌قدر وارد حوزهٔ اجرا شویم. اگر به‌جای این شیوه که انرژی زیادی می‌برد و خروجی کمی دارد و شهرداری را هم بدعادت می‌کند، روی شبکه‌‌سازی‌مان کار کنیم، آن وقت همان شبکه برایمان کار خواهد کرد. به نظرم استفاده از توان افرادی که در بدنه هستند و انگیزه‌‌های غیرمادی و دلسوزانه دارند و توانمندند خیلی بیشتر می‌‌تواند کمک کند نسبت به اینکه تو بیایی بیست تا کارشناس از بیرون بگذاری و همه‌چیز منوط به حضور این کارشناس‌ها باشد که چون دورهٔ حضورشان هم موقت است، خیلی از تغییراتی که به‌واسطهٔ آن‌ها صورت می‌گیرد هم برگشت‌پذیر خواهد بود.

با بینشی که الان دارم، به نظرم یک‌سری موضوعات که در تعریف پروژه‌ها وزن زیادی به آن دادیم کم‌اهمیت بود و اگر سراغشان نمی‌‌رفتیم بهتر بود. از آن طرف، یک‌سری موضوعات هم به نظرم بیش از آنچه به آن اهمیت دادیم اهمیت دارند. شاید اگر برمی‌گشتم می‌گفتم حوزهٔ املاک مسئلهٔ اول و آخر من در این چهار سال باشد و حضور متخصص حقوقی هم لازم است، مثلاً یک فرد حقوقی از بیرون از شهرداری و یک فرد حقوقی از درون شهرداری که شبکه‌سازی هم صورت بگیرد. روی شبکه‌سازی با بیرون از سازمان شورا و شهرداری هم باید سرمایه‌گذاری بیشتری بکنیم. تریدآف داشتن با اعضای دیگر و جلب حمایت آن‌ها هم به نظرم خیلی موضوع مهمی است، اینکه نخواهی یک‌تنه یک‌سری کارها را جلو ببری و از ظرفیت کارشناسی -البته درکل، اعضای دیگر کارشناسان زیادی نداشتند- و همچنین ظرفیت لابی‌گری اعضایی که تعاملات بهتری با شهرداری و نهادهای دیگر دارند استفاده کنی. حالا نمونهٔ آن را فکر کنم یک دفعه خود خانم آروین گفتند. شاید هم در یک جلسه گفتند. مثلاً مصوبه‌ای بوده که یکی از اعضای خانم می‌‌آید امضا جمع کند. در حد اینکه مثلاً ده میلیارد بدهیم به فلان سازمان. مثلاً آمده به خانم آروین گفته که من قول دادم به این سازمان که این را بگیرم و خانم آروین مثلاً امضا نکرده. او هم به پیشنهاد بودجه‌ای خانم آروین رأی نداده و خود خانم آروین می‌گفت که من چه اشتباهی کردم. به نظرم ما خیلی کم از ظرفیت بقیهٔ اعضا استفاده کردیم.

مصاحبه‌کننده: نقطه‌‌ای بود که به نظر شما شفافیت در تعارض با منافع عمومی باشد؟

سمیه فروغی: ببینید، خیلی مهم است که شفافیت را از کجا شروع می‌کنید و آیا می‌توانید شفافیت حوزه‌های مختلف را به‌صورت موازی و متوازن پیش ببرید یا نه. شفافیت یک پکیج است که باید به‌صورت کلی run شود (اجرا شود). وقتی این اتفاق نمی‌افتد، ممکن است موقعیتی پیش بیاید که شفافیت در تعارض با منافع عمومی قرار گیرد، چون اینکه شفافیت در یک حوزه جلو برود و در یک حوزهٔ دیگر نه گاهی باعث می‌شود که سیستم به هم بریزد و شما مداوماً با این استدلال از سوی شهرداری روبه‌رو شوید که شفافیت فلان حوزه به صرفه و صلاح شهرداری نیست. البته منظورم این نیست که هر جا شهرداری استدلال می‌کرد که شفافیت به ‌صلاح نیست واقعاً داشت صادقانه این حرف را می‌زد. این از آن حرف‌هایی است که خیلی باید به پشتش فکر کرد و این در توان هر کسی هم نیست. کسی که اهل مذاکره نباشد، آدم دیپلمات‌‌گونه‌‌ای نباشد و بخواهد بازی را بر مبنای حرفی که طرف مقابل در رویهٔ ماجرا می‌زند پیش ببرد موفق نمی‌‌‌شود، چون واقعاً ممکن است پشت استدلال شهرداری که شفافیت در فلان حوزه جواب نمی‌دهد چیز دیگری باشد. خود ما هم بارها به‌اشتباه حرف شهرداری را باور کردیم.

مصاحبه‌کننده: توضیح می‌دهید که منظورتان از اینکه شفافیت یک پکیج است چیست؟

سمیه فروغی: منظورم از پکیج شفافیت این است که همان‌طور که در متون تخصصی مربوط به شفافیت آمده است، شفافیت حلقه‌های مختلفی دارد، مثل رسانه، طراحی مکانیسم‌های درست تشویقی و تنبیهی، داشتن زیرساخت‌های فنی و حقوقی. به‌هرحال درست است که ایجاد شفافیت یک نقطۀ شروعی دارد ولی اگر این ابعاد مختلفی که به آن‌ها اشاره کردم هم‌زمان با هم رشد نکنند، انگار رشد به‌شکل کاریکاتوری رخ می‌دهد و درنتیجه کار ابتر می‌ماند و درنهایت باعث زمین‌خوردن پروژه می‌شود. درواقع نطفهٔ این حلقه‌ها باید با هم شکل بگیرد و با هم توسعه پیدا کنند. نه به این صورت که به‌عنوان مثال ما یک‌سری از اطلاعات را شفاف کنیم و بعد برویم سراغ کار رسانه‌ای و این اطلاعات را به‌طرز خوبی رسانه‌ای کنیم یا مثلاً راجع‌به همین مکانیسم‌های تنبیهی و تشویقی -که به نظرم خیلی مهم است- اگر ما جفت آن‌ها را با هم و به‌صورت موازی پیش نبریم، نتیجه‌اش این می‌شود که کسی که تن به اجرای شفافیت داده است و در حال پیگیری کارهاست ولی به هر دلیلی هنوز به نتیجهٔ مطلوب نرسیده است، بیشتر زیر ذره‌بین است و به‌اصطلاح کتک بیشتری می‌خورد نسبت به کسی یا بخشی که از اساس پا به این عرصه نگذاشته و زیر بار شفافیت‌بخشی به حوزهٔ زیر نظر خود نرفته است. انگار ساختارها طوری طراحی نشده‌اند که افراد به‌صورت داوطلبانه برای ایجاد شفافیت انگیزه داشته باشند.

مصاحبه‌کننده: خیلی ممنونیم از فرصتی که در اختیار ما گذاشتید.

سمیه فروغی: من هم از شما ممنونم.

 

[۱] زمانی که فرد یا بنگاهی فعالیتی را انجام می‌دهد که منافع یا هزینه‌هایی برای سایرینی که ارتباطی با این فعالیت ندارند به همراه دارد این اثرات مثبت یا منفی را externality یا اثرات جانبی گویند. با استفاده از روش‌های ابداع‌شده برای کمّی‌کردن این اثرات می‌توان آن‌ها را در محاسبات وارد کرد.

[۲] نجمه طاهری، مشاور بهاره آروین و عضو  گروه راهبری کمیتهٔ شفافیت و شهر هوشمند

[۳] شورای عالی «علوم، تحقیقات و فناوری»

[۴] Monitoring and Evaluation System

[۵] مصوبهٔ «الزام شهرداری تهران به انجام الکترونیکی و اعلان عمومی اطلاعات معاملات»، مصوب ۰۱/۰۳/۹۷

[۶] کمیسیونی که درخصوص انتخاب طرف معامله از میان متقاضیان تصمیم‌گیری می‌کند.

[۷] آیتم‌های مورد اشاره عبارت‌اند از: آگهی و فراخوان مناقصه، مزایده و سرمایه‌گذاری؛ نام و مشخصات اعضای کمیسیون، مناقصه‌گران و حاضران در جلسات مناقصات، مزایدات و ترک تشریفات؛ اسناد فراخوان معامله؛ روش و مراحل ارزیابی و شیوهٔ تعیین برنده؛ صورت‌جلسات و نتایج ارزیابی‌های توانمندی فنی و مالی؛ نام و مشخصات برنده یا برندگان شامل نام شخص حقوقی و اشخاص حقیقی امضاکننده، شناسۀ ملی و کد اقتصادی؛ نام و مشخصات کارفرما شامل نام سازمان و امضاکنندگان از سوی سازمان؛ موضوع و شرح‌خدمات قرارداد؛ مبلغ معامله و نحوهٔ پرداخت؛ تاریخ شروع و پایان قرارداد؛ هر نوع تغییر در قرارداد اعم از اصلاحیه، متمم و الحاقیه؛ نام و مشخصات ناظر قرارداد.

[۸] مجید فراهانی، عضو پنجمین دورهٔ شورای شهر تهران و رئیس کمیتهٔ «بودجه و نظارت مالی» شورا ذیل کمیسیون «برنامه و بودجه»

[۹] توکن (token) ابزاری سخت‌افزاری یا نرم‌افزاری است که در رمزنگاری و رمزگشایی اسناد و امضای دیجیتال، برای تأیید هویت افراد استفاده می‌شود و به ازای هر فرد حقیقی یا حقوقی تعریف می‌شود.

[۱۰] دستورالعمل «چگونگی فعالیت و فرآیند تهاتر در بازار الکترونیکی تهاتر منابع غیر نقد شهرداری تهران»، مصوب ۱۴۰۰/۴/۲۲. بر طبق این طرح شهرداری ملزم شده است تا با راه‌اندازی سامانهٔ «بازار الكترونیكی تهاتر منابع غیرنقد»، امکان تسویه‌حساب طلبکاران و بدهکاران قطعی شهرداری را از طریق تهاتر مستقیم منابع غیرنقد بین ایشان فراهم کند.

[۱۱] وزارت امور اقتصادی و دارایی

[۱۲] اداره‌کل تشخیص و وصول درآمد

[۱۳] Financial Management Information System

[۱۴] دفتر پایش برنامه، کنترل پروژه و ارزیابی عملکرد

[۱۵] مؤسسهٔ «رایانه شهر» ذیل معاونت «حمل‌ونقل و ترافیک» شهرداری تهران

[۱۶] مرکز «آمار و رصد شهری» ذیل سازمان «فناوری اطلاعات و ارتباطات» شهرداری تهران

[۱۷] citiZen Relationship Management

[۱۸] نمایندگان معاونت «خدمات شهری و محیط‌زیست شهرداری تهران»

[۱۹] دستورالعمل مادهٔ ۱۶ و ۱۷ به بخشی از دستورالعمل نحوهٔ هزینه‌کرد کمک‌های بلاعوض شهرداری‌ها به بخش عمومی و خصوصی اشاره دارد که توسط وزارت کشور تدوین و به شهرداری‌ها ابلاغ می‌شود.

[۲۰] علیرضا دبیر، کشتی‌گیر سابق تیم ملی و رئیس فدراسیون کشتی کشور است. او در دوره‌های سوم و چهارم شوراهای اسلامی شهر و روستا، عضو شورای شهر تهران بود و، در دورهٔ چهارم، ریاست کمیسیون برنامه و بودجه را بر عهده داشت.

[۲۱] سید محمدمهدی ریوندی، کارشناس کمیتهٔ شفافیت  و شهر هوشمند

مصاحبه با امیرحسین عبدالله‌زاده و مهدی عزیزی- مهر ۱۴۰۲

مصاحبه‌کننده: برای آغاز لطفاً خودتان را معرفی کنید و سابقه‌ای از فعالیت‌های خود در مجموعهٔ شورا و شهرداری تهران بفرمایید.

امیرحسین عبدالله‌زاده: بسم الله الرحمن الرحیم. من، امیرحسین عبدالله‌زاده، فارغ‌التحصیل کارشناسی ارشد رشتهٔ شهرسازی از دانشگاه تهران هستم و در حال حاضر دورهٔ دکترای همین رشته را در دانشگاه تربیت مدرس می‌گذرانم و سال‌ها کارشناس کمیسیون‌های شورای شهر بوده‌ام.

مهدی عزیزی: بنده مهدی عزیزی همدانی هستم. در دانشگاه تهران معماری خوانده‌ام و در حال حاضر در حال گذراندن دورهٔ دکترا هستم. از سال ۹۰ در شورای اسلامی شهر تهران مشغول به کار شدم. در ابتدا کارشناس حوزۀ باغات و کارشناس کمیسیون «توسعه و عمران شهری» بودم. این توضیح را بدهم که آن موقع شورا سه کمیسیون بیشتر نداشت و به‌جای دو کمیسیون «شهرسازی و معماری» و «عمران و حمل‌ونقل» که در حال حاضر در شورا وجود دارند، کمیسیون توسعه و عمران شهری وجود داشت. ما درواقع بیشتر در حوزۀ معماری و شهرسازیِ کمیسیون توسعه و عمران کار می‌کردیم، مثلاً پیگیر اجرای طرح جامع شهر تهران که سال ۱۳۸۵ تصویب شد بودیم. بعد از تشکیل کمیسیون شهرسازی و معماری هم کارشناس این کمیسیون بوده‌ام تا الان. با توجه به اینکه شورا بنا بر وظایفی که بر عهده دارد در موضوعاتی مختلفی ورود پیدا می‌کند، ما هم در کمیسیون حسب مورد در موضوعات مختلفی ورود کردیم از جمله بحث هوشمندسازی و غیرحضوری‌کردن و الکترونیک‌کردن فرایندهای حوزهٔ شهرسازی.

مصاحبه‌کننده: اولین بار چطور با پروژه شفافیت آشنا شدید؟

مهدی عزیزی: ببینید، شورای شهر ذاتاً به دنبال انتظام‌بخشی به شهرداری در حوزه‌های مختلف است. مثلاً سال ۹۴ مصوبه‌ای داشتیم درخصوص ساماندهی سیما و منظر شهری و مساجد شهر تهران. آن موقع دنبال این بودیم که فرایندها در شهرداری تهران در موضوع سیما و منظر شهری و مساجد نظم و نسقی پیدا کند. نکته این است که دیدگاه مسبوق در امر انتظام‌بخشی و ساماندهی به مدیریت شهر بیشتر ناظر به تشکیل سازوکارهای اداری و تعریف فرایند بوده است تا مثلاً بحثی مثل شفافیت که نگاه و رویکرد متفاوتی محسوب می‌شود. بر همین منوال، ما هم در یکی-دو سال اول شورای پنجم با بحث‌ها و فعالیت‌هایی که در شورا درخصوص شفافیت اتفاق می‌افتاد هیچ قرابتی نداشتیم و با خانم آروین و کمیتهٔ شفافیت هم همکاری مشترکی هم نداشتیم. یک‌سال‌ونیم آخر دوره بود که ملاقاتی با خانم آروین داشتیم و گفتیم تعدادی از دوستان ما علاقه‌مندند که در حوزه‌هایی که دغدغهٔ شماست فعالیت کنند. بچه‌ها را به خانم آروین معرفی کردیم و کم‌کم همکاری شکل گرفت. همکاری ما با خانم آروین هم از جایگاه عضویتمان در کمیسیون شهرسازی و کمیسیون خدمات شهری نبود، بلکه به‌عنوان اشخاص حقیقی با ایشان و کمیتهٔ شفافیت همکاری کردیم.

امیرحسین عبدالله‌زاده: همان‌طور که ایشان توضیح دادند، ما در میانهٔ دورهٔ پنجم با دوستان کمیتهٔ شفافیت آشنا شدیم و، قبل از آن، همیشه از بچه‌های کمیته و تیمی که خانم آروین داشتند دور بودیم. آن موقع ما کمیتهٔ شفافیت را با شخص خانم آروین می‌شناختیم و نمی‌دانستیم که تیم و گروه شبه‌منسجمی دارند با ایشان کار می‌کنند، موضوعات در آن تیم نظریه‌پردازی می‌شود و پیش می‌رود. من فکر می‌کردم کارهایی که انجام‌گرفته قائم به شخص ایشان بوده است.

آن چیزی که مسیر ما و خانم آروین را با هم تقاطع داد بحث هوشمندسازی و الکترونیکی‌کردن فرایندها بود. ما در کمیسیون خدمات شهری از اواخر دورهٔ چهارم شورا شروع کرده بودیم به درست‌کردن فرایند و ساختار برای یک‌سری قوانین و مقررات و مصوبات شورا که تا پیش از آن به‌صورت هیئتی و گتره‌ای اجرا می‌شد. برای مثال یکی از موضوعات اصلی ما اصلاح فرایند رسیدگی به پرونده‌های باغات بود. این کار، در شورای پنجم، با شیب خیلی نرمی، کشیده شده به سمت هوشمندسازی فرایندهای رسیدگی به پرونده‌های باغات، یعنی ما برای اصلاح فرایندها، می‌رفتیم سراغ الکترونیکی‌کردن آن‌ها. من خودم از اواخر دورهٔ چهارم و بعد در دورهٔ پنجم، در حوزهٔ هوشمندسازی، به‌خصوص هوشمندسازی قوانین و مقرارت، کار می‌کردم و خودم را بیشتر به‌عنوان کسی که دنبال هوشمندسازی و سیستمی و سیستماتیک‌کردن فرایندهاست می‌دیدم. این اشتراکِ دغدغه‌ مسیر ما و مسیری که خانم دکتر آروین و کمیتهٔ شفافیت در حال طی‌کردن آن بودند را بر هم منطبق کرد. یعنی یک بار جلسه‌ای مشترک بین خانم آروین و خانم نوری[۱] برقرار بود. خانم آروین گفتند ما تا الان در حوزهٔ خدمات شهری ورود نداشته‌ایم و خانم نوری هم من را به‌عنوان کارشناس مرتبط در حوزهٔ خدمات شهری معرفی کردند. از آنجا بود که ارتباط ما با خانم آروین شروع شد و آن مسیر دور ما به هم رسید.

همکاری با خانم آروین و کمیتهٔ شفافیت یک آوردهٔ مهم برای من داشت و آن اینکه برای من افق بلندتری را از صرفاً فرایندسازی و الکترونیکی‌کردن ترسیم کرد. ما شاید تا پیش از آن، اصلاح فرایندها را به‌صورت کور انجام می‌دادیم؛ انگار صرفاً می‌خواستیم فرایندهای دستی در شهرداری را الکترونیکی کنیم. پاسخی برای کسانی که می‌گفتند سامانه‌های الکترونیکی به درد نمی‌خورند و کارآمدی‌شان نسبت به سیستم دستی پایین‌تر است یا این کارها فقط به درد سوسول‌بازی و لوس‌بازی می‌خورد نداشتیم. من بعد از آشنایی با خانم آروین افق بالاتری را دیدم، مثل وقتی که شما به کوهستان می‌روید و یک قله را فتح می‌کنید، بعد می‌بینید یک‌سری قله‌ها و عرصه‌های جدید پیش روی شما قرار گرفته است.

مصاحبه‌کننده: آن افق بالاتر چه بود؟

امیرحسین عبدالله‌زاده: ببینید، افق ما در انتهای شورای چهارم و ابتدای شورای پنجم این بود که بیاییم یک‌سری فرایندهای حوزهٔ شهرسازی و حوزهٔ خدمات شهری را اصلاح کنیم و فرایندها و ساختارهای جدید تعریف کنیم؛ مثلاً برای کمیته‌های نما[۲] یا شورای معماری[۳] ساختار تعریف کنیم. اواسط شورای پنجم گفتیم این قله فتح شد، حالا بیاییم این فرایندهای جدید و اصلاح‌شده را به‌صورت هوشمند دربیاوریم و این شد قلهٔ جدید ما.

اما خب افق ما سال آخر شورای پنجم تغییر کرد. آنجا بود که گفتیم برویم هوشمندسازی را به کار بگیریم برای اینکه شفافیت ایجاد شود و، از آن بالاتر، افق جدیدتر این بود که با ایجاد شفافیت به مدیریت تعارض منافع برسیم و از اینجا شروع کنیم به اصلاح واقعی فرایندها، و نابسامانی‌های حوزهٔ شهرسازی و معماری را رفع کنیم. الان به نظرم مسخره می‌آید، اما تا پیش از آن، مثلاً اواخر دورهٔ چهارم، ما اصلاً به فکر انتشار عمومی یا به فکر اینکه یک سامانهٔ مردمی درست کنیم نبودیم و نگاه خود ما هم این بود که باید سیستم را ببندیم و سیستمْ باز و شفاف نباشد.

پس نقطهٔ شروع ما جای دیگری بود، اما خط ما با خط خانم آروین و کمیتهٔ شفافیت کم‌کم به هم نزدیک شد تا درنهایت به هم رسید.

این را هم اضافه کنم که آن موقع که همکاری ما با خانم آروین شروع شد، آقای ریوندی، کارشناس و نمایندهٔ خانم آروین در امور مربوط به حوزهٔ شهرسازی، از کمیته رفته بودند و در نبود ایشان خلائی در کمیته ایجاد شده بود. شاید اگر آقای ریوندی در کمیته می‌ماند همکاری ما با کمیته آن‌قدری که جدی شد جدی نمی‌شد.

مصاحبه‌کننده: گفتید که شما به‌عنوان اشخاص حقیقی، و نه به‌عنوان کارشناسان کمیسیون‌های شورا، با کمیتهٔ شفافیت همکاری می‌کردید. چرا به‌جای این کار یک همکاری بین‌کمیسیونی-کمیته‌ای شکل ندادید؟

امیرحسین عبدالله‌زاده: اصولاً آن موقع‌ها -نمی‌دانم الان هم همان‌طور است یا نه- هر کمیسیون یا کمیته‌ای، به‌صورت کور، فقط محتوای مربوط به خودش را پیگیری می‌کرد و آن افق بالاتر را نمی‌دید. یعنی فقط می‌آمد طرح‌ها، لوایح و موضوعاتی که به‌ش ارجاع شده بود را بررسی می‌کرد و خیلی سریع از این طرح به آن لایحه به آن مصوبه می‌رفت؛ الان فصل بودجه است، الان فصل برنامه سوم است، این‌ها مصوبات عوارضی است و قس‌علی‌هذا. خود ما هم اواخر شورای چهارم و اوایل شورای پنجم به همین روش کار می‌کردیم. منظورم از حرکت کور این است که پشت کاری که می‌کردیم افق بلندتری را نمی‌دیدیم و برنامهٔ بلندمدتی نداشتیم. شما مثلاً الان در این اتاق دارید کاری انجام می‌دهید، اگر اتاق تاریک باشد یک‌سری کارها را حسی انجام می‌دهید ولی اگر یک‌دفعه چراغ‌ها را روشن کنند و یک تصویر کلان‌تر را روبه‌روی شما بگذارند اصلاً مدل کارکردن شما عوض می‌شود. خب شفافیت به‌عنوان آن چراغ و تصویر کلان‌تر در کاری که کمیسیون‌ها می‌کردند جا نداشت.

به‌علاوه، برای رؤسای وقتِ کمیسیون‌ها و همچنین بدنهٔ متخصص کارشناسی کمیسیون‌ها، سیستم شهرداری، به‌زعم خودشان، تقریباً شفاف بود؛ به یک‌سری اطلاعات دسترسی داشتند، به یک‌سری اطلاعات هم به‌سختی دسترسی پیدا می‌کردند و کاری هم که می‌کردند در چارچوب همان اطلاعاتی بود که به دست می‌آوردند و درکل دغدغه و نگرانی‌ای بابت شفافیت نداشتند. یعنی دغدغه‌ای درخصوص اطلاعات دیگری که شاید وجود داشت اما این‌ها از آن مطلع نبودند نداشتند و تحلیلی هم نمی‌کردند که چه اتفاقاتی دارد می‌افتد و خیالشان راحت بود که سیستم برای منِ رئیس کمیسیون شفاف است. می‌توانم بگویم که این نتیجه‌گیری ۵۰ درصد درست بود و آن موقع، برای رئیس کمیسیون خدمات شهری یا کمیسیون شهرسازی، سیستم واقعاً شفاف بود. یعنی مثلاً اگر به‌ش می‌گفتید که آقا پهنه‌بندی چی هست،‌‌ جواب برای او بدیهی و معلوم بود. یا مثلاً اگر می‌گفتید می‌خواهم ببینم خانه روبه‌رویی من چند طبقه است، می‌گفت الان در سیستم نگاه می‌کنم و جواب را به تو می‌گویم.

در این شرایط، چون برای بدنهٔ تخصصی کمیسیون‌ها -منظورم بدنهٔ الیتِ تخصصی است و نه لزوماً همهٔ اعضای کمیسیون- و رئیس کمیسیون، به‌زعم خودشان، سیستم شفاف بود، دیگر دغدغهٔ شفافیت و ایضاً دغدغهٔ رفع تعارض منافع و ایضاً دغدغهٔ اصلاح فرایندها برای رفع تعارض منافع را نداشتند. البته اگر بر حسب اتفاق اطلاعات جدیدی به دستشان می‌رسید که تا پیش از آن نمی‌دانستند، ممکن بود برایشان دغدغه‌ای ایجاد شود و به فکر اصلاح فرایند هم بیفتند.

مهدی عزیزی: من در تکمیل صحبت آقای عبدالله‌زاده این را بگویم که شورا، به دلیل آنکه ذاتاً وظیفهٔ نظارت و راهبری شهرداری در عرصه‌های مختف را بر عهده دارد، به‌طور کلی دغدغهٔ اصلاح فرایندها را دارد. مثال می‌زنم؛ مثلاً شورا از آقای سازمان پسماند می‌پرسد غرفه‌های جمع‌آوری پسماند خشکتان را چه کار می‌کنید؟ جواب می‌دهد که اجاره می‌دهم. می‌پرسد به کی اجاره می‌دهی، تخفیف می‌دهی یا نمی‌دهی، چطور قیمت‌گذاری می‌کنی، و این‌ها. شورا این سؤال‌ها را از سازمان پسماند می‌کند و سازمان پسماند هم جواب‌هایی می‌دهد. بعد ممکن است به نظر شورا بیاید که همه‌چیز خیلی وِل است، می‌گوید خب بیاییم برای امور غرف پسماند یک‌سری فرایند درست کنیم.

درواقع می‌خواهم بگویم در شورا، نظارت بر شهرداری و فرایندسازی بحثی است که همیشه مطرح بوده است، اما سؤال این است که اصلاح فرایندها با چه دیدی یا با چه افقی انجام می‌شود؟ به قول آقای عبدالله‌زاده، آیا با چراغ شفافیت و هوشمندسازی می‌خواهیم جلو برویم یا با چراغ دیگری؟ درست است که شهرداری تهران در الکترونیکی‌کردنِ بسیاری از فرایندهایش یک نهاد پیشرو بوده، اما به دلیل آنکه آن چراغ را نداشته، کار به جایی رسیده که گاهی به نظر می‌آید همان سیستم مسخره، که وقتی یک نفر درخواستی دارد پوشهٔ مدارک را دستش می‌گیرد و می‌برد پیش این و آن که امضا کنند، شاید بهتر کار می کرد. یعنی یک‌جورهایی هدفِ اصلاح فرایند و الکترونیکی‌کردن فرایند گم می‌شود و یادمان می‌رود که می‌خواستیم سرعت و دقت بیشتر شود، فساد کمتر شود، امور مردم تسهیل شود و روال‌های کاری شهرداری مشخص شود. شما می‌بینید که فرایند الکترونیکی شده اما هدفش گم شده، شفافیت از بین رفته، مردم گرفتارتر شده‌اند، فرایند طولانی‌تر شده، یا فرایند ماروپله‌ای شده که وقتی فرد در یک مرحله نیش خورد، دوباره باید از اول شروع کند. درحالی‌که در حالتی که پروندهٔ فیزیکی داشتیم، ما ماروپله نداشتیم. قطعاً نداشتیم. چون وقتی از یک استپ گذشته بودی و برگهٔ فیزیکی و امضای پای آن را داشتی، دیگر به آن مرحله برنمی‌گشتی.

مصاحبه‌کننده: پس دلیل آنکه شما به‌عنوان شخص حقیقی، و نه کارشناسان کمیسیون‌ها، با کمیتهٔ شفافیت وارد همکاری شدید این بود که کمیسیون‌ها -رئیس کمیسیون یا بقیهٔ کارشناسان- دغدغهٔ شفافیت را نداشتند.

مهدی عزیزی: شفافیت و هوشمندسازی اولویت کمیسیون‌ها نبود یا پنجره‌ای نبود که بخواهند همهٔ فعالیت‌هایشان را از این پنجره نگاه کنند.

امیرحسین عبدالله‌زاده: و دلیل آن هم آن سه موردی بود که بالاتر به آن اشاره کردم. یکی اینکه در حیطهٔ وظایف جاری‌شان به امور مسلط بودند و در آن زمینه دیتا داشتند. دوم اینکه تا حدی که اطلاعات داشتند و تا مرز دانشی‌شان، از نظرشان قضایا شفاف بود. دلیل سوم هم این بود که به سیستمی که برآمده از خود شورا بود، یعنی شهرداری، اعتماد داشتند. ویژگی کمیتهٔ شفافیت این بود که اول، بچه‌های آن از بدنهٔ شهرداری نبودند، و دوم، اطلاعاتشان در حوزه‌های مختلف مربوط به فعالیت‌های شهرداری کم بود، یعنی مشرف به سیستم نبودند، و سوم، شاید به اندازهٔ کمیسیون‌های دیگر به شهرداری اعتماد نداشتند. این بود که شروع کردند به سؤال‌پرسیدن از شهرداری که آقا دارید چه کار می‌کنید و این چیست و آن چیست.

مهدی عزیزی: این سؤالات بدنهٔ شهرداری را خیلی اذیت می‌کرد. می‌گفتند این‌ها قضایا را نمی‌دانند و هی می‌آیند از ما سؤال می‌پرسند، خب بروند بدانند!

امیرحسین عبدالله‌زاده: این سه دلیل، بی‌اعتمادی و اطلاعات کم و نداشتنِ تجربهٔ قبلی، باعث شد کمیته‌شفافیتی‌ها از زاویهٔ دید مردم از شهرداری سؤال بپرسند. خود من همین الان خیلی از اوقات به آقای عزیزی می‌گویم شما دارید چه کار می‌کنید؟ فلان قضیه چرا این‌طوری است؟ فلان چیز را کجا بردید؟ آقای عزیزی هم می‌گوید این سؤالاتی که تو می‌پرسی برای ما حل ‌شده است. ولی در نگاه منی که از بیرون دارم قضایا را نگاه می‌کنم، واقعاً به نظر می‌آید که آن‌ها دارند کار عجیب‌وغریبی انجام می‌دهند. شاید تهش هم می‌بینیم که کار عجیب‌وغریبی انجام نمی‌دهند ولی چون سیستم شفاف نیست، برای فردِ بیرونی سؤالات بی‌جواب زیادی ایجاد می‌شود.

ویژگی همهٔ کسانی که از بیرون با یک سیستم مواجه می‌شوند همین است. اولش فکر می‌کنند که درون‌سیستمی‌ها بردند و خوردند و نابود کردند و شهر فلان و بهمان شد. فکر می‌کنند که حتماً فلان‌جا تراکم اضافه داده شده یا یک جای دیگر برای جوازها حتماً دارند خلاف می‌کنند و خلاصه حتماً یک‌سری اتفاقات ناگوار و پنهانی دارد انجام می‌شود. آن وقت سؤالاتی که برای درون‌سیستمی‌ها خیلی بدیهی و ابتدایی و سطحی هست را این‌ها به‌عنوان سؤالات اصلی مطرح می‌کنند. سیستم هم علی‌القاعده اول می‌خندد و مسخره می‌کند. بعد می‌گوید که نه، این‌جوری که شما می‌گویید نیست. درنهایت هم اگر حسن‌نیت داشته باشد می‌آید و توضیح می‌دهد.

مهدی عزیزی: و تازه این توضیح‌دادن و شفاف‌کردن را برای همان فردی که سؤال کرده انجام می‌دهد و نه به‌صورت عمومی.

امیرحسین عبدالله‌زاده: بله، برای آن سؤال‌کننده شروع می‌کند به شفاف‌کردن. طرف هم آرام می‌شود و می‌گوید نه، مثل اینکه کار داشته خوب پیش می‌رفته و من خبر نداشته‌ام.

اما کمیتهٔ شفافیت، به همان دلایل سه‌گانه، به این راحتی آرام نمی‌شد و به دنبال شفافیت عمومی بود، برعکسِ کمیسیون‌های تخصصی که چون آنچه را می‌خواستند بدانند می‌دانستند و به سیستم هم اعتماد داشتند، شفافیت دیگر دغدغه‌شان نبود.

مهدی عزیزی: امکانِ از بیرون به شهرداری نگاه‌کردن مزیت بزرگ کمیتهٔ شفافیت بود. ما الان هم در کمیسیون خودمان کارشناسی داریم که تازه به مجموعه وارد شده است. ‌حرفی که به او می‌زنم این است که خواهشاً تو با همان دیدِ بیرونی به موضوعات نگاه کن، چون من الان ده سال هست که دارم با این موضوعات کار می‌کنم و خیلی چیزها ممکن است برای من بدیهی شده باشد و دیگر به چشمم نیاید. اما تو، با دید یک ناظر بیرونی، می‌توانی سؤالات بیشتری بپرسی و خطاها را تشخیص دهی.

این ماجرا حکایت آن کسی است که می‌گویند بعد از بوکردن گُلی خوش‌بو بیهوش شد. گفتند چطور به ‌هوش بیاوریمش؟ یک نفر رفت و یک شیء بدبو آورد و گرفت جلوی بینی فرد بیهوش و او به هوش آمد. قضیه این بود که طرف همیشه با چیزهای بدبو سروکار داشته و این باعث شده بود که کلاً ذائقه‌اش تغییر کند. البته در هر کاری این‌جوری است که ممکن است یک‌سری چیزها برای شما بدیهی شده باشد، سؤالی هم از آن نپرسید و انجامش دهید. روزمرگی است دیگر. حالا آقای عبدالله‌زاده به آن می‌گوید متخصص‌بودن، اما من می‌گویم روزمرگی.

امیرحسین عبدالله‌زاده: به‌جای متخصص‌بودن، می‌گویم داشتنِ اشراف اطلاعاتی.

مهدی عزیزی: نه، این روزمرگی که من می‌گویم یک موضوع دیگر است. وقتی پای روزمرگی وسط است، ممکن است کاری که انجام می‌شود خطا باشد، اما طرف می‌گوید نه، من ده سال است که دارم این کار را انجام می‌دهم و درستش همین است؛ روزمرگی برای او تعیین می‌کند که چه بکند.

امیرحسین عبدالله‌زاده: انگار طرف اهلی شده است.

مصاحبه‌کننده: اگر موافق باشید راجع به دستورکارهای کمیتهٔ شفافیت در حوزهٔ شهرسازی و نقش شما در آن، تک‌به‌تک، صحبت کنیم. با مصوبهٔ «الزام شهرداری تهران به انتشار اطلاعات حوزهٔ شهرسازی»[۴] شروع کنیم. آیا کمیسیون شهرسازی در تصویب این طرح نقشی داشت؟

مهدی عزیزی: زمانی که کمیتهٔ شفافیت طرح این مصوبه را به شورا ارائه کرد، ما هنوز به‌صورت مستقیم با کمیته کار نمی‌کردیم. اما خب طبق روال، این طرح برای بررسی به کمیسیون شهرسازی ارجاع شد و به دست ما رسید. ما چند جلسهٔ مشترک با کمیسیون برنامه و بودجه روی این طرح داشتیم، البته نظرمان این بود که کمیسیون اصلیِ بررسی‌کنندهٔ طرح ما هستیم.

این‌طور یادم است که کمیسیون برنامه و بودجه می‌خواست الزام به انتشار یک‌سری اطلاعات را در طرح اضافه کند، اما آقای سالاری[۵] و کمیسیون شهرسازی با آن مخالف بودند و خیلی سر آن بحث کردند و البته آخرسر هم طرح خیلی بزرگ شد و موردی نماند که در طرح نیامده باشد. نگرانی و بحث اصلی درمورد انتشار اطلاعات حوزهٔ فردی بود. جالب بود که کمیسیون شهرسازی می‌گفت الزام به انتشار اطلاعات فردیِ پرونده‌های شهرسازی به هیچ وجه نباید در طرح بیاید، یعنی برایِ من شهروند عادی نباید مشخص باشد که یک ملک را چه کسی دارد می‌سازد یا نقشهٔ معماری طبقاتش چیست یا مساحت واحدهایش چقدر است. سر این‌ها خیلی دعوا شد. الان که فکر می‌کنم به نظرم کمیسیون شهرسازی، از جایگاهی که داشت، اصلاً نباید چنین دغدغه‌ای درخصوص انتشار اطلاعات حوزهٔ فردی می‌داشت، اما به‌هرحال این دعوای اصلی کمیسیون سر آن مصوبه بود.

آن موقع من هیچ ایده‌ای نداشتم که پشت این طرحی که تحت عنوان انتشار عمومی اطلاعات شهرسازی دارد مصوب می‌شود هدف بزرگ‌تری وجود دارد که، با ایجاد شفافیت در عملکرد شهرداری، تعارض منافع‌ آشکار شود. نمی‌دانستیم ماجرا فقط شفافیت حوزهٔ شهرسازی نیست و در بقیهٔ حوزه‌ها هم اقداماتی انجام شده یا در دست انجام است. می‌فهمیدیم که تصویب و اجرای این طرح کار خوبی است، اما فکر نمی‌کردیم ایدهٔ مشخصی پشت آن باشد و اصلاً با این دید طرح را بررسی نکردیم. بعد که با کمیتهٔ شفافیت آشنا شدیم و دوستان کمیته یک مقدار برایمان توضیح دادند، فهمیدیم که پشت این مصوبه، و دیگر مصوبه‌های مربوط به شفافیت، مبانی نظری مشخصی وجود داشته است.

حالا در پرانتز هم بگویم که ما تا قبل از تصویب این مصوبه و ایجاد سامانهٔ «تهران من» و بردنِ اطلاعات شهرسازی روی این سامانه، این امکان را روی سایت اصلی شهرداری داشتیم که با واردکردن کد شناسایی یک ملک، ضوابط طرح تفصیلی[۶] آن را ببینیم. یعنی سرویس استعلام طرح تفصیلی روی سایت شهرداری (tehran.ir) وجود داشت. بگذریم که سروشکلش جالب نبود، اما به‌هرحال وقتی کد شناسایی ملک یا شماره پروندهٔ شهرسازی ملک را می‌زدی، نقشهٔ طرح تفصیلی و ضابطهٔ مربوط به آن ملک می‌آمد.

وقتی که طرح شفافیت حوزهٔ شهرسازی تصویب و بحث انتشار عمومی اطلاعات مطرح شد، آمدند در قسمت سامانهٔ شهروندی تهران من، بخشی هم برای اطلاعات و خدمات حوزهٔ شهرسازی ایجاد کردند.

مصاحبه‌کننده: کارتابل شهروندی را می‌گویید؟

مهدی عزیزی: خیر، در کارتابل شهروندی شهرسازی هر فرد به اطلاعات پرونده‌های شهرسازی خودش دسترسی دارد. البته کارتابل شهروندی یک‌سری امکانات دیگر هم در حوزهٔ شهرسازی به شما می‌دهد. مثلاً اطلاعات تصاویر هوایی ملکت را به تو می‌دهد و می‌توانی آن را ببینی (در پرانتز بگویم که الان سازمان فاوا لایحه آورده که بابت ارائهٔ عکس هوایی پول بگیرد. البته ما در کمیسیون شهرسازی با این ایده مخالفیم و گفته‌ایم باید از لایحه حذف شود). این را هم بگویم که برای فعال‌شدن کارتابل شهروندی شهرسازی شما باید به دفاتر خدمات الکترونیکی شهر مراجعه و فرم پر کنید. بگذریم که این‌طور نیست که خود دفاتر به شما بگویند چنین امکانی وجود دارد و حتی متصدی دفتر ممکن است از این امکان خبر نداشته باشد؛ شما باید خودتان از قبل بدانید که چنین امکانی هست و برای فعال‌شدنش درخواست بدهید. خود من وقتی برای فعال‌کردن کارتابل به یکی از دفاتر مراجعه کردم، کارشناس دفتر از ماجرا خبر نداشت. رفت از رئیسش پرسید و او هم گفت چنین امکانی وجود دارد. آمد و فرمش را پرینت گرفت و من امضا کردم و کارتابلم فعال شد.

در اجرای مصوبهٔ شفافیت اطلاعات حوزهٔ شهرسازی، در بخش اطلاعاتِ شهرسازیِ تهران من، نقشهٔ شهر تهران را گذاشتند. دسترسی به این بخش نیازی به احراز هویت و مراجعه به دفاتر خدمات ندارد. فقط باید حساب کاربری «تهران من» داشته باشید. شما اگر از روی نقشه ملکی را انتخاب کنید یا کد نوسازی آن را در سامانه جست‌وجو کنید، اطلاعات ملک، اطلاعات پروانه (اگر پروانه گرفته باشد)، صورت‌جلسهٔ شورای معماری، صورت‌جلسهٔ کمیسیون ماده ۷[۷] و اطلاعاتی از این دست را نشانتان می‌دهد. اما اتفاق عجیب این است که به‌جز پهنه‌بندی (نوع کاربری ملک)، بقیهٔ اطلاعات مربوط به ضابطهٔ طرح تفصیلی ملک را نشان نمی‌دهد. یعنی با وجود اینکه بعد از تصویب مصوبه، اطلاعات بسیار زیادی از املاک شهر منتشر شد، اما برخی اطلاعاتی که قبلاً در دسترس بود دیگر در دسترس نیست. البته ما نامه‌نگاری و پیگیری کرده‌ایم که انتشار این موارد در مصوبهٔ سال ۹۷ (همان مصوبهٔ شفافیت اطلاعات شهرسازی) تکلیف شده و باید انجام شود اما پاسخ داده‌اند که مصوبه در این موارد دارای ابهام است و باید ابتدا رفع ابهام شود. این خیلی برای من دردآور بود که اطلاعاتی که قبل از تصویب مصوبهٔ سال ۹۷ در اختیار شهروندان بود، بعد از تصویب مصوبه و ایجاد زیرساخت جدید، حذف شده است. شما می‌بینی پهنهٔ ملکت R122 (مسکونی با تراکم متوسط) است، اما سامانه به تو نمی‌گوید ملکت چه ضابطه‌ای دارد. باید خودت بدانی که R122 چه ضابطه‌ای دارد، مثلاً عرض گذر در آن تأثیر دارد یا نه، و …

امیرحسین عبدالله‌زاده: یعنی مصرف‌کنندهٔ آن فقط یک‌سری متخصصان شهری هستند.

مهدی عزیزی: دقیقاً، اصلاً مردم نمی‌توانند استفاده‌ای از این اطلاعات بکنند. ببینید، بعضی وقت‌ها مسیری که در بوروکراسی اداری و فرایندهای اجرایی طی می‌کنیم باعث می‌شود هدف اولیه گم شود. یکی از مصادیق آن هم همین اتفاقی است که در اجرای مصوبهٔ شفافیت شهرسازی افتاد. هدف اولیه چه بود؟ اینکه وقتی یک شهروند عادی می‌بیند در شهر یا محله‌اش دارد ساخت‌وسازی انجام می‌گیرد، بتواند بررسی کند که آیا این ساخت‌وساز طبق ضابطه انجام گرفته یا نه. یا مثلاً اگر خواست بداند در محدوده‌ای که دارد زندگی می‌کند چند ساخت‌وساز در حال انجام است، بتواند. در پرانتز بگویم که شهرداری در برابر ارائه گزارش‌های تحلیلی مقاومت کرد و گفت ما اصلاً اطلاعات تحلیلی از محله، ناحیه، منطقه یا شهر نمی‌دهیم و تا الان هم نداده است. ما خواستیم این موضوع را در مصوبه بیاوریم اما شهرداری مخالفت کرد.

مصاحبه‌کننده: با چه استدلالی مخالف بودند؟

مهدی عزیزی: می‌گفتند این موضوع به مردم ربطی ندارد یا اینکه انتشار این اطلاعات بعداً برای شهرداری دردسر خواهد شد و تعداد شکایت‌های شهروندی از شهرداری به دیوان عدالت اداری افزایش خواهد یافت.

امیرحسین عبدالله‌زاده: از نظر آن‌ها، بعضی موضوعات به شورا هم ربطی ندارد!

مهدی عزیزی: دقیقاً. ما در شورا بعضاً در گرفتن دسترسی به سامانه‌های شهرداری مشکل داریم و شهرداری یک‌سری دسترسی‌ها را به‌راحتی به ما نمی‌دهد. بدون دسترسی مستقیم به سامانه‌ها هم نمی‌توان از صحت و سقم گزارش‌های شهرداری مطمئن شد. مثلاً الان اظهاراتی درمورد پروانه‌های ساخت‌وساز از قول آقای صارمی[۸] ارائه شده که صحت ندارد و اخیراً اکوایران، با استفاده از داده‌هایی که از سامانه‌های شهرداری در اختیارش قرار گرفته است، گزارشی در همین رابطه منتشر کرده است.[۹]

برگردم به موضوع اصلی. گفتم که در بورورکراسی اداری و سیستم قانون‌گذاری شورای شهر هدف اولیه گم می‌شود. ما یک هدف ساده را باید به ساده‌ترین وجه برآورده کنیم. اما در جریان تصویب و اجرای مصوبات اتفاقاتی می‌افتد که مردم عملاً نمی‌توانند به ساده‌ترین وجه از نتایج کار استفاده کنند. ممکن است فرد متخصص بتواند، اما عموم مردم نه. یعنی اصلاً آن هدف اولیه گم می‌شود. همین الان شهرداری یک لایحهٔ جدید برای یکپارچه‌کردن درگاه ارائهٔ خدمات غیرحضوری شهرداری آورده است. در بررسی این لایحه به‌شان گفتیم شما هدف اصلی را اول لایحه بنویسید که بعداً در این بوروکراسی‌ای که دارید در متن لایحه تعریف می‌کنید گم نشود. در بعضی مصوبه‌های حوزهٔ شفافیت دورهٔ قبل این اهداف هست و در بعضی‌هایش نیست. اما اولاً، در هر سندی هدف شما باید مشخص باشد و ثانیاً، هدف تا پایین‌ترین سطوح اجرا باید دنبال شود. به نظر من در طرح شفافیت شهرسازی، هدف در اجرا گم شده است، یعنی پیچیدگی‌هایی به کار اضافه شده که موجب شده نتیجه برای عموم قابل‌استفاده نباشد و این اذیت‌کننده است.

مصاحبه‌کننده: برویم سراغ موضوع الکترونیکی‌کردن فرایند صدور پروانه‌های ساختمانی. هدف از این کار چه بود، چه اقداماتی انجام شد و چه نتایجی به دست آمد؟

امیرحسین عبدالله‌زاده: ما در کمیسیون خدمات شهری روی هوشمندسازی فرایندهای مربوط به مدیریت و نگهداشت فضای سبز، مدیریت پسماند، تشخیص باغات و … کار می‌کردیم و در تلاش بودیم سیستم دستی و کاغذی را با سیستم الکترونیکی جایگزین کنیم. به‌عنوان نمونه، سال ۹۶، وقتی من از جانب کمیسیون خدمات شهری وارد سازمان بوستان‌ها[۱۰] شدم با یک فرایند فوق‌العاده سنتیِ دستیِ کاغذی روبه‌رو شدم. یعنی حتی فرم‌ها و گزارش‌ها را تایپ نمی‌کردند و با خودکار می‌نوشتند یا وقتی می‌خواستند فرمی را اصلاح کنند این کار را با لاک غلط‌گیر می‌کردند، یعنی سیستمی در اشل فرم‌های بانکی دههٔ چهل.

ما در این سازمان یک مسیر تحولی را شروع کردیم، برای مثال ابتدا فرم‌ها را تایپی کردیم -درحالی‌که هنوز اطلاعات به‌صورت دستی و خودکاری در فرم‌ها وارد می‌شد- جلوتر که رفتیم بنا شد فرم‌ها به‌صورت تایپی پر شوند اما گفتند بگذارید اظهارنظر و رأی آخر را با خودکار بنویسیم. باز جلوتر که رفتیم آن هم تایپی شد و فقط امضای پای فرم را دستی می‌زدند. بعد همهٔ این فرایند را در یک سامانهٔ هوشمند متصل به سامانهٔ جامع مالی شهرداری پیاده کردیم که همه‌چیز، از گزارش بازدید تا اطلاعات و مشخصات فضاهای سبز و درختان و املاک، در یک جا ثبت شود و به‌مرورِ زمان داده‌خوانی‌ها به‌صورت آنلاین و دخالت کاربر در ورود اطلاعات کم شود. مرحلهٔ آخر این بود که فرایند امضا و اجرای رأی اعم از پرداخت عوارض یا کاشت درخت یا جابه‌جایی درخت و امثالهم، اعلام بدهی و ارسال پرونده به سامانهٔ شهرسازی هم سامانه‌ای و هوشمند شود. آن موقع، خدا پدیده‌ای به نام کرونا را راه انداخت که باعث شد که جلسات کمیسیون ماده ۷ غیرحضوری شود و همین اتفاق کار ما برای هوشمندسازی فرایندهای مربوطه را سرعت بخشید. هیچ‌وقت در مخیلهٔ هیچ‌کس نمی‌گنجید که جلسات کمیسیون ماده ۷ به‌صورت آنلاین برگزار شود، اما مثلاً چون خانم نوری کرونا داشت و جلسات هم چند وقت بود که برگزار نشده بود، آمدیم در بستر اسکایپ یا تماس گروهی واتساپ این جلسه را برگزار کردیم. موفقیت خیلی عظیمی برای ما بود. چرا؟ چون از یک فاز کاملاً فیزیکی و دستی که هر اتفاقی ممکن بود برای اسناد و مدارک و صورت‌جلسهٔ کمیسیون بیفتد، به فاز دیگری رفتیم که دست‌کم فایل اسناد موجود و در اختیار همه بود.

از طرف دیگر، ما هم‌زمان با هوشمندسازی دنبال بهبود پرفورمنس هم بودیم. چرا؟ چون بزرگ‌ترین منتقدان هوشمندسازی همین افرادی هستند که می‌گویند شما با هوشمندسازی کارآمدی را پایین آورده‌اید. در همین راستا، ما هم‌زمان انجام یک‌سری اصلاحات سنگین در فرایندها و قوانین و فرمول‌ها و غیره را هم شروع کردیم.

برای مثال، اوایل که سامانه ایجاد شده بود، رأی‌گیری به‌صورت دستی و کاغذی انجام می‌شد و بعد اسکن آن را در سامانه بارگذاری می‌کردند و باقی مراحل را با سامانه پیش می‌بردند. اسمش هم این بود که مدت‌زمان فرایند رسیدگی به پرونده‌های کمیسیون ماده ۷ دو ساعت است و به همه هم می‌گفتند ما ظرف نصف روز به پرونده‌های باغات جواب می‌دهیم، درحالی‌که بخش دستیِ کار خودش یکی-دو ماه طول کشیده بود. ما گام‌به‌گام سعی کردیم سامانه را توسعه دهیم به‌نحوی که دخالت کاربر کم شود، ورود اطلاعات محدودتر شود، فرایندهای موازی ادغام و یکپارچه شوند و فرایندهای قدیمی منهدم شوند. در حین کار ایده‌های جدیدی هم به ذهنمان می‌رسید. مثلاً گفتیم به‌جای اینکه اپراتور مشخصات مالک را در سامانه وارد کند، اطلاعات مالک از سامانهٔ شهرسازی -که فرد قبلاً در آن پرونده تشکیل داده بود- فراخوانی شود. هدفمان این بود که از دوباره‌کاری در ورود اطلاعات جلوگیری کنیم و تا جای ممکن نقش کاربر در ورود اطلاعات را هم کم کنیم.

پس ما هم‌زمان هم دنبال هوشمندسازی بودیم و هم ارتقای پرفورمنس و اگرچه کارِ خیلی پرچالش و پردعوایی بود، اما درنهایت توانستیم به نتیجه برسیم. اگر بخواهم از نتایج مجموعهٔ این اقدامات مثال بزنم، درآمد شهرداری از عوارض قطع درخت در سال ۹۶ دوازده میلیارد تومان بود. سال بعد که سامانه راه افتاد و هم‌زمان فرایندها هم اصلاح شد، درآمد به چهل میلیارد رسید. سال بعد از آن، درآمد صد میلیارد و سال آخر دورهٔ پنجم سیصد میلیارد شد. این عوارض در سال ۱۴۰۱ بالغ بر ۱۱۵۰ میلیارد تومان شد که این موضوع به دلیل ایجاد شفافیت و کانالیزه‌نمودن دریافت عوارض بود. درواقع این ارقام می‌توانست در درآمدهای شهرداری دیده نشود و محاسبه نشود، همان‌گونه که تا قبل از سال ۱۳۹۷ در درآمدهای شفاف شهرداری ثبت نمی‌شد. این افزایش در حالی اتفاق افتاده است که نرخ عوارض افزایش پیدا نکرده است. این‌ها اثرات هوشمندسازی و شفافیت بوده است.

حالا البته این کارهایی که ما کردیم، و حسمان هم این بود که شق‌القمر کرده‌ایم، در دنیا در دهه‌های ۸۰ و ۹۰ میلادی انجام گرفته است. ولی ما سال ۹۷-۹۸ اولین تجربیاتمان در این زمینه را طی کردیم.

مصاحبه‌کننده: این توضیحاتی که شما فرمودید به بحث الکترونیکی‌شدن فرایند صدور پروانه هم مربوط می‌شود؟

امیرحسین عبدالله‌زاده: نه، این‌ها مربوط به حوزهٔ خدمات شهری بود.

مصاحبه‌کننده: موضوع الکترونیکی‌شدن فرایند صدور پروانه به چه شکل پیش رفت؟

مهدی عزیزی: این‌طور یادم می‌آید که در اولین جلسه‌ای که با خانم آروین داشتیم، طرح‌ مسئلهٔ ایشان این بود که ما در حوزه‌های مختلفی ورود کرده‌ایم و توانسته‌ایم به نتایج خوبی برسیم؛ سایت شفاف را راه انداخته‌ایم، اطلاعات قراردادها را منتشر کرده‌ایم، اطلاعات پژوهش‌های شهرداری را منتشر کرده‌ایم، اطلاعات شهرسازی را منتشر کردیم. اما درمورد الکترونیکی‌کردن فرایندهای صدور پروانه‌های ساختمانی نتوانسته‌ایم اقدام خاصی بکنیم و موفق نبوده‌ایم. باز در پرانتز این را بگویم که ما با آقای جعفرنژاد، که در حال حاضر یکی از مدیران مرکز تحول شهرداری[۱۱] است، جلسه داشتیم و ایشان هم دقیقاً همین موضوع را مطرح کرد که ما در حوزه‌های دیگر ورود کردیم و توانستیم، اما در شهرسازی نتوانستیم. خیلی جالب است. یعنی طرح‌مسئلهٔ کسانی که دغدغهٔ خودکارسازی و الکترونیکی‌کردن فرایندهای حوزهٔ شهرسازی را دارند، هم در سمت شورا و هم در سمت شهرداری، این است که «نتوانستیم». البته خود معاونت شهرسازی که می‌گوید من هوشمند هستم و لازم نیست کاری انجام شود!

برگردم به بحث قبلی. خانم آروین به ما گفتند که ما نتوانستیم در الکترونیکی‌کردن صدور پروانه پیش برویم. ما هم تعدادی از دوستان را جمع کردیم و گفتیم بیایید فکر کنیم ببینیم چه کار می‌شود کرد. یک جمع حدوداً ده‌نفره شدیم که سه-چهار نفرمان در شورا و شهرداری بودیم و پنج-شش هم نفر هم خارج از این مجموعه. با خانم آروین جلسه گذاشتیم. یک پیشنهاد این بود که تجربه‌های جهانی شهرسازی را بررسی کنیم. البته من بعداً دیدم مرکز مطالعات[۱۲] خودش یک مطالعهٔ تطبیقی در این زمینه انجام داده است. پیشنهادهای دیگری هم مطرح شد اما درنهایت کار محدود شد به ما دو نفر، من و آقای عبدالله‌زاده. ما خیلی خواستیم از بقیهٔ دوستان هم کمک بگیریم اما نشد. شاید علتش این بود که آن دوستان با فرایندهای شهرداری چندان آشنا نبودند و باید وقت خیلی بیشتری می‌گذاشتند برای اینکه با فضا و محیط آشنا شوند و این کار را سخت می‌کرد.

رویکرد خانم آروین در موضوعات مختلف این بود که طرح کار را بزرگ می‌دید اما، در سطح اقدام، اقدامات را کوچک تعریف می‌کرد و به‌انجام‌رسیدن آن را به‌طور مستمر پیگیری می‌کرد تا به نتیجه برسد. مثالش این است که یک مصوبهٔ پروپیمان و حداکثری بنویسید و بعد اجزایش را دانه‌به‌دانه پیگیری کنید تا اجرا شود. بر همین مبنا، ما هم گفتیم بیاییم روی یکی-دو موضوع خاص متمرکز شویم. البته ما به دنبال تصویب مصوبه نرفتیم. شاید به‌خاطر اینکه تقریباً اواخر دوره بود، دغدغهٔ خانم آروین و کمیته هم دیگر این نبود که طرحی درخصوص الکترونیکی‌شدن فرایندهای حوزهٔ شهرسازی تهیه شود. این موضوع به نظرم یکی از پاشنه آشیل‌های کار شد. اگر ما در دورهٔ قبل مصوبه می‌گرفتیم، برای پیگیری کار در دورهٔ بعد جا پایمان خیلی محکم‌تر می‌شد. اما خب دیگر، قاعده این است که کسی که نماینده می‌شود می‌خواهد در همان دورهٔ چهارسالهٔ نمایندگی‌اش حتماً به یک نتیجهٔ عملی برسد. این می‌شود که وقتی به سال‌های پایانی دوره می‌رسد، ترجیح می‌دهد، به‌جای کارهایی مثل تصویب طرح، یک موضوع را پیگیری کند بلکه بتواند آن را به خروجی عملی برساند.

خلاصه قرار شد ما روی دو موضوع کار کنیم. اولین موضوع تکمیل کارتابل شهروندی بود. مثلاً آقای عبدالله‌زاده خیلی پیگیری کرد که کمیسیون ماده ۷ در کارتابل شهروندی اضافه شود.

مصاحبه‌کننده: منظورتان این است که شهروند بتواند گزارش کمیسیون ماده ۷ روی پرونده‌اش را در کارتابل شهروندی خودش ببیند؟

مهدی عزیزی: هم بتواند گزارشش را ببیند هم، علاوه بر مشاهده، امکان اقدام داشته باشد. مثلاً بتواند روی رأی کمیسیون اعتراض و نتیجهٔ آن را پیگیری کند.

یک نکتهٔ جالب برایتان بگویم. کارتابل شهروندی اولین بار تابستان سال ۹۸ راه‌اندازی شد، اما آمار استفاده از آن، تا حدود یک سال بعد، نزدیک به صفر بود. کسی هم اگر از آن استفاده کرده بود، خود بچه‌های شهرداری بودند که می‌خواستند ببینند ما چه کار داریم می‌کنیم. ولی مردم از آن استفاده نمی‌کردند. این‌طور یادم است که از یک زمانی به بعد، مالکان هم شروع به استفاده از کارتابل کردند. این تغییر رویه بیشتر به‌خاطر توصیهٔ کارشناسان فضای سبز شهرداری‌های مناطق به مالکان در جهت استفاده از کارتابل الکترونیکی اتفاق افتاد. مثلاً مالک، در جلسهٔ کمیسیون ماده ۷، رأیش را از کارتابل شهروندی می‌آورد و نشان ما می‌داد. خود ما هم به کسانی که مراجعه می‌کردند می‌گفتیم بروید کارتابل شهروندی‌تان را ببینید، بروید دفتر خدمات الکترونیکی و کارتابل‌تان را فعال کنید و رأیتان را در آن بخوانید، دیگر کسی نباید به شما پرینت کاغذی رأی را بدهد.

خب پس تکمیل کارتابل شهروندی یک حوزه بود که ما به آن ورود کردیم. حوزهٔ دیگر، الکترونیکی‌کردن فرایندهای صدور گواهی‌های ساختمانی بود. سؤال این بود که روی الکترونیکی‌شدن کل فرایند دریافت یکی از انواع گواهی تمرکز کنیم، یا الکترونیکی‌شدن بخشی از کار که بین فرایندهای مختلف مشترک است را پیگیری کنیم. به نظرم حالت دوم درست‌تر بود اما آن موقع این کار را نکردیم. قرار شد روی الکترونیکی‌شدن کامل فرایند صدور پایان‌کار ساختمانی متمرکز شویم. سراغ فرایند صدور پروانهٔ ساخت‌وساز نرفتیم چون شهرداری می‌گفت کارآمدی و کارایی پایین می‌آید، زمان زیاد می‌شود، به مشکل می‌خوریم و …. اما صدور پایان کار این چالش‌ها را نداشت؛ اگر دو سال هم طول می‌کشید به جایی برنمی‌خورد چون طرف دیگر ساختمانش را ساخته بود. از بین انواع پایان ‌کار هم گفتیم اولویت با صدور پایان ‌کار آپارتمانی باشد که هم تعداد متقاضیانش زیاد است و هم فرایندش کوتاه. پس درنهایت قرار شد روی الکترونیکی‌شدن فرایند صدور پایان‌ کار آپارتمانی کار کنیم.

خب تا حدی پیگیری کردیم و با شهرداری تعامل کردیم، اما کاری که شهرداری انجام داد درنهایت قابل استفاده نبود. یک کارشناس فناوری نشسته بود و یک‌سری صفحه طراحی کرده بود اما سیستم عملکرد نداشت، یعنی مراحل قابل طی‌کردن نبود؛ صفحات به همدیگر وصل نبود یا موقع ورود اطلاعات ارور می‌داد. ما شروع کردیم پیج به پیج این سیستم را بررسی کردیم، با همان دید که طراحی صفحات باید شهروندمدار باشد، باید فرایند را تسهیل کند، ساده باشد، در حد فهم عموم مردم باشد، شفاف باشد، خودکار باشد و از این قبیل موارد. توانستیم کار را تا یک جایی پیش ببریم و سیستم یک ‌دوره‌ای فعال شد و شما می‌توانستید تا انتهای فرایند را به‌صورت الکترونیکی طی کنید. متأسفانه الان آن بخشی از سامانهٔ شهروندی «تهران من» که مربوط به این کار بود قطع است و کار نمی‌کند و فعال نیست.

امیرحسین عبدالله‌زاده: بگذارید یک مطلب جالب برای شما بگویم. طرح تفصیلی شهر تهران بهمن سال ۹۰ تصویب شد. از فردای تصویب این طرح، به مدت چهل‌وپنج روز، اکیپی در معاونت شهرسازی و سازمان فناوری تشکیل می‌شود و بخش طرح تفصیلی را به سامانهٔ شهرسازی اضافه می‌کنند. آن زمان شهرداری یک سامانهٔ شهرسازی مبتنی بر سیستم‌عامل داس داشت و این‌ها می‌آیند بخش طرح تفصیلی را هم روی همان بالا می‌آورند.

من این سامانه را اولین بار سال ۹۶ دیدم. نکتهٔ جالب این بود که در سامانه، سطوح مختلف دسترسی تعریف شده بود: مدیران، ناظر شورا، مهندسان، و حتی سطح دسترسی شهروندی. می‌خواهم بگویم از همان سال ۹۰ چیزی به نام دسترسی شهروندی را در پلتفرم سامانهٔ شهرسازی داشته‌ایم. حتی سطح دسترسی مهندس ناظر را داشته‌ایم. اما فعال‌کردن این سطوح دسترسی از همان ابتدا خفه می‌شود. تازه در سال ۹۸ دسترسی مهندسان ناظر باز شد و چند ماه بعد از آن هم دسترسی شهروندی.

 اینکه در پارادایم فکری و زمانی سال ۹۰ چنان امکاناتی در سامانه تعبیه شده بود خیلی حرکت عجیب و پیشرفته‌ای بود. یعنی در آن بستر زمانی که ما موضوعاتی مثل شفافیت و هوشمندسازی را نداشتیم، افرادی که سامانهٔ شهرسازی را طراحی کرده بودند خیلی فرهیخته و هوشمند عمل کرده بودند. اما به مدت شش سال این قضیه مسکوت می‌ماند تا می‌رسیم به شورای پنجم و راه‌اندازی کارتابل شهروندی.

زمان آقای گلپایگانی[۱۳] و خانم آروین و آقای سالاری[۱۴]، اشتباهی ادراکی بین این افراد وجود داشت -که البته من وقوع آن را خیلی عمدی نمی‌دانم- و آن اینکه نگاه آن‌ها از شفافیت به صِرف الکترونیکی‌کردن فرایند چرخیده بود. یادم می‌آید زمان مناظرات انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۱۴۰۰ بود. مناظره مثلاً ساعت ۴ شروع می‌شد و ما از ساعت ۱۲ درخصوص الکترونیکی‌کردن فرایندهای حوزهٔ شهرسازی جلسهٔ مجازی داشتیم. من بودم، آقای عزیزی بود، خانم آروین بود، آقای گلپایگانی و آقای سلیمی هم از معاونت شهرسازی بودند. آقای گلپایگانی می‌گفت من برای کارهای سامانهٔ شهرسازی یک پیمانکار گرفته‌ام و یک قرارداد بزرگ بسته‌ام -‌حالا آن را هم به‌واسطهٔ فشارهای ما‌ انجام داده بود- خب، بیاییم دانه‌به‌دانه فرایندهای حوزهٔ شهرسازی را الکترونیک کنیم. در آن جلسه حرف من این بود که این چیزی که شما می‌گویید دنبالش هستید الکترونیکی‌شدن هست اما فرایند را شفاف‌تر نمی‌کند. می‌گفتم شما پیمانکار گرفته‌ای که مثلاً زونکن کارگاهی را، که یک امر کاغذی است، دیجیتالی کند و این کار هیچ ربطی به شفافیت صدور پروانه ندارد.

مصاحبه‌کننده: مگر در بحث صدور پروانه مسئلهٔ اصلی همین الکترونیکی‌شدن فرایند نبود؟

امیرحسین عبدالله‌زاده: دراصل، خانم آروین دنبال شفافیت در این حوزه بود، اما شفافیت مدنظر خانم آروین یک شفافیت الکترونیک‌محور بود. برای همین پلهٔ اول این بود که فرایند الکترونیکی شود که بتوانیم داده‌خوانی کنیم، گزارش‌های الکترونیکی بگیریم و آن را به‌صورت الکترونیکی منتشر کنیم. یعنی ابتدا باید یک دیتابیس  به وجود می‌آمد که بعد بتوانیم روی آن شفاف شویم. خب وقتی این دیتابیس الکترونیکی وجود نداشت، گام اول می‌شد سامانه‌ای‌کردن فرایندها و ایجاد این دیتابیس. در همهٔ جلسات هم دعوا سر این بود که شهرداری می‌گفت من بودجه ندارم، فلان‌قدر سامانه و پلتفرم باید ایجاد کنم، فلان فرایند اجرایی گیر است، الان آخر سال است و می‌خواهم عوارض را اصلاح کنم و کل نیروهای سازمان فاوا در حوزهٔ شهرسازی درگیر این کار هستند و چیزهایی از این دست. به همین دلیل ما در همان گام اول ماندیم و به گام دوم نرسیدیم.

در این شرایط، چون شهرداری گام اول، یعنی ایجاد زیرساخت الکترونیکی فرایندهای حوزهٔ شهرسازی، را کامل طی نکرده بود، هرچقدر روی پلهٔ دوم که شفافیت بود اصرار می‌کردی و می‌خواستی توسعهٔ زیرساخت الکترونیکی را هم با هدف ایجاد شفافیت پیش ببری، بیشتر دعوا تولید می‌کرد. درواقع چون مدیریت شهرداری در حوزهٔ شهرسازی درکی از پلهٔ دوم به اسم شفافیت نداشت، شفافیت را برد در پلهٔ اول. یعنی پیمانکار را هم برد و گفت کارها را الکترونیکی کن و پیمانکاری را که قرار بود کارهایی که منجر به ایجاد شفافیت می‌شد را انجام دهد (نظیر توسعهٔ کارتابل شهروندی) مشغول کارهای دیگری که مدنظر خودش بود کرد.

ببینید، در آن دوره آمدند چهار-پنج موضوع از جمله زونکن کارگاهی و صورت‌جلسات کمیتهٔ نما، شورای معماری و کمیسیون داخلی را الکترونیک کردند به این معنا که اسکنِ اسناد کاغذی در سامانه آرشیو می‌شد. اما خانم آروین دنبال این بود که بتوان روی این صورت‌جلسات کوئریِ سیستمی زد، یعنی مثلاً بتوانیم به‌صورت سیستمی محاسبه کنیم که در یک بازهٔ زمانی چند طبقه یا چند مترمربع تراکم اعطا کرده‌ایم. اما شهرداری می‌گفت صورت‌جلسات شورای معماری ما دستی است و این‌جوری نیست که یک‌سری فیلد اطلاعاتی در سامانه داشته باشیم و بخش‌های مختلف صورت‌جلسات و آرای شورای معماری به‌صورت پارامتری در سیستم ثبت شود، ما فوقش بتوانیم یک فایل پی‌دی‌اف به شما بدهیم.

مهدی عزیزی: در همین رابطه، سال ۹۸ لایحه‌ای درخصوص سامان‌دهی و ارتقای نظارت بر شوراهای معماری در شهرداری‌های مناطق تصویب شد.[۱۵] وقتی لایحه برای بررسی و اظهارنظر به کمیسیون شهرسازی آمد، من تمرکزم را روی مادهٔ ۴ این مصوبه گذاشتم. این ماده به سازوكار رسیدگی به پرونده‌های درخواستی در شورای معماری منطقه می‌پرداخت. نشستم و فرایند سامانه‌ای‌شدن آن را مرحله‌به‌مرحله نوشتم. مهم‌ترین دغدغهٔ من مشخص‌کردن پارامترهای اطلاعاتی در هر مرحله بود که بعد این پارامترها در سامانه تعریف شوند و ثبت اطلاعات از آن به بعد به‌صورت پارامتریک صورت بگیرد. در حال حاضر مراحل مربوط به بعد از تأیید نقشه پارامتریک شده است، اما مراحل مربوط به قبل از تأیید نقشه و همچنین دریافت پایان‌ کار خیر.

در مادهٔ ۴ گفتیم نه‌تنها تصمیمات شورای معماری باید به‌صورت پارامتریک در سامانه وارد شود، قبل از آن، دلایل ارسال پرونده به شورای معماری هم باید به‌صورت پارامتریک ثبت شود، برای اینکه بعداً بتوانیم روی دلایل تحلیل انجام دهیم. اینجا ما دنبال این نبودیم که سازوکار رسیدگی به پرونده‌ها در شورای معماری صد درصد الکترونیکی شود، بلکه می‌خواستیم فرایند تا حدی شفاف‌تر شود و حداقل بدانیم چه موضوعاتی با چه فراوانی‌ای در پرونده‌های شورای معماری تکرار شده است. ما چنین تلاش‌هایی کردیم اما اگر بخواهم به حرف آقای عبدالله‌زاده برگردم، باید بگویم که بله، شهرداری در مسیر الکترونیکی‌کردن فرایندهایش بود و برای مثال در مصوبه‌های مربوط به کمیته‌های نما در سال ۹۷[۱۶]، شورای معماری در سال ۹۸[۱۷] و کمیسیون داخلی مناطق در سال ۹۹[۱۸] به این موضوع پرداخت اما افقشان در این مسیرْ شفافیت، حل تعارض منافع یا شهروندسپاری نبود، بلکه می‌خواستند با سامانه‌ای و الکترونیکی‌کردن، نظم و نسقی درونی به برخی فرایندها بدهند.

امیرحسین عبدالله‌زاده: اینجا باید به نکته‌ای هم دربارهٔ مدیریت سامانهٔ شهرسازی اشاره کنم. سامانهٔ شهرسازی -که صدور پروانه هم از طریق آن انجام می‌شود- تنها سامانه‌ای است که دست سازمان فناوری اطلاعات شهرداری نیست. درواقع هم هست و هم نیست. یعنی مدیریت این سامانه، و اختیار اصلاح و تغییرش، به‌طور کامل، دست معاونت شهرسازی است. حتی کارشناس سازمان فاوا که کدنویسی می‌کند نیز با معاونت هماهنگ است. از طرفی از معاونت شهرسازی هم که بپرسید می‌گویند ما کاره‌ای نیستیم. این وضعیت حتی مرکز نوسازی و تحول اداری شهرداری را هم که به دنبال اصلاح و الکترونیکی‌کردن فرایندهای حوزهٔ شهرسازی بود به بن‌بست کشاند.

مصاحبه‌کننده: منظورتان از اینکه سامانه دست معاونت شهرسازی است چیست؟

مهدی عزیزی: ببینید، قبلاً سازمان فناوری نزدیک به ده کارشناس مختص سامانهٔ شهرسازی داشت که همهٔ کارهای مربوطه از جمله پاسخ به استعلامات، پاسخ به سی‌تی‌اس‌ها[۱۹]، توسعه، اعمال تغییرات ناشی از مصوبات شورا و غیره را انجام می‌دادند. آن ده نفر الان شده‌اند چهار نفر. یک نفر از این چهار نفر رئیس است که هیچ کاری نمی‌کند و فقط جلسه می‌رود. می‌مانند سه نفر که باید کل نیازمندی‌های سامانه و پاسخ به درخواست‌های بیست‌ودو شهرداری منطقه را پوشش دهند. دیگر خودتان ببینید چه فاجعه‌ای می‌شود!

امیرحسین عبدالله‌زاده: کارشناسان سازمان فاوا اگرچه محل استقرارشان سازمان فاواست، اما صد درصد تحت اختیار و هدایت معاونت شهرسازی هستند. برای مثال، وقتی ما از سازمان فاوا درخواست دسترسی به سامانهٔ شهرسازی را می‌کنیم، سازمان فناوری از مدیرکل تدوین ضوابط معاونت شهرسازی کسب تکلیف می‌کرد که دسترسی را بدهد یا ندهد.

مهدی عزیزی: (خطاب به امیرحسین عبدالله‌زاده) نه، این موضوعی که شما می‌گویی مختص معاونت شهرسازی نیست. الان سازمان فاوا می‌گوید من فقط پیمانکار سامانه‌های معاونت‌های تخصصی هستم و تصمیم‌گیرنده درمورد دسترسی‌ها خود معاونت‌های تخصصی هستند. سازمان فاوا نه‌فقط درمورد سامانهٔ شهرسازی، که درمورد هیچ سامانهٔ دیگری هم، بدون تأیید معاونتِ تخصصیِ متولی سامانه، برای افراد دسترسی باز نمی‌کند.

مسئله‌ای که وجود دارد این است که الان معاونت ‌شهرسازی‌ها هم می‌گویند فاوایی‌ها در اختیار ما نیستند. مثلاً یک بار به معاونت شهرسازی گفتیم نرخ جدید عوارض بافت فرسوده چرا در سامانه اعمال نمی‌شود، گفتند خانم فلانی در سازمان فاوا باید انجام دهد. گفتیم چرا انجام نمی‌دهد؟ گفتند خانم فلانی فعلاً مشغول کار روی سامانهٔ شهرزاد است.

امیرحسین عبدالله‌زاده: الان وضعیت طوری شده که شما نمی‌دانید در رابطه با سامانهٔ شهرسازی طرف حساب شما چه کسی است. یک مدتی مرکز نوسازی روی معاونت شهرسازی فوکوس کرده بود، اما آخر سر به این نتیجه رسید که معاونت، در اینکه تغییرات موردنظرِ مرکز در سامانهٔ شهرسازی صورت نمی‌گیرد، تقصیری ندارد. بعد از آن مرکز رفت سراغ سازمان فاوا، ولی آنجا هم به این نتیجه رسید که فاوایی‌ها از شهرسازی‌ها بی‌تقصیرترند. و خلاصه آخرش هم نفهمید با چه کسی طرف است و گفت من به فرایندهای حوزهٔ شهرسازی ورود نمی‌کنم.

مهدی عزیزی: یعنی وقتی به سازمان فاوا می‌گویی چرا کارهایی که باید را انجام نمی‌دهی، می‌گوید معاونت شهرسازی باید به من بگوید که چه کاری را بکنم. از معاونت شهرسازی که سؤال می‌کنی، می‌گوید من اولویت‌هایم را به سازمان فاوا گفته‌ام ولی سازمان کار را انجام نمی‌دهد.

حالا الان مرکز نوسازی لایحه‌ای آورده که برای راهبری موضوع الکترونیکی‌شدن خدمات شهرداری شورایی تشکیل شود که از مرکز نوسازی، سازمان فاوا، معاونت شهرسازی و برخی واحدهای دیگر شهرداری هم در آن حضور داشته باشند بلکه از این طریق مرکز نوسازی قدرت بیشتری برای پیشبرد کار پیدا کند. ما که در شورا دیگر دستمان به جایی بند نیست.

امیرحسین عبدالله‌زاده: قبلاً دو بازیگر اصلی بودند که به همدیگر پاس می‌دادند: معاونت شهرسازی و سازمان فاوا. این لایحه اگر تصویب شود، می‌شوند چند بازیگر، مرکز نوسازی و دیگر اعضای آن شورا هم اضافه می‌شوند.

خلاصه بحث شفافیت صدور پروانه به این سه دلیل به نتیجه نرسید؛ اول به دلیل اینکه خلط موضوع شد با الکترونیکی‌کردن و کارهای یومیهٔ معاونت شهرسازی، دوم اینکه برای معاونت دغدغه نبود چون برای خودشان سیستم خیلی هم شفاف بود، و سوم هم اینکه متولی روشنی نداشت. بااین‌حال به نظر من کار مهمی که خود خانم آروین کرد این بود که از درون سیستم شورای شهر و شهرداری افرادی مثل آقای عزیزی را آورد و در این موضوع درگیر کرد. این افراد، که از سر شانس یا اتفاق یا هر چیز دیگری با خانم آروین هم‌فکر و همسو شدند، بعد از پایان دورهٔ قبل هم در سیستم ماندند و همچنان موضوعات مختلف را پیگیری می‌کنند و توانستند برخی موضوعاتی که در دورهٔ قبل به نتیجه نرسید را به نتیجه برسانند.

مهدی عزیزی: به نظر من هم بزرگ‌ترین مزیت شیوهٔ کاری خانم آروین این بود که کسانی را در سیستم پیدا کرد که هم دیدگاهشان به او نزدیک بود و هم ورود تخصصی به حوزه‌های مختلف شهرداری داشتند. حالا من خودم را مثال نمی‌زنم. اما به نظرم می‌رسد شما هرکاری که بخواهید انجام دهید باید بروید افرادی که دیدگاهتان به هم نزدیک است را پیدا و توجیه کنید و البته آن افراد هم باید در حوزهٔ تخصصی‌ای که می‌خواهند با شما همکاری کنند دستی داشته باشد، مسائل و مناسبات را بفهمند، بروند سر اصل موضوع و شهرداری نتواند آن‌ها را دور بزند. به نظرم خانم آروین در این کار موفق بود. من بعداً که طرح‌ها و لوایح حوزهٔ شفافیت که در شورای پنجم مصوب شده بود را نگاه کردم دیدم چقدر تخصصی و خوب نوشته شده‌اند، چقدر روی زمین‌اند و فضایی و روی هوا نیستند. خب این اتفاق حتماً در نتیجهٔ مشورت با افرادی شکل گرفته که در حوزه‌های مربوطه متخصص بودند و آمدند با خانم آروین همکاری کردند. ما هم وقتی شروع به همکاری با خانم آروین در حوزهٔ شهرسازی کردیم سعی‌مان بر این بود که کار واقعی و روی زمین انجام دهیم و، همان‌طور که خدمتتان گفتم، دو موضوع تکمیل کارتابل شهروندی و الکترونیکی‌شدن صدور پایان ‌کار آپارتمانی را پیگیری کردیم.

ما واقعاً الکترونیکی‌شدن دریافت پایان‌ کار آپارتمانی را در دورهٔ قبل به یک نتیجه‌ای رساندیم، یعنی زیرساخت فنی و سامانه‌اش درست شد. اولش یک صفحهٔ خام بالا آورده بودند که شهروند معمولی که به آن مراجعه می‌کرد اصلاً نمی‌فهمید چطور باید خودش را معرفی کند، نمی‌دانست کد ملی‌ بزند یا کد شناسایی ملک را بزند. کد شناسایی هشت‌رقمی است اما سایت می‌گفت کد سیزده‌رقمی را وارد کن. ما سعی کردیم کاربری این صفحه را ارتقا دهیم. مثلاً گفتیم شما یک مثال از کدی که باید وارد شود در این صفحه بگذارید یا مثلاً عکس فیش نوسازی را بگذارید و روی آن نشان دهید که کدام کد باید وارد شود. آخرسر هم گفتیم این کارها را ول کنید، بگذارید طرف بتواند از روی نقشهٔ شهر تهران خانه‌اش را انتخاب کند و بگوید ملک من این است، و سیستمْ خودش اطلاعات ملک را بخواند.

مصاحبه‌کننده: شما می‌گویید دریافت الکترونیکی پایان ‌کار آپارتمانی به انجام رسید. پس چرا این سرویس الان فعال نیست؟

مهدی عزیزی: چون می‌گویند می‌خواهند به درگاه یکپارچه خدماتی دولت وصل شوند.

مصاحبه‌کننده: این موضوع را کمی باز می‌کنید؟

مهدی عزیزی: ببینید، شهرداری تهران طبق قانون ملزم است به درگاه ملی مجوزها و سامانهٔ ملی زمین متصل شود. مرکز تحول شهرداری به‌عنوان متولی پیگیری انجام این کار در شهرداری، تقریباً دو سال پیش، جلساتی را برگزار کرد اما بعد از یکی-دو جلسه، کار رها شد. حالا از هفت-هشت ماه پیش دوباره به‌جد شروع کرده است به جلسه‌گذاشتن.

مصاحبه‌کننده: با کجا؟

مهدی عزیزی: با سازمان فناوری اطلاعات کشور، سازمان اداری و استخدامی، وزارت اقتصاد و دارایی و سامانهٔ ملی زمین که ذیل وزارت اقتصاد و دارایی قرار دارد.

امیرحسین عبدالله‌زاده: و همچنین هیئت مقررات‌زدایی[۲۰].

مهدی عزیزی: بله، این‌ها ارکان بیرونی هستند. در شهرداری هم مرکز تحول و معاونت شهرسازی و سازمان فاوا به‌طور مستقیم درگیر این موضوع هستند.

من به‌طور اتفاقی فهمیدم که چنین جلساتی در حال برگزاری است، یعنی ما -شورا و کمیسیون شهرسازی- از ابتدا در این بازی نبودیم. با آقای سلیمی، مدیرکل تدوین ضوابط معاونت شهرسازی، رفیق شده بودم و یک بار او به من گفت من فردا فلان جلسه‌ام، شما نیستی؟ گفتم نه، چه جلسه‌ای؟ بعد زنگ زدم به مرکز تحول که شما فلان جلسه را دارید؟ گفتند بله. گفتم شورا را دعوت نکرده‌اید؟ گفتند نه، اما شما تشریف بیاورید، شورای برای ما مهم است و از این حرف‌ها. ما هم جلسه را رفتیم و از جلسهٔ بعدش دعوتمان می‌کردند. نکتهٔ بامزه این است که وقتی دعوت‌نامه می‌دهند هم آن را خطاب به آقای عباسی[۲۱] می‌فرستند و می‌گویند نماینده‌تان را بفرستید. یعنی به کلیت شورا کاری ندارند.

برگردم به سؤال شما. اگر بخواهم راستش را بگویم نمی‌دانم سرویس دریافت پایان‌ کار آپارتمانی از کی قطع شد. آبان سال گذشته ما -کمیسیون شهرسازی- جلسه‌ای با معاونت شهرسازی داشتیم که آقای جواهریان از کمیتهٔ شفافیت هم در آن جلسه حضور داشت. در آن جلسه من گفتم این سرویس به‌صورت الکترونیکی وجود دارد. سامانه را باز کردم و یک بار، از اول تا آخر، همهٔ مراحل را طی کردم. همهٔ اطلاعات لازم را هم خیلی سریع بارگذاری کردم چون از قبل مدارک و اطلاعات لازم را داشتم، وگرنه باز هم اگر شهروند عادی سراغ سامانه می‌رفت در آن گم می‌شد. خلاصه تا مرحلهٔ نهایی که پرداخت هزینهٔ دفتر خدمات بود رفتیم ولی آنجا گیر کردیم. سیستم پرداخت وصل نبود. گفتیم چرا سامانه به درگاه بانک وصل نیست؟ گفتند که قطعش کردیم تا بعد ببینیم چطور می‌خواهیم به درگاه ملی مجوزها وصل شویم!

مصاحبه‌کننده: به‌عنوان سؤال پایانی این بخش، نقش دفاتر خدمات الکترونیکی در به‌نتیجه‌نرسیدن الکترونیکی‌شدن فرایند صدور پروانه چه بود؟ نه‌تنها در دورهٔ قبل، که در دورهٔ فعلی هم این کار انجام نشد. این در حالی است که معاون شهرسازی در ماه اردیبهشت مصاحبه‌ای کردند و گفتند که فرایند صدور پروانه تا آخر ماه آینده صد درصد الکترونیکی می‌شود.

امیرحسین عبدالله‌زاده: بله، اصلاً در یکی از جلسات ایشان به مدیرکل تدوین ضوابط گفت که اگر این کار را تا فلان تاریخ انجام ندادی تو را می‌اندازم بیرون. درنهایت کار انجام نشد و آقای مدیرکل هم -البته به دلایل دیگری- مدیر باقی نماند.

مهدی عزیزی: حالا برویم سر اصل موضوع. بگذارید ابتدا ببینیم فلسفهٔ شکل‌گیری دفاتر خدمات الکترونیک و نقش آن‌ها چه بوده است. فلسفه‌اش از اسمش مشخص است؛ ما می‌خواستیم خدمات را الکترونیک کنیم، اما مشکلی داشتیم و آن این بود که اکثر مردم نمی‌توانستند به این سیستم الکترونیکی دسترسی داشته باشند. سال ۸۵ که دفاتر خدمات شکل گرفتند در حدود ۹ درصد از مردم به اینترنت دسترسی داشتند؛ سال ۹۸ یا ۹۹، این آمار در حدود ۹۱ درصد بود. به همین دلیل دفاتر خدمات الکترونیک شکل گرفتند تا دسترسی مردم به خدمات الکترونیکی را تسهیل کنند. اما خب دفاتر خدمات صرفاً تسهیل‌کنندهٔ ارائه خدمات به مردم باقی نماندند و در طول زمان خودشان جزئی از بدنهٔ شهرداری در فرایندهای حوزهٔ شهرسازی شدند و درواقع روابط و مناسباتی فارغ از بحث ارائهٔ خدمات الکترونیک بین دفاتر و شهرداری شکل گرفت.

دفاتر می‌توانستند نقش سازنده ای در ارائهٔ خدمات الکترونیک داشته باشند اگر ساختارشان مشابه کافی‌نت‌ها باقی می‌ماند. کافی‌نت واقعاً مثال خوبی در ایران است. کافی‌نتی می‌گوید اگر تو بلد نیستی بروی در سایت یارانه‌ها و ببینی دهکت چند است، من بلدم. کد ملی‌ات را بگو، بعد هم کدی که روی موبایلت آمده را برای من بخوان تا نتیجه را ببینیم. کافی‌نتی برای اینکه دهک تو را بگوید کاری ندارد که برای مثال تو ارتباطی با وزارت اقتصاد و دارایی داری یا نه، یا دهک درآمدی‌ات را درست اعلام کرده‌ای یا نه. اما درمورد دفاتر، این اتفاق نیفتاده است و ما نقش و وظیفهٔ خیلی بیشتری به دفاتر خدمات داده‌ایم. شما حتماً باید به دفتر خدمات منطقه‌ای که ملکت در آن قرار دارد بروی. و مثلاً اگر در منطقهٔ یک باشی، باید بروی مثلاً دفتر ۱۰۱؛ اگر بروی دفتر ۱۰۲ کارت یا انجام نمی‌شود یا سخت انجام می‌شود.

در رابطه با دفاتر چند اتفاق نامطلوب دیگر هم افتاده. یکی اینکه دفاتر شده‌اند کاربر تخصصی سامانه‌های شهرسازی، یعنی برخی کارها را خود کارمند شهرداری هم دیگر بلد نیست با سامانه انجام دهد و دفتر باید انجام دهد. به عبارتی شهرداری الان در برخی کارهای تخصصی متکی به کارشناسان دفاتر خدمات الکترونیک شده است و خودش از نیروی متخصص آن امور خالی شده است و این خیلی بد است. مثلاً الان بروید به معاونت شهرسازی شهرداری منطقه بگویید اطلاعات نقشه‌های معماری را در سیستم وارد کن بلد نیست. چه کسی بلد است؟ کارشناس بازدید دفتر خدمات الکترونیک که الان کارشناس متخصص حوزهٔ شهرسازی شده است.

اتفاق دوم، که مهم‌تر هم هست، این است که دفاتر در کارهایی که علی‌الاصول خودِ ذی‌نفع -متقاضی پروانه- باید انجام می‌داد هم ورود کرده‌اند. الان دفاتر کار تهیهٔ تایتل را هم انجام می‌دهند، نقشه را هم می‌کشند. یکی از مدیران کل معاونت شهرسازی در دورهٔ پیش می‌گفت که ۳۴ درصد دفاتر کارِ دفتر مهندسی را هم انجام می‌دهند. دفتر مهندسی یک نهاد خصوصی است. دفتر خدمات الکترونیک فقط باید کار کافی‌نتی را بکند نه کار دفتر مهندسی. اما کار دفتر مهندسی را هم دارد انجام می‌دهد و این اتفاق محل تعارض منافع است.

سومین اتفاق واگذاری بخشی از نقش‌های حاکمیتی شهرداری در حوزهٔ معماری و شهرسازی به دفاتر خدمات الکترونیک است. یک زمانی در حوزهٔ حمل‌ونقل و ترافیک هم چنین اتفاقی افتاده بود. یعنی مثلاً شما طرح ترافیک می‌خواستی باید دمِ دفتر را می‌دیدی تا مدارک تو را تأیید کند. بعد از آن دیگر کسی خیلی کاری به کار تو نداشت. البته دورهٔ پیش کلاً آن سیستم را ترکاندند. اما واگذاری نقش حاکمیتی در حوزهٔ معماری و شهرسازی هنوز هم به‌صورت جدی وجود دارد. مثلاً اینکه یک ملک خلاف دارد یا ندارد را دفتر تأیید می‌کند. اگر دفتر خدماتی به‌اشتباه بگوید که ملک خلاف دارد، مالک سه ماه باید دنبالش بدود که نشان دهد ملکش خلاف ندارد و دفتر اشتباه کرده است.

ببینید، شهرداری هم از واگذاری وظایف حاکمیتی‌اش به دفاتر استقبال می‌کند. ترجیح می‌دهد اینکه ملک خلاف دارد یا ندارد را دفتر مشخص کند که مردم اگر هم شکایتی دارند بروند سراغ دفتر. دفتر هم از این موضوع -واگذاری وظایف حاکمیتی- استقبال می‌کند چون او هم از این طریق کاسبی می‌کند. اصلاً‌ اگر این وظایف را نداشت که کسی با دفتر کاری نداشت. فکر کن وزارت اقتصاد و دارایی به کافی‌نت‌ها این اختیار را بدهد که آن‌‌ها بررسی کنند که طرف مثلاً مدارک درآمدی‌اش درست است یا نه و اگر درست است، تیک تأیید را بزنند یا این اختیار را به آن‌ها بدهد که درخواست بررسی مجدد مدارک را تأیید کنند. درحالی‌که الان این‌جور نیست. هر کسی به دهکش اعتراض داشته باشد خودش می‌تواند اعتراض را ثبت کند.

خلاصه این مثال را زدم که بین کافی‌نت و دفاتر خدمات الکترونیکی شهر مقایسه کنم. پس درمورد دفاتر، به‌خاطر این سه موضوعی که گفتم، دیگر موضوع کافی‌نت‌بودن مطرح نیست: یک اینکه شهرداری از کارشناس‌های حوزهٔ خودش خالی شده، دو اینکه شهرداری برخی وظایف حاکمیتی خودش را به دفاتر واگذار کرده، و سه اینکه دفاترْ خدماتی را ارائه می‌دهند که محل تعارض منافع است. به قول معروف، دفتر برای خودش «أنا رجل» شده است. این وضعیت بر نحوهٔ الکترونیکی‌شدن خدمات هم اثر گذاشته و تحقق آن حالت ایده‌آلی که شهروندسپاری انجام گیرد، یعنی شهروند این امکان را داشته باشد که صفر تا صد فرایند را خودش طی کند را دور از دسترس کرده است؛ لازمهٔ اینکه خود شهروند صفر تا صد فرایند را طی کند این است که فرایندها ساده شود، اصل محاسبات و پردازش‌ها در back-office (پسخوان) صورت گیرد و کاری که در front-office (پیشخوان) از شهروند خواسته می‌شود که انجام دهد یک چیز ساده باشد.

حرف من این نیست که در شرایط ایده‌آل ما نیازی به دفاتر خدمات نداریم، چون حتی در شرایطی که خودکارسازی و شهروندسپاری خدمات به‌طور کامل محقق شده باشد هم ممکن است افرادی باشند که نتوانند با سامانه کار کنند یا به هر دلیل ترجیح دهند به‌جای اینکه خودشان با سیستم و سامانه درگیر شوند، کار را بدهند دست جایی که مربوط به شهرداری است تا او برایشان انجام دهد. به عبارتی اگر بخواهیم خدماتمان همه‌جانبه و همه‌شمول باشد، باز هم به جایی مثل دفتر خدمات الکترونیک نیاز داریم. اما همان‌طور که پیش‌تر توضیح دادم، با وضعیت فعلی دفاتر خدمات، خیلی از مسیر اصلی منحرف شده‌ایم و ردپای این انحراف در الکترونیکی‌کردن خدمات هم دیده می‌شود.

یادم می‌آید آن زمان که پیگیر الکترونیکی‌شدن دریافت پایان‌ کار بودیم، من خیلی دعوا کردم سر اینکه اختیار تأیید اینکه ملکی خلاف دارد یا ندارد دست دفتر خدمات نباشد. اما آخر سر هم این دسترسی را برای دفاتر حذف نکردند و اگر الان هم دریافت الکترونیکی پایان‌ کار مجدد راه بیفتد، همچنان تأیید این موضوع در اختیار دفتر است.

مصاحبه‌کننده: اگر شهرداری بخواهد دفاتر را کلاً جمع کند چه مشکلی وجود دارد؟

مهدی عزیزی: یک مشکل این است که در حال حاضر در شهرداری کارشناسان متخصص در ورود و چک اطلاعات نداریم و جمع‌کردن دفاتر خلائی را به‌لحاظ نیروی تخصصی در شهرداری ایجاد می‌کند. البته این مشکل را یک ذره حل کرده‌ایم؛ شهرداری در سامانه برای مهندسان طراح و ناظر کارتابل مهندسی ایجاد کرده و مهندسان را الزام کرده است که خودشان اطلاعات مربوط به کار خودشان را در سامانه وارد کنند. البته هنوز هم خیلی‌ها -که از رفقای خودمان هم هستند- مثلاً نقشهٔ معماری را می‌کشند و آن را به دفتر می‌برند و می‌‌گویند تو اطلاعاتش را در کارتابل وارد کن، من خودم نمی‌توانم و بلد نیستم.

مطلب دوم این است که باید ببینیم با آن وظایف حاکمیتی که در حال حاضر بر عهدهٔ دفاتر است چه می‌خواهیم بکنیم. مثال می‌زنم؛ طبق قانون جامع خدمات‌رسانی به ایثارگران[۲۲]، ایثارگران در پرداخت عوارض صدور پروانهٔ ساخت‌وساز مشمول تخفیف می‌شوند. در حال حاضر چه کسی این موضوع را چک می‌کند؟ دفتر خدمات؛ معاونت شهرسازی شهرداری‌های مناطق حتی به این بخش از سامانه دسترسی هم ندارند. اگر این وظیفه را از دفتر بگیری، آن را به کدام قسمت در شهرداری می‌دهی؟ به معاونت شهرسازی می‌دهی؟ معاونت شهرسازی می‌گوید به من ارتباطی ندارد.

امیرحسین عبدالله‌زاده: ببینید، سال ۹۱ یک سامانهٔ خیلی خوب و به‌روز در حوزهٔ شهرسازی ایجاد شد، اما از آن زمان به بعد، این سامانه، جز در بخش دریافت عوارض، تغییر جدی‌ای نداشته است. همین اتفاق درمورد نقش‌ها و وظایف دفاتر خدمات الکترونیک هم افتاده است و ساختار و فرایندهای این دفاتر متناسب با تغییرات یک دههٔ اخیر تغییر نکرده است. درنتیجه لختی و جمود در آن رسوب کرده و آن سیستم جوان و شادابی که قرار بود به کمک شهرداری بیاید تبدیل به یک سیستم عجوزه شده و دیگر خودش به یک معضل و مانع و چالش برای شهرداری تبدیل شده است. بسیاری از مراحلی که شهروند برای دریافت پروانه در دفتر طی می‌کند را مجدداً باید در شهرداری هم طی کند؛ شهرداری می‌گوید این من هستم که باید زیر جواز تو را امضا کنم و دفتر مسئولیتی دراین‌باره ندارد، پس اسناد و مدارکت را برای من هم بیاور. یعنی آن ساختاری که قرار بود کمک‌کار شهرداری هم در پرفورمنس، هم در شفافیت و هم در هوشمندسازی باشد به‌کل دارد نتیجهٔ عکس می‌دهد و روزبه‌روز هم این وضعیت دارد وخیم‌تر می‌شود. این درگاه ملی مجوزها هم که جوان است و هنوز پا نگرفته ده-پانزده سال دیگر ممکن است چنین بلاهایی سرش بیاید، اگر در طول زمان پویا نباشد و تغییرات لازم را در ساختار، فرایندها و زیرساخت‌هایش ندهند.

مهدی عزیزی: چند سال است در شورا در مصوبات مختلف می‌نویسیم که شهرداری لایحهٔ بازنگری دفاتر را بیاورد، از جمله در آخرین مصوبهٔ تعرفهٔ خدمات دفاتر خدمات الکترونیک هم یک ماده گذاشتیم که شهرداری، تا پایان شهریور، لایحهٔ ساماندهی دفاتر خدمات الکترونیک را بیاورد.

امیرحسین عبدالله‌زاده: دفاتر سال‌هاست که از نظر اجرایی، رویه‌ای و محتوایی تکان نخورده‌اند. مثلاً مؤسسهٔ فناوران[۲۳]، چهار سال، معاون فنی و اجرایی نداشته است. حالا کمیتهٔ انضباطی دفاتر خدمات دست چه کسی است؟ دست همین معاونت مؤسسه. پس یعنی دفاتر خدمات هم چهار سال کمیتهٔ انضباطی نداشته‌اند. بگذریم که الان هم که مثلاً آمده‌اند کمیتهٔ انضباطی را تشکیل دهند، شدیدترین محکومیتِ کسی که تخلف سنگین کرده باشد این است که مثلاً یک ماه دسترسی‌اش به سامانه را ببندند. یا اگر بالاترین حد از تخلف و فساد در دفتری اتفاق بیفتد مثلاً می‌آیند تمام پرونده‌هایی که دست این دفتر است را به مدت سه‌ماه به دفتر دیگری واگذار می‌کنند. یعنی مجازات‌ها در حد یک شوخی است.

خلاصه حرفم این است که در این سال‌ها فرایندهای اجرایی دفاتر تکان نخورده، دفاتر لَخت، خانگی و اهلی شده و به قول معروف رسوب کرده‌اند، هرکاری که خواسته‌اند کرده‌اند و هیچ‌گونه بازدارندگی، نظارت، تنبیه و حتی تشویقی هم در کار نبوده و به‌مرور، بعد از ده سال، به چیزی تبدیل شده‌اند که کاملاً بر ضد اهداف اولیه از تشکیل آن عمل می‌کنند و روزبه‌روز هم این وضعیت دارد بدتر می‌شود.

به‌علاوه، چون منافع و، به‌تبع آن، تعارضِ منافع سنگینی حول این دفاتر به‌ وجود آمده. اگر بخواهید آن‌ها را حذف کنید، شروع می‌کنند به لابی‌کردن یا اینکه کار شهرداری را می‌خوابانند و می‌روند در فازی که شهرداری نتواند از جایش تکان بخورد. ببینید، زمان آقای حناچی -و البته الان هم چندان فرقی با آن زمان ندارد- ۵۰ تا ۷۰ درصد درآمد شهرداری از عوارض حوزهٔ شهرسازی تأمین می‌شد. اگر دو روز کار دریافت عوارض بخوابد، شهرداری چند صد میلیارد متضرر می‌شود. به عبارتی درآمدهای حوزهٔ شهرسازی رگ حیاتی شهرداری محسوب می‌شود و اهمیت حفظ این رگ حیاتی حتی افراد خوب و جسور را به‌شدت محافظه‌کار می‌کند. مثلاً آقای صارمی که به‌شدت به‌دنبال ایجاد تحول در دفاتر خدمات بود -معتقد بود دفاتر خدمات باید کلاً منحل شوند- بسیار محافظه‌کار شد و ترسید که نکند به دفاتر دست بزند و یکهو کار بخوابد و درآمد شهرداری تعطیل و شهرداری نابود شود. این ملاحظه، که در دورهٔ پیش و دوره‌های قبل از آن هم بود، و ایضاً شیطنت‌ها و تهدیدهایی که کسانی که با محدودیت یا تغییر در عملکرد دفاتر تعارض منافع دارند می‌کنند موجب شده است کسی به دفاتر خدمات دست نزند.

مهدی عزیزی: در همین رابطه بگذارید داستانی را برایتان بگویم. اوایل سال، آقای صارمی وظیفهٔ خیلی مهمی را به آقای عربی -مدیرکل تدوین ضوابط معاونت شهرسازی- سپرد و آن هم حذف مرحلهٔ تأییدیهٔ نقشه‌های معماری توسط شهرداری بود. درواقع آقای صارمی، آقای عربی و آقای سلیمی -که پیش از آقای عربی مدیرکل تدوین ضوابط بودند- بر این نظر بودند که وقتی مهندس معمار نقشه را تأیید و پای آن را مهر کرده، لزومی ندارد شهرداری هم نقشه را بررسی کند و بگوید درست است یا نه، یا مقررات ملی ساختمان در آن رعایت شده است یا نه. مسئولیت تأیید نقشه با مهندس معمار است و او هم صلاحیتش را از جای دیگری -سازمان نظام مهندسی ساختمان- گرفته است. اگر ما بعداً متوجه شدیم که نقشه مطابق ضوابط نبوده است، می‌رویم از مهندس معمار شکایت می‌کنیم تا پروانه‌اش باطل شود.

یعنی خلاصۀ حرفشان این بود که شهرداری صرفاً تطابق سطح و سطوحِ ملک و کاربری آن با طرح تفصیلی را کنترل کند و کاری به درست‌بودن نقشه نداشته باشد. از سال ۹۸ هم چک‌کردن سطح و سطوح سیستمی و خودکار شده بود و اصلاً نیازی به عامل انسانی نبود. قرار شد آقای عربی پیگیر حذف مرحلهٔ تأییدیۀ نقشه از فرایند صدور پروانه شود. اتفاقی که درنهایت افتاد این بود که از هفت مرحله‌ای که نقشه در آن چک می‌شد، پنج مرحله‌ای که در معاونت شهرسازی مناطق گردش می‌خورد حذف شد، اما دو مرحله‌ای که در دفاتر خدمات انجام می‌شد باقی ماند؛ در ماه اردیبهشت بود که گفتند دفاتر نقشه‌ها را کنترل کنند.

مصاحبه‌کننده: بررسی و تأیید نقشه توسط دفاتر محل تعارض منافع است؟

مهدی عزیزی: بله، گلوگاه است. کارشناس دفتر می‌گوید نقشه‌ات مشکل دارد و با مقررات ملی جور نیست. تو می‌گویی من هم می‌دانم مشکل دارد، اما ادارهٔ شهرسازی منطقه آن را تأیید کرده است. دفتر می‌گوید نه، به‌هرحال نقشه مشکل دارد و ما تأیید نمی‌کنیم، دمِ ما را ببین تا ما کار را بفرستیم جلو. البته این مثالی که گفتم حالت ضایع ماجراست. یک حالت دیگر این است که کارشناس دفتر به شما می‌گوید نقشه ایراد دارد -و راست هم می‌گوید که ایراد دارد- اگر بخواهی، ما می‌توانیم نقشه را برایت اصلاح کنیم. شما هم به‌عنوان کسی که خودش معماری نمی‌داند و نقشه‌اش را به یک شرکت مهندسی داده بوده، نقشه را برای اصلاح به دفتر می‌دهید که کار دوباره گره نخورد.

مصاحبه‌کننده: خب مگر دفتر نباید به مراجع بگوید که ایراد نقشه‌هایش چیست؟

مهدی عزیزی: چرا، ایرادها باید ثبت شوند.

مصاحبه‌کننده: خب پس با این حساب مراجع می‌تواند نقشه را جهت رفع ایرادات به هر شرکت مهندسی که بخواهد بدهد و لزومی ندارد حتماً از خدمات مهندسی دفاتر استفاده کند.

مهدی عزیزی: بله، همین‌طور است اما ممکن است دفتر ایرادات را یکی‌یکی به شما بگوید و شما را هی ببرد و بیاورد تا آخر سر شما هم بگویی که اصلاً نقشه را می‌دهم به خودت که اصلاح کنی. شما مثلاً بیست تومان به مهندس معمار داده‌ای تا نقشه را برایت مهر کند، پنج تومان هم به دفتر می‌دهی و دفتر هم واقعاً خدمات مهندسی به شما ارائه می‌کند. اما به‌هرحال گلوگاهی است که در خودش تعارض منافع دارد.

امیرحسین عبدالله‌زاده: دفاتر الان چند سال است که می‌خواهند در آیین‌نامهٔ جدید خودشان امتیاز دفتر خدمات را موروثی کنند. یعنی این‌ها این‌قدر خانگی شده‌اند که می‌گویند امتیاز دفتر، بعد از فوت صاحبش، به بازماندگان به ارث برسد، مثل اتفاقی که برای شرکت‌ها طبق قانون تجارت می‌افتد. اما دفاتر شرکت نیستند. حالا جالب است که آقای صارمی که به‌دنبال این بود دفاتر کلاً باید جمع شوند الان با انتقال امتیاز یکی از دفاتر به دختر صاحب دفتر موافقت کرده است. تازه در این مورد، صاحب دفتر هنوز در قید حیات است. یا اینکه دفاتر خدمات الکترونیکی درخواست دارند که یک اتحادیه تشکیل دهند و از ذیل مؤسسهٔ فناوران شهر خارج شوند. این نشان می‌دهد که شما با پدیده‌ای مثل مثلاً کافی‌نت یا دفتر خدمات قضایی یا پلیس +۱۰، که یک‌سری اپراتور سادهٔ بچه‌مثبت پشت کانتر آن نشسته‌اند، طرف نیستید.

مهدی عزیزی: بگذارید یک مطلب بامزه برای شما بگویم. شما می‌دانستید تعرفهٔ خدمات دفاتر پیشخوان دولت سه سال است که تغییر نکرده است؟ من با یکی از صاحب‌‌دفترها صحبت کرده‌ام. خودش عجیب آدم شریفی بود. می‌گفت می‌خواهم دفتر را جمع کنم چون دخل‌وخرج دیگر به‌زور به هم می‌رسد، من از صدوخرده‌ای میلیون درآمد ماهانه، صدمیلیونش را برای حقوق هفت کارمندم می‌دهم. می‌گفت اصلاً برنامهٔ بلندمدت دولت این است که دفاتر پیشخوان جمع شود و درواقع موبایل مردم بشود پیشخوان دریافت خدمات. دیگر لازم نخواهد بود کسی پشت کانتر بنشیند و خدمت دهد. البته دفاتر پیشخوان دولت، به‌خصوص در شهرستان‌ها، هنوز مزیت‌هایی دارند اما برنامهٔ دولت این است که دفاتر را جمع کند و به همین خاطر هم هست که تعرفه‌هایشان را زیاد نمی‌کند.

من باز هم تأکید می‌کنم که از نظر من، حذف‌کردن دفاتر خدمات الکترونیکی خطاست و ارائهٔ همه‌شمول خدمات به چنین ساختارهای تسهیلگری نیاز دارد، اما با توجه به وضعیت فعلی دفاتر شاید درستش این باشد که برای دوره‌ای این‌ها را حذف کنیم تا برخی گره‌ها از کار باز شود و کار راه بیفتد.

مصاحبه‌کننده: اگر الان به ابتدای همکاری‌تان با خانم آروین برگردید چه پیشنهادی به ایشان، چه در رابطه با تعریف دستورکارها و چه در رابطه با شیوهٔ پیشبرد آن، می‌کنید؟

مهدی عزیزی: موضوعی که حسرت خود خانم آروین بود -و من هم متقابلاً چنین حسرتی را دارم- این است که ما دیر با هم آشنا شدیم. اگر زودتر با هم آشنا شده بودیم شاید می‌شد خیلی کارها را بهتر پیش برد. آروین از بدو ورود به شورا هدفش از دورهٔ چهارساله را می‌دانست و شاید باید پیداکردن افراد مناسب برای محقق‌کردن این هدف را زودتر کلید می‌زد. مثلاً لیستی درست می‌کرد از افرادی که در حوزه‌های مختلف تخصص دارند و می‌توانند به او کمک کنند و روی تقویت این لیست کار می‌کرد. به‌علاوه، فراتر از افرادی که مستقیم با آن‌ها کار می‌کرد، روی شبکه‌سازی در شهرداری و شورا هم وقت و انرژی بیشتری می‌گذاشت. البته ایشان تا حدی این کارها را کردند، اما شاید با یک تأخیر زمانی، که موجب شد زمان از دست برود.

مصاحبه‌کننده: این شبکه‌سازی بر چه چیزی اثر می‌گذاشت؟

مهدی عزیزی: بر اینکه تغییرات عمیق‌تر و دائمی‌تر باشد و با جداشدن خانم آروین هم ادامه پیدا کند.

امیرحسین عبدالله‌زاده: بگذارید در تأیید صحبت آقای عزیزی، مثالی بزنم. در دورهٔ ششم، تا وقتی که آقای صدوقی و آقای جواهریان دوباره ریکاور نشده بودند، یعنی دوباره در جایگاهی قرار نگرفته بودند که بتوانند موضوع شفافیت را پیگیری کنند، می‌توانم بگویم سامانهٔ شفافیت تقریباً به محاق رفته بود. چرا؟ چون سیستم شهرداری به‌دنبال یک ریست فکتوری اساسی در این حوزه بود. خوشحال بود که دورهٔ‌ قبلی‌ها رفته‌اند و می‌تواند به حالت کارخانه برگردد. آقای صدوقی و آقای جواهرایان که ریکاور شدند دوباره به‌روزرسانی داده‌های سایت شفاف شروع شد و کارهایی که از دورهٔ قبل شروع شده بود آرام‌آرام پی گرفته شد.

مهدی عزیزی: موضوع دیگری که در ارتباط با سؤال قبلی شما می‌خواهم به آن اشاره کنم این است که به نظر من عدم درک ساختار درون شهرداری خیلی به کار خانم آروین آسیب زد. شیوهٔ کار ایشان این بود که در موضوعات مختلف ابتدا پایهٔ قانونی آن را می‌گذاشتند -همان که برای امور مختلف مصوبه می‌گرفتند- و بعد اجرای آن را از شهرداری پیگیری می‌کردند. اگر کارشناس ایشان در جلسه با کارشناسان و مدیران‌کل شهرداری به نتیجه نمی‌رسید، خود خانم آروین با معاون مربوطه جلسه می‌گذاشت. رویکرد ایشان در جلسات تعاملی بود، یعنی می‌گذاشت طرف شهرداری هم حرفش را بزند و با هم به یک جمع‌بندی مشترک برسند. این‌طور یادم می‌آید که بعد از این جلسات ما یک نامهٔ مفصل می‌زدیم و همهٔ توافقات جلسه را موردبه‌مورد و با جزئیات می‌نوشتیم. یک بار که بعد از مدت‌ها به یکی از این نامه‌ها مراجعه کردم گفتم بابا، ما چقدر علاف بودیم! چه دلیلی وجود داشت که چنین صورت‌جلسهٔ دقیقی نوشته شود؟

خلاصه رویکرد خانم آروین تعاملی بود. آقای گلپایگانی که آن زمان معاون شهرسازی بود هم چنین رویکردی داشت و دلش می‌خواست کارمندانش را قانع کند. اما این سیستمی نبود که در شهرداری درک شود. الان آقای صارمی می‌گوید یا فلان کار را انجام می‌دهی یا می‌‌اندازمت بیرون؛ با همین صراحت با طرف مقابلش رفتار می‌کند و عضو شورا هم با او همین‌قدر چکشی برخورد می‌کند. ببینید، شهرداری یک نظام پادگانیِ بالابه‌پایین دارد. بقیهٔ سازمان‌های دولتی هم همین هستند. در این سیستم، لزومی ندارد شما بخواهید کارشناس را قانع کنید و از او خواهش کنید که کاری را انجام دهد. اصلاً لازم نیست دلایل انجام کار را متوجه شود، بلکه باید مجبور شود.

مجبورکردن در شیوهٔ کار خانم آروین خیلی کم‌رنگ بود و باعث می‌شد کارها آن‌طور که باید به نتیجه نرسند. معاون یا مدیر مربوطه باید تحت فشار قرار گیرد و مجبور شود تا کاری را انجام دهد. اما شیوهٔ خانم آروین این بود که طرف را قانع کند که همکاری کند. شاید حرفم خیلی بی‌رحمانه به نظر برسد، اما مدیر باید مجبور شود و بترسد از اینکه اگر کاری را انجام ندهد، جایگاه و منافعش در خطر قرار می‌گیرد تا کار را پیگیری کند و کارشناسش را تحت فشار بگذارد که کار را مثلاً دوماهه انجام دهد وگرنه تبعات بدی برایش خواهد داشت. مثلاً خانم آروین باید جوری به آقای گلپایگانی فشار می‌آورد که او می‌دانست اگر کار را در وقت مقرر انجام ندهد روی صندلی معاونت نخواهد ماند و، به‌تبع آن، آقای گلپایگانی هم فشار مشابهی به معاون خود، آقای سلیمی، می‌آورد. این کاری است که الان در این دوره دارد انجام می‌شود و جواب هم داده است: یا این کار را انجام می‌دهی یا خداحافظ، یا فلان سند را امضا می‌کنی یا خداحافظ، دوتا گزینه بیشتر نداری. منِ عضو شورا یا مدیربالادست بنا ندارم تو را قانع کنم. حفظ جایگاهت منوط به اجرای این کار است.

شیوهٔ خانم آروین این نبود. شاید هم خاصیت دانشگاهی‌بودن ایشان بود که این شیوه را قبول نمی‌کرد.

امیرحسین عبدالله‌زاده: روش مذاکره و مصالحه با معاونان و تعارفات اداری و رفتارهای اداری و فرهیختگی جوابگو نیست. بلکه تهدید و فشار چندجانبه به مدیران به جهت اینکه خط‌مشی و سیاست شورای شهر را پیش ببرند و بهانه‌ها و اولویت‌های دیگر را مانع انجام کار عنوان ننمایند بهتر جواب می‌دهد. ابزارهای نماینده برای اعمال فشار اختیاراتی است که در عزل و نصب‌ها دارد یا اهرم‌های بودجه‌ای که در اختیار دارد. سیستم خانم آروین خیلی فرهیخته بود. سیستم شهرداری خیلی خشن‌تر و پراگماتیست‌تر از این حرف‌هاست.

مهدی عزیزی: خلاصه خانم آروین سیستم مدیریت بالابه‌پایین و پادگانی شهرداری را خیلی درک نکرده بود. حالا چرا سیستم پادگانی شده؟ شاید ریشه‌اش را باید در دوره‌های قبلی پیدا کنیم. به هرحال این سیستم ده-دوازده سال دست یک نظامی بوده است و با همین سیستم توانسته بود یک‌سری پروژه‌های بزرگ را به نتیجه برساند. آقای عباسی، که الان رئیس ما در کمیسیون شهرسازی است، موقعی که بزرگراه امام علی کشیده شد خودش قائم‌مقام شهردار منطقه بود. می‌گفت من وقتی رفتم بزرگراه را ببینم باور نمی‌کردم که چنین کاری در مدت یک‌سال‌وخرده‌ای انجام شده باشد. می‌گفت یک سال قبل که آنجا را دیده بودم بیابان بود، چطور الان یک بزرگراه کشیده است؟ خب این کار در همان سیستم پادگانی ممکن شد. شهردار منطقه یا باید پول می‌آورد یا خداحافظ، با چَک بیرونش می‌کردند. یعنی چک افسری می‌زدند توی گوش شهردار و خداحافظ. شاید باورتان نشود، اما عیسی شریفی -که الان زندان است اما آن موقع قائم‌مقام قالیباف بود- توی گوش شهرداری منطقهٔ ۱۳ چک زده بود که مردکه، چه کار داری می‌کنی؟ او هم خودش را جمع‌وجور می‌کند و از فردا با همان رویه با کارکنانش رفتار می‌کند تا کار انجام شود.

آقای عباسی این خاطره را نقل می‌کرد که آقای شریفی، در جلسه با شهرداران، آن بالا می‌نشست، دستش را هم می‌گذاشت روی قندان روی میز، قندان را محکم می‌زد روی میز و می‌گفت این کار باید تا فردا انجام شود، فردا انجامش می‌دهید. همین‌طور یکی‌یکی برای همهٔ شهرداران تکلیفی مشخص می‌کرد و بعد هم بلند می‌شد و می‌رفت. اصلاً مجال نمی‌داد که کسی بخواهد توضیح بدهد که چرا نمی‌توان کاری را انجام داد. دستش را محکم می‌زد روی میز و می‌گفت این کار باید انجام شود و هفتهٔ دیگر می‌آیی گزارشش را می‌دهی. طرف می‌گفت به خدا امکان‌پذیر نیست. شریفی می‌گفت پس ده روز دیگر گزارشش را می‌دهی. همین. ظرف نیم‌ساعت به ۲۲ شهردار منطقه دستورکار می‌داد. آقای عباسی می‌گفت همه وقتی از جلسه می‌رفتند بیرون دست و پایشان می‌لرزید. ببینید، داریم درمورد شهردار منطقه‌ای صحبت می‌کنیم که پانصد تا هزار تا نیرو زیردستش دارد.

به‌هرحال این ساختار پادگانی در شهرداری پیاده شده است و واقعاً باید تا حدی منطبق بر همین منطق جلو رفت. باید بفهمی که در مقابل شهرداریچی باید بکوبی روی میز و آن‌ها باید بدانند اگر کار را انجام ندهند جایگاهشان در خطر قرار می‌گیرد؛ برشان می‌دارند و یک نفر دیگر را جایشان می‌گذارند. نفر بعدی که می‌آید می‌پرسد برای چه نفر قبلی من را برداشتند؟ می‌گویند فلان کار را نخواست یا نتوانست انجام دهد. این یکی می‌گوید باشد، من سریع انجامش می‌دهم تا جایگاهم در خطر قرار نگیرد. درکل حرفم این است که درک ساختار اداری و شیوهٔ مدیریت منابع انسانی در هر مجموعه‌ای که به آن وارد می‌شویم تا در آن تغییر ایجاد کنیم ضروری است. شما باید بفهمید آن ساختار چطور کارش را انجام می‌دهد تا بتوانید روی آن ساختار سوار شوید و تغییرات موردنظرتان را ایجاد کنید.

مصاحبه‌کننده: این نکاتی که گفتید ناظر به شیوهٔ پیشبرد کارها بود. در رابطه با هدف‌گذاری‌ها هم پیشنهادی برای خانم آروین داشتید؟ برای مثال در اوایل مصاحبه به این موضوع اشاره کردید که از نظر شما (آقای عزیزی) الکترونیکی‌کردن یک یا چند مرحله که بین چند فرایند مشترک بود مسیر بهتری بود نسبت به اینکه روی تمام‌الکترونیکی‌شدن یک فرایند تمرکز شود.

مهدی عزیزی: به نظرم اصل هدف‌گذاری‌ها درست انجام شده بود. اما در خردکردن کار، دو مدل می‌شد عمل کرد: برمبنای نوع فرایند یا برمبنای مرحله‌ای مشترک بین فرایندهای مختلف. به نظر من، درست است که اگر روی یک مرحلهٔ مشترک دست می‌گذاشتیم، کل فرایند مثلاً پایان ‌کار الکترونیکی نمی‌شد، اما یک گام کلیدی در الکترونیکی‌شدن فرایندهای حوزهٔ شهرسازی برداشته شده بود، شبیه کاری که الان در رابطه با اتصال شهرداری به درگاه ملی مجوزها رویش دست گذاشته شده است، اینکه مرحلهٔ تشکیل پرونده، فارغ از اینکه برای دریافت کدام خدمت باشد، بیاید روی درگاه ملی.

پس به‌طور کلی در هدف‌گذاری اختلاف‌نظری نداشتیم. اختلافاتی که در شیوهٔ پیشبرد کار وجود داشت هم آن‌قدرها مهم و عمده نبود.

در پایان می‌خواهم به این نکته اشاره کنم که اعضای شورا عمدتاً درگیر روزمرگی می‌شوند، اینکه اگر لایحه‌ای، برنامه‌ای یا طرحی می‌آید آن را بررسی و درباره‌اش اظهارنظر کنند. اما به نظر من کمیتهٔ شفافیت و شهر هوشمند از معدود کمیته‌های شورای پنجم بود که برای خودش هدف مشخصی داشت و می‌خواست هدفش را در اتفاقاتی که در شهرداری می‌افتد پیگیری کند و این مزیت بزرگ کمیتهٔ شفافیت و شهر هوشمند بود که دیگر کمیته‌ها و کمیسیون فاقد آن بودند.

مصاحبه‌کننده: آقای عبدالله‌زاده، شما نکته‌ای ندارید؟

امیرحسین عبدالله‌زاده: اول درمورد خودم، اگر الان به ابتدای دورهٔ همکاری با خانم آروین برمی‌گشتم، نگاه و افق بلندتری را ترسیم می‌کردم و همچنین کاری را که در یک سال انجام دادم شاید می‌توانستم در دو ماه انجام دهم. ببینید، من همین اردیبهشت پارسال (۱۴۰۱) دو روز در اتاق کمیتهٔ شفافیت نشستم و کار کردم و با همین کار دوروزه پیش‌نویس طرح درگاه یکپارچهٔ استعلامات[۲۴] را درآوردم. یعنی اگر دوباره برگردم یک‌سری کارها را با فشار و گستردگی و عمق بیشتر از منظر شفافیت، انتشار عمومی اطلاعات و بازکردن فضا برای عموم ذی‌نفعان انجام خواهم داد.

الان هم دو-‌سه‌ تا موضوع در حوزهٔ شهرسازی هست که قصد دارم آن‌ها را به طرح تبدیل کنم. اگر این موارد به تصویب اعضا برسد، خودبه‌خود، یک اتفاق ویژه در حوزهٔ شهرسازی و مالی شهرداری رخ خواهد داد. برای مثال من هفتهٔ پیش آقای صادقی[۲۵] را به این جمع‌بندی رساندم که طرحی بنویسیم درخصوص شفافیت محل‌های درآمدی شهرداری از حوزهٔ شهرسازی و ایضاً بحث تهاترهای نقد و غیرنقد که شهرداری در حوزهٔ درآمدی انجام می‌دهد. این کاری است که خانم آروین در دورهٔ قبل به مرز انجام آن رسید، اما دیگر اجازۀ ادامه و اتمام فرایند را به ایشان ندادند. فکر می‌کنم اگر موانعی که پیش آمد پیش نمی‌آمد و خانم آروین هم با همان انرژی و انگیزه‌ای که پیش از آن موضوع شفافیت را پیش برده بود شش ماه دیگر ادامه می‌داد، این دو موضوع به نتیجه می‌رسید و به هدف خود در شفافیت نزدیک‌تر می‌شدیم.

مصاحبه‌کننده: منظورتان از بحث تهاترهای شهرداری راه‌اندازی بازار آنلاین تهاتر است؟

امیرحسین عبدالله‌زاده: بازار آنلاین تهاتر به‌خصوص در حوزهٔ درآمدهای حوزه شهرسازی. مصوبهٔ راه‌اندازی این بازار اواخر دورهٔ پنجم به تصویب رسید[۲۶]، ولی من به دنبال پیش‌نویس اولیهٔ آن هستم و می‌خواهم آن را تبدیل به لایحه کنم که از طرف شهرداری به شورا ارائه و ان‌شاءالله تصویب شود. دورهٔ پیش، آقای هاشمی[۲۷] آن پیش‌نویس اولیه را که حاصل تلاش خانم آروین و تیم ایشان بود هوا کرد.

موضوع دیگری که از نظر من اهمیت دارد و تحقق آن اتفاقات عجیب‌وغریبی را در رابطه با استعلامات حوزهٔ شهرسازی رقم خواهد زد وصل‌شدن شهرداری به درگاه ملی مجوزهاست. الان در این موضوع هم پرده‌نشین شده‌ایم که بیاییم سه نفر از نمایندگان تأثیرگذار شورا و کارشناسانشان را توجیه کنیم که بروند در جلسات مرتبط چه بگویند که کار پیش برود.

نکتهٔ بعدی که می‌خواهم به آن اشاره کنم این است که برخی اهدافی که خانم دکتر آروین در دورهٔ قبل در حوزهٔ شهرسازی دنبال می‌کرد به مدت‌زمان بیشتری برای اینکه به نتیجه برسد نیاز داشت. حوزهٔ شهرسازی به نظر من یک حوزهٔ ده‌ساله است. اگر کسی با همان اشل خانم آروین بتواند ده سال در این حوزه کار کند، خواهد توانست آن تحول جدی که موردنظر است را ایجاد کند.

ببینید، حوزهٔ شهرسازی حوزهٔ سخت و پیچیده‌ای است و ایضاً رگ حیاتی شهرداری به آن وصل است. مثل نخاع در بدن انسان می‌ماند. عمل نخاع با اینکه عمل خیلی ساده‌ای است، اما سی-چهل ساعت طول می‌کشد. در مقایسه، عملی مثل عمل زانو زیر ده دقیقه انجام می‌شود. تغییر و تحول در حوزهٔ شهرسازی هم مثل عمل نخاع می‌ماند؛ یک حرکت اشتباه می‌تواند منجر به نابودی اصلاح‌گر و همچنین شهرداری که به او رأی داده‌اند شود.

خلاصه خانم آروین زمان کافی برای ایجاد تحول در حوزهٔ شهرسازی را نداشت. به‌علاوه، به نظرم جامعه هم هنوز به فرهیختگی لازم برای درک شفافیت نرسیده بود. مثلاً شخصی که مسئول امور توسعهٔ نرم‌افزار در سازمان فناوری بود به من می‌گفت فلانی، به‌خاطر تو این کارهایی که می‌گویی را انجام می‌دهم، اما گیریم که درگاه شهروندی را هم ایجاد کردیم، چه کسی از این درگاه استفاده خواهد کرد؟ مردم اصلاً به آنجا سر نمی‌زنند.

آن موقع بحث درگاه ملی مجوزها و خیلی از سامانه‌های ارائهٔ خدمات دولت مثل درگاه پرداخت مالیات سازمان مالیاتی، درگاه سوپرخفن سامانهٔ ملی تجارت و درگاه تأمین اجتماعی را نداشتیم و مردم سواد سایبرنتیک آن را نداشتند که با گوشی‌شان کار اداری انجام بدهند و مجوز بگیرند و امثال این‌ها. اما الان می‌توانم بگویم حتی پیرزن‌ها و پیرمردها هم سراغ این سامانه‌ها رفته‌اند. سازمان مالیاتی که اصلاً سیستم ممیز را جمع کرده و دریافت مالیات را کلاً روی سامانه برده است. سیستم قبلی‌اش به‌لحاظ پیچیدگی، فسادخیزبودن و فرسوده‌بودن، نابودتر و وحشتناک‌تر از شهرداری بود.

مهدی عزیزی: سازمان امور مالیاتی گفت حتی اگر درآمد من از بین برود ایراد ندارد، من سیستم ممیز را جمع می‌کنم.

امیرحسین عبدالله‌زاده: خلاصه زمان خانم آروین هنوز فرهیختگی استفاده از پیشخوان موبایل و شفافیت و این‌ها نبود. هیچ‌وقت حرف حرف مسئول سامانهٔ شهرسازی در سازمان فاوا را یادم نمی‌رود. گفت فلانی، به‌خاطر راضی‌کردن تو کارتابل شهروندی شهرسازی را راه می‌اندازم، ولی بدان که کارتابل شهرسازی به هیچ دردی نمی‌خورد چون هیچ‌کس از آن استقبال نمی‌کند. من گفتم اشکالی ندارد، تو انجام بده، بعداً پاخورش بیشتر می‌شود. ولی من هم واقعاً همان موقع دلم قرص نبود که روزی می‌رسد که میلیون‌ها نفر کاربر سامانهٔ «تهران من»، که کارتابل شهرسازی هم درون آن قرار دارد، می‌شوند.

مهدی عزیزی: البته ایشان دربارهٔ درگاه ملی مجوزها هم همین را می‌گوید. می‌گوید مردم استقبال نمی‌کنند. یعنی در حال حاضر نیز با وجود اجبار قانون به پیوستن دستگاه‌ها به درگاه ملی مجوزها و صدور الکترونیکی مجوزها و فشار بیرونی وزارت اقتصاد، همچنان شرکت فناوران استدلال‌های خود را برای عدم شهروندسپاری دارد.

امیرحسین عبدالله‌زاده: خلاصه حرف من این است که موضوعاتی مثل شفافیت، انتشار عمومی، الکترونیکی‌کردن و نظایر آن، آن موقع هنوز در فهم جامعه نبود و مطالبهٔ جامعه هم نبود. الان خیلی از آن حرف‌ها جزء بدیهیات شده است. یعنی اگر خانم آروین و پکیج تیم همراه ایشان در شورا و تیم شهرداری در دورهٔ قبل چهار سال دیرتر آمده بودند، کاری که ایشان در دورهٔ قبل طی چهار سال انجام دادند را به نظر من الان طی یک سال انجام می‌دادند و می‌توانستند افق‌ها و قله‌های جدیدی را بزنند.

مصاحبه‌کننده: خانم آروین، اوایل سال ۹۸، نطق پیش‌ازدستوری با عنوان «به نام مردم، به کام بسازبفروش‌ها» در جلسهٔ صحن شورا ایراد کردند که، به‌طور مختصر، حرف اصلی‌اش این بود که شهر تهران سال‌ها در همدستی بسازبفروش‌ها با رأس مدیریت شهری و مدیران میانی اداره شده و فضا و هوای شهر خیلی ارزان فروخته شده و حالا هم که ما، دوره‌پنجمی‌ها، می‌خواهیم عوارض ساخت‌وساز را افزایش دهیم، دائم تحت فشار هستیم که از تصمیم به به‌روزرسانی ضرایب فرمول محاسبۀ عوارض و افزایش آن عقب‌نشینی کنیم. به‌عنوان کارشناسان متخصص حوزهٔ شهرسازی، اولاً چقدر با این تصویرسازی خانم آروین که شهر در همدستی آن سه ضلع اداره شده است موافقید، و ثانیاً چقدر با این تصویرسازی خانم آروین، که در پی تصمیم شورای پنجم به به‌روزرسانی و افزایش ضرایب، انواع لابی‌ها و مقاومت‌ها در مقابل این تصمیم شروع شده است موافق هستید؟

مهدی عزیزی: در اینکه شهر دستِ سرمایه‌داران است شک نکنید. قبلاً بوده و هنوز هم هست. دو تا فکت از اتفاقات این دوره در تأیید این حرف می‌گویم. یکی اینکه شهرداری لایحه‌ای آورد که عوارض ساخت‌وساز هتل ۶۰ درصد کم شود. هفتهٔ بعد از آن قرار بود لایحهٔ تعیین عوارض ساختمانی بررسی و تصویب شود. ما گفتیم لایحهٔ کاهش عوارض ساخت‌وساز هتل را نگه داریم و هر تغییری قرار است در عوارض ساخت‌وساز صورت گیرد را در لایحهٔ تعیین عوارض ساختمانی اعمال کنیم. گفتند نه، بررسی لایحهٔ کاهش عوارض ساخت‌وساز هتل فوریت دارد. حالا دلیلش چه بود؟ دلیلش این بود که صاحب یکی از هتل‌های بزرگ تهران می‌خواهد یک هتل جدید در ولنجک بسازد و شهرداری، برای کار این یک نفر، یک لایحه به شورا داد! پس بله، شهر دست سرمایه‌داران است و در آن دوره هم بود. آیا این گروه شورا و شهرداری را تحت فشار می‌گذارند؟ بله، تحت فشار می‌گذارند. در این دوره ما در لایحهٔ عوارض ساختمانی گفتیم روی تراکمی که مازاد بر طرح تفصیلی داده می‌شود، یا به عبارتی انتفاعی که از ساخت‌وساز بیشتر حاصل می‌شود، جداگانه عوارض گرفته شود. اسمش را هم گذاشتیم «عوارض تأمین سرانه» اما شهرداری به آن می‌گفت O4. بعد از اجرای این لایحه، یکی از اعضای شورا آمد گفت این اوشار -منظورش همان O4 بود- چیست؟ باید یک فکری برای آن کنیم. یعنی به او رسیده بود که یک چیز جدیدی به اسم به قول ایشان اوشار باعث شده سازنده‌ها مجبور به پرداخت پول بیشتری شوند و ایشان هم بر علیه اوشار موضع گرفت.

اگر بخواهم یک مثال دیگر بزنم، سال پیش شهرداری لایحه‌ای آورد برای اینکه ساختمان‌سازها تا ۴۰ درصد روی عوارض ساختمانی تخفیف بگیرند. اجرایی هم شد و در اخبار نوشتند که شهرداری دوهزاروششصد میلیارد تومان تخفیف به صاحبان سرمایه داده است. اکثر کسانی که از این تخفیف استفاده کردند هم سازندگان منطقهٔ یک بودند. پس خلاصه این حرف درستی است که سرمایه‌داران شهر فشار می‌آورند و لابی می‌کنند.

اما درمورد آن موضوع خاصی که خانم آروین در رابطه با آن نطق کرد اتفاقاً ماجرا برعکس شد. یعنی به‌روزرسانی ضرایب به‌شیوه‌ای انجام گرفت که ضریب برای مناطق بالاتر از خط انقلاب افزایش پیدا کرد و برای مناطق پایین‌تر از خط انقلاب کاهش. سیاست معاون شهرسازی وقت این بود که در به‌روزرسانی ضرایب امتیاز بیشتری به مناطق کمتربرخوردار و فرسوده‌تر شهر داده شود. البته از نظر من این کار اشتباه بود و بهتر بود اصلاً ضریب تعدیلی تعیین نشود.

امیرحسین عبدالله‌زاده: من هم این‌طور به یاد می‌آورم که بعد از جلسه‌ای که خانم آروین در آن نطق کردند به ایشان گفتم حرفی که دربارهٔ به‌روزرسانی ضرایب زدید اشتباه بود. ببینید، سال ۹۳، شهرداری فرمولی برای محاسبهٔ نرخ عوارض ساختمانی تعیین می‌کند و یکی از ضرایب این فرمول (ضریب p) را هم خیلی بالا در نظر می‌گیرد، به‌طوری که میزان عوارض ساخت‌وساز نزدیک به ۷ درصد ارزش معاملاتی ملک می‌شود. درواقع یک جهش وحشتناک در میزان عوارض ایجاد می‌شود. فرمول طی سال‌ها ثابت می‌ماند اما ضریب p را سال‌به‌سال به‌روز می‌کنند تا اینکه در سال ۹۷ میزان عوارض ساختمانی به حدود ۵/۰ درصد ارزش معاملاتی ملک می‌رسد.

مهدی عزیزی: این یعنی فاجعه!

امیرحسین عبدالله‌زاده: یعنی اگرچه رقمِ ریالیِ عوارض، به خاطر جهش قیمت دلار و مسکن، هر سال افزایش پیدا می‌کرد، اما سهم آن از ارزش ملک ساخته‌شده کمتر و کمتر می‌شد؛ مثلاً دلار ده برابر شده بود اما عوارض ساخت‌وساز ۶۰-۷۰ درصد افزایش پیدا کرده بود. سال ۹۷، در مصوبهٔ شورا، ضریب p طوری به‌روز می‌شود که سهم عوارض برای مناطق بالا حدود ۲ درصد می‌شود و برای مناطق پایین تقریباً بدون تغییر (در حدود ۷/۰درصد) باقی می‌ماند. درواقع به‌روزرسانی ضریب در سال ۹۷، در حد خودش، یک جهش قیمتی در هزینه‌های جواز ساخت‌وساز برای مناطق بالا ایجاد کرد.

مهدی عزیزی: پس درواقع حرف خانم آروین در نطقشان که شورا دارد از تصمیم خودش مبنی بر افزایش سهم عوارض عقب‌نشینی می‌کند حرف دقیقی نبود. آن چیزی که خانم آروین درمورد آن نگران بود به مصوبهٔ شورا مربوط نمی‌شد، بلکه به بخشنامهٔ آقای جهانگیری[۲۸] در سال ۹۹ برمی‌گشت. وقتی ضریب قیمت منطقه‌ای در سال ۹۹ وحشتناک بالا رفت، ایشان با بخشنامه‌کردن ضریب تعدیل، سهم عوارض ساختمان را به ۳۶ درصد و در سال بعد به ۱۶ درصد رساند. این ضریب به اسم خود ایشان هم معروف شد؛‌ آقای سالاری می‌آمد و در صحن می‌گفت «بله، ضریب جهانگیری …»

امیرحسین عبدالله‌زاده: در نقد رویکرد خانم آروین در نطقی که داشتند، نگاه دیگری هم هست که می‌گوید قرار نیست درآمد شهر را از آن پنج یا ده هزار نفری که دارند بسازبفروشی می‌کنند دربیاوریم. طبق این نگاه، شهر دارد به نه میلیون نفر سرویس می‌دهد و اینکه ما ده هزار نفر را بچزانیم تا خرج مدیریت شهر را درآوریم خیلی عدالت‌محور نیست.

در پایان مایلم خاطره‌ای را که قبلاً بارها گفته‌ام و بعد از این هم بارها خواهم گفت برای شما بگویم. آقای صارمی سال ۹۴ آمد سر کلاس ما در دانشگاه و گفت شما فکر می‌کنید شهردار تهران چه کسی است؟ ما همه یک‌صدا گفتیم آقای قالیباف. گفت کورخواندید، تهران را دارند چندتا بسازبفروش اداره می‌کنند، آقای قالیباف که کاره‌ای نیست. البته این جمله انگار همین الان هم برقرار است و آن‌ها هستند که تعیین می‌کنند عوارض چقدر باشد یا چه کسی در حوزهٔ شهرسازی مدیر باشد.

مهدی عزیزی: بله، دورهٔ قبل هم که ضرایب به آن شکل به‌روزرسانی شد از دستشان دررفت و الان دارند درستش می‌کنند. در همین دوره هم برای مثال مصوبهٔ شورا این بود که پرونده‌هایی که با رأی کمیسیون مادۀ ۵ پروانه می‌گیرند دو برابر عوارض بدهند، اما این را هم دوستان دارند زحمت می‌کشند و به حالت قبل برمی‌گردانند.

مصاحبه‌کننده: خیلی ممنونم از وقتی که در اختیار ما گذاشتید.

مهدی عزیزی: من هم به‌نوبۀ خودم از شما تشکر می‌کنم.

امیرحسین عبدالله‌زاده: من هم از شما ممنونم.

 

[۱] زهرا صدراعظم نوری، عضو پنجمین دورهٔ شورای شهر تهران و رئیس کمیسیون «سلامت، محیط‌زیست و خدمات شهری» شورا

[۲] کمیتهٔ نما کمیسیونی است که بر مبنای تفاهم بین سازمان نظام مهندسی و معاونت معماری و شهرسازی شهرداری تهران از سال ۱۳۹۴ شکل گرفته و وظیفهٔ بررسی و صدور تأییدیهٔ نمای ساختمان‌ها را بر عهده دارد. اعضای این کمیته عبارت‌اند از: معاون شهرسازی و معماری شهرداری منطقه، کارشناس حوزهٔ شهرسازی و معماری شهرداری منطقه، نمایندهٔ اداره‌کل معماری و ساختمان، نمایندهٔ کمیسیون معماری و شهرسازی شورا، دو نفر از استادان صاحب‌نظر دانشگاهی به پیشنهاد مدیرکل معماری و ساختمان، یک نفر حرفه‌مند با تخصص معماری به پیشنهاد جامعهٔ مهندسان مشاور ایران.

[۳] اعضای شورای معماری عبارت‌اند از: شهردار منطقه، معاون شهرسازی و معماری منطقه، رئیس صدور پروانه منطقه، رئیس نظارت فنی منطقه، رئیس طرح تفصیلی منطقه و یک نفر کارشناس متخصص (بدون حق رأی).

[۴] مصوبهٔ «الزام شهرداری تهران به انتشار عمومی اطلاعات شهرسازی»، مصوب ۲۹/۰۷/۹۷

[۵] محمد سالاری، عضو پنجمین دورهٔ شورای شهر تهران و رئیس کمیسیون «شهرسازی و معماری» شورا

[۶] ضابطهٔ طرح تفصیلی برای یک ملک شامل پهنه‌بندی (نوع کاربری) حداکثر تراکم ساختمانی مجاز، حداکثر تعداد طبقات، حداکثر سطح اشغال، حداقل اندازة قطعات و حداقل عرض معبر می‌شود.

[۷] منظور کمیسیونی است که بنا بر مادۀ ۷ آیین‌نامة اجرایی مادۀ ۱ قانون «اصلاح لایحة قانونی حفظ و گسترش فضای سبز در شهرها» تشکیل می‌شود. ترکیب اعضای این کمیسیون در کلان‌شهرها عبارت است از: دو نفر از اعضای شورای اسلامی شهر، یکی از معاونان شهردار، رئیس یا مدیرعامل سازمان بوستان‌ها و فضای سبز شهر، یک قاضی رسمی دادگستری. اخذ نظر این کمیسیون درخصوص نوعیت ملک (باغ بودن یا نبودن) یکی از مراحل صدور پروانه‌های ساختمانی است.

[۸] حمیدرضا صارمی، معاون «شهرسازی و معماری» شهرداری تهران هم‌زمان با شورای ششم

[۹] نگاه کنید به «۲ روایت از رونق ساخت و ساز در پایتخت؛ مسکن سازی یا آمارسازی؟»

[۱۰] سازمان «بوستان‌ها و فضای سبز» شهرداری تهران

[۱۱] مرکز «نوسازی و تحول اداری» ذیل معاونت «برنامه‌ریزی، توسعهٔ سرمایهٔ انسانی و امور شورا»ی شهرداری تهران

[۱۲] مرکز «مطالعات و برنامه‌ریزی شهر تهران» ذیل معاونت «برنامه‌ریزی، توسعهٔ سرمایة انسانی و امور شورا»ی شهرداری تهران

[۱۳] عبدالرضا گلپایگانی، معاون «شهرسازی و معماری» شهرداری تهران در دورهٔ پنجم شورای شهر، هم‌زمان با تصدی سِمَت شهردار توسط پیروز حناچی

[۱۴] محمد سالاری، عضو پنجمین دورهٔ شورای شهر تهران و رئیس کمیسیون «شهرسازی و معماری» شورا

[۱۵] مصوبهٔ «تعیین مأموریت‌ها، حدود اختیارات و مسئولیت‌های شوراهای معماری مناطق»، مصوب ۲۶/۰۹/۹۸

[۱۶] مصوبهٔ «طراحی، پایش و اجرای نماهای شهری»، مصوب ۲۳/۱۰/۹۷

[۱۷] مصوبهٔ «تعیین مأموریت‌ها، حدود اختیارات و مسئولیت‌های شوراهای معماری مناطق»، مصوب ۲۶/۰۹/۹۸

[۱۸] مصوبهٔ « چارچوب اختیارات و وظایف كمیسیون‌های داخلی مناطق»، مصوب ۱۱/۰۳/۹۹

[۱۹] سی‌تی‌اس (Customer Technical Suppor) سرواژهٔ انگلیسی مخفف پشتبیانی فنی مشتریان است.

[۲۰] هیئت «مقررات‌زدایی و تسهیل صدور مجوزهای کسب‌وکار» ذیل وزارت «امور اقتصادی و دارایی»

[۲۱] مهدی عباسی، عضو ششمین دورهٔ شورای شهر تهران و رئیس کمیسیون «شهرسازی و معماری» شورا

[۲۲] قانون جامع خدمات‌رسانی به ایثارگران، مصوب ۰۲/۱۰/۹۱

[۲۳] مؤسسهٔ «فناوران شهر» ذیل سازمان «فناوری اطلاعات و ارتباطات» شهرداری تهران. این مؤسسه وظیفهٔ سیاست‌گذاری، تعیین خط‌مشی، ارزیابی، پایش، مدیریت و راهبری دفاتر خدمات الکترونیک شهر را بر عهده دارد.

[۲۴] مصوبهٔ «الزام شهرداری تهران به ارائه لایحه یكپارچه‌نمودن درگاه صدور مجوزها، گواهی‌ها، استعلامات و خدمات غیرحضوری شهرداری تهران» مصوب ۰۱/۰۳/۱۴۰۱. در این مصوبه شهرداری ملزم شده است تا لایحه‌ای برای ایجاد درگاه واحد ارائهٔ خدمات الکترونیکی شهرداری، با رعایت استانداردها و الزامات اسناد بالادستی، تهیه و به شورای شهر ارائه کند.

[۲۵] احمد صادقی، عضو ششمین دورهٔ شورای شهر تهران و رئیس کمیتهٔ «شفافیت و شهر هوشمند» ذیل کمیسیون «برنامه و بودجه» شورا

[۲۶] مصوبهٔ «دستورالعمل چگونگی فعالیت و فرایند تهاتر در بازار الكترونیكی تهاتر منابع غیرنقد شهرداری تهران»، مصوب ۲۲/۰۴/۱۴۰۰

[۲۷] محسن هاشمی رفسنجانی، عضو و رئیس پنجمین دورهٔ شورای شهر تهران

[۲۸] اسحاق جهانگیری، معاون اول رئیس‌جمهور در زمان ریاست جمهوری حسن روحانی (۱۳۹۲-۱۴۰۰)

مصاحبه با صنم عابدی- شهریور ۱۴۰۲

مصاحبه‌کننده: برای شروع لطفاً خودتان را معرفی کنید و بفرمایید که تعامل و همکاری‌تان با کمیتهٔ شفافیت و شهر هوشمند چگونه شکل گرفت.

صنم عابدی: من صنم سادات عابدی هستم. قبل از آشنایی با کمیتهٔ شفافیت و ورود به آن، در خبرگزاری ایلنا، خبرنگار حوزهٔ شهری بودم و اخبار حوزهٔ شهری را پوشش می‌دادم. مثلاً هر زمان که شورای شهر جلسهٔ علنی داشت (یک زمانی یکشنبه‌ها و سه‌شنبه‌ها بود و بعد فقط یکی از این دو روز) جلسات را پوشش می‌دادم. به جز آن، کارهای شهرداری را هم دنبال می‌کردم و در مدتی که خبرنگار ایلنا بودم پوشش هر اتفاقی که در شهرداری می‌افتاد بر عهدهٔ بنده بود. کار خبرنگاری دارای حوزه‌بندی است و در آن هر کسی حوزه‌ای دارد؛ حوزهٔ شهری، که همیشه زیرمجموعهٔ حوزهٔ اجتماعی است، هم با بنده بود.

من ابتدای دورهٔ پنجم در شورا نبودم و در حوزهٔ دیگری مشغول بودم. با ورود به حوزهٔ شهری، ‌زمانی که فقط خبرنگار ایلنا بودم (قبل از ورود به کمیتهٔ شفافیت)، با خانم آروین آشنا شدم. برای من کاملاً مشخص بود که خانم آروین «کار می‌کند». حتی اگر کاری که انجام می‌شد به زعم من غلط بود و فکر می‌کردم که دارند مسیر را اشتباه می‌روند، اما باز هم مشخص بود که دغدغه‌ای پشت انجام این کار است، و این چیزی بود که من به آن علاقه داشتم‌. اتفاقاً وقتی خانم آروین در صحن راجع به موضوع شفافیت و کاری که کمیتهٔ شفافیت انجام می‌داد سخنرانی می‌کردند، چون مباحث خیلی تخصصی بود، من چندان متوجه نمی‌شدم. برای من که این مباحث حوزهٔ تخصصی‌ام نبود و فقط عادت داشتم اخبار شهری کوچه و خیابان را بشنوم، فهم این صحبت‌ها کمی سخت و ثقیل بود. به این ترتیب اصلاً فکر نمی‌کردم که روزی بخواهم دقیقاً زیرمجموعهٔ خانم آروین کار کنم و مدام با همان مسائل در ارتباط باشم.

با این وجود، زمان گذشت و به دلیل پیش‌آمدن اتفاقاتی از ایلنا بیرون آمدم و همکاری من با این خبرگزاری به پایان رسید. زمانی که خواستم به دنبال کار بگردم، اول به سراغ خانم دکتر آروین رفتم، چون از قبل می‌دانستم که ایشان مشاور رسانه‌ای ندارند و دلم می‌خواست با خانم آروین کار کنم. برایم مهم بود با کسی همکاری کنم که می‌دانم واقعاً کار می‌کند.

واقعیت این است که در شورای شهر بسیاری از اعضا روابط گرمی با خبرنگارها دارند. منظورم این نیست که به آن‌ها نظر دارند، نه، یک ارتباط معمولی است، اما خب مشخص است که بعضی‌ها به چه دلیل با خبرنگار گرم می‌گیرند. چون خبرنگار تحت‌تأثیر این برخورد قرار می‌گیرد و دلش نمی آید درمورد کسی که با او صمیمی برخورد می‌کند خبرهای بد کار کند. پای پول یا منافع خاصی هم وسط نیست و فقط به‌خاطر این است که خبرنگارها آن فرد را دوست دارند. برای مثال من شخصی از نمایندگان شورا را به یاد می‌آورم که هیچ کاری انجام نمی‌داد اما همهٔ خبرنگارها عاشقش بودند. آن‌ها در روز‌های مشخصی در اتاق ایشان جمع بودند و در اعیاد برای عیددیدنی به اتاق ایشان می‌رفتند. البته من از او زیاد خوشم نمی‌آمد، ایشان هم این مسئله را فهمیده بودند و به من محل نمی‌گذاشتند. اما خانم آروین اصلاً اهل تحویل‌گرفتن خبرنگارها و چنین رفتارهایی نبودند. علاوه‌براین، صحبت‌هایشان هم ثقیل بود و همهٔ این موارد دست‌به‌دست هم می‌داد تا فعالیت‌هایشان آن‌طور که بایدوشاید پوشش داده نشود. البته صحبت‌های ایشان پوشش داده می‌شد، اما من اگر جای خبرنگارهای آن دوره بودم، سعی می‌کردم بیش از این‌ها به فعالیت‌های خانم آروین بپردازم، یعنی روی هر اتفاقی که در سایت شفاف می‌افتاد گزارش و تحلیل می‌رفتم و سعی می‌کردم پوشش خبری وسیعی بروم.

اما خب نمی‌دانم این موضوع را باید بگویم یا نه، من همیشه فکر می‌کردم کاش خانم دکتر آروین هم یک مقدار با خبرنگارها گرم‌تر می‌بود. درست است که روحیهٔ ایشان جور دیگری بود و فکر می‌کردند ممکن است چنین رفتارهایی خیلی تمیز نباشد اما به نظر من گاهی لازم است فردی که هدف خوبی دارد، سعی کند با رسانه‌ها رفتاری صمیمانه‌تر داشته باشد. منظورم بحث مالی و اینکه به آن‌ها کارت هدیه یا چنین چیزهایی بدهد نیست، بلکه همان گرم‌گرفتنی است که آن شخصی که مثال زدم داشت. اگر خانم آروین هم چنین رفتاری داشت برای دیده‌شدن سایت شفاف خیلی بهتر بود. خوشبختانه من با خانم دکتر آروین ارتباط مناسبی داشتم و قبل از اینکه به کمیتهٔ شفافیت بیایم مصاحبه‌های خیلی خوبی با ایشان داشتم. تا اینکه من خودم به خانم دکتر آروین پیشنهاد دادم و گفتم من می‌خواهم با شما کار کنم، شنیده‌ام که مشاور رسانه‌ای ندارید.

قرار شد خانم آروین به من خبر بدهند. آن زمان می‌خواستند این پیشنهاد را با خانم فرمد[۱] مطرح کنند چون قبل از من ایشان کارهای رسانه‌ای را انجام می‌داد. درنهایت خانم آروین با خانم‌ها فرمد، طاهری[۲] و بچه‌های دیگر صحبت کردند و خلاصه موافقت شد که من به کمیتهٔ شفافیت راه پیدا کنم. هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم که من بتوانم به این دژ محکم راه پیدا کنم اما راه پیدا کردم. بگذریم از اینکه از آن زمان که مشاور رسانه‌ای عضو شورا می‌شوی برخورد خبرنگارهای دیگر با تو تغییر می‌کند. چون انگار خبرنگار کسی از خودشان است اما زمانی که مشاور یا مسئول روابط عمومی یک عضو می‌شوی از جمعشان بیرون می‌روی. اما به‌هرحال شروع به کار کردیم و من از این همکاری خیلی لذت بردم. نمی‌گویم نقد نداشتم، برای مثال یک وسواس‌هایی در کار وجود داشت. خبرنگارها معمولاً فقط همان مباحث اصلی را منتقل می‌کنند و خیلی روی ادبیات و ویرایش متن وقت نمی‌گذارند چون این‌طوری سرعت فدا می‌شود و در کار خبر سرعت از اهمیت بالایی برخوردار است. این در حالی بود که وسواس زیادی روی نگارش متون در تیم خانم آروین وجود داشت و متن شصت‌ بار دست بچه‌ها می‌چرخید. اوایل فشار زیادی به من می‌آمد. این شیوه برایم سخت بود که متن چند بار دست خودمان می‌چرخید،‌ بعد تازه آن را دست رسانه می‌دادیم و به رسانه که می‌خواست آن را تغییر دهد هم می‌گفتیم حق نداری حتی یک واو را تغییر دهی. همهٔ این موارد وجود داشت. اما من هم کم‌کم عادت کردم و رضایت بسیار بسیار زیادی داشتم که توانستم در این جمع خوب باشم؛ احساس می‌کردم مفید هستم، کاری که انجام می‌دهم مثمرثمر و پولی که دریافت می‌کنم حلال است.

مصاحبه‌کننده: فرمودید خانم آروین مشاور رسانه‌ای نداشتند، یعنی داشتن مشاور رسانه‌ای معمول بود و تمام نماینده‌های شورا مشاور رسانه‌ای داشتند؟

صنم عابدی: افراد کمی هم بودند که نداشتند اما بیشتر اعضا مشاور رسانه‌ای داشتند.

مصاحبه‌کننده: نقش مشاور رسانه‌ای چیست؟

صنم عابدی: فرض کنید به‌عنوان خبرنگار بخواهید با یک عضو شورا صحبت کنید. عضوی که مشاور رسانه‌ای دارد می‌گوید اگر می‌خواهی متن خبرها و چیزی که نوشته‌ای را برای تأیید بفرستی یا وقت حضوری برای مصاحبه می‌خواهی، بهتر است با مشاور رسانه‌ای من ارتباط بگیری، ایشان می‌دانند که چه کاری باید انجام دهند. با این کار خبرنگار به‌طور مستقیم با عضو وارد ارتباط نمی‌شود که بخواهد مثلاً خبر یا مصاحبه‌ای را که نوشته برای تأیید به تلگرام یا واتساپ خود عضو بفرستد. یا مثلاً وقتی مشاور رسانه‌ای می‌داند موضوعی در کمیته‌شان مهم است و می‌خواهد آن را پوشش دهد یا راجع به آن موج خبری ایجاد کند، رسانه‌ای را که فکر می‌کند بهتر است انتخاب می‌کند و از خبرنگار آن می‌خواهد تا راجع به آن موضوع با آن‌ها مصاحبه کند. بعضی از مشاورهای رسانه‌ای‌ حتی کل متن و خبر مصاحبه را آماده می‌کنند و خودشان لقمهٔ درسته دست خبرنگار می‌دهند تا دیگر نگران این نباشند که خبرنگار به خبر شاخ‌وبرگ اضافه کند یا از سروته مصاحبه بزند. همچنین اگر عضو شورا بازدیدی از یک مکان شهری داشته باشد یا اقدامی در راستای وظایفش انجام دهد اطلاع‌رسانی آن به رسانه‌ها به عهدهٔ مشاور رسانه‌ای است. اما نقش عمدهٔ مشاور رسانه‌ای غالباً در همان حد بود که صحبت‌های عضو شورا در صحن را آماده کند و دست بچه‌های خبرنگار دهد. بچه‌های خبرنگار می‌دانستند که دیگر نیازی نیست متن صحبت‌های آن کسی که مشاور رسانه‌ای دارد را بنویسند. می‌دانستند که آن عضو شورا هر صحبتی بکند، مشاورش متن آن را برایشان ارسال خواهد کرد.

در کار خبر سرعت اهمیت زیادی دارد و مثلاً باید تا نیم ساعت یا یک ساعت بعد از جلسه خبر را زده باشی و به شب یا فردای آن روز موکول نشود. فکر می‌کنم در این ارتباط، تا قبل از ورود من، زمان برای کمیتهٔ شفافیت اهمیتی نداشت و با توجه به رفت‌وبرگشت زیادی که روی متن‌ها انجام می‌گرفت، انتشار متن اخبار به همان روز نمی‌رسید. به یاد می‌آورم آن موقع که خبرنگار ایلنا بودم، می‌دانستیم خانم آروین مشاور رسانه‌ای که به‌صورت حرفه‌ای خبرنگار بوده باشد ندارند و اگر بخواهیم منتظر متن تیم ایشان باشیم ممکن است خبر دیر برسد، به همین دلیل سعی می‌کردیم خودمان صحبت‌های ایشان را پوشش دهیم. چون کار خبر این‌گونه است که صحبت‌ها را همان لحظه پیاده، ویرایش و ارسال می‌کنیم تا نهایتاً نیم ساعت تا یک ساعت بعد منتشر شود.

ما این کار را انجام می‌دادیم اما چون خانم آروین ثقیل صحبت می‌کرد کار خبرنگار سخت می‌شد. حتی فهم خیلی از صحبت‌ها برای خود من سخت بود. روال کار این بود که صحبت‌ها را ضبط می‌کردیم و بعد سعی می‌کردیم آن را پیاده کنیم تا مطمئن باشیم که درست است، اما وقتی می‌خواستیم خبرهای خانم آروین را بزنیم این چالش را داشتیم که ایشان گاهی از بقیهٔ اعضا سخت‌تر صحبت می‌کرد. به همین دلیل بعضی از خبرنگاران دوست نداشتند حرف‌های ایشان را بنویسند چون فکر می‌کردند سخت است و ممکن است اشتباه کنند. من از میان اعضای شورا کسی را نمی‌شناسم که مثل خانم آروین سخت صحبت کند. کلماتی به کار می‌بردند که من فقط از زبان ایشان شنیده بودم و نمی‌دانستم به چه معنا است، مثل «ثمن بخس». من این عبارت را نشنیده بودم و اولین بار موقعی که مشاور رسانه‌ای خانم آروین بودم به گوشم خورد.

خلاصه نقش مشاور رسانه‌ای همین است که همهٔ این موارد را روی غلطک بیاندازد. او کار تهیهٔ متن را سریع انجام می‌دهد و به دست خبرنگار می‌رساند، خبرنگار هم از این طریق می‌تواند اخبار را خیلی بهتر پوشش دهد چون اخبار شورا در زمان برگزاری صحن علنی بسیار زیاد است و واقعاً کمک مشاوران رسانه‌ای مورد نیاز است. خبرنگار متنی که مشاور رسانه‌ای در اختیار او قرار داده را به‌عنوان خبر تولیدی خود ارسال می‌کند. و ازآنجاکه هرچه تعداد خبرهای تولیدی خبرنگار بالاتر باشد برایش بهتر است، پس او تمایل دارد تا سراغ افرادی برود که متن صحبت‌های انجام‌شده را سریع‌تر برای او ارسال می‌کنند. درواقع خبرنگار سراغ موارد مهم‌تر و آسان‌تر می‌رود چون زمان کمی دارد. حالا اگر صحبت خانم آروین مهم بود خبرنگارها سعی می‌کردند که خبر آن را صد درصد کار کنند، منتها اگر این امکان را داشتند که این خبر را بپیچانند، آن را کار نمی‌کردند. خود من هم در زمان خبرنگاری همین‌طور بودم چون فقط برای اخبار مهم وقت داشتم و تازه باز وقت کم می‌آوردم.

مصاحبه‌کننده: خود شما هم زمانی که جذب کمیته شدید همین نقش را به‌عنوان مشاور رسانه‌ای ایفا می‌کردید؟

صنم عابدی: بله، عمده‌اش همین‌ها بود. البته مشاور رسانه‌ای ادمین پیج اینستاگرام و سایت هم می‌شود و مثلاً سایت و پیج اینستاگرام خانم آروین دست من بود. علاوه‌براین در تهیه و انتشار گزارش عملکرد سالانهٔ کمیتهٔ شفافیت هم همکاری داشتم.

مصاحبه‌کننده: این تعریفی که از مشاور رسانه‌ای ارائه دادید انگار بیشتر به رابط رسانه‌ای می‌خورد….

صنم عابدی: اینکه عنوان کارْ مشاور رسانه‌ای باشد یا رابط رسانه‌ای، به ماهیت کار بستگی دارد. اگر فرد فضای کار و ایده‌پردازی داشته باشد عنوان مشاور رسانه‌ای زیبنده‌تر است اما اگر به او فضا ندهند و از او صرفاً اطلاع‌رسانی‌های در سطح معمول و روبه‌پایین بخواهند، عنوان رابط خبری معقول‌تر است.

مصاحبه‌کننده: شما در کمیته جز کارهای معمول مشاور رسانه‌ای چه می‌کردید؟

صنم عابدی: من همیشه ایده‌هایی می‌دادم. دلم می‌خواست اخبار هر اقدامی که در ارتباط با سایت شفاف انجام می‌شود خیلی بیشتر پخش شود و دوست داشتم با خبرنگارها ارتباط بهتری داشته باشیم. پیشنهاد دادم که اگر امکانش هست یک نشست خبری بگذاریم و در آن به سایت شفاف و اقدامات خانم آروین بپردازیم. اما خب یکی از کارهایی که در نشست خبری انجام می‌دهند و در حوزهٔ خبرنگاری معمول است اهدای کارت هدیه است. حقوق‌های خبرنگاری عموماً پایین است و اکثر رسانه‌ها هم دولتی هستند (حتی خبرگزاری ایلنا که دولتی نیست و خصوصی است هم به زعم خیلی‌ها از یک منابعی تأمین می‌شود) بنابراین خبرنگارها دوست دارند که کارت هدیه بگیرند. حالا بعضی‌ها عذاب وجدان می‌گیرند و بعضی موارد را ردّ مظالم می‌دهند، بعضی‌ها هم می‌گویند فلان قدر حقوقی که از دولت می‌گیرم حق من است، اگر از شورا بگیرم هم از دولت محسوب می‌شود و خب حالا که برای بیت‌المال کار می‌کنم، اشکال ندارد.

من درمورد کارت هدیه به آن صورتی ‌که در کمیتهٔ شفافیت با آن زاویه داشتند، زاویه نداشتم چون خودم قبلاً خبرنگار بودم و می‌دانستم چنین کاری روال است و خبرنگارها به این قضیه علاقهٔ زیادی دارند و حتی برای خرج و مخارجشان روی آن حساب می‌کنند. چون بعضی خبرگزاری‌ها حقوق‌های خیلی پایینی دارند. برای همین بدم نمی‌آمد در نشست خبری‌ای که می‌خواستیم برگزار کنیم کارت هدیه هم بدیم. مثلاً می‌گفتم نفری دویست تومان بدهیم و اگر خانم آروین دوست ندارند که این مبلغ از بودجهٔ عمومی خرج شود اشکال ندارد، می‌توانیم از جایی جور کرده و بدهیم، حتی آدم از جیب خودش می‌دهد تا رابطه با خبرنگارها بهتر شود. اما خب فکر می‌کنم چون من اسم کارت هدیه را آورده بودم، قضیه کلاً کنسل شد و نشست خبری برگزار نشد.

خلاصه ایده‌هایی می‌دادم اما اجرا نمی‌شد. مثلاً یادم است که آخر دوره گیر دادم راجع به سامانهٔ «تهران من» فیلم بسازیم. در «تهران من» و به‌طور خاص در حوزهٔ ۱۳۷ و ۱۸۸۸ تغییرات خیلی خوبی اتفاق افتاده بود که به نظرم تا حد زیادی تحت‌تأثیر اقدامات خانم آروین بود. در دوره‌ای که خانم آروین عضو شورا بودند، هر چند وقت یک‌بار با شهرداریچی‌ها جلسه می‌گذاشتند و در این جلسات که من هم حضور داشتم، گاهی یک مقدار خشونت هم چاشنی کار می‌کردند و آن‌ها را حسابی تکان می‌دادند. شهرداریچی‌ها هم که می‌دیدند یکی بالای سرشان در حال نظارت است به تکاپو می‌افتادند. به نظر من نظارت موضوع مهمی است. اصلاً اگر در کشورهای آمریکایی و اروپایی هم نظارت وجود نداشت، این کشورها مثل جهان سوم پر از دزدی بودند اما به واسطهٔ اینکه همه ارگان‌ها می‌دانند به‌صورت لایه‌به‌لایه و حتی توسط مردم نظارت می‌شوند، هیچ‌کدام دزدی نمی‌کنند. درحالی‌که متأسفانه در مملکت ما چنین نظارتی وجود ندارد. من قبلاً با «تهران من» کار نکرده بودم. زمانی که با آن آشنا شدم، قرار شد یک فیلم از تغییراتی که در «تهران من» اتفاق افتاده بسازیم. آن زمان اپلیکیشن «تهران من» راه افتاده بود و ۱۳۷ به آن اضافه شده بود.

راه‌اندازی اپلیکیشن موضوع خیلی مهمی بود چون مردم معمولاً برای ثبت پیشنهادات و شکایات خود به سایت نمی‌روند یا تلفن نمی‌زنند؛ چراکه احتمال می‌دهند که شاید با تماس تلفنی کسی تحویلشان نگیرد. اما خب استفاده از اپلیکشن واقعاً کاری ندارد و از این طریق می‌توانند مشکلات شهری را خیلی راحت گزارش دهند. البته هنوز هم که هنوز است مردم خبر ندارند که می‌شود چنین کارهایی کرد. یادم نیست ایدهٔ ساخت فیلم از چه کسی بود اما من پشتش را گرفتم و اصرار زیادی کردم که ساخته شود، تا حدی که حتی بچه‌ها از نظر مالی و… به سختی افتادند.

یادم می‌آید زمانی که در حال ساخت فیلم بودیم، کارگردان آن پسر جوانی بود که برای انجام این کار، چند پیام از قبیل اینکه پل فلان‌جا خراب است، پله‌برقی کار نمی‌کند و …، که هیچ‌کدام واقعیت نداشت، را در «تهران من» ثبت کرده بود تا بعد در فیلم بگنجاند. گویا صبح با تماس‌های متعدد و پیگیری زیاد شهرداری از خواب بیدار می‌شود. حرفشان این بود که لوکیشن گزارش‌های ثبت‌شده در «تهران من» دقیق نیست و تا لوکیشن دقیق را مشخص نکنید ما نمی‌توانیم برای رفع مشکلات گزارش‌شده اقدام کنیم. حتی بخشی از این تماس‌ها از طریق شماره‌تلفن شخصی برقرار شده بود و نشان از دغدغهٔ زیاد شهرداری برای حل مشکل آن شهروند داشت. خب من دوست دارم فکر کنم که چنین مواردی از پیامدهای نظارت خانم آروین بود. آن‌ها که نمی‌دانستند فردی که پیام را ثبت کرده کارگردانی است که برای کمیته کار می‌کند. فقط دیده بودند که گزارش‌هایی ثبت شده و دنبال حل آن‌ها بودند. این موضوع برای من خیلی دلچسب بود.

درنهایت فیلم را تهیه کردیم. به نظر من فیلم خوبی هم بود. البته بودجهٔ کمی به آن اختصاص دادیم ولی بچه‌ها زحمت زیادی کشیدند، جلسات زیادی گذاشتیم و رفت‌وبرگشت‌هایی داشتیم. متأسفانه زمانی که فیلم آماده شد، به انتهای دورهٔ شورا خوردیم و هیچ بودجه‌ای برای توزیع وسیع آن نداشتیم و نتوانستیم آن را وارد سایت‌های تبلیغاتی کنیم. من اعتقاد دارم همین که مردم با چنین موضوعی آشنا شوند و بدانند که مثلاً اپلیکیشنی مثل «تهران من» وجود دارد که می‌توانند در آن مشکلات شهر را گزارش دهند، باعث می‌شود تا خود مردم به راحتی به شهرداری فشار بیاورند و به این ترتیب شهرداری را مجبور کنند تا کار کند. اما وقتی مردم اصلاً ندانند چنین اپلیکیشنی وجود دارد و هیچ گزارشی به شهرداری ندهند شهرداری هم در خواب همیشگی خود فرو می‌رود و دوباره همان روال قبلی مدیریت شهری تکرار می‌شود.

من برای توزیع فیلم تلاش‌هایی کردم. چند سایت و پیج معروف و پرفالوئر پیدا کرده بودم که بشود در آن‌ها با کم‌ترین قیمت تبلیغات داد، اما درنهایت خانم آروین گفتند تلاش می‌کنند در شورای بعدی فردی را پیدا کنند تا از طریق او بتوان فیلم را توزیع کرد چون اصلاً بودجه نداشتیم و این انتشار فیلم را سخت می‌کرد. اطلاعی ندارم که سرنوشت آن فیلم چه شد. بعید می‌دانم کاری در این ارتباط انجام شده باشد چون من در شورای بعدی عزم زیادی برای دنبال‌کردن شفافیت ندیدم. به همین دلیل آن فیلم هم آن‌طور که انتظارش را داشتم پخش نشد و فقط خودم آن را در پیج اینستاگرامم به اشتراک گذاشتم.

یادم است یکی دیگر از پیشنهاداتی که اول دوره دادم، تبلیغات پاپ-آپ بود. پاپ-آپ یک مدل تبلیغات است که به‌صورت پنجره در سایت‌ها و شبکه‌های اجتماعی باز می‌شود. شاید درمورد وبسایت شفاف که تخصصی‌تر بود شدنی نبود اما پیشنهاد من این بود که حداقل درمورد «تهران من» از چنین شیوه‌های تبلیغاتی استفاده کنیم تا مردم هر جا که می‌روند آن را ببینند. شبیه به تبلیغات چیپس و پفک که آن را همه‌جا می‌بینند، «تهران من» را هم همه‌جا ببینند، برایشان عادی شود، بعد کم‌کم وارد صفحه‌اش شوند، با آن کامل آشنا شوند و استفاده از‌ آن برایشان جا بیفتد. اما خب همهٔ این ایده‌ها معمولاً در حد ایده می‌ماند، چون همه‌شان بودجه می‌خواست. البته به‌طور خاص درمورد ایدهٔ پاپ-آپ یادم است که گفتند بچه‌های سازمان فاوا خودشان این کار را انجام می‌دهند و این‌طوری شد که قضیه به‌طور کامل از دست من خارج شد.

مصاحبه‌کننده: اگر بخواهیم به بحث قبلی برگردیم می‌شود این‌گونه گفت که خانم آروین مشاور رسانه‌ای نداشتند، شما به ایشان همکاری پیشنهاد دادید و ایشان هم پذیرفتند. ایشان به چه دلیل مشاور رسانه‌ای نداشتند؟ برای من عجیب است.

صنم عابدی: آن زمان خانم فرمد کارهای مرتبط را انجام می‌دادند و نمی‌توانستیم بگوییم خانم آروین مشاور رسانه‌ای یا به‌عبارت دقیق‌تر رابط رسانه‌ای نداشتند. اما نکته این بود که شاخهٔ کاری خانم فرمد چیز دیگری بود و خودش هم اذعان می‌کرد که «من خبرنگار نیستم»، به این ترتیب نمی‌توانست با رسانه‌ها ارتباطی که باید را برقرار کند. مثلاً ما (بچه‌های خبرنگار) هر روز در صحن و برنامه‌های شهرداری شرکت می‌کردیم و همدیگر را می‌دیدیم، با هم در ارتباط و حتی دوست بودیم؛ بنابراین ارتباطی که من بنا به تجربهٔ خبرنگاری می‌توانستم با آن‌ها بگیرم با ارتباطی که خانم فرمد، که دیگر خبرنگاران نمی‌شناختندش، می‌توانست بگیرد تفاوت زیادی داشت. احتمالاً این خانم فرمد بود که دنبال خبرنگاران می‌رفت و آن‌ها هم ناز می‌کردند. از حق نگذریم ناز بعضی‌هایشان هم واقعاً زیاد بود. بعضی از آن‌ها حتی برای منی که دوستشان بودم هم ناز می‌کردند چه رسد به اینکه یک فرد غریبه از بیرون بخواهد ارتباط بگیرد. بنابراین شاید بتوان گفت خانم آروین تا پیش از همکاری من با ایشان هم مشاور رسانه‌ای داشتند اما این مشاور آن‌قدری که باید در حوزهٔ خبر تجربه و ارتباطات نداشتند.

مصاحبه‌کننده: با ورودتان به کمیته چه چیز برجسته‌ بود و نظرتان را جلب کرد؟

صنم عابدی: به یاد می‌آورم وقتی وارد کمیته شدم، اولین جلسه‌ای که در آن شرکت کردم، یکی از جلسات خانم آروین با برخی مدیران شهرداری بود. برای مثال یادم است که آقای فرجود، رئیس سازمان فاوا، در آن جلسه حضور داشت. آنجا متوجه شدم که چقدر بابت اضافه‌شدن هر دکمه و آیکون به یک سایت یا اپلیکیشن که اصلاً به چشم ما نمی‌آید بحث و جدل وجود دارد. بعضی از عناصر شهرداری کارشکنی می‌کردند و تمام تلاششان را می‌کردند تا کار را انجام ندهند. البته که برای آن‌ها هم ایجاد تغییر سخت بود، بالاخره این‌همه سال به شیوهٔ کاری خودشان عادت کرده بودند. به نظر من این ذهنیت کارمندی که از آن حرف می‌زنند حقیقت دارد؛ در ذهنیت کارمندی‌ کاری که طرف انجام می‌داده همیشه همین بوده، با همین خوش است و فکر می‌کند که به اندازهٔ کافی مفید است. او دلش نمی‌خواهد تغییری ایجاد کند چون فکر می‌کند همین کاری که انجام می‌دهد کافی است. او نمی‌داند که اگر آن سایت یا اپلیکیشنی که مردم مخاطبش هستند را گسترش و توسعه بدهد چقدر کاربری آن برای مردم راحت‌تر می‌شود. تازه وقتی هم که می‌فهمد، می‌گوید چه نیازی است که به کارم اضافه کنم درحالی‌که حقوقم افزایش پیدا نمی‌کند. می‌دانید، کلاً تمایل آدمیزاد به سکون است. دوست دارد در حالت سکون بماند، به همان شکل ادامه بدهد و کسی تغییرش ندهد. افراد حاضر در جلسه هم همین بودند؛ به وضعیتی که بود عادت کرده بودند و در جلسات سعیشان این بود که کار را انجام ندهند. خانم آروین هر بار در جلسات ددلاین می‌گذاشت که فلان کار باید در این بازهٔ زمانی انجام شود، اما کار انجام نمی‌شد و این بازهٔ زمانی هی عقب می‌رفت.

مورد دیگری که جلب توجه می‌کرد این بود که مباحث خیلی تخصصی بود و من تعجب می‌کردم که خانم آروین و بچه‌های کمیته چگونه متوجه می‌شوند. می‌توانم بگویم من در جلسهٔ اول هیچ چیزی نفهمیدم، جز اینکه اضافه‌شدن هر آپشن یا آیکونی به سایت یا اپلیکشین، به بحث، تبادل‌نظر، درگیری و تخصص زیادی نیاز دارد.

علاوه‌براین، میزان تلاش خانم آروین هم خیلی به چشمم می‌آمد. ما معمولاً انتظار نداریم که جماعتِ مسئول حرص‌وجوش بخورند و مسائل مختلف را با چنین دغدغه‌ای دنبال کنند. زمانی که وارد کمیتهٔ شفافیت شدم و در جلسات کمیته شرکت کردم متوجه شدم که چقدر انجام هر کاری با چالش مواجه است و برای به‌نتیجه‌رسیدن نیاز به پیگیری دارد. این چیزی بود که توجه‌ من را جلب کرد و باعث شد فکر ‌کنم کاش همهٔ مسئولان شبیه به خانم آروین بودند. من مطمئنم اگر بقیهٔ اعضای شورا هم مسائل را با چنین دغدغه‌مندی‌ای دنبال می‌کردند وضعیت شهر بهبود پیدا می‌کرد، خصوصاً در حوزه‌های اجتماعی.

مطمئن باشید اگر همهٔ مسئولان و نمایندگان شورا، در هر حوزه‌ای که فعال بودند، این میزان پیگیری را داشتند، اوضاع بهبود پیدا می‌کرد. اینکه می‌گویند چنین تغییراتی نیازمند زمان زیادی است به نظرمن صحت ندارد. ما در همین چهار سال می‌توانستیم تغییرات زیادی در فضای شهری و اجتماعی شهرمان داشته باشیم. اما متأسفانه غالب افراد وارد شورا می‌شوند، چهار سال هستند، بعد بیرون می‌آیند و دوباره چهار سال دیگر افراد دیگری وارد می‌شوند و هیچ چیز هم عوض نمی‌‌شود. شهر را همان‌طور که تحویل گرفته بودند تحویل می‌دهند، بدون اینکه تغییر قابل‌توجهی ایجاد شده باشد (حتی وضعیت زباله‌های آرادکوه که آن‌قدر حاد و اورژانسی است هیچ تغییری نمی‌کند، چه رسد به دیگر مسائل).

مصاحبه‌کننده: در صحبت‌های شما تأکید زیادی بر فضای تخصصی جلسات و گفت‌و‌گوها وجود دارد. با توجه به اینکه شما و بقیهٔ خبرنگارها با چنین فضایی مأنوس نبودید، چطور خبر تهیه می‌کردید؟ فکر می‌کنید اگر تسلطی بر مباحث تخصصی وجود داشت، تفاوتی در کمیت و کیفیت بازتاب رسانه‌ای فعالیت‌های خانم آروین و کمیتهٔ شفافیت رخ می‌داد؟

صنم عابدی: درواقع موضوع فقط استفاده از عبارتی مثل ثمن بخس به‌عنوان یک عبارت عربی ناآشنا نبود. الان خیلی حضور ذهن ندارم که بتوانم مثال خوبی بزنم اما کلماتی مثل برخط، آنلاین، هوشمندسازی و خلاصه کلمات حوزهٔ آی‌تی استفاده می‌شد که کلمات تخصصی بودند و جایگزینی نداشتند. قطعاً در جلسات کمیته بحث خیلی تخصصی‌تر می‌شد. مثلاً اگر جلسه با حضور سازمان فاوا برگزار می‌شد، جلسه رسماً حول مباحث آی‌تی و کامپیوتر و …می‌چرخید و آن‌قدر تخصصی می‌شد که دیگر نمی‌شد به آن جنبهٔ عمومی داده و آن را به‌عنوان خبر پوشش دهیم. اما صحبت‌های صحن هم خالی از بار تخصصی نبود و هنوز هم از صحبت‌های بقیهٔ اعضای شورا یک سر و گردن بالاتر بود. به‌علاوه خانم آروین مسلط و تند صحبت می‌کردند و همه این موارد در کار خبرنگاران تأثیر می‌گذاشت. چون کار خبرنگار جوری است که باید صحبت‌ها را در همان لحظه بنویسد. البته آن‌ها برای احتیاط صدا را ضبط هم می‌کنند اما معمولاً نمی‌رسند فایل ضبط‌شده را گوش دهند چون بین خبرنگاران رقابت وجود دارد و اگر فردی خبر را سریع‌تر از تو کار کند برای تو خوب نیست، بنابراین‌همه ٔ آن‌ها صحبت‌ها را درلحظه می‌نویسند تا بتوانند خبر را هرچه سریع‌تر برسانند. خب این کار را سخت می‌کرد. شاید اگر به خبرنگار درحد نیم‌ساعت زمان می‌دادند تا روی مطلب کار کند، جنبهٔ تخصصی صحبت‌ها به چالش تبدیل نمی‌شد، چون خبرنگاران با یک سرچ می‌توانستند بفهمند مثلاً واژهٔ برخط و چهار تا کلمهٔ دیگر که استفاده شده به چه معناست و داستان چی است.

مصاحبه‌کننده: متوجه نمی‌شوم که چرا فهم موضوعات و سریع کارکردن خبر برای خبرنگاران سخت بود، با توجه به اینکه خبرنگاران، خبرنگار حوزهٔ شهری بودند و موضوعاتی که در صحن مطرح می‌شد هم موضوعات حوزهٔ شهری بود.

صنم عابدی: ببینید، شورا وظایف مختلفی به‌عهده داشت. وظایفی مثل عوض‌کردن اسم کوچه و خیابان‌ها، پرداختن به مسائل اجتماعی از قبیل کودکان کار و زباله‌گردان، ساخت و ساماندهی پارک و فضای سبز شهری و امحاء زباله‌‌ها که همگی موضوعاتی محسوب می‌شوند که فهمشان برای عموم مردم آسان است. البته به جز صحبت‌های خانم آروین، موضوعات مالی شورا هم مباحث ثقیلی بودند. یعنی مثلاً آقای رسولی[۳]، که خزانه‌دار شورا بود، هم جزء کسانی بود که صحبت‌‌هایش ثقیل بود. منتها چون همیشه در یک فرم خاص صحبت می‌کرد و گزارش می‌داد، تنها لازم بود معنی یک‌سری کلمات مشخص در حوزهٔ مالی و حسابداری را بدانی و مابقی، عددهای گزارش‌ها بود که تغییر می‌کرد.

مصاحبه‌کننده: حوزهٔ شهرسازی چطور؟

صنم عابدی: بعضی از کلمات حوزهٔ شهرسازی هم تخصصی محسوب می‌شد اما آن‌ها هم ثابت بودند. خبرنگاری که تازه‌وارد باشد، ممکن است نداند معنی اصطلاح عرصه و اعیان چیست، اما این‌ها کلمات ثابتی است و او بعد از گذشت زمان متوجه معنای آن‌ها می‌شود و دیگر می‌فهمد که داستان از چه قرار است. اما کلمه‌های خانم آروین از این جنس نبود و در کنار صحبت‌‌های غیرتخصصی و معمولی در صحن (مثل نطقی که درمورد آقای پورسیدآقایی داشتند[۴])، همیشه اشاره‌ای به مباحث تخصصی وبسایت شفاف، هوشمندسازی و اپلیکیشن و مسائل اینترنتی و کامپیوتری داشتند؛ مسائلی که فقط خانم آروین راجع به آن‌ها در صحن صحبت می‌کردند و مردم و خبرنگارها متوجه خیلی از آن‌ها نمی‌شدند. حتی لایحه‌هایی که خانم آروین درمورد آن‌ها صحبت می‌کرد مثل دستورالعمل غیرنقد[۵] هم ثقیل بودند؛ ایشان علاوه بر مسائل آی‌تی درمورد مسائل مالی هم صحبت‌می‌کردند و مباحث مالی هم پیچیدگی‌های خاص خودش را دارد.

خلاصه منظورم این نیست که خبرنگاران صحبت‌های خانم آروین را پوشش نمی‌دادند. اما چون خانم آروین مشاور رسانه‌ای نداشتند و باید خود خبرنگاران خبر را می‌نوشتند، برایشان سخت بود و ترجیحشان نبود. مثلاً یادم است درمورد صحبت‌های آقای رسولی، چون ایشان مشاور داشتند و او متن صحبت‌ را برای خبرنگاران می‌فرستاد کار خیلی آسان بود. شاید اگر درمورد آقای رسولی هم بچه‌ها مجبور بودند خودشان صحبت‌های ایشان را بنویسند، برایشان سخت می‌شد.

مصاحبه‌کننده: در مصاحبه‌های دیگری که داشته‌ایم، خود اعضای کمیته هم به جای خالی رسانه در زمان فعالیتشان در کمیته اذعان می‌کردند و اینکه در شکل‌دادن مطالبهٔ عمومی و درگیرکردن مردم قوی ظاهر نشدند. اما اگر مباحث به این میزان تخصصی محسوب می‌شده، به نظر شما انتظار غیرواقع‌گرایانه‌ای نیست که فکر کنیم اگر ارتباط خوبی با رسانه بگیریم، رسانه می‌تواند به ما کمک کند؟ البته اگر اساساً با این ایده موافقید که رسانه می‌توانست کمک کند.

صنم عابدی: من قویاً اعتقاد دارم اگر فعالیت‌های کمیتهٔ شفافیت به‌خوبی رسانه‌ای می‌شد می‌توانست کمک زیادی کند. اما به نظرم میزان کاری که در حوزهٔ رسانه انجام دادیم بسیار کمتر از چیزی بود که می‌توانستیم انجام دهیم. می‌دانید، درست است که مباحث تخصصی بودند اما دقیقاً موضوع همین است که قرار نیست ما موضوعات تخصصی را به مردم بگوییم. مثلاً درمورد تشویق مردم به استفاده از «تهران من»، من انتظار داشتم طوری پیش برود که به محض اینکه شهروند از در خانه بیرون می‌آید و مشکلی را می‌بیند، آن را سریع در «تهران من» گزارش کند. اپلیکیشن «تهران من» تبدیل شود به یکی از اپلیکیشن‌های پرکاربرد مثل واتساپ، تلگرام، دیوار که الان در گوشی همه‌مان هست و خیلی راحت و سریع با آن‌ها کار می‌کنیم. درحالی‌که الان خود من هم «تهران من» را در گوشی‌ام ندارم و حتی زمانی که داشتم هم استفادهٔ چندانی از آن نمی‌کردم و این نشان می‌دهد که «تهران من» هیچ‌گاه آن کاربردی که می‌توانست داشته باشد را پیدا نکرد. اما من مطمئنم که اگر شهروند یک ‌بار وارد «تهران من» شود، یک مسئله را درمورد محله‌اش گزارش کند و بعد ببیند که موضوع حل شده است، دیگر «تهران من» را رها نمی‌کند. فکر می‌کنم وقتی افراد از چیزی جواب و بازخورد مثبت می‌گیرند، خوششان می آید و به تعامل با آن ادامه می‌دهند. درحالی‌که اگر بلد نباشند با آن کار کنند یا از آن جواب نگرفته باشند، دیگر تمایلی ندارند تا سمتش بروند.

اگر ما می‌خواستیم فعالیت رسانه‌ای خوبی داشته باشیم می‌توانستیم مثلاً در تلویزیون درمورد وبسایت شفاف یا «تهران من» آگهی تبلیغاتی بدهیم. وبسایت شفاف کمی تخصصی‌تر است و شاید خیلی از استادان و دانشجویان می‌توانستند پایان‌نامه‌هایشان را در حوزهٔ داده‌های وبسایت شفاف تعریف و روی آن کار کنند. افرادی که در حوزه‌های مرتبط کار می‌کردند و حتی مردم عادی هم می‌توانستند از وبسایت شفاف استفاده کنند. فرض کنید فلان اداره، که هیچ ربطی هم به شهرداری ندارد، می‌توانست با رصد وبسایت شفاف ببیند که حقوق‌های پرداختی در شهرداری چگونه است و با ادارهٔ خودشان مقایسه کند. اگر این موارد بیشتر رسانه‌ای می‌شد، می‌توانست به گوش همه برسد و کنجکاوی همه را برانگیزد تا حداقل سایت شفاف را ببینند. یا مثلاً اگر تلویزیون دائم از «تهران من» می‌گفت، بالاخره مردم هم گوشی را دست می‌گرفتند، «تهران من» را نصب و از آن استفاده می‌کردند. دنیایی را فرض کنید که در آن شهروندان یک‌ریز در «تهران من» هستند، موضوعاتی را گزارش می‌دهند و بعد که جواب گرفتند به هم‌محله‌ای‌هایشان پز می‌دهند که رفع فلان مشکل در محله به دلیل گزارشی که من در «تهران من» داده بودم است. هم‌محله‌ای ها هم می‌گویند چه خوب! ما هم این کار را انجام دهیم. می‌بینید می‌توانست چه دنیای قشنگی باشد؟

حتی خود کارمندان شهرداری و شهرداریچی‌ها هم می‌توانستند وبسایت شفاف را دائم چک کنند و درمورد نقص‌ها و کاستی‌های آن سؤال کنند. فکر می‌کنم زمانی که این کار به‌تدریج وسعت می‌گرفت اداراتِ دیگر هم احساس می‌کردند کم آورده‌اند و آن‌ها هم باید سایت مشابهی را بالا بیاورند. می‌دانید، بعضی وقت‌ها خود رئیس یک اداره نمی‌خواهد اقدامی را انجام دهد اما آن‌قدر از اطراف به او فشاور می‌آورند و از ادارهٔ دیگری که فلان کار و بهمان کار را کرده است برایش مثال می‌زنند که این رئیس منفعل هم ناچار می شود در رقابت، آن کار را انجام دهد.

مصاحبه‌کننده: متوجه هستم که کارهای زیادی با استفاده از رسانه می‌شود انجام داد اما سؤالم این است که وقتی خبرنگارها ورود تخصصی به موضوعات ندارند، یا آنچه برایشان مهم است، بالابودن تعداد خبرهایی است که کار می‌کنند، اساساً رسانه این ظرفیت را داشت که بازوی کمکی باشد و مطالبهٔ عمومی شکل دهد (فرض کنیم که کمیتهٔ شفافیت ارتباط بهتری با رسانه‌ها می‌داشت)؟ یا اصلاً چرا از سمت رسانه‌ها مراجعهٔ زیادی به سایت شفاف یا خانم آروین نمی‌شد؟ یا شاید مراجعه از سمت آن‌ها بود و روی خوش نمی‌دیدند؟

صنم عابدی: آنچه درمورد سخت‌بودن نوشتن خبر از مباحث تخصصی و دغدغهٔ تعداد خبرهای کارشدهٔ خبرنگاران گفتم مربوط به رسانه‌های مکتوب بود. درحالی‌که وقتی از معرفی وبسایت شفاف یا «تهران من» حرف می‌زدم منظورم لزوماً رسانه‌های مکتوب نبود و رادیو و تلویزیون -رادیو کمتر و تلویزیون بیشتر- را می‌گفتم. چون بیشتر مردم جز در مواردی که در کانال‌های تلگرامی چیزی به چشمشان بخورد، رسانه‌های مکتوب را نمی‌خوانند. واقعیت این است که اخبار زرد برای مردم جذاب‌تر است. منظور من از رسانه رسانه‌ای است که وسعت و پوشش‌دهی زیادی داشته باشد، نه خبرگزاری‌های ما که بازدید‌هایشان محدود به صد تا دویست نفر است. البته بازدید بعضی خبرگزاری‌ها بیشتر است اما اکثراً همین حول‌وحوش است. منظور من بیشتر رسانه‌ای بود که اخبار آن گستره و بازتاب بیشتری داشته باشد، مثل تلویزیون که می‌توانی در آن تبلیغات انجام دهی و جذابیت و محبوبیت موضوعی مثل «تهران من» را با اهدای جایزه و قرعه‌کشی بالا ببری تا افراد ترغیب شوند از آن استفاده ‌کنند. یعنی نیاز است مثل تبلیغاتی که برای کالاها انجام می‌شود، چنین موضوعاتی نیز آن‌قدر به گوش مردم بخورد تا در ذهنشان بماند. در چنین شرایطی است که وقتی می‌گویی «تهران من» یا وبسایت شفاف، آن‌ها می‌دانند از چه چیزی حرف می‌زنی. درحالی‌که اگر ارتباط فقط با رسانه‌های مکتوب برقرار شود چنین تأثیری نخواهد داشت.

البته که همه چیز زنجیره‌ای است و رسانه‌های مکتوب هم تأثیرگذاری خودشان را دارند. آن‌ها بر اخباری که به شبکه‌های خبری خارجی مثل اینترنشنال و بی‌بی‌سی فارسی و من‌وتو می‌رود و یا در صداوسیما کار می‌شود تأثیر دارند. علاوه‌براین اساساً اصلی‌ترین دغدغهٔ رسانه‌‌ها ازجمله تلویزیون پیداکردن سوژه است. کارگردان، فیلم‌ساز و برنامه‌ساز همگی دنبال سوژه‌های جذابند تا آن‌ها را تبدیل به برنامه‌هایی کنند که برای مردم جذاب است. کاری که رسانه‌های مکتوب در این ارتباط انجام می‌دهند آن است که موضوعی را با گسترهٔ زیاد پخش می‌کنند، آن وقت رسانه‌های تصویری و شنیداری که به دنبال سوژه هستند نسبت به آن حساس می‌شوند و درمورد آن برنامه می‌سازند. اگر ما می‌توانستیم وبسایت شفاف و «تهران من» را حتی به‌عنوان سوژه به همین رسانه‌های تلویزیونی خودمان معرفی کنیم خیلی خوب بود. افراد زیادی در حوزهٔ ساخت رئالیتی‌شو کار می‌کنند و من صد درصد مطمئنم که این افراد از سوژه‌های خوب برای ساخت رئالیتی‌شوهای خود استقبال می‌کنند. درصورتی‌که ما کارمان را خیلی خوب برای این‌گونه افراد پرزنت می‌کردیم و می‌توانستیم با آن‌ها ارتباط بگیریم، می‌توانستند برنامه‌های خود را در ارتباط با «تهران من» و وبسایت شفاف بسازند.

البته این را هم بگویم که برقراری ارتباط الزاماتی مثل اهدای کارت هدیه هم دارد. بنابراین اگر ارتباط می‌خواهی باید این را هم قبول کنی و نمی‌توانی سخت‌گیری کنی. اگر در دنیای خبر دریافت کارت هدیه معمول و محبوب است، نمی‌توانی کارت هدیه ندهی و متوقع باشی که آن‌ها خبر را برایت کار کنند. چون خبرنگاران، با وجود حقوق کمی که از دولت می‌گیرند، به‌صورت شبانه‌روزی درحال انجام کار هستند و با این استدلال که کارت‌های هدیه هم از همان بودجۀ دولتی است و می‌تواند حقوق کم آن‌ها را جبران کند، دریافت کارت هدیه را حق خود دانسته و آن را رشوه نمی‌دانند.

اساساً نمی‌شود با خبرنگاران ارتباط گرم برقرار نکرد و متوقع بود که اخبار تو را کار کنند. خبرنگاران را باید حتی شده در مهمانی، دورهمی یا برای عیددیدنی دعوت کرد تا جذب شوند. این‌ها قوانین جذب و تبلیغات است که در همهٔ حوزه‌ها یکسان است. یعنی نیاز داریم تا کارمان را خوب جلوه دهیم، خودمان را دغدغه‌مند و دوستدار خبرنگار و رسانه نشان دهیم. اما این چیزی بود که ما در کمیتهٔ شفافیت به آن توجهی نداشتیم.

یکی دیگر از ایده‌هایی که مطرح کردم آموزش روش کار با سایت شفاف به خبرنگاران بود. چون خبرنگاران اساساً کار با سایت شفاف را بلد نبودند و وقتی سایت را باز می‌کردند نمی‌دانستند باید کجا بروند و چه کنند. مثلاً نمی‌دانستند هرکدام از نمادها و دکمه‌های سایت به چه معناست. خود من هم وقتی وارد وبسایت شفاف می‌شدم نمی‌دانستم چگونه باید با آن کار کنم، درحالی‌که برای بچه‌های کمیتهٔ شفافیت که با سایت زیاد سروکار داشتند عادی و آسان بود. بنابراین جلسه‌ای برگزار کردیم تا این موارد را به خبرنگاران یاد دهیم اما متاسفانه اصلاً بازخورد خوبی نگرفتیم. مطمئنم که اگر می‌خواستیم بازخورد خوبی بگیریم باید به خبرنگاران حاضر در جلسه هدیه می‌دادیم. یادم است این جلسه اواخر دورهٔ شورا برگزار شد، یعنی زمانی که دورهٔ پنجم در حال اتمام بود و خبرنگارْ دیگر ضرورتی برای ارتباط با عضوی که به زودی با شورا خداحافظی می‌کرد نمی‌دید. درواقع انگیزه‌ای که خبرنگاران را به این جلسه بکشاند وجود نداشت. بر همین اساس به نظرم خبرنگارانی که در این جلسه، چه به‌صورت حضوری و چه به‌صورت آنلاین، شرکت کردند جوانمردی کردند. متأسفانه این جلسه تنها یک بار برگزار شد. فکر می‌کنم که اگر مثلاً سه جلسه برگزار می‌کردیم و در هر سه جلسه هم به خبرنگاران کارت هدیه می‌دادیم (بگذریم که حتی نمی‌شد چنین ایده‌ای را در کمیته مطرح کرد) خبرنگاران علاوه ‌بر اینکه یاد می‌گرفتند با وبسایت شفاف کار کنند، برایشان جالب هم می‌شد چون خبرنگار اساساً دنبال سوژه است و به دنبال آن است تا مثلاً با درآوردن آمار، بگوید فلان اشخاص حقوق بالایی دریافت می‌کنند، فلان واحدهای شهری کار را به‌درستی انجام نداده‌اند، برای فلان مورد بودجهٔ زیاد و نامعقولی صرف شده است و …. وقتی خبرنگار بلد باشد با وبسایت شفاف کار کند، اطلاعات خوبی هم در سایت باشد و او بتواند از این موارد تیتر خوبی که باعث سروصدا شود در بیاورد (همهٔ ما خبرنگاران دنبال چنین تیترهایی هستیم) چرا نباید خوشش بیاد؟ حتماً از آن استقبال می‌کند. اما ما تنها یک جلسه، آن هم اواخر دورهٔ شورا، گذاشتیم که در آن تعداد کمی شرکت کردند و چیزی به‌عنوان هدیه هم نداشتیم. خبرنگاران آمدند، خشک‌وخالی رفتند و اتفاقی که از برگزاری جلسه انتظار داشتیم نیفتاد.

هرچند در این قضیه شخص خاصی مقصر نبود؛ بسیاری از موارد باید دست به دست هم می‌ داد تا اتفاقی که باید می‌افتاد. بنابراین نمی‌توان گفت فلان شخص یا گروه کم‌کاری کرده بود. گاهی اوقات در چهار سال اول نمی‌دانیم باید چه کار کنیم و مانند رئیس‌جمهورها تازه در چهار سال بعدی می‌فهمیم که باید چه کنیم. شاید الان خانم آروین ایده‌های زیادی داشته باشد و بگوید کاش در آن چهار سال آن‌ها را انجام می‌دادم یا مثلاً اگر روزی دوباره در چنین جایگاهی قرار بگیرم، بعضی از آن‌ها را انجام می‌دهم. یعنی بعد از گذشت این چهارسال تازه متوجه می‌شود که اشتباهات یا کم‌کاری‌ها کجا بوده و می‌فهمد که می‌توانست کارهای بیشتری انجام دهد. هرچند ایشان در آن دوره کارهای بسیاری انجام دادند، اما افرادی که پتانسیل رشد دارند، بالاخره چیزهایی پیدا می‌کنند تا به خودشان بگویند که می‌توانستم فلان کار را بهتر انجام دهم. من فکر می‌کنم چهار سال اساساً زمان کمی است؛ تا بخواهی شورا را بشناسی، سال اول و دوم گذشته، و اینکه روی غلتک بیفتی و شهرداریچی‌ها شما را بشناسند و از شما حرف شنوی پیدا کنند، زمان می‌برد. ان‌شااللّه روزی خانم آروین دوباره وارد شورا شوند. فکر می‌کنم سری بعدی کار خیلی بهتر انجام شود، چون از تجارب قبلی هم استفاده می‌شود و کار ماندگار خواهد شد.

مصاحبه‌کننده: تعداد بازدید خبر در حقوق خبرنگار هم تأثیر دارد؟

صنم عابدی: نه، روی حقوق خبرنگار و پرداخت ثابت تأثیر ندارد. البته ممکن است به او پاداشی مثلاً درحد دویست‌ــ‌سیصد هزار تومان بدهند. اما مهم‌تر از بحث مالی، آن تأثیری است که روی تعاملات دبیر با خبرنگار و روحیهٔ خبرنگار دارد. خبرنگار معمولاً کل ماه از دبیر یا سردبیر حرف و حدیث می‌شنود اما تعداد بالای بازدید خبر باعث می‌شود خبرنگار سری در سرها درآورد و دیگر نتوانند او را جلوی بقیه ضایع کنند. معمولاً در تحریریه‌ها خبرنگاران هر حوزه (اجتماعی، اقتصادی، شهری و …) دور یک میز می‌نشینند و دبیر هرچه بخواهد به کسی بگوید آن را جلوی بقیه می‌گوید. حتی در تحریریه‌ها ما می‌بینیم که دادوبیداد می‌شود. متأسفانه اخلاق زشتی که در رسانه وجود دارد این است که خیلی از دبیرها و سردبیرها اهل دادوفریاد هستند و زمانی که به جایگاهی می‌رسند می‌خواهند زیردست خودشان را ضایع کنند؛ جلوی همکاران دیگر سرش داد می‌زنند و ضایعش می‌کنند. اگر خبرنگار بتواند تعداد اخبار و بازدیدهایش را بالا ببرد از چنین موقعیت‌هایی خلاص می‌شود.

مصاحبه‌کننده: برای شهرداری مهم است که رسانه‌ها از قول شورا چه چیزی راجع به آن می‌گویند؟

صنم عابدی: خود من هیچ‌وقت در شهرداری نبودم و پاسخ این سؤال را بر اساس مشاهداتم می‌گویم. وقتی موضوعی در شورا مطرح می‌شود که بازتاب زیادی در رسانه‌ها پیدا می‌کند و سر زبان‌ها می‌افتد، خود شهردار حتماً در جلسه‌های خصوصی یا علنی با اعضای شورا درمورد آن حرف می‌زند و به سؤالات جواب می‌دهد. بنابراین می‌توانم بگویم بله، نظر شورا برای شهرداری خیلی مهم است چون بالاخره شورا رئیس شهرداری محسوب می‌شود.

البته قضیه وجه دیگری هم دارد. شاید برای فردی که مسئول یک بخش است مهم نباشد که فلان شخص در شورا راجع به بخش او در شهرداری چه می‌گوید اما موضوع این است که وقتی مسئله‌ای در شورا مطرح می‌شود، او از رؤسا و هم‌سطحان خودش در شهرداری حرف می‌شنود و خجالت‌زده می‌شود، بنابراین تلاش می‌کند تا از سمت شورا مورد انتقاد قرار نگیرد.

مصاحبه‌کننده: به نظر شما این حساسیتْ حساسیتِ به‌جایی است؟ چون به قول خودتان خبری که در خبرگزاری کار می‌شود بازدید زیادی ندارد. پس اساساً چرا باید مهم باشد؟

صنم عابدی: اول اینکه رسانه داریم تا رسانه. بعضی از رسانه‌ها بازدید کمی دارند و بعضی (که تعدادشان در ایران زیاد نیست) بازدید بیشتری دارند. دوم اینکه، ما دو بازدید مهم در رسانه داریم. فرض کنید من خبری را در حوزهٔ شهری کار کرده‌ام که فقط صد بازدید داشته، اما این صد بازدید مربوط به دو گروه مهم است. یکی همان بخش مسئول در شهرداری است. مثلاً من خبری راجع به سازمان رفاه[۶] کار می‌کنم، قطعاً همان سازمان خبر را می‌بیند. خودش هم نبیند، حتماً به گوشش می‌رسانند. اما علاوه‌براین، سایر خبرنگارهای حوزهٔ شهری هم خبر را می‌بییند چون خبرنگارها مدام در حال بالا-پایین کردن صفحات خبرگزاری‌های دیگر هستند. مثلاً من که در حوزهٔ شهری کار می‌کنم، مدام خبرگزاری‌های فارس، ایسنا، تسنیم و ایرنا را چک می‌کنم تا ببینم آن‌ها چه خبری زده‌اند و من چه خبری زده‌ام، کار من بهتر بوده یا کار آن‌ها، من زودتر خبر را کار کرده‌ام یا آن‌ها. یا مثلاً کانال‌های تلگرامی حوزهٔ شهری را بالا-پایین می‌کنیم تا ببینیم این کانال‌ها روی خبر کداممان جولان داده‌اند. اگر خبر خودمان را برداشته و در کانالشان منتشر کرده باشند کیف می‌کنیم، اگر خبر دیگری را کار کرده باشند، سعی‌مان را می‌کنیم تا خبری بزنیم که دفعهٔ بعد آن را استفاده کنند. بنابراین درست است که مردم عادی این خبرها را چک نمی‌کنند، اما این دو گروهی که بازدید می‌کنند خیلی مهم هستند. یادم است که یک ‌بار خبری در خبرگزاری کار کردم با موضوع گرمخانه‌ها که، در هوای سرد، هر روز صبح، بی‌خانمان‌ها را بیرون می‌کردند و فقط شب‌ها به آن‌ها جا می‌دادند. بعد از انتشار آن خبر، سازمان متولی اعلام کرد که در هوای سرد، بی‌خانمان‌ها را صبح‌ها هم نگه می‌دارد. با وجود اینکه هزینهٔ این مجموعه بابت تهیهٔ غذا و رسیدگی بالا می‌رفت، اما قبول کرد که این کار را انجام دهد. می‌خواهم بگویم درست است که تعداد بازدید آن خبر توسط مردم بسیار کم بود اما مهم این است که خود آن سازمان دیده بود یا به گوشش رسانده بودند.

مصاحبه‌کننده: در طول همکاری با کمیتهٔ شفافیت، چه موقعیت‌هایی پیش آمد که برای شما همراه با احساس رضایت بود؟

صنم عابدی: بیشتر مواقع این حس را تجربه می‌کردم. وقتی کاری انجام می‌شد، مثلاً وقتی موردی به وبسایت شفاف اضافه می‌شد، وقتی نتیجه‌ می‌گرفتیم یا وقتی شهرداریچی‌ها در بازهٔ زمانی‌ای که خانم آروین تعیین کرده بودند کار را انجام می‌دادند این حس را داشتم. بعضی حوزه‌ها هم برایم مهم‌تر بودند که وقتی به نتیجه می‌رسیدند خوشحال می‌شدم.

مصاحبه‌کننده: در ارتباط با کار رسانه چطور؟

صنم عابدی: مهم‌ترینش زمانی بود که ساخت فیلم درمورد «تهران من» بالاخره تمام شد؛ آن زمان احساس رضایت زیادی داشتم. موارد جزئی دیگر عبارت است از زمانی که فکر می‌کردم حوزه‌ای مهم است و باید در آن زمینه مصاحبه برویم و خانم آروین قبول می‌کرد، مصاحبه را می‌گرفتیم و بعد هم یک رسانهٔ خوب آن را منتشر می‌کرد. سر آن جلسه‌ای که به منظور معرفی وبسایت شفاف برگزار کردیم هم من حس خیلی خوبی داشتم. با وجود اینکه آن‌طور که می‌خواستیم پیش نرفت و افراد کمی در آن شرکت کردند، اما همین که احساس کردم چند نفر از بچه‌های خبرنگار دغدغه داشتند و سعی می‌کردند کار با وبسایت شفاف را یاد بگیرند و بعد متوجه می‌شدند که این وبسایت چه قابلیت‌های دیگری هم دارد، برایم رضایت‌بخش بود. فکر می‌کردم چه خوب که من این پیشنهاد را دادم، کاش زودتر پیشنهاد می‌دادم یا سعی می‌کردیم این کار را وسیع‌تر انجام دهیم تا خبرنگارهایی که واقعاً می‌خواستند کار کنند زودتر با سایت شفاف آشنا می‌شدند.

مصاحبه‌کننده: منظور شما از اینکه خانم آروین قبول می‌کرد تا مصاحبه‌ای را انجام دهد چیست؟ یعنی غالباً این اتفاق نمی‌افتاد؟

صنم عابدی: نه، اصلاً چنین منظوری نداشتم. منظورم زمانی بود که ایدهٔ مصاحبه را خودم می‌دادم و خانم آروین قبول می‌کردند. احساس می‌کردم با دادن این ایده کار مثبتی انجام داده‌ام. وگرنه که اتفاقاً خانم آروین مصاحبه انجام می‌داد و در بسیاری از موارد خودشان به بچه‌های کمیته می‌گفتند که راجع به فلان موضوع مصاحبه کنیم.

کارت بعدی، استرس. مثلاً هنگامی که قرار شد نشست خبری برگزار کنیم (که البته برگزاری این نشست منتفی شد)، زمانی که ایدهٔ دادن کارت هدیه به خبرنگاران را مطرح کردم و درکل موقع پوشش خبرهای صحن که نوشتنش سخت بود و بعضی وقت‌ها خانم آروین تند صحبت می‌کردند هم استرس داشتم. کلاً استرس کار خبر زیاد است، چون همیشه بابت سوتی‌های احتمالی نگرانی وجود دارد. من هم از سوتی‌دادن در خبری که می‌زدم می‌ترسیدم. اما علاوه‌براین، همیشه استرس این را داشتم که نتوانم آن‌طور که باید کمیته را از نظر رسانه‌ای معرفی کنم و در هر حرکتی که انجام می‌دادم واقعاً این استرس بود. چون وقتی می‌خواهی کاری را رسانه‌ای کنی، وظیفهٔ تبلیغات به گردن تو است. می‌ترسیدم نتوانم خوب تبلیغ کار شفافیت را انجام دهم. حقیقت این است که واقعاً هم نتوانستم. به نظر من قضیه باید خیلی بیشتر از این‌ها سروصدا به پا می‌کرد اما من فقط استرسش را کشیدم و درنهایت نتواستم این کار را انجام دهم. ان‌شاءالله فرصتی ایجاد شود که در آینده بتوانم به‌گونه‌ای جبران کنم.

مصاحبه‌کننده: با توجه به توضیحی که دادید، اگر به اوایل دوران همکاری با کمیته برمی‌گشتید چه کار متفاوتی انجام می‌دادید؟ کار مشخصی در ذهنتان هست که فکر کنید انجامش می‌دادم یا انجامش نمی‌دادم؟

صنم عابدی: نمی‌دانم تأثیر داشت یا نه، اما شاید بیشتر با خانم آروین صحبت می‌کردم تا بیشتر با هم مَچ شویم. فکر می‌کنم هرچه بیشتر مچ می‌شدیم، ایده‌ها را بهتر می‌توانستم جلو ببرم. مثلاً همین موضوع کارت هدیه که یک مثال خیلی جزئی است را من اول با بچه‌های کمیته (خانم طاهری و…) مطرح کردم. یادم است وقتی بالاخره با خانم آروین درمیان گذاشته شد، حتی نتوانستم توضیح دهم که به چه علت این پیشنهاد را مطرح کردم. همین مواردی که الان درمورد دید خبرنگار نسبت به کارت هدیه گفتم را هم نتوانستم به‌صورت کامل برای خانم آروین توضیح دهم تا شاید بتوانم دید او را عوض کنم.

علاوه‌براین، خیلی بیشتر با ایشان درمورد گرم‌گرفتن با خبرنگاران و اینکه حتی اگر خبرنگارها را دوست هم ندارند، بهتر است آن‌ها را بیشتر تحویل بگیرند صحبت می کردم. من اعتقاد دارم که ما باید ارتباط خیلی بهتری با خبرنگاران برقرار می‌کردیم. درست است که یک سرِ این ارتباط‌گیری من بودم اما این قابل انکار نیست که سر دیگر آن خانم آروین بودند. حتماً ایشان هم دلایل خودشان را داشتند. دلایل خوب و قشنگی هم داشتند اما می‌دانید شاید (تأکید می‌کنم، شاید) بهتر باشد آدم گاهی به خاطر رسیدن به هدف خوبی که دارد، کمی از اصولش فاصله بگیرد. مثلاً حتی اگر می‌دانی که طرف مقابل آدم بدی است و از او خوشت نمی‌آید، الکی به رویش بخندی تا کار را انجام دهد. کار را هم که برای منافع خودمان نمی‌خواهیم پیش ببریم، قرار است که درنهایت به نفع مردم باشد.

شاید یکی از کارهای خیلی مهم دیگر این بود که سعی می‌کردم از همان اول جلسات مرتبی با خانم آروین داشته باشم و بدون واسطه با ایشان صحبت کنم. این‌طوری می‌توانستم مواضع خودم را برایشان توضیح دهم، ضمن اینکه شاید متوجه اینکه چطور می‌توانیم بودجهٔ بیشتری بگیریم، به تلویزیون برویم و… هم می‌شدم و باتوجه به همهٔ این موارد می‌توانستم خیلی بهتر عمل کنم. اما دستم اصلاً باز نبود. من حتی نمی‌دانستم بودجه‌مان چقدر است و چقدر می‌توانیم قدم پیش بگذاریم. حالت کارمندی را داشتم که هرچه از بالا می‌گویند، باید انجام دهد. شرایط به‌گونه‌ای نبود که بتوانم در انجام کارها خلاقیت به خرج دهم، چون ارتباط مستقیمی با رئیسم نداشتم (البته ایشان فرصت این کار را هم نداشتند) و علاوه‌برآن، خیلی چیزها را نمی‌دانستم که احتمالاً ناشی از کم‌کاری خودم بود. مثلاً نمی‌دانستم در زمینهٔ تبلیغات چقدر دست‌مان باز است یا چقدر می‌توانیم از شهرداری کمک بگیریم. این‌ها چیزهایی بود که می‌توانستم با واسطه بفهمم اما بعضی موضوعات مثل میزان بودجهٔ تخصیص یافته را هیچ‌وقت نمی‌فهمیدم. این صد درصد سیاست کمیته بود اما حرفم این است که شاید اگر بیشتر با خانم آروین مچ بودم و صحبت می‌کردیم، یا اگر در جلساتی که این موضوعات مطرح می‌شد شخصاً حضور پیدا می‌کردم، ایشان می‌توانست به من بیشتر اعتماد کند و به این ترتیب ایده‌هایم را هم می‌پذیرفت. اما من اصلاً نتوانستم چنین اعتمادی را ایجاد کنم که خانم آروین حاضر شود ایدهٔ من را با علاقه گوش کند و برای این قضیه وقت بگذارد. بنابراین ایده‌ای مثل کارت هدیه همان اولِ کار رد شد و به مراحل بعدی نرسید. بعد از آن ایدهٔ برگزاری نشست خبری به‌صورت دوره‌ای و منظم و ایجاد ارتباط بیشتر با خبرنگاران هم رد شد. یعنی این روند رد شدن ایده‌ها، با همان ایده کارت هدیه شروع شد و ادامه پیدا کرد طوری که من تا حدودی از ارائهٔ ایده ناامید شدم. به خودم گفتم من تلاشم را کردم اما نشد و دیگر هم نمی‌شود. نمی‌دانم، شاید باید بیشتر تلاش می‌کردم.

مصاحبه‌کننده: لطفاً کمی بیشتر درمورد این فرایند ارتباطِ باواسطه با خانم آروین که می‌گویید توضیح دهید.

صنم عابدی: ببینید، من به‌عنوان رابط خبری با خود خانم آروین خیلی جلسه نداشتم و زیاد بدون واسطه با ایشان صحبت نمی‌کردم. من بیشتر صحبت‌هایم با خانم طاهری بود که نمایندهٔ خانم آروین محسوب می‌شد و به نظرم بعد از خانم آروین رئیس کمیتهٔ شفافیت بود. درواقع همهٔ کارها با خانم طاهری بود اما خب ایشان فرد خیلی محتاطی بود. حوزهٔ رسانه و تبلیغات نیاز به افراد ریسک‌پذیرتری دارد. البته من فکر می‌کنم خود خانم آروین هم زیاد ریسک‌پذیر نبودند. به‌هرحال خانم طاهری، که من با ایشان در ارتباط مستقیم بودم، شاید به این دلیل که خودش رئیس کل مجموعه نبود و محدودیت‌هایی داشت، دست‌وبالش بسته بود و ریسک‌پذیر نبود. بنابراین این امکان وجود نداشت تا من با چنین ارتباط با واسطه‌ای ایده‌هایم را عملی کنم. یعنی باید اول از یک‌سری فیلترها رد می‌شدی تا به خانم آروین برسی که خود ایشان هم درنهایت بعضی ایده‌ها را رد می‌کرد. یعنی همه می‌خواستند به بهترین شیوه عمل کنند اما برای رسانه‌ای‌کردن یک موضوع یا تبلیغات، نمی‌شود با احتیاط و ملاحظهٔ زیاد پیش رفت. از الزامات چنین کاری این است که جلسه بگذاری، فکر کنی که چه کار انجام دهی و اصلاً یک طوفان فکری راه بیاندازی تا بتوانی بترکانی و برای یک موضوع مشخص سروصدا راه بیاندازی. بعد هم باید همهٔ گروه دست‌به‌دست هم دهند و بودجه‌، ارتباطات و … را وسط بگذارند تا موضوع را در رسانه بولد کنند.

خلاصه به نظرم آن ارتباط صمیمانه‌ای که باید، با رئیس کمیته وجود نداشت؛ چیزی که خارج از کشور تأکید زیادی روی آن وجود دارد. من اصلاً توقع نداشتم که مانند ارتباطی که در کشورهای توسعه‌یافته می‌بینیم، افراد به اسم کوچک صدا زده شوند، اما انتظار داشتم که بتوانم خانم آروین را راحت‌تر ببینم و ایشان هم حاضر باشند برای حوزهٔ رسانه وقت بگذارند؛ یعنی طوری نباشد که من احساس کنم وقت ایشان را گرفته‌ام. شاید اگر یک دورهٔ دیگر در شورا بودیم، سعی می‌کردم این را جا بیاندازم و نظر خانم آروین را هم به این نکته جلب کنم که رسانه واقعاً یک مسئلهٔ حاشیه‌ای نیست که بگوییم ما کاری را انجام می‌دهیم، حالا کنارش بعضی موارد را هم رسانه‌ای می‌کنیم. درمقابل، من می‌گویم حتی اگر فقط یک کار هرچند کوچک انجام شود، باید ابزار رسانه را برای معرفی آن به کار گرفت. بعضی‌وقت‌ها بدون ارائه و معرفی کارها به مردم، نتیجه‌ای که باید، به‌طور کامل به دست نمی‌آید. به‌نتیجه‌رسیدن یعنی اینکه درنهایت مردم بتوانند از خروجی کار استفاده کنند و اجازه ندهند شورای بعدی آن را حذف و کان‌لم‌یکن کند، که آن هم با استفاده از رسانه و تبلیغات ممکن می‌شود.

مصاحبه‌کننده: اساساً خبرنگارها دنبال چه چیزی بودند و پوشش چه مسائلی برایشان اولویت داشت؟ اگر یادتان باشد همان اوایل دوره که سیستم رأی‌گیری الکترونیکی در جلسات صحن شورا تازه راه افتاده بود، برای نمایش در صحن باید سیستم خانم آروین را به نمایشگر صحن وصل می‌کردند. یک‌بار که گویا هنوز وقت نمایش نتایج نشده بود، کسی خواست سیم نمایشگر را وصل کند که خانم آروین ممانعت کرد. از این ماجرا کلیپی درآمد و سروصدا شد که آروین که دم از شفافیت می‌زند، خودش مانع نمایش و شفافیت آرا شده است.

صنم عابدی: البته که آدمیزاد همیشه به شوخی و طنز علاقه دارد و خبرنگاران هم از این قضیه مستثنی نیستند.

بگذریم، نگاه غالبی درمورد خبرنگاران وجود دارد که بر اساس آن افراد زیادی فکر می‌کنند خبرنگار دنبال منافع خودش و ایجاد سروصدا است، و اصلاً به دنبال حقیقت نیست. درحالی‌که واقعاً این‌گونه نیست. شاید خبرنگار به خاطر فشارهای زیادی که رویش است تمایل داشته باشد تیتری بزند که سروصدا کند و دبیر و سردبیر کمتر توبیخش کنند، اما حقیقتاً ماجرا فقط این نیست.

خیلی از خبرنگاران دغدغه دارند و برایشان اینکه موردی اصلاح شود اهمیت زیادی دارد. اما گاهی نمی‌دانند چه کاری موثرتر است. مثلاً اگر خبرنگاری بداند که با بالا-پایین‌کردن وبسایت شفاف چیزی گیرش می‌آید که به درد مردم هم می‌خورد صد درصد آن کار را انجام می‌دهد. نمی‌گویم همهٔ خبرنگاران این کار را می‌کنند اما واقعاً این‌طور هم نیست که همه‌شان دنبال پول باشند. آن‌ها در گفت‌وگوهای بین خودشان راجع به اتفاقاتی که می‌افتد حرص‌وجوش هم می‌خورند و خلاصه اتفاقاتی که در عرصهٔ سیاست رخ می‌دهد برای آن‌ها حائز اهمیت است.

اما مسئلهٔ دیگری که وجود دارد این است که خبرنگاران گاهی هم فریب می‌خورند. مثلاً یکی از باگ‌های خبرنگاری این است که جذب مسئولی می‌شوند که هیچ کاری برای مردم نمی‌کند اما با خبرنگاران خوش‌وبش دارد؛ این یک باگ است. درست است که آن مسئول هیچ کاری نمی‌کند اما چون با توی خبرنگار خوب است، تو چه کار می‌کنی؟ دست خودت نیست، اصلاً نمی‌گذاری خبر آن فرد از زیر دستت در برود، هرطور که شده حرف‌هایش را پوشش می‌دهی چون طرف با تو دوستانه برخورد می‌کند. خب آدمیزاد همین است، دوست دارد که به او محبت کنند و با او گرم بگیرند. وقتی یک مسئول با خبرنگار گرم می‌گیرد، خبرنگار از او خوشش می‌آید. حتی من یک‌ بار درمورد یکی از وزیران بهداشت شنیدم که کار نمی‌کرد اما با خبرنگارها چنان خوب تا می‌کرد که آن‌ها شیفته او بودند. در این میان اگر یک خبرنگار می‌دانست وزیر یادشده وظایفش را انجام نمی‌دهد و با انتشار اخبار منفی به او انتقاد می‌کرد، همهٔ خبرنگاران با آن یک خبرنگار لج می‌شدند. متأسفانه آدمیزاد زود گول می‌خورد و این ضعف در همه وجود دارد؛ چه خبرنگار باشی و چه نباشی.

مصاحبه‌کننده: این سؤال یک وجه دیگر هم دارد و آن این است که چرا خبرنگارها نسبت به بعضی موضوعات حساسیت‌ ندارند؟ مثلاً درمورد خود شورا، در دورهٔ قبل دستورجلسات، صوت جلسات و مشروح مذاکرات همگی منتشر می‌شد اما الان هیچ کدام منتشر نمی‌شود. چرا هیچ خبرنگاری پیدا نشد که پیگیری کند و بگوید چرا انتشار این موارد معوق مانده؟

صنم عابدی: یادم است دستورجلسات در گروه واتساپ شورا ارسال می‌شد و من آنجا می‌دیدمش. یعنی خبرنگاران حتی در همان دورهٔ پنجم هم نمی‌رفتند چک کنند که دستورجلسات روی سایت شورا منتشر می‌شود یا نه؛ چون در گروه واتساپ به آن دسترسی داشتند. راستش را بخواهید آن چیزی که برای خبرنگار مهم است چنین چیزهایی نیست. کمااینکه برای خود من هم زمانی که خبرنگار شورا بودم مهم نبود، چون انتشار عمومی دستورجلسه و مشروح مذاکرات خوب است اما به درد مردم نمی‌خورد؛ هیچ کس حاضر نیست وقت بگذارد و آن‌ها را بخواند. درعوض چیزهای دیگری مثل حقوق‌های کارکنان شهرداری یا میزان پیشرفت فلان پروژه برای خبرنگار مهم است. مثلاً انتشار پایهٔ حقوق مدیران و کارمندان شهرداری را درنظر بگیرید. من فکر می‌کنم دیگر خود شهرداری هم جرئت نمی‌کند که چنین اطلاعاتی را منتشر نکند. اگر هم روزی منتشر نکند، خبرنگارها دنبال آن می‌روند. اما درمورد چیزی مثل دستورجلسه که برای خبرنگار در گروه واتساپ می‌فرستند و بعد از اتمام جلسه دیگر سالی یک‌بار هم به آن نگاه نمی‌کند، فکر نمی‌کنم اهمیتی برای خبرنگاران داشته باشد که بروند دنبالش.

مصاحبه‌کننده: روابط حسنهٔ اعضا با خبرنگارها باعث نمی‌شود که آن‌ها درمورد کسی که مثلاً با عضو شورای مورد علاقه‌شان زاویه دارد شیطنت کنند، یا در رابطه با شورا و شهرداری بخواهند یک پلن رسانه‌ای خاص را پیاده کرده و به فرد خاصی فشار بیاورند؟

صنم عابدی: چنین شیطنتی که می‌گویید جنبهٔ عمومی پیدا نمی‌کند، یعنی این‌طوری نیست که ناگهان همهٔ خبرنگارها، صرفاً چون عضو مورد علاقه‌شان با یک نفر لج است، بخواهند او را بزنند. به‌هرحال در میان خبرنگاران هم انسان وجود دارد. ممکن است یکی از آن‌ها چنین کاری بکند اما او هم بابت این قضیه هزینهٔ زیادی نمی‌کند چون به‌هرحال به تعامل با آن عضو شورا نیاز دارد؛ پس‌فردا مجبور می‌شود با آن عضو شورا مصاحبه‌ای انجام دهد یا بالاخره باید خبرهای مربوط به او را هم پوشش دهد، بنابراین نمی‌تواند چنین رفتاری داشته باشد. هیچ‌وقت موقعیتی پیش نمی‌آید که همهٔ خبرنگاران بگویند بیایید فلان شخص را بکوبیم، مگر اینکه آن فرد با آن‌ها (خود شخص یا تیم) بد کرده باشد؛ آن وقت قضیه فرق می‌کند. مثلاً یک بار همهٔ خبرنگاران ناگهان نسبت به یکی از شهردارها زاویه پیدا کردند، چون شهردار با آن‌ها برخورد خوبی نداشت. اما من تا به حال ندیده‌ام که خبرنگارها بخواهند کسی را، به این دلیل که با عضو موردعلاقه‌شان لج است، اذیت کنند.

مصاحبه‌کننده: فکر می‌کنید توانستید کدام کار را از نظر رسانه‌ای خوب پیش ببرید؟ منظورم هر نوع کار رسانه‌ای در ارتباط با کمیته است که به عهدهٔ شما بود، انجامش دادید و درنهایت از نتیجه راضی بودید.

صنم عابدی: مثلا زمان‌هایی که خانم آروین در صحن راجع به موضوعی صحبت می‌کردند و می‌توانستیم متن آن را به‌موقع دست خبرنگارها برسانیم و می‌دیدیم که همهٔ رسانه‌ها خبر را زده‌اند و حتی بلااستثنا در کانال‌های تلگرامی هم رفته است احساس رضایت داشتم. موضوع اگر موضوع خوبی بود، تیتر خوبی از آن در می‌آمد که باعث می‌شد خیلی بهتر پخش شود. این مواردی که خبری را به طیف زیادی از رسانه‌ها می‌دادیم و آن‌ها منتشر می‌کردند باعث رضایتم بود اما در مواقعی که خودم یک مصاحبهٔ اختصاصی به یک رسانه می‌دادم تا کار کند، نه، از روند مصاحبه‌های اختصاصی چندان راضی نبودم. چون یک رسانه به‌تنهایی مگر چه کار می‌تواند بکند و چقدر می‌تواند دیده شود؟ درکل همان‌طور که قبلاً هم اشاره کردم، من از عملکرد رسانه‌ای خودم در کمیتهٔ شفافیت چندان راضی نبودم. کارم درحد یک رابط خبری تعریف می‌شد و واقعاً در حد مشاور رسانه‌ای نبود.

مصاحبه‌کننده: پیش‌تر درمورد حساسیت‌هایی که نسبت به محتوای متن‌های خبری و رفت‌وبرگشت‌‌های بسیاری که در کمیته وجود داشت حرف زدید. دغدغهٔ پشت این حساسیت‌ها چه بود؟ به نظر شما حساسیت‌های به‌جایی بود؟

صنم عابدی: به نظرم درکل به‌جا نبود. من یک خبرنگارم. شاید روزهایی که به‌عنوان یک خبرنگار در صحن بودم بیست خبر کوتاه می‌زدم و می‌رفت. یعنی مثلاً بیست نفر می‌آیند پشت سر هم صحبت می‌کنند و تو هم، متن صحبت بعضی را از مشاور رسانه‌ای می‌گیری و بعضی را خودت می‌نویسی، و خلاصه هرچه می‌توانی خبر می‌زنی. خب من به چنین روالی عادت کرده بودم. راستش را بخواهی، خیلی از رفت‌وبرگشت‌ها و ویرایش‌هایی که در کمیته روی متن خبر انجام می‌شد بیشتر جنبهٔ ادبی و دستورزبان داشت و متن‌ها در رساندن مفهوم به خواننده مسئله نداشتند. یادم است که مثلاً باید متن را به گوگل داک انتقال می‌دادیم و چند نفر روی آن کار انجام می‌دادند. من تا پیش از این چنین چیزی ندیده بودم. برای ما خبرنگاران سرعت و صحت اهمیت زیادی دارد و ویرایش متن اولویت کمتری دارد. ما می‌خواهیم خبر را با سرعت و درست برسانیم، درحدی که خواننده فحوای مطلب را بگیرد و جنبهٔ ادبی قضیه برایمان خیلی مهم نیست. به همین دلیل تا آخر شورا کنارآمدن با شیوهٔ کمیته در انتشار خبر برایم سخت بود. بهشان می‌گفتم که این کاری که انجام می‌دهند روال معمول کار خبری نیست و بیش از حد دارند وارد قضایای دیگری مثل ویراستاری می‌شوند. اما خب این خط‌مشی کمیته بود و باید توجه کرد که بالاخره شیوهٔ انجام کار در هر گروه و سازمانی به شکلی است که ممکن است صد وجه آن را بپسندی و یک وجهش را هم نپسندی. جایی نیست که تو صد درصد بتوانی با آن جور شوی و همه چیزش را بپسندی. بنابراین فکر می‌کنم با این‌همه کار مفیدی که کمیته انجام داده، این اشکال خیلی مهمی نبود و اصلاً به حساب نمی‌آید.

مصاحبه‌کننده: و سؤال انتهایی. صنم عابدی قبل از همکاری با کمیتهٔ شفافیت با صنم عابدی بعد از همکاری با کمیته چه تفاوتی دارد؟

صنم عابدی: در نتیجهٔ همکاری با کمیتهٔ شفافیت احساس مفیدبودن داشتم و این تجربه تبدیل به نقطه‌عطفی در زندگی کاری‌ام شد. اگر با هر کمیته یا عضو دیگری در شورا کار می‌کردم فقط می‌توانستم پُز دهم که من مشاور رسانه‌ای فلان عضو شورا بودم. البته معمولاً مردم اعضای شورا را نمی‌شناسند و شاید عدهٔ زیادی خانم آروین و کمیتهٔ شفافیت را نشناسند که بتوانم پز قضیه را بدهم اما یک احساس مثبت در ارتباط با همکاری با کمیتهٔ شفافیت دارم که جنبهٔ درونی دارد. هرچند همیشه حسرت این را می‌خورم که شاید می‌توانستم خیلی مفیدتر باشم اما همین که توانستم با این کمیته همکاری کنم، واقعاً برایم باعث افتخار است. به‌علاوه، تا پیش از این تجربه، من به‌عنوان خبرنگار فقط می‌توانستم از بیرون ببینم که بعضی کارها انجام نمی‌شوند. اما وقتی داخل شدم دیدم که چقدر جلوی پای کسی که می‌خواهد کار کند سنگ می‌اندازند و او برای ایجاد تغییر، چه راه سختی در پیش دارد. خلاصه به شناخت خوبی دست پیدا کردم و برایم تجربهٔ نویی بود.

مصاحبه‌کننده: این شناخت از خلال جلسات کمیته و … به دست آمد؟

صنم عابدی: بله، از خلال جلسات کمیته و مشاهدهٔ دیگر تلاش‌هایی که انجام می‌شد مثل موضوعاتی که در صحن مطرح می‌شد و اینکه رأی می‌آورد یا نمی‌آورد، یا تلاش‌هایی که کمیته انجام می‌داد. آخر هم که دیدید سرنوشت سایت شفاف چه شد و انتهای کاری که داشت پیش می‌رفت ابتر ماند. درنتیجهٔ چنین تجربه‌ای می‌فهمی که وقتی یک ساختار مسیر را کج می‌رود، اگر یک مُهره کوچک سعی کند آن را صاف کند نه تنها نمی‌تواند به نتیجه برسد که روزی خود او را هم اوت می‌کنند و آن ساختار دوباره به مسیر کجش ادامه می‌دهد. بنابراین یک عامل یا فرد کوچک به‌تنهایی نمی‌تواند کاری از پیش ببرد.

مصاحبه‌کننده: خاطره یا نکتهٔ دیگری هست که بخواهید بگویید؟

صنم عابدی: دوست دارم این تجربه دوباره تکرار شود. همه‌مان تغییر زیادی کرده‌ایم و فکر می‌کنم برای بار دوم خیلی بیشتر بتوانیم با هم مچ عمل کنیم و به یک درک عمومی و نقاط مشترک خوب برسیم. کلاً فکر می‌کنم اگر افرادی که تجارب خوبی در حوزهٔ عمومی و دولتی رقم زده‌اند دوباره دورهم جمع شوند و همان راه را ادامه دهند، برای بار دوم می‌توانند سنگ‌بنا را محکم‌تر بگذارند چون این دفعه می‌دانند چیزی که شل شده دلیلش چیست، از کجا می‌شود عیب‌ها و اشکالاتش را گرفت و سوراخ کار کجاست. برای همین کاش بشود دوباره این اتفاق بیفتد. اما خب خیلی بعید می‌دانم تکرار شود. فکر نکنم خانم آروین در این حال‌وهواها باشد. ممکلت هم دچار بالاپایین‌هایی شده است. اما انشاءالله بالاخره یک روز اتفاق بیفتد.

مصاحبه‌کننده: خیلی ممنونم از وقتی که در اختیار ما گذاشتید.

صنم عابدی: من هم از شما سپاسگزارم.

[۱] الهه فرمد، کارشناس کمیتهٔ شفافیت و شهر هوشمند

[۲] نجمه طاهری، مشاور بهاره آروین و عضو گروه راهبری کمیتهٔ شفافیت و شهر هوشمند

[۳] سید حسن رسولی، عضو و خزانه‌دار پنجمین دورة شورای شهر تهران

[۴] نطق پیش از دستور بهاره آروین در جلسهٔ ۱۸۳ شورای پنجم با عنوان «به‌جای استعفا»

[۵] مصوبهٔ «دستورالعمل اجرایی مدیریت منابع و مصارف غیرنقد»، مصوب ۱۵/۰۸/۹۷

[۶] سازمان «رفاه، خدمات و مشارکت‌های اجتماعی» ذیل معاونت «امور اجتماعی و فرهنگی» شهرداری تهران

مصاحبه با ندا طهرانی- مهر ۱۴۰۲

مصاحبه‌کننده: لطفاً خودتان را معرفی کنید و بگویید همکاری شما با کمیتۀ شفافیت به چه صورت آغاز شد.

ندا طهرانی: من ندا طهرانی هستم. فکر می‌کنم اواسط سال اول دورهٔ پنجم شورا به جمع پیوستم. قبل از آن در یک شرکت لوازم خانگی کار می‌کردم، ولی مدتی بود که از آنجا استعفا داده بودم و دنبال کار بودم. بهاره دوست قدیمی من بود و و از طرفی دوستی هم داشتیم در شورا به نام مریم که می‌خواست اپلای کند و برود، به همین خاطر یک پوزیشن خالی شده بود و بهاره به من پیشنهاد داد که به‌جای مریم بیایم. بعد از من تست ام‌بی‌تی‌آی[۱] و تست هوش گرفت. پاسخ تست را برای آقای جواهریان[۲] فرستادم و بعد از آن دیگر در کمیته مشغول به کار شدم. کارم هم درواقع یک جور کار کوردینیتور بود. یعنی من کارشناس هیچ حوزه‌ای نبودم، ولی با کارشناس‌ها معاشرت می‌کردم و وظیفه‌ام این بود که موقع برگزاری جلسات کمیته حواسم به سروشکلش و ضبط‌کردن صدای جلسه و داکیومنت‌کردن صورت‌جلسات باشد. درواقع صورت‌جلسات را بچه‌ها، نجمه[۳] و الهه[۴]، تهیه می‌کردند و من این‌ها را در گوگل درایو و فولدرهایی که داشتیم آرشیو می‌کردم.

مصاحبه‌کننده: انگیزه‌تان برای قبول همکاری با کمیتۀ شفافیت چه بود؟

ندا طهرانی: ببینید، من دنبال کار بودم و خب این کار هم خیلی متفاوت از چیزی بود که من تا آن زمان تجربه کرده بودم. من همیشه در بیزنس‌های خصوصی کار کرده بودم و هیچ‌وقت در حوزۀ عمومی فعالیت نداشتم درحالی‌که همیشه آرزوی آن را داشتم و فکر می‌کردم می‌شود در این حوزه کارهایی کرد. برای من که فکر نمی‌کردم هیچ‌وقت بتوانم فیلدم را عوض کنم همکاری با کمیتهٔ‌ شفافیت تجربۀ شخصی جالبی بود. درواقع این فرصتی استثنایی و متفاوت برای من بود و خیلی خوشحال بودم که قرار است در حوزۀ شهرداری و کمیتۀ شفافیت کار کنم.

مصاحبه‌کننده: درنهایت، بعد از فعالیت در کمیته، حستان نسبت به کار در حوزۀ عمومی و دولتی چه بود؟

ندا طهرانی: من با بهاره از زمان کنکور و انتخاب رشته دوست بودم. بهاره رفت جامعه‌شناسی و من هم با اینکه رشتۀ دبیرستانم ریاضی بود اما تصمیم گرفتم علوم سیاسی بخوانم. در آن یک ‌سالی که برای کنکور علوم سیاسی می‌خواندم با بهاره به دانشکده‌شان می‌رفتم. به دانشکدۀ علوم سیاسی هم می‌رفتم. بعد از مدتی احساس کردم من اصلاً علوم‌سیاسی‌خواندن را نمی‌خواهم و این خوشحالم نمی‌کند و آن چیزی که در تصورم بود با واقعیت این رشته در دانشگاه فرق دارد. به همین خاطر، تصمیم گرفتم مدیریت بخوانم. موقع انتخاب رشته، انتخاب اولم رشتۀ مدیریت بود و دانشگاه علامه قبول شدم (اتفاقاً بهاره هم خیلی شاکی شد که چرا این کار را کردم).

در شورا هم به‌نوعی اتفاق مشابهی برایم افتاد. اوایل فکر می‌کردم کارهای زیادی می‌توان انجام داد، ولی درنهایت احساس استیصال داشتم که انگار نمی‌شود هیچ کاری کرد. مدام به سمیه فروغی[۵] می‌گفتم که سمیه، به‌جای کار در اینجا، برو بخش خصوصی و پول دربیاور، این‌قدر اینجا جان نگذار، این‌قدر بخیه به آب‌دوغ نزن. سمیه فروغی هم می‌گفت نه، من دلم می‌خواهم کارهایی که می‌کنم اثر بزرگی داشته باشد. ولی من قشنگ این ناتوانی را می‌دیدم. من قبل از شورا در شرکت لوازم خانگی برفاب کار می‌کردم و همیشه به بچه‌های کمیته می‌گفتم اگر این تلاشی که شما می‌کنید را بچه‌های برفاب می‌کردند، برفاب الان شده بود جنرال موتورز ایران. درواقع در حوزۀ خصوصی، به‌هرحال یک منطق روشنی وجود دارد، منطقِ روشن سود و رضایت مشتری و امثالهم، و وقتی در این جهت کار و تلاش کنی حتماً نتیجه می‌گیری. مثلاً سخت‌ترین کاری که ما در شرکت قبلی با آن مواجه بودیم تغییر سیستم‌های اتوماسیون شرکت بود. شرکتْ تولیدی بود و می‌خواستند سیستم را عوض کنند. و خب مهم‌ترین چالششان برخی مقاومت‌هایی بود که در برابر این کار وجود داشت. ولی من مطمئنم که اگر یک تیم منطقی می‌آمد و همۀ مسائل و نقطه‌نظرات را بررسی می‌کرد و به همۀ کارکنان، از پایین‌ترین سطح گرفته تا بالاترین سطح، آموزش می‌داد، همه قانع می‌شدند و آن سیستم به بهترین شکل در یک دورۀ زمانی محدود اجرایی می‌شد و تیک این کار می‌خورد و شرکت می‌رفت نِکست استپ.

ولی در شهرداری ماجرا این‌قدر سرراست نبود. یعنی تو تلاشت را می‌کردی اما بعد برایت سؤال پیش می‌آمد که اصلاً این کاری که داریم می‌کنیم درست است؟ آیا این هوشمندسازی به نفع مردم هست؟ پریسا کسی بود که خیلی وارد این مباحث می‌شد. یک جاهایی می‌گفت کارهایی که شهرداری دارد می‌کند (و ما هم در کمیته مخالف آن نبودیم) اصلاً به نفع مردم نیست و اتفاقاً ممکن است باعث سلب آزادی مردم شود. بعد همیشه تو شک می‌کردی که آیا این کاری که ما داریم می‌کنیم درست است؟ خود من مثلاً وقتی با پریسا[۶] صبحت می‌کردم یک‌دفعه می‌ترسیدم که هوشمندسازی واقعاً چه کار دارد می‌کند، به‌خصوص که آی‌تیِ شهرداری خیلی به هوشمندسازی و تهرانِ هوشمند می‌نازید. اما پریسا ابعاد هولناکی از آن را ترسیم می‌کرد. بعد آدم می‌ترسید که سیستم هوشمند را داریم دست چه کسی می‌دهیم. این سؤال‌ها که مطرح می‌شد آدم واقعاً جوابی نداشت، خیلی پیچیده بود و من را گیج و کلافه می‌کرد. این‌جور وقت‌ها به خودم می‌گفتم اصلاً بهتر است برگردم به همان بخش خصوصی که آرامشم هم بیشتر باشد. البته بخش خصوصی هم اماواگرهای خودش را دارد ولی به‌هرحال آن قبیل سؤال‌هایی که معمولاً در بخش عمومی موضوعیت دارد در آن کمتر مطرح است.

مصاحبه‌کننده: به‌طور کلی، روال تعاملات در کمیته در فضای شورا و شهرداری به چه شکل بود؟

ندا طهرانی: می‌توانم بگویم تنها کسی که روالمند بود آقای جواهریان بود که خودش کارمند شورا و شهرداری بود. او دائم به ما می‌گفت که روال کار در شورا این‌جوری یا آن‌جوری است و مدتی سعی می‌کرد ما را توجیه کند که روال چطور است. همۀ بچه‌ها بچه‌های خیلی خوبی بودند و با انگیزه وارد کمیته و شورا شده بودند. اول یک اتاق کوچک داشتیم ولی بعداً توانستیم اتاق بزرگ‌تری بگیریم. امکانات زیادی هم نداشتیم و هر کس با لپ‌تاپ خودش کار می‌کرد. درواقع می‌خواهم بگویم، به یک معنا، روال خاصی نداشتیم. همه‌چیز کم‌کم شکل گرفت و روال‌هایمان در طول کار تغییرات زیادی پیدا کرد. مثلاً از یک جایی به بعد قرار شد کارشناس‌ها دیگر خودشان مستقیم با بهاره در ارتباط نباشند و ارتباطشان با بهاره از طریق من و نجمه باشد.

من و نجمه، و فکر می‌کنم الهه، کلید اتاق کمیته را داشتیم. اگر جلسه‌ای بود، نجمه زودتر می‌رسید، حتی زودتر از من، و چراغ کمیته را روشن می‌کرد تا بقیه بیایند. کارشناس‌های کمیته خودشان روزهایشان را برنامه‌ریزی کرده بودند و هر کارشناس روزهای مشخصی را به‌صورت حضوری به اتاق کمیته می‌آمد. در این بین ممکن بود بچه‌ها بخواهند با یکی از کارشناس‌های شهرداری جلسه داشته باشند. ما این خواسته را به آقای جواهریان انتقال می‌دادیم و او یا آقای صدوقی[۷]، به‌عنوان مسئول‌دفترهای خانم آروین، جلسه‌ها را با کارشناس‌های شهرداری هماهنگ می‌کردند.

آن مدتی که در شورا بودم خیلی به صداهایی که از بقیۀ اتاق‌ها می‌آمد گوش می‌دادم اما برایم خیلی سخت بود که بروم با کارشناس‌های بقیۀ اعضای شورا به‌صورت مستقیم ارتباط بگیرم و ببینم که آن‌ها چه کار می‌کنند. خیلی وقت‌ها بچه‌ها با بقیۀ کارشناس‌ها ارتباط برقرار می‌کردند. مثلاً بهراد فراهانی چون معماری خوانده بود با کارشناس‌های آقای اعطا[۸] و بقیه در ارتباط بود. بین اعضای شورا، کارشناس‌های آقای مسجدجامعی[۹] یا خود آقای مسجدجامعی صمیمانه‌تر با ما برخورد می‌کردند. ولی کلاً ما وصلۀ ناجور بودیم در شورا. کسی خیلی با ما دوستی خاصی نمی‌کرد و ارتباطات من هم بیشتر با روابط عمومی شورا بود و برای هماهنگی عکاسی از جلسات و کارهای مشابه تعاملاتی داشتیم. آن‌ها هم خیلی صمیمی نمی‌شدند و خیلی مکانیکی عکس و فیلم جلسات و ارائه‌ها را به ما می‌دادند. در حد یک خوش‌وبش معمولی با هم رابطه داشتیم. گویا دلخوری‌ای از خانم آروین داشتند که سرسنگینی‌شان را حفظ می‌کردند.

مصاحبه‌کننده: به نظرتان چرا وصلۀ ناجور بودید؟ چرا چنین احساسی داشتید؟

ندا طهرانی: نمی‌دانم اگر الان شما با مثلاً کارشناس‌های آقای اعطا صحبت کنید آن‌ها هم بگویند که ما با بقیه دوستی خاصی می‌کردیم یا نه. درواقع نمی‌دانم کلاً همه این‌جوری بودند یا فقط ما این‌جوری بودیم. برای من همه‌ چیز یک وجه سیاسی داشت. من نمی‌دانستم برخورد دیپلماتیک چطوری است و مدام نگران این بودم که نکند حرفی بزنم که بد باشد. مثلاً خانمی در مجاورت اتاق ما بود که خیلی حرف می‌زد و چرت‌وپرت می‌گفت، آن هم با صدای بلند. خیلی روی مخ همۀ ما بود. یک بار سمیه فروغی به‌ش گفت خانم، آرام‌تر! و او هم به سمیه پرید. مثلاً من خودم نمی‌توانستم به‌ش بگویم آرام‌تر حرف بزن. فکر می‌کردم زشت است، ممکن است صورت خوشی نداشته باشد و دعوا شود و چه و چه. درواقع فکر می‌کردم تعامل‌نکردن بهتر از تعاملِ بد کردن است. ما خیلی وقت‌ها دیگران را سر ناهار می‌دیدیم و سلام‌وعلیکی با هم می‌کردیم، ولی انگار همه یک ریاکاری عمومی داشتند و نمی‌خواستند عقایدشان را بروز دهند. الان که به آن زمان فکر می‌کنم به نظرم این‌طور می‌آید. شاید هم اصلاً این‌طور نبوده و آن‌ها هم داشتند کارشان را می‌کردند و ایدۀ خاصی پشت رفتارشان نبوده است.

درنهایت اگر بخواهم جمع‌بندی کنم، درواقع تجربه‌ای که از تعامل با افراد شورای قبلی و از بقیۀ آدم‌ها که انگار منتظر بودند ببینند ما می‌خواهیم چه گُلی به سرِ شهر بزنیم داشتم این حس را به من می داد. به خاطر همین ترجیح می‌دادم وارد تعامل خاصی نشوم. یعنی از تعامل می‌ترسیدم و می‌گفتم همین که با کارشناس‌های خودمان ارتباط داشته باشیم کافی است. انگار درواقع به نحوی خودسانسوری می‌کردم.

مصاحبه‌کننده: ماجرای دلخوری عکاس‌ها از خانم آروین چه بود؟

ندا طهرانی: دقیق یادم نیست. این‌ها اتفاقاتی بودند که اوایل شورا افتاده بودند و با این حال انگار آدم‌ها هنوز فراموش نکرده بودند. مثلاً یکی از بچه‌های روابط عمومی بودکه فکر می‌کنم یک بار بهاره حالش را گرفته بود، و خیلی محتاط با ما برخورد می‌کرد. من مدام با خودم می‌گفتم این چرا یخش باز نمی‌شود که بعداً فهمیدم یک بار آن اوایل، که بهاره منشی جلسهٔ صحن شورا بوده، پرش به پر بهاره گیر کرده. یکی-دو بار من آمدم باهاش شوخی کنم و فهمیدم که کلاً با خانم آروین مشکل دارد.

مصاحبه‌کننده: تعاملتان با کارشناس‌ها به چه صورت بود؟

ندا طهرانی: کلاً بیچاره کارشناس‌ها همیشه کمک‌هایی می‌خواستند از آدم، به‌خصوص کمک‌های فکری. بعضی وقت‌ها به مشکلاتی برمی‌خوردند و می‌گفتند حالا این را چه کار کنیم. من واقعاً نمی‌دانستم باید چه کار کرد و در خیلی از موارد ایده‌ای نداشتم. این‌جور مواقع معمولاً نجمه کمک می‌کرد و خوش‌فکرتر بود. بعد هم من خیلی درکی نداشتم از اینکه مثلاً این کارشناس چقدر در کارش حرفه‌ای است و این متر هم دستم نبود که بدانم چقدر نیاز تخصصی دارد یا چقدر می‌خواهد فقط حرفش شنیده شود؛ یعنی دارد بلندبلند فکر می‌کند برای اینکه فکر خودش روشن شود. اما اواخر شورا دیگر دستم آمده بود که مثلاً این کارشناس خیلی حرفه‌ای نیست و درواقع داریم با همدیگر حرف می‌زنیم که افکار خودش برایش روشن‌تر شود. در بعضی کارها مثل کارهای آقای ریوندی[۱۰] (حوزهٔ شهرسازی)، من به‌کل وارد نمی‌شدم و خودش کارهایش را پیش می‌برد و با شهرداری ارتباط برقرار می‌کرد و کارشناس مرتبط را پیدا می‌کرد. آقای ریوندی وزنه‌ای بود برای خودش و همه را می‌شناخت و کار را جلو می‌برد. ولی خیلی وقت‌ها که پروشات[۱۱] و پریسا و بچه‌هایی که با هم روابط نزدیک‌تری داشتیم به مشکلی می‌خوردند، یعنی کارشان پیش نمی‌رفت، با هم گپ می‌زدیم که به نحوی دلشان گرم شود برای اینکه بتوانند رنج کارشان را تحمل کنند. واقعاً در همۀ محیط‌های کاری، همیشه یکی هست که زورش از ما بیشتر است و گاهی آدم احتیاج دارد که غر بزند برای اینکه حس بدش از بین برود و دوباره به خودش مسلط شود و بتواند کارش را پیش ببرد. فکر می‌کنم توانستم در ارائهٔ چنین حمایتی به بچه‌های کمیته نقش داشته باشم.

مصاحبه‌‌کننده: درواقع می‌شود گفت گوش شنوای کارشناسان کمیته بودید؟

ندا طهرانی: بله، مثلاً با کسی که غر می‌زد و به‌نوعی درددل می‌کرد همراهی می‌کردم و سعی می‌کردم درکش کنم. اما مثلاً برای سمیه فروغی، که کارهایش کمی پیچیده‌تر هم بود، واقعاً دیگر کاری از دستم برنمی‌آمد. سمیه، هم از طرف شهرداری و هم از طرف بهاره، تحت فشار زیادی بود و فکر می‌کنم حتی گاهی با حرف‌هایم که «سمیه ولش کن، درست می‌شود» حرصش را هم درمی‌آوردم، چون واقعاً با این چیزها حالش خوب نمی‌شد. او نیاز به یک‌جور کمک عملی واقعی و یک حرف درست‌ودرمان داشت و شاید در این مواقع نجمه بهتر می‌توانست به او کمک کند. ولی خب من کلاً از تجربۀ کار قبلی‌ام به این نتیجه رسیده بودم که هرچقدر در کار بیشتر خوش بگذرد برای زندگی بهتر است؛ درنهایت، هم کار انجام می‌شود و هم خوش گذشته است. درواقع معتقدم اول باید خوش بگذرد و بعد، کار هم انجام می‌شود (البته این تجربهٔ من از کارکردن است و شاید خیلی‌ها با این نظر موافق نباشند).

من اوایل در شورا اصلاً احساس تسلط نمی‌کردم و فکر می‌کردم اصلاً از هیچ چیز سر درنمی‌‌آورم، ولی از یک جایی به بعد که در کمیته احساس تسلط کردم، دیدم این قاعده اینجا هم جواب می‌دهد. شاید هم من قضایا را خیلی ساده می‌دیدم، ولی خلاصه حضورم در کمیته در این راستا بود؛ دلم می‌خواست حداقل به‌مان خوش بگذرد. کار که حالا یا انجام می‌شد یا نمی‌شد، ولی دغدغه‌ام این بود که از این جمع یک خاطرۀ خوب بماند. خودم هم واقعاً هروقت که می‌رفتم سرِ کار، حتی روزهایی که می‌دانستم روز سختی پیش رو داریم، حسم این بود که اول مهم است خوش بگذرد.

مصاحبه‌کننده: در کمیته چطوری خوش می‌گذشت؟

ندا طهرانی: ببینید، من واقعاً فکر می‌کردم که خیلی خوب است که مثلاً با همدیگر صبحانه بخوریم، بگوییم و بخندیم، و بعد بنشینیم سر کار. درواقع با آن انرژی‌ای که از آن حس‌و‌حال درمی‌آید آدم قادر است کارها را پیش ببرد. خوش‌وبش و شوخی با آدم‌ها و آن حس‌وحال به افراد انرژی می‌دهد؛ می‌توانی بروی مثلاً با همکار روابط عمومی که با ما سرسنگین بود هم گپی بزنی، یا با آدم‌های شهرداری هم ارتباطی برقرار کنی و این طوری کارت بیشتر و بهتر پیش می‌رود. واقعاً به آن انرژیِ خوش‌وبش اعتماد دارم و معتقدم انرژی و جسارتی به آدم می‌دهد که می‌تواند کارها را پیش ببرد.

مصاحبه‌کننده: شما الان مخزنی از خاطرات آدم‌ها از دلخوری‌ها و خوشی‌ها و ناراحتی‌هایشان هستید. اگر خاطره‌ای از این‌ها دارید برایمان تعریف کنید.

ندا طهرانی: یادم است سمیه فروغی چند بار گریه کرد. همچنین یادم است یک بار یکی از دوستان پریسا، که در حوزهٔ تحلیل داده کار می‌کرد، به کمیته آمده بود و می‌خواست برای مسابقۀ ویژوال‌کردن داده‌های سایت شفاف ایده‌هایی بدهد.[۱۲] من نشسته بودم روی یکی از صندلی‌های چرخ‌دار کمیته و برای رفتن از این سر اتاق به آن سر، به‌جای آنکه از جایم بلند شوم، با پا خودم و صندلی را روی زمین می‌کشیدم. آن بنده‌خدا که من را نگاه نمی‌کرد ولی پریسا می‌گفت ندا، آبروی من رفت! [می‌خندد]

مصاحبه‌کننده: بیشترین عصبانیت‌ها و ناراحتی‌ها در چه موقعیت‌هایی پیش می‌آمد؟

ندا طهرانی: عصبانیت‌ها و ناراحتی‌ها، هم در موقعیت‌های مرتبط با شهرداری و هم موقعیت‌های مرتبط با اتفاقات داخلی کمیته پیش می‌آمد و می‌توانم بگویم سهمشان با هم برابر بود. البته ناراحتی‌های داخلی کمیته برای بچه‌ها سنگین‌تر بود. انتظارشان این بود که حالا شهرداری که در موضوعات مختلف اذیت می‌کند، حداقل در تیم خودمان نوازش شوند. انتظارشان این بود که حالا که آن‌ها داشتند تلاش و کارشان را می‌کردند، در داخل تیم دیگر دعوا نشوند. وقتی از بهاره ناراحت می‌شدند، دردش بیشتر بود. به شهرداری که حرجی نبود و ناراحتی‌ها و عصبانیت‌ها از شهرداری با همان غرزدن حل می‌شد. ولی وقتی در خود کمیته ناراحتی پیش می‌آمد دردش بیشتر بود. در خود کمیته هم بچه‌ها بیشتر با خود بهاره به مشکل می‌خوردند و ناراحتی پیش می‌آمد. یادم نمی‌آید با کس دیگری مشکلی داشته باشند. مثلاً آقای جواهریان و آقای صدوقی که روال شهرداری را هم خوب می‌دانستند همیشه حامی بچه‌ها بودند.

تعامل بچه‌ها با شهرداری بیشتر از جنس شگفتی بود؛ مثلاً پریسا می‌گفت این‌ها بی‌سوادند و یک‌سری چیزهای اولیه را نمی‌دانند یا مثلاً یک حماقت‌هایی دارند یا گوش نمی‌دهند. البته درنهایت بچه‌ها به نحوی در شهرداری نفوذ می‌کردند. ولی وقتی با بهاره به مشکل می‌خوردند دیگر هیچ کاری نمی‌توانستند بکنند.

مصاحبه‌کننده: حالا که دارید در خاطراتتان کندوکاو می‌کنید، پیشنهادم این است که برویم روی کارت احساس. ما تعدادی کارت داریم که رویشان کلماتی نوشته شده و کارکردش این است که ذهن شما را قلقلک بدهد که خاطراتی از آن دوران یادتان بیاید و به ما بگویید. من یکی‌یکی این احساسات را می‌گویم و شما برای ما خاطراتتان را بگویید. اولین کارت عصبانیت است. کجاها عصبانی شدید و این حس در شما پدیدار شد؟

ندا طهرانی: عصبانیتِ من در ارتباط با خودم نبود. یادم هست که یکی‌-دو بار به‌خاطر سمیه فروغی عصبانی شدم که چرا بهاره این‌قدر به این بچه سخت می‌گیرد. بهاره یکی-‌دو تا پیام صوتی برای سمیه فرستاده بود و در آن‌ها او را دعوا کرده بود. بعد من عصبانی بودم چون به نظرم انصاف نبود که با سمیه آن‌جوری برخورد شود.

مصاحبه‌کننده: کارت بعدی، رضایت.

ندا طهرانی: دربارۀ چند تا از کارهایی که با پیگیری‌های کمیته انجام شد، مثلاً کارهای حوزهٔ شهرسازی، احساس رضایت خیلی زیادی می‌کردم. خود شهرداری هم همایشی برگزار کرد تا از سرویس‌های حوزهٔ شهرسازی که آنلاین شده بود رونمایی کند. آنجا خیلی احساس رضایت داشتم که یک‌سری کارهایی که بچه‌ها از سال اول پیگیر آن بودند، تیک خورد. این‌ها درواقع دستاوردهای کمیته بود.

موقعیت دیگری که در آن احساس رضایت کردم زمانی بود که همۀ اطلاعات شرکت‌ها (اساس‌نامه‌ها، گزارش‌های حسابرسی، ترازنامه‌ها و …) رفت روی سایت شفاف. بهاره قبلاً در برنامهٔ «تهران ۲۰» وعده داده بود که این اطلاعات روی سایت شفاف خواهد رفت و آن‌ها هم پیگیری می‌کردند که این کار انجام شد یا نه. کسی که در کمیته مسئول پیگیری انجام این کار از شهرداری بود آقای ملانوری[۱۳] بود اما من هم از نزدیک درگیر این کار بودم و به‌واسطهٔ تجربیات کاری قبلی‌ام، از ماجرا هم سر درمی‌آوردم. شهرداری اطلاعات و گزارش‌ها را به ما داده بود و ما هم آن‌ها را بررسی و چک کرده بودیم و دیگر فقط مانده بود که اطلاعات روی سایت شفاف برود. آقای جواهریان دو-سه روز از شهرداری پیگیری می‌کرد که اطلاعات را منتشر کنند. آن زمان مدیرعامل سازمان فاوا، آقای فرجود، برای سفر کاری رفته بود اسپانیا و فاوایی‌ها هم می‌گفتند ما فعلاً نمی‌توانیم اطلاعات را منتشر کنیم. خلاصه دیگر آقای فرجود از اسپانیا به بچه‌های خودش زنگ زد که این کار را بکنید.

از این‌جور لحظه‌های رضایت‌بخش زیاد بود. هر کاری که به نتیجه می‌رسید این حس می‌آمد. سر انتشار اطلاعات حوزهٔ منابع انسانی یا سر انتشار اطلاعات ساختمان‌های ناایمن که مربوط به اواخر دورهٔ شورا بود هم احساس رضایت زیادی داشتم؛ احساس رضایت همراه با هیجان. بماند که بعد از انتشار اطلاعات ساختمان‌های ناایمن، یک‌دفعه شهرداری اطلاعات را برداشت.

مصاحبه‌کننده: کارت بعدی تعجب یا جاخوردن است.

ندا طهرانی: من چندان در جلسه‌های صحن شورا شرکت نمی‌کردم، ولی یادم می‌آید یکی-‌دو باری که شرکت کردم از ناآگاهی‌ها و اظهارنظرهای پرت‌وپلا تعجب می‌کردم. الان مصداق مشخصی در ذهنم نیست ولی یادم هست که یکی-دو بار واقعاً تعجب کردم.

در کمیته هم از تسلط بهاره به جزئیات کارها و اینکه در حوزه‌های مختلف نظر و ایده داشت تعجب می‌کردم. مثلاً از تسلطش بر مباحث بودجه‌ای تعجب می‌کردم. درواقع انگار انتظار نداشتم این چیزها را در این مدت کوتاه این‌قدر خوب یاد گرفته باشد. با خودم فکر می‌کردم از کجا این چیزها را بلد است؟ بعد می‌دیدم از طریق همان کارشناس‌های اقتصادی‌اش این اطلاعات را کسب کرده است.

مصاحبه‌کننده: خب برویم سراغ کارت بعد، انجام کار محوله سخت بود.

ندا طهرانی: والا بچه‌های گروه راهبری یک فایل اکسل برای کنترل پروژه‌های کمیته درست کرده بودند و قرار بود که من کارها را در آن بشکنم و زمان‌بندی بدهم و این‌ها. با اینکه ساعت‌های زیادی برای طراحی فایل اکسل وقت گذاشته بودیم اما پرکردن آن فایل اکسل برایم کار خیلی سختی بود چون مدل پیش‌رفتن کارها با ساختار فایل اکسل هم‌خوانی نداشت (بگذریم که آقای رنگین‌کمان[۱۴] معتقد بود تا ۳۰ درصد انحراف بین اطلاعات فایل اکسل و وضعیت واقعی کارها و پروژه‌ها مشکلی ندارد). مسئله این بود که کارهای کمیته از دل جلسات درمی‌آمد و سرعت پیش‌رفتنش خیلی وقتی‌ها اصلاً به ارادۀ ما ربطی نداشت. کسانی باید در شهرداری می‌خواستند که این کارها انجام شود. باید یک چیزهایی را، هم آن‌ها می‌خواستند و هم ما می‌خواستیم، بعد در جهت آن حرکت می‌کردیم. یعنی کارهایی که ما می‌خواستیم انجام شود لزوماً آن‌طور که برنامه‌ریزی کرده بودیم انجام نمی‌شد و خیلی وقت‌ها هم یک‌سری کارهای خیلی یکهویی پیش می‌آمد که ما اصلاً به آن فکر نکرده بودیم. البته درنهایت سعی می‌کردیم در تعامل با شهرداری کارها را پیش ببریم، آن‌ها هم خیلی وقت‌ها کمک می‌کردند و ما هم کارشناس خودمان را به آن‌ها معرفی می‌کردیم و کار انجام می‌شد. اما در هر حال، به‌روزنگه‌داشتن آن فایل اکسل برای من کار خیلی سختی بود.

سخت‌تر از آن، پیام‌های سخت خانم آروین بود که من باید به بچه‌ها انتقال می‌دادم. آخ‌آخ، این سخت‌تر از فایل اکسل بود. شاید نشود اسمش را کار گذاشت ولی واقعاً سخت بود. بعضاً وقتی بهاره می‌خواست کسی را دعوا کند به من می‌گفت به طرف بگو. یا مثلاً می‌گفت به آقای ریوندی بگو این ساعت برود این جلسه. ای خدا، من چطوری بگویم؟ آقای ریوندی خودش یک‌پا رئیس است، بعد من بگویم بیا این جلسۀ ما را برو؟

مصاحبه‌کننده: خب برویم سراغ کارت بعدی، امیدواری.

ندا طهرانی: حوزهٔ املاک از آن حوزه‌هایی بود که خیلی برایش جلسه رفتیم، و همه‌اش هم از سر این بود که امیدوار بودیم به اینکه ممکن است کاری انجام شود. خیلی از جلسات بود که شهرداری هیچ کاری نکرده بود ولی ما باز ادامه می‌دادیم و برایشان ددلاین تعیین می‌کردیم که فلان کارها تا این موقع انجام شود. بعد دوباره سر ددلاین جلسه می‌گذاشتیم و می‌دیدیم مثلاً مدیرعامل عوض ‌شده و یک‌جورهایی باید از اول همهٔ حرف‌ها و بحث‌ها را تکرار کنیم. فکر می‌کنم مدیرعامل سازمان املاک در مدتی که ما در شورا بودیم سه-‌چهار بار عوض شد و هیچ کاری هم انجام نمی‌شد. الان که فکر می‌کنم می‌بینم امیدواری در این زمینه چقدر عبث بود. در بقیۀ کارها امید داشتیم و کارهایی هم انجام شد، مثلاً در حوزهٔ هوشمندسازی و شهرسازی، ولی در زمینۀ املاک واقعاً به جایی نرسیدیم. خیلی امیدوارم بودیم که فهرست واگذاری‌های املاک بند ۶[۱۵] منتشر شود [ولی نشد]. یادم هست سامانهٔ املاک هم مسائلی داشت؛ می‌خواستیم بعضی فرایندها را سامانه‌ای کنیم اما انگار مشکلی بین سازمان فاوا و سازمان املاک وجود داشت که نمی‌گذاشت کار انجام شود.

مصاحبه‌کننده: حالا که امیدواری را گفتید، درمورد ناامیدی هم بگویید.

ندا طهرانی: والا در ارتباط با شهرداری، من همه‌اش ناامید بودم که واقعاً اینجا هیچ‌وقت درست نمی‌شود. اما فکر کنم ناامیدی اصلی زمانی بود که بهاره گفت می خواهد استعفا دهد. شاید فقط هم به‌خاطر استعفای بهاره نبود. مجموعه‌ای از اتفاقات افتاده بود که ابداً برگشت‌پذیر نبود. سر ماجرای آبان ۹۸ و بعد هم ساقط‌شدن هواپیما من دیگر واقعاً امیدم را از دست دادم. فکر می‌کنم برای خیلی‌های دیگر هم همین‌طور بود. من فقط یک بار اشک نجمه را دیدم. آن شنبه‌ای که گفتند هواپیما را خودمان زده‌ایم،نجمه اول از همه به اتاق کمیته آمده بود و نشسته بود و گریه می‌کرد. نجمه آدم گریه‌کنی نبود. حداقل من تا آن روز ندیده بودم. بعد آقای صدوقی آمد. بعد یکی‌یکی بقیهٔ بچه‌ها آمدند.

مصاحبه‌کننده: من هم آن روز کمیته بودم. از همه جان‌گدازتر گریۀ سمیه بود که دوستش در هواپیما بود.

ندا طهرانی: خلاصه بهاره هم بعد از آن گفت که می‌خواهد استعفا دهد. آنجا برای من واقعاً ته ناامیدی بود، ناامیدی از همه‌چیز و از کارهایی که داریم می‌کنیم. درواقع معنی استعفای بهاره برای من این بود که او هم از اینکه با دست‌فرمان فعلی اصلاح معناداری اتفاق بیفتد دست شسته است و هیچ کار دیگری نمی‌شود کرد.

مصاحبه‌کننده: بعد از این ماجرا، نوع بودن شما در کمیته تفاوتی کرد؟

ندا طهرانی: امیدم فرق کرد ولی نوع بودنم تفاوت نکرد. بعد از آن احساس می‌کردم که یک چیزی خراب است که ما نمی‌توانیم درستش کنیم. قبلش همه‌چیز را یک جور دیگر می‌دیدم. فکر می‌کردم داریم چیزهایی را درست می‌کنیم. خیلی مثل آن شعر «تو چراغ خود برافروز تویکی نه‌ای جهانی»[۱۶] فکر می‌کردم، ولی بعدش دیگر این‌طوری نگاه نمی‌کردم. فکر می‌کردم که خب ما داریم کارهایی می‌کنیم، ولی خیلی‌های آن بخیه به آب‌دوغ زدن است. دیگر خیلی شوروشوق نداشتم. قبلش خیلی به کارهایی که می‌کردیم می‌بالیدم ولی بعدش دیگر این‌طور نبود. انگار دیگر امیدی به کل مملکت نداشتم. واقعاً فکر می‌کردم یک چیزی خراب است.

این ماجراها هم‌زمان شده بود با اواخر دوره. فکر می‌کنم بعد از آن هم دیگر پروژۀ جدیدی تعریف نکردیم؛ همان قبلی‌ها را پی گرفتیم و بردیم جلو. بعد از قضیۀ هواپیما هم انگار همه‌چیز رفت روی دور تند. فکر می‌کنم یک‌سال‌ونیم بعد از آن ماجرا شورا تمام شد. واقعاً چقدر زود گذشت.

مصاحبه‌کننده: کارت بعدی، افسوس.

ندا طهرانی: سؤالتان این است که کی افسوس خوردم؟

مصاحبه‌کننده: بله، هم اگر جایی افسوس خوردید که کاش خودتان طور دیگری عمل کرده بودید، و هم اگر جایی افسوس خوردید که کاش خانم آروین یا کمیته طور دیگری عمل کرده بود.

ندا طهرانی: راجع به خودم افسوسی ندارم. درمورد کمیته هم فکر می‌کنم با وجود همۀ اتفاقاتی که افتاد، اکثر آن کارهایی را که می‌خواست به‌هرحال پیش برد. افسوسم بیشتر از بابت این است که کاش کارهای ما در شورای بعدی هم ادامه پیدا می‌کرد. ولی باز افسوس این را هم نمی‌خورم و می‌گویم به‌هرحال این هم یک فکت است، فکتی است که ممکن است ما را به یک جایی برساند. درواقع افسوس من این است که کاش این شفافیت در همۀ ابعاد نظام، مثلاً در همهٔ آن نهادهایی که برای مشورت با ما تماس می‌گرفتند، مثل مجلس، آستان قدس، بسیج مستضعفان و همهٔ جاهایی که هیچ شفافیتی وجود ندارد و با یک دالان پر از ابهامات مواجهیم، اجرایی می‌شد. افسوسم بیشتر این است که کاش کمی از وجه شوآف شفافیت در کشور کم می‌شد و به عملی‌بودنش بیشتر پرداخته می‌شد. ولی می‌دانید، این کلمۀ شفافیت به نحوی شبیه کارهای دیگری شد که در کشور انجام می‌شود، یعنی همه‌اش ادا و تبلیغ و این حرف‌هاست. شوآف است. کاش از شوآفش کاسته می‌شد و به عملیاتی‌بودنش بیشتر پرداخته می‌شد. کاش اصلاً آدم‌ها ارزشی برای این شفافیت قائل بودند.

ما زمانی می‌خواستیم در ترکیه خانه بخریم. برای من خیلی شگفت‌انگیز بود که می‌دیدم که اطلاعات سازمان ثبت و اطلاعات شهرداری در یک سایت یکپارچه شده و می‌توانی خانه را ببینی، مالک خانه را ببینی و همۀ بلوک‌ها و خانه‌ها و مالکانشان مشخص است. دسترسی به این اطلاعات جزء حقوق شهروندی است، و مسئله اصلاً امنیتی و این‌ها نیست. این در حالی است که مثلاً به یاد می‌آورم در یکی از جلسات، فکر کنم یکی از اعضای شورا می‌گفت که گفته‌اند مسیریاب وِیز مشکل امنیتی دارد و نباید استفاده کنید. یا یادم می‌آید که می‌گفتند اینکه زمان حرکت قطارهای مترو در ایستگاه‌ها نشان داده شود مشکل امنیتی دارد و امکان‌پذیر نیست. ولی در کانادا، وارد ایستگاه که می‌شوید، آن بالا نوشته مثلاً قطار پنج دقیقۀ دیگر حرکت می‌کند. بعد این قشنگ تو را راهنمایی می‌کند؛ یا می‌دوی، یا آرام می‌روی. ولی یادم هست در ایران می‌گفتند این اطلاعات امنیتی است. یعنی افسوس من این است که کاش همه‌چیز در ایران این‌قدر امنیتی نبود که نشود خیلی از کارها را عملیاتی کرد. یا کاش شفافیت کمی اقبال بیشتری پیدا می‌کرد.

مصاحبه‌‌کننده: کارت بعدی، استرس.

ندا طهرانی: اوایل بیشتر استرس داشتم. موقع جلسات فکر می‌کردم که وای، اگر تلویزیون کار نکند یا فایل پرزنتیشن خراب یا اشتباه باشد یا اینترنت قطع شود یا ضبط صدا قطع شود یا … چه اتفاقی می‌افتد! واقعاً فکر می‌کردم آسمان به زمین می‌آید و خانم آروین هم هیچ اغماضی ندارد و بدبخت می‌شویم. به خاطر همین، همیشه از جلسات با گوشی‌ام هم عکس می‌گرفتم و، علاوه بر ویس ریکوردر، با گوشی هم جلسه را ضبط می‌کردم. ولی بعد از مدتی خیلی ریلکس‌تر شدم و فهمیدم بابا، این‌قدر هم که ما فکر می‌کنیم هیچ چیزی پرفکت نیست و اگر برخی مشکلات کوچک هم پیش بیاید اشکالی ندارد. اواخر، استرسم خیلی کم شده بود. آدم وقتی کمی بر کار تسلط پیدا می‌کند، می‌فهمد که خب اگر فلان اتفاق هم افتاد می‌شود یک‌جوری رفع‌ورجوعش کرد. می‌فهمد که می‌تواند به بقیهٔ اعضای تیم اعتماد کند. مثلاً از یک جایی به بعد می‌دانستم اگر مشکلی پیش آمد و ویس ضبط نشد، بالاخره بچه‌ها در جلسه حضور داشته‌اند و گوش کرده‌اند و می‌شود از آن‌ها نکات مهم را پرسید. نجمه معمولاً یادش بود که در جلسه چه حرف‌هایی زده شده است.

مصاحبه‌کننده: این کم‌شدن استرسْ ناشی از مقایسهٔ عملکرد شما (خانم آروین و تیمش) با عملکردبا اعضای دیگر و شیوۀ کار ایشان هم بود؟

ندا طهرانی: نه، من هیچ‌وقت فرصت مقایسه نداشتم که بخواهم مقایسه کنم. ولی فهمیدم که آدم‌های دیگری هم که به جلسه می‌آیند آدم‌های خیلی مسلطی نیستند و آن‌ها هم استرس‌ها و نقص‌های خودشان را دارند. من همیشه فکر می‌کردم نقص از جانب ماست و اگر اتفاقی بیفتد تقصیر ماست. بعد که کمی در جلسات حاضر شدم دیدم که به‌هرحال همۀ ما با هم یک شبکه را تشکیل می‌دهیم. درواقع کم‌شدن استرسم بیشتر به تسلط خودم بر موقعیت برمی‌گشت.

مصاحبه‌کننده: کارت بعدی دیده‌شدن هست. جایی بود که دیده‌شدن برای شما یا بچه‌های کمیته به مسئله تبدیل شده باشد؟

ندا طهرانی: ببینید، همۀ ما فکر می‌کردیم دستاوردهای کمیتۀ شفافیت و قول‌هایی که داده و به ثمر نشانده، در مقایسه با دستاوردهای بقیۀ اعضای شورا، خیلی بهتر از آن چیزی است که به نظر می‌آید. یعنی حس می‌کردیم کمتر از آنچه که باید دیده شده‌ایم. ولی خیلی هم توانایی این را نداشتیم که تبلیغ خاصی کنیم. اواخر، می‌خواستیم کلیپی از دستاوردهای شفافیت بسازیم که آخرش هم به سرانجام نرسید، یعنی فکر کنم کلیپ ساخته شد ولی نمایش داده نشد.

مصاحبه‌کننده: این ناتوانی ناشی از چه چیزی بود؟

ندا طهرانی: شاید آن اوایل بچه‌ها و خود شورا کمی دغدغۀ دیده‌شدن داشتند، ولی بعد از ماجرای هواپیما و استعفا فکر می‌کنم این دیگر مسئله‌شان نبود. حتی کلیپ هم ساختیم و می‌خواستیم در کانال‌های شورا نمایش دهیم که آخر سر بهاره گفت نمایش ندهید. ببینید، کارهایی که ما کرده بودیم شاید سزاوار این بودند که برایشان جشنی گرفته شود، ولی بعد از آن اتفاقات کسی دیگر دل‌ودماغ این کارها را نداشت.

الان یادم آمد، یکی از آیتم‌های آن کلیپ دربارۀ سامانهٔ ۱۳۷ بود ولی آن را هم تبلیغ نکردیم چون خیلی امیدی نداشتیم که ادامه پیدا کند. نمی‌دانم ۱۳۷ هنوزآن آپشن را که موقع ثبت پیام، عکس و فیلم هم ثبت کنی دارد یا نه.

مصاحبه‌کننده: بله، دارد.

دربارۀ کارهایی که گفتید جا داشت بیشتر دیده شوند ولی نشدند، فکر نمی‌کنید کم‌کاری از سمت خود کمیته بود و می‌توانست بیشتر و بهتر اطلاع‌رسانی کند ؟

ندا طهرانی: نه، فکر نمی‌کنم. ببینید، این دیده‌شدن به ‌نظر من ایدهٔ ‌ٔبچه‌هایی در تیم ما بود که کارمند شهرداری بودند، مثل آقای رنگین‌کمان و آقای جواهریان. آن‌ها این چیزها را بلد بودند و می‌گفتند ما نسبت به بقیه و نسبت به کارهایی که کرده‌ایم کمتر دیده شده‌ایم. این هم باز برمی‌گردد به همان فضای شوآف که در کشور حاکم است. یعنی کسانی که در سیستم‌اند همیشه کارشان را شوآف می‌کنند و نمایش می‌دهند. اما دغدغۀ بچه‌های کمیته این نبود. اگر هم چنین دغدغه‌ای داشتند، انتظارشان این بود که تلاششان دیده شود و بهاره قدردانشان باشد. مثلاً سمیه فروغی چنین انتظاری داشت. اصولاً همۀ بچه‌ها دوست داشتند که از سمت بهاره دیده شوند و بهاره تشویقشان کند، نه اینکه مثلاً دوست داشته باشند کسی با آن‌ها مصاحبه کند و این‌ها. درواقع آن دیده‌شدن به معنی شوآف که گفتم بیشتر مربوط به فرهنگ شهرداری بود و نه فرهنگ درونی کمیته.

مصاحبه‌کننده: فکر نمی‌کنید کمیته، به خاطر اثربخشی بیشتر اقدامات و اهداف خودش هم که شده، باید سروصدا و تبلیغات بیشتری درخصوص دستاوردهای شفافیت و الکترونیکی‌شدن خدمات می‌کرد؟ طبیعی است که وقتی هیچ‌کس حرفی از کارهایی که انجام شده نزند بدنۀ جامعه هم خیلی خبردار نمی‌شود که چه اقداماتی صورت گرفته است.

ندا طهرانی: کارهایی که در دورهٔ قبل انجام شد باید به‌صورت سیستماتیک در مجموعۀ خدمات شهرداری قرار می‌گرفت، مثل بقیۀ خدمات شهرداری که مردم از آن استفاده می‌کنند مثل ۱۳۷ و این‌ها. درواقع وظیفۀ شهرداری بود که به مردم بگوید چه کارهایی انجام شده است. ما فکر می‌کنیم کارهایی که در دورهٔ قبل انجام شد خیلی کارهای خاصی‌اند، درحالی‌که این‌طور نیست. این‌ها باید باشد، یعنی اگر نباشد باید کوئسشن کرد که چرا نیست. واقعاً فکر می‌کنم که اطلاع‌رسانی وظیفهٔ شهرداری بود. دست‌کم الان چنین نظری دارم. اگر هم آن زمان فکر می‌کردیم باید سروصدایی راه بیندازیم و شوآف کنیم، تحت‌تأثیر همان دوستان شهرداری بود. اما من الان تصورم بر این است که ما باید کار خودمان را می‌کردیم (که کردیم) و شهرداری هم اگر می‌خواست می‌رفت به مردم اطلاع‌رسانی می‌کرد. این بخش کار به ما ارتباطی نداشت.

مصاحبه‌کننده: درمورد خدمات شهری بله، ولی درمورد انتشار اطلاعات چطور؟ اطلاعات زیادی منتشر شد که خیلی هم کسی نتوانست استفادۀ خاصی از آن کند، چون انگار آدم‌ها اصلاً خبردار نشدند.

ندا طهرانی: همین خبردارنشدن به‌خاطر نقص سیستم شهرداری است. خود شهرداری باید سیستمی را تعبیه کند که آدم‌ها بتوانند از اطلاعات منتشرشده استفاده کنند و ریپورت بدهند. ما، به‌عنوان یک کمیتۀ خیلی کوچک، کارهایی انجام دادیم. اگر شهرداری نمی‌خواهد کسی بداند که این کارها انجام شده، از دست ما کاری برنمی‌آید. اگر هم اطلاع‌رسانی‌ای می‌کند همان شوآف است که گفتم. مثلاً همین الان هم برای من پیامک می‌آید -انگار این سوت‌زنی را راه انداخته‌اند- که اگر کسی رشوه داد بیایید بگویید، پیگیری می‌شود و پول رشوه هم به شما برگردانده می‌شود. دارند تبلیغات می‌کنند که با این کار فساد کم می‌شود، ولی به‌هرحال من فکر نمی‌کنم کسی از این امکان استفاده کند و با این کارها فساد کم شود؛ همه چیز در حد حرف و ایده خواهد ماند. وقتی این پیامک‌ها را می‌زنند خنده‌ام می‌گیرد.

مصاحبه‌کننده: کارت بعدی، قرارگرفتن در جای درست.

ندا طهرانی: من خودم واقعاً خیلی تصادفی وارد شورا شدم؛ بهاره آروین رأی آورد و من دوستش بودم و از این طریق وارد شورا شدم. برای من تجربۀ خیلی خوبی بود ولی نمی‌توانم بگویم در جای درستی قرار گرفته بودم یا نه.

مصاحبه‌کننده: خب برویم سراغ آخرین کارت، گیجی.

ندا طهرانی: احساس گیجی را من خیلی داشتم. البته من خیلی آدم مناسبی برای حرف‌های تحلیلی نیستم اما قضیه این است که شورا نهاد بالادستی شهرداری است، بعد من گیج می‌شدم از اینکه چطور می‌شود که شورا این‌قدر کار تعریف کند، این‌قدر ایده‌های خوبی در زمینه‌های مختلف از املاک گرفته تا شهرسازی داشته باشد، این‌قدر راهکار و برنامه برای چگونگی پیشبرد کارها داشته باشد، ولی عملاً نتواند کاری کند. یعنی در شورا ایده‌های خوب و درخشان و درستی شکل می‌گرفت که پشتوانهٔ کارشناسی داشت ولی این ایده‌ها به خوردِ سیستم نمی‌رفتند. تنوع موضوعات و این سؤال بی‌پاسخ که چرا شهرداری سیستمش را درست نمی‌کند، چرا در خودش دست‌وپا می‌زند و هیچ بهبودی در عملکردش نمی‌دهد، مرا گیج می‌کرد. می‌فهمیدم که این درست‌نشدن، صرفاً از سر این نیست که نمی‌خواهند، بلکه خیلی وقت‌ها به‌خاطر مصالحی است که بعضاً خودشان هم از آن‌ها آگاه نیستند، یعنی این مصالح در دل سیستمی شکل گرفته که اصلاح‌شدنش به هزار عامل دیگر بستگی دارد. وقتی به کل این سیستم فکر می‌کردم واقعاً دچار گیجی می‌شدم که کی می‌شود که شهرداری درست شود و اصلاً می‌شود؟ چطور می‌شود درست شد؟ انگار حتی وقتی ایده‌ای داری که چطور می‌توان مشکلی را حل کرد هم نمی‌توان آن مشکل را حل کرد!

مصاحبه‌کننده: به نظر شما کمیتۀ شفافیت چه نقاط ضعف و قوتی داشت؟

ندا طهرانی: به نظر من نقطهٔ قوت کمیته کارشناسانش و همچنین خود رئیس کمیته بود. یعنی به نظرم بهاره واقعاً نقطهٔ قوت کمیته بود. آن نگاه شفاف عملگرای او واقعاً نقطهٔ قوت بود. علاقۀ کارشناسان کمیته به کارشان، و به خواستی که برای اصلاح داشتند، واقعاً نقطهٔ قوت بود. همچنین اینکه تیمی که دور هم جمع شده بودند به همدیگر اعتماد داشتند [نقطهٔ قوت بود]. من اعتماد آدم‌ها به همدیگر در کمیته را خیلی بدیع می‌دانم و تا به ‌حال هیچ‌کجا ندیده‌ام که آدم‌ها این‌قدر از خلوص هم مطمئن باشند؛ یعنی کسی به بغل‌دستی‌اش شک نداشته باشد که این می‌خواهد زرنگی کند یا زیرآبی برود. حداقل، درک من این بود که همۀ آن آدم‌ها به همدیگر اعتماد را دارند و همه، دیگری را، از خودشان بهتر می‌دانند برای انجام یک کار. این‌ها نقاط قوت کمیته بود.

از نقاط ضعفش اگر بخواهم بگویم به نظرم مهم‌ترینش این بود که ما نتوانستیم ایده‌هایمان را، آن‌طور که ایده‌آل‌مان بود، عملی کنیم. همچنین یکی دیگر از نقاط ضعف کوتاه‌بودن دورۀ فعالیت کمیته بود. البته این ضعف ما نبود و درواقع ضعفی است که سیستم شورا و شهرداری دارد. در مدت کمی که هر دورهٔ شورا بر سر کار است، اعضای شورا و کارشناسانشان پیوندها و ارتباطاتی با شهرداری برقرار می‌کنند ولی بعد از اتمام دورۀ شورا و تغییر افراد، همۀ این‌ها از دست می‌رود؛ یعنی هیچ چیز پایدار نیست و با هر دورۀ جدیدِ شورا همه‌چیز دوباره از نو شروع می‌شود.

مصاحبه‌کننده: فکر می‌کنید می‌شد کار دیگری کرد که به پایدارشدن اقدامات کمیتهٔ شفافیت و دستاوردهای آن کمک کند؟

ندا طهرانی: نه، فکر نمی‌کنم. راستش نمی‌دانم و اصلاً قدرت تحلیلش را هم ندارم که بخواهم بگویم چطور باید می‌بود، ولی شاید اساساً ما قضیه را اشتباه دیدیم. شاید اگر تیم ما، به‌جای شورا، در شهرداری جاگیر شده بود کارهایی که آنجا پایه‌گذاری می‌کرد پایداری و تداوم بیشتری پیدا می‌کرد، چون شهرداری که از بین نمی‌رود؛ هرچقدر هم که سیاسی باشد، یا هرچقدر هم مدیران تغییر کنند، به‌هرحال بِیس و پایه سر جایش باقی می‌ماند. ولی شورا این‌طور نیست. نقص از اینجاست. نقش شورا انگار یک نقش تئوریکِ حرف‌بزن است و ما اگر می‌خواستیم کاری کنیم شاید باید از شهرداری شروع می‌کردیم. یعنی من قضیه را ساختاری می‌بینم و واقعاً فکر نمی‌کنم ما، از جایگاهی که در شورا داشتیم، اشتباه یا کم‌کاری‌ای کردیم یا اگر کار دیگری می‌کردیم تغییری در خروجی ایجاد می‌شد. فکر می‌کنم که ما اصلاً نفهمیدیم که شورا آن‌قدرها هم مهم نیست. شاید اگر از همان اول می‌رفتیم آدم‌ها را در شهرداری پیدا می‌کردیم و با آن‌ها ارتباط بیشتر و عمیق‌تری برقرار می‌کردیم نتیجۀ بهتری می‌گرفتیم. حالا البته الان هم نمی‌دانم از آن کارهایی که ما کردیم همه‌اش از بین رفته یا هنوز چیزهایی باقی مانده است.

مصاحبه‌کننده: بیس کار باقی مانده، برای مثال سایت شفاف هنوز بالاست و حتی سرفصل‌های اطلاعاتی جدیدی به آن اضافه شده است. منتها شیوهٔ پیگیری کار در دورهٔ جدید تغییر کرده است. اولاً اصل پیگیری‌ها الان توسط شهرداری (ستاد ارتقای سلامت اداری) انجام می‌شود و نه شورا، و ثانیاً نوع حساسیت‌ها و نحوهٔ پیگیری هم متفاوت با دورهٔ قبل است.

به‌عنوان سؤال آخر، ندا طهرانیِ قبل از همکاری با پروژۀ شفافیت با ندا طهرانیِ بعد از پروژۀ شفافیت چه تفاوتی کرد؟

ندا طهرانی: من تئوری‌هایی برای خودم داشتم که تجربۀ حضور در شورا هم آن‌ها را تأیید و تقویت کرد. مثلاً من همیشه فکر می‌کردم که از کارکردن و دوران کاری فقط تعدادی دوست برای آدم باقی می‌ماند، یعنی خود کار بالاخره انجام می‌شود ولی اینکه روابط آدم‌ها حفظ شود برای من اهمیت بیشتری داشت. الان هم از اینکه به واسطهٔ کار در کمیتهٔ شفافیت دوستانی پیدا کرده‌ام خیلی خوشحالم.

احترام در محیط کاری، درک متقابل و اینکه نگذاری به کسی سخت بگذرد و آدم‌ها را درموقعیت سخت قرار ندهی و کار را برایشان آسان کنی برای من خیلی مهم بود و بعد از شورا هم اهمیتش برایم دوچندان شد. شاید الان حتی بیشتر از قبل به روابط انسانی در محیط کار اهمیت می‌دهم چون واقعاً فکر می‌کنم اگر آدم در محل کارش آرامش، و به آن، دلبستگی داشته باشد کارها خودبه‌خود انجام می‌شود و حس خوب محیط کار است که برای همیشه با آدم می‌ماند. من فکر می‌کنم آدم‌های کمیته هم الان از دوستی‌ها بیشتر یاد کنند تا کارهایی که انجام شده. من خودم دوستان خیلی خوبی پیدا کردم.

همچنین از بهاره و بچه‌های کمیته یاد گرفتم که واقعاً هر کاری را می‌شود با برنامه‌ریزی و پیگیری انجام داد و این واقعاً مرا امیدوار می‌کند و به همین خاطر الان کمی احساس قوی‌بودن هم می‌کنم. به‌خصوص وقتی به سمیه فروغی و نجمه فکر می‌کنم می‌بینم واقعاً با برنامه‌ریزی و پیگیری خیلی کارها را می‌توان انجام داد (حتی با وجود اینکه خیلی از کارهایی که در دورهٔ قبل انجام شد، به نتیجهٔ موردنظر نرسید یا ادامه پیدا نکرد). من خیلی وقت‌ها که در تنگناهای کاری گیر می‌کنم به نجمه فکر می‌کنم که هم کارش را خوب انجام می‌داد، هم روابطش عالی بود و هم با همه با احترام برخورد می‌کرد. مثلاً اگر من اشتباهی می‌کردم نجمه خیلی خوب آن را می‌دید و تحلیل می‌کرد. واقعاً چیزهای زیادی از او یاد گرفتم. بی‌ادعایی‌ و درعین‌حال کاربلدی‌اش خیلی برایم آموزنده بود.

خلاصه بعد از دورهٔ کمیته نسبت به قبل از آن، کمی پیرتر شده‌ام [می‌خندد] و قدر روابط خوب انسانی را هم بیشتر از قبل می‌دانم.

مصاحبه‌کننده: ممنونیم از شما.

ندا طهرانی: من هم از شما ممنونم.

[۱] ام‌بی‌تی‌آی (Myers–Briggs Type Indicator) سرواژة انگلیسی مخفف شاخص تیپ مایرز-بریگز یا، آن‌طور که مصطلح است، آزمون شخصیت‌شناسی مایرز-بریگز است.

[۲] سید محمود جواهریان، مسئول‌دفتر بهاره آروین و عضو گروه راهبری کمیتهٔ شفافیت و شهر هوشمند

[۳] نجمه طاهری، مشاور بهاره آروین و عضو گروه راهبری کمیتة شفافیت و شهر هوشمند

[۴] الهه فرمد، کارشناس کمیتهٔ شفافیت و شهر هوشمند

[۵] کارشناس کمیتهٔ شفافیت و شهر هوشمند

[۶] پریسا مختاباد، کارشناس کمیتة شفافیت و شهر هوشمند

[۷] محمدحسین صدوقی، کارشناس دفتر بهاره آروین

[۸] علی اعطا، عضو و سخنگوی پنجمین دورهٔ شورای شهر تهران و عضو کمیسیون «شهرسازی و معماری» و کمیسیون «نظارت و حقوقی» شورا

[۹] احمد مسجدجامعی، عضو پنجمین دورهٔ شورای شهر تهران و عضو کمیسیون «فرهنگی و اجتماعی» شورا

[۱۰] محمدمهدی ریوندی، کارشناس کمیتة شفافیت و شهر هوشمند

[۱۱] پروشات مهرورزی، کارشناس کمیتهٔ شفافیت و شهر هوشمند

[۱۲] شهرداری تهران، دی‌ماه ۱۳۹۸، مسابقة «تهران به روایت شفاف» را با هدف معرفی سایت شفاف به پژوهشگران و تحلیلگران داده برگزار کرد. ایدهٔ برگزاری این مسابقه از سوی کمیتهٔ شفافیت و شهر هوشمند به شهرداری ارائه شد.

[۱۳] محمد ملانوری، کارشناس کمیتهٔ شفافیت و شهر هوشمند

[۱۴] امیر رنگین‌کمان، مشاور کمیتهٔ شفافیت و شهر هوشمند

[۱۵] منظور بند ۶ مادهٔ ۵۵ قانون «شهرداری»، مصوب ۱۳۳۴ با اصلاحات بعدی، است. بنا بر این بند از قانون، شهرداری موظف است به  اجرای تبصرهٔ ۱ مادهٔ ۸ قانون تعلیمات اجباری و تأسیس مؤسسات بهداشتی و تعاونی و فرهنگی مانند نوانخانه و پرورشگاه یتیمان و درمانگاه بیمارستان امراض ساریه و شیرخوارگاه و تیمارستان و کتابخانه و کلاس‌های اکابر و کودکستان و باغ کودکان و امثال آن در حدود اعتبارات مصوبه و‌ همچنین کمک به این قبیل مؤسسات و مساعدت مالی به انجمن تربیت بدنی به میزان صدی سه درآمد مستمر وصولی سالیانة شهرداری و کمک به‌انجمن‌های خانه و مدرسه. شهرداری در این قبیل موارد با تصویب انجمن شهر می‌تواند از اراضی و ابنیه متعلق به خود را، با حفظ حق مالکیت، مجانی و با‌ شرایط معین به‌منظور ساختن و استفاده به اختیار مؤسسات مزبور بگذارد.

[۱۶] مصرعی از یکی از غزلیات مولوی.